بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر آیه شریفه ۲۳۳ هستیم . در این آیه شریفه که می فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم ۞وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ کامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.[1]
نکات مختلفی را ان شاالله خدمت دوستان عرض می کنیم که بلکه، آیه را و آیه بعد را امروز برسیم در محضرشان باشیم. نکات فقهی زیادی در این آیه شریفه هست که در مفصلات آمده است؛ بسیاری از نکات فقهی از همین آیه اخذ شده است بنده حالا دیگردر این بحث، وقت نقد اقوال فقهیه و وجه استنباط شان برای ما نیست و مرحوم علامه منظورشان در این بحث نبوده است .
لذا ان شاالله آنها را واگذار می کنیم به مفصلات،همان طور که علامه فرمودند در مفصلات، چرا در اینجا این آیه را آورده است؟ اصلاً وجه این آیه و ارتباطش با آیات قبلی این است که در آیات قبل ،داشت در رابطه با طلاق صحبت می کرد و چون در طلاق نزاع است، در وقتی که نزاع ایجاد می شود، فرزندانی که در این رابطه هستند مورد چی قرار می گیرند ؟ مورد بی لطفی، یا کم لطفی، یا ظلم ،قرار می گیرند .
لذا بلافاصله بعد از طلاق اولین موضوعی که به آن پرداخته می شود بحث اولادی هست که از این زن و شوهر در حقیقت چی هست ؟حالا چه به نحوه تولد یافته، چه به نحوه حمل، که بعد از آن می خواهد محقق شود موجود است، حکم آنها بیان می شود. چون اولین چیزی که در مورد ظلم واقع میشود ،اگر دقت نشود، بحث اولاد است لذا بلافاصله بعد از بحث طلاق، اولین موضوع را موضوع ولد قرار می دهد ،چرا تعبیر را تغییر داد؟ تا به حال صحبت از زوج بود و زوجه بود، بعد ،بحث ها اینگونه امهات و اینها اما اینجا یک دفعه به چه تبدیل می شود؟
بحث تبدیل می شود به والدات ،وَالْوَالِدَاتُ ،یا بعد می فرماید الْمَوْلُودِ لَهُ. یا ولد یک دفعه در اینجا از تمام الفاظ قبلی که أب بود و زوج بود و اُمّ بود و زوجه بود و اینهاهمه .تغییر صیاغ پیدا می کند ،لفظش به عنوان والد و الْمَوْلُودِ لَهُ که بشود پدر، والد و الْمَوْلُودِ لَهُ،که بشود والد وبا ولد.
این مال این هست که رابطه أب و والد عام و خاص است ؛هر ابی والد نیست ولی هر والدی اب است .لذا أب اطلاق آن از اطلاق عام است ،به خیلی از افراد اطلاق أب می شود؛
کسی که مربی انسان هم هست أب است ،کسی که معلم انسان هم هست أب است، جد هم أب است،عمو هم أب است و همه اینها عنوان أب بر آنها شده است .حتی در روایات وارد شده است که : : أنا وعلي أبوا هذه الامة[2]
ما پدران این امت هستیم. اما والد فقط بر کی اطلاق می شود؟
بر کسی که سبب ایجاد فرزند است، بر او اطلاق می شود. لذا تغییرصیاغ وارد شده است که نشان بدهد اینجا منظور أب نیست ،منظور، اُمّ نیست؛ که اُمّ هم همینطور بر عموم اطلاق شده است .منظور در حقیقت والد هست. حتی در جریان ابراهیم خلیل اگر یادتان باشد وقتی آنجا اطلاق بر آذر می خواهد بشود، که عموی ابراهیم است، أب می شود ،استغفار اب داشت، اما آنجا که در آخر عمرش هست، استغفار برای والد خودش را[می خواهد]. رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡحِسَابُ[3]
چی هست آیه شریفه؟وَلِوَٰلِدَيَّ آنجا والد را میآورد که همه آنجا مقر۱۰:۴۲ هستند. با اینکه ابراهیم دیگر برای آذر استغفار نمیکرد، چون کفرش دیگر محض شد،اگر یادتان باشد که بحثش هم دیگه گذشت؛ اما برای والدش در آخر عمر چه کار می کند؟ که آن نشان می دهد که تمام آن اب هایی که ذکر شده بود و مسائلی که راجع به آن بود که مفصل گفتگو شد نشان میداد که آن والد نبود و والد ،آن آخری هست که استغفار هم برایش می کند .
پس تفاوت اب و والد این است. همچنین نسبت به ام و والده و نسبت به خود ولد.
یکی از حضار:در روایات ،ذیل همان سوره نوح آنجا اطلاق دارد هم نسبت به پدر با واسطه ،یعنی به حضرت ابراهیم آن جا…
استاد عابدینی : خلاصه جد ،اطلاق به والد شده است .اما به غیر از جد که آن سلسله اب و اب اب باشد، به غیر از آن اطلاق ،اما در اب، اطلاق در حقیقت فقط منحصر هست بر چی؟ اب ،عام آن است و برهمین ها اطلاق شده است اما در والد فقط بر پدر، بعضاً بر جد هم والد اطلاق شده است و آن هم در حقیقت نادر است .اما اطلاق اب عام است و بر همه اینها اطلاق می شود.
عمو و مربی و معلم و نبی و همه اینها چی شده است؟ بر همه اینها اطلاق أب شده است و در قرآن هم اطلاق شده است در حقیقت آبائهما اسحاق و یعقوب
یکی از حضار:وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَاسماعیل۱۲:۱۸ وإِسْحَاقَ ُویعقوبَ .[4]
استاد عابدینی : اسماعیل و اسحاق، این را می خواستم بگویم، «آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَاسماعیل إِسْحَاقَ» که این اسماعیل و اسحاق حتماً دو برادر هستند که در طریق ابوت افراد قرار ندارند یکی شان «أب »است نسبت به فرزندان دیگری؛ این ابراهیم واسماعیل اب نداشت ،اما ابراهیم و اسماعیل و اسحاق چی هست؟ نشان میدهد که« أب »اطلاقش به عمو هم در قرآن شده است.
مثل اینجا که شده است. که حالا دیگر این بحثش هم مفصل است. خب یک نکته پس این بود که، صیاغ اگر تغییر کرده است ،علتش این است.
بعد می فرماید که«وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْن َأَوْلَادَهُنَّ » رضاع که معلوم است، رضاع همان شیر دادن از سینه است. که نه شیر دادن عادی، شیرداد نی که حتما باید از سینه باشد، اطلاق رضا می شود، بعد می فرماید«َأَوْلَادَهُنَّ» ولد ارتباط پیدا کرد به خانم ها .
اینجا ببینید «يُرْضِعْن َأَوْلَادَهُنَّ» پس ولد اینجا اطلاق شده است برچی ؟برخلاف آن نظری که می خواهند بگویند از نظام تکوینی، ولد،فقط به کی منتسب است ؟ به پدر منتسب است .
که قبلاً هم بحث را داشتیم در قرآن برخلاف نظام تکوینی، ولد ،هم به پدر منسوب است ،هم به مادر منسوب است . عجل تشریعی۱۲:۳۵ ،دورانی که مادر شیردهی دارد نسبت به فرزند، در آن دوران ،عجل تشریعی به مادر منتسب هست.
اما بعد از دوران تشریعی،بر پدر. به پدر وقتی منسوب است منسوب بودنش به پدر هم فقط به این عنوان است که احکامی بر گردن پدر هست نسبت به اولاد در دوران شیردهی .هم به پدر منسوب است ،هم به مادر منسوب است .احکامی بر گردن پدر است، احکامی بر گردن مادر است.
لذا «ولد »به هردو منسوب است،پس اگر گفته می شود در نظام تکوینی این ارتباط با هر دو است،چون هم گفته اند «َأَوْلَادَهُنَّ» ،هم گفته اند در حقیقت چی؟ولد مرد «الْمَوْلُودِ لَهُ »برای او به دنیا آمده است ،نظام تکوین به هر دو مرتبط است، نظام تشریع توی دوران شیردهی ،هم به مادر مرتبط است هم به پدر مرتبط است .
پس از آن، اگر به طلاق منجر شود ، به طلاق کشیده شده باشد،درست است که پدر حق ندارد ضرر بزند به واسطه فرزند به مادر، یعنی حق دیدن او را نمی تواند از او سلب کند .بعضی از روابطی که در شریعت آمده است نمی تواند از او سلب کند. اما پدر موظف است که، روزی اورا ،کفالت اورا ،به اصطلاح لباس اورا ،نفقه او را ،تأمین کند و اینها بر عهده پدر است.
لذا حق ولایتش ،تا دورانی که او به بلوغ نرسیده است بر عهده پدر است که می تواند برای او تصمیم بگیرد. خب ،«حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ» دوسال کامل، چرا کامل را ذکر کرد؟ چون هم «حَوْلَيْنِ» اطلاق می شود هم بر کاملش هم بر ناقصش. می شد که بگویند مثلاً یک سال و شش ماه، یک سال و نه ماه را بگویند دو سال مانعی ندارد چنانچه در بعضی از اطلاقات شریعتی هم، یعنی آنجا که شریعتی هم بوده است، گاهی می بینید یک سال کامل نیست ،ولی اطلاق سال شده است. حالا مثلاً مثل سال زکات ، یا بعضی از سال های دیگر، اطلاق کردهاند که کمتر از سال است .
اما اطلاق سال بر آن شده است ،کامل را که می آورد یعنی حتماً چی هست؟ دو سال کامل ،نه با نقص.این یک نکته دیگر. چرا حول آورده ؟ چرا سنه نیاورده ؟چراعام نیاورده است؟ چون «حول» از هر روزی شروع شود، یک سال بعد از آن. اما عام و سنه چی هست ؟خودش مبداء و منتها دارد.
اینجوری نیست که از هر جایی بشود شروع کرد ،مثلاً سال شمسی است، یا سال قمری است ابتدا و انتها دارد .اما اگر بگویند «حَوْلَ» یعنی از هر جای سال که شروع شد، تا یک سال بعد همان موقع .اطلاق «حَوْلَ» هم به عنوان گردش هست و چرخیدن است لذا ،چون تحول ایجاد شده است چون تغییر ایجاد میشود لذا حَوْلَ اطلاق می شود.
لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ درست است که در اینجا گفته است« يُرْضِعْنَ »اما حکم تکلیفی نیست این،یعنی مادر این گونه نیست که واجب باشد برایش که چه کار بکند ؟رضاع و شیردهی داشته باشد،نه ،بر او واجب لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ ،این دو سال در واقع چی هست؟ دو سال شیردهی را خدا به عنوان یک امر مطلوب، به اصطلاح مطرح کرده است که این مطلوب است از نظر الهی .
اما به عنوان یک امر واجب کسی از این امر استفاده نکرده است که بر مادر واجب است برای شیر دادن به فرزند خودش تا دو سالگی،نه تا دو سالگی،اصلاً، اصل شیر دادن، واجب نیست،اگر در حقیقت انجام شد، البته یک امر مطلوبی انجام شده است یک امر در حقیقت از نظر الهی مورد نظر بوده است و اجر دارد همانطوری که در روایات هم ذکر شده است.
یکی از حضار: این مطلوبیت دو سال هم ازاین در می آید؟دوسال کامل؟
استاد عابدینی:بله ،يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ کامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ[5] اگر میخواهد تمام کند رضا را حتماً باید چه کار بکند، دو سال کامل، یعنی تا دو سال از آن استفاده کردند که تا دو سال احکام رضا مترتب ۱۷:۱۷می شود .بعد از دوسال حرمت شیر دادن طبق این آیه نیست،اما احکام رضاع بعد از دو سال دیگر محقق نمی شود.
مثل چی؟مثل مثلاً اینکه اگر کسی تا آن دو سال شیردهی نسبت به این فرزند داشته باشد غیر از مادر، او چه می شود؟او در حقیقت مثل دایه، محرمیت حاصل می شود ،حرمت نکاح حاصل میشود. اما بعد از دو سال ،دیگر این اثر محقق نیست،این هم یکی از آثار مسئله است که حَوْلَيْنِ کامِلَيْنِ آثار مختلفی برایش وارد است.
یکی از حضار :جایگاه عزیزی که برای مادر و حقوقی که برایش گذاشته اند منوط به این رضاع است؟ به این است؟ یا نه ؟
استاد عابدینی: نه،خلاصه هم خود حمل چی هست ،یکی از آثارش هم هست که به آب از ظرف است ،که سبب این می شود. اما رضاع هم آثاری برای خودش دارد ،فقط رضا نیست،یعنی آن کسانی که رضا را نداشته اند، بحث حمل چه هست؟ بحث حمل محفوظ است .
بحث حمل هم تازه همه اش به تنهایی نیست. یعنی اگر امروز کسی بگوید که آنجایی که نطفه مثلاً فرض کنید که مثلاً در رحم اجاره ای، اگر اجازه داده شد و محقق شد ،نطفه مرد و زن ترکیب شد و در رحم آزمایشگاهی یا در رحم اجاره ای قرار داده شد،آیا حقوق مادری محقق می شود؟قطعاً بعضی از حقوق مادری مثل حقوق پدری محقق است ،چنانچه حقوق پدری هم همین مسئله است.
یکی از حضار: برای آن کسی که حمل می کند؟
استاد عابدینی :نه برای صاحب آن نطفه،از مرد و زن،ترکیب نطفه ای که از مرد و زن محقق شده است،این در حقیقت حقوق مادری محفوظ است،بله حقوقی هم برای آن کسی که حمل می کند از جهت دوران حمل حقوقی هم بر او می توان چه کار کرد ؟طبق روایات به دست آورد .البته آنها را می شود آنجا تفکیک کرد. پس خود نطفه، ترکیب نطفه، یک آثاری از مادری را دارد.حمل ،آثاری را دارد. رضاع ،آثاری را دارد .هر کدام از اینها، اگر آن دو تا نبود، وقتی نطفه بود، بعضی از آن آثار ی که ذکر شد باقی است و محفوظ است و اصل این است که او باشد،هر کدام را در این پیدا کردیم می توانیم سلب بکنیم و الا آثار باقی است .
بعد در روایت می فرماید که وانما… دیگر اینها را بیانش راداشته ایم. نکته دیگری که به اصطلاح اینجا مطرح میکند این است که آیا فرزند به پدر ملحق است یا به مادر ملحق است؟عرض کردیم که، از این آیه شریفه استفاده میشود که نظام تکوین فرزند را هم نسبت داده است به مادر، و هم نسبت داده است به پدر (۲۰:۰۰)و در این آیه شریفه هم ،مطابق همان نظام تکوین، چه کار کرده است؟
گاهی فرموده است «اولادهن»گاهی فرموده است «الْمَوْلُودِ لَهُ». برای او یا در حقیقت یا به اصطلاح تعبیر دیگر آیه این هست که از آیه اگر بخواهیم استفاده بکنیم، بله یک جا می فرمایدلا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها به ولد مادر، درست است.
یا می فرماید مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ بوده است، ولد کی؟به ولد خود مرد یعنی، حتی تعبیر کردهاند چرا نیاورده است ولامَوْلُودٌ لَهُ به؟ ضمیر نیاورده است ؟ یا بها بولدها ؟چون ضمیرش می خورد به ولدها ،اگر اینطوری بود. آن وقت ولد منتسب بود به کی؟ به مادر. در حالی که اینجا بِوَلَدِهِ خودش چی شده است؟ خودش انتساب به پدر هم پیدا شده است که هم انتساب به مادر در کار است از جهت تکوین، هم انتصاب به پدر،که این خودش توجه بوده است که این ذکر ظاهر به جای ضمیر شده است.
یکی از حضار :این نکته در مورد مرد است دیگر درست است ؟ تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها ارث می رسد به دست مرد دیگه؟
استاد عابدینی : بله، خب عیبی ندارد حالا عرض می کنیم که، رضا آیا به دست مرد است یا به دست زن؟
یکی از حضار:خب می گویم آنجا که فرمودید که زن می تواند شیر ندهد!؟
استاد عابدینی: حالا عرض می کنیم این باقی مانده است ،الان عرض می کنیم ،حالا ادامه دارد ،بحث شیر دادن باقی مانده است.
خب بعد می فرماید که اگر این دوران شیردهی هست وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ کامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ،[6] بر مرد، مَوْلُودٌ لَهُ یعنی بر مرد،وعلي مَوْلُودٌ لَهُ،یعنی والد ،مرد و والد، باید در آن دورانی که زن شیردهی دارد نسبت به فرزند، اگر همسر هست که نفقه دارد، آن سر جایش. اگر همسر نیست و طلاق گرفته است و بعد از طلاق است،آنجا محفوظ است چی؟ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ یعنی رزق و کسوتی که برای آن زن لازم است ،در دورانی که دارد چه کار می کند؟ در دورانی که شیر دهی دارد. وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ هم رزق و کسوت برای آن خانمی که دایه این است، یا همسر او هست که طلاق گرفته است،یا همسر او هست که طلاق نگرفته است،در هرسه مورد ،چه دایه باشد، چه همسر باشد، چه مطلقه باشد،ایام بعد از طلاق ،همه اینها، کسوت و رزق به اصطلاح برای او لازم است. منتها برای خانمی که طلاق گرفته است،وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ .ذکر می شود بعدا ،که «اجر» ذکر می شود که این رابطه محبتی دیگر نیست .
اجر ،ذکر می شود اینجا ،چون هر سه را شامل میشود و همسر را هم شامل می شود، لفظ با عنوان اجر نیامده است که اجرت باشد، که کنایه از چه باشد؟ یک بیگانگی باشد .بلکه عنوان رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ که این در آن چه خوابیده است؟ رابطه محبتی هم هست. رزق آنها و کسوت آنها هم به نحوه متعارف بر عهده مرد است.
که این هم ببینید چقدر آیات قرآن ،در بیان هم، هم لطافت و زیبایی دارد آن جایی که جدا شدهاند،میگوید آتین هن َآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ چی هست؟ بله
مثل اینکه در آیه ۲۴۰ هم اینجا باشد گمان کنم،نه ۲۴۰ نیست، یک آیه دیگری است، در جای دیگری آمده است که اگر در آنجا در واقع َآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ اجر شان را می دهند که در واقع در اینجا در این قسمت ها نیست که اجور را می دهند .
تعبیر به اجر، چون جدا شده اند، اجرت معنا می دهد .او به خاطر پول این کار را میکند ،این هم به خاطر پول ،باید پول، بدهد. اما اینجا مادر داعیه اش پول گرفتن که نیست و پدر هم عنوان« اجرت» حق ندارد به کار ببرد ،نه اینکه ممنوع باشد ،یعنی دایره محبت از این التف۲۴:۰۴ است لذا تعبیر می کند به چه؟به اینکه در حقیقت تعبیر این است: رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ
یکی از حضار :وان کنت … ۲۴:۱۰
استاد عابدینی : یعنی آنهایی که أَوْل[بچه] حمل می کنند و طلاق گرفته اند. اگر حمل می کنند شما در حقیقت اجور آنها را در وقت وضع حمل و شیر دادن وبرای نگهداری هم می دهید چون اجور آنها است و این رابطه قطع شده است ،چون طلاق گرفته است، درست است؟ آنجا در واقع نمی آید رابطه محبت آمیز، چون اصلاً خوب نیست ،بعد از دوران عده، رابطه محبت آمیز و بیان ملاطفت آمیز بعد از آن .
و بعد اصلاً خلاف قاعده قرآنی است. اما در این دوران که این عام است و این شامل است و همه را شامل می شود. این یک نکته لطیفی است که خدایی هر چه قرآن را آدم ،به لطافتش بیشتر دست پیدا می کند، احساس فطری بودن این کتاب برایش بیشتر می شود و برایش زیباتر می شود .
بعد می فرماید که، دنباله بحث می فرماید که وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ آن هم بِالْمَعْرُوفِ،یعنی آن چیزی که متعارف است. شأنیت می طلبد، اگر در حقیقت مرد شأنیتش بالاتر است این خب با شأنیت بالاتر، آن هم بِالْمَعْرُوفِ یعنی اینطور نیست که اگر مرد نداشت ،حتماً چی بشود، به زن نه ،معروف متعارف است ،که برای مرد .بعد اینجا دارد که این رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ لزوماً که این گونه نیست که از مال مرد باشد.
اگر فرزند خودش مالی دارد ،یعنی جوری باشد که برای فرزند، مالی باشد و او از مال خود این فرزند هم صرف این کار بکند ،مانع ندارد. از مال خود فرزند ،مرد ،صرف این کار بکند مانعی ندارد .
چه آنجایی که دایه می گیرند،چه آنجایی که صرف در حقیقت چی می شود، شیر دادن او می شود و در حقیقت برای او باشد، از مال خود فرزند هم داده شود اشکالی ندارد. بر خلاف آن جایی که نفقه زن است ،که نفقه زن را نمی شود از مال زن داد .حتماً نفقه زن بر عهده مرد است و بر مرد واجب است که از مال خودش نفقه زن را بدهد حتی اگر زن دارا است، بر مرد لازم است نفقه زن را بدهد و دارایی زن کفایت از ندادن نفقه نمی کند و باید نفقه را بدهد.
این هم یک نکتهای است که تفاوت است .البته احکام فقهیه دراینجا خیلی زیاد است اما بحث ما فعلاً لزوماً رجوع است لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[7]
یک قاعده عامی است که در همه فقه، قابل استناد است. ما در حقیقت به اصطلاح یک طاقت داریم، یک وسع داریم، طاقت آن جایی است که تمام توان برای یک کاری به کار گرفته می شود می گویند طاقت .که، وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ [8]
بر کسانی که همه طاقت شان را روزه می برد،تبدیل میشود به فِدْيَةٌ ،فِدْيَةٌمی شود روزه، که طاقت ندارند درست است؟
که طاقت لزوم ندارد در آنجا .پس طاقت مستوای احکام نیست یعنی آنجایی که تمام توان را می برد احکام بر او بار نشده است، بلکه بر ،دون طاقت،دون طاقت، اسمش را می گذارند« وسع»، «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[9] یعنی او در وسعت هست، تمام توانش را نمی گیرد «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّاوُسْعَهَا»اگر در جایی خدا تکلیف کرده است تکلیف به گونه ای است که او در آسایش است ،در انجام دادن این ،توان دارد و دو ن توان او این حکم چی می شود ؟انجام شدنی است.
یعنی حکم الهی به اندازه طاقت بر انسان بار نشده است و این هم از باب رحمت الهی است که سبقت رحمت بر قدر ۲۷:۵۴است .این یک حکم کلی است که اگر جایی تمام طاقت و توان انسان را بخواهد، احکام او را رد کرد «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّاوُسْعَهَا»[10] که وسع ،انجام دادن با سعه است. دقت می کنید، حالا این سعه حدش چیست؟ چه مقداری می شود ؟دون طاقت قطعاً هست، اما چه مقدار دون طاقت است؟یعنی رها کردن مطلق ؟هر جور خواست؟ نه، اینکه نیست، اما دون طاقت است. تمام توان را نمی خواهد، اینقدرش قطعی است.
که حالا بحث تفصیلی اش به جای خودش ،این یک حکم کلی است که «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّاوُسْعَهَا» البته اگر در جایی انسان خودش را به حرج انداخت،اختیارا ،به حرج انداخت، آنجا ممکن است حکم فوق طاقت بر انسان جاری بشود،مکلف به او باشد، هر چند قدرت بر انجام، نداشته باشد .اما او دیگر چی هست؟ خودش سببش بوده است ،خودش مسببش بوده است،که این کار را کرده بود.
خدای تبارک و تعالی ابتداً این کار را نکرده است،لذا حتی به حرج افتادن هم در تعبیر روایات داریم که ، انبیا به حرج نمی افتادند ،هیچ گاه، چرا؟ چون خلاف ،به اصطلاح تکلیف، در هیچ برهه ای از زندگی شان نکرده بودند .در هیچ برهه ای از زندگی خلاف نکرده بودند،اگر کسی خلاف تکلیف در برهه ای از زندگی اش داشته باشد،ممکن است در برهه ی دیگری موجب بشود انسان به حرج بیفتد، آنجا مجبور بشود یک فعلی را انجام بدهد و یکی را ترک کند و قدرت بر انجام هر دو نداشته باشد،یک چیزی را از دست بدهد،یک کمالی را مجبور می شود که چه شود؟ از دست بدهد. چون قبلاً چه کار کردی؟یک خلاف فطرتی ،خلاف تکلیفی، را انجام داده است اما اگر مطابق فطرت ،مطابق تکلیفش در همه مراحل انجام داده باشد. روایت می فرماید که انسان در آن حالت به حرج نمی افتد .
یکی از حضار: شما چند بار فرمودید حکم فوق طاقت ،خلاف عقل است یا نه؟
استاد عابدینی: بله حکم فوق طاقت خلاف عقل است
یکی از حضار :اینطور که نمی شود که ما جایی بگوییم که،بعد ابتداً باشد یا استدامتا باشد؟(۳۰:۰۰)
استاد عابدینی:استدامتا به دست خود من بوده است.
یکی از حضار: باشد بالاخره
استاد عابدینی : خلاف عقل است ،یعنی اینکه عقل بگوید انجام شدنی نیست ،خب بله آنجایی هم که فوق طاقت است
یکی از حضار: این حکمش خلاف عقل می شود، خداوند متعال حکیم است…
استاد عابدینی: خدا نکرده است این را، من به دست خودم این را ایجاد کرده ام .لذا می بینید که تعبیری که در آیه هم آمده است که «مَا لَا طَاقَةَ لَنَا »را ،بر ما بار نکن ،اصلاً از خدا، آیا احتمال داشت که«مَا لَا طَاقَةَ لَنَا »را بار کند؟احتمال داشت؟مثلاً بگوییم از حکیم احتمال دارد که« مَا لَا طَاقَةَ لَنَا »را بر ما [تحمیل] کند؟
که بعد بگوید بردار اینها را از ما؟ نه،پس این جا معلوم می شود که مَا لَا طَاقَةَ لَنَا آنجایی هم که ما را سببی را که سبب شویم مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بار شود به دست خود ما که نتوانیم این را انجام بدهیم ،وفیک۳۰:۴۴ بشود برای ما مصلحتی، او را برای ما پیش نیاور. دقت می کنید؟ برای انسان، مثلاً یکی ازمَا لَا طَاقَةَ ، این است که انسان مثلاً وارد زمین غصبی شده است.
یکی از حضار: اینجا آخر مَا لَا طَاقَةَ به روزه کسانی شده است که…
استاد عابدینی :حالا نه، مثال دارم می زنم ،در اینجا ،آنجا نه،کسی وارد زمین غصبی شده است ببینید به او حکم می شود که چی ؟خارج شوحکم می شود به او که هر تصرفی در او بر تو حرام است. قدم از قدم برداری حرام است. اما خارج هم باید بشوی، بمانی هم حرام است، توقف هم حرام است ،همه اینها حرام است بر تو .باید چه کار کند؟
باید خارج بشود قدم از قدم بردارد،فی الفور هم هست، حرام هم مرتکب شود، این دیگر نمی تواند همه را باهم انجام بدهد از همه حرامها چشم بپوشد اما معاقب ۳۱:۳۰هم هست همین قدم برداشتنش ،که دارد قدم بر می دارد اما واجب هم هست که این قدم ها را بردارد! درست است؟این مَا لَا طَاقَةَ شده بود برای این، طاقت ندارد، توان ندارد همه اش را انجام بدهد،اما در آن جایی که حالا بحث حالا می رسیم ان شالله زیاد دور نیست ان شالله اگر عمری بود سال آینده ان شاالله در خدمت آن بحث به اصطلاح آمنا الرسول، اینها هم ان شاالله هستیم.
خب لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا این لَا تُضَارَّ،[11]که مضاعف است، در ضمیرش حرف مضاعف هست ،هم میتواند لَا تُضَاررو باشد هم می تواند تُضَارَّرو باشد ،مجهول باشد یا معلوم باشد، هر دو امکان پذیر است. و بنابر هرکدام معنایی پیدا می کند.
اگر بگوییم که این لاتُضَارَّ،تضاررو منظورش بوده است اولش ،که بعد شده است لاتُضَارَّ،درست است او در حقیقت چه می شود؟ لاتضاررو ،او در حقیقت ضرر نمی زند. مادر نمی تواند ضرر بزند ،به خاطر ولد ، به پدر،یا به خاطر پدر به ولد، درست است ؟ اگر بگوییم تُضَارَّرو بوده است ،به مادر ضرر زده نمیشود از طریق پدر. یا به واسطه ولد. دقت کردید هر دو معنا صحیح است ،هر دو معنا را هم استفاده کردهاند ،هر دو معنا هم حکم فقهی دارد یعنی نمی شود به واسطه ی ولد به مادر ضرر زد،یعنی اورا محرومش کرد از دیدنش ، یا در حقیقت، حکم های اجباری را نه، راه ندارد.
همچنین مادر حق ندارد به ولد صدمه بزند، همچنین مادر حق ندارد به واسطه ولد بر پدر ضرری وارد کند درست است ؟یعنی هیچ کدام. مثالش این هست که مثلاً مادر اگر می خواهد شیر بدهد و بر پدر لازم شده است و این رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ اگر وارد شده است حتی آنجایی که این طلاق گرفته است، پدر می تواند ببیند اگر این اجرت المثل میگیرد ،مثل بقیه، می تواند به این بدهد.
اما اگر نه،این میخواهد بیشتر بگیرد، میگوید باید بدهی من شیر بدهم و بیشتر هم می گیرم، میگوید نه، این ضرر به پدرنمی تواند بزند مادر در اینجا، پدر می تواند این را به این ندهد برای شیر دادن و بدهد به دیگری برای شیر دادن. اما اگر به دیگری بخواهد بدهد و این مادر همان مقدار، حاضر است بگیرد ،حتماً از جهت شرعی لازم است که به این بدهد و یعنی به مادر بدهد .
حق ندارد در آنجایی که هر دو یک اندازه می گیرند ،چون اینجا اولی است. مادر است، این میگوید من با همان مقداری که دیگران حاضرند من حاضرم،این در حقیقت اولی و بلکه بعضی وجوب گفته اند بر این است که به مادر بدهد ،حق ندارد که ندهد اینها حالا در احکام فقهی است .که ضرر، در احکام ضرر در حقیقت وارد شده است. لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ که همینجا عرض کردیم، هم ولده آمده است،که ولد را به مرد منتسب کرده است و هم بولدها آمده است که به مادر منتسب کرده است وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَٰلِكَ اگر مرد از دنیا رفت، پدر،و حقوقی که این خانم داشت شیر می داد این بچه را وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَٰلِكَ همه حقوقی که برای پدر بود، وقتی پدر از دنیا می رود برگردن وارث هم همانگونه باقی است . وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَٰلِكَ و فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما[12]
اگر قرار گذاشتند که از شیر بگیرند ، فصال ،از شیر گرفتن است این أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ ،اگر هر دو ترازه ای داشتند که این را از شیر بگیرند و همچنین تشاور هم کردند ،با هم گفتگو کردند ،سود و زیان مسئله را با هم گفتگو کردند. نه به جهت دعوا ،آن تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ خواستند فصال ایجاد بشود آنجا دارد فَلا جُناحَ عَلَيْهِما در این صورت فصال مانعی ندارد.
یکی از مصادیق دیگری که برای لاتُضَارّ،َشمردهاند ،این هست که زن در دوران حمل یا شیردهی حق ندارد که به مرد بگوید که تو حق نداری با من ارتباط داشته باشی، چون ممکن است این ولد ضرر بخورد ،این حق برای زن نیست ؛و مرد بگوید من با تو مباشرت نمی کنم چون ممکن است به فرزند ضرربخورد، چه در دوران حمل، چه در دوران شیردهی. این ضرر زدن به حقوق همدیگر است. این از طرف هیچکدام روایات وارد شده است که از جمله مصادیق این ضرر این هم می تواند باشد.
یکی از حضار:اینکه وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَٰلِكَ یعنی از همان ارث جدا می کنند؟ یعنی اگر پدر فوت کرد از اموال شان ،آن مقداری که برای فرزند گذاشته…
استاد عابدینی: یعنی جزئی در حقیقت حالا اینکه از کی این [واجب]می شود وَعَلَى الْوَارِثِ یک جز واجبی بر چی هست؟ بر اموال پدر هست که بر عهده وارث است ،که این حق باید ادا بشود ،که یک دینی می ماند بر او ،که از ابتدا، این دینی است بر گردن که این شیردهی مثل دینی است که بر گردن او آمده است.
یکی از حضار: این که فرمودید ولو اینکه برای آن ولد ضرر داشته باشد ،این حق برای…
استاد عابدینی : این بحث دیگری است چون همانطور که گفتیم که پدر به مادر نمیتواند و مادر به پدر نمی تواند ضربه بزند ؛به ولد هم گفتیم حق ضرر زدن اینها ندارند .بحث دیگری که هست آنجایی است که این می خواهد احتیاط کند ،یک موقع هست که نه، ضرر دارد واقعاً . آن بحث این است که این ضرر اگر باشد،خوب قطعاً «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» ،دین ما اسلام است دیگر، نمیشود که ضرر داشته باشد.
او هم موجود زنده ای است، نمیشود که به او ضرر زد ،اما اگر نه به خیال ضرر یا به توهم ضرر، نه. یا نه به عنوان و بهانه ضرر، این حق را بخواهد منع کند ،حق ندارد.
یکی از حضار: یعنی اینجا ،این اراده فصال ،کنایه از این هست که مثلاً اینها یک بچه دیگری به دنیا بیاورند؟
استاد عابدینی :حتی یک مصداقش آن است، یعنی می گوید که اگر نزدیکی در حقیقت انجام بشود، ممکن است که حملی صورت بگیرد و در دوران حمل، ممکن است شیر منقطع بشود و شیر نباشد برای بعضی ها یا مثلاً…
یکی از حضار: خیلی این کنایه دوری است!
استاد عابدینی : نگفته است این فقط این است ،حتی ،خواسته اند از شیر بگیرند ،غذا خورش بکنند، شیر نخورد ،اشکالی ندارد. ما گفتیم یکی از مثال هایش؛ شما گفتید ،ما هم گفتیم یکی ازمثال هایش. اما فقط این نیست که حمل باشد و تحقق حمل باشد ،یکی از مصادیقش هم در روایات این ذکر شده است خب فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما فَلا جُناحَ عَلَيْهِما اینجا حرام نیست، باکی نیست ،جایز است وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا[13]
یکی از حضار: «ارادا» هست در آیه
عابدینی :درست است، اینجا غلط نوشته است فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما این درست است، ارادا است دیگه درسته؟ از سوی دیگر خب وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا اولاد کم درسته؟ خب ببین دوباره خطاب را آورد به کی؟ به مردها و إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا مردان ،والد اینجا دیگر مورد خطاب است دیگه ارادا که قبلاً بود و والدین، دیگه اینجا خطاب ما تغییر کرد! حکم دارد تغییر می کند.
مخاطب حکم و مکلف دارد متفاوت می شود؛ اگر شما مردها ،یعنی پدرها خواستید که أَنْ تَسْتَرْضِعُوا اولاد کم دایه بگیرید برای فرزندانتان تَسْتَرْضِعُوا،و اگر شما خواستید طلب کنید، تَسْتَرْضِعُوا کنید …اینطوری بگوییم که دیگرسوءذن هم پیش نیاید.خواستید طلب ترضعه کنید برای فرزندانتان، اولادکم ،ضمیر هم اولادکم آمده است فَلا جُناحَ عَلَيْهِما بر شما در حقیقت حرام نیست، باکی نیست، اِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ اگر چه آن را که در حقیقت باید بدهید بِالْمَعْرُوفِ هم باید بدهید، حق آن دایه را حتماً ادا کنید.
این هم در حقیقت نکته ای است وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ. آیه تقوا را که آورده است بلافاصله ذیلش آمده: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ ،چرا بصیر است؟بصیر صورت میخواهد یعنی آن چیزی که مقصر۳۹:۳۰ وارد می شود، دربصیر ،ببینید یک جا که می فرماید علیم، که در قبل داشتیم وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ در آیه ۲۳۱
یک جا می فرماید بصیر در آیه ،بعد می فرماید خبیر ،هر کدام از اینها دلالت بر این می کند که موضوعی که دارد حکم بر آن صادر می شود چی هست؟ خاص خودش هست .اینجا می فرماید بصیر یعنی صورت کاری که شما دارید انجام می دهید ،در این بحث رضا ودر این بحث درحقیقت واگذاری و اجور، اینها همه قابل رویت است لذا خدای تبارک و تعالی (۳۰:۰۰)می فرماید أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌبه آنچه که دیده می شود، نسبت به همه آنها خداوند چی هست؟ بصیر است ،این کار ظاهر است، آشکار است، یعنی دیدنی است، برای دیگران قابل رویت است.
خدا هم عالم بودنش به او به نحو چی هست؟ بصیر .خدا است ، لذا گاهی سمیع است ،گاهی بصیر است ،گاهی خدا علیم است، گاهی خبیراست گاهی لطیف است .همه اینها علم است مظاهر علم است؛ اما هر کدام از این ها به لحاظ متعلقش متفاوت میشود و چنانچه در آیه بعد خبیر است.
چون در حقیقت خبره است و دانش این کار پیش اوست. اگر می فرماید که این احکامی که من گفتم باید عمل بشود أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خبیر .چون از جای دیگری این علم نشأت نمیگیرد. در اینکه بتواند به خبرگی کامل و دانش کامل، بتواند این شریعت را با این در حقیقت احکامش جعل کند ،آنجا در حقیقت خبیر است، خبره است، متخصص فن خدا است در این مسئله ، دیگری در کار شریعت تخصصی ندارد عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ.[14] اینجا،خبره فن فقط اوست. که آنجا که می فرماید خبیر است. درست دقت کنید که این ها لطیف است .یعنی آیات برای ما عادی جلوه میکند هر پسوند ای که ذیلش آ۴۱:۱۹ به اصطلاح میآید از اسماء الهی
یکی از حضار:سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ چه؟
استاد عابدینی: اگر آن چیزی را که به اصطلاح ،برای آنها اجرت ها یشان هست، آن را ما به شما دادیم، یعنی ازجهت مالی ما به شما دادیم، شما هم در حقیقت حقوق آنها را چه کار کنید؟ ادا بکنید
یکی از حضار:آتَيْتُمْ به معنای اعطا کردن مگر نیست؟
استاد عابدینی :چرا دیگه، خدا داده است.
یکی از حضار:سَلَّمْتُمْ هم به معنای تسلیم کردن است دیگر.
استاد عابدینی:خب دیگر آنجا می گوید ما آتَيْتُمْ آن که داده شده است به شما
یکی از حضار:آتَيْتُمْ به شما عطا کردیم ،به شما دارد می گوید.
استاد عابدینی : آهان بِالْمَعْرُوفِ درست است ،سَلَّمْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، این بِالْمَعْرُوفِ متعلقش است. یعنی بدهید آنچه را که ،به اصطلاح تسلیم کنید، بدهید ،آن را که معروف است اذاسَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ درست است؟
یکی از حضار:تعبیرش چی هست که سَلَّمْتُمْ می گوید ،بعد آتَيْتُمْ؟!
استاد عابدینی :تسلیم کردن، اینها احترام در آن است ،آتَيْتُمْ حالا با اعطا تفاوت دارد یعنی حالا ان شاالله ،یک دفعه دیگر هم مفصل این را گفتیم که آتا با عطا تفاوت دارد هر کدام از اینها.
اینجا می فرماید سَلَّمْتُمْ من اشتباه کردم ،در معنای اول فکر کردم، آتا را از جانب خدا گرفته اند که خدا به شما داده است ، شما عطا کنید، ولی همین است که شما می فرمایید سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ منتها بِالْمَعْرُوفِ این به معروف باید داده شود.
یکی از حضار:استاد، رزق و کسوت زن همینجوری در حال نفقه هم رزقش را باید بدهی، هم کسوتش؟ الان یعنی دارد شیر می دهد یک چیزی اضافه باید بدهی؟
استاد عابدینی: عرض کردم که اینجا اگر شامل بود و عام بود مسائل ،چیزی را شامل میشد، گفتیم چون عام است، هم مسائل ازدواج را شامل می شود که هستند ،هم دوران عده را شامل می شود اینجا و در این حالت هم دوران انفصال، آن حکم کلی شد .
لذا چون هرسه را شامل می شود اینطور بیان کرده اند. اما آنجایی که فقط در حقیقت دوران جدایی هست و شیردادن در دوران جدایی هست ،آنجا چی؟ اجور آمده است که دیگر چی؟ کسوت و در حقیقت نفقه ، عنوان رزق در نفقه نیامده است.
در آنجا نشان میدهد که دارد عام میگوید یعنی مطلوبیت را دارد بیان میکند. که مطلوبیت در هر صورت به چه عنوانی است؟ آن جایی هست که چه باشد ؟که اینها در کنار هم باشند. لذا بیان به این صورت آمده است.
یکی از حضار: وقتی در کنار هم هستند، یعنی باید همینجوری به زنی که بچه هم ندارد هم رزق و کسوت داد؟
استاد عابدینی : درست است، منتها معلوم شد که خود این حالتی که برای زن وقت شیردادن است، خود رزق و کسوت خاص را هم می طلبد که غیر از آن روز عادی است، یعنی نظام شیر دادن مثل امروزی ها که دیگر خیلی واضح است .حالا زن های قبلا همان رزق و روزی سابق شان را می خوردند و بنده خداها همین شیردهی شان هم داشتند .اما الان یک زن بخواهد شیر بدهد ،مرد باید دائم بدود آبمیوه برایش بگیرد این را بگیرد که این شیرش قطع نشود .این الان صدقش بهتر است تا این رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ را بدهد تا محقق بشود اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ .
مامی خواستیم آیه بعد را هم بخوانیم. آیه بعد هم نکاتش فقی هم هست عمدتاً ،که اگر کسی از دنیا رفت وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ و از او همسر باقی ماند ه بود أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا چهارماه و ده روز باید باقی بماند ،چهارماه و ده روز از حین اینکه خبر وفات را می شنود، نه از حین وفات ،نه.
یکی از حضار: یعنی شش ماه بعد اگر شنید؟
استاد عابدینی : بله چهارماه و ده روز. تفاوتش با عده طلاق این است ،که هرگاه که طلاق جاری شد اگر بفهمید که دو ماه پیش مثلاً طلاق جاری شده است،از همان موقع است،اما وفات این است که از وقتی که شنید از هر وقتی که شنید.
یکی از حضار: این در آیه هست یا در روایت است؟
استاد عابدینی : نه دیگر، روایت است این اینجا از آیه هم استفاده کرده اند گفته اند يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ بعضی خواسته اند از این بِأَنْفُسِهِنَّ استفاده بکنند يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ بعضی خواسته اند از این استفاده کنند اما آیات دلالت دارد بر اینکه از وقت شنیدن است. اگر در حقیقت بعد از او فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُن اگر رسید به آن چهارماه و ده روز، فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ می توانند ازدواج کنند و کسی حق ندارد آنها را منع بکند و این را ، فلسفه ای که برایش بیان می کنند خب درامتهای مختلف، بعضی از امت ها اینگونه ،بعضی از جاها فرهنگ این بوده است که مرد از دنیا می رود، زن را همین جا علامه آورده است که همراه او می سوزاندند، بعضی ها زن را همراهش زنده به گورمی کردند، بعضیها میگفتند یک سال باید بماند ،بعضی می گفتند تا آخر عمر نباید ازدواج کند!.
نه ،می فرماید، اسلام میگوید: چهارماه و ده روز و اگر در یک آیه ای هم آمده است که یک سال که آمده است، حالا آن اگر بحثش شد، جلسه بعد ان شا الله .والسلام علیکم و رحمة الله( اللهم صل علی محمد وآل محمد).
[1]. بقره: 233
[2]. بحارالأنوار – العلامة المجلسي – ج ٣٦ – الصفحة ١١
[3]. سوره ابراهیم آیه ۴۱
[4]. سوره یوسف آیه ۳۸
[5]. بقره: 233
[6]. بقره: آیه 233
[7]. بقره: آیه ۲۸۶
[8]. بقره: آیه ۱۸۴
[9]. بقره: آیه ۲۸۶
[10]. بقره: آیه ۲۸۶
[11]. بقره: آیه 233
[12]. بقره: آیه 233
[13]. بقره: آیه 233
[14]. بقره: آیه ۲۳۹
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 420” دیدگاه میگذارید;