بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در بحث شخصیت زن در اسلام در تتمه بحثهایی که در این قسمت المیزان در محضر جلد دوم صفحه 276 بودیم، یک بحثی را ایشان مطرح میکنند به صورت خلاصه که آزادی زن در مدنیت غربیه که محقق شده، با توجه به نتایجی که از او پیش آمده چه آثاری داشته و چه نتایجی داشته و آیا به آن چیزی که اینها ادعا میکردند رسیدند یا نه؟ این یک بحث مختصری است. مهمترین بحثی که حالا امروز انشاءالله در محضرش هستیم «بحث علمي آخر»[1] است که انشاءالله بعد از این، آن را انشاءالله در محضرش باشیم.
در حریة المرأة فی المدنیة الغربیة، ایشان میفرماید که اینی که امروز به عنوان آزادی برای زن در کشورهای غربی مطرح شده، حقیقتاً با در نظر نگرفتن آن نگاه طبیعی که تفاوت بین زن و مرد بوده محقق شده و به عنوان تساوی بدون قید و شرط بین زن و مرد محقق شده و لذا آن نتایج مطلوب را به بار نیاورده. زن را خواستند از آن وظیفه طبیعی خودش بکشانند به یک وظیفه غیر طبیعی؛ و لذا نتوانستند در همان وظیفه غیر طبیعی هم موفق باشد. با این که سالیان زیادی گذشته و از این اظهارشان که حدود مثلاً 60-70 سال گذشته و در این 60-70 سال خیلی هم..، اقلاً 60-70 سال گذشته و اینها زحمت کشیدند برای این که این را تثبیت بکنند، ولی هنوز هم که هنوز است وقتی رجوع به آن نگاه اجرایی کارها بین زن و مرد میشود، تفاوت فاحشی حتی در همان کشورهای غربی در رابطه با مسئولیتهای زنان و مردان در کار است که نشان میدهد با وجودی که باب باز بوده، با وجود این که نسلهای بعدی چند نسل در این فضا و فرهنگ رشد کردند و میتوانستند همین گونه بار بیایند که مسئولیتپذیریای که آنها ادعا میکردند داشته باشند، ولی با این حال شغلها و اجرائیاتی که مردها قبول کردند با زنها غیر قابل قیاس است و این تفاوت محسوس است. نشان میدهد که خودبخود این طبیعت این مسئله هم بوده که از اول تاریخ بوده که این مسئولیتها اختصاصی از جهت اجرا به مرد داشته.
یکی از نکاتی که هم دوستان در انتهای جلسه دیروز پرسیدند به نظرم آمد که لازم است که عمومیتر بیان بشود این بود که اگر ما می گوییم که در جاهایی که کار مثل مثلاً ولایت، قضاوت و قتال، آنجاهایی که احساسات باید کمتر دخیل باشد، این عقلانیت آنجا بیشتر به کار میآید، لذا مرد در آنجا اختصاص به مرد دارد، عرض کردیم که این اختصاص نه به این معنا است که زن قابلیت به مرتبه قضا رسیدن از جهت علمی را ندارد، به جهت علمی از جهت آن علم سیاست را نداشته باشد، حتی ممکن است بنشیند طراحی بکند فکر بکند برنامهریزی داشته باشد علمیتش را پیدا کرده باشد، طراحیاش را داشته باشد، اما به کارگیری و امارت کار زن نیست. در امارت فقط دانستن کفایت نمیکند، در امارت به کارگیری قوه عاقله است در موضوعات. چون آنجا به کارگیری قوه عاقله است در موضوعات، و زن قوه احساسیاش با قوه عاقلهاش با هم تنازع میکنند، آنجا اسلام این بار را از دوش زن برداشته. حتی اگر زنی قدرت این را دارد که بر احساسش غلبه کند، اسلام نمیپسندد این را ترویج کند. چون این را برای حقیقت زن و حیثیت زن کمال نمیداند.
این مهم است ها؛ یک موقع می گویید استثنا دارد بعضی از خانمها ممکن است این قدرت در آنها باشد که احساساتشان غلبه نکند بر عقلانیتشان. میگوید عیبی ندارد اما این را اسلام نمیپسندد، لذا به او مسئولیت برای این کار واگذار نکرده. میگوید این باید در آن جهت حیثیتی و شخصیتی که اسلام برای زن دیده، ترویج او را کرد و این را راه را برای او باز نگذاشت (10:00) که اگر یک کسی هم این توان برایش بود، بگوییم این پس عیبی ندارد استثنا..، میگوید نه اصلاً این مورد ترویج دین نیست و لذا اگر علمش هم پیدا میکند که مانع ندارد، آن علمش مانع ندارد، آن علمش منافی با شخصیت زن نیست آن یادگیریاش، آن اشکالی ندارد. اما به کارگیریاش، این به کارگیریاش منافات دارد. لذا نگفتند که تحصیل علم قضا نکند، نگفتند که تحصیل علم سیاست نکند، اینها را نگفتند اینها منع ندارد، اینها در اسلام ممنوعیتی برایش ندارد. اما گفتند سیاستمدار نباشد. سیاستمدار بودن یعنی به کارگیری سیاست در صحنه اجتماع. گفتند او قاضی نباشد، گفتند او جنگجو نباشد اما علم جنگ را بداند، حربه های جنگی را بشناسد. اینها مانع ندارد، اینها با شخصیت زن منافاتی پیدا نمیکند، میتواند بنشیند اینها را دقت بکند، اینها را داشته باشد، روی اینها فکر بکند، حتی نتایج برای اینها مترتب شود، حتی تحقیقات داشته باشد روی اینها، اینها مانع ندارد. اما وقتی در صحنه جنگ میآید، در صحنه قضاوت میآید در صحنه امارت میآید، اینها گفتند نه امارت و قضاوت و قتال؛ تا آنجایی که قتال، البته در حدی که واجب کفاییاش محقق باشد، از او برداشته شده. این یک نکته مهمی است که از آن طرف هم در نظام مرد تفاوت در این است که برای مرد هم آن جهات زنانهای که اختصاص به زن دارد، آنها برای زن ممدوح نیست، اما برای او به صورت مطلق برداشته نشده ممنوع نشده. ممنوع نشده، برخلاف زن که ممنوع هم شده، این یک منتی است بر زن که ممنوع شد تا این که این تکلیف از او برداشته شده باشد. اما بر مرد این ممنوع نشده. نه این منتی بر مرد باشد، بلکه این پای مرد را در آنجاها باز گذاشتند که اگر لازم شد در آنجاها هم کشیده بشود کشیده بشود. یعنی تکلیف بر دوش مرد اگر جایی جای خالی باشد، این تکلیف بر دوش او گذاشته میشود.
شاگرد: در نظام تعادل طبیعی که جایگاه طبیعی هر فرد میخواهد حفظ بشود رفتن خانم به سوی دانستن این موضوعات اگرچه بتواند مثلاً نظریهپردازی کند واقعاً با توجه به آن ساختار طبیعی خلقتیاش باز هم ممدوح است مثلاً؟
استاد: عرض کردم که، قبلاً هم این را عرض کردیم، بعد از آن تحقق تکالیف اصلیاش، اینها فضیلت است، به عنوان فضیلت. قبلاً خواندیم کسب علم در هر جهتی از این جهات به عنوان..، چون اینها دیگر به عنوان کسب علم است..
شاگرد: وقتی نفی به کار میبرد چه فضیلتی است؟
استاد: نه این فضیلت گاهی میبینید راهگشا است برای حل یک مشکل علمی.
شاگرد: قضاوت را دانست، حالا چه فایدهای دارد؟
استاد: عرض کردم که راهگشا است برای حل یک مشکل.. . ببینید قاضی بودن یک مرتبه از شأن از علم قضاوت است، خود این که تحقیقات و پژوهشهای قضایی محقق بشود و نتایج داشته باشد، اعظم قسمت قضاوت است. یعنی اعظم قسمت قضاوت تحقیقات و پژوهشهای قضایی است، به نتیجه رساندن مسائل قضایی است از جهت تحقیقی و پژوهشی. اما قاضی بودن بحثش جدا است. قاضی بودن یعنی غلبه بر احساس در وقتی که احساس ممکن است غلیان پیدا بکند، ممکن است جریان پیدا بکند، لذا آنجا قاضی بودن منع شده.
شاگرد: پس طبق این ساختار علمیاش هم با طبیعتش نسازد دیگر؟
استاد: نه این دیگر حالا این دلیل میخواهد یعنی..
شاگرد: خب مثلاً همهاش قهر و همهاش اختلاف و … [13:38] و اعمال قوه قهریه و این چیزها است ..
استاد: ببینید در بحث.. این دیگر عرض کردم دلیل میخواهد، اگر یک جایی دلیلی بر این بود که مثلاً یک قسمی از اینها با روحیه زن سازگار نیست، ممکن است روحیه زن را خشن کند، آن دلیل میخواهد آن علی حده است. اما به صورت مطلق کسب علم چیست؟ این نیست که پژوهش در قضا همهاش در دعوا باشد، پژوهش در قضا..، شما دارید کتاب قضا میخوانید اصلاً به دعوا هم کاری آنجا ندارید، دارید تحقیق مسائل قضا میکنید، به دعوا هم کاری ندارد خیلی از آنجاها. دارید یک مسئلهای را حکمش را استنباط میکنید که چه جور باشد مثلاً یا به نتیجه برسد، اینها هیچ محذوری ندارد مگر عنوان ثانوی پیدا بکند یک اثری بر او مترتب باشد که آن اصل به لحاظ آن اثر البته ممکن است منعی یا محذوری یا مرجوحیتی پیش بیاید. اما به صورت فی نفسه علم سیاست محذوریتی ندارد پژوهش در آن و علم به آن. علم قضا محذوریتی ندارد در شئونش، مگر یک اثر بعدی.
شاگرد: مگر ما در فقه نمیگوییم «العلة تُعَمِم و تُخَصِص»؟ [14:41]
استاد: خب چرا.
شاگرد: اگر اینجا گفتیم این که خانمها منع شدند به خاطر آن غلبه عواطف است، اگر این علت جایی صادق نبود زنی مسلط بر عواطفش بود باید بگوییم آنجا برای او پسندیده است.
استاد: عرض کردیم که به شما که! اسلام نمیپسندد حتی اگر این خانم….
شاگرد: چرا نمیپسندد؟ مگر تابع علت … ؟
استاد: همین را دارم می گویم دیگر. میگوید علت هم توصیف است هم انشا. انشا است یعنی اینجور نباید باشد، هم توصیف است که این اینجا امارت نداشته باشد. یعنی نداشتن امارت و نباید به امارت برسد هر دو را دارد، لذا اگر خانمی هم این غلبه در او نبود از منظر دین ممدوح نیست که این را به او دامن بزنیم، بگوییم پس تو بیا قاضی بشو، تو بیا امیر بشو. میگوید نه اصلاً از منظر دین این ممدوح نیست، توسعه این ممدوح نیست. لذا این اگر هم دارد این غلبه بر او نمیشود، این را نباید دامن زد به او که بیشتر بشود. لذا ببینید زنهایی که در آن شغلهای اختصاصی مردها.. . مثلاً نمیدانم شما نبودید در این حالا ما مبتلا بودیم بالاخره یک دورهای، این خانمهایی که در رشتههای ورزشی وارد میشوند در دانشگاهها در دانشگاه تربیت بدنی، ما یک موقعی برای تبلیغ رفته بودیم آنجا، اصلاً صدای اینها هم تغییر میکند، بعضی از..، یعنی باور کنید، راه رفتنشان، اتوبوس داشت حرکت میکرد برود اردو، بعد خلاصه به ما گفتند آقا جان اینها خطرناک است، اینها خلاصه خیلی حدود را رعایت نمیکنند، شما بیایید بنشینید در اتوبوس اینها بلکه به لحاظ این عمامه شما یک قدری رعایت بکنند، حالا نشستیم، بعد اتوبوس میخواست راه بیفتد، اینها میخواستند در اتوبوسهای همدیگر باشند، از پنجره آویزان شده بود این خانمها چندتایشان، از پنجره، اتوبوس راه افتاده بود، اینها از پنجره..، از پنجره خودشان را کشیدند آوردند داخل. یعنی از پنجره اتوبوس در حال حرکت خودشان را کشیدند. بعد خلاصه صداها حتی مردانه میشد، خودشان هم آمدند اظهار کردند، راه رفتنشان میگفتند تفاوت کرده با راه رفتن دیگران. یعنی ببینید این قطعاً نمیگوییم ورزش برای خانمها بد است ها. اما ورزش وقتی ورزش حرفهای میشود، وقتی شغلش میشود ورزش..، یک موقعی است ورزش برای سلامتی است آن که خوب است که، برای همه خوب است، اما اگر شغل شد ورزش، شغل که بشود ورزش این دیگر شأنش و نگاهش و فکرش و حالتش مردانه میشود.
بعضی از خانمها مسئولیتهای مثلاً نظامی پیدا کردند در بعضی جاها. خودشان آمدند گفتند شوهر برای ما پیدا نمیشود، هر کسی میآید با ما یک چند جلسه صحبت میکند میرود، چرا؟ بعد من به آنها گفتم شما خودتان دقت کردید ببینید وضعیتتان چه تفاوتی با قبل کرده؟ خلاصه بعد یک خرده فکر میکرد میدید مردانه شده وضعیت، یعنی نگاه نگاه مردانه است، صدا صدای مردانه است، وضعیت وضعیت مردانه است. خب وقتی این تغییرات عادتاً ایجاد میشود ممدوح نیست، این دیگر در زندگی موفق نیست. وقتی آن را گذاشتی غلبه بر احساساتش داشت دیگر در خانواده موفق نیست. لذا نمیشود بگویید این چون غلبه بر احساسات ندارد و اینجا دیگر الان احساساتش بر او غلبه ندارد و این دیگر.. . نه این دیگر زندگی آن وظیفه اصلی برایش خدشهدار میشود. لذا اسلام میگوید نه، آن را چون باید ترویج بکنیم حتی اگر کسی است که میتواند در اینجا ما نمیپسندیم که این باعث بشود در او ضعف ایجاد شود.
شاگرد: جواب شما، جواب قبلی فرمودید که در قانونگذاری مورد را لحاظ نمیشود دیگر، یعنی ما … [18:12]
استاد: عرض کردم که مورد هم لحاظ نمیشود، این جواب امروز به حساب اضافه بر جواب قبل است، که آن جواب قبل را تکمیل هم میکند که حتی اگر کسی این توان را دارد، حتی اگر قانونگذاری هم به صورت عام است، اسلام حتی نمیپسندد این که اینجا اگر خانمی این توان را هم دارد به امارت برسد به قضاوت برسد، نه این را نمیپسندد.
شاگرد: پس ظاهراً فضیلت بودن اینها باید دوباره تجدید نظر..
استاد: در علمش
شاگرد: باید تجدید نظر کنیم
استاد: چرا؟
شاگرد: چون خود این علم هم مناسبت دارد با آن حال و هوای مردانه و با آن حال و هوای..
استاد: شما علم سیاست را بخوانید ببینید در علم سیاست، دیگر بالاخره علم سیاست الان عناصرش معلوم است کجا به حال و هوای مردانه فقط مناسبت دارد؟! علم سیاست است. الان ببینید در دانشکدههای سیاسی ما زنها بیشتر از مردها هستند، اینها که چیز دانشکده سیاسی. ببینید رشته علوم سیاسی اصلاً کارشان چیست؟ تحلیل است و پژوهش است و.. .
شاگرد: فرهنگ جامعهمان را استاد …
استاد: نه نه ببینید تحلیل..، یعنی روحیه..، اینهایی که دارم می گویم در صحنه عینی هم با آنها بودم. در صحنه میدانی روحیه کسی که پژوهش سیاسی دارد، این روحیه با پذیرش بهداشتی دارد تفاوتی نمیکند، از جهت روحیه ها! بله ممکن است بگوییم در قضاوت یک جایی رسیدن به اختلافات و درگیریها و پژوهش در رابطه با مسائل اختلافی شدید و اینها ممکن است بگویید کدورتهایی در ذهن آن رقیق احساسی زن ممکن است چی ایجاد کند، خب آن به عنوان ثانوی است، ولی همه تحقیقات قضا که این نیست که، تحقیقات قضا یک خلاصه هزارمش هم اینها نیست، اگر شما به علوم قضا نگاه بکنید الی ماشاءالله مباحث چیست؟ بله حالا این برود روی قتلها تحقیق بکند، خب این البته ممکن است در روحیه زن اثر بگذارد؛ (20:00) اینها را میتوانیم به عنوان استثنا آنجایی که اثر دارد را بگوییم البته مرجوحیت دارد، حرمت ندارد اما مرجوحیت دارد. اما به نسبت کارگیریاش حتماً حرمت هم بر آن آمده. این معلوم است نمیخواهید بگذارید امروز بخوانیم.
شاگرد: قبلاً فرموه بودید که همه این حرفها در نظام خانواده معنا پیدا میکند، در نظام بیرون از خانواده و نظام اجتماعی مثل زنبور عسل نیست که هر کسی حق تبیین داشته باشد، آنجا حقوق [20:25] غیر از این که مساوی و متشابه هم است و هم باید کار کنند … [20:29]. الان این حرف این را نقض میکند.
استاد: نه دیگر، داریم می گوییم که آن مسئله مثل زنبور عسل و آنها نیست که تکویناً اینها برای..، اما بعضی از امور هم در نظام خانواده تأثیر میگذارد، یعنی آن امری که در نظام خانواده تأثیر میگذارد…
شاگرد: حکم اولیه
استاد: داریم حکم اولیه را می گوییم، یعنی در حکم اولی این است که این امور در بیرون به شرطی است که در نظام طبیعی اولی این تأثیر نامساعد نگذارد. و لذا تأثیر نامساعد گذاشتن دو گونه است، یکی این که غالباً تأثیر میگذارد که می گوییم خب اگر این غالب هم است اصلش حکم میشود ممنوع. یکی این است که حتی اگر روی این تأثیر نمیگذارد، نمیپسندد دین آن امری را که روی غالب تأثیر میگذارد حتی تأثیر ناخودآگاه را، نمیپسندد که بر این.. ؛ لذا میشود حرمت در نظام اجتماعی. آن هم عمومیت ندارد؛ چند مسئله است، سه تا مسئله است که واضح است و متسالم است، قتال است و قضاوت است و امارت است. یعنی این سه تا را..، امارت هم در حد امارت کلان است که رجوعات و دنبالش تبرز است، یعنی در هر کدام از اینها غیر از آن بحث احساسی بودن در بعضیاش تبرز است که اینها در حقیقت باعث میشود که جلویش.. .
شاگرد: خارج از خانواده هم حق طبیعی است، ثابت است. یعنی این جوری نیست که بعد متشابه و متساوی باشد، چون این جوری گفته میشود به صورت عام که احساس میشود که کلاً فضای غیر خانواده با فضای خانواده …
استاد: نه نه ببینید بحث را آنجا.. مرحوم علامه اینجوری بیان کردند که در نظام اجتماعی وظایف و تکالیف مثل زنبور عسل نیست که مطلقا همه طبیعی تعریف شده باشد؛ نه، بسیاری از امور مشترک است. اما امور اختصاصی داریم؟ بله داریم، معلوم است. یعنی سیستم وجودی زن..، اما در خانواده قطعاً حق طبیعی است، اما در نظام اجتماعی این امر مشترک است داریم، امر اختصاصی هم داریم، خب معلوم است وقتی که همین علام که آنجا دارد میگوید چهار خط بالاتر و پایینترش این مسائل را می گوید، میخواهد بگوید که در نظام اجتماعی مثل نظام خانواده نیست که همه حق طبیعی باشد. اما در نظام اجتماعی حقوق طبیعی اثر دارد، قوانین طبیعی..؟ بله، این که معلوم است که.
شاگرد: استاد ببخشید از این میشود این نتیجه را گرفت که اگر تعقل در زن قویتر است به این معنا نیست که عقل یعنی قوهای که زن با آن درک میکند این قوه قویتر است، تعقل به معنای بکارگیری است.
استاد: عرض کردم دیگر یعنی آن بکارگیریاش برای مرد در حقیقت اینجا راحتتر است، دقیقتر است. یعنی میتواند در مرتبه، آن هم غالباً ها، در مرتبه..، حالا این را اگر بروید در نظام فیزیولوژی بدن، من حالا همینجوری رفتم یک چند تا نکتهها را خواندم دیدم اصلاً از جهت فیزیکی هم همینجوری است، یعنی دو تا نیمکره زن و مرد را که به جهات متعدد پزشکی ارتباط را دیدم، اصلاً تفاوتها را کاملاً در آنجا از جهت استعدادی هم است، نه فقط..، بکارگیری از یک جهت طبیعی نشأت میگیرد، نه بکارگیری از یک جهت اعتباری باشد. می گویند دو تا نیم کره زن و مرد نوع ارتباطشان، نوع پردازش هر دو، یعنی می گویند زنها اگر یک نیم کرهشان هم آسیب ببیند، قدرت بازیافت تمام مسائل سادهتر انجام میشود تا مردها. مردها دو تا نیمکرهشان جدا بودنشان از هم شدیدتر است. لذا انتقال از یک موضوع به موضوع دیگر، برای مردها سختتر است به سرعت، اما برای زنها آسانتر است شاخه به شاخه شدن. هر کدام از اینها برمی گردد به نظام مغزیشان، می گویند عکس العمل های مغزی در اینجا، در این انتقالات یا این ارتباط دو تا نیم کره مربوط به زن ضخیمتر است نوع ارتباط، شدت ارتباط. مال مرد ضعیفتر است دو تا نیم کره. یا خواندن و نوشتن اعصابش در زن با مرد متفاوت است. لذا میبینید که اینها هر کدام یک آثاری ایجاد میکند، اگر اینها را.. . دیگر حالا چون ایشان اشاره کرد که قلب و مغز و شرائین و اعصاب و اینها را از جهت فیزیولوژی یا علمی بحث که متفاوت است. و لذا میبینید که قسمت احساسات و عواطف در مرد با قسمت تعقلات مرد (در نظام مغز) در نظام مغز، اینها با زن کاملاً تفاوت دارد. اندازه مغز مرد با اندازه مغز زن تفاوت دارد، اندازه رشد قلب در مرد و زن و سفت شدن جدارههای قلب در زن و مرد در اثر چیز با هم متفاوت است، نمیدانم احساس درد در زن شدیدتر است، تحمل درد در زن شدیدتر است، احساس مرد..، اینها همه برمی گردد به نظام اعصاب، برمی گردد به رشتههای اعصاب، اینها را پزشکی گفته، اینها را دیگر اصلاً مقالات پزشکی است، اینها دیگر مربوط به دین و اسلام و اینها نیست که بگوییم که ما داریم می گوییم. اگر اینها را رجوع بکنند میبینند که این عواطف و احساسات در تمام نظام بدن زن هم چیده شده، نه در قسمتی از بدن زن و در قسمت دیگری نباشد. که در همه این بدن این احساسات مثل احساس درد، همه بدن احساس درد را میکند، تحمل زن..، لذا حالا این یک بحث دقیقی است که قابل پیگیری قوی است، شدید دنبالهدار است. اگر دوستان روی این تحقیقات بکنند کار بکنند ضمیمه بکنند این مسائل نظری دینی را با آن مسائل طبیعی، با آن مسائل طبیعی تلفیقش را و ارتباطش را انشاءالله بیشتر پیدا بکنند.
شاگرد: بعد با همین سه تا شغل است یا همه شغلهای مردانه مثلاً راننده اتوبوس بشود راننده کامیون بشود؟
استاد: عرض کردم ببینید در سه تا دین آمده دخالت کرده گفته این قطعاً حرام است، یعنی این..، اما هر چه به این مسئله نزدیکتر باشد و با آن عواطف مرجوحیت قطعاً دارد. ببینید مرجوح بودن غیر حرمت است دیگر. مرجوحیت قطعاً است اما حرمت نه، حرمت در طی تابع دلیل است دیگر. اما مرجوحیت با همان علت تُعَمِم و تُخَصِص در حد مرجوحیت؛ چون ملاک به اصطلاح به عنوان منصوص العله ما نیاوردیم که بتوانیم بگوییم این هم مثل همان است. اما میتوانیم بگوییم که این در آن راستا است، چون اینجوری است مرجوح است. مرجوحیت را چرا، آن شغلهایی که با این روحیه زن تناسب ندارد، قطعاً ترویجش اصلاً صلاح نیست؛ اگر هم محقق شده است او مرجوح است. حالا یک موقع است یک کسی راه دیگری نداشته، منحصر شده، امر مرجوح مرتکب شده، حرام مرتکب نشده با این نگاه.
شاگرد: …
استاد: نه الگو شدن نه دیگر، به عنوان الگو معرفی کردنش غلط است.
شاگرد: تعبیری که رهبری گاهی از این ورزشکارهای حتی زن قهرمان میکنند
استاد: ببینید از چه چیزشان تقدیر میکند؟ میگوید این در حقیقت در صحنههای بین المللی توانستند حجاب را ترویج بکنند.
شاگرد: ولی مخاطب که به این توجه نمیکند!
استاد: ببینید ایشان درست ترویج میکند، اما الان در یک عمل واقع شدهای که محقق شده، در یک جایی که دارند انجام میدهند و دست هم برنمی دارند هر چه هم گفتهاند، اما حالا میشود از این استفاده صحیحی هم کرد که به این سمت سوقش بدهیم، نه به آن سمت. لذا نمیخواهند قهرمانسازی ورزشی بکنند، میخواهند قهرمانسازی الهی بکنند. که این حجابش را در آنجا حفظ کرد و این تقدیر..، این توانست در آنجا حرف دین را بزند، شعار دین را..، این یک جهات تقدیری دارد. این در جایی که حجابش میخواست به خطر بیفتد شرکت نکرد، این در حقیقت اینها به عنوان تقدیر عیبی ندارد. اما نمیخواهد قهرمانسازی او را.. . غیر از آن که قهرمان شدن در اینجا در نظام ورزشی حرام نیست جز مرجوحات است، جز مرجوحات است، لذا ما تبلیغ روی آن نباید بکنیم. اما خب دیگر یک بحثهایی از دایره وجود ایشان و نگاه ایشان خارج است، شما وگرنه نگاه ایشان در فرمایشاتشان ببینید این نگاه قطعاً در آن نیست. میگوید امر خانواده و..، مثلاً بروید یک خانوادهای را نشان میداد اینها همهشان جودوکار بودند، نمیدانم چی چی بودند در ماه رمضان داشت نشان میداد، خب ببینید نوع نشستنشان و حرف زدنشان اگر دقت میکردید کاملاً روحیه مردانه شده بود، کاملاً روحیه..، خب اینها تغییر میکند دیگر. بعد وقتی یک کسی شوهر در زندگی آن ظرافت و احساس و آن لطافت بالاخره زنانه را میخواهد این محقق نمیشود، قهراً فرزندی هم که از اینها به دنیا میآید در یک خانواده کامل مکمل باشند دو تا با هم، یک نظام واحد این نمیشود؛ به همین نسبت ضعف ایجاد شده. اینها دیگر دنباله پیدا میکند، فقط به روحیه خودش نیست، به دنبالههای مسئله هم پیش میآید.
این یک بحث است که حالا ایشان در بحث «حرية المرأة في المدنية الغربية»[2] یک چنین مسئلهای را مطرح کرده، خودتان این را بخوانید من دیگر حالا چون وقت نیست «بحث علمی آخر» را ببینیم. من البته میخواستم یک دو سه تا نکته از در حرية المرأة یکی بحثی را بگویم، آقا فرمودند این بحث خوبی است ما همین مقدارش را.. . میگوید موضع جمهوری اسلامی در برابر غرب و تمدن غربی طلبکارانه و تهاجمی باید باشد، نه دفاعی و پاسخگو. ما مدعی هستیم، دیگر بیانات خیلی خوبی دارد، روحیه تهاجم در مقابله با زورگویان بین المللی، یک وقت است زورگویان … میآیند … [29:20] آقا شما فلان کار را کردید و ما رفع و رجوع میکنیم که مثلاً توجیهاش کنیم و نه والله و نه بالله بگوییم که نکردیم و یا مثلاً اگر کردیم می گوییم..، «ولی یک وقت است که تهاجمش تهاجم زورگویانه است، بهترین دفاع در چنین مواقعی هجوم است. زورگویان بین المللی نقاظ ضعف زیادی دارند، خب نقاط ضعفشان با حالت تهاجمی و با حالت طلبکاری گفته و بیان بشود در قضیه زن ما مدعی هستیم ما پاسخگو نیستیم ما مدعی هستیم، در قضیه حقوق بشر ما مدعی هستیم» در قضایای حقوق اساسی انسانها، اینها از آن نقاط قوت دین است که بارز است، میشود به راحتی به عنوان مدعی بودن مطرحش کرد، (30:00) اینقدر واضح است، اینها مهم است ها! میگوید در این قضایای حقوقی، حقوق زن، حقوق بشر، حقوق اساسی ما مدعی هستیم که چرا اینها حقوق اساسی را زیر پا گذاشتند؟ چرا اینها نسبت به حقوق بشر این حقوق بشری که در حقیقت آن وقتی که بیان میشود وجدانها میپذیرند، حقوق زنی که وقتی بیان میشود وجدان میپذیرد، میگوید چرا این را کوتاهی دارند میکنند؟ در قضیه حقوق.. «ما مدعی اینها هستیم ما در مقام پاسخگویی نیستیم چرا باید سؤال بکنند تا کسی مجبور باشد پاسخ بدهد، آنها بیجا میکنند سؤال و ادعا میکنند. این روحیه روحیه خوبی است، روحیه انقلاب این است، این است که حقیقت روشن … ».
بعد شروع میکند یک سری از مسائلی را که ما در نظام چیز مدعی هستیم و چجوری باید ورود پیدا کنیم، اینها را هم بیان میکند ایشان. «در قضیه زن، در قضایای گوناگون موضع ما، موضع تهاجم است، ما از دنیا طلبکاریم» اینها دارند زن را به فساد میکشانند، اینها دارند حقوق زن را ضایع میکنند. و ما در نگاه قوانینمان قوانین مترقیای داریم که میتوانیم آنها را اظهار بکنیم و به عنوان مدعی بایستیم. بعد میگوید «بدون افراط و تفریط باید البته این قوانین ارائه بشود.»
در ادامه بحث، یک بحث خوبی است میترسم حالا با این که وقت هم دیر شده..، من خلاصهاش را بگویم بعد انشاءالله اگر تطبیقش را نرسیدیم؛ ایشان میفرماید که ببینید اگر غایت در نظام مرد و زن در نظام خلقت معلوم شد تمام مسائل به واسطه این غایت قابل حل میشود و برنامهریزی میشود احکامش، مسائلش، نتایجش، پاسخگویی به شبهاتش. خلط بین دو غایت شده، غرب وقتی میخواهد تعریف بکند نظام یک خانواده را..، ببینید این از همان مسائلی است که در جریان بیست سی همین مسئله مطرح بود، کمتر به این دقت میشد، تعریفی که آنها از بحث خانواده میکنند و از ارتباط و نیاز افراد به هم میکنند یک زندگی مشترک بهرهمندی از مزایای حیات است، زندگی و بهرهمندی از مزایای حیات است، این تعریف است. این تعریفی که به عنوان غایت میکنند زیرمجموعه این خیلی چیزها میگنجد. دو نفر همجنس اگر کنار همدیگر به آرامش رسیدند و توانستند از مزایای حیات بهتر بهرهمند بشوند این غایت در آن محقق است، اگر مرد و زن هم بودند این غایت اگر محقق شد، ممکن است مرد و زنی باشند این غایت در آنها محقق نشود و زن و زنی باشند یا مرد و مردی باشند که این غایت در آنها محقق بشود. لذا اگر تعریف این کردند که تشریک مساعی در حیات و بهرهمندی از حیات، این قطعاً این غایت احکام خودش را به دنبالش میآورد. لذا ممکن است که محدود کردن این زن به زندگی تنهای با یک مرد هم این هم در حقیقت تحت این غایت نگنجد. بگوید محدود کردن این زن یا مرد به این غایت، به این که تشریک..، میگوید این بهرهمندی حیاتش در این است که اگر رضایت دادند اگر راضی بودند هر ارتباطی آزاد باشد، چنانچه این را دارند القا میکنند که زن مثل مرد مالک بدنش است و لذا مرد نمیتواند در بدن او محدودیت ایجاد کند که بگوید تو متعلق به من هستی، تو ملک من هستی. این محدودیت ایجاد کردن برای او، این را دارند القا میکنند به لطایف الحیل که او هم در بهرهمندی از حیات آزاد است. بله، در زندگی مشترک هم در ارتباط مشترکشان هم بهرهمندیشان اشتراکی محقق میشود، هرچند میفرماید [33:23] در غیر از این اوقات بهرهمندیهای دیگر را هم برای خودش داشته باشد و منافی با این غایت نیست.
اما در اسلام میگوید غایت خانواده بقای نوع است. تا گفت بقای خانواده بقای نوع است، تمام لذتهای دیگر تحت این میگنجد اما با حفظ این غایت. اگر مرد و مردی کنار هم قرار گرفتند بقای نوع معنا نمیدهد، اگر زن و زنی کنار هم قرار گرفتند بقای نوع و تولیدمثل معنا نمیدهد. بله به صورت مصنوعی و دیگری و اینها، آن این نیست. او دیگر دوباره یک روش دیگری است. اگر شد غایت یک خانواده بقای نوع، بعد تمام لذائذ دیگر برای حفظ این و ایجاد آرامش این در این دایره مجاز میشود و در این دایره معنا میشود. ببین دو تا غایت میشود: مقصود از خانواده بقای نوع است، یا مقصود از خانواده بهرهمندی و لذت در زندگی است. این دو تا تعریف است الان، دو تا تعریف کاملاً مجزای از همدیگر است. وقتی که این دو تا تعریف را کردید کاملاً در حقیقت از همدیگر تفکیک میشود احکامش قوانینش نتایجش، آن وقت آنجا است که خانواده را وقتی آن تعریف کردند تمام آن زندگیهای به قول حالا شما می گویید ازدواجهای سفید، ازدواجهای نمیدانم چی
شاگرد: پارتنر، ازدواج سفید، ..
استاد: پارتنر، دیگر حالا ما اینها را..، فارسی بگو ازدواج سفید، حالا ازدواج سفید است دیگر، نمیدانم
شاگرد: می گویم در گوگل بزنند هشت مدل ازدواج دارد
استاد: حالا هشت مدل ازدواجی که ایشان می گویند، ما نمیدانیم، آنجا می گویند است، اینها تمام در حقیقت این نوع ازدواجها و این نوع روابط بر اساس این غایت چه میشود؟ اگر منجر به این غایت باشد و بهرهمندی از حیات باشد در کنار همدیگر، مجاز است، قانونشان این را تجویز میکند و منعی برای این ایجاد ندارد. و لذا میبینید که اینها میتوانند..، یا اگر میآیند بحث حالا یک مقالهای یکی از دوستان به من داده بود، اگر بحث همجنسگرایی را به عنوان یک نظام ژنتیکی مطرح میکنند که در بعضی از افراد نظام ژن اینها طلب همجنسگرایی را دارد، لذا به عنوان یک حق طبیعی میخواهند مطرح بکنند که این حق طبیعی او میشود، این دیگر به عنوان یک مجرم مطرح نمیشود، چون این طبیعتش اقتضای این را دارد و این افراد کمی هم نیستند. یعنی در نظام به اصطلاح چیز..، آن وقت اگر شما آمدید بحث را در حقوق طبیعی را آوردید روی نظام اساسی که از ابتدا چیده شده، تغییر پیدا نکرده به این مرتبه انحراف کشیده نشده، در نظام از اول این مسئله نبوده. اما کم کم در رفتارها بعضی از نظامهای خفته، یا درست به کار نگرفتن، به موقع به کار نگرفتن ازدواج، به هم ریختگی در نظام آن زنجیره. آن زنجیره به هم ریخته بشود. وقتی که اینجور میشود خودبخود اینها دنبال هم پیش میآید. وقتی که این مسائل در آن نظام غایتی که تعریف میشود درست به کار نرود، همه این انحرافها یکی یکی به دنبالش میآید. البته گاهی خود بهرهمندی هم انسان دوست دارد از هر زنی بهرهمند باشد، اما وقتی که دین میآید این را محدود میکند یا زن را محدود میکند یا مرد را محدود میکند به ازدواج و به..، خب این هم از جهت ژنیاش خلاصه طلب این را دارد که هر زن زیبایی را میبیند او را حتی اگر شوهر دارد تصرف بکند یا در حقیقت زن اگر مرد دیگری را میبیند غیر مرد خودش این روحیه تنوع در زن است که او را هم بخواهد، این هم در نظام ژن او این طلب است. اما این طلب را جوابش را به گونهای دادند که اتفا میشود، به گونهای دادند که در این محدودیت با این محدودیت با حفظ بحث حیا و عفت و اجابت و به موقع اجابت شدن و مسائلی که در رابطه با زن و شوهر مطرح شده، اجابتش را هم قرار دادند.
حتی گاهی وقتی تولیدمثل درست انجام نمیشود زن به روحیه فرزندداریاش نمیرسد، خودبخود تنوعطلبی این در جهات دیگر تشدید میشود. یعنی گاهی زن و شوهر هستند اما روحیه تنوعطلبی در این دارد شدت پیدا میکند، چرا؟ چون آن نظام خانوادگی که برای بقای نوع بود و باید در این روحیه لطافت زن در نظام بچهداری اشباع میشد، به یک بچه که آن بچه هم حالا بزرگ شده، دیگر الان آن لطافتها را نیاز ندارد در این مرتبه. بعد میبینید این میخواهد در جهات دیگری خودش را تبرز پیدا بکند. اینها همه مربوط به این است که آن غایت درست دیده نشده، آن نظام حضانت، تربیت، یا حتی اگر بچه دارد بچهاش در حقیقت در مهدکودکها بزرگ میشود، وقتش آزاد است نمیداند چه کار بکند، لذا به تبرز بیرونگرایی کشیده میشود. این همه به هم ریختن آن زنجیره است. اگر غایت تعریف شد و آن غایت احکام را به دنبال خودش آورد، آن وقت بعد میبینی همه اینها چه توصیفی چه انشائی، چه توصیفی چه انشائی، راه را نشان میدهد که باید اینجور باشد یا این گونه است؛ توصیفش یا انشائش که البته حالا بحث بیشتری را میطلبد.
این «عمل النكاح من اصول الاعمال الاجتماعية»[3] نکاح یعنی همین رابطه زناشویی و هم خوابگی «والبشر منذ أول تكونه وتكثره حتى اليوم لم يخل عن هذا العمل الاجتماعي» در همه جا بوده. موکول به دین و دون دین نیست، دین و غیر دین همه این را داشتند، بودایی باشد، بیدین باشد با دین باشد مسلمان باشد، اینها همه مربوط به هم است. «وقد عرفت أن هذه الاعمال لا بد لها من أصل طبيعي ترجع إليه ابتدائا أو بالاخرة.» حتماً باید یا در نتیجه یا مبدائیتش از یک اصل طبیعی نشئت بگیرد. «وقد وضع الاسلام هذا العمل عند تقنينه على أساس خلقة الفحولة والاناس» اسلام هم وقتی که میخواسته قانونگذاری بکند، وضع کرده اسلام این عمل را «عند تقنينه على أساس خلقة الفحولة والاناس»[4] بر اساس همان رابطه مرد و زن این را قانونگذاری کرده. «إذ من البين» می دانید که بکارگیریِ..، این را قبلاً یک بار در بحث طلاق گفتیم گاهی فحل به کار برده میشود گاهی ذَکَر به کار برده میشود، گاهی زوج به کار برده میشود، هر کدام از اینها جایگاه خودش را دارد، یک بار در بحث طلاق عرض کردیم که فحل در کجا است و زوج در کجا است و آن بعل در کجا است، حتی بعل، الفاظی که به کار برده میشود در اسلام هر کدام معنای خاصی را..، لذا میبینید اینها جابجا و مترادفین نیستند که فقط بشود جای (40:00) هر کدام دیگری را بکار گرفت. نه هر کدام از اینها. لذا اینجا ایشان هم دقت کرده «على أساس خلقة الفحولة..»
شاگرد: متن قبلی را نمیخوانید؟
استاد: میگفتیم مسئلهاش را عرض کردیم خلاصه همان بود دیگر چیز خاصی نداشت. البته یک نکتهای داشت که اگر حالا بعداً دوستان خواندند برایشان اشکال بود، بعد من بیان میکنم. «وقد وضع الاسلام هذا العمل عند تقنينه على أساس خلقة الفحولة والاناس إذ من البين أن هذا التجهيز المتقابل الموجود في الرجل والمرأة ـ وهو تجهيز دقيق»[5] این اصلاً عضو برای این در نظام بدنی زن و مرد قرار داده شده و این «تجهیز دقیق» نه فقط در آن عضو «يستوعب جميع بدن الذكور والاناث»[6] خود همین که وقتی که عمل زناشویی انجام میشود یا جنابت محقق میشود غسل بر تمام بدن وارد میشود، نه دفع اخبثین [40:49] باشد که در حقیقت فقط وضو بر او لازم باشد، این بحث بسیار دقیقی است، نشان میدهد این از همه بدن چی شده؟ همه بدن دچار حَدَث شده؛ که این حَدَث باید با غسل محقق شود. نشان میدهد این سرایت و گسترش در تمام بدن دارد. این حکم متناسب با این طبیعت وضع شده.
«من البين أن هذا التجهيز..» «ـ وهو تجهيز دقيق يستوعب جميع بدن الذكور والاناث ـ لم يوضع»، این بودن «لم یوضع هبائا باطلا» اگر در غایت این دقت نشود و به آن توجه نشود، این هوای باطل میشود. اگر غایت را به عنوان بقای نوع ندیدیم، این بودن دو عضو منصور است باطل شده، این از بین رفته، «ومن البين عند كل من أجاد التأمل أن طبيعة الانسان الذكور في تجهيزها لا تريد إلا الاناث وكذا العكس»[7] در نگاه اولی در نگاه ابتدایی ذکور اناس را میطلبند، در نگاه طبیعی، چرا؟ چون اصلاً دو عضو اینها و دو نظام بدنی اینها تجهیز به عنوان تقاضای همدیگر شده. حالا دیگر اینجا مجردها هم هستند نمیشود خیلی بالاخره، باید همین مقدار در پرده صحبت کرد.
«وأن هذا التجهيز» اگر این مرد و زن را میطلبد «وأن هذا التجهيز لا غاية له إلا توليدالمثل وإبقاء النوع بذلك» این در حقیقت غایت این طلب میشود بقای نوع و تولیدمثل. اگر این را به عنوان نگاه طبیعی، نگاه تکوین برای این غایت دیدیم، آن موقع تمام احکام و تمام توصیفات بر این اساس میشود. «فعمل النكاح يبتني على هذه الحقيقة» عمل نکاح مبتنی بر این حقیقت است «وجميع الاحكام المتعلقة به تدور مدار»[8] همین حقیقت، «ولذلك وضع التشريع على ذلك»[9] تمام قانونگذاریها هم بر اساس همین شده. لذا میبینید ارث بر اساس همین چی شده؟ ارث در مسئله چیز بر اساس نظام چه محقق شده؟ بقای نوع است. تمام مسائلی که قوانینی که برای خانواده ترسیم شده تمامش بر اساس همین نظام بقای نوع است. چون این بقای نوع غایت است، قانونگذاریاش هم مطابق همین قرار داده شده و لذا اگر اینها دست آدم باشد آن وقت میبینید چقدر روابط احکام جلوهگریاش قشنگتر میشود، غایت کل و تمام احکام حول این میچرخد و همه دارد او را در حقیقت..، در استنباط هم حتی این تأثیر دارد. این نگاه مسئله که اگر وضع رابطه زن و مرد برای بقای نوع است و تولید مثل است و بقیه احکام حول و حوش این میچرخد و دارد این را تأیید میکند و این را تکمیل میکند و دارد این را نشان میدهد، آن وقت میبینید که جاهایی که تعارض پیش میآید اگر با این روح مخالف است خودش یک وجه ضعفی میشود، اگر با این روح، موید این روح است خودش یک وجه قوتی میشود.
شاگرد: ببخشید یعنی الان با این بیان هدف اصلی و اولیه ازدواج میشود بقای نسل؟
استاد: بله دیگر، حتی ممکن است خود زن و مرد در نگاه اولی این طلب در وجودشان نیست، اما خلقت این را قرار داده. هرچند ابتدائاً من نمیروم خواستگاری بگویم که میخواهم بچه بیاورم ببینم..، نه اینجوری نیست، اما طبیعت این را قرار داده. چون طبیعت این را قرار داده، اما منتها جوری قرار داده که زیر بار این بروند، این قدر لذت مباشرت را و ملامست را الذ قرار داده که تحمل بچهدار شدن را و آن همه مسائل را خدای تبارک و تعالی آسان کرده.
شاگرد: نه عرض بنده اینجا است که این که ما می گوییم هدف نهایی در مکتب اسلام، تعریف نهایی از ازدواج این است که برای بقای نسل است این را ما از کجا گرفتیم؟
استاد: تعبیر نهایی که برای در حقیقت..
شاگرد: …
استاد: خود آیات است، منتها
شاگرد:
استاد: بله بله این را قبلاً هم گفتیم «لتسکنوا الیها»[10] هدف است نه که این هدف نباشد، این سکونت خلاصه سبب آن بقای نسل هم میشود، چون اراده الهی بر بقای نوع است، قطعاً. اراده الهی بر بقای نوع از طریق همین..، در نظام همه عالم همین است که «وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ»[11] را، این که زوج..
شاگرد: عرض بنده این است که از کجا معلوم که این بقای نسل کمک به آن کس کند
استاد: عرضم این است که بقای نوع اگر سکونت نبود ولی بقای نوع بود این نوع محقق است میماند، اما اگر سکونت باشد و این نوع باقی نماند، یعنی فرزند نیاید، این در حقیقت نوع منقرض میشود
شاگرد: حرف اینجا است که این اصل و فرضش را ما از کجا میآوریم…
استاد: دارم همین را می گویم، آنی که قاعده خلقت است، قاعده طبیعت را شما دارید می گویید دیگر؟ یک موقع شما می گویید در نظام دین چی هست، یک موقع می گویید در نظام طبیعت چی هست.
شاگرد:
استاد: خب نه الان در طبیعت را ما داریم می گوییم؛ چون می گوییم احکام دین بر اساس نظام طبیعت است. وقتی این را بیان کردید میگوید نظام طبیعت قاعده بقای نوع را میطلبد، منتها برای بقای نوع چه کار کرده؟ بسیاری از..، مثل خود بقای شخص در غذا خوردن. در غذا خوردن، ببینید غذا خوردن بقای شخص است. این بقای شخص را آن چنان در حقیقت زیبا جلوه کرده که لذائذ مختلف را در زبان قرار داده تا انسان تحمل سختی به دست آوردن و خوردن و هضم را داشته باشد، این لذتهای چشیدن را و دیدن را و اینها را، تا این بقای شخص محقق بشود، شخص باقی باشد. یعنی تمام اینها مقدمه است برای آن بقای شخص. بقای شخص واجب است، بقای نوع هم لازم است. لذا این در حقیقت..، لذا تعبیر «النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني» «توالدوا تناسلوا» در حقیقت تمام حالا تعبیراتی که در روایات میآید و در آیات میآید، منتها اهداف مختلفی در این دیده شده، هدف نهایی آن است. اهداف مختلف «لتسکنوا الیها» هدف کمی نیست خود لتسکنوا.
شاگرد: به لحاظ روشی چه جور میشود تشخیص داد؟
استاد: حالا این دیگر تا این مقدارش انشاءالله بعد بحثش، این هم یک قدریاش را در آن لتسکنوا بیان کردیم که.. . یا مثلاً میبینید احکام استثنائات که میآید، احکام دین.. «لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ»[12]. یعنی آن بیان آنجاها را که بعد بیاییم اینها را ضمیمه بکنیم انشاءالله حالا تا اذان شده جلسه بعد که در خدمتتان هستیم. این بحث را حتماً ببینید. آن تکه هم که نخواندیم حتماً دوستان مطالعه بکنند اگر سوالی داشتند ما در خدمتشان هستیم که چیزی جا نمانده باشد. روی این فکر بکنیم اگر این شکل بگیرد منظومه فکری بشود برای انسان از جهت همین حکم، خودش خیلی تأثیر دارد در این که بقیه با همدیگر سازگار بشوند مسئله، ولی باید حل بشود.
تا 47:30
[1] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، جلد 2، صفحه 277.
[2] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، جلد 2، صفحه 276.
[3] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، جلد 2، صفحه 277.
[4] همان.
[5] همان.
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان.
[9] همان.
[10] روم، آیه 21.
[11] ذاریات، آیه 49.
[12] بقره، آیه 187.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 439” دیدگاه میگذارید;