بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
عرضمان این بود که نسبتِ، اگر این باور در وجودمان ایجاد شد که احکام الهیه که وارد شده پاسخگوی نیاز تمام بشریت است الی یوم القیامة. این باور اگر در وجودمان ایجاد شد، هر جا که به حکمی از احکام الهی کوچک یا بزرگ، فرع یا اصل برخورد کردیم در احکام یا اخلاق یا اعتقاد، باورمان این است که این نجات دهنده است و این جوابگوی تمام پاسخها است. اگر این را باور کردیم، آن موقع با تمام قد به دفاع از او برمی خیزیم و با تمام غیرت و تعصب و عقلانیت به دفاع از آن برمی خیزیم و شاید یکی از حقوقی که به شدت مورد هجمه قرار گرفته بحث شخصیت زن در اسلام است که این جلساتی که گذشته تا به حال به احکام مختلفی از او از منظر تطابق تشریع با تکوین پرداختیم و مسائل بسیاری را؛ نمیدانم الان چند جلسه شده، ولی در این جلسات متعدد یک بیان در حقیقت خوب منطقی و عقلانی نسبت به این مسئله تاکنون داشتیم.
یکی از آن مسائل جدی دیگری که در بحث شخصیت زن در اسلام خیلی مورد هجمه قرار گرفته، شاید بیشتر از همه هم حتی از ارث هم بیشتر مورد هجمه قرار گرفته، بحث تعدد زوجات بود که در تعدد زوجات این به شدت مورد هجمه است. به جایی میرسد که شهید مطهری بحث را از این طرف مطرح میکند، میفرماید این دفاع از زن است که تعدد زوجات را مطرح کرده در نگاه الهی، و این بحث به عنوان دفاع از حق زن است نه به عنوان دفاع از حق مرد. که حالا دوستان انشاالله رجوع به بحثش میکنند.
چهار تا اشکال را به صورت اساسی بر حکم تعدد زوجات وارد کردند که گفتند این اشکالاتی است که عمدتاً میکنند. اگر یادتان باشد اشکال اول این بود که اگر که تعدد زوجات بخواهد پیش بیاید، این قلب زنان شکسته میشود و این عاطفه مورد خدشه قرار میگیرد و بعد هم آن نگاه زنان در تربیت خانواده و آن محبتی که داشتند در کارها و ایجاد روابط عاطفی و همچنین در تربیت فرزندان به هم میریزد و همچنین زن در صدد انتقام از مرد برمیآید به خاطر این. و این صدد انتقام در آمدن این است که جامعه را به فساد میکشاند. این اشکال اول بود.
اشکال دوم این بود که تعداد زنان و مردان مساوی است و اگر بخواهد یک چنین مسئلهای بشود ظلم به زنها است که به اصطلاح بعضیهایشان بی شوهر و همسر میمانند. اشکال سوم این بود که اگر که بخواهند این را ترویج بکنند، ترویج مرد است برای حس شهوترانیاش، مرد را به زمینه شهوترانیاش زمینه دادهاند. چهارمیاش این است که این تحقیر زن است که یک مرد در مقابل چهار زن تقویم میشود، حالا نه قیمت گذاری مادی. یعنی در جامعه ارزشمندی قرار داده میشود که یک زن میتواند چهار تا.
این چهار تا اشکالی بود که به صورت کلی در تاریخ بحث تعدد زوجات به مسئله تعدد زوجات این چهار اشکال شده؛ که شاید آن اشکال اول را که میکنند بزرگترین اشکالی است و بعد هم اشکالات بعدی.
مرحوم علامه به چهار تا اشکال درصدد جواب برآمدند و این چهار اشکال را جواب میدهند. ظاهراً تا اشکالات خواندیم دیگر. در جواب چهار اشکالی که در جلد چهارم صفحه 184 به بعد جواب اشکالات میآید بحث به این جور مطرح شد که اولاً در نظام اسلام با اینکه به بحث عاطفه و محبت توجه شده، اما اساس جعل احکام بر اساس نظام عقلانیت است، لذا به صرف ادعای اینکه نظام محبتی به هم میریزد (10:00) اگر عقلانیت یک اجتماعی بر این باید استوار باشد، قوام آن بر این باشد که حکمی بر آنها جاری بشود، هر چند ممکن است به لحاظ عاطفی، صدمه عاطفی ایجاد بشود؛ هر چند اگر ممکن باشد آن عقلانیتی که اجتماع او نیاز دارد از جهت قوامش مهمتر از آن نظام عاطفی است. به خصوص که مرد را در نظامِ اگر یادتان باشد اجتماعی «الرجال قوامون علی النساء» قرار دادند، به لحاظ همان آن نظام عقلانیتی که این مفصل گذشت و زن را در نظام احساسی و رابطه و عاطفه مدبر و قوام در حقیقت نظام خانوادگی قرار دادند و او را در آنجا در حقیقت حکم او را غالب کردند؛ که حالا این بحثش مفصل گذشت.
پس این نگاه اول است این است که اگر در جایی حکمی لازم است، به لحاظ جریحه دار شدن احساسات از حکم گذشته نمیشود اگر حکم لازمی باشد. ممکن است در حقیقت این به اصطلاح ضرری که بر عدم تحقق این حکم عارض میشود از جهت عقلانی که لازم بوده، بسیار بیشتر از آن نگاه عاطفی باشد که جریحه دار میشود. لذا اگر این جوری است، قطعاً حکم عقلانی سرایتش و جریانش لازم است و نباید. چنانچه … [11:24] مادر خودش نسبت به فرزند چه میکند؟ عاطفه اقتضا میکند که شربت تلخ را به فرزند ندهد، اما عقلانیت اقتضا میکند که بدهد؛ لذا اگر ضروری است برای او، این عقلانیت باید بر عاطفه غالب باشد. منتها این گونه هم نیست که این عواطف بالکل مورد خدشه قرار بگیرد. بله، بعضی از فرهنگها به لحاظ اینکه این جوری رشد کرده، یک چنین مسئلهای در آنها شدت پیدا کرده. به تعبیر مرحوم علامه حاضر هستند به فساد، حاضر هستند به سفاه، حاضر هستند سفاه باشد اما در حقیقت تعدد زوجات نباشد. زن میگوید که این سفاه داشته باشد همسر من، هر کار دیگری میخواهد بکند داشته باشد اما تعدد زوجات نباشد. این حالا بیان این را میکند.
پس این نگاه اول که عواطف و احساسات تابع آداب و رسوم است، نه اینکه آداب و رسومی که عقلانیت اقتضایشان را میکند تابع عواطف و احساسات باشند؛ هر چند آداب و رسوم نگاه به عواطف و احساسات دارد، اما اگر جایی فرضاً تعارضی بین آداب و رسوم و عقلانیتِ وجودِ آنها با عواطف و احساسات داشته باشد متبع عواطف و عقلانیت است، متبع آن است؛ نه اینکه این دو تا همیشه مقابل هم هستند و به اصطلاح چه هستند؟ نه همیشه این جوری نیست، اما اگر فرض کردیم جایی هم این جوری بود، آنجا در حقیقت عقلانیت که لازم است آنجا متبع است. این یک نکته.
نکته دیگر این است که مرحوم علامه میفرمایند که این اصلاً «لیس فی ذلک اماتة العواطف و الاحساسات» [13:11] این تازه اماته و کشتن عواطف و احساسات نیست، بلکه در حقیقت چیست؟ صفات روحیه، ایشان میفرماید صفات روحیه، عواطف و احساسات باطنه تختلف کما و کیفا «تختلف كما وكيفا باختلاف التربية»[1] یعنی اگر در یک جامعهای این نظام تربیتی محقق شد، در آنجا بله الان ابتدائاً که این نظام به این رفته و تبلیغات زیادی شده، یک چنین مسئلهای را به شدت به دنبال خودش دارد؛ اما این تبلیغات خلاف طبیعت اولیه و لوازم عقلانی اولی بوده که این را به دنبال دارد. اگر یک موقعی اگر این مسئله درست انجام بشود و در فرهنگ جا بیفتد یک چنین در حقیقت کشتن و اماته عواطف و احساسات را حتماً در پی ندارد.
«كما أن كثيرا من الآداب»[2] میگوید خیلی از آداب این جوری است؛ بعضی از آداب نزد شرقیین ممدوح است و متبع، بعضی نزد غربیین؛ اما آن حکمی که با نظام طبیعت سازگار باشد مهم نیست که این قبیله یا این فرهنگ میپذیرد یا نمیپذیرد؛ مهم این است که اگر او عقلانیت دارد او متبع باشد و او فرهنگ را با این هماهنگ کرد. هر چند این گونه هم نیست که قوانین اسلام همیشه با فرهنگها در بیفتد، بلکه بسیاری از فرهنگها را به استخدام خودش در آورده، به استخدام خودش در آورده نه ضمیمه کرده باشد، به استخدام خودش در آورده. بعد ایشان میفرماید غیر از اینکه…؛ من عمداً نمیخوانم از رو تا دوستان سرعت بیشتری پیدا بکنیم، آن جاییاش که لازم باشد را میخوانیم. بعد ایشان میفرماید که تازه
شاگرد: طبیعت اولیه از کجا معلوم شد اینکه الان ادعا میکنند هست؟
استاد: ادعا نکردند، ایشان فرمودند بر فرض که باشد. اول فرمودند بر فرض که باشد، که این جوری هم باشد ما عقلانیت را متبع می دانیم در اینجا
شاگرد: اولیاش نه، دومیاش که گفتند …
استاد: در دومی گفتند تازه این ادعایی که اینها میکنند این مال این است که در دوران زیادی از تاریخ این اتفاق افتاده، در سابقه تاریخی غیر از اسلام هم بوده، یک امری بوده که در کل تاریخ ادامه داشته. یعنی هیچ جا هم منقطع هم نشده، در تاریخ گذشته که قبلاً گفتند در تاریخ از مصر گرفته تا هند گرفته تا روم گرفته تا ایران قدیم گرفته، در تمام اینها این مسئله بوده. ما نمیخواهیم از حقانیت از این استفاده بکنیم بودن آنها را، یعنی این بودن را. اما ببینید سنت چند شوهری را هم ابداع خواستند بکنند در طول تاریخ، اما هیچ گاه این سنت چند شوهری نماند، در یک گوشههایی از تاریخ به صورت خیلی موقت آمد و رفت؛ اما این سنت معلوم میشود که این سنت سازگارتر بوده با طبیعتِ، در طول تاریخ همیشه باقی مانده.
شاگرد: علامه میخواهند این را اصل بگیرند
استاد: کدام را؟
شاگرد: اصل این تعدد را میخواهند اصل بگیرند.
استاد: نه، حالا دارد یکی یکی میگوید، تعدد را میگوید، این دلیل اینجا نمیخواهد اقامه بکند، این دارد میگوید که آنها گفتند یک چنین مسئلهای میشود، میگوید بر فرض بشود عیب ندارد
شاگرد: آن تاریخی که سه تا چهار تا، هر تعداد داشتند آن برخلاف طبع است، آن تربیت خلاف طبع بوده
استاد: عیبی ندارد. میگوید ببینید دو تا تربیت خلاف طبع بیان کردند دیگر، چند شوهری و چند…، هر دو ممکن بود، یکیاش هم از بین رفت به سرعت. چیزی که به سرعت از بین میرود، بقا پیدا نمیکند، ادامه دار نمیشود، خب معلوم میشود که او خلاف طبیعت است از اول. اما این دوامش همین مقدار استیناس ایجاد میکند نه اینکه دلیل باشد، همین مقدار استیناس ایجاد میکند که خلاف طبیعت صریحی نبوده که این قدر باقی مانده که به سرعت از بین نرفته. بیش از این الان نمیخواهد از این استفاده بکند. حالا میآید با دلایل دیگر و با مسائل دیگر اینها را کنار هم قرار میدهد، چون برهان که اقامه نمیشود در این مسائل این جوری. مسائل این گونه که نظام احکام و اعتبارات هستند، اقامه برهان بر آنها نمیشود، اما میتواند دلایل هر کدام گوشهای از کار را بگیرد و این دلایل و نتایج مجموعاً با همدیگر تصحیح کنند یک نگاه را، یک نگاه را تصحیح کنند
شاگرد: …
استاد: هنوز تمام نشده جواب اول، هنوز یک صفحه و نیم دیگر از جواب اول مانده تا جواب اول تمام شود، منعقد نشده کلام گوینده. حالا تا این جایش را بگویید، حالا که شروع کردید بگویید بالاخره.
شاگرد: حاج آقا این تکهاش که فرمودید که بر حسب نظام عقلانیت مشکلی ندارد، هر چند بر حسب نظامات دیگر از جمله احساسات یا آداب و رسوم مشکلی داشته باشد. به نظر میرسد که توسعه اشکال است؛ یعنی باز هم تعدد زوجات در دید خانمها باز هم مبغوض است، با توجه به آن ساختار روحی که دارند و طلب احساساتی که دارند. پس جواب ندادند علامه، آمدند توسعه اشکال کردند گفتند آقا بله این است، ممکن است یک سری چیزهای دیگر هم باشد خلاف آن نظام …
استاد: اشکال اول سه قسمت داشت: یکی این بود این عواطف و احساسات زن جریحه دار میشود، دومش در همین اشکال این بود که دست امر بیت و..، تساهل پیدا میکند و دست برمی دارد از تربیت اولاد و کار بیت، سومش این بود که مقابله میکنند با رجال دست به فحشا میزنند. حالا از جهتِ بیان میکنند در نظام تاریخی آن جاهایی که محقق شده بوده این جور نبوده که! آن جاهایی که چند زوجی بود، چند همسری بوده دست به اقدام متقابل بزنند اولاً، بلکه برعکسش الان اشد است، یعنی آن جایی که تعدد زوجات نیست فساد در آن جامعه نسبت به مرد و زن بیشتر است.
شاگرد: خلاف نظام وجودی زن است یا نه؟
استاد: خلاف نظام وجودی نه. حالا بیان میکنند که علت این که گاهی زن چرا یک چنین حساستی را دارد و شاید دائماً هم داشته باشد، این علت آیا به اصطلاح اصلش است یا نیست. ثانیاً راهی برای هدایت مسئله است یا نیست.
شاگرد: این را هنوز جواب ندادند
استاد: نه هنوز نرسیدند دیگر دارند بیان میکنند. بعد میفرماید که «والتربية الدينية في الإسلام»[3] میگوید غیر از این مسئله اگر در نگاه الهی خانمی فهمید که این اجازه و جواز در نظام اسلامی است، نه وجوب تازهها!، وجوب نیست که بگوییم پس باید خلاصه بپذیرد، بحث جواز است اینجا تازه همه اینها که داریم میگوییم که در انتها ایشان میفرماید همه اینها فرضش فرض جواز تعدد است، نه واجب است مردها بروند چند تا زن بگیرند که بعد بگویی خب اگر این جور بشود زنها همه..! میگوید نه اینکه لزوم نیست.
شاگرد: فرض وجوب کفایی که پیدا میکنند از شهید مطهری مطرح میکنند (20:00)
استاد: حالا در فرض وجوب کفایی در آن به اصطلاح فرضش خیلی سخت میشود، یعنی دیگر حالا شما این قدر تکلیف خودتان را زیاد نکنید، این قدر تکلیف خودتان را زیاد نکنید. یعنی حالا آن اگر دیدید زنانی بی شوهر ماندهاند، این صرف بی شوهر ماندن زنان این تکلیف آور نیست؛ چنانچه در حقیقت اگر مردانی بی زن ماندهاند تکلیف آور نیست. بله، اگر منجر به گناه بشود و
شاگرد: ….
استاد: حالا ببینید دیگر آنها دنبالهاش است دیگر، آنها را باید یقین کنید، حالا شما زود هم یقین نکنید. اگر زود یقین نکردید به صرف وجود شبهه چیز میشود، «تدرا الحدود بشبهات» خلاصه با همین در حقیقت با شبهه … [20:45] میشود و تکلیف از شما ساقط میشود
شاگرد: …
استاد: حالا در بحث استحباب هم الان کار نداریم. در بحث استحبابش هم دلیل استحباب هم مال این بوده که مقابله شده بوده و این مقابله را به خاطر اینکه سنت از بین نرود به عنوان استحباب مدتی مطرح بوده، که از بین نرود؛ و الا فی نفسه حالا بحث
شاگرد: مقابله هم نشد، مثلاً در …
استاد: حالا عرض میکنیم فی نفسه آیا استحباب دارد یا نه؟ آن بحث بعدش است، فعلاً در حد چیست؟ وجوب نیست، این را اقلاً بپذیریم، وجوب نیست، یعنی الان درس تمام میشود دوستان احساس تکلیف نکنند یک امری بر زمین مانده و همه کارها را ما کردیم این یکی انجام نشده، برویم این را انجام بدهیم، به این احساس تکلیف نرسیدید، دیرتر رسیدید عیبی ندارد. ولی حکم دین را داریم به عنوان جوازش مطرح. آنها هم به جوازش حمله کردند نه به وجوبش، به عنوان وجوب ندیدند.
شاگرد: ببخشید همین جوازش اگر خانمی با همین جواز مخالفت بکند، آن مخالفت با حکم شرعی میشود یا نه؟
استاد: بله اگر مخالفت بکند نه با اینکه شوهرش میخواهد ازدواج بکند بگوید من اصلاً با این مخالف هستم. یک موقع شما ببینید یک بنده خدایی بود رفته بود خلاصه آقا که فرمودند فرزندآوری و اینها، این رفته بود خانمشان پخته بود گفته بود ببین فرزندآوری مگر آقا نمیگوید؟ آن بنده خدا خب خانمش هم خیلی مطیع رهبری بود، گفته بود چرا! گفته بود خب ببین تو که محدود میتوانی بچه بیاوری، تو که زیادتر، بالاخره یک حدی دارد، من به خاطر اینکه بخواهم اطاعت امر آقا را بکنم لازم است بروم زنهای دیگر بگیرم، اقلاً دومیاش را بگیرم تا اطاعت .. . من که قصدی ندارم می دانی که! من اصلاً خلاصه میلی هم ندارم، شاید برایم سخت هم است و شکنجه هم است؛ اما از باب تکلیف است دیگر. آقا که نگفت که بروید با این با این نگاه بچه.
بعد میگوید به مقداری که است از ظرفیت استفاده بشود این اقلش است، این را استفاده کردیم. گفتم به آن خانم گفتم که خانم گفت به خدا من راضی شده بودم. آمد از من مشوت کرد، گفتم والا از آن ظرفیتی که است کمال استفاده را کرده، یعنی آن قدری که شما میتوانید بچهآوری کنی انجام شده، دیگر بیش از این امکان پذیر نیست حالا ایشان مستأصل شده که امر آقا را چگونه اتیان بکند، یا نه هنوز؟ گفت خب نه، ما هنوز حالا سه تا بچه داریم هنوز هم … . گفتم حالا شما از همین ظرفیت استفاده بکن فعلاً، خلاصه آن توجیه این کار خودش..؛ نگفتیم آن جلوی،
شاگرد:
استاد: بعد در نظام اینجا هم همین جوری است، یعنی اگر خانمی با اصل تعدد زوجات مخالفت بکند به عنوان اینکه این یک حکم خدا است بگوید من قبول ندارم؛ بله، البته این مخالفت با نظام دینی است. اما نه ارتدادآور باشد، چون جزو چیست؟ آن مباحث ضروری دین و احکام ضروری نیست این مسئله. اما اگر نه، با اینکه همسر این برود زن دیگری بگیرد مخالف باشد، اینکه مخالفت با دین نیست که! این مخالفت با فعل همسرش است. ما معمولاً بنا داریم که فعل خودمان را دین تلقی بکنند و بعد بگوییم اگر مخالفت با فعل ما کرد مخالفت با دین کرده. این جوری که نیست.
بعد میفرماید غیر از این مسئله که عقلانیت باید در نگاه اولی بر احساسات و عواطف غالب باشد، اگر جایی لازم است حکم جاری بشود حتی اگر خلاف احساسات اولیه است، غیر از این، آن خانمی که میفهمد که این حکم اسلام است و برایش تبیین شد که این حکم دین است قطعاً مخالفتی با اصل حکم ندارد، با نگاه به این حکم مخالف نمیشود، نمیگوید این حکم در حقیقت چه است؟ حتی اگر خدا و پیغمبر هم گفته باشند من مخالف هستم. غیر از اینکه تسهیل میشود برای این اگر احساس کرد به قول شما در جایی واجب کفایی هم است یا در جایی است که ضرورت حقوق دیگرانی که بی همسر ماندهاند و راهی برای اداره آنها در اجتماع نیست و ممکن است به فساد منجر بشود و میداند دین این حکم را که گفته برای نجات آنها هم است، این با اینکه برایش سخت است در نگاه اول، ولی چون راهکار را الهی و قرآنی و در حقیقت روایی و اسلامی میداند، برایش تحملش راحتتر میشود، چون تربیت اسلامی پیدا کرده است.
این را میخوانم برایتان که خلاصه داشته باشید به کارتان میآید «والتربية الدينية في الإسلام تقيم المرأة الإسلامية مقاما لا تتألم بأمثال ذلك عواطفها.» این عواطفش را جریحه دار نمیکند «نعم، المرأة الغربية حيث اعتادت منذ قرون بالوحدة ولقنت بذلك»[4] اصلاً عنوان دینشان را در نگاه دینیشان اینها به اصطلاح طرد دینی میکنند. چون طرد دینی دارند در کلیسا این چند همسری را، حتی به گونهای بوده که تعبیری که همین مرحوم علامه میکند و شهید مطهری هم نقل میکنند، در انگلستان سال 1335 دو میلیون زنِ بی همسر باقی مانده بوده، که اینها عده زیادیشان تظاهرات میکنند در آن سال، 1335 تظاهرات میکنند از به اصطلاح حاکمان کشورشان میخواهند، ثبت شده اینها در تاریخ روزنامههایشان آن موقع آقای چیز ذکر کرده، آقای مطهری که میخواهند که قانون اسلام در رابطه با تعدد زوجات را به عنوان یک حکم قانونی در کشورشان تصویب کنند، مسلمانها ، 1335، رجوع بکنید بالاخره
شاگرد: هفتاد سال پیش
استاد: هفتاد سال پیش، بله هفتاد هم بیشتر هفتاد و تقریباً هشتاد و سه چهار بله دیگر. 1335 چیز هستیم راستی، 35 الان 96 هستیم، شصت و در حقیقت شصت سال، شصت و دو سال پیش که آنجا
بله، میخواهند که این قانون در..؛ که بعد پیش نویس قانون هم داده میشود کلیسا مخالفت میکند، یعنی کلیسای پروتستان به شدت مخالفت میکند. در آنجا هم چون کلیسای پروتستان قوی است، به شدت مخالفت میکند و مجبور میشوند به عنوان رأی مذهبی از چی…، لذا نامه مینویسند حتی از مجلس انگلستان به الازهر مصر که راهکار تعدد زواجات چگونه است در اسلام؟ که این را هم طلب میکنند که از جهت قانونی راه کار قانونیاش و مواد قانونی مسئله چگونه است؟ که ببینند این را تبدیل به قانونش بکنند این را. ولیکن با مخالفتِ؛
میخواهم بگویم یک چیزهایی است که حتی اگر درست تبیین بشود این حق زنان است، یعنی زنان خودشان مدافع این میشوند هر چند که به ضرر شخصشان میشود، اما به نفع کلشان میشود، این به نفع کل است، فقط به در حقیقت نگاه شخصی نباید کرد. یعنی همان جوری که زنانی مخالف هستند، عده زیادی از زنان هم خودشان را اگر در جایگاهی قرار بدهند که اینها ممکن است برایشان ازدواج امکان پذیر نشود و بمانند و تعداد مردان که حالا میفرماید در شبهههای بعدی تساوی با زن ندارد در انتها..، در وقت در حقیقت میشود به مقدار دو به یک میشود به طوری که زنها دو برابر مردها بشوند، حالا میگوید به چه جهاتی. اقلاً! عدهای از مردها اگر قیام کنند به این مسئله تازه ممکن است که این تساوی محقق بشود. نه حالا همه مردها، چون همه مردها امکانش هم ندارند؛ هم از جهت اقتصادی، هم از جهت سیاسی، به اصطلاح اجتماعی، از جهتِ مباحث مختلف است در حقیقت مشکلاتی که است یا از جهت جسمی حتی ممکن است هر مردی توانایی چند زن را نداشته باشد که بقیه باید جبران بکنند، نسبت به اینها اقدام بکنند. بالاخره سادات البته در صف مقدم هستند، در
شاگرد: ما مقلد آقای صالحی هستیم
شاگرد: آنجا از آن طرفش هم ببینیم بحث حق و تکلیف پیش نمیآید؛ یعنی از طرف زن نمیرویم، از طرف مرد میرویم. آیا اینجا حق است یا حکم است؟
استاد: حالا این را عرض خواهیم کرد جلوتر که ایشان این را بیان میکند که آیا این در نظام طبیعی مرد هم این مسئله دیده شده است که به دنبالش حقی ایجاد بشود؟ یا مرد تکلیفاً میخواهد این کار را انجام بدهد که اطاعت امر خدا کرده باشد؟ یا یک حقی است اصلاً از جانب … [29:03] وجودیاش؟ این را هم بحث میکند ایشان
شاگرد: یک جملهای هم آقای زیبایینژاد … [29:08] مرکز مطالعات … حوزه داشتند، فکر میکنم چند سال پیش در آرژانتین زنان متعهل تظاهرات میکنند که شما قانون تعدد زوجات را قانونی کنید. زنان متأهل! چرا؟ می گویند چون که مردان ما که می دانیم با هزار تا زن جورواجور ارتباط دارند و آنها هم بیماری میگیرند میآیند میفرستند به ما، …
استاد: حالا ببینید اینها جهات متعددی دارد. یعنی اگر یک اخبار این جوری را…، نه این هم الان است چرا اینها جزو چند تا..، اگر الان کسی تحقیق بکند راجع به مباحث جدید، هر کدام از اینها ممکن است مویدی نسبت به مسئله باشد، اشکال ندارد درست هم است. یعنی این خود مسئله در نگاه کلی زنان با هم بنشینند نگاه کلی بکنند، نه نگاه فرد؛ یعنی یک موقع است منافع یک شخص زن را میبینند، یک موقع منافع کل را نگاه میکنند. آن جایی که منافع کل را و دفاع از حق کل را ببینند، (30:00) یک جور ممکن است به نتیجه برسند در قانون گذاری و آن جایی که منافع شخص را ببینند. غیر از آنکه اینجا به عنوان وجوب نیستها آخرش هم؛ بلکه جواز مسئله است که معمولاً با انجام عدهای این مسئله چی میشود؟ غیر از این که خودش از جهت روحی، همین قدری که راه باز باشد، همین مقدار در حقیقت آن قوه منع بر هر انسان حریص، آن «علی ما منع» [30:24] نسبت به مرد که این شدت دارد برداشته میشود و اقدامی هم نمیکند؛ اما دلش خوش است که راهش باز است. اینها الان به عنوان دلیل نیستها! هر کدام را کنار هم که بگذارید فساد را کمتر میکند.
بعد میفرماید «نعم المرأة الغربية حيث اعتادت منذ قرون بالوحدة» این فرهنگ پیش آمده که اینها این را نداشتند و از جهت شرعی هم برایشان حرام بوده «ولقنت بذلك جيلا بعد جيل استحكم» این به اصطلاح نسلی بعد نسل این در وجودشان محکم شده، «استحكم في روحها عاطفة نفسانية» که « تضاد التعدد» این در حقیقت با تعدد اصلاً ذاتاً دیگر مخالف شده. چون احساس میکند که این جزو حقوق اولیشان است که در فرهنگش جا افتاده «ومن الدليل على ذلك» میگوید چرا تا این حد مخالف هستند و جا افتاده برایشان؟ «من الدليل» میگوید ببینید چقدر در ذاتشان جا افتاده! می گویند حاضر هستیم هر نوع فسادی را هر نوع ارتباطی را، اما چی؟ ازدواج نباشد، «من الدليل على ذلك الاسترسال الفظيع» رها بودنِ این همه در حقیقت رها بودن چی؟ بدی که در وجود اینها «الذي شاعت بين الرجال والنساء في الأمم المتمدنة! اليوم.» یعنی آن نگاه به این هم چه شده؟ البته دامنهاش الان امروز کشیده شده، در همه کشورهای شرقی هم کشیده شده، الان منحصر به آنها نیست؛ چون همان فرهنگ در اینجا هم کشیده شده «أليس رجالهم يقضون أوطار الشهوة من كل من هووها» آیا مردان آنها هر زنی را که میل پیدا بکنند، آیا شهوتشان را با او اطفاء نمیکنند؟ «وهوتهم من نسائهم»[5] حتی در حقیقت زنان هم همین جوری شدهاند که زنان هم از مردان هر جوری که بخواهند، هر مردی را که بخواهند سر راهش می نشینند، حتی مرد زن دار هم برای آنها مانعیتی ایجاد نمیکند، چنانچه برای مردان زن شوهردار مانعیتی ایجاد نمیکند، بلکه وقتی هم میفهمند هر کدام غض عین دارند نسبت به هم، اما نسبت به ازدواج این قدر، نسبت به تعدد زوجات این قدر در حقیقت فرهنگشان این اقتضا را میکند.
شاگرد: شاید به خاطر این است که اگر تعدد زوجات در واقع تصویب بشود، قانونی باشد، خب زن اینجا مرحوم میشود از این دیگر. این را زن قبول میکند به خاطر اینکه خودش این استرسال [32:50] برایش است، همان جوری که برای مردها …
استاد: اتفاقاً برعکس است، ببینید مردی که به تنوعی مبتلا شد که هیچ به اصطلاح برایش تعهدی هم نمیآورد، برایش خیلی راحتتر است برای این مرد، که تعهدی نیاورد و نسبت به آن … . اما اگر تعدد زوجات بود حق ایجاد میشود، یعنی باید حقوق بعدیاش را رعایت کند، باید حساب کند از نفقهاش بر بیاید، از اولادی که ایجاد میشود عهده نفقه آنها بربیاید. ببینید برای این شرایطی گذاشته، اما در آنجا که هیچی نیست، در آنجا که هیچ کدام از اینها نیست.
شاگرد: یعنی اینکه در غرب
استاد: دارم همین را می گویم در
شاگرد: …
استاد: در رابطه با زن همین است، وقتی که مرد دید این جوری میتواند هر روزی با هر کسی که بخواهد باشد، دیگر عواطفش برای زن باقی نمیماند. درست است همخانه هستند، اما چون بابش باز بوده و اطفاء شهوتش بی حد بوده و تحت هیچ قاعدهای نبوده، نمیدانم آن همخوابگی با همسرش اصلاً جزو شرایط لازمهاش دیگر نیست، و رعایت این هم جزو شرایط لازمهاش دیگر نمیشود. لذا دیگر چیزی باقی نمیماند. یعنی این به ضرر خود این زن هم است در نهایت.
در نگاه اول این است که این دارد سود میکند، میگوید تو برو استرسال را [34:08] داشته باش، تعهدی هم نداشته باش. این به نگاه اول این است که دارد مرد را برای خودش حفظ میکند، در نگاه اول که این بالاخره خسته میشود یک روزی میماند در خانه، بالاخره برای این میماند. اما این کسی که این جوری آزاد و رها بود و بدون تعهدی توانست اطفاء شهواتش را بکند، دیگر به میل زن خودش ندارد. اما اسلام میگوید اگر اجازه میدهیم حتماً باید روابطت با این همسرت، تعهداتت نسبت به این و حتی آن دیگری که میخواهی بیاوری کاملاً متعهدانه و از عهدهاش بربیایی؛ اگر نمیآیی حق نداری. اگر غیر از این باشد جرم است برایش؛ نتواند تساوی را رعایت کند نسبت به همسران، نتواند نسبت به فرزندان تأمین حقوق بکند از جهت اقتصادی، این جرم است برای او، میتوانند دستگیرش بکنند، میتوانند اگر شکایت شد او را در حقیقت تنبیه بکنند. اینها دنبال دارد. قانون فقط که اجازه اولیه نیست که! میگوید با این نمیبینند. اما اگر این رفت هر کثافت کاری کرد، این زن راضی است میگوید عیبی ندارد، فکر میکند به نفعش است. در حالی که به قول آقا یکیاش این است که الان با توجه به این مریضیها اگر این آزاد بود چه میشود؟ این امکان اینکه اصلاً او را هم مبتلا بکند است. کسی خبردار نمیشود، و هیچ حد و حصری ندارد چنانچه برای نشستن چقدر تدابیر چیدهاند که در حقیقت آموزش بدهند که این استرسال [35:28] در رابطه باشد، اما تدابیر به اصطلاح ایمنی هم باشد تا اینکه ابتلا کمتر باشد. بعد میفرماید «حتى أن الإنسان لا يقدر أن يقف»[6] میگوید این قدر شده که نمیتوانی از هزار تای اینها را، اینها را ایشان با ارتباطاتی که داشته آمار بگیرید، از هر هزار تایی از اینها نمیتوانی به واحدی از اینها را پیدا کنی، یک در هزار، که «قد سلم» در دوران عمرش از در حقیقت رابطه با مردان دیگر. حالا حتی در مردها و زنها هر دو «ولم يقنعوا بذلك» به این مقدار هم قانع نشدند «حتى وقعوا في الرجال» یعنی حتی به اینکه این مقدار اقناعشان نکرد، رابطه مردان با مردان را و زنان با زنان را ترویج کردند «وقوعا قل ما يسلم منه فرد حتى بلغ الأمر مبلغا رفعوا قبيل» یا «قُبَيل سنة» میگوید این قدر زیاد شد که آن سالی که دارد ایشان این را نقل میکند، همان حدودهای سال 35 است، میگوید قانونی را بردند به پارلمان بریتانیا که مباح بکنند ارتباط مردان با مردانی؛ که حالا چشم ایشان در غرب در حقیقت است روشن که این کار را کردند و تصویب هم کردند و نه فقط هم آنجا، بلکه کشورهای مختلفی این را تصویب کردند. آن موقع تازه میخواستند قانون را ببرند، بله که «سنة قانونية» بشود
«وذلك بعد شيوعه بينهم من غير رسمية»[7] بعد ادامه میدهد دیگر. بعد ایشان میفرماید که «فليت شعري كيف لا تأسف النساء هناك» چطور آنجا زنها نارحت نمیشوند؟ «ولا يتحرجن ولا تنكسر قلوبهن ولا تتألم عواطفهن» اینجا چطور کسی نمیگوید که زنها با این استرسال در رابطه قلوبشان جریحه دار میشود. میبیند که مردش قانع به این نیست و ارتباطات دارد و نمیتواند جلویش را بگیرد، اینجا آیا عواطفش جریحه دار نمیشود؟ فقط آن جایی که آن قانون بیاید در عدهای از مردان فقط جریحه دار میشود؟ چطور این را به عنوان یک جریحه دار شدن عواطف زن ذکر نمیکنند؟ «وكيف لا تتألم عواطف الرجل وإحساساته» چطور عواطف مرد جریحه دار نمیشود در اینجا، که ببیند در حقیقت دخترانش یا در حقیقت همسرش چی هستند؟ «يجدها» حتی وقتی میخواهد ازدواج کند «حين يبني بفتاة» وقتی میخواهد ازدواج کند «ثم يجدها ثيبا» میبیند اِ این قبلاً دست خورده است، حتی میگوید «فقدت بکارتها وافترشت لا للواحد والاثنين من الرجال» فقط با یکی دو نفر هم فقط ارتباط نداشته. تا به جایی میرسد این مرد که فرهنگش اینقدر تغییر کرده که «حتى يباهي بين الأقران أن السيدة» این زن این مورد میل عده زیادی قرار گرفته و هست. «أن السيدة ممن توفرت عليها رغبات الرجال وتنافس في القضاء منها العشرات والمئات!! وهل هذا إلا أن هذه السيئات تكررت بينهم»[8] این قدر این تکرار شده تا یک فرهنگ شده برایشان. خب اگر یک غلطی فرهنگ شد، ما باید به لوازم آن ملتزم بشویم؟ بگوییم این آزاد باشد عیبی هم ندارد، آن را جلویش را بگیریم با اینکه عقلانیت، همۀ هر کسی که به حکم عقل میخواهد حکم بکند این را تخطئه میکند، میداند که این در حقیقت قطعاً یک غلطی است در جامعه، هرکسی میداند.
الان هم این را در اکثر کشورها جرم میدانند اما مبارزه با آن نمیکنند. لذا اگر شکایتی بکند زن بر این مسئله که یک چنین مسئلهای واقع شده. جرم است. نمیگویند عیبی ندارد. جرم است این مسئله در کشور آنها، اما اعتنایی به آن نمیشود. لذا هنوز مرتبه جرم بودنش از بین نرفته در این مسئله. اما اگر که آن مسئله قانونی باشد آن مسئله دیگری است، آن حد و حصر دارد، آن قانون دارد برای خودش، تعدد زوجات خیلی قوانین دارد به این سادگی نیست،
لذا میفرماید «وهل هذا إلا أن هذه السيئات تكررت بينهم ونزعة الحرية تمكنت» از آن طرف استرسال و ازاد بودن در رابطه «تمكنت من أنفسهم حتى صارت عادة عريقة مألوفة» دیگر او به طوری شده که «لا تمتنع منها العواطف والإحساسات»[9] وقتی که میفهمند، چشم روی هم میگذارند و از آن عبور میکنند. این نه مال این است که عاطفهها جریحهدار نمیشود، مال این است که عادت بر چی شده؟ بر این نگاه. و الا اولین بار برای اینها هم سخت بود، اما نسل در نسل دیگر فهمیدهاند که این عادی است، میشود. این جور نیست که بتوانند جلویش را بگیرند. لذا در حقیقت چه میشود؟ این یک نکته.
این نکته آخرش که «فليس إلا أن السنن الجارية تميل العواطف والإحساسات (40:00) إلى ما يوافقها ولا يخالفها.»[10] این سنن جاریه فرهنگ این را کشانده به یک سمتی که دیگر عادت کردند بر این. اما عادت غلط سبب نمیشود که ما بگوییم که پس دیگر دست به این نزنیم که عواطف اینها جریحه دار میشود
شاگرد: آنی که اشکال میکند اشکالش همین است میگوید ما می گوییم محدودیتی نباشد، چرا شما یک طرف محدودیت را ولو مقداریاش را برداشتید ولی یک طرف محدودیت را گذاشتید؟
استاد: در زنان را می گویید؟
شاگرد: بله
استاد: حالا این مسئله که در زنان است، الان بحث در این است که در یک طرف مسئله که محدودیت باشد، الان هر دو طرف محدودیت دارند، الان در بین خود آنجا هم این مسئله متعارف است که زنها اگر تخطی بکنند عمدتاً در حقیقت مورد شکایت بیشتری قرار میگیرند؛ اما مردها خیلی در حقیقت در این مسئله رایج است. هر چند اخیراً دارد مسئله مساوی میشود، یعنی هر دو دارند رکوردزنی میکنند، یعنی مرد و زن…؛ اما در حقیقت «… الدواعی» [40:55] در آن طرف. یعنی از ابتدای عالم هم تعدی مردان به زنان دیگر و تجاوز آنها همیشه شدیدتر بوده و استمساک زنها بیشتر بوده. به خصوص با آن توانهایی که از جهت حیا و عفت و اینها در زن قرار داده شده، که حالا بعداً بیان میکنیم.
شاگرد: من متوجه نشدم این چطور جواب شد؟ سؤال اول دارد میگوید جریحه دار میشود روحیه اینها، الان میگوید چرا مال این چیزها جریحه دار نمیشود، مال آن جریحه دار میشود؟
استاد: بله این جدل است دیگر،
شاگرد: حرفشان همین است می گویند آقا ما مشکلمان همین است که می گوییم چرا شما اصلاً آمدید یک محدودیتی ایجاد کردید؟
استاد: نه، این مشکل اول نیست، ببین آن مشکل بعد است که در انتها میآورد. از اول این است که اگر این اجازه بخواهد داده بشود این تعدد زوجات، زن قلبش با یک مرد میخواهد باشد، به اصطلاح قلب زن میخواهد با مرد باشد، اگر این شد مرد قلبش با دو زن شد این زن نمیپسندد، نمیگوید چرا به من اجازه نمیدهید که من هم آن جوری باشم؟ در شبهه اول این نیست
شاگرد: دارد میگوید مقابله بکند
استاد: نه، میگوید در بعد مقابله به عنوان جزا، نه به عنوان ابتدا. به عنوان انتقام است آن. میگوید اگر این نباشد..، از حالا نمیگوید به من هم حق بده، آنجا میگوید من میخواهم انتقام بگیرم تلافی کنم سر این، نمیگوید به من هم اجازه بدهید. نه، میگوید آنجا جای تلافی آن وقت پیش میآید جامعه به فساد کشیده میشود. و الا در قریحه اولیه زن این نبوده که بخواهد این جوری باشد.
شاگرد: ممکن است کسی اشکال بکند که خب راه منحصر در این دو تا نیست که یا آزاد بگذاریم این جوری یا تعدد زوجات. نه آن مدل قبل، نه تعدد زوجات
استاد: بله خب بگویید راه چیست؟
شاگرد: یعنی انحصار بشود، تک همسری باشد و آزاد هم نگذاریم که مردها بخواهند با هر کسی میخواهند رابطه داشته باشند، ولو در غیر مثلاً به صورت مخفیانه
استاد: آزاد گذاشتن که الان قانونی نیست که! باید آن وقت سر هر مردی یک پلیس بگذارند. بعد برای آن پلیس هم یک پلیس بگذارند، چون خود پلیس هم خلاصه امکان خطا دارد دیگر.
شاگرد: فرهنگشان پذیرفته شده است
استاد: خب این دیگر بدتر،
شاگرد: در فرهنگشان پذیرفته شده است که یک مرد با ده تا زن ارتباط داشته باشد، ولی حق ندارد ازدواج بکند.
استاد: خب عرض میکنم
شاگرد: یک کسی اشکال میکند ما در فرهنگمان نه میپذیریم بدون ازدواج ارتباط داشته باشد نه میپذیرم با ازدواج.
استاد: میگوید خب نمیشود، میگوید این نیست. حالا بعد بیان میکنند میگوید این نیست میگوید مرد..، بله دیگر میگوید مرد از جهت توانایی با توجه به اینکه زن دوران عادت دارد، دوران حمل دارد، دوران آن استفاده این جوریاش اصلاً محدودیت دارد، یعنی حدود به اصطلاح توانایی سنیاش محدودیت دارد. بعد توانایی جنسی مرد به طور متعارف دو تا سه برابر زن است، این دوران هم تعطیل بخواهد باشد، تمام اینها را که کنار هم بگذارید میبینی نمیشود. اصلاً امکان پذیر نیست، یعنی وقتی که این قانون آمده معلوم میشود با تطابق دارد، وقتی هم نگاه میکنی میبینی درست است، تطابق دارد. یعنی این جور نیست که بگویی پس بگوییم، میگوید این طبیعتش کشش این را دارد. وقتی این طبیعت این کشش را دارد، در زن آن بحث حیا و عفت و اینها هم که قرار داده شده آنها هم یک قوایی است که حفظ او را میکنند. میتواند او را در حقیقت..؛ یعنی اینها را باید با هم نگاه بکنیم، حالا داریم یکی یکی میآید هنوز تمام نشده که! هنوز کلی از مسائل مانده.
از آن طرف میبینید که اجتماع در حقیقت تعدد تعداد مردها بیش از..، حتی اگر از جهت توانایی هم یکسان باشند تعداد مرد بیش از زن باقی میماند، غیر از آنکه تعداد مرد منعی در خلاصه اطفاء شهوتش از جهت ایام ندارد، زن چی دارد. میگوید همه اینها را که حساب بکنی، میآید یکی یکی محاسبه میکند، میگوید بلوغ زن زودتر از مرد است، لذا وقتی بلوغ زنان زودتر از مرد است، خود همین باعث میشود همیشه دختران آماده ازدواج بیش از پسران هستند. و همه اینها کنار هم هر کدام به اصطلاح یک دلیلی میشود که کمک میکنند به همدیگر تا این مسئلهاش معلوم بشود این حکم پاسخگویش است. اگر این حکم نباشد این مسئله حتماً به فساد کشیده میشود. فساد قهری است بر این مسئله. حتی اگر در یک کشوری اسلامی باشد و در داعی هم باشد که بخواهند خودشان را حفظ کنند، با اینها جواب نمیدهد چون کشش بیش از این حرفها است. لذا خود این سن ازدواج بالاتر رفتن، نمیدانم این راهها را بستن، همه اینها… . الان زنی که مطلقه است یا بیوه است و توجه به او نمیشود، قطعاً سر راه مردی که مطلوب است می نشیند حتی اگر زن داشته باشد. اگر بر او فکری نکرده باشیم در این اجتماع، نمیشود بگوید تو رها باش. حالا میگوید در بعضی از کشورها جمعیت زنانِ این جوری کم نیست. من آمار ایران را حالا ندارم.
شاگرد: ایران افتضاح است.
استاد: یعنی جمعیت این جوری می دانید که وقتی که یک جمعیت به اصطلاح چی بشود، فقط همان نظام تعدد زوجات است که این را جواب میدهد، و الا قطعاً خانوادهها را به هم میریزند. به هم ریختگی ایجاد میکند اگر آن درست نشود. «على أن هذه النساء اللاتي يتزوج بهن على الزوجة الأولى في المجتمع الإسلامي»[11] میگوید در نگاه جامعه اسلامی این جوری بوده که خود زنان ابتدائاً چکار میکرد برای اینکه این هم رعایت بشود؟ خود زنان پیش قدم میشدند برای اینکه اگر میخواهد کسی را هم ازدواج بکند مثلاً این را بگیر، اگر میخواهی ازدواج بکنی آن را بگیر. مثلاً اینها را خودشان پیش قدم میشدند، سابقه فرهنگی دارد که پیشنهاد میدادند، میدانستند که این میخواهد ازدواج کند، اما چه بهتر اقلاً یکی را بگیرد که با این سازگار باشد.
یک بنده خدایی گفته بود که ما دو نفر هستیم با همدیگر عهد کردیم که اگر خواستیم ازدواج بکنیم حتماً یک نفر ما دو تا را بگیرد از اول. آن مرد هم بنده خدا از ناچاری مجبور شده بود دو تایشان را با هم گرفته بود، از ناچاری دیگر، چاره نداشته! چون اینها با هم عهد کرده بودند که ما این قدر با هم رفیق هستیم نمیتوانیم از هم جدا بشویم، حتماً باید یک نفر ما را بگیرد. این را روزنامه نوشته بود.
«على أن هذه النساء اللاتي يتزوج بهن على الزوجة الأولى في المجتمع الإسلامي وسائر المجتمعات التی ترى ذلك أعني الزوجة الثانية والثالثة والرابعة إنما يتزوج بهن عن رضاء ورغبة منهن»[12] میشود اصلاً موکول کرد به رضایت او و با رضایتش این کار را انجام داد. چنانچه الان در این قوالههای ازدواج امضا میکنند که حتماً اگر کسی عقد ازدواج دومی کرد چه باشد؟ قانوناً این بتواند حق طلاق داشته باشد. یا نه، ازدواج دوم موکول به اذن این باشد، اشکالی ندارد. «ولم يسترققهن الرجال من»[13] اینها این جوری نیست که مردها بروند بدزدند یکی را از یک جای دیگر بردارند بیاورند، نه از همین جامعه خودشان گرفتند و با «ولا جلبوهن للنكاح من غير هذه الدنيا وإنما رغبن»[14] از حور العین [47:28] نیست «وإنما رغبن في مثل هذا الازدواج لعلل اجتماعية، فطباع جنس المرأة»[15] میگوید طبیعت جنس زن خودش باشد «لو خلی و طبعه»[16] این جور نیست که با تعدد زوجات مخالف باشد.
شاگرد: …
استاد: نه حالا صبر کنید آن را میگوید، حواسش به آنها هم است. میگوید «لو خلی و طبعه» این جور نیست. اگر «لو خلی و طبعه» این جوری بود، هیچ گاه، اگر طبیعت این جوری بود هیچ گاه در حقیقت هیچ جایی امکان پذیر نبود که به صلح و صفا باشد. اما این طبع نیست، یک فرهنگی شده و این در درون زن هم حسادت هوویی یا در حقیقت همان چیزی که حالا اسمش را بگذارند مرض هوویی که گذاشتند حالا میگوید مرض هوویی اصلاً حسادتی که مرض هوویی است. این اگر در حقیقت این حسادت در اغلب زنها است علت دارد که علتش را باز ذکر میکند، حالا این بیان را تحلیل میکند.
شاگرد: بالذات نیست پس؟
استاد: بالذات نیست، میخواهد بگوید این در طبیعت اولیهاش نیست که در ذاتش باشد بگویی اصلاً امکان پذیر نیست، اما یک فرهنگ غالبی است و قطعاً هم خلاصه بی چیز هم نیست؛ چون زن دلش میخواهد مرد تمام قلبش متوجه این باشد، این را میخواهد، این را میطلبد. اما اگر قلب مرد بخواهد پراکنده باشد بین زنان دیگری، این تحلیل درست بشود، چشمش و قلبش به سمت دیگران باشد تا در حقیقت به سمت یک نفر دیگری غیر از این باشد خیلی متفاوت میشود. یعنی آنی که دائماً هر روز نوع جدیدی و راه جدیدی..، این دیگر هیچ میلی به این پیدا نمیکند، زندگیشان یک زندگی در کنار هم بودن میشود که یک ازدواجی دارند مثل بعضی از خانوادههای غرب، ازدواجی دارند با هم زندگی دارند، در عین حال تمام محبتشان و لوازم محبتشان در جای دیگر سرمایه گذاری میشود.
شاگرد: یکی دومی را گرفت، میلش به سومی و چهارمی بیشتر میشود، این جوری نیست که جمع بشود چشمش.
استاد: حالا او را باید ببینید، همیشه این جوری نیست
شاگرد: …
استاد: همیشه هم این جوری نیست آقا. بعد این جوری هم، بله ایشان میگوید شش میلیون،
شاگرد: شش میلیون زن مطلقه، یک میلیون هم بالای 35 سال
استاد: چند میلیون مرد مطلقه است در قبالشان؟ حالا شش میلیون زن مطلقه
شاگرد: هر مطلقه سیصد هزار نفر
استاد: پس آن شش میلیون از کی طلاق گرفته؟
شاگرد: …
استاد: یعنی دوباره ازدواج کردند، حالا این سیصد هزار تا را …
شاگرد: …
استاد: نه کم کم دارد عینی میشود، از کفایی دارد میگذرد دارد عینی میشود، کم کم دارد عینی میشود
شاگرد: این مردهای مطلقه (50:00)
استاد: ازدواج میکنند
شاگرد: ازدواج میکنند با دختران.
استاد: زنان مطلقه معمولاً میل به آن کمتر است، مگر به عنوان به اصطلاح ازدواج دوم که بیشتر ممکن است به میل به آنها به این باشد متعارفاً و این خلاصه به خصوص زنی هم که به اصطلاح آن ارتباط خانوادگی را چشیده باشد میلش برای به اصطلاح مرد بیشتر میشود، همین باعث میشود زندگیها به هم میریزد. اینها دنباله دار است؛ یعنی اگر ما بحرانهای اجتماعی را بخواهیم با احساسات حل بکنیم که نمیشود که! آقا دعوا نکنید، دعوا نکنید، باشه دو جبهه شدند…صبر کنید دعوا نکنید
شاگرد: شش میلیون طلاق گرفته شاید مثلاً دو میلیونشان ازدواج کردند
استاد: اره حالا باید آنها آمارهای آمارهای دقیق میدانیتر بیاورید. وگرنه شش میلیون که طلاقی هستند شش میلیون مرد هم بودند طلاق دادند دیگر، زنان که همدیگر را طلاق ندادند که! مرد را زن را طلاق داده، ولی منتها باز ازدواج کردند یک عدهای
شاگرد: در سال 95 زنان متأهل ازدواج نکرده سه میلیون نفر هستند و مردان زن مرده و طلاق داده ازدواج نکرده هفتصد هزار نفر هستند.
شاگرد: …
استاد: خیلی کار کرده ایشان، خیلی کار کرده، مقدمه چینی خیلی کرده. معلوم است که بالاخره کاربردی کار کرده. آقای چیز هم بی خود نیست این همه پشت سر شما میآیند، یعنی او هم خبر دارد که اینجا خبری است.
بعد ایشان میفرماید که بله؛ پس اصل این به عنوان این نیست که این طبیعت زن این جور باشد، «ولا قلوبهن تتألم منها بل لو كان شيء من ذلك فهو من لوازم أو عوارض الزوجية الأولى»[17] گاهی این است که چون زوج اول است، زوج اول این را دارد؛ اما حالا نفر دوم آیا اصلاً زن دوم این جوری است در طبیعتش؟! نه، اصلاً خودش را راضی کرده حاضر کرده به اینکه زن دوم باشد، بگذریم از اینجا که زن دوم الان قاچاقی میآید، چون قاچاقی می آید بعد این میبیند قاچاقی بودنش و مخفی بودنش نمیتواند تحمل بکند مجبور میشود قلب این مرد را جوری تصرف بکند که زن اول را طلاق بدهد، اما در آن جایی که رسمی بود در آن جایی که علنی بود این کار را نمیکرد، یعنی خودش را به عنوان زن دوم میدید و از اول خودش را آماده برای این کار کرده بود، یعنی آن زنی که به این صحنه میآید این هم یک زن است، آن هم طبیعت دارد، آن هم… . در حقیقت اگر طبیعت این جوری بود که به غیر از یک مرد میخواست، حاضر نمیشد این جوری. میبیند نه این بالاخره شرایط سخت است، مثل یک مردی میماند که یک زن ایده آلی را در نظر میگیرد میبیند نمیرسد به او، خب یک مرتبه دیگری از زن دیگری راضی میشود، به یک مرتبه دیگر راضی میشود، چون میبیند هر ایده آلی .. . این هم میبیند ایده آلش این است که تک همسری باشد، خب عیبی ندارد کسی نفی نمیکند. اما این جور نیست که طبیعت این باشد که فقط این. لذا میبینی به مرتبه دوم عدول میکند وقتی که میبیند که شرایط سخت است و آن همسر اول هم اگر بداند که جلوی شوهرش را بگیرد… .
من یک موردی بود به آنها گفتم فهمیده بود زن که مرد ازدواج کرده. این آمد پیش من گفت چکار بکنم؟ گفتم به رو نیاور اگر مرد نفهمیده که تو حالا فهمیدی، و الا همین مقدار هم که داری از دست میدهی. این گفت من نمیتوانم. اظهار کرد. مرد هم خیالش راحت شد، تا حالا هر شب خانه بود ظهرها میرفت آنجا، بعد از اینکه این جوری شد فهمید دیگر شبها هم نیامد. بعد این اصرار میکرد اقلاً هفتهای یک شب بیا خانه، گفت نه دیگر آن هم نمیآیم، دیگر خودش شروع کرد به این بد و بی راه گفتن. شاید الان چند سال میگذرد این زن حسرت دارد که من تلفن بزنم تلفن من را جواب بدهد این شوهر، تلفنم را جواب بدهد، تلفنش هم جواب نمیدهد. دیگر اصلاً این کل ..
به اصطلاح ببین تا این حد حاضر بوده بیاید پای این بعداً که من حتی تلفنی با او ارتباط داشته باشم، اقلاً من را طلاق ندهد، اسم من در شناسنامهاش باشد که بگویند که این شوهر دارد؛ تا این حد راضی شده بود. بعد هم به یک بهانهای میخواست خانه را به نامش کند، گفت خانه را به شرطی به نامت میکنم که طلاق بدهم تو را که من آزادتر باشم. طلاقش هم داد خانه را به نامش کرد، طلاقش هم داد. یعنی این زن به هر مرتبه پله پله …؛ بعد خودش گفت من اشتباه کردم. گفتم آن جور خلاصه این مرد مِن بابی که تو نفهمی، بیشتر هم به تو محبت میکرد، مِن بابی که تو راضی باشی، بیشتر هم به تو محبت میکرد و تو قدر همین مسئله را. اشتباه کرده. ما نمیخواهیم تأیید کنیم نمیخواهیم این را درست کنیم ها! اما میخواهیم بگوییم گاهی تدابیر غلط بعداً میشود حاضر میشود به مسئله.
شاگرد: حاج آقا چرا میگویید اشتباه کرد، حالا شاید برای یک نفری شرایط جسمیاش طوری بوده که
استاد: حالا این را میگوید، حالا این را میگوید که در مردها این مسئله، نه در همه مردها! دارد که مرد متعارفاً از جهت جنسی دو تا سه برابرِ یک آماری را هم ذکر میکند، غیر از آن دوران تعطیلی زن اینها همه تأثیر دارد. اینها همه تأثیر دارد، باز همه اینها را اسلام دیده این طبیعت را این جور قرار داده. اینها را در حقیقت بی تأثیر نبینیم لذا باعث فساد میشود
شاگرد: شما نکاح را چند نوع نکاح قائل هستید؟ … [55:04]
استاد: حالا ما فعلاً داریم حالا فعلاً بگذار به همین مقدارش راضی بکنیم، مرتبه به مرتبه داریم میرویم جلو، ما خودمان همان یک نکاح بیشتر نداشتیم باور کنید. چند تا نداشتیم. میگوید یک نوعش این جوری بوده، یک نوعش را آن جوری انجام داده. نه شوخی میکنم البته. متوجه میشوم سؤال شما را
شاگرد: می گویم در هر مرتبه هم تعدد …
استاد: بله دیگر، آن وقت دیگر خیلی میشود، تصاعدی میشود.
شاگرد: ..همه یک نکاح طبعی انجام میشود، حالا اگر بعضیها توسعه رحیمیت و … میکنند، بعضیها این طوری نیست، در مرحله نکاح … هم مرد به خاطر جسمی اقتضایش میکند که یکی دیگر بگیرد، بعد در مرحله …. که بعد برسد به مرحله نفس و … [55:30]
استاد: حالا بگذارید آنها را فعلاً وارد نکنیم. می دانی اگر آنها را الان وارد کنیم در این بحثها آنها هم خراب میشود. یعنی اگر بحث سلوکی مطرح کردیم و بحثهای دیگری مطرح کردیم الان خیلی چیزها خراب میشود. بگذار فعلاً همین مطلب را اول تثبیت بشود، مرتبه به مرتبه بعد خلاصه به نکاحهای بعدی خلاصه، آنها را دیگر دیگر در مدارج کمالی
[1] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 184.
[2] همان.
[3] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 185.
[4] همان.
[5] همان.
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان.
[9] همان.
[10] همان.
[11] همان.
[12] همان.
[13] همان.
[14] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 186.
[15] همان.
[16] بداية الوصول في شرح كفاية الأصول (آل راضي، الشيخ محمد طاهر) ، جلد : 7 ، صفحه : 148.
[17] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 186.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 449” دیدگاه میگذارید;