بسم الله الرحمن الرحیم
در محضر آیات نورانی قرآن کریم، سوره ی آل عمران آیات 139 به بعد هستیم که:
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ…»،[1] دو سه نکته در تطبیق بحث المیزان باقی مانده بود که ابتدا این دو سه نکته را از آیه ی 138 عرض می کنیم ان شاء الله آیه 139 را که وارد شدیم ادامه می دهیم.
مرحوم علامه در تطبیق آیه ی «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» اولا این نکته را عرض بکنم که این آیات 139 و 140 و دو سه آیه ی بعد که در اینجا آمده است تمامش قواعد است؛ یعنی اینقدر قاعده در این جا پی در پی آمده است که خودِ این قواعد هم گاهی یک قاعده نیست [بلکه] به نحوی است که قاعده اینقدر کلان و کلی است که چندین قاعده از درون آن تطبیقاً در می آید، لذا به این آیات باید با یک دید اعجاب و عظمت خاصی نگاه بکنیم، غیر از آنکه این آیات در مقام تحلیل یک واقعه ی عظیمی است که به ظاهر شکلست ابتدایی مسلمان ها در جنگ احد بوده است [و] حالا دارد یک تحلیل می کند که: پس از این حال شما چگونه باید باشد و چه نباید باشد، و از این دارد یک قاعده ی کلی را برای تمام وقایع و حوادثی که بعد از این واقع خواهد شد یک خط کلی نگاه اجتماعی و روابط اجتماعی و استفاده ی در بن بست ها و مشکلات و مصائب و ابتلائات را دارد ترسیم می کند، لذا بحث یک بحثِ کاملاً ملمول است [و] در عین اینکه ملموس و محسوس است قاعده ی کلی عقلی است؛ یعنی ببیند عقلانی بودن و عقلی بودن از یک سو که کلی بودنِ مسأله است، از سوی دیگری محسوس و ملموس بودنی که کاملاً در چشم دیده شده است و محسوس وجدانی برای همه است، از سوی دیگری مربوط به یک دوره نیست [و] دارد عمومیت می دهد این را برای دوره های مختلف، همه ی اینها باعث می شود که: این مسأله عظمتش از جهات مختلف، زوایای مختلف، نگاه های مختلف اهمیت پیدا بکند. لذا عرضم این است که: اگر گاهی از اینور وارد می شویم گاهی از آنور وارد می شویم [و] گاهی از سوی دیگری وارد می شویم – در این دو سه جلسه ای که این مسأله را داریم بحث می کنیم اینها – اینجور نیست که بگوییم: پراکندگی است نه، این سعه ی آیه است [که] بیانش به گونه ای است که همه ی این جهات را شمول دارد و به خاطر همین هر باری که آدم به این آیه وارد بشود از یک سویی و از یک سمتی می شود به این وارد شد و استنتاج کرد و دوباره از سوی دیگری و استنتاجات دیگری، لذا اینجا مرحوم علامه هم چند نکته را – غیر از آن نکاتی که قبلا هم عرض شده است – بیان کرده اند که لذا تطبیقش مفید است که موجز گویی علامه را با این تطبیق استفاده بکنیم و از این ایجاز و نکاتی که ایشان فرموده است محروم نشویم:
می فرمایند که:[2] وفي قوله تعالى وأنتم الأعلون إن كنتم مؤمنين إن يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله دلالةٌ على أن سبب وهنهم وحزنهم، چرا مؤمنان به وهن و حزن مبتلی شدند؟ ما شاهدوه من إصابة القرح إياهم – که قبلا هم گفتیم قَرح و قُرح تفاوتش معلوم است دیگر: قَرح از بیرون است، قُرح وقتی آن [زخم] از بیرون اثر گذاشت حالا اثر درونی اش می شود قُرح، یا نه [بلکه] بیماری ای که مثل دملی که از درون است که از بیرون نبوده قُرح استفاده می شود؛ لذا آن درد و سختی درونی قُرح است اما آنی که از بیرون اصابت می کند قَرح است، خلاصه این هم قبلا گفته شد – ، ما شاهدوه من إصابة القَرح إياهم، که این قَرح است؛ یعنی آن شکستی که، جراحاتی که، شهادات هایی که از بیرون نسبت به مسلمین در این جنگ تحمیل شد، واستعلاء الكفار عليهم، به ظاهر یک استعلایی در مقابلِ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» که خدا دارد می فرماید: علو با خدا است و با ایمان است، یک استعلاء – علو نه – برای کفار ایجاد شد، فإن المشركين وإن لم ينالوا كل الغلبة والظفر على المؤمنين، اگرچه غلبه ی تام پیدا نکردند و نمی توانستند هم پیدا بکنند، اینجا غلبه ی ظاهری تام هم پیدا نکردند چون جنگ احد در نهایت در تحلیل اینگونه نشد که مسلمان ها شکست کامل خوردند، بلکه بین شکست و پیروزی اولاً لحظات اولی که پیروزی با مسلمان ها بود، لحظات ثانوی هم که شکست بر مسلمان ها عارض شد دوباره به دنبالش مشرکین قصد کردند که ادامه ی حمله را بدهند تا مدینه را تسخیر بکنند اما با تجهیز مسلمان ها – دوباره – و جریان [غزوه ی] حمراء الاسد و آن جریان جنگ دوباره که مسلمان ها آماده شدند، کفار فرار کردند دوباره رفتند؛ یعنی در نهایت این جنگ یک جنگی نشد که کفار بگویند: ما آن اهدافی را که می خواستیم تمامش را پیدا کردیم [و فقط] به بعضی از اهدافشان رسیدند، لذا تعبیر این است که:[3] إن لم ينالوا كل الغلبة والظفر على المؤمنين ولم تختتم الوقعة على الانهزام التام من المؤمنين، چون به جنگ حمراء الاسد منتهی شد و جنگ حمراء الاسد هم قبل از اینکه جنگ در بگیرد کفار دیدند که رفتنشان و برگشتنشان به مکه اولی است تا [اینکه بخواهند] درگیر بشوند لذا برگشتند و خودِ همین بالاخره یک تحلیل به دنبالش آورد که: قدرت نداشتند جریان لشکر حمراء الاسد را که پیغمبر دوباره تجهیز کرده بود را شکست بدهند، لذا واقعه به شکست کاملِ مسلمان ها منجر نشد، لكن الذي أصاب المؤمنين، اما آن چیزی که به مؤمنین رسید، 70 مؤمن که از جمله ی آنها حمزه بود به شهادت رسیدند كان أشد وأوجَع وهو شهادة سبعين من سُراتهم وشَجعانهم، که از آن شجاعانشان و سران اینها به شهادت رسیدند یک، ووقوع ما وقع في عقر دارهم، این جنگ در نزدیکی مرزهای حاکمیت اسلامی که مدینه بود واقع شد، یک موقع است رفته بودند جای دوری بودند اما یک موقع است لبِ مرز حاکمیت خودشان – جزء حاکمیتشان بوده است احد – لذا می فرماید که: ووقوع ما وقع في عقر دارهم فكان هذا سبب وهنهم وحزنهم، در خانه شان یک ضربه خوردند و این فشار بیشتری را ایجاد می کند ووقوع قوله «وأنتم الأعلون… الخ» موقعَ التعليل، اینکه به عنوان علت آمده: هو الوجه في كون هذين النهيين نهيا، این هم نکته ی خوبی است که: «لاتهنوا و لاحزنوا» دو نهی است دیگر [به این معنی] حق ندارید سست بشوید، حق ندارید محزون بشوید، نباید است دیگر، این نباید؛ یعنی حق ندارید، دوتا نهی است، می گوید: این دوتا نهی عن وهن وحزن واقعين لا مقدرين ولا متوقعين، نسبت به ما الان ممکن است ما بگوییم: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» حق نداریم اگر یک شکستی ایجاد شد محزون و سست بشویم، اما نسبت به مؤمنان دو نهی واقع بود که اینها شکست را خورده بودند – به ظاهر – و آنجا مسأله ی فشار بر آنها بود [اما] حق نداشتند در همان موردی که مبتلی شدند به سستی و حزن که واقع شده دارد نهی شان می کند از اینکه: باید دست بردارید، وقتی واقع است؛ یعنی باید بگذارید کنار، این رفت، اما وقتی واقع نشده است؛ یعنی می خواهد دفعاً بفرماید: اگر پیش آمد حق ندارید اینجوری بشود، این «اگر پیش آمد» برای آنجایی است که: هنوز پیش نیامده است، اما وقتی پیش آمده است نمی شود بگویی: اگر، می گوید: نه، الان که پیش آمده و به سستی و حزن مبتلی شدید حق ندارید [و] باید بگذارید کنار، پس باید بگذارید کنار – توانستم عرض را برسانم؟ – پس گاهی حزن و وهن فعلی است که باید بر طرفش کنم، گاهی حزن و وهن تقدیری است که نباید بگذاریم ایجاد بشود، آنجایی که باید بر طرف کنند یک ساز و کار را می طلبد، آنجایی که نباید بگذارند پیش بیاید یک ساز و کار را می طلبد، لذا در هر کدام از اینها وقتی جامعه مبتلی به آن می شود یک نحوه ی مقابله را می خواهد، یکی رفعی است یکی دفعی است، دفعی آنجایی است که هنوز پیش نیامده، رفعی آنجایی است که پیش آمده [و] باید بر طرفش کرد، مثل همین پیشگری و درمان است، پیشگری حالت دفع دارد که محقق نشود، اما درمان بعد از اینکه مریضی پیش آمده حالا باید درمانش کرد، پس اینجا «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» درمان است یا پیش گیری؟ درمان است، چون پیش آمده درمان است، همیشه هزینه ی درمان بیش از هزینه ی پیشگیری است، منتهی چون مریضی فعلیت پیدا کرده است آدم راحت تر خرج می کند برای درمان چون مضطر است [و] مجبور است، اما پیشگیری چون خطرِ محتمل است آدم برایش خرج کردن سخت تر است، لذا می بینید که هی امروز فردا می کند [و] تَسویف ایجاد می شود و این تَسویف گاهی منجر می شود به اینکه واقعه محقق بشود آن وقت، اما اگر واقعه محقق شد حالا حاضر است هزینه ی چندین میلیونی خرج بکند تا این مریضی درمان بشود اما قبلش ممکن بود با چند هزار تومن این مریضی پیش نیاید، این جریان اجتماعی هم همینجوری است که: یکسری از مسائلش پیشگیری است که نا امیدی پیش نیاید، اگر قبل از اینکه جامعه به نا امیدی و وهن و سستی برسد راهکارهای این پیش نیامدن را درست پیش می گرفت و انجام می داد با هزینه ی کمتری این محقق می شود، اما اگر نا امیدی پیش آمد حالا خیلی باید این را زحمت کشید تا از ذهن ها خارج بشود و لذا دشمن در مقابله اش با ما یکی از کارهای مهمش این است که جامعه به وهن و حزن برسد، چون گفتیم مقصود از حزن چیست؟ حزن [برای] از دست دادن چیزی است که انسان داشته است، غیر از خوف است، لذا حزن از دست دادنِ آن چیزی [است] که مالکش بوده [و الان] آن را از داده است، اینکه ادراک فقر بیش از فقر محقق بشود جزء جنگ های شناختی است که اگر دشمن در این موفق بشود وهن به دنبال این ادراک می آید، چون ادراک است که به دنبالش حزن و وهن را می آورد و همین ادراک است که به دنبالش پیشگیری از حزن و وهن می شود، لذا هر کدام از دو لشکر مقابل هم در آن جریان شناختی موفق تر باشند در جنگ شناختی آن [لشکر] غلبه کرده است، لذا پیشگیری اقتضاء می کند که در جنگ شناختی انسان از قبل حیله های دشمن را پیش بینی بکند تا نگذارد به وهن و حزن منجر بشود، این نکته ای که از اینجا [می شود استفاده کرد] ایشان می فرماید: هذين النهيين نهيا عن وهنٍ وحزنٍ واقعين، که اینجا محقق شده بود، دیگر درمان را می خواست، چون درمان را می خواست آیات مطابق این در مقابل بحث درمانِ این مسأله است، اگر خواستید پیشگیری بکنید، پیشگیری [از] این راه لطیف تر و ساده تر می شود – پس این هم یکی از نکته های دقیق است – ، لا مقدرين ولا متوقعين، نه مقدر باشد این حزن و وهن، مقدر؛ یعنی احتمالی، متوقعین؛ یعنی یک چیزی پیش آمده اما منتظریم که این نتیجه محقق بشود دیگر، مقدرین دور تر است، متوقعین نزدیک تر است، فعلیین دیگر محقق شده است – پس سه مرتبه است – گاهی مقدر است می گوییم: اگر اینجور شد این می شود، این مقدر است، متوقعین؛ یعنی این است که آن «اگرش» واقع شده است [و] این [نتیجه] دارد پیش می آید الان [و] منتظر این نتیجه هستیم، اما در آنجایی که فعلیین است؛ یعنی این پیش آمده نتیجه هم پیش آمده، سه مرتبه اش تقریبا [محقق شده است]، هر کدام از اینها نحوه ای از درمان را می طلبد که باید در جامعه [انجام داد]، آن وقت چه در نظام فردی چه در نظام اجتماعی [باید درمان کرد]؛ یعنی در نظام فردی گاهی یک حادثه ای یک ورشکستگی ای پیش آمده آن وقت وهن و حزنِ پشت سر این محقق است [و] واقع است [و] یک طور درمان می خواهد، اما یک موقع است که اسبابش پیش آمده ولی هنوز آن شکست محقق نشده این هم یک طور است، یک موقع است احتمال این می دهیم که: اگر این کار را کرد آن پیش بیاید، این را باید یک طور دیگری درمان کرد، چه در نظام فردی – ابتلائات و حوادث – چه در نظام اجتماعی… اینها همه پشت سر هم قاعده است دیگر، این 3 تا قاعده را ببینید مرحوم علامه چقدر دقیق در آورد با یک کلام که: این واقعین است، لا مقدرین و لا متوقعین، سه تا کلمه فقط به کار برده است اما همین «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» با سه قاعده سه راه از درون آن در می آید آن وقت، ببینید چقدر دقت می خواهد اینها؟ چقدر ظرافت می خواهد که عرض کردم: باید کلمات را تطبیق هم آدم گاهی بکند تا از درون آن نتایج بیشتری در بیاید، منتهی خب دیگر هر کدام از اینها بسط کلام می خواهد که اگر قرآن اینجا فرموده: فعلیین – که اینجا هم تحلیلش را کرده است – ، اگر مقدرین شد تحلیلش چگونه می شود؟ اگر متوقعین شد تحلیلش چگونه می شود؟ اینها را دیگر باید سر جاهای دیگری که بیان می کند یکی یکی ان شاء الله بیان بشود.
شاگرد: …
آیه مطلق نیست در اینجا به این معنی که: دارد واقعه را بیان می کند اما جایگاه اطلاق را هم می شود ازش استفاده کرد به معنای اینکه این آیه دارد نگاه کلان را به همه ی اینها می کند در همه ی مجاری و همه ی شرایط و همه ی لحظات، اما اینجا شأن نزول مسأله با اینکه شأن نزول است و اختصاص ایجاد کرده است امام اختصاص مفهوم آیه را تقیید نمی زند؛ یعنی با اینکه آیه در مقام واقعین است اما اینجور نیست که: مفهوم آیه فقط واقعین را بخواهد بگوید، پس سیاق آیه واقعین است؛ یعنی آنی که محقق شده است، آنی که الان پیش آمده است نه مقدرین – سیاق آیه [این است] – اما خودِ مفهوم آیه به تنهایی را که نگاه می کنی این مفهوم آیه هم واقعین هم مقدرین هم متوقعین را – هر سه را – شامل می شود، این سیاق دلالت بر قبل و بعد می کند؛ یعنی در جمله در این مجموعه – سیاق این مجموعه [است] – این سیاق نشان می دهد که مربوط به واقعه ی جنگ احد است و شکستی که پیش آمده و آن حزن و وهنی است که فعلیت پیدا کرده است.
[4]وقد اطلق قوله: «الأعلون» من غير تقييدٍ، اما خودِ «الأعلون» را به عنوان «أنتم الأعلون» [آورد]، نیاورد: أنتم الأعلون مثلا اگر که شما فلان تجهیز جنگی را می کردید یا فلان کار را انجام می دادید، فقط [گفته است:] «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» اطلاق دارد نسبت به ایمان که: اگر مؤمن باشید این علوّ قطعی است، مرحوم علامه بیان زیبایی دارند می فرمایند که: آیات ما گاهی مجموع یک آیه از ابتدا تا انتهایش یک معنا دارد، بعد اگر بعضی از این را تقطیع بکنی باز معنا دارد، باز اگر تقطیعش بکنی باز معنا دارد، مثل اینکه مثلا می فرماید ایشان – ذیل آن آیه ی شریفه ای که می فرماید که: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»،[5] – ایشان می فرماید که: [در] «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» معنا تام است اما اگر شما گفتید «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» این هم درست است [و] تام است، اگر گفتید «قُلِ اللَّهُ» این هم تام است در هر کدام از این تقطیع ها معنا [دارد]، اینجا هم [در این آیه] از آن جمله است که اگر می فرماید: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» هر کدام از اینها به تنهایی هم معنای خاص خودش را دارد، اما چرا «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»[6] که ابتدای این دسته از آیات آمده است – نه اینجا سرِ این آیه – که دارد خطاب را به همه ی اینها [می کند] «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً»،[7] همه ی اینها عطف به آنجاست، همه ی اینها دارد دنباله ی همان را بیان می کند، لذا اینجا هم که می فرماید؛ یعنی (یا ایها الذین آمنوا لا تهنوا) «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» عطف است؛ یعنی یا ایها الذین آمنوا این کار را نکنید این کار را نکنید، ربا نخورید «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» این هم عطف است… [سوال این است که وقتی می گوید:] «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» [دیگر] «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» چه معنایی می دهد پس؟ اگر صدرش «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» آمده است، ذیلش «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» چه معنایی پیدا می کند؟ می فرماید که: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» کسانی هستند که ایمان آورده اند [اما اینکه] «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» در اینجا می آورد؛ یعنی اگر به آن لوازم ایمان تبعیت داشتید؛ یعنی به آن لوازم ایمان اگر تبعیت داشتید… پس «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، یا ایها الذین آمنوا أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ، درست است؟ پس ای اهل ایمان اگر… این اشاره به چیست؟ اشاره به این است که اگر تبعیت اینها از رسول تام بود علوّ اینها قطعی است، ولی اینها تبعیت تام نکردند و لذا قسمتی از جبهه را خالی کردند – که تنگه ی احد بود – علو هم محقق نشد، این یک نکته.
نکته ی دیگری این است که: «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» چون گره خورده است به علوّ الهی و از علیّ بالذات که خداست نشأت گرفته است، ایمان هم گره خوردن به خداست علو قطعی است و به غلبه ی ظاهری موکول نیست که این را آیات بعد خوب بیان می کنند، که در آیات بعد وقتی بیان می شود می فرماید که: شما را در حقیقت برای اینکه تمحیص پیدا بکنید [و] محق کفار بشود، «لیعلم الله» بشود – که حالا در آیات بعد می آید – نشان می دهد که حکمت های الهی خیلی زیاد است، آنجایی که در یک مقطعی حتی عقب نشینی و شکست صورت می گیرد این عقب نشینی یا شکست به ظاهر عقب نشینی است اما در یک کُل که دیده می شود در این کُل پیروزی محسوب می شود، حالا این را بیان می کنند، این بیان ها خیلی عالی است؛ یعنی کاملاً انگار شرایط امروز ما را دارد تحلیل می کند که «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» مثل شرایط امروز ماست که یک مقدَّرش است، متوقعش است، فعلیتش هم هست که اینها سه مرتبه می شود که الان فشاری که دشمن آورده است و توانسته است بعضی از مراتب شکست را در بعضی از نقاط برای چکار بکند؟ [تحمیل بکند]، مثلا در بحث اقتصادی توانسته است ما را از آن تدبیری که داشتیم چه بکند؟ ما را غالب باشد او در این جریان اقتصادی مان، حالا چه به واسطه ی مستقیم خودش و از بیرون که قَرح باشد، چه به واسطه ی داخل و گاهی عدم مدیریت صحیح که قُرح باشد؛ یعنی از درون این محقق شده باشد – که [البته] بیرون هم گاهی به درون حتما باید یک اتصالی داشته باشد تا این محقق بشود – ، این «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» نسبت به امروز هم هست: نا امیدی اگر ضمیمه شد با آن شکست ابتدایی یا عقب نشینی نا امیدی شکست را مطلق می کند، دیگر از اینجا به بعدش اختیار ماست که ما کمک کنیم به دشمن شکست ما کامل بشود و پیروزی او کامل بشود، این با چه محقق می شود؟ با وهن و نا امیدی و سستی که اگر ما دیدیم یک قدری عقب آمدیم [و] دیگر ول کردیم [و] گفتیم: نمی شود، این شکست ما قطعی و پیروزی او قطعی شده است، اما ما حق نداریم، «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» تحزنوا یعنی چه؟ یعنی اینکه انسان بکند از دست رفت همه چیز، «لَا تَحْزَنُوا» حُزن بر مالکیت از دست رفته است؛ چیزی که انسان داشت و از دست داده است، لذا حُزن نسبت به مافات است، نسبت به گذشته است که انسان سلطه ای داشت [و الان] از دست رفته است، می گوید: تمام شد، دیگر نمی شود و گذشته را ترجیح بدهد بر حالا، اینکه گذشته را ترجیح بدهد بر حالا از مصادیق چیست؟ از مصادیق «لَا تَحْزَنُوا» است که باید نکند این کار را، بلکه خودش را دائماً رو به جلو ببیند.
ببینید اینها خیلی زیباست، تحلیل های آقا[8] را ببینید کاملا با این استنادات قرآنی سازگار است، وقتی تحلیل می کند جریان را کلان می کند، وقتی جریان را کلان می کند از آن جزء در می آورد می گوید: شما در جزء وقتی نگاه می کنید می بینید سستی و حزن دنبالش می آید اما وقتی کلان نگاه می کنید می گوید: نگاه بکنید ما در این درگیری ای که داریم با این استکبار و عدم لیاقت هایی که گاهی در داخل و آن واخوردگی ها و سرخوردگی هایی که ایجاد [می شود] اینها را وقتی باهم نگاه می کنیم می بینیم که: دشمن رو به ضعف است [و] ما در کل رو به قوت هستیم، دشمن در کل رو به ضعف است و ما در کل رو به قوت هستیم، دائم آقا دارد این را چکار می کند؟ [گوشزد می کند] که اثر [این کار] چیست؟ اثرش این است که وهن و سستی ایجاد نشود اثرش این است که حزن ایجاد نشود که احساس کنیم از دست داده ایم [چیزی را] و [کار] تمام شده، این نگاه نگاه قرآنی است و این نگاه نگاه ارتباطِ الهی است، این نگاه کسی است که متأله است، رجل الهی نگاهش اینجوری است چون می بیند کسی که دارد برای خدا کار می کند حتی اگر چند گام مجبور است بیاید عقب یا قدرت بر رفتن پیدا نمی کند هیچ گاه این شکست نیست چون دارد وظیفه اش را انجام می دهد.
حالا دنباله ی بحث را [ادامه بدهیم]: [9]وقد اطلق قوله: «الأعلون» من غير تقييدٍ، ولكن اشترط بالايمان فمحصل المعنى، که این را مشروط کرد فقط به ایمان ولی مقید نیست لا ينبغي لكم أن تهنوا في عزمكم، شایسته نیست که شما در عزم و همتتان سست بشوید؛ یعنی کار دشمن باید چکار بکند شما را؟ اراده تان را قوی تر بکند…
خدا رحمت کند حضرت آیت الله حسن زاده را می فرمودند که: اگر یک کاری را شروع کردید [و] قصد جدی کردید و دیدید که از این بعد [مشکلاتی بوجود آمد] تا به حال این موانع و مشکلات نبود ولی وقتی دیدید مشکلات و موانع زیاد شد این را غالبا نتیجه اش را چه می گیرند؟ می گویند: خدا نمی خواهد دیگر، اگر می خواست که این همه مشکلات ایجاد نمی کرد دیگر ما تا حالا قصد خدا نکرده بودیم هیچ خبری نبود ولی الان که قصد کردیم یک کاری بکنیم این همه موانع [بوجود آمد] علامه حسن زاده می فرمودند که: شیطان چون متکبر است با هر کسی که گل آویز نمی شود، اگر دید یک چیزی قصد و عزم جدی و مردانه است تازه تیرش را در کمان می کند و موانع جدیدی را با کسی که هم آوردش است ایجاد می کند، چون متکبر است، لذا اگر دیدیدیم تیرهای جدید، مشکلات جدید، موانع جدید، حوادث جدید پیش می آید علامت چه باید بگیریم؟ علامت اینکه اقدام درست بوده، کار درست بوده [و] شیطان قیام کرده در مقابل این کار و لذا این موانع باید عزم ما را بیشتر بکند، همت ما را بالاتر ببرد، اما اگر کسی گفت: این معلوم می شود خدا نمی خواهد پس ولش کن؛ یعنی شیطان موفق شد میخواست عزم این را از بین ببرد توانست، عزم این را گاهی با مقابله ی با آن کاری که می خواهد بکند از بین می برد، گاهی در مرتبه ی شناختی عزمش را از بین می برد، در چه مرتبه ای؟ می بیند موانعی پیش آمد که تا به حال نبود، می گوید: پس این کار مورد تأیید خدا نیست ولش کن، این در مرتبه ی شناختی خرابش کرده است، آنجایی که مبدأش خراب بشود [و] در موطن شناختی اشکال ایجاد بشود دیگر انسان دست به آن کار نمی زند، اما اگر در مقابله گاهی انسان احساس کرد که غلبه ندارد باز ممکن است بالاخره دوباره بگوید: من نیرومند شدم دوباره اقدام بکنم، اما آنجایی که در نظام مبدأ میلش تغییر ایجاد شد آنجا دیگر هیچگاه قصد مقابله نمی کند، لذا شکسته نهایی در مرتبه ی شناختی است و دشمن هم دنبال این مرتبه است.
بعد می فرماید که: لا ینبغی لکم أن تهنوا في عزمکم ولا أن تحزنوا لما فاتكم من الظفر على أعدائكم، حق ندارید از آن چیزی که از شما فوت شد که ظفر و غلبه بر عدو بود حُزن پیدا بکنید والانتصار منهم إن كان فيكم الايمان، اگر در شما ایمان باشد این حق را ندارید، مگر ایمان را بگذارید کنار آن موقع آزاد هستید البته، اگر دیدیم داریم به این چنگ می زنیم [و] نا امید شدیم [و] دیگر می گوییم: نمی شود [و] محزون شدیم این علامت چیست؟ علامت این است که ایمان ما از رتبه ی قبل آمده است مرتبه ی عقب تر، خطر است این! اگر دیدیم در نظام اجتماعی جامعه به این نقطه رسید که [بگوید:] دیگر نمی شود؛ یعنی ایمان اجتماعی آمده است مرتبه ی پایین تری، اگر دیدیم که نه [اینطور نیست و] اینجا قدرت بالاتر [ایجاد] شد و جامعه بگوید: عزم قوی را می طلبد برای غلبه، این [حرف، نشانه ی این است که] ایمان رفته است بالاتر، اگر تزریق امید شد، تزریق قوت و همت شد ایمان رفته است بالاتر هر چند به ظاهر یک شکست بوده ولی این شکست سبب شد ایمان و عزم برود بالاتر، این معلوم می شود که جامعه ایمانش رفته است بالاتر لذا «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» صدق می کند، اما اگر جامعه به سمت نا امیدی رفت، به سمت سست شدن و [اینکه بگوید:] از دست داده ایم تمام شده است ولش کن [و] دیگر نمی شود کاری کرد، [رفت] این معلوم می شود اول ایمان از دست رفته است و بعد این نتیجه اش است، این مسبب ایمان است، نتیجه ی ضعف ایمان است نه اینکه این می آید بعد ایمان می رود، ایمان رفته که این آمده است، خیلی زیباست اینها، اینها همه قواعد است، همه ی اینها علائم است برای اینکه انسان تحلیل کند خودش را در نظام فردی.
یا اگر در ارتباط در تحلیل با دیگران است، می خواهد نظام تربیتی داشته باشد، در نظام تربیتی چه بکند که اینها… می گوید: این دوتا سبب و مسبب هستند در نظام تربیتی، اگر تو توانستی به هر نحوی قدرت ایمانِ این را بالا ببری، ضعف و سستی و حزن کمرنگ می شود، اگر توانستی سستی و ضعف را در وجودش کم بکنی معلوم می شود ایمانش بالاتر رفته است [و] دوتا باهمدیگر دارند همدیگر را نشان می دهند.
شاگرد: …
سوال این است که: اگر در نظام اجتماعی جامعه به سمت سستی و حزن برود چه نفعی دارد عدم حزن و عدم سستی فردی؟ بیان این است که: اجتماع را چه کسی می سازد؟ افراد، و اجتماع را که افراد می سازند آیا همه ی افراد اجتماع را می سازند یا پیشگامان و نخبگان و جلوداران اجتماع را می سازند؟ لذا اگر اجتماع به سمت سستی رفت افرادی که فرد هستند، فرد؛ یعنی یک قوت، اینکه مغلوب جمع نیستند، همرنگ جماعت شو نیستند، بلکه اینها جزء کسانی هستند که سازنده ی اجتماع هستند… قبلا این بحث را داشته ایم به این عنوان که: همیشه در یک اجتماعی یک عده جلو دار هستند آن جلو دار ها اجتماع را به سمت جلو می برند حالا آن جلو رفتن گاهی ممکن است سیاهی و فساد باشد، اگر آن جلو دارها اهل سیاهی و فساد باشند، گاهی ممکن است جلو دار ها اهل صلاح و سداد باشند اگر آنها رفتند جامعه به سمت صلاح و سداد می رود، پس اگر جامعه و اجتماع به سمت حزن و وهن رفت افراد حق ندارند اهل حزن و وهن بشوند [و] بگویند: پس ولش کن دیگر فایده ندارد، بلکه اینها می توانند جریان را برگردانند و اینها هستند که تأثیر گذار هستند که حالا شواهد صدقش در قرآن [هست]، همیشه «قالوا، قالوا» ها در قرآن که بودند «قالوا» ها همیشه یک عده ی قلیلی هستند که اینها تأثیر گذار ها هستند و اینها بقیه را به سمت خودشان سوق می دهند و می کشانند.
خب، بعد می فرماید که: فإن الايمان أمرٌ يستصحب علاءكم البتة، ایمان یک امری است که حتما همراه خودش علو را می آورد؛ یعنی ملازِمِ ایمان علو است، هر مرتبه ای از ایمان مرتبه ای از علو [را به همراه دارد]، ببینید یک کسی که ایمان دارد یک ضربه گیر دارد مثل ماشینی که سپر دارد، این سپرهای ماشین هرچه قوی تر باشد ضربه گیری ماشین نسبت به ضربه ای که به آن وارد می شود قوی تر می شود، لذا ماشینی که سپر مناسبِ خوبِ حساب شده ای دارد ضربه ای که به آن می خورد [فقط] قسمتی از ضربه به راننده منتقل می شود، اغلبش با آن سپر و آن سیستمی که دیده شده است برای انتقال از ضربه گرفته می شود، مؤمن ضربه گیر دارد، ایمان ضربه گیر است ولی اگر ایمان نباشد ضربه کاملاً منتقل می شود به فرد، اگر حوادث و ابتلائات پیش میاید کسی که مؤمن است به سادگی از پا نمی افتد، چون ایمان این را مرتبط کرده است با خدا [و] این ایمانی که این را مرتبط کرده است با خدا جلوی ضربه را گرفته و سبک می شود، لذا یک واقعه برای دو نفر که یکی اهل ایمان است [و] یکی غیر اهل ایمان است حتما برای اهل ایمان این واقعه تحمل پذیری اش خیلی ساده تر است، لذا مادران شهدا ببینید چقدر تحملشان بالا بود در حالی که اگر یک واقعه برای یک مادر به صورت عادی پیش می آمد نسبت به فرزندش غیر قابل تحمل می شد، اما می بینید از همان لحظه ی اول این [مادر] احساس می کرد در راه ایمانش بوده، ایمانش برای این ضربه گیری [کرده است] یک صبری و یک حال تحمل بالایی برایش ایجاد می کرد، اینها همه قواعد استنباطی از این است که «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» همین در می آید از آن که: ایمان ضربه گیر است، لذا «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، در آیات دیگر هم هست که می فرماید: اگر بر شما وارد شد بر آنها هم همین ها وارد شده است – در آیه ی بعد – ، در جایی می فرماید که: همین واقعه هم بر شما وارد شده هم بر آنها وارد شده اما برای آنها… در سوره ی نساء: «وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ»،[10] می گوید: بر آنها هم این ألم وارد شده است همچنانکه این ألم بر شما وارد شده است اما یک تفاوتی بین این دوتا هست، چیست؟ خیلی زیباست «وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ»؛[11] شما یک رابطه با خدا دارید [که] آنها این رابطه را ندارند، پس آن ألم برای آنها غیر قابل تحمل می شود ولی برای شما که خدا را دارید قابل تحمل می شود، ببینید تعلیل کرده است این را که إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ، آنها يَأْلَمُونَ، این ألم بر آنها وارد شده است كَمَا تَأْلَمُونَ همچنانکه شما این درد را کشیدید، اما یک تفاوتی هست: در حالیکه وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ، شما یک رابطه ی اینجوری دارید، پس نمی شود بگویید: تازه یکسان است، در نظام فیزیکی یکسان بود، شما 70 نفرتان در جنگ احد کشته شد از آنها هم 70 نفر در جنگ بدر کشته – که سال گذشته بود – دوتا به ظاهر مساوی است «يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ» شما ألم دیدید و درد همچنانکه آنها دیدند، اما شما یک تفاوتی دارید تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ، نمی توانید بگوید: غم هایمان یک اندازه است غصه هایمان یک اندازه است نه، غیر قابل تصور است غصه ی آنها از شدت با غصه ی شما، چون آنها آخر غصه شان خودشان هستند و خودشان باید تحمل بکنند اما ما میگوییم: ما اجر داریم، اینها شهید هستند، اینها در راه خدا کمال پیدا کردند، ما به مرتبه ی بالاتری از ایمان می رسیم – خیلی زیباست اینها – . دقت بکنید تفاوت ایمان در مشکلی که پیش می آید با جایی که ایمان در کار نباشد [را بیان می کند:] که ایمان ضربه گیر دارد.
خب، این هم یک نکته که ایشان می فرماید: فإن الايمان أمرٌ يستصحب علاءكم البتة إذ هو، ایمان ملازم تقوا و صبر است، ملازم است؛ یعنی دوتا لشکر ایمان و تقوا صبر است، می گوید: این دوتا هم لازمه ی پیروزی اند: وفيهما ملاك الفتح والظفر، اگر آدم اهل ایمان شد تقوا که رعایت حدود است [را مراعات می کند] دیگر بی باک نمی شود بگوید: حالا که اینجوری شد هر کاری [میکنم] نه، رعایت حدود و از طرف دیگری صبر [دارد] که آدم می گوید: هیچ موقع درب بر یک پاشنه نمی چرخد [و] خدای سبحان فرج ایجاد می کند، نصر ایجاد می کند، تغییر ایجاد می کند و اگر ما بایستیم و استقامت بکنیم نصرش را بر ما نازل می کند، همین باعث می شود این صبر و این قوت جریان برگردد همچنانکه برگشت، یلازم التقوی و الصبر و فیهما، در تقوا و صبر، ملاک الفتح و الظفر، اینها ببینید هم نظام فردی است هم نظام اجتماعی، فقط در نظام اجتماعی معنا نکنیم در وقایعی که برای خودمان هم پیش می آید همین مسأله است، وأما القرح الذي أصابكم، می گوید آن قَرحی که به شما رسید فلستم بمتفردين فيه، این جا هم یک نکته ی زیبایی می گوید، می گوید: جریان – بعد از اینکه ایشان بیان می کند که در آیه ی بعد این را بیشتر هم بیان می کند- این است که: غیر از اینکه این تساوی هست تعبیر این است که «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» می گوید: این درد به کل شما وارد شده است نه به افرادی که فقط شهید شدند یا مجروح [شدند]، یک موقع است که اجتماع را یک واحد می گیرد می گوید: شما مؤمنان یک واحد هستید و این مشکل به چه وارد شده است؟ به جامعه ی ایمانی، ما یک موقع است که یک مشکل الان مثلا در اجتماع پیش می آید می گوییم: یک عده ای مبتلی شده اند به اینکه با این فشار اقتصادی آنها زندگی برایشان غیر قابل تحمل بشود، هر چند برای قشر متوسط به بالا این غیر قابل تحملی نیست [البته] سخت تر شده است، اما یک موقع است انسان می گوید: جامعه یک واحد است [و] اگر یک موقع برای یک نفر هم پیش بیاید برای جامعه پیش آمده است پس همه باید در سدد چه بر بیایند؟ تعبیر اینجا این است که «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» مثل اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید این حضرت در جنگ احد چقدر جراحت خورد؟ 70 جراحت بر ایشان خورد [تا جایی که تعبیر می شود:] «کالقُرحة الواحدة» حضرت انگار یک زخم شد همه اش، از بس که زخم ها کنار هم بود مثل یک زخم شد، می گوید: در جامعه اگر افراد با همدیگر باشند به هر کسی قرح و زخم وارد بشود به جامعه زخم وارد شده است و اگر برای فردی از جامعه فرحی پیش بیاید برای همه پیش آمده است، اگر روابط اجتماعی قوی بشود به هر مقداری روابط اجتماعی قوت پیدا بکند روح جمعی و حرکت کاروانی باعث می شود این نظام یک نظام واحد بشود، آن وقت حل مسأله ساده تر می شود یا مشکل تر؟ شما حساب کنید یک باید مثلا جراحتش را درمان بکند هزینه اش می شود 100 میلیون مثلا، اما اگر اجتماع گفت: این جراحت مربوط به کل ماست، 100 میلیون تقسیم بشود به 100 میلیون نفر، نفری یک تومان به آنها می افتد، اما آن 100 میلیون یک نفر را از زندگی چکار می کند؟ [می اندازد]، چقدر دقیق است، لذا می گوید: این قرح بر جامعه وارد شده پس جامعه هم باید باهم تحمل بکنند، دنبالش می فرماید: واشتراط علوهم بالايمان مع كون الخطاب للذين آمنوا إنما هو للإشارة إلى أن الجماعة وإن كانوا لا يفقدون الايمان إلا أنهم غير عاملين، اهل عمل به ایمان نبودند لذا «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» آمده است.
خب، بعد [می فرماید:] وهذا حال كل جماعة مختلفة الحال في الايمان، بعد اینجا یک تحلیل دقیق تری را در این دو خط می گوید، می گوید: ببینید این جامعه ی ایمانی که در مقابل کفر قرار گرفت سه قسمت بودند، یک قسمتی اهل ایمان کامل، یک قسمتی کسانی بودند که علاوه بر اینکه ایمان داشتند عامل به ایمان نبودند – ایشان ببینید تعبیر می کند، من برای اینکه وقت تمام شده است فقط تطبیقش را می خوانم – ، ایشان می فرماید که: فيهم المؤمن حقا والضعيف إيمانا والمريض قلبا، سه دسته: مؤمن کامل، ضعیف الایمان، مریض القلب – سه دسته بودند – ، ويكون مثل هذا الكلام این کلامی که [می فرماید:] «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» برای هر سه دسته است [و برای هر دسته ای جداگانه] پیام دارد، برای دسته ی اول که اهل ایمان کامل هستند پیامش چیست؟ تنشيطا لنفس مؤمنهم، اگر می گوید: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» برای او درمان نیست برای او پیشگیری است، لذا نشاط بیشتر پیدا می کند، برای او یک نشاط بالاتر است تنشيطا لنفس مؤمنهم، که اگر مؤمن باشید «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» این وعده برای اوست و او حالت نشاط بیشتر پیدا می کند، وعِظةً لضعيفهم، برای دسته ی ضعیف الایمان موعظه است که [می خواهد بگوید:] متزلزل شدی، اگر از این تزلزل در بیایی به آن «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» خواهی رسید، تزلزل تو تو را دور کرده است، موعظه است: عِظةً لضعیفهم وعتابا وتأنيبا لمريضهم و توبیخ است و سر زنش برای آن کسی که در جامعه مریض است که سبب شد این ضعف ایجاد بشود.
آن وقت این سه تا را می توانیم در سه حالت خودمان هم تصویر بکنیم، در بعضی حالات انسان حالش: حال قوت ایمان است، در بعضی از حالات حالش: حال ضعف ایمان است، در بعضی از حالات انسان حالتش: دوری از ایمان است که نعوذ بالله یک موقع انسان مبتلی به گناه است، سه حالت است، پس باید دستورات الهی گاهی عتاب و توبیخ باشد، گاهی – می فرماید: – عِظة و موعظه باشد، گاهی تنشیط باشد، این [سه حالت] هم در روابط اجتماعی [و] هم در روابط فردی سعه دارد.
ان شاء الله خدای سبحان قوت و قدرت بدهد این همه آیات زیبا، عالی و این همه بیاناتی که مفسرین ما اینقدر زیبا بیان کردند و عالی، این همه قواعد عالی در نظام اجتماعی و فردی را بتوانیم به کار بگیریم و از آنها استفاده بکنیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(از دقیقه 44:20 تا آخر تایپ نشد)
[1] . آل عمران: 139 – 140.
[2] . تفسیر المیزان: ج 4، ص 27.
[3] . تفسیر المیزان: ج 4، ص 27.
[4] . همان.
[5] . انعام: 91.
[6] . آل عمران: 130.
[7] . آل عمران: 130.
[8] . رهبر انقلاب.
[9] . همان.
[10] . نساء: 104.
[11] . همان.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 853” دیدگاه میگذارید;