سلام علیکم و رحمته الله بسم الله الرحمن و الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلاة و سلام علی محمد و آله طاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و لعن داعه ملائه اجمعین الی یوم الدین
در محضر آیات شریف ۱۳۹ تا ۱۴۸ سوره آل عمران هستیم و مرحوم علامه ذیل این آیات بحثی را منعقد کردند که «کلام فی الامتحانه و حقیقته» است. در ضمن این بحث بودیم در چند جلسهی گذشته و انشالله ادامهی بحث را داریم که ایشان فرمودند ما یک هدایت تکوینی داریم که عطا کل شی خلقه ثم هدا و یک هدایت تشریعی عام داریم که ارائه طریق است و یک هدایت تشریعی خاص داریم که ایثال علل مطلوب است پس سه نوع هدایت شد هدایت تکوینی هدایت به معنای عام که هدیناهُ السبیل که ارائهی طریق است و هدایت خاص تشریعی که ایثال علل مطلوب است انسان و همهی موجودات در ضمن این سه هدایت تکوینی برای همه و تشریعی برای انسان آن استعدادها و قوایش به فعلیت میرسد و وقتی این استعدادها و قوا به فعلیت میرسد موجود به آن کمال نهاییاش رسیده لذا طریق رسیدن آن حوادثی است آن وقایعی است که پیش میآید و برای انسان علاوه بر حوادث و وقایع که پیش میآید آن هدایت تشریعی اوامر و نواهی است که بر سر راه او قرار داده میشود تا اینها انسان را به فعلیت برساند این به فعلیت رساندن انسان را به آن کمالش میرساند خوب آن وقت وقتی که ایشان این بحث را مطرح کردند فرمودند در این نگاهی که برای مسئله مطرح شد این ارتباطات انسان با حوادث و اوامر و نواهی گاهی استناد پیدا میکند به شیطان گاهی استناد پیدا میکند به خدای سبحان و گاهی استناد پیدا میکند به ملائکهی الهی هر کدام از این استنادات نامی دارد و هر کدام از اینها اثری برای انسان دارد خوب با این نگاه که ایشان اینجا فرمودند تعبیر این است چون میخواهیم یک خرده سرعت بحث را بیشتر بکنیم هذه الامور به عینها اذا نثبت الی الشیطان کانت اقسام الکفر و المعاصی وقتی افعال انسان در وقایع و حوادث و یا در اوامر و نواهی به شیطان استناد پیدا میکند یعنی نسبت به اوامر چه میشود عاصی است نسبت به نواهی انجام میدهد آن چیزی که نهی شده را این انجام میدهد مقابله میکند عصیان دارد این در حقیقت کفر و معصیت میشود چون به شیطان نسبت پیدا میکند همین وقتی به خدا نسبت پیدا میکند طاعت و عبادت است وقتی به ملک نسبت پیدا میکند تایید است و هر سهی اینها هم امکان پذیر است در وجود انسان ممکن است انسان نسبت به امری عاصی باشد نسبت به امر دیگری عابد و مطیع باشد و نسبت به امر دیگری موید باشد دقت بکنید که اینها هر سهاش برای انسان امکان پذیر است اینطور نیست که بعضی فقط عاصی باشند بعضی فقط مطیع باشند نه ممکن است در اوامری مطیع در اوامری عاصی در اوامری مورد تایید آن وقت آنجاییکه مورد تایید قرار میگیرد یک باب دیگری برای انسان گشوده میشود تصدید ملک برای انسان خود یک نحوه انجام عمل با سرعت بیشتر و با نتیجهی بالاتر است چون یک کسی فقط عبادت خدا را میکند اما یک کسی به گونهای عبادت کرده مورد تایید هم قرار گرفته است ایدناهو روح الایمان به روح ایمان این چه میشود تایید میشود این تایید شدن به روح ایمان یعنی ملکهی این کار هم برایش ایجاد میشود قدرت و قوت بالاتری هم برایش ایجاد میشود پس خود مطیع حق بودن مراتب دارد در بعضی مراتب خدا ملائکه را در تایید و تصدیدشان در طریق این قرار میدهد خوب میفرماید که هذه الامور به عینها اذا نصبت الی الشیطان کانت اقسام الکفر و المعاصی اغوان من هل در حقیقت این اغوا از شیطان است برای انسانها پس اغوا آنجایی است که انسان خودش را در اختیار شیطان قرار میدهد و او هم از این کمال بهره را میبرد اغوان من هم لهم اغوا یک منبع درونی میخواهد یک پایگاه درونی از انسان میخواهد امکان ندارد اغوا از شیطان صورت بگیرد بدون پایگاه درونی لذا هر اجابتی از انسان نسبت به شیطان و هر وسوسهای از شیطان نسبت به انسان حتماً به یک پایگاه درونی انسان برمیگردد درست است اقتضای اولیهاش را خدا قرار داده است به نحو استعداد اما این استعدادها تا به فعلیت راه پیدا نکند انسان مورد اغوا قرار نمیگیرد مورد وسوسه قرار نمیگیرد پس اولین اغواعات که از کودکی ممکن است در وقت بلوغ برای انسان ایجاد میشود زمینه ساز تصرف و تسلط شیطان است از آن اولیها یعنی برمیگردد به همان نظام تعلیم و تربیت که این کودک در وقت تمیز بین خوبی و بدی وقتی که تمیز بین خوبی و بدی میدهد ببیند انتخابش چگونه است اگر پدر و مادر هم کمک کردند محیط هم کمک کرد به او آن نظام آموزشی و تربیتی هم کمک کرد به اینکه بهترین انتخاب را داشته باشد این درستترین انتخابها همیشه اثر دارد برای انتخابهای بعدی اما اگر انتخابهای اولی غلط صورت گرفت حتی اگر به فعل این نیست یعنی زمینه را پدر و مادر ایجاد کردند محیط ایجاد کرد درست است همانها آغاز تصرف میشود ولی راه بسته نمیشود اینجور نیست که اگر آغاز تصرف شد بگوییم که دیگر راه بسته شده است برای این نه راه بسته نشده است راه بازگشت فجورها و تقواها باقی مانده و خوب و بد و تمیز و تشخیصاش باقی مانده است پس شیطان از آن سایه روشن بین خوبی و بدیها آغاز میکند هیچ موقع از بدی آشکار آغاز نمیکند تا با به هم ریختگی مرز به خصوص از مرز بدیها آغاز میکند به این معنا که بدی را تسویل با تسوید خوب نشان میدهد که اگر کسی بدی را با تسویل با زینت خوب دید آن موقع بد دیدن خوب برایش راحتتر میشود یعنی ابتدا به دنبال این است که چه کار بکند یک بدی را مرتکب بشود اگر یک بدی را ابتدا مرتکب شد ترک خوبی راحتتر میشود لذا از ابتدا به دنبال ترک خوبی بر نمیآید که این هم یک بحث است سر جای خودش که باید بیشتر بحث بشود لذا میفرماید اغوان منهم لهم و نذوع علیها نذوع یعنی کنده شدن و با شوق رفتن به سمت آن معاصی به سمت آن در حقیقت حیلههای شیطان و نذوع علیها دعوت و وسوسه ونزعت و وحی و اظلالا هم وسوسه به او اطلاق میشود هم وحی یعنی شیطان هم وحی دارد شیطان هم به جنود خودش وحی دارد القا دارد وحی فقط برای جنبهی الهی به کار نرفته است بلکه برای ان الشیاطین و یوهو که بعضیشان بر بعضی دیگر وحی میکنند که اینجا تعبیراتی است که به کار رفته دعوت وسوسه نذعه وحی و اظلال اینها مراتب است اول دعوت است بعد وسوسه شدیدتر از دعوت است یعنی از درون هم یک میلی پیدا میکند دعوت فقط از بیرون است وسوسه یعنی از درون هم یک میلی پیدا میکند نذعه یعنی یک میلی که امادهی کنده شدن و شوق یعنی شوق هم در او ایجاد میشود وحی هم آنجایی است که دیگر یک تصرفی از او با آمادگی این صورت میگیرد اظلاله نتیجه مشخص میشود و ظلالت محقق میشود اظلال میشود اینها مراتبی است دعوت وسوسه نذعه وحی و اظلال که اینها مراتب است تا به نتیجه برسد بله نذعه این همان مثل نذوع است و نذوع علیها نذوع یعنی چه شوق به سوی او حرکت با شوق نذعه علیها یعنی مشتاق حرکت کرد کنده شد آدم یک موقعی راه میوفتد یک موقعی کنده میشود کنده شدن یعنی یک شوقی در او است که کنده میشود و حرکت میکند این نذوع یعنی این کنده شدن یک حرکت با شوق لذا نذعه به سوی شیطان همین است که این به اصطلاح دارد با شوق حرکت میکند دعوت است وسوسه است و نذعه است و وحیا و اظلالا والحوادث الداعیه و ما یجری نجرهو اینها در رابطه با جریان شیطان بود که میگوید حوادث و مجرای این حوادث زینت له و وسایله و هبایله و شبکات منهم علی ما همهی اینها میشود وسیله برای تور شکار انسان شبکه یعنی تور شکار آن چیزی که صیاد پهن میکند وسایل و هبایل و شبکات که همهی اینها ریسمانها و وسایل و تورهای شکار چه میشود هر حادثهای میتواند کسی که میلش اینطور است هر حادثه برای مومن میتوانست کمال ایجاد کند برای کسی که دلش آماده است برای نذعهی شیطان همین شکار میشود پس آن حادثه بی تقصیر است آن در حقیقت اظلال با آن حادثه نیست اظلال مربوط به رابطهی شیطان است از آن حادثه با این پس هر حادثهای پیش میآید نگوییم این حوادث من را به اینجا کشاند نه حادثه نکشانده است بلکه چون این زمینه داشت همین حادثهای که میتوانست کمال برای او ایجاد کند همین حادثه تور شکار شیطان شد ریسمان هبایل در حقیقت وسیله شیطان شد … (۱۲:۳) فی صورت الاعراف انشالله و امل مومن الذی فی قلبه ایمان رسوخ پیدا کرد در قلبش ایمان و ما تظهر المنه من الطاعات و العبادات هر چیزی که از عبادات و طاعت در او ظهور پیدا میکند و کذل الحوادث ببینید اینها دائما دو تا باهم اوامر و نواهی در طاعات و عبادات و حوادث برای اینکه انسان به همان جهت وجودی هدایتیاش تقویت بشود در شیطنت هم همین بود معاصی و اقسام کفر در کنارش اقسام حوادثی که این را میکشاند به این پس تمام وقایعی که در طول زندگی انسان پیش میآید یک خوابیدن و بیدار شدن بد خوابیدن بد بیدار شدن یک خوشی یک ناخوشی یک مریضی یک سلامت درست است یک فقر یک ثروت یک گشایش یک بسته شدن سختی تنگنا همهی اینها الله یقدر و یقرض خدا سخت میگیرد گاهی تنگنا گاهی هم بسط ایجاد میکند همهی اینها مال چه هست مال این است که مومن با این به کمال بالاتر برسد مثل اوامر و نواهی همهی حوادث مثل اوامر و نواهی است چنان که اوامر و نواهی انسان را به فعلیت میرساند حوادث هم انسان را به فعلیت میرساند عین اوامر و نواهی عرض کردیم خدا دو گفتوگو با انسان دارد یک نوع گفتوگو با اوامر و نواهی یک نوع گفتوگو با حوادث هر دو گفتوگوی خدا با انسان است و هر دو برای انسان مومن کمال ایجاد میکند و برای انسان غیر مومن تک تک حوادث و اوامر و نواهی شقاوت بالاتر یعنی هر امری که عصیان میشود میگویی شقاوت بالاتر است یا نیست هر حادثهای که پیش میآید یعنی اگر خوشی برایش پیش میآید باعث شقاوت میشود اگر ناخوشی هم پیش بیاید باعث شقاوتش میشود هیچ چیزی برای این بیفایده نیست حالا فایدهاش یا در جهت کمال است یا در جهت ظلالت است پس دائما خدا دارد با ما گفتوگو میکند تا ما به فعلیت برسیم حوادث برای فعلیت ما است اوامر و نواهی هم برای فعلیت ما است اگر انسان این دو بال را ببیند که دو بال خدای متعال ایجاد کرده برای انسان برای به فعلیت رسیدنش که یکی بال حوادث است و یکی بال اوامر و نواهی است این دو بال دائما تازه عرض کردیم که بال حوادث در خودش اوامر و نواهی را هم دارد چون هیچ حادثهای نیست مگر اینکه متعلق حکمی از احکام الهی میشود و برای او در حقیقت نسبت به انسان یا وجوب یا حرمتی یا کراهتی یا اباههای در حقیقت ایجاد میشود که چگونه موضع بگیرد نسبت به این اما این را بدانیم اینها حرف زدن است با ما برای رساندن ما به آن فعلیت بالاتر ما
_ هر حادثهای که از آن کمال دریافت نکرد باعث شقاوت میشود
+ بله دیگر آن الانسان لفی خسر یعنی یک سرمایه است اینها که این سرمایه را یا در جهت سعادتت به کار میگیری یا نمیگیری اگر نگرفتی خسران است خسران یعنی چه خسران یعنی اصل سرمایه را از دست دادن نه سود را از دست دادن اگر میگفتیم سود را از دست میدهد خوب حالا ضرر نکرده اصل سرمایه را دارد ولی وقتی میگوییم ان الانسان لفی خسر یعنی اصل سرمایه را از دست دادن یعنی از او سوال میکنند از عمرک فی ما عفنا در چه صرفش کردی لذا الالذین آمنو و عملوالصاحات یعنی فقط این است که طریق کمال و نجات است غیر از این هر چه که باشد چه شده خسران است اگر خسران است یعنی خنثی نداریم که بگوییم بله دیگر شقاوت عدم ایمان میشود نبود این شقاوت است منتهی شقاوت گاهی در ترک است فقط گاهی در فعل مقابل هم هست آن دو تا مراتب شقاوت میشود اگر انسان نسبت به حوادث به صورت کلی اهل ایمان باشد به صورت کلی این حوادث او را ساقط نمیکند ناسپاس نمیشود نسبت به حادثه این حال ضمنی مومن میشود و همین کمال است لزومی ندارد تک تک توجه بکند اگر توجه بکند کمال بالاتر است اما اگر توجه نکند ولی حال ایمانی او نسبت به حوادث چه هست او تسلیم قدر الهی است از جهت حادثهای درست است همین مقدار لزومی هم ندارد تک تک اینها را چه کار بکند تحلیل بکند نسبت به آن موضعاش را اعلام بکند اما نه آنها را در زندگی میبینی یک حالت آرامشی دارد اگر سختی هم هست ناسپاس نیست درست است این خودش سپاس است این خودش شاکر بودن است که انسان چه هست ناسپاس نمیشود این جزو الاالذین آمنو است جزو لفی خسر نیست انقدری که زمینهی وجودش با زمینه هدایت است پس انسان ملکات در وجودش ایجاد میشود که آن ملکات متکفل خیلی از این به اصطلاح کمالات هستند اینجوری نیست که تفصیلا وارد بشود در هر کدام از اینها البته مومن تفصیلا وارد میشود مومنی که در مرتبهی بالاتر است تفصیلا در هر کدام از اینها موضع دارد و اینها را تک تک برایش مثل کسی میماند که مثلا در نظام اوامر و نواهی عادت کرده به انجام عبادت همین هم حسنی دارد در وجودش تا کسی که هر دفعه برایش این یک امر جدید است درست است هر دوی اینها مطیع محسوب میشوند هر دوی اینها مومن محسوب میشوند اما مراتب ایمانی است دیگر پس حوادث هم همینطور است هزاران و صدها هزار حادثهای که برای انسان پیش میآید اگر کسی در مراتب عالی ایمان باشد میداند تک تک اینها برایش یک پیام خاص دارند و آن را استفاده میکند اگر نداند و این حالت را نداشته باشد همین که نمای کلی این حوادث آن رابطهی الهی و آرامش وطمانینه را دارد کفایت میکند برای اینکه از اهل ایمان محسوب بشود بله یعنی آن جاهایی که بدی آشکار است ابتدا آغاز نمیکند یک بدی است که قابل توهم خوبی در آن امکان پذیر باشد جلوهی خوبی در آن امکان پذیر باشد لذا یک دفعه نمیآید از بد بد آشکار آغاز بکند از یک جایی آغاز میکند که برای انسان توجیه پذیر باشد لذا تسویل یعنی این تسویل یعنی بدی را خوب نشان دادن پس هر بدی را نمیتوان خوب نشان داد مثلا وقتی برادران یوسف تسویل میشود میشود برایشان کشتن برادر خیلی بدی آشکاری است اما برای اینها زمینه چینی کرده بود مدتها پدر شما تبعیض قائل میشود این تبعیض در حقیقت برای شما عذرهایی را ایجاد میکند برای شما در حقیقت یک چیزی را ایجاد میکند که راهی را پیدا کنید پدر را از این اشتباه دربیاورید بعد کم کم بغض برادر را در وجودشان ایجاد کرد بعد کم کم این بغض به کینه تبدیل شد این کینه تا حدی رسید که به برادرکشی منجر بشود یعنی این مرتبه را از اول نیامد بگوید بکشیدش از اول آمد گفت یک تبعیضی ایجاد شده است بین شما این تبعیض برای اینها توجیه پذیر بود که در خانوادهها عمدتا خیلی سریع گاهی زمینه را پدرومادر ایجاد میکنند ولی گاهی هم بین بچهها زمینهای است که تبعیض را زود احساس میکنند احساس تبعیض بکنند آنوقت این احساس تبعیض اگر که ادامه پیدا بکند به بغض تبدیل میشود بعد کمکم به نفرت و کینه وقتی به کینه تبدیل شد آنوقت ممکن است حتی صدمه و ضربه هم به یکدیگر بزنند اگر صدمهای به آن برادرش رسید ناراحت نشود بگوید خلاصه قدری تشفی هم دریافت بکند تا این حد مثل هابیل و قابیل از همین شروع شد دیگر ببینید قابیل قدری تمایز احساس کرد پدر میخواهد برادر را به عنوان وصی انتخاب بکند یا در رابطه با آن ازدواج که او میخواهد مثلا آن دیگری که بهتر است را برای این قرار بدهد این کمکم مجوز شد تا به برادرکشی رسید این مرتبهای است که پس شیطان از کجا شروع میکند از آن سایه روشنها یک جایی که کاملا نه ظلمت محض است نه نور محض است یک سایه روشن است آنجاها را ابتدا مورد حیله و وسوسه خودش قرار میدهد بعد میفرماید بله رزعل الذی فی قلبه ایمان فما تظهر طاعات و العبادات و کذل الحوادث التی بلهو و یذرهو انتها ظاهر میشود از این مومن عند حوادث یعنی هر حادثهای که پیش میآید این مومن را دارد بارزتر میکند آشکارتر میکند ظهور این مومن بیشتر میشود گاهی فعلیت بالاتر است گاهی ظهور بیشتر است این دو خیلی زیبا است آن جایی که این هنوز در مسیر ملکه شدن است این چه هستش فعلیت بیشتر ایجاد میکند آنجایی که ملکه شده ظهور بیشتر است یعنی ملکه محقق شده اما این دارد چه میشود ظهور بیشتر این ظهورش اثر هدایتگری برای دیگران هم دارد لذا عمل این هم محسوب میشود پس گاهی برای خود این کمال ایجاد میکند که فعلیت بالاتر است گاهی فعلیت پیدا کرده اما این حادثه که میآید ظهور او بیشتر میشود وقتی ظهور او بیشتر میشود اثرش این است که دیگران با نگاه به این کمال پیدا میکنند یعنی گاهی لازم است برای این گاهی متعدی است لازم است برای خودش است خودش کمال پیدا میکند گاهی نه این وجود … (۲۲:۴۵) پیدا کرده حالا متعدی میشود امام میشود برای دیگران بعد مقتدی میشود برای دیگران که دیگران را هدایت بکند اسوه میشود برای دیگران انبیا به این رتبه رسیدند که ابتلاعات برای انبیا ممکن است در جهات ربوبی شان کمال ایجاد کند اما در جهات خلقیشان و نبوتشان ظهور ایجاد میکرد که آن ظهور باعث هدایت دیگران و اسوه شدن که مردم ببینند وقتی که کسی احساس سختی میکند ابتلاعات و مشکلات یک دفعه جریان امام حسین علیهالسلام که به نظرش میآید میبیند از این سختتر دیگر امکان پذیر نیست لذا برای خودش آن ابتلا آسان میشود و عبور از آن ابتلا سادهتر میشود یا ابراهیم خلیل اگر در نظام خودش ابتلاعات ایجاد میشود در نظام ربوبیاش کمال پیدا میکند اذ ابتلا ابراهیم رب به الکلمات فه اطمعوهن تمام یعنی بالاتر رفت ولی در عین حال که بالاتر رفت قال انی جاعلوک لناس اماما همین ابتلا که در جهت ربوبی برای او پایه و کمال بالاتر بود اثرش در ارتباط دیگران امام شدن بود امام شدن با این همتا است یعنی هم اطمهن هم امام شدن که این امام شدن برای دیگران است ارتباط با دیگران است اسوه شدن است ولی در عین حال آن اطمهن چه است مربوط به خودش است که بالاتر رفت اما اثرش در دیگران میشود امام میشود برای دیگران خوب بعد میفرماید که بله ینطبقو علیها در این حالت که بگوییم یذهر منها عندها ذلک این در حقیقت ظهورات مومن بالاتر میرود در وقت حوادث ینطبق علیها مفهوم توفیق این را اسمش را میگذاریم توفیق الهی در مقابل آن جریان شیطان که بود آنجا بود نذوع دعوت وسوسه اینجا میگوید توفیق ول ولایت الالهیه و الهدایه بل اخص این عنوانش در رابطه با خدا این میشود قال تعالی والله یعید من یشا ما اگر آن مزهی توفیق را انسان بچشد گاهی برایمان توفیق ایجاد شده اما علم به علم پیدا نکردیم مزه برایمان ایجاد نکرده آن علم به علماش خیلی مزه دارد یعنی انسان یک کاری را انجام میدهد بعد یک دفعه میبینی بر اثر این کار چهارتا کار دیگر جلوی راهش قرار گرفت برای انجام آنها اینها میشود توفیق که اگر او نبود اینها نمیشد دقت میکنید آدم میگوید این را خداوند برای من راه باز کرد اگر این راه خدا با دست خدا ببیند گاهی اتفاق میبیند میگوید من این کار را کردم اتفاقا این هم شد این اتفاق خیلی بد است آدم اتفاق ببیند اما اگر انسان این نگاه را پیدا کرد که من این کار را کردم و خدا برای این کار چهارتا راه دیگر جلوی پای من گذاشت لذت این کار که خدا دید و در قبالش چند راه را جلوی پای من گذاشت این نحوهای از لذت قبول است … (۲۶:۶) نحوهای از لذت قبول که امام سجاد علیهالسلام میفرماید خدایا بعضی از اعمالم را نتایجش را به من بچشان تا قوت و قدرت بیشتری پیدا کنم برای اعمال دیگر یکیاش همین میشود که عملی که انسان انجام داد بعد میبیند در اثر این چهارتا پنجتا راه دیگر جلوی پایش گشوده شد که امکان این قبلا نبود اما الان هست میفهمد این اثر در حقیقت آن عمل است برای انسان یک طمانینه ایجاد میکند منتهی طمانینهای که نه غرور بیاورد نه اوج بیاورد که باطلاش کند اما طمانینهای که خضوع و تزلزل بیشتر بیاورد که بگوید در کار بعدی اگر من ظلتم در درگاه ربوبی بیشتر بشود اگر این دفعه چهار باب گشوده شد دفعهی بعدی چهل باب گشوده میشود و انسان قدرت بر عملش پیدا میکند دقت کنید چقدر زیبا میشود حال انسان آنوقت انسان دست خدا را در زندگیاش آشکار میبیند این میشود توفیق یعنی تبادل اسباب ایجاد شدن یعنی وفق شدن یعنی همراه شدن با او همراه میشوند توفیق یعنی این قبلا اینجور نبود اسباب همراه نبودند با این انجام هم بدهد نمیشد اما حالا میبیند که گاهی خود شما در حال مطالعه و درس و تحقیق هستید گاهی مدلش اینطوری هم میشود که آدم گاهی به دنبال یک مطلبی میگردد هی میگردد میگردد ولی پیدا نمیکند اما یک موقع دنبال یک مطلب دیگری دارید میگردید میبینید دهها مطلبی که دنبالش بودی هی خودشان را نشان میدهند سر بلند میکنند که من هم اینجا هستم من هم ببین من هم ببین یعنی این حال لذتی که در این لحظه ایجاد میشود میگویی این گمشدهای بود که گاهی چند ساعت وقت گذاشته بودی و پیدایش نمیکردی ولی آلان دارد خودش را به تو نشان میدهد انسان یک دفعه از بس که اینها خودشان را نشان میدهند اتفاق نیست اینها یک توفیق است در نظام علم هم این توفیق است دقت میکنید اینها را اگر آدم حالش در این ارتباط با خدا و توفیق را ببیند با نگاه ولایت الهی ببیند توفیق الهی ببیند تسلیم دیگری ایجاد میشود یک خضوع دیگری در مقابل خدا برای انسان یعنی انسان همان لحظه دلش میخواهد سر بگذارد به سجده و بگوید چگونه شاکر تو باشم تو با من تا میکنی مهربانی میکنی لذت مهربانی در ادراک کردن است عمل هم همینطور است بعد میرود جایی یک کسی را ببیند بعد میبیند که چند نفر دیگر آنجا از دوستانش هستند آنها را هم میبیند بعد میبیند چه برکاتی در همین دیدارها ایجاد شد بعد از این بابی میشود چه خیراتی از این دیدار ایجاد میشود اینها توفیق است در نظام عمل بیرونی هر کدام از اینها یک عمل است مفهوم توفیق ولولایته الهیه قال تعالی والله یعیدو به نصرهی من یشا خدا تایید کند تایید یعنی راه باز شدن قدرت پیدا کردن بر عمل تایید است دیگر تایید خدا هم علم خدا انسان را تایید میکند هم قدرت الهی انسان را تایید میکند هم ارادهی الهی انسان را تایید میکند هر کدام از اینها یک تایید است گاهی انسان عزم پیدا میکند این یک تایید است تا به الان حال نداشت حالا عزم پیدا میکند این یک تایید است گاهی قدرت پیدا میکند عزم داشت اما میبینید توانش را ندارد به این کار قدرت پیدا میکند گاهی عزم داشت قدرت داشت اما نمیدانست چه کار باید بکند علم پیدا میکند این هم یک تایید است اسما الهی هر کدام تاییدی دارند هر کدام از اسما الهی برای انسان تاییدی دارند و انسان با آن اسم محشور میشود که والله این والله یعنی اسم جامع الله گاهی انسان با الله تایید میشود گاهی انسان با رحمان تایید میشود گاهی انسان با عالم تایید میشود هر کدام از اینها تاییدی است والله یعید نصرهی من یشا و قال والله ولی المومنین گفت گاهی ولایت است گاهی تایید است گاهی هدایت است والله ولی المومنین این هم مثالی است برای او والله ولی الذین الامنو یخرجهم من الظلمات الی النور خروج از ظلمت به نور کار خدا است همیشه نسبت به ما ما مقدماتش را اقدام میکنیم به عنایت الهی اما تحقق حتما به دست خدا است ما مقدمات علم را ایجاد میکنیم اما معرفت صنع رب است ایجاد معرفت مثل صغری و کبری چیدن فعل ما صغری و کبری چیدن به ارادهی حق اما نتیجه کار حق است اختصاصا میشود صغری و کبری را چید و به نتیجه نرسید میشود در نظام تایید هم از همین سنخ است ولایت هدایت خروج از ظلمت به نور کار خدا است قطعا و لذا اگر انسان یک نورانیتی را در وجودش احساس کرد یک خروج از ظلمتی را احساس کرد یک رفع جهلی را احساس کرد یک وجود علمی را ادراک کرد در همه اینها دست خدا را باید ببیند حشر با خدا را باید ببیند احساس خدا را بکند اگر این احساس را کرد آنوقت هر کدام از اینها یک لذت در رابطه ایجاد میکند و میکشاند به مرتبه بعدی تا اینکه اتفاق ببیند تا اینکه اینها را بیتفاوت عبور کند برایش این اهمیت و جلوه را پیدا نکند بله منتهی خدای سبحان ما را مکلف به این نکرد اگر مکلف کرده بود بیچاره میشدیم یعنی اگر غذا را میخوردیم ولیکن سیر نمیکرد مگر اینکه سیری را در خدا ببینیم این هدایت جبری میشد خدا نمیخواست ما را جبرا و به زور هدایت کند خدا میخواست با معرفت هدایت بشود لذا میگوید تو بخور من سیرت هم میکنم تو از من دیدی یا ندیدی هم مهم نیست ابراهیم خلیل سلام علیه اهل ضیافت بود مهمان دعوت میکرد سفره بدون مهمان نمیانداخت یک بار مردی را پیدا کرد و آورد این نشست سر سفره و گفت خوب بسم الله بگو میخواهی شروع کنی گفت نه من بسم الله نمیگویم گفت ناراحت شدی بسم الله نمیگویی گفت نه بسم الله نمیگویم پس از سر سفرهی من بلند شو این بلند شد و رفت خدا به او خطاب کرد که چرا بلندش کردی من عمری به این روزی دادم بسم الله نگفته ابراهیم دوید به دنبالش گفت برگرد بیا هرجور که میخواهی بخور بسمالله هم نمیخواهد بگویی گفت اگر آن خدایی که تو میگویی به من عمر داده نشستم سر آن سفره بعد تو میگویی بسم الله نگویی نمیدهم یعنی اگر قرار بود اینطوری هدایتمان بکنند که بفهمیم سیرآب کردن و سیر کردن با خدا است جبر باشد این هدایت دیگر مثل آن کوه بالا سر است به اصطلاح بنی اسرائیل گرفتند آن کوه طور ایستادهاند میگوید حالا سجده کن میگوید نکنم میمیرم خوب میکنم دیگر اما این کمال نیست این فقط میخواست نشان بده که انقدر شما سرکش شدهاید که اینطوری باید به سجده بیوفتید که با چشمشان هم از آن زیر نگاه کنند ببینند کوه رفت یا نه اگر رفت سرشان را بلند کنند یعنی تا این حد عناد ایجاد شده بوده است زیر چشمی میگوید نگاه میکردند ببینند خلاصه هنوز کوه طور بالا سرشان هست یا نیست اگر قرار بود سجده اینطوری محقق بشود اطاعت اینطوری محقق بشود سیر کردن اینطوری محقق بشود خوب این کمال نیست لذا این را عادی قرار دادند ولی گفتند تو بفهم این را گاهی غیر از این قرار میدهند گاهی که انسان بداند عادت برایش ایجاد نشود اما در اینجا اگر کسی توجه پیدا کرد این کمال ایجاد میشود بعد میفرماید بله امروز میخواستیم تندتر باشیم این الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی النور حالا آیهاش قبلا تفسیرش گذشته یهدیهم ربهم به ایمانهم یعنی خدای سبحان هدایت میکند اینها را به ایمانهم یعنی ایمان داشتند هدایت الهی بعد از ایمان یک هدایت اولی است که انسان با توفیق الهی پیدا کرد اما این دوباره این ایمان یهدیهم ربهم به ایمانهم دوباره هدایت بعد هدایت میآید اگر انسان مانع ایجاد نکند حد نزند یک عمل صالح میتواند انسان را به هدایت بعد هدایت برساند یک عملی که از ایمان نشات بگیرد یک عمل صالح چرا چون این عمل صالح توفیق بعدیها را میآورد که مانع برایش ایجاد میکنیم ما مانع ایجاد میکنیم حد میزنیم مشغول میکنیم خودمان را منصرف میکنیم به چیزهای دیگر والا تعبیر این است یهدیهم ربهم به ایمانهم این یهدیهم حد دارد یعنی یک بار یعنی دوبار یعنی دو لحظه یعنی سه لحظه نه یهدیهم ربهم ایمانهم یعنی اگر ایمان آمد یخرجهم من الظلمات الی النور دائما لحظه به لحظه ادامه دارد الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی النور یک دفعه یک لحظه نه دائما در حال خروج از ظلمت به نور میشود آنوقت ببین چه باقی میماند آن هم خدا اگر متکفل این باشد که نامتنهی است آن هم خروج از ظلمت تمام مراتب ظلمت به تمام مراتب نور پس یک عمل میتواند انسان را نجات بدهد؟ میتواند اگر انسان اعمال زیاد دارد مال این است که ما غفلت مانع میشود اعمالمان به نتیجه برسد و این اعمال متکرر مال این است که رفع غفلت بکند تا بلکه آن یک لحظه ایجاد بشود تا این خروج از ظلمت به نور دائما ادامه پیدا بکند بعد میفرماید نه اینکه بگوییم یک نماز بخوانیم دیگر نماز نخوانیم معلوم میشود دیگر … (۳۷:۸) اگر ما اینها را با خدا ببینیم خداوند میگوید او من کان میتا آن کسی که مرده است فه احییناهو ما احیااش بکنیم خداوند که حیات مطلق است اگر بخواهد حیات بدهد به چیزی حیات محدود میدهد؟ نه او من کان میتا فه احییناهو ما حیات بدهیم به او اما ما محدود میگیریم ما حد میزنیم هر اجابتی هر در حقیقت ولایتی و هدایتی از جانب خدا نامتناهی است ما حد میزنیم در گرفتن آن هم نگوییم که ما محدود هستیم این محدود بودن نه اگر باور کردیم به اینکه خدای سبحان اعطایش نامتناهی است در هر اعطایی حتی اگر محدودیم اگر میگیریم به سمت نامتناهی حرکتمان شروع میشود یعنی این ظرفیت پس از ظرفیت ایجاد میشود ظرفیت هم از او ایجاد میشود ظرفیت هم مربوط به باورها است اینها خیلی نکات زیبایی است در نظام ارتباط انسان با خدا هذا اذا نسبت هذه الامور الی الله سبحانه و اما اذا نسبت الی الملائکه و تسما تاییدا و تسدیدا منهم که از جانب ملائکه که خدا اینها را ما در حقیقت ما ملائکه و روح ایمان اینها را تایید میکنیم و تسدیدا منهم قال تعالی اولئک کتب فی قلوبهم ایمان و ایدهم به روح منه تایید میکنیم اینها را به روحی که آن روح در حقیقت چه هست؟ خلق اعظم من الملائکه که این روح همراه با انسان است و با انسان کامل حقیقت روح است ثم عنده کما ان حالا از اینجا یک بحث زیبایی را این هم خیلی عالی و زیبا است ولیکن دلم نمیآید آغازش را نگویم هر چند وقت رو به اتمام است میفرماید سه قوه خداوند با انسان همراه میکند یک قوه همراهش است از ابتدا تا انتها یک قوه دارد او را سوق میدهد از عالم به سمت آخرت و یک قوه هم از جلو او را میکشد سه قوه داریم یک قوه مصاحب ما است یک قوه از پشت ما را هول میدهد یک قوه از جلو ما را میکشد میگوید این سه قوه در وجود انسان را خدا قرار داده است که از این سه قوه یکی در حقیقت مصاحبت است حالا این را میخواهد بیان بکند ثم عنده دقت بکنید خیلی زیبا است ثم عنده کما ان الهدایت عاما هدایت عامه که لحظه به لحظه انسان دارد اوامر و نواهی را میبیند حوادث پیش میآید تمام اینها میگوید این هدایت عامه … (۴۰:۲۰) الی الاخروجودها از لحظه اول به دنیا آمدنش تا لحظهای که از دنیا میرود مصاحب با او است این بودن اوامر و نواهی و حوادث حالا تا یک سنی حوادث است فقط مثل کودکی در یک سنی حوادث و اوامر و نواهی است بعد از بلوغ مادام سالکت سبیل رجوع الی الله سبحانهم این یک قوه کذلک المقادیر تتفعوها من ورائها تقدیرات الهی که در عالم محقق میشود یک قوه است برای هر انسانی تقدیرات خدا قوهای است برای اینکه او را هول بدهد خیلی زیبا است یعنی مقدرات و حوادثی که پیش میآید یک هول دادن از جانب خداوند است اگر انسان مقاومت کرد مقابله کرد تفسیر و تحلیل غلط کرد این در حقیقت هول دادن را استفاده نکرده و بهره نبرده است وگرنه خداوند یک قوه مصاحب قرار داد یک قوه هول دهنده قرار داد که این مقادیر قدر فهدا مقدر میشود تا این را ببرد یعنی هولش میدهد تا ببرد میفرماید خیلی زیبا است کذلک المقادیر تتفعوها من ورائها از پشت هولش میدهد کما هو ظاهر قوله تعالی والذی قدر فهدا این تقدیرات میخواهد او را به جلو ببرد فان المقادیر التی تحملها علل والاسباب به وجود شی میگوید مقادیر چه هست میگوید آن چیزهایی که پیش میآید با علتهایشان نه فقط خود اشیا بلکه با علتهایشان یعنی هر شی که برای انسان پیش میآید با علتهایش همه در طریق هول دادن او هستند خیلی زیبا است ببینید اینها دیدن شعور دیگری در عالم است یک نگاه دیگری به عالم است میگوید اینها در حقیقت تحملها عل علل شی را تغییر میدهد از حال اولی الی حال ثانیه و حلما جرا نه فقط در حال ثانیه هم نگهش دارد و حلما جرا ادامه پیدا میکند یعنی تا این راه افتاد دیگر توقف ندارد فهی الله … (۴۳:۲) دائما اشیا من ورائها دائما دارند هولش میدهند اگر این شی آمد و اثرش تمام شد شی بعدی شی بعدی اشیا بعدی دائما اگر انسان این را ببیند که حوادث دارند هولش میدهند به سمت آن قائیت آدم مقاومتش چه میشود به نسبت حوادث اینجور تقدیرات اینجور همراه بشود نه مقاومت کند و از جلویشان فرار بکند منتهی این غیر جبر است معلوم است دیگر کما ان المقادیر تتفعوها من ورائها کذلک آجال تجذبها امامها آجال فقط مردن نیست آجال یک حقیقت ذی شعوری است یک قایت است از آنجا دارد انسان را به سمت خودش میکشاند ما اجل را مردن میبینیم این جدایی بین جسم و روح یکی از آثار آن اجل است اجل یک قایت و مقصد است یک منزل جلو است دارد انسان را به سمت خودش میکشاند آجال هم متفاوت هستند یک اجل نزدیک است یک اجل متوسط است یک اجل نهایی است که اینها هر کدام یک جذب است میگوید انسان نسبت به آجال تحت جذبه است چون او قایت این است تجذبها من امامها کما یدالله علیه قولو تعالی ما خلقنه السماوات و الارض و ما بینهما الی بالحق وعجل مسمی منتهی میگوییم عجل مسمی یعنی مردن نه عجل مسمی آن قایت است که انسان دارد به سمتش حرکت میکند والذین کفرواما انظرو … (.۴۴:۴۴)اما کسانی که اهل کفر هستند در مقابل اینها معرضند در مقابل این آجال معرضند هرچند میروند اما معرضند به پشت میروند به رو نمیروند تا بهرهمند باشند وقتی به پشت رفتی میروی ولیکن بهرهمند هم نیستی حالا انشاءالله ادامهی بیان خیلی بیان زیبایی است چون وقت اذان شد دیگر میترسیم که این غصبی بشود و غصبی اثر مثبتی نگذارد وسلام علیکم و رحمته الله و برکاته .
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 863” دیدگاه میگذارید;