سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و و الصلاة و السلام علی محمد وآله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
تشکر می کنیم از همه ی دوستانی که لطف کردند دعا کرده بودند و الحمد لله خدای سبحان به دعای دوستان مسئله را ساده تر کرد و ان شائ الله سلامتی برای همه ی مومنان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام.
در محضر قرآن کریم و آیات 187 به بعد هستیم که در ادامه ی بحثی که تحلیل جنگ احد بود و نقش منافقین و یهود در این جنگ را بیان می کرد، در ادامه هنوز تبلیغاتی است که به دنبال جنگ احد جنگ روانی که ادامه داشت را تبیین می کند. در آیه ی قبل فرمودند که : بسم الله الرحمن الرحیم
لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيراً
شما از کسانی که مشرک بودند و اهل کتاب بودند، اذیت زیادی را شنیدید. شنیدید یعنی در نگاه تبیینی و بیانی این ها با شما جنگ روانی شدیدی را راه انداخته بودند که لتسمعن. خیلی شنیدید این اذیت را از آن ها. بعد می فرماید:
وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿186﴾
که این بیان شد. فقط برای یادآوری این که اذیت آن ها فقط در نظام میدان نبود؛ بلکه در نظام عرصه ی جنگ روانی هم این ها یک عزم راسخی در مقابل مومنان داشتند و لذا خدای سبحان به خاطر تزلزلی که ممکن است در اعتقادات و رفتار مومنان پیش بیاید، تعبیر میکند که «و ان تصبروا و تتقوا»، اگر در این جنگ هم که جنگ روانی است توانستید شما مقاومت بکنید، پایداری بکنید، ان ذلک من عزم الامور. شاید عزم امر در اینجا از آن جایی که بحث جنگ میدان احد بود سخت تر باشد. چراکه در جنگ احد با اینکه مسئله پیچیده شد، به طوری که دسته های مختلفی [شکل گرفت]،ل عده ای پایدار ماندند، عده ای فرار کردند، عده ای از ابتدا جا ماندند، عده ای فرار کردند ولی برگشتند، در این جنگ روانی سخت تر از جنگ بیرونی میدانی است. پس یک عزم راسخ تری را میطلبد. ما امروز این احساس را بهتر می توانیم بکنیم که عرصه رسانه ها و جنگ روانی تاثیرگذاری اش از جنگ میدانی بیشتر است و لذا قرآن کریم در آن موقع دارد این را بیان میکند که این ها وقتی در مقابل شما نتوانستند موفقیت درستی پیدا بکنند، قدرت رسانه ای و کلامی شان را به کار انداختند که لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب. از این ها حرف خیلی خواهید شنید و شنیدید و هم چنین و من الذین اشرکوا؛ حتی از مشرکین؛ نه فقط اهل کتاب، که خودشان را به عنوان کسانی که دین خدا را دارند تبلیغ می کنند… و تقدیم اوتوا الکتاب هم بر مشرکین… با اینکه به ظاهر مشرکین کینه شان بیشتر بود در جنگ احد و جنگ احد با اهل کتاب نبود، با مشرکین بود، اما اینجا میفرماید در جنگ روانی کسانی که اوتوا الکتاب بودند، کتاب را، آن هم نه فقط یهود و نصاری، به عنوان اوتوا الکتاب، یعنی با کتاب به مقابله ی شما پرداختند، که این ها قوی تر از مشرکین هم بودند (چون مقدم هم ذکر می کند) تاثیر این ها هم بیشتر بود. چون با استناد به وحی الهی داشتند این کار را میکردند. البته اوتوا الکتاب، سدر قرآن کریم درست است ما همیشه آن را منصرف به یهود و نصاری می کنیم؛ اما اطلاق دارد غالبا. حتی کسانی از مسلمانان که به قرآن استناد میکنند در مقابله با مسلمانان را هم شامل می شود. یعنی این اوتوا الکتاب مصداقش حتی مسلمان را هم که با استناد به قرآن در مقابل مسلمان های دیگر می ایستد را هم شامل می شود. به این عنوان این جنگ امروز هم ادامه دارد. به این عنوان اوتوا الکتاب امروز مصداقش هم باز نسبت به مسلمان هایی که با استناد به قرآن کریم حتی در مقابل بقیه ی مسلمان ها حرف می زنند و دنبال ضعیف کردن اتحاد مسلمان ها هستند هم صدق می کند.
این بحث را قبلا داشتیم. دنباله ی این بحث این است که:
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ
که آن میثاق چیست؟ از کسانی که کتاب را داده به آن ها خدا، را گرفته. یعنی دادن کتاب با گرفتن این میثاق تساوق دارد. هر کسی که کتاب به او داده شده، با این میثاق یک تساوقی در کار است. که آن تساوق بین میثاق با دادن کتاب این است که کتاب آن حقیقت علم را، وحی را، راه را روشن میکند. لذا به دنبالش میفرماید آن میثاق چیست که از اهل کتاب گرفت؟
لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ
وظیفه ی کسانی که کتاب را گرفتند این است که باید تبیین داشته باشند. یعنی هر کسی که مرتبه ای از کتاب برای او آشکار شد و فهمید، وظیفه اش این است که آن را بیان بکند و ابلاغ بکند. این وظیفه در مورد انبیاء به گونه ای است، در مورد عالمان به گونه دیگری است. لذا یک میثاق از انبیاء است که میثاق غلیظ است که ﴿مِنَ ٱلنَّبِيِّـۧنَ… وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى﴾ از این ها ﴿مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٧﴾[1]. اما از مردم هم میثاق گرفتند. از عالمان هم میثاق گرفتند. آن وقت عالمان عام است. هم انبیاء را شامل میشود، هم عالمانی که نبی نیستند، اما توانستند با تعلیم انبیاء علم را پیدا بکنند. اوتوا الکتاب به آن ها هم صدق میکند. اوتوا الکتاب به مردم عادی که علم به کتاب ندارند صدق نمیکند اینجا. چرا؟ چون می گوید لتبیننه للناس. وظیفه ی این ها که کتاب به آن ها داده شده این است که بیان بکنند برای مردم. یعنی مردم باید برایشان بیان بشود. بیان کننده غیر از این ناس است. پس هر کسی که مرتبه ای از کتاب را میفهمد و مییابد وظیفه و جهاد تبیین شامل حالش میشود. یعنی لتبیننه امر است برای این ها. تعیین وظیفه است برای این ها که همچنان که به جاهل امر میشود به سراغ عالم برو، ﴿فَسۡـَٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾[2]، اگر نمیدانید، وظیفه شما این است، امر است، وجوب دارد، بروید از کسی که میداند سوال بکنید. نمیشود یک طرف را واجب کرد که بگوییم این وظیفه اش وجوب دارد سوال، آن طرف واجب نباشد که جواب واجب باشد. آن هم طبق آیه نه در پاسخ واج باشد جواب؛ بلکه طبق این آیه ی شریفه می فرماید ابتدائا وجوب تبین و تبیین هست برای عالم؛ یعنی حتی اگر جاهل سوال نمیکند، حتی اگر جاهل توجه ندارد، بر عالم واجب است این تبیین. این خیلی مهم است. این طور نیست که عالم بنشیند تا اگر کسی آمد از او سوال بکند این پاسخ بدهد. بلکه وجوب ابتدایی دارد. طبق آیه که می فرماید اول میثاق را از که گرفت؟ اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب، لتبیننه للناس و لا تکتمونه که نه فقط بیان بکنند، که کتمان هم حق ندارند بکنند. با اینکه کتمان مقدم است بر بیان. یعنی کسی که بیان کرده قطعا کتمان نکرده. اگر می تواند کسی کتمان بکند تا بیان نکند. یک موقع کسی کتمان میکند و بیان نمیکند. یک موقع کتمان نکرده، اما کسی هم از او سوال نکرده، این هم پاسخ نداده است. اصل کتمان هم نداشته؛ اما اینجا لتبیننه را مقدم کرد تا نشان بدهد که نه، با اینکه کتمان شدیدتر است، اما بیان وجوب اولی است که لتبیننه للناس. بیان وجوب اولی است. این نگاه که ما نباید صبر کنیم تا سوال بشود (یک). حق نداریم اگر عالم بودیم سکوت کنیم (دو). حق نداریم کتمان بکنیم اگر سوال کردند یا دیدیم جای بیان است ولی سکوت بکنیم آن جا می شود کتمان. جای بیان است. یک موقع هست جای بیان نیست، کسی سوال نکرده است، اما وظیفه من بیان است. اما یک جا جای بیان هم است، مردم گیر کرده اند؛ در یک معضلی دچار حیرت شده اند. اگر عالم علمش را در آن جا ابراز نکند این کتمان تلقی میشود. آن جا کتمان تلقی می شود که باب کتمان در قرآن یک باب وسیعی است. ان شاء الله یک بار بحث کتمان را درباره جهاد تبیین، نسبت کتمان را با جهاد تبیین بیان خواهیم کرد ان شاء الله. اینجا بحث تبیین است ابتدا که لتبیننه که این جهاد تبیین که آقا میفرمایند، ابتدایی بر هر عالمی واجب است. لازم است. بر هر کسی که میداند کتاب را، این بیان لازم است. اگر این نگاه برای ما به عنوان یک عهد و میثاق، تعبیر اذ اخذ الله… یعنی یک میثاق و عهد است با خدا. میثاق یک سرّ است، یک رابطه درونی است، یک عهد است با خدای سبحان. عهدی است که نانوشته هم نیست. نوشته است. چون همین جا دارد بیان میشود. یعنی مخصوص دین اسلام هم نیست. همه ادیان عالمانشان وظیفه داشتند تا این تبیین باشد.
چنانچه امیر مومنان روایتی دارد که این روایت میفرماید ما اخذ الله علی اهل الجهل ان یتعلموا، خدا عهد نگرفت از اهل جهل که دنبال یادگیری باشند، حتی اخذ علی اهل العلم ان یعلموا[3]. قبل از آن از اهل علم تعهد گرفت که این ها تعلیم بدهند. یعنی از اهل علم گرفتن این میثاق مقدم است بر میثاقی که از اهل جهل گرفت تا بدانند و یاد بگیرند. از این ها که یاد بدهند این میثاق مقدم است. اگر نبود اهل علمی که یاد بدهند، گرفتن میثاق از اهل جهل که یاد بگیرید لغو بود. لذا خدای سبحان وجوب این که یادگیری را برای یاددهی… یعنی یادگیری برای این که انسان خودش بداند خودش یک وجوبی است؛ این که یاد بگیرد تا یاد بدهد یک وجوب کناری است که کنار او قرار دارد. پس این اخذ میثاق به عنوان اهل کتاب…
آن وقت وقتی به اهل کتاب به عنوان اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب که عرض کردیم کتاب این جا اطلاق دارد و اگر کسی هم اطلاق را هم از این استفاده نکند، این جا تنقیح مناط دارد؛ تقنیح ملاک دارد. ملاک واضح است که از اهل کتاب این را گرفتیم شامل قرآن هم میشود. یعنی چه به لحاظ این که اوتوا الکتاب را اطلاق داشته باشد، چه به لحاظ این که کسی از قرائن استفاده بکند اطلاق اوتوا الکتاب نیست، اما تنقیح مناط در کار است که ملاک این است که خدای سبحان کتابی را که میفرستد، کسانی که یاد میگیرند، به غیر ازانبیاء که خودشان حاملان وحی هستند و این میثاق از آن ها میثاق غلیظ است، از بقیه کسانی که اوتوا الکتاب، کتاب برایشان آمده و به دستشان رسیده، خدا اخذ میثاق کرده تا این را به دیگران یاد بدهند. آیا عالم یعنی فقط کسی که عمامه به سر دارد؟ نه. عالم در اینجا هر کسی است که به گونه ای توانسته مرتبه ای از این را فهمیده باشد، و این ابلاغ برای او ضروری و لازم است.
البته مراتب فهم است. تفسیر به رای نیست. این طور نیست که هر کسی هر فهمی پیدا کرد، نه. اینکه واقعا ملاک آن فهم را پیدا بکند، همان مقدار اطلاع و آگاهی را… ممکن است یک کسی ترجمه اش را یاد بگیرد، ابلاغ در همین مسئله. یک کسی قرائت ظاهری اش را یاد بگیرد، نشر در همین مرتبه. دیگری تدبرش را ممکن است فهمیده باشد، در همین موطن. یک کسی یک سوره ای را تدبر در آن را آشنا شده است، در همین مرتبه میتواند. دیگری سلطه و اشراف به آیات زیادی ممکن است از جهت معنا و تدبر پیدا کرده باشد. یک کسی هم مثل نبی است مثل رسول اکرم است صلی الله علیه و آله و سلم، بر او وجوبش وجوب کامل و تام در همه مراتب قرائت و معنا و تدبر و تأویل و تفسیر، همه ی این ها را شامل می شود. پس این مراتب وجوب در کار است. به مقداری که تکلیف بر همه لازم میشود. هیچ کسی از این خارج نیست. بله، للناس میشوند مخاطب که عموم مردم هستند.
نکته ای را هم که بعضی بزرگان استفاده کرده اند از للناس نکته دقیقی که وقتی مخاطب تبیین میشود ناس، یعنی جهانی باید فکر کرد. نه محلی و منطقه ای. لذا باید به گونه ای تبیین و جهاد تبیین شکل بگیرد، قدرت تبیین مقدماتش باید به گونه ای باشد، عالمان به گونه ای باید خودشان را مجهز بکنند بتوانند برای آن نگاه جهانی قدرت تبیین داشته باشند. یعنی اینطور نیست که بگوید من حالا فقط برای محله ی خودم… محله خودم اولی است به عنوان نقطه آغاز، نه نقطه پایان. نگاه باید جهانی باشد. علاوه بر اینکه ناس اطلاق دارد، همه مراتب را شامل میشود، حتی همه سنین را شامل میشود… یعنی عالمان باید بین خودشان این جا تقسیم وظیفه بکنند، عده ای موظفند برای کودکان خودشان را برای تبیین آماده بکنند، عده ای برای نوجوان، این اوتوا الکتاب را لتبیننه را باید آماده بکنند، زبان نوجوانی را، فرهنگ نوجوانی را یاد بگیرند تا در بیان با این نگاه بتوانند بیان بکنند. اگر زبان رسانه در کار است، بر عده ای لازم است به زبان رسانه مسلط بشوند تا بتوانند تبیین بکنند. اگر زبان گویایی برای میانسال و کهنسال لازم است، اگر زبان های مختلفی از السنه ی مختلف لازم است که این انگلیسی و عربی و اسپانیایی و اردو و … این ها همه لازم میشود. همه ی این ها یک تکلیف ایجاد می شود. حالا یک نفر نمیتواند همه این تکلیف را خودش یک جا انجام بدهد، اما باید یک سازمانی، ساختاری… این هم جزء تکالیف میشود. این طور نیست که هر کسی دنبال کار فردی باشد. این که این جا می فرماید اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس، این خطاب هم به افراد است، اما فقط به افراد نیست. بلکه به مجموع هم هست. پس باید نگاه مجموعی این باشد: من چه کنم در ارتباط با مجموعه و مومنان دیگر، قدرت پر کردن این خلا در تبیین را پیدا بکنیم. نمیشود همه یک دفعه بروند در یک رشته. اگر همه رفتند در یک رشته و یک کار را همه شروع کردند و رشته های دیگر، کارهای دیگر، اقشارهای دیگر، زبان های دیگر جایش خالی ماند، این تکلیف کفایی شامل همه میشود که آنجا را پر بکنند. لتبیننه گردن همه را میگیرد که آن جا را پر کنند. پس باید یک ساختار شکل داد، کمک کرد تا یک ساختار شکل بگیرد. اگر زبان زنان امروز زبان خاص می شود، یک فرهنگ خاص را می طلبد، برای این کار هم می طلبد. نوجوان و جوان برای این کار هم می طلبد. یک ساختار باید ایجاد کرد. وظیفه ی ایجاد ساختار تا این لتبیننه محقق بشود به عهده ی تک تک است. یعنی این طور نیست که من بگویم من فقط این کار از من می آید و تمام. می گوید همه ی این ها بر دوش شما آمده. اما به شرطی برداشته میشود که یک ساختاری را شکل بدهید، تا بقیه بقیه اش را انجام بدهند و الا اصل همه این ها بر عهده انسان میآید. اگر با این نگاه دیدیم، خیلی تکلیف سنگین میشود که ایجاد ساختار را از ما میخواهند. آیه خطابش برای ایجاد ساختار است. به خصوص در جایی که بسط ید باشد این وجوب شدت پیدا میکند. یعنی ما نگاهمان از این آیه فقط یک نگاه فردی نباشد که ما تکلیفمان این است که از من این قدر میآید، این قدر انجام میدهم. می گوید تو این قدر از تو می آید باید این کار را بکنی؛ از تو می آید که دیگران را هم تشویق بکنی. ساختار ایجاد بکنی. در کنار آن کاری که داری می کنی دنبال ایجاد ساختار هم باش. دنبال روابط مجموعی هم باش. دنبال ایجاد انگیزه برای دیگران هم باش که آن ها هم در این چه بشوند؟ آن هم به خصوص با این نگاه که این میثاق در بیان کتاب است؛ یعنی قرآن کریم در این جا دارد بیان می کند فرهنگ قرآن را جا انداختن، ترویج کردن؛ به عنوان یک فرهنگ عظیمی که میتواند در همه عرصه ها کارگشایی داشته باشد را باور کردن و به دنبال تحققش برآمدن
این تعبیر لتبیننه للناس، همه عرصه های وجودی تان برگشت بکند به تبیین کتاب. یعنی اگر من میخواهم در نظام خانواده، تربیت، اقتصاد، اجتماع، فرهنگ در هر نظامی می خواهم کار انجام بدهم، باید ریشه های کار برگشت کند به کتاب. یعنی این به عنوان یک اصل و تنه باشد، دیده بشود در جامعه که همه فرهنگ و همه ی تبیین و همه ی کارهای فرهنگی ما، دارد برگشت میکند به یک ریشه و تنه و شاخه های این است. نظام دارد. لذا وقتی به هم مرتبط شدند یک واحد میشوند. متکثر نیستند که یکی دیگری را نفی بکند. این ها همه از همین آیه در میآید. یعنی به عنوان وظیفه جهاد تبیین، ایجاد ارتباط تمام نظامات با کتاب است. این را به عنوان یک وظیفه می بیند خداوند متعال که للناس محقق بشود. و لا تکتمونه. کتمان نکنید آن را.
یکی از حضار: کتاب باید تبیین بشود، اما هرچه بیان است باید ریشه اش در کتاب باشد؟
زمینه دارد. سابقه دارد که ما همه چیز را در کتاب چه کار کردیم؟ تبیان کل شیء است و هرچه نیاز است… و روایات ما هم بیان میکنند نیست چیزی مگر اینکه بیان شده در کتاب و لذا میگویند بپرسید از ما هرچه گفتیم این حرف شما به کجای کتاب برمیگردد تا همین ریشه را نشان بدهند که حرف های ما همه اشاره به درخت است؛ تبیین است. لذا به این عنوان معصوم سلام الله علیه در راس نظام تبیین قرار می گیرد و قرآن کریم ثقل اکبر است و نظام تبیین ابتدا بر عهده انبیاء و اولیا است. به دنبال آن بر عهده عالمان می شود.
اگر این نگاه را دیدیم، نظام تبیین خیلی عالی میشود در نگاهی که باید ریشه دیده بشود. هر گاه توانستیم در نظام تبیین هرچه که میگوییم را قدرت برگرداندن به قرآن و کتاب را در آن اشباع بکنیم، مستند قرآنی داشته باشد، از آن جا نشأت بگیرد، این میشود این امری که در اینجا شده. لذا این قدرت جمع کردن همه را کنار یک حقیقت محقق می کند. در کنار اینکه تبیین باید باشد، اما تبیین کتاب باید باشد. دقت کردید چه قدر زیبا است؟ آن وقت میفرماید این هم اخذ میثاق است. نه یک فضیلت. بلکه میثاقی است که خدا اخذ کرده است.
بعد می فرماید لتبیننه للناس و لا تکتمونه؛ و کتمان نکنند. کتمان مراتبی دارد. گاهی کتمان به این است که من تمام کتاب را کتمان میکنیم. گاهی کتمان به این است من بعض کتاب است. گاهی کتمان به این است که من آنچه دوست دارم از کتاب را میگویم نه آنچه دوست ندارم را. همین که آن را که دوست ندارم را نمی گویم، این کتمان است. چون من معیار شدم نه کتاب. لذا در جریانی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف می آورند، می فرمایند آن جا: یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی.[4] حضرت هوا را و میل ها را به کتاب عطف میکند. اصل را کتاب قرار میدهد و امیال را به او عطف میکند. وقتی که چه شده بوده؟ هدایت بر امیال عطف شده بود. اینکه هدایت به امیال عطف بشوند، گاهی این است که من بعضی آیات قرآن را صلاح میدانم مطرح بکنم. می گویم همه اش صلاح نیست مطرح بشود. تشخیص را در اینکه کدام مطرح بشود و کدام مطرح نشود را خودم قرار میدهم. این هم یک نحوه امیال است. بله، در یک جلسه نمی شود همه آیات قرآن را گفت. اما یک وقت انسان به این نتیجه میرسد که این آیه امروز نباید مطرح بشود. اما هوا است. اما یک وقت میگوید در این جلسه که فرصت محدود است، ضرورت این جلسه با این آیه بیشتر است. جلسات دیگر آیات دیگر. قصدش این نیست که آیه ای را حذف بکند؛ آیه ای را نگوید؛ اما مناسب وقت هر جلسه و ضرورت و نیاز آیه ای از آیات را [بیان می کند]. این فرق میکند با اینکه نشسته در مسندی که نظرش است که این آیات اصلا دیگر امروز کارساز نیست. بگذاریم کنار. اصلا این ها فایده ندارد. این آن موقع کتمان است که ما داریم معیار را خودمان قرار میدهیم.
پس کتمان مراتبی دارد: از کتمانی که عالمانه اساس کتاب، از کتمانی که نسبت به امهات کتاب، که امهات کتاب همه ی کتاب است. که امهات کتاب اصل نبوت است. اصل توحید است. اصل ولایت است که در روایات هم به این اشاره می کند. آنی که قیام کتاب به آن است. یعنی آن چیزی که قوام کتاب به آن است، اگر کتمان شد، همه کتاب کتمان شده است. غیر ازاینکه حتی اگر یک آیه از کتاب کتمان بشود، همه کتاب کتمان شده، چون یک حقیقت مرتبط و پیوسته است. این طور نیست که بگوییم من آیه را قبول ندارم منافات ندارد بقیه آیات را قبول دارم. می گوید چون یک حقیقت پیوسته، یک موجود زنده است، اگر یک نبی از انبیاء را کسی انکار کرد، ﴿كَذَّبَتۡ ثَمُودُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٤١﴾[5]. ثمود همه مرسلین را تکذیب کردند. با تکذیبشان از هود که برای رسالت آن ها رفته، تکذیب هود تکذیب همه انبیاء است. چون همه انبیاء یک حقیقت پیوسته هستند. یک نفرشان را کسی تکذیب کرد، همه را تکذیب کرده است. به تصریح قرآن در چند جای آن، قرآن کریم و کتاب آسمانی اینگونه است . یک حقیقت پیوسته است. اگر کسی به عمد نماز را یک قسمت واجبش را عمدا نخواند، نماز باطل است، چون یک حقیقت پیوسته است، در کتاب هم اگر کسی آیه ای را کتمان بکند همه کتاب را کتمان کرده است. پس این مراتب کتمان را عرض کردم.
فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ
این خیلی حرف در آن هست. نبذ انداختن با بی میلی است. یک چیزی را که انسان با بی میلی میاندازد می گویند نبذ. آن وقت وقتی با بی میلی بیندازد پشت سر، این شدت بی اعتنایی است. وقتی انسان می اندازد پایین، این خودش یک بی اعتنایی است؛ اما تعبیری که فنبذوه این را با بی اعتنایی انداختند وراء ظهورهم. پشت سرشان که اصلا دیگر جلوی چشم این ها نباشد. اصلا برداشتنی نباشد. اصلا اعتنایی به آن نباشد. این شدت انکار است. می گوید اگر کسی تبیین نکرد یا کتمان کرد، این مراتب نبذ است مراتب انداختن است. اگر کسی علم داشت و این علم را در کتاب بیان نکرد، این نبذ کتاب است. انداختن کتاب است. اگر کتمان کرد این انداختن کتاب پشت سر است. خیلی دقیق است. یعنی اگر ما امروز نگاهمان در زندگی مان که قرآن را نمی بینیم در صحنه ی زندگی ما نیست، نبذوه وراء ظهورهم است؛ پشت سر است؛ افتاده است. کنار زندگی ما است. ربطی به زندگی ما ندارد. نبذ ورای ظهر است. ما در زندگی مان قرآن را بر نمی داریم. توجه به آن نداریم. حتی عالمانمان ممکن است مبتلای به این بشوند که نبذ ورای ظهر در کار باشد.
وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ﴿187﴾[6]
این را فروختند به یک ثمن قلیل. اذان شد؟ این جا دیگر حیف می شود. این جا خودش اخذ میثاق است نماز. لذا ان شاء الله میثاقمان را انجام بدهیم تا ان شاء الله واشتروا به…
یکی از حضار: نامفهوم 32:20
استاد: نبذوه، ضمیر «ه» آیا به میثاق برمیگردد یا به قرآن بر می گردد؟ هر دو این ها امکان پذیر است از باب این که هم میثاق قرآن است هم قرآن میثاق است. اما اگر به قرآن برگردد عام تر است و لذا شامل میثاق هم میشود. چون میثاق قسمتی از قرآن است.
یکی از حضار: نامفهوم 32:50
استاد: عرض کردم که خود میثاق در قرآن آمده. مثل همین آیه که اخذ الله میثاق الذین… دارد ابلاغ می کند میثاق را. پس خود میثاق هم از اجزاء قرآن است، در عین این که میثاق مراتبی دارد که ان شاء الله در بحث اصول کافی هم بحث میثاق را داریم. حالا آن جا ان شاء الله بحث میثاق را بیشتر توضیح می دهیم. میثاق در این جا با میثاق در آن جا ارتباط پیدا می کند. ان شاء الله این خودش یک تناسبی است که با هم پیش آمده. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[2] . [النحل: 43] ، [الأنبياء: 7]
[3] . نهج البلاغة ، ج۱، ص۵۵۹، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۵، تفسير الصافي ، ج۱، ص۴۰۷، بحار الأنوار ، ج۲، ص۸۱، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۲۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۲۸۷،، بحار الأنوار ، ج۲، ص۸۰
[4] . بحار الأنوار ، ج۵۱، ص۱۳۰، غرر الحکم ، ج۱، ص۸۱۳، الاحتجاج ، ج۱، ص۱۹۵، بحار الأنوار ، ج۲۹، ص۴۲۲، نهج البلاغة ، ج۱، ص۱۹۵، بحار الأنوار ، ج۳۱، ص۵۴۹، عیون الحکم ، ج۱، ص۵۵۴
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 939” دیدگاه میگذارید;