بسم الله الرحمن الرحیم
استاد عابدینی / شرح تفسیر المیزان / جلسه 851
سوره آل عمران: آیات 139 تا 148
در محضر آیات شریف سوره ی آل عمران بودیم و به این آیه ی شریفه [رسیدیم] که [می فرماید:]
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»،[1] خیلی آیه عظیم، زیبا، بشارت دهنده [است].
من اول یک بیان کلی بکنم تا بعد ان شاء الله جزئیات بیشتر را [عرض بکنم]: وَلَا تَهِنُوا: سست نشوید، وَلَا تَحْزَنُوا: محزون نشوید، حزن [و] سستی گاهی در اثر یک ضعف درونی ایجاد می شود، گاهی به واسطه ی یک آسیب بیرونی سستی ایجاد می شود، مثلا اگر که یک شکستی برای یک جامعه ای پیش بیاید، این باعث سستی در آن افراد جامعه می شود [بدین گونه] که حالت سستی، حالت نا امیدی، حالت اینکه نمی شود [و] نمی توانیم [در آنها ایجاد میشود]، «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»،[2] که آنجا استخفاف کرد قومش را [و] پست کرد قومش را [و در نتیجه] سست شدند فاطاعوه و اینها به دنبالش اطاعت کردند او را، استخفاف؛ یعنی همان عامل بیرونی که باعث سستی اینها و تبعیت شد، استکبار باعث استضعاف و سست شدن طرف مقابل می شود، مثلا فرعون دارد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَی»[3] وقتی خودش را رب اعلی می دید و مردم را هم با اقتدار سیاسی اش مورد فشار قرار داد مردم هم استخفاف پیدا کردند [و] اطاعت نسبت به او را محقق کردند و تابع شدند، این تَهِنُوا – سست شدن – گاهی به لحاظ عامل بیرونی است گاهی به لحاظ عامل درونی است، عامل درونی مثل چیست؟ مثل اینکه مثلا حضرت زکریاء سلام الله علیه دارد که: [4]« رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي: خدایا من دیگر پیر شدم، وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا: موهایم هم سپید شده است، دیگر آن توان برای فرزند دار شدن را ندارم؛ یعنی یک سستی ای که از دورن انسان است [و] کسی از بیرون بر او تحمیل نکرده است، اما از درون این بدن توانـ[ش را از دست داده است، همانگونه که می فرماید:] [5]وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ، وقتی عمر طولانی می شود نکس در بدن و خلق بدنی ایجاد می شود، آن ضعف ایجاد میشود، این نگاه اول که خدا نهی می کند که وَلَا تَهِنُوا: اگر برای شما از بیرون عاملی آمد – که شکست اجمالی در جنگ احد بود – لا تهنوا، حق ندارید شما سست بشوید، چرا؟ حالا بیان می کند به دنبالش، وَلَا تَحْزَنُوا شما حق ندارید محزون باشید، محزون شدن بر آن چیزی است که انسان یک چیزی را حق خودش می دانست ملک خودش می دانست آن را مال خودش می دانست ولی به هر دلیلی از دست او خارج شد [و] از دست داد، لذا محزون می شود بر او و او را از دست رفته می بیند، نسبت به گذشته است که انسان چیزی را داشت – عزتی را داشت – که با جنگ بدر ایجاد شده بود و با ایمان، حالا در اثر جنگ احد آن عزتی را که فکر می کرد به دست آورده است از دست داد در چشم مشرکین، جری شدند بر مسلمان ها [بدین گونه] که می شود بر اینها پیروز شد و خودِ اینها (مسلمان ها) این حالت را پیدا کردند که: ما باید پیروز می شدیم و چون با خدا بودیم و چون ما مؤمن بودیم شکست برای ما نباید باشد، لذا وقتی شکست ایجاد شد نمی دانستند که پیروزی در هر شرایط نیست [و] پیروزی با حفظ شرایط است [و] پیروزی با حفظ تبعیت است و چون تبعیت نکردند شکست ایجاد شد، لذا وَلَا تَهِنُوا؛ سست نشوید، نا امید نشوید، آن چیزی که در جامعه آفتِ عظیم از دست رفتن یک اجتماع است نا امیدی است، که آقا به شدت دارد روی این – مدت هاست – کار می کند که ایجاد امید در جامعه در نهضت جهاد تبیین، جهادتبیین به گونه ای باشد که ایجاد امید بکند؛ یعنی جلوی نا امیدی را بگیرد و این ایجاد امید وهمی نیست که ما خیال پردازی بکنیم برای ایجاد امید، مبتنی بر واقعیات است که حالا اینجا هم همین را می خواهد بفرماید: وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا، شما در عین اینکه کوتاهی کردید [و] یک چیزهایی را از دست دادید اما می تواند این از دست دادنی که ایجاد شده است فرصت تلقی بشود، اگر فرصت تلقی شد و فرصت دیده شد این باعث می شود از دست دادنِ چیزی که دادید به دست آوردن بالاتری را به دنبال داشته باشد، اگر خوب تحلیل بکنید می بینید که این از دست دادن خلاصه ضرری هم نزد بلکه باعث منفعت بالاتری هم شد، لذا این تعبیری که [در] جنگ احد آیا نمی توانست مسلمان ها به گونه ای باشند جنگ احد پیروز بشود؟ می گوید: چرا [می شد]، با همین شرایط هم امکان پیروزی باز بود، هر چند پیروزی هم در نهایت محقق شد – و این شکست به اسم اسلام باز شکست تلقی نشد – اما در عین حال مسلمان ها خودشان احساس کردند که با آن کشته هایی که دادند و با آن هضیمت ابتدایی که پیدا کردند [شکست خوردند] و در چشم دشمنان هم در نگاه اول این شد که: اینها شکست خوردند، اما یک سرمایه ی عظیمی شد تحلیلش، لذا هیچ جنگی را در قرآن کریم مثل جنگ احد خدا تحلیل نکرده است، اگر نگاه بکنیم این همه جنگ های مهم داشتیم، اما هیچ جنگی مثل جنگ احد در قرآن کریم در جاهای مختلف – و به خصوص در این قسمت سوره ی آل عمران – تحلیل نشده است و از آن نتیجه گرفته نشده است، پس این یک سرمایه ی عظیم ایجاد کرد که این سرمایه ی عظیم نه فقط برای مؤمنان در صدر اسلام مفید شد بلکه قواعد و سننی را آشکار کرد [که] تا [وقتی] عالَم عالم است کشف این سنن و آشکار شدن این سنن مفید برای همه ی جوامع بعدی می شود، خب این سرمایه ی عظیمی است، ساده [به دست] نیامد.
یک موقع هست که گاهی مثلا می بینید که یک کسی از ما شهید می شود، مثلا خدای سبحان وقتی که اجازه داد – به نحو تکوین – شهید سلیمانی ما شهید بشود – که آنها تجری کردند و این کار را کردند – اما در نهایت به جوری شد [که] یک حرکتی ایجاد شد به طوری که به تعبیر خودشان و به تعبیر آقا اینها از شهید سلیمان بیش از سلیمانی که زنده بود حالا می ترسند؛ یعنی اگر در زمان بودنش عکسش ممنوع نبود، الان عکسش هم ممنوع شده است، اینقدر حرکت ایجاد کرد و اثر گذاشت، به ظاهر یک از دست دادن بود اما در حقیقت یک به دست آوردن بود، مثلا شما اوائل انقلاب شهید مطهری که شهید شد خب این اعتنای به افکار شهید مطهری در کار نبود [و] عده [فقط] علاقه مند بودند و پی می گرفتند [و] اینجور نبود که همگانی توجه باشد [و] هر دانشگاهی که بروی [افکار ایشان مطرح باشد]، نه اتفاقا اینگونه نبود که دانشگاه پی افکار باشند [و حتی] دانشجوهای مؤمن و طلبه ها [در پی افکار ایشان باشند] اما با شهادتش افکارش شرح و بسط پیدا کرد، به ظاهر یک از دست دادن بود ترور شهید مطهری، اما در نگاه باطنی و نگاه عظیم خودش یک فرصت شد، این تهدید تبدیل به یک فرصت شد، لذا وَلَا تَهِنُوا سست نشوید اگر یک چیزی را از دست دادید، اگر یک شکستی ایجاد شد، وَلَا تَحْزَنُوا نسبت به آنی که فکر می کردید باید داشته باشید و مربوط به شما است – که پیروزی بود – و از دست دادید این را، حزن پیدا نکنید [و] نا امید نشوید «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» آن نا امید نشدن است، چرا نا امید نشوید؟ « وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، اینقدر این بیان زیباست… ببینید یک سنت عظیم الهی این است که خدای سبحان علی بالذات است، علوّ بالذات مربوط به کیست؟ به خدای سبحان است، اگر خدا علیّ بالذات است [و] علوّ ذاتی مربوط به خدای سبحان است هر نسبتی به خدا بهره ی از علوّ را به دنبال دارد، لذا «وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» یعنی چه؟ نمی شود کسی به خدا منسوب باشد و از علوّ بی بهره باشد، «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» از دست دادن علوّ است، نبود علوّ است، می گوید: شما حق ندارید به سستی بگرایید یا حزن پیدا کنید، چرا حق ندارید؟ چون شما اگر مؤمن باشید علوّ مربوط به شماست، منتهی در نگاه اول چشم ما علو را چه می بیند؟ یک اقتدار سیاسی می بیند، یک اقتدار حاکمیتی می بیند، ما علوّ را علوّ فرعونی [می بینیم]، یعنی چشم فرعون چه می دید؟ «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»،[6] علو را چه می دید؟ می گوید: من برتر هستم [و] قدرت دست من است از جهت سیاسی حاکمیت با من است [و] قدرت نظامی هم در دست من است، هر کسی می خواهد تخلف بکند من عقابش می کنم، این را یک علوّ می بیند انسان، یک کسی سرمایه دارد و پول دارد می گوید: من با پول هر کاری می توانم بکنم پس علوّ برای من است، قارون علوّ را مربوط به خودش می دید، فرعون علوّ را مربوط به خودش می دید، اما فرعون با تمام علوّش چگونه این علوّ از او گرفته شد؟ غرق شد با همه ی تشکیلاتش، پس این علوّ علوّ ذاتی نبود، قارون با همه ی اظهارش که خانه اش را چگونه ساخته بود [به گونه ای] که علوّ خانه اش از مسافت های دور تلألؤ داشته باشد [و] سر در خانه ی او و جلوه ی [خانه ی او دیده بشود] و هر چند وقت یکبار راه میانداخت کاروان ثروتش را در شهر می چرخاند تا چشم ها وقتی که می دید می گفتند: کاشکی ما هم از این بهره ای داشتیم [و] دلها به سوی او میل پیدا می کرد، اما یکدفعه با تمام علوّش خسف در زمین شد تا معلوم بشود که این علوّ علوِّ حقیقی نیست، این علوّ نیست، وهم علوّ است واگرنه جلوی خسفش را یا غرقش را می گرفت، نه [این علوّ] مانع غرق شد برای فرعون نه مانع خسف شد [برای قارون، بلکه] هر چه مالش بیشتر خسفش عمیق تر شد، هر چه لشکرش غرق سلاح بیشتری بود [و] آهنین تر و فولادین تر بود در قعر آب بیشتر فرو رفت؛ چون آهن فرو می رود در آب، چقدر زیباست! یعنی آنی که سبب نجات میدید سبب هلاک [او] شد، آن مالی را که قارون سبب علوّ میدید سبب سف و فرو رفتنش شد، هر چه سنگین تر بود فرو رفتنش بیشتر شد و در فرعون هم هر چه سلاح و آن قدرت نظامی برایشان بیشتر بود – چون می گویند غرق زره های آهنین و فولادی [بودند، به گونه ای که] خود نگاه [کردن] به این لشکر با این زره ها و کلاه ها و سلاح های چشم نوازی بودند که [وقتی] می دید انسان مرعوب می شد – همین ها سبب غرق بالاترشان شد، سبب فرو رفتن بیشترشان در دریا شد، خب این علو نیست لذا می گوید علوّ ذاتی مربوط به خدا است و هر کسی که به خدا منسوب است: أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ یعنی إن کنتم مؤمنین شرطی است که تشکیک – به لحاظ مراتب در آن است، نه به معنای شک – [و] هر چقدر مراتب نسبت به ایمان – که ایمان به خدا است – بیشتر بشود مراتب علو بالاتر می رود، اگر افراد اهل ایمان هستند علوّ فردی پیدا می کنند، اگر جامعه اهل ایمان باشد علوّ اجتماعی ایجاد می شود.
در اینجا خدا خطاب می کند که لَا تَهِنُوا، حق ندارید [سست بشوید]، چرا؟ چون « كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا»،[7] کلمه ی خدا حتما علو دارد؛ چون منتسب به خدای علیّ است؛ یعنی این سنت حاکم است، اگر این سنت حاکم را انسان دید که : وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ، این سنت چقدر امید بخش است؟ امروز می تواند همین امید بخش باشد یا نه؟ می گوید: اگر می بینید که استکبار با تمام قدرتش، ثروت با تمام آن راه های ثروت که ما را تحریم بکنند و ببندند [و] ما را محاصره بکنند، اما وَلَا تَهِنُوا، حق ندارید سست بشوید وَلَا تَحْزَنُوا فکر نکنید دیگر راه ها بسته شد و از دست دادید نه: وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر آن رابطه ی ایمانی را حفظ کردید، اگر ارتباط با خدا را حفظ کردید قطعا علو دارید، حالا این علو از علوّ ارتباطی مکانتی آغاز می شود [و] به علو مکانی می کشاند؛ یعنی اینجور نیست که علوّ مکانتی فقط باشد نه، اگر علوّ مکانتی رعایت شد علوّ مکانی هم به دنبالش می آید، لذا ظهور اوج علوّ است [8]« وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» اوج علوّ ایمانی است که به دنبالش اوج علوّ مکانی را هم به دنبال می آورد که آن قدرتِ استیلای بر همه ی ارض هم هست، علاوه بر اینکه همه ی دل ها را تصرف می کند همه ی ارض را هم به عنوان استیلا تصرف می کند، خیلی زیباست نمی دانم میشود توضیح را درست داد [یا نه]؟!
لذا ببینید «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا» سنت الهی است، «کلمة الکفر هی السفلی» است، این تعبیری که [می گوید:] « هِيَ الْعُلْيَا» – چون علیا همان اعلی هست دیگر – آیا این افعل التفضیل است؛ یعنی کلمه ی کفر هم علوّ دارد [و] « كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا »[؛یعنی] برتر و اعلی است [از کفر]؟ می گوید: نه، این افعل التفضیل نیست، تعبیری که حضرت آیت الله جوادی دارند زیباست [که می فرمایند:] افعل التعیین است؛ یعنی فقط علوّ مربوط به اینجاست، این اعلی شدت تأکید بر این است که علوّ مربوط به [کلمة الله است]، چرا؟ چون بلا فاصله به دنبال همان آیه ای که [در آن آمده است] «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا» به دنبال همان در همان آیه [قبل از این آمده است] « وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى» کلمه ی کفر هم سفلی است، سفلی؛ نه [به این معنی که] به نسبت سفلی است، بلکه تعیّن در اسفل بودن است؛ یعنی آن هم افعل التعیین است؛ یعنی قطعا زیر پاست، حالا آیه اش هم در محضرش باشیم:
بسم الله الرحمن الرحیم[9]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ، اینها توبیخ هایی است که: چرا به دنیا چسبیده اید شمایی که اظهار ایمان می کنید؟! فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ؛ یعنی تمام دنیا در برابر آخرت قلیل است، ذره است، إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا، اگر نیایید خدا کسان دیگری را می آورد و در حقیقت به خدا ضرری نمی زنید وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * إِلَّا تَنْصُرُوهُ، اگر شما نصرت نکنید خدا را فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا، که پیغمبر فرمود: نترس، إنّ الله معنا خدا با ماست! فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ، خدا هم سکینه را بر قلب پیغمبر نازل کرد وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا، حالا اینجا [می فرماید:] وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى، یعنی آن «جنود لم تروها» اقتدار بود در کنار آن علوّ مکانتی که این سکینه اش بر قلب پیغمبر نازل شد وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا، که این هم اول آن را آورد که کلمه ی کفر زیر پا قرار گرفت و کلمه ی ایمان بالا رفت، کلمة الله بالا رفت؛ یعنی این دوتا دنبال [همدیگر هستند، همانطور که در سوره ی بقره می فرماید:] [10]«فمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى»، اینجا [در سوره ی توبه هم می فرماید]: وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ، این عزیزِ حکیم دیگر باید یک خاطره ی خوشی ایجاد کرده باشد، حکیم بودن؛ یعنی نقطه زنی، عزیز بودن؛ یعنی قدرتِ غیر مغلوب، حکیم؛ یعنی این قدرت غیر مغلوب با علم اعمال می شود [و] وقتی با علم اعمال می شود؛ یعنی نقطه زن است، لذا اثر نقطه زنی اش چه می شود؟ اثر نقطه زنی قدرت مندانه این است که: جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا، این نقطه زنی اینجاست، نمیدانم شما ها هم مثل من کیف می کنید از آیه یا خلاصه من نمی توانم انتقال بدهم؟! دیگر آیه حرف من نیست که حرف قرآن است، خیلی زیباست! که این قدرت نقطه زن [را بیان می کند به این صورت که:] جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا، خب اگر واقعا خدای سبحان أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا است، سنت خدای سبحان این هست یا نیست؟ می گوید: اگر کسی «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، این انتم الاعلون چگونه محقق می شود؟ می گوید: نگاه نکن تو [به اینکه] تعدادتان کم است، اگر شما إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ، مکانت شما جنودٍ لم تروها را نازل می کند، این نمی تواند یکسان باشد با کسی که همه ی افق نگاهش عالم دنیا است، قبلش گفت تمام حیات دنیا در برابر آخرت متاع قلیل است [و] قابل قیاس نیست، اینجا هم در آیات قبل خواندیم که: ملائکه ی مسومین، ملائکه ی مردفین، ملائکه ی منزلین همه ی اینها نازل شدند برای چه؟ بر[ای] عده ای قلیل، پس قلیل بودن دلیل بر سفلی بودن نیست، بلکه دلیل بر علیا بودن إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ است، این باورش در روابط ما خیلی سخت است، اگر باور کردیم اینها سنت خداست، می گوید: انسان در این سنت ها دارد حرکت می کند، خب این سنت ها را به دست آوردن اصلا نگاه را به هستی تغییر نمی دهد؟ که انسان بداند هر چه رابطه با خدا قوی تر باشد علوّ مکانتی و مکانی به دنبال این است، سیطره ی الهی به دنبال این است، حالا یک موقع است در نظام فرد است می بینید تمام حوادث دنیا زیر پایش عبور می کند وقتی این مؤمن بالله شد، هیچی نمی تواند از پا در بیاورد او را، یک موقع در نظام جمع است [و] یک جامعه است، جامعه قدرت پیدا می کند [و] حاکمیت پیدا می کند [و] مؤمنین حاکم می شوند در آن جامعه، خب ما الان اگر هم بخواهیم إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ را و أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ را در این جامعه محقق بکنیم، آیا راهش فقط این است – دقت بکنید – که دیگران را امر به معروف بکنیم یا علاوه بر این راهش این است که آن نگاه ایمانی را در درون مؤمنان قوی تر بکنیم؟ ببینید نمی گوییم یکی اش [انجام بشود] این در مقابل او نیست فقط؛ یعنی در کنار اینکه آن باید باشد راه آن سیطره ی سیاسی و علو مکانتی که در دل ها جا پیدا بکند [و] از آنجا راهش را باز بکند این است که مؤمنان یکی از وظایف مهمشان این است که اگر در رتبه ی 5 ایمان بودند حالا برای اینکه جامعه اصلاح بشود و بهتر بشود خودشان را بیاورند در رتبه ی 6 و 7 و 8 ایمان، که [با] این «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» محقق می شود، پس «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» فقط – با این «فقط» یک موقع بد برداشت نشود که بگویند: پس می گویی آن را نکن! نه، – به این نیست که باید آن انجام بشود، او باید بشود اما در کنار او باید چی باشد؟ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»، «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» است، مراتب ایمان مراتب علوّ و مراتب اثر [است]، این علو هم علوّ مکانتی است اساسش، اساس علوّ مکانتی [بدین صورت است که] در دلها راه پیدا می کند، وقتی در دل ها راه پیدا کرد اقتدار سیاسی هم ایجاد می شود، پس اگر مؤمنان دنبال این هستند که ضعف جامعه جبران بشود هم باید امر به معروف و نهی از منکر بشود – سر جایش محفوظ است و یک وظیفه است – هم باید در آن نظام ایمانی رشد ایجاد بشود؛ یعنی به سمت اینکه: چه کنیم مرتبه ی بالاتری از ایمان را در وجود خودمان محقق بکنیم و جامعه ی ایمانی مان را بالاتر ببریم؛ یعنی افراد باهم عهد جمعی ببندند که یک مرتبه ایمانشان را نسبت به آن طاعت حضرت حق بالاتر ببرند، اینها دستور العمل از قرآن است؛ یعنی ما نمی توانیم اینها را بخوانیم بعد هم بی تفاوت بگذریم، حجت تمام می شود بر انسان، نمی شود؟! می گوید: اگر مؤمنان فقط دلشان بسوزد [و] گریه بکنند [فایده ندارد].
من رفته بودم در یک جایی دیدم نشسته اند اساتید یک دانشگاهی – در یک جلسه ی هیئتی بود در یک دانشگاه – نشسته اند های های گریه می کنند، گفتم: چه شده است چرا گریه می کنید؟ گفتند: نمی دانی حاج آقا وضع دانشگاه چه شده است اینجور و آن جور شده است، گفتم: خب این گریه خوب است که عادی نشود، اما چکار کردید؟! نشستید [فقط] گریه کردید؟ خب گریه که حل نمی کند، رفتید با چندتا از اینها حرف بزنید؟ آمدید در بین جمعشان با آنها رفیق بشوید؟ آمدید ببینید دردشان چیست که چرا اینجور دارند می کنند؟ توی استاد که بروی و او با تو رفیق بشود خیلی از اینها جلوش گرفته می شود، ما باید هزینه کنیم برای دین تا دینداری رشد پیدا بکند، نمی شود بگوییم: دین محقق بشود [و] اگر نشد بنشینیم گریه بکنیم، گریه هم خوب است در درگاه الهی [تا بگوییم]: خدایا کمکی بفرست، اما به شرطی که این گریه به دنبالش اقدام باشد، اما این گریه «لَا تَهِنُوا» نیست، تهنوا است این گریه «لَا تَحْزَنُوا» نیست، تحزنوا است فکر می کنید دیگر از دست رفت، اگر کسی اخباری که یأس آور باشد حرف هایی که یأس آور باشد کلماتی که یأس آور باشد بیان بکند نشان می دهد «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» در او محقق نیست و الا «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» با «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» تلازم دارد [و] اگر «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» باشد «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» حتما هست [و] اگر کسی خودش را در «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» نمی بیند؛ یعنی در «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» ایمان را ندیده است و نداشته است، این را گفتم که دیگر کسی حرف یأس آور نزند، اگر کسی هر چقدر در جامعه تزریق امید بکند این نشانه ی ایمانش است، هر کسی «لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» را ببیند [و] این را بیابد نشانه ی «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» است، حالا اینکه «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» متعلق به «لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» است یا اینکه «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» متعلق به «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» است هر دو امکان پذیر است؛ یعنی از باب اینکه گفتیم: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» اگر مؤمن هستید حق ندارید محزون و سست بشوید [این] درست است، وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا، سست نشوید محزون نشوید وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ، شما برترید اگر مؤمن باشید، به «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» بزنیم درست است به «لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» بزنیم درست است، به مجموع هم بزنیم درست است – دقت کنید چقدر زیبا می شود این – ، سه کار از این میاید، این زدن فقط عبارت نیست، این سه تا سه وظیفه ایجاد می کند، سه طور نتیجه ایجاد می کند، اینها زیباست من نمی دانم خلاصه زبان الکن من می تواند اینها را منتقل بکند؟
این«وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا» اگر کسی باور کرد که علوّ ذاتی مربوط به خدا است، [البته] ما می گوییم حرفش را [که]: و أنت العلی الحکیم، تو علی هستی تو حکیم هستی، اگر کسی صدق الله العلی العظیم خدای علیِ عظیم، اگر علو را مربوط به خدا دیدیم نسبت با خدا علوّ می آورد و هر کسی که نسبت با خدا ندارد [علو ندارد]؛ یعنی نمی توانیم در جامعه بگوییم که: اگر کسی ترک کرد تبعیت حضرت حق را حالا اینها دارند سلطه پیدا می کنند، سلطه نیست، سلطه مربوط به ضعف ما است، سلطه ی آنها نیست؛ چون سلطه با علوّ [است، اما] علوّ اعتباری و موهون است برای آنها – اگر پیش بیاید – [و] علوّ حقیقی آنجایی است که مربوط به خداست [و] بقیه علوّ وهمی است، علوّ در ذهن ما است نه علوّ واقعی، اما علوّ اهل ایمان علوّ حقیقی است؛ چون نسبت به خدا دارد – این خیلی زیباست – ، بقیه ی علوّها [مانند] علوّ فرعونی – که بالاترین علوّ بوده است – ، علوّ وهمی است و خدا نشان داد که وهمی است، چرا؟ [چون] همه شان غرق شدند با همان علوّشان، هیچ بودند در مقابل علوّ خدا[؛ یعنی علوّشان] وهم بود، قارون با تمام ثروتش وهم بود این تمام علوّش، اینها را خدا به عنوان سنت نشان داده است، خسف قارون و غرق فرعون سنت است تا نشان بدهد علوّ علوّ اعتباریِ وهمی نیست [و] علوّ علوّ حقیقی است، لذا همانجا [دارد که:] اورثنا تمام ثروت فرعونیان و زمین ها و قصرها و تمام آنها را بنی اسرائیل، آیات متعدد آمده است که ما اینها را به ارث گذاشتیم؛ یعنی آنچه که مربوط به آنها بود [به مؤمنین رسید]، [این به ارث رسیدن] مثل [جایی است که می فرماید:] «فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» [11] هست که می گوییم: خدا رابطه ی سیئه را از مؤمن قطع می کند [بدین صورت که] اگر مراتب «مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا»[12] [محقق] شد [و] شدت ایمان [محقق] شد [در نتیجه اش] سیئه از انسان قطع می شود، لذا رابطه ی زمین و علوّ زمینی هم از جمله ی [همین است و] اگر ایمان در دایره ی تبعیت از حق شکل گرفت حتما آن علوّی که متراعی و موهوم بود نسبت به دیگران از آنها زائل خواهد شد و تمام سرمایه ی آنها سرمایه ی مؤمنین می شود. حالا اگر گفتند: در زمان ظهور همه ی اسلحه ها از کار میافتد، با این نسبت شما ببینید چه معنایی پیدا می کند؟ یعنی تمام سرمایه ی آنها می شود سرمایه ی مؤمنین، نحوه ای از غرق که نسبت به فرعون با تمام قدرتش ایجاد شد نحوه ای از غرق را همین تکرار سنت را می توانیم در آنجا با مرتبه ی ایمان و مدرجه ی ایمانی که ایجاد می شود ببینیم، خیلی زیباست اینها!
ببینید این نگاه را اگر به عنوان سنت دیدیم اینها چه می شود؟ تکرار پذیر می شود، «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَی» که هر کسی که با من نیست پس مقابل من است، اگر اینها [این را] می گویند و با تمام قوا می خواهند [مقابله کنند] اما رابطه ی ایمان باعث می شود که هر چه آن قدرت در مقابل این نشان می دهد می بیند هی شکست می خورد، چرا؟ چون آن علوّ اعتباری و وهمی است ولی این باور در ذهن ما نیست؛ یعنی حقیقتاً آنجایی که در ذهن رزمنده ی ما آن قدرت ناو استکباری شکسته شد قایق تندرو ابداع شد، قایق تندرو توانست مقابل آن ناو عظیمی که حرکتش مرعوب می کرد همه را چکار بکند؟ اصلا هیچ کسی در معادلات تاریخی نمی توانست بگوید که: یک قایق تندرو بیاید در مقابل ناو عظیمی که همه ی سلاح هایی که [اگر] هواپیما از دور بیاید را می تواند هدف گیری بکند، بعد می بینی این را که از جلو می آید نمی تواند کاری بکند [و] مجبور می شوند مسلسل بگذارند روی ناو [و] با مسلسل در مقابل اینها [از خود] دفاع بکنند، آن هم جرأتش را ندارند که رو در رو باشند؛ چون اینها از دور می توانستند مقاومت بکنند، اما وقتی رو در رو می شود بلا فاصله می بینید همه می لرزند، چقدر زیبا! این همان مصداق [13]«بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا» است، دیدن آن [جنود] است.
این شهید مهدوی که الان مطرح می شود، انصافا ببینید آقا یک کلام زیبایی [در مورد ایشان] فرمودند، گفتند: اگر دیگران این [شهید مهدوی] را داشتند یک چگوارا از این درست می کردند که می توانست در تاریخ مثلا چه باشد، خب همینجوری است؛ یعنی ما قدر سرمایه هایمان را – از بس زیاد است – نمی دانیم، بلد هم نیستیم و الا یک جوان اینجوری به یک افقی برسد [که] اصلا ناو آمریکایی برایش مثل «اوهن البیوت» باشد، بگوید این بیت عنکبوت است و این هیچ چیز نیست [و] با راحتی [و] اطمینان [به سمت آن برود، آیا] این غیر از «أنزل جنودٍ لم تروها» است؟! غیر از «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» است؟! این خود حقیقتش است.
باور کنیم که هر مقداری ایمان محقق بشود آن وقت…
چه کسی از شهید سلیمانی می ترسید؟ او که بی باک می رفت سراغ شهادت [و] هر جا محاصره بود [حضور داشت]، این مربوط به چه بود؟ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» خیلی زیباست! ما دیده ایم [اینها] را، یک موقع آدم ندیده باشد [و فقط] در تاریخ خوانده باشد می گوید: خب حالا مثلا چجوری می شود؟ شاید افسانه باشد، اما اینقدر مکرر دیده ایم [و] باز هم باور نمی کنیم، این خیلی بد است.
«وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، اینها در جنگ دفاع مقدس ما همه آمدند باهم متحد شدند [اما] نتوانستند [کاری بکنند، چرا؟ چون] «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، اینها در جریانات و فتنه های مختلف همه شان آمدند علیه [ما کاری بکنند، اما نتوانستند] «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، یک شهید آرمان علی وردی میاید یک شهید روح الله عجمیان می آید یکدفعه می بینی از این رو به آن رو می کنند، آنها شهید کردند، اما می بینی وقتی استقامت این شهید حججی را وقتی گرفتند آنجور [شهید کردند]، ظاهرش شهادت [و کشتن] است اما چه ولوله ای به پا کرد و چه آگاهی ای ایجاد کرد؟ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، اینها خیلی زیباست با این نگاهِ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، ما داریم این «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» را می چشیم اما وقتی می رسیم به جزئیات هنوز به این چشیده هایمان یقین پیدا نکرده ایم؛ چون میدانید بالاترین چیز این است که آدم بچشد و محسوسش بشود [در این صورت] کاملا هضمش [می کند]، اما با اینکه داریم [مشاهده می کنیم] اما علم به علم نداریم، دوباره و دوباره می بینید همین ها را از اول می خواهیم تکرار کنیم، این سنت خداست، متعدد از اول انقلاب تا به حال تکرار شده است، اگر آدم فقط می نشست این سنت های الهی را که در امداد بوده است را فقط می نوشت تک تک – فردی و اجتماعی را – می بینید بی نهایت شده است؛ چون «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» یک عده ای بودند در این کشور در دلشان ایمان داشته اند و این ایمان اینها باعث «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» می شود، لزوم هم ندارد همه ی جمعیت باشند، اما باید یک عده ای معتنی به باشند، پس وظیفه ی ما را در «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» سنگین می کند که ما سست نشویم، اگر دیدیم ایمانمان رو به زوال است بدانیم شرایط اجتماعی مربوط به ما هم هست، هر چند که من نقش ظاهری در آن بی باکی مردم – به ظاهر – نداشته ام، اما ایمان من که سست شد در آن [مؤثر بوده است] چون «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» است، اگر «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» من ضعیف شد [در نتیجه] وهن و سستی در من هم ایجاد می شود علوّ من هم میاید پایین، علوّ من؛ یعنی علوّ الهی به لحاظ ایمانم میاید پایین، وقتی علوّ آمد پایین طرف مقابل جسور می شود؛ چون ایمان علوّش را از دست داده است، پس راه اینکه در کنار امر به معروف جامعه اصلاح بشود و سلطه ی حق محقق بشود «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» است، باید مراتب ایمانمان را ببریم [بالا]:
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر»؛ یعنی تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر – امر به معروف و نهی از منکر – پس از چیست؟ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ، که «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» است [و] «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» را به دنبال دارد، آن وقت تواصی معنا پیدا می کند با این علو و این ایمان، تواصی امکان پذیر می شود، اثر گذار می شود، تواصی التماس نمی شود، تواصی در حقیقت آن مکانت قلبی و سیطره ی قلبی را ایجاد می کند [و] دل ها را فتح می کند، این تواصی در اینجا – بعد از ایمان و عمل صالح – فتح دلها است، نه سلطه ی ظاهری، بله ممکن است نسبت به یک عده ای هم سلطه ی ظاهری هم لازم باشد اما اساسش فتح دلهاست؛ چون «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» [و] این «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» از سنخ علوّ خداست، این «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» [که مربوط به] مؤمنین [است] از سنخ علو الهی است، علو الهی در جانهاست، خیلی زیباست!
شاگرد: …
بله، آن هم آیه همین است، می فرماید که: [14]«فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ، سست نشوید که مبجور بشوید تسلیم بشوید و به صلح میل پیدا بکنید، «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا» این یعنی به اصطلاح این «ولا تهنوا و لاتدعوا» است، «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، چون شما برتر هستید، اگر هم یک جا صلح می خواهید بکنید صلحتان از روی وهم نباشد، در وقت وهم نباشد که دشمن خیال بکند که شما سست شده اید و مجبور شده اید، نه «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا» در وقتی که سست هستید حق ندارید دست به صلح بزنید – خیلی زیباست – چون دشمن خیال می کند که شما آن ضعفتان باعث صلح شده است، فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، بعد دنبالش [می فرماید:] وَاللَّهُ مَعَكُمْ، این «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» مربوط به چیست؟ [مربوط به] وَاللَّهُ مَعَكُمْ است[؛ یعنی] مگر می شود «وَاللَّهُ مَعَكُمْ» باشد «وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» نباشد؟ چون خدا علو ذاتی دارد و کسی که به خدا مرتبط شد علوّ ذاتی خدا شامل حال او هم می شود «وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ» رها نشده اید در اعمالتان، اینجور نیست که ول باشید [و] گسسته باشید، اعمال شما پیوسته است اعمال شما مرتبط است.
قبلش هم آیه همینجوری است که بیان دارد، در عین حال وظیفه ی ما در دورانی که دشمن تهاجم دارد برای ایجاد نا امیدی، باید این نظام قدرتمند «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» را شعار قرار داد و این ارتباط با خدا «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» را به عنوان شعار امید سازی در جهاد تبیین چکار بکنیم؟ این را به عنوان یک شعار [مطرح بکنیم] که مؤمنین هر چقدر جامعه ی ایمانی… اقلش این است که هر طلبه ای و هر خانواده ی طلبه ای که مرتبط است با اطراف خودش به مقدار خودش و اطراف خودش مرتبه ی ایمانشان را ببرند بالا تا این علوّ مکانتی در جان ها محقق بشود، اما نشستن و گریه کردن و غر زدن و نق زدن و در عین حال خودِ انسان از مرتبه ی قبلش پایین تر آمدن و به یک چیزهایی مبتلی شدن، این «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» را ایجاد نمی کند، هر چه امر به معروف هم آنجا بکنی اثرش خراب می شود، چرا؟ چون «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» باید باشد، پس امر به معروف در کنار «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» [و] «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» شکل می گیرد، پس اگر دیدید یک کسی دار نق می زند ولیکن در نظام وجودی خودش رتبه ی خودش را بالاتر نبرده است در ایمان بگویید: این ایراد اول به خودت بر می گردد؛ یعنی این را اصلاح بکنی [و] دنبال این [باید] باشی، نه بگوییم آن [امر به معروف را] رها بکنیم – باز هم دارم عرض می کنم – [اما آن امر به معروف] با این توان و تحقق پیدا می کند.
ان شاء الله خدای سبحان حقیقت این آیه را که حالا مسائل دیگری دارد ولی همین مقدارش که ما اگر در جامعه این را دیدیم و باور کردیم در نظام علمی سلطه پیدا می کنیم، در نظامِ نظامی سلطه پیدا می کنیم، در نظام گسترش جهانی سلطه پیدا می کنیم، در چشم های دشمنان جلوه پیدا می کنیم، کارهای ما بزرگ جلوه می کند چون مرتبط با خدا می شود [و] حقیقت هر کاری در ارتباط با خدا سنجیده می شود – واقعیتش و حقیقتش – ، نه آنچه که در زمین است، خدای سبحان آن عظمتِ این کار را در چشم دشمنان ما میاندازد که: این کثرت در چشم دشمن محقق می شود.
ان شاء الله خدای سبحان گره بزند تمام کارهای فردی و اجتماعی ما را به وجود خودش و علوّ حقیقی خودش را بر این اجتماع و جامعه ی ما که برای تمام موحدان از ابتدای عالم تا امروز یک بشارت است و یک سرور است را ان شاء الله قدر دان باشیم و ان شاء الله روز به روز علوّش را برتر قرار بدهد.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] . آل عمران: 139.
[2] . زخرف: 54.
[3] . نازعات: 24.
[4] . مریم: 4.
[5] . یس: 68.
[6] . نازعات: 24.
[7] . توبه: 40.
[8] . قصص: 5.
[9] . توبه: 38 – 40.
[10] . بقره: 256.
[11] . فرقان: 70.
[12] . همان.
[13] . توبه: 40.
[14] . محمد: 35.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 851” دیدگاه میگذارید;