بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین که در محضر قرآن کریم هستیم حقیقتی که حقیقت زنده است و صمیمی ترین رفیق انسان است، اگر باور کردیم که صمیمی ترین رفیق انسان است در وقت خلوت و تنهایی، حال انسان آن وقت با قرآن و انس انسان با قرآن یک طور دیگری میشود، باور به اینکه یک حقیقت زنده ی صمیمی راه گشایی که در دسترس است، حقیقت زنده ی صمیمی و رفیق مأنوسِ با انسان که راه گشا هم هست، اگر این [رفاقت] باور بشود آن وقت انسان تنهایی ندارد انسان مأنوس دارد با خودش همیشه [و] یک کسی است که از او به خودش مهربان تر است، این کلام خداست در لحظه لحظه ی انسان، گفتگوی خداست با ما در لحظه لحظه ی با ما آن وقت خیلی گوش کردن به این و شنیدن این کلام عظیم میشود، دارد کم کم ماه مبارک رمضان میرسد و باید این رفیق روزهای بندگی با ما انسمان به آن بیشتر بشود [و] باور بکنیم که زنده است [و] شعور دارد [و] تخاطب و گفتگو با ما دارد، مهربان است، راهنماست، اگر این خصوصیات را باور کردیم آن وقت مشتاق ارتباط با آن میشویم.
در محضر آیه ی 135 سوره ی آل عمران هستیم که در این آیه ی شریف میفرماید: بسم الله الرحمن الرحیم «وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ»،[1] یک آیه هست [اما] چقدر فراز های مختلف و مطالب عظیم کاربردی و معرفتی در همین آیه قرار داده شده است، اولا اینکه وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً عطف به کجاست؟ گفتگو راجع به آن هست، آیا الَّذِينَ يُنْفِقُونَ که بیان آن أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ بود که متقین چه کسانی هستند؟ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ هستند، اگر گفتیم که الَّذِينَ يُنْفِقُونَ بیان [برای] متقین است و متقین هم در آنجا نتیجه ی سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ – که آن أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ باشد، سارعوا مقدمه است [و] آماده شدن است، جنةٍ اعدت للمتقین، بعد عرض شد که الَّذِينَ يُنْفِقُونَ بیان آن جنت است – اگر یادتان باشد – که یعنی بیان متقین است چون متقین صفت مشبهه است نه اسم فاعل؛ یعنی تقوا در وجود اینها نهادینه شده است ملکه شده است، اگر تقوا ملکه شده است الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ این چهار فراز با ملکه ی تقوا میسازد؟ [بله میسازد]، اما آیه ی بعد [که میفرماید:] وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ با مراتب ضعیف تقوا میسازد اما با ملکه ی تقوا نمی سازد، اگر کسی خواست وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا را عطف به الَّذِينَ [يُنْفِقُونَ] بگیرد و الَّذِينَ را هم بیان [برای] متقین بگیرد، آن وقت باید وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً هم بیان متقین باشد، در حالیکه متقین صفت مشبهه است در رابطه با تقوا، دیگر نمی سازد با فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، قرینه ای است بر اینکه وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً عطف به الَّذِينَ يُنْفِقُونَ نباشد بلکه عطف به مُتَّقِينَ باشد، که [میفرماید:] أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ که متقین چه خصوصیتی دارند؟ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ، و همچنین وَالَّذِينَ عطف به لِلْمُتَّقِينَ باشد؛ یعنی أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ و [بعد از آن] وَالَّذِينَ، این آماده شده است برای اهل تقوا و برای کسانی که… پس آن وقت اگر اینجوری باشد این جنت مراتب دارد، یک مرتبه اش مربوط به متقین است یک مرتبه اش مربوط به وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ است، درست است اینها هم اهل بهشت هستند اما اهل بهشت بودن اینها یک مرتبه ای از بهشت است اهل بهشت بودنِ اهل تقوا مرتبه ی دیگری از بهشت است و اگر یادتان باشد قبلاً و ابتدای بحث هم عرض کردیم دو سه جلسه ی گذشته که الَّذِينَ يُنْفِقُونَ بیان [برای] جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ است، و وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً بیان سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ است [اگر] یادتان است گفتیم لف و نشر مشوش است؛ یعنی ابتدا آخری را بیان کرد بعد در ادامه اولی را بیان کرد که َسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ: وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا؛ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ، این با این بیان هم سازگار تر میشود که اینها در یک رده نیستند [بلکه] دو موطن و دو مرتبه است، سَارِعُوا یک مرتبه است و همچنین جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ مرتبه ی دیگریست، که آن وقت سَارِعُوا با وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ سازگار است و آن جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ این متقین با الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ سازگار است.
این هم یک بیان است که البته این آیات همه راجع به جریان جنگ احد است، حواسمان از آن موضوع اصلی پرت نمیشود و اگر مصادیق دیگری هم برایش ذکر میشود همه به عنوان مصداق دیگر است که مصداق اصلی شأن نزول و آن بیان اصلی مربوط به همان جریان جنگ احد است دارد صحنه را ترسیم میکند، خب این نکته ی اول که [بیان کردیم] وَالَّذِينَ به کجا عطف میشود و سیاق آیه این را در کجا قرار میدهد [و] ارتباطش چگونه است.
وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً، فاحشه چیست؟ در قرآن کریم بیان اینکه فاحشه یک گناه [که] خیلی قبحش شدید باشد [است]، که شاید در دو سه جایی که به کار رفته است مثل زنا و لواط و اینها به کار رفته است که گناهی است که شاید بین کبائر افحش است؛ یعنی بین آنها فاحشه است و شدید است، بین گناه کبائر این شدید محسوب بشود بعضی این بیان را داشتند نسبت به اینکه وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً [این معنی را دارد]، که حالا در شأن نزولش هم آن جریان بهلول نبّاش هم اگر یادتان باشد در شأن این آیه ذکر میشود که از جمله ی شأن نزول های این آیه همان جریان بهلول نبّاشی است که قبرها را نبش میکرد و بعد آن جریان شدیدی که پیش آمد که یک دختر از انصار بود یا دختر نصاری بود این دفن شد و بعد آن جریاناتی که پیش آمده است دیگر – که این جریان را خیلی زیبا در کتاب لقائی مرحوم آیت الله آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی [به صورت] خیلی مفصل آنجا آورده است و خیلی هم سنگین است – بعد این وقتی معاذ آورد این را درب خانه ی پیغمبر [این جوان] پشت درب بود گریه میکرد [شروع کرد و] گفت چجور است و چجور است بعد پیغمبر اجازه دادند وقتی آمد هر چه پیغمبر میفرمود که گناهت چیست؟ این میگفت گناه من خیلی عظیم است – ذکر گناه را هم نمیکرد – ، [پیغمبر] میگفت: گناه تو عظیم تر است یا رحمت حق؟ میگفت: گناه من خیلی عظیم است گناه من مورد آمرزش قرار نمیگیرد، تا اینکه وقتی [پیامبر] گفت: نمیگویی یکی از آن گناهانت را برای من که چه بوده؟ وقتی که [گناهش را] گفت پیغمبر گفت: دور شو از من که آتش تو من را هم ممکن است بسوزاند، و این وقتی طرد شد حال توبه و انابه اش – که بی بازگشت میدید خودش را – به یکجوری شد که دیگر دلخراش به کوه ها پناه برد و در کوه ها خودش را غل و زنجیر در آنجا قرار داد و در زیر آفتاب سوزان و به طوری که بعد که آیه نازل شد و پیغمبر اکرم با یارانشان رفتند سراغ این که پیدایش بکنند در حالی دیدند که آن جوانی که زیبا رو و خیلی لطیف پوست بود تبدیل شده بود به یک جوان کاملاً خشکیده و کاملاً از دست رفته که این آیه در قبول توبه ی او نازل شد، یکی از شأن نزول ها که ذکر میشود [این است]، به کارگیری این آیه در آن جریان هم بوده است.
خب، این هم یک جریان که فاحشه را آن وقت معنا میکند خود این [داستان که در آیه ی] وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ [منظور از فاحشه چیست]. خب پس یک معنای فاحشه همین شد که خدمتتان عرض کردم.
برای فاحشه عنوان کبیره را هم به کار برده اند که هر کبیره ای چه باشد؟ همه ی کبائر را فاحشه بدانند، اما در قرآن کریم آیه ای است که فاحشه قِسم خاصی از گناهان کبیره است، چرا؟ [چون میفرماید:] «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ…»،[2] نشان میدهد کبائر الإثم عام است و الفواحش خاص است، از این آیه ی شریفه که عطف کرده است بر آنجا يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ، که نشان میدهد که فواحش قسم خاصی از گناهان کبیره است، خب همین مقدار نسبت به این مسأله کفایت میکند.
اما ظلم چیست؟
اینکه ظلم را در قبال گناهان کبیره آورده اند بعضی اطلاق کرده اند که ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ گناهان صغیره ای است که اصرار بر او شکل میگیرد یا بی مبالاتی نسبت به او شکل میگیرد که تعبیر بر این میشود که در مقابل آن گناهان کبیره صغایری که با بی اعتنایی به آن و اصرار بر آن ها شکل میگیرد این را دانسته اند، این هم یک نکته که در اینجا دارد.
خب، یک بحث دیگری که در اینجا مطرح است این است که تعبیر آیه این است: وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ، ابتدا یاد خدا میافتند بعد استغفار میکنند؛ یعنی آنی که باعث استغفار اینها میشود چیست؟ یاد خداست، انسان گاهی استغفار را به عنوان یک عادت انجام میدهد که یک کاری کرده است [و] استغفار میکند، اما یک موقع داعی بر استغفار ذکر الله است، مرحوم علامه میفرماید که: اینجا میفرماید ذکر خدا باید داعی بر استغفار باشد تا مؤثر باشد و الا به صرف لقلقه ی زبان که انسان شروع کند 100 استغفار بکند این آن اثر را ندارد، استغفار وقتی به اثر مطلوب میرسد و به نتیجه ی نهایی میرسد که داعی بر استغفار ذکروا الله باشد، حالا این ذکروا الله بعد از معصیت نحوه ای از بیان است که انسان پشیمان شده است حالش [و] یاد قهاریت خدا و انتقام الهی، یاد مهر الهی و آن نعمت هایی که به او داده است و کاری که این کرده است، یاد مقام شکر خدای سبحان که این چقدر نا سپاسی کرده است، اینها ذکر الهی است که انسان گناه را مرتکب شد اما یاد قهر و انتقام الهی بیافتد؛ این ذکروا الله است، یاد نعمت ها و منت ها و امتنانات الهی بیافتد؛ این ذکروا الله است، یاد اینکه خدا به او چقدر داده است و این در مقام شاکریت چقدر نا سپاس بوده است نه به خاطر فقط هم داده هایش حتی حالی که انسان حالت شکر یادش بیافتد، این در مقابل آن گناهی که کرده است گاهی، گاهی یاد خدا مال این است که کوتاهی های انسان است:
رو مکن زشتی که نیکی های ما
زشت باشد پیش آن زیبای ما
یعنی یک موقع انسان زشتی مرتکب میشود، بعد یاد زیبایی ها میافتد میبیند خب اینها خیلی زشت است اما یک موقع انسان طاعات و عبادات انجام میدهد اما عبادات و طاعاتش را وقتی در مقابل نعمت های حق میبیند، میبیند اینها زشت هستند [و] چیزی نبودند اینها و تازه اینها به هیچ وجه لایق و پسندیده اصلا نسیتند « رو مکن زشتی که نیکی های ما» نیکی های ما؛ یعنی عبادات ما «زشت باشد پیش آن زیبای ما»، آنها تازه زشت است پس ببین زشتی ها چه زشت است، درست است؟ پس ذکروا الله در اینجا هم یک مرتبه است، پس ممکن است ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا یک موقع در مقابل یاد آن گناه و جبران او باشد، یک موقع در مقابل این باشد که انسان یک طاعتی را انجام میدهد حالش منقلب میشود از طاعتش، در مقابل این طاعت آن وقت چکار میخواهد بکند؟ استغفار ایجاد میشود به خاطر آن حال ذکری که برایش پیش آمده است میگوید: خدایا از همه ی آنچه که کردم استغفار میکنم که اینها مربوط به حد من بوده و این حد لایق تو نیست چنانچه پیغمبر اکرم میفرماید: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»[3] من نتوانستم، حق معرفت را نتوانستم انجام بدهم، ببینید اینها [وقتی لحاظ بشود] آن وقت مراتب کاملاً صدق میکند؛ یعنی آیه در کنار اینکه میفرماید که: وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ، این ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ یا: إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، یک موقع این ظلموا أنفسهم و فاحشه مربوط به موطن گناه است و کبیره است و صغائر است، یک موقع مربوط به درست انجام ندادن طاعات است، این شخص اینها را فاحشه میبیند در مقابل او، ظلم به نفس میبیند؛ چون [به قول] آن تعبیری که [میفرماید:] حسنات الابرار سیئات المقربین اینها را زشت میبیند اینها را بد میبیند اینها را کوتاهی میبیند، خب این یک طور دیگری به دنبال تدارک بر میاید تا بتواند با… اینها همه اش منشأش ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ میشود که مرحوم علامه این را در تفسیرشان به عنوان یک بیان زیبایی دارند که حالا تقریبا بیان را آنجا دارند که دوستان رجوع میکنند.
نکته ی دیگری که ایشان آنجا میفرماید این است که: دنبال آیه این است که وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ – خیلی زیباست – تعبیر علامه این است که: [4]وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ تشويقٌ وإيقاظٌ لقريحة اللواذ والالتجاء في الانسان، میفرماید: انسان یک قریحه و ذوقی دارد که آن قریحه و ذوق التجاء إلی الله است پناه بردن به یک بزرگ است – ببینید خیلی زیباست – پناه بردن به یک بزرگ [و] زیر سایه ی یک عظیم قرار گرفتن یک قریحه است، یک استعداد و توان در انسان است، في نفسه مذموم نیست ولی شیطان این را تبدیلش میکند به یک امر مذمومی که آن لواذ و ملجاء را ثروت و قدرت دیگران قرار بدهد – خیلی این تعبیر ها زیباست در تربیت – اینکه انسان نسبت به قدرتمند خاضع است فطری خدا قرار داده است تا با نگاه به خدای سبحان که قدرت مطلق است خضوع مطلق برای انسان ایجاد بشود این فطری است اما شیطان این را به کار میگیرد در مقابل قدرت های اعتباری [و] قدرت پوچ [و] قدرت وهمی، [آن] قدرتی که قدرت نیست منفصل است هر لحظه ممکن است باشد لحظه ی دیگر ممکن است نباشد، بلکه آنجایی هم که هست متکی به جای دیگریست نه به خودش، ببینید اصل مسأله یک قریحه و یک جعل الهی است، آن وقت ما یک موقع هست که بلد نیستیم از این قریحه استفاده بکنیم، کودک را از کودکی در نظام تربیتی اش جوری بار نمیاوریم که یاد بگیرد در مقابل قدرتی که صحیح است این خاضع باشد، اما اگر درست تعلیم ندادیم نا خودآگاه این [کودک] نسبت خاضع هست اما به قدرتی که وهمی است، نگوییم اگر ما این را یادش دادیم [و] این را در وجودش پرورش دادیم آن وقت در مقابل قدرت های پوشالی خاضع میشود، این قریحی و فطری است، هست در وجود یک کسی که نسبت به قدرت خاضع باشد اما از ابتدا باید این را یاد داد که قدرت چیست؟ قدرتمند کیست؟ تا در مقابل هر ضعفی به عنوان قدرت قد خم نکند سر خم نکند، پس این تعبیر ایشان خیلی زیباست که: وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ؟ چه کسی غیر از خدا گناه را می آمرزد؟ میفرماید: تشويقٌ وإيقاظٌ بیدار کردن است نه ایجاد کردن، بیدار کردن یعنی [این] هست [ولی الان] این خفته شده است، إيقاظٌ لقريحة اللواذ والالتجاء یک قرینه ی لواذ پناه بردن و یک قرینه ی التجاء [به معنی] ملجأ پیدا کردن در وجود انسان هست، میگوید: این قریحه را بیدار میکند، وقتی انسان بی پناه شد با گناه کردن و احساس کرد کسی بالای سرش نیست [و] از دست داده است رابطه را، میگوید: تا میبیند این رابطه را از داست داده است وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ، لذا آنجا دارد که وقتی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی که مثل بهلول را طرد کردند خطاب الهی آمد که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم: وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ یقول عزّ وجل، خدای سبحان به من اینجور فرمودند: أتاک عبدی یا محمد، بنده ی من آمد سراغ تو، أتاک عَبدی یا مُحَمَّدُ تائِبا فَطَرَدتَهُ، در حال توبه آمد پیش تو تو تردش کردی؟ فَأَینَ یذهَبُ؟ وإلی مَن یقصِدُ؟ کجا برود آن بنده ی بیچاره؟ چه کسی را قصد بکند و به چه کسی پناه ببرد؟ ومَن یسأَلُ أن یغفِرَ لَهُ ذَنبا غَیری؟ از چه کسی بخواهد گناهش را بیامرزد؟ پیغمبری که ارحم الراحمین است اگر در جریان بهلول نباش یا نظائر او گاهی پیش میامد که طرد میکردند این طرد اثر تربیتی داشت، در جایی که لازم بود و میدانست با این طرد بند امید این به هر چیزی دیگری قطع میشود با این طرد [و] تمام وجودش میشود توبه، اگر میدانست که یکی از اینها به گونه ای میشود که با این طرد از خدا دور میشود این کار [را] حتما نمیکرد آن رحمة للعالمین، منتهی هر کسی قدرت ندارد این کار را بکند، ببیند توان این [گناهکار] چقدر است [و] تا کجا میبُرَد، اگر میبیند این روی بند بریدن است اصلا دیگر آخرین بند رابطه این است آنجا بخواهد بکند این در کفر او شریک میشود کسی که این کار را بکند، آنجا باید آیه ی رحمت برای بنده خواند، همان تعبیری که عرض کردم که مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی در قسمت توبه [کتاب] لقائیه – این کتاب لقائیه کتاب داشتنیِ دائمی است – آنجا میفرماید: قبل از گناه انسان باید حالش آیاتی که میخواند بر خودش و هوایش جوری باشد حین گناه و بعد گناه، بعد گناه جای آیات رحمت است، عدم یأس است، اما یک کسانی هستند که آنجا باید یک حالت تلنگر بزند تا این توبه اش میشود توبه ی بهلول نباش که بعد بشود یک تابلو، بعد این توبه بشود یک تابلو، توبه ی نصوح بشود، توبه ی نظیر آن توبه ای که در مورد توبه ی نصوح آمده است.
خب، این هم یک نکته که این روایت شریف در اینجا خیلی زیباست که حالا روایت نظیری دارد که اگر خلاصه فرصت شد روایت را در محضرش هستیم، پس نکته ی بعدی این بود که: «وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» إیقاذٌ، بیدار کردن است آن قریحه ی لواذ و پناه بردن و التجاء است.
همچنین دنباله ی آیه ی شریفه میفرماید که: وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا، کسانی که وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ درست است؟ بعد دنبالش میفرماید که: وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ؟ به دنبال آن میفرماید: وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛ یعنی کسانی هستند که اصرار بر آن فعل ندارند، حالا اینکه لَمْ يُصِرُّوا در مقابل و الذین اذا فعلوا چه قسمی را معنا میکند قطعا اصرار بر صغیره را شامل میشود این اصرار در اینجا و شاید هر اصراری بر گناه را میخواهد بیان بکند که اصرار بر گناه آن وقت معنایش معلوم میشود – حالا بیان میشود که معنایش یعنی چه – که اصرار بر گناه به چه معناست؟ اصرار بر گناه گاهی؛ گناه پس از گناهِ پس از گناه است، که چه صغیره باشد چه کبیره مرحوم علامه میفرماید: إنّما قیّد به، چرا مقید کرد استغفار را به اصرار؟ لأنّ الاصرار، چون اصرار یورث في النفس هیئتاً لا ینفع معه ذکر مقام الرب، اصرار با ذکر مقام رب سازگار نیست، ذکروا الله دیگر [محقق] نمیشود، اصرار مقابله میکند نمیگذارد ذکر بیاید، حالا این اصرار ممکن است اصرار بر صغیره باشد همین اثر را دارد، اصرار بر کبیره باشد همین اثر را دارد: و هی الاستهانة بأمر الله، این خدا را کوچک دیدن است امر الهی را نازل دیدن است پست کردن امر خداست، هی الاستهانة بأمر الله و عدم المبالاة بهتک حُرُماته و الاستکبار علیه تعالی – اینها مراتب است – استکبار بر خداست، میگوید: خدا گفته است نکن من میکنم، اصرار یعنی با اینکه میدانم بد است میکنم بازهم و ادامه میدهم، یک موقع است یکدفعه از دست انسان در رفته است دو دفعه در رفته است اما وقتی اصرار میکند یعنی چه؟ یعنی حواسم هست که این مقابله است اما ادامه میدهم، و لذا استکبار علیه تعالی [است]، و لا تبقی معه عبودیة، دیگر عبودیت باقی نماند با اصرار، و لا ینفع معه ذکر، دیگر ذکر خدا هم اینجا معنا پیدا نمیکند، و لذلک بعینه قیّده بقوله: وَهُمْ يَعْلَمُونَ، وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ در حالی که اینها علم دارند؛ یعنی اینجور هم نیست که دیگر از روی جهل باشد، «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ…»،[5] جهالت اگر بود توبه معنا میدهد اصرار بر گناه با جهل سازگار نیست، اگر اصرار با جهل سازگار نیست آن موقع اصرار مع العلم است وَهُمْ يَعْلَمُونَ میگوید: در حالی که عالم هستند، در حالی که علم دارند، چون این اصرار گناه [بعد از گناه است].
اما اصرار فقط گناهِ بعد از گناه نیست طبق تعاریفی که شده است، گاهی اصرار این است که انسان گناهی را انجام میدهد اما پشیمانی بر او مترتب نمیشود؛ چون توبه ی از گناه فوری است و لازم است اگر که بر این توبه ملحق نشود، پشیمانی به او نرسد و به دنبال او نیاید خود این کأنّه لحظه به لحظه این گناه دارد ادامه پیدا میکند، این هم نحوه ای از اصرار است، لذا اولین لحظات گناه پس از گناه توبه راحت تر است، هر چه میماند توبه سخت تر است چرا؟ چون این گناه دارد ریشه دار میشود، وقتی دارد ریشه دار میشود کأنّه تو داری امدادش میکنی، وقتی داری امدادش میکنی مثل این است که اصرار بر آن داری، اینکه امدادش میکنی گاهی دیگر فکر گناه هم نیست اما بی مبالات گذشتی از این گناهی که انجام شد، همینکه بی مبالات گذشتی او دارد امداد میشود [و] دار از تار و پود اعمال تو تغذیه میکند، از تار و پود وجود تو ریشه های دارند تغذیه میکنند، این تغذیه باعث میشود این رو به رشد برود، برای اینکه ریشه های این را قطع بکنی [و] راه تغذیه ی این را قطع بکنی اقلش ندامت است، اگر توبه هم نیست درونش انسان ناراحت باشد، لذا تعبیر این است که همانجوری که در نظام بیرونی بدن انسان وقتی یک ویروس وارد بدن میشود غیر خودی است دیگر، سلول های ایمنی ما در مقابل این ویروس بیرونی بسیج میشوند تا آن را از بین ببرند، این ندامتِ بدن است نسبت به ورودی که غیر خودی وارد شده است، آن وقت اگر انسان تب هم کرد معلوم میشود کمک بیرونی هم میخواهد بسیج قوایش هم میخواهد آن موقع همه بسیج میشوند در مقابل [آن ویروس]… اگر انسان گناه وارد وجودش شد اما انسان تعبیر روایت این است: [6]من سرّته حسنته و سائته سیئته فهو مؤمن، اگر کسی گناه مرتکب شد ولی بدش میامد از این گناه، بدش میامد از این گناه؛ یعنی گناه را به عنوان یک حقیقت بد میدید نه اینکه بی تفاوت باشد و نه اینکه خوشش بیاید، من سائته سیئته و سرّته حسنته فهو مؤمن، اگر در این مرتبه باشد که خوبی را انجام میدهد خوشش میاید میبیند خوب است [و] بدی را انجام میدهد میبیند بد است [و] تشخیص بین خوب و بد را دارد میدهد، به جای میرسد انسان در بدی انجام دادن که تشخیص خوب و بد را نمیدهد، بدی را انجام میدهد اما بد نمیبیند، اگر در نظام بدن ویروس را بد ندیدند و ویروس ندیدند و بیگانه ندیدند اثرش چه میشود؟ اثرش این میشود که مثل ویروس hiv وارد بدن میشود و چون نمیشناسد آن را و بد نمیبیند او را و حساسیت در مقابلش نشان نمیدهد میاید مرکز تولید سلول های ایمنی ما را از بین میبرد تبدیل میشود به ایدز، انسان میشود بی دفاع، در مقابل هر مریضی ای بی دفاع است، اگر انسان سیستم ندامت [و] پشیمانی – که این مقابله ی با ورود بیگانه و ورود گناه است – در وجودش غیر فعال شد و عادی شد این [را] نشناخت و بدش نیامد این باعث میشود که آن گناه می ماند در وجود انسان [و] ریشه دار میشود، وقتی ریشه دار شد اثرش این است که آن سیستم فعال نظام روحی ما که در مقابل بدی «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»[7] این حساسیت داشت [و] پشیمانی به دنبالش میامد پشیمان نمیشود، اگر پشیمان نشد دیگر در مقابل هر گناه کوچکی حتی صغایر این بی پناه است [و] همان میتواند او را از بین ببرد، چنانچه در نظام بدن ما اگر کسی مبتلی به ایدز شد و این پیشرفته شد یک سرما خوردگی او را میکشد، یک سرما خوردگی که برای همه عادی پیش میاید و رفع میشود برای او دیگر هیچ دفاعی ندارد، همین سرما خوردگی [و] همین زکام ویروسی کفایت میکند که او را از پا در بیاورد، باید آن وقت ایزوله اش کنند تا بماند، از تمام ویروس های حتی ضعیف این را ایزوله کنند تا بماند چون دیگر قدرت دفاع و سلول های ایمنی ندارد، کسی هم که خوب و بد را دیگر [تشخیص نداد و] این بدی در وجودش ماند و بد ندید [آن را] این از ایمان خارج شده است؛ یعنی دیگر نظام تدافعی ندارد، من سرّته حسنته و سائته سیئته فهو مؤمن، این هنوز مؤمن است با اینکه بدی انجام داده است اما مؤمن است؛ چون بد را بد دیده است، این هنوز قدرت پشیمانی در وجودش و دفاع از بدی در مقابل بدی در وجودش هست…
اصلا یک صحنه ی زیبایی در روایات و آیات ما ترسیم شده است…
شاگرد: …
مراتب دارد دیگر، اینکه آیا در مرتبه ی علم مراتب علم است مراتب… گاهی میبیند که میداند و این کار را میکند وَهُمْ يَعْلَمُونَ [است] میداند بد است علمش هم حصولی است – گاهی – ولیکن اعتنا نمیکند، گاهی هم علمش حتی در حقیقت بدی را چشیده است که بد هم هست میداند که بدی اش هم چقدر زیاد است در مقابل خدا میگوید: با اینکه میدانم بد است میخواهم انجام بدهم، در مقابله با تو میخواهم انجام بدم، این دیگر خب اوجش است، اما یک موقع است که مراتب این است، اینها یک طرفش معلوم است تا مراتب این دیگر… سیاه و سفید نیست مراتب دارد، مراتب این با مراتب این جزاءش هم همراه است.
بعد میفرماید که:[8] و هذه قرينة على میگوید همین قرینه میشود بر اینکه علی كون الظلم في صدر الآية يشمل الصغائر أيضا میگوید اینجور نیستش که ظلموا أنفسهم بگوییم صغائر خارج باشد نه، صغائر هم داخل هستند چون این اصرار بر صغائر و اینجوری صغیره را انجام دادن همین اثر را دارد وذلك أن الاصرار على الذنب يستوجب الاستهانة بأمر الله هر اصراری بر گناه موستوجب استهانة و اهانة به أمر الله است والتحقير لمقامه [و تحقیر مقام] امر الهی است سواء كان الذنب المذكور از صغائر باشد آن گناه یا از کبائر، اصرارش اینگونه است؛ اصرار اهانت به امر الهی و آن ذکر الهی است، فقوله «ما فعلوا»، پس اینکه گفت که: و لم یصرّوا علی ما فعلوا میفرماید: «ما فعلوا» أعم من الكبيرة، چه صغیره چه کبیره [مد نظر است] والمراد بما فعلوا هو الذي ذكر في صدر الآية وإذ ليست الصغيرة فاحشة میگوید: چون صغیر فاحشه نیست و این هم دارد دوباره به صدر آیه میکند پس معلوم میشود صغائر داخل در ظلموا أنفسهم میشوند، پس آنجایی که [میفرماید:] وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، این ظلموا أنفسهم صغائر را شامل میشود که ظلم به نفس است.
خب، این تا اینجا این آیه ی شریفه بیانش که گذشت.
بحث روایی دارد در اینجا که این بحث روایی روایت های بسیار زیبایی در اینجا آمده است، اولین روایتی که ما اینجا میخوانیم یکی از شأن نزول هایی این آیه ی شریفه [است] که وقتی این آیه نازل شد تعبیر این است که:[9] في المجالس عن الصادق عليه السلام قال: وقتی که این آیه نازل شد (وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً) صعد إبليس جبلا بمكة يقال له ثور بر بالای جبل ثور مکه رفت و در آنجا فصرخ بأعلى صوته با صدای بلند ناله و فریاد سر داد بعفاريته همه ی سر کردگان و متخصصان و امیران لشکرش را جمع کرد – عفریت یعنی آن قدرتمندها [و] سرکرده های لشکر شیطان – فاجتمعوا إليه فقالوا له يا سيدنا لِمَ تدعونا؟ ما را برای چه دعوت میکنی و صدا زدی و آمدیم؟ معلوم میشود که هر باری فراخوان بود یک موضوع خاص بود که آن دستور جلسه معلوم بود که به خاطر این موضوع فرخوان داده میشد [و] جمع میشدند یک مجلس مشورتی و بلکه مجلس تصمیم گیری بود [و] فقط هم مشورتی نبوده است تصمیم گیری بوده است که همه ی اینها جمع شوند – این مراتب در روایات متعددی جاهای مختلف داریم این فراخوان ابلیس یکی اش اینجاست، یکی اش بعد از آنکه جریان ایوب پیش آمد [و] عاجز شد گفت چکار بکنم؟ همه را جمع کرد تدبیر دوباره ای بکنیم چه بکنیم که هر کاری کردم آه ایوب در نیامد، و جاهای مختلف دیگری آمده از جمله اینجاست که این خودش یک روش بوده است و از اینکه یک روش است می طلبد برای ما هم در اجرایی کردن بعضی از کارها فراخوان بدهیم برای اجرایی کردن؛ یعنی اگر ابلیس برای مقابله ی با یک آیه فراخوان میدهد ما برای اجرایی کردن یک آیه نباید فراخوان بدهیم تا این تحقق پیدا بکند و روش های تحققش را پیدا بکنیم؟ ببینید اینها مهندسی معکوس روش دشمن است که اگر او همه ی عفاریتش را جمع میکند برای اینکه روش خاصی را پیدا کند برای مقابله با یک آیه خب اجرایش که از آن سنگین تر است که، ما چه [کار میکنیم؟] در فردی هر که فردی خودش میخواند و خوشش بیاید یا نیاید یا کاری داشته باشد یا نداشته باشد، باید یک حرکت اجتماعی شکل بگیرد نسبت به این آیه که ما اگر میخواهیم این آیه را که شیطان را اینجور به ناله در آورده است و تمام قوایش را بسیج کرده است معلوم میشود این مقدار تأثیر در این آیه هست که میتواند زحمت های شیطان را به هدر بدهد، ما برای اجرایی کردن این چکار بکنیم و چه فراخوانی بدهیم و چه تدابیری بیاندیشیم، اینها باور بکنید گفتنش همینجوری میگوییم ما و شما هم میشنوید و تمام هم میشود باز هم مثل قبل؛ یعنی باید روی اینها گروه تشکیل بدهیم شکل بگیرد، متخصصین فن تربیت در اینجا جمع بشوند فکر بکنند این آیه در نظام نوجوان ما [و] جوان ما [و] کهنسال ما [و] هر سنی چجوری میشود این آیه را در رابطه با او پیاده سازی کرد؟ خب، بعد میگوید که: فاجتمعوا إليه فقالوا له يا سيدنا لِمَ تدعونا؟ برای چه موضوعی امروز ما را [فراخواندی] دستور جلسه چیست؟ برای چه ما را دعوت کردی؟ قال این آیه نازله شده است، فمن لها؟ چه کسی متکفل این آیه میشود؟ یعنی غیر از اینکه دستور جلسه این بود که همه بیایند نظر بدهند از بین این سرکرده ها برای هر آیه یک متکفّلی که این [آیه] به عهده ی این باشد [و] نظرات را بتواند پیاده بکند؛ یعنی یک گروه کاری هم قرار میداد، یک گروه مشورتی برای نحوه ی مقابله بعد یک گروه کاری و فرمانده قرار میداد [و بعد معیّن میکرد] فرمانده ی این کار چه کسی میشود، – اینها خیلی دقیق است، اینها روایات ماست، روش دارند نشان می دهند به ما – بعد میگوید که: فقام عفريتٌ من الشياطين فقال: أنا لها بكذا وكذا من میتوانم، طرحش هم ارائه داد بکذا و کذا که اینجا دیگر آن [طرح] را ذکر نکرده است، فقال: لست لها، نه این طرح تو اجرایی شدنی نیست، تو نمیتوانی، فقام آخرٌ او طرح دیگری را بیان کرد، فقال: لست لها، نه طرح تو هم اجرایی نیست؛ یعنی خودش یک فوق تخصص بود که این میدانست حرف های اینها میشود یا نمیشود، ولی در مقام جمع همه ی اینها را هم جمع کرده بود، فقال الوسواس الخناس، وسواس خناس بلند شد، قال: أنا لها، من متکفلش میشوم، فقال: بما ذا؟ طرحت چیست؟ حرفت چیست؟ تو چه طرحی داری که میگویی من متکفل آن میشوم؟ قال: أعدهم اگر خدا اینجا گفته است که: وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ، شیطان میگوید ما زحمت میکشیم تا ذکر خدا را از یادش ببریم تا این فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ راه پیدا بکند در وجود این، بعد یکدفعه ذَكَرُوا اللَّهَ این یادش به خدا میافتد فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ تا یاد خدا میافتد داعی میشود برای اینکه این استغفار بکند [و] همه ی زحمت های ما بر باد میرود، هبط میشود کار ما، هبط میشود تمام فعل ما، ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ، بعد میگوید: من ولی یک راهی دارم همین آیه را ازش استفاده میکنم برای ضد خودش – این هم از آن کارهای خیلی دقیق است – نمی آید یک طرحی از بیرون این آیه برای مقابله با آیه [بیاورد] میگوید: مگر این آیه نگفته است که: وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ؟ یادشان بیاید بعد من توبه شان را میامرزم؟ من [به] اینها میگویم: مگر خدا آمرزنده نیست؟ مگر خدا نگفته است که میامرزم؟ پس اگر الان کاری کردی نترسید [چون] توبه میکنید؛ یعنی تشویقشان میکنم که میشود گناه کرد؛ چون توبه هست، خیلی دقیق است – توانستم عرض را برسانم؟ – یعنی به جای اینکه این آیه فریاد شیطان را ببرد بالا باعث میشود چه بشود؟ آیه بشود یک وسیله برای شیطان، شیطان میگوید چکار بکنید؟ میگوید: توبه را خدا گذاشته است برای شما؛ یعنی کاری میخواهید بکنید بکنید بعد توبه بکنید، راه باز است پس بسته نیست، خیلی طرح قوی ای است دیگر أعدهم و أُمَنِّيهِم به [انسان ها] وعده میدهم توبه کردن را، توبه هست، میگوید: همین توبه که خدا قرار داده است ببین چقدر خوب است، أُمَنِّيهِم [یعنی] آرزومندشان میکنم به اینکه: امکان توبه هست، پس فعل قبیح را انجام بدهید، گناه را انجام بدهید چون توبه در کار است، حتى يواقعوا الخطيئة تا اینکه با همین آرزومندی آنها را به گناه وادارم، وقتی گناه را کردند فإذا واقعوها أنسيتهم الاستغفار هی میگویم: حالا وقت هست تو توبه میکنی، اوائلش میگویم: فردا پس فردا بگذار یک وقت مناسب، بگذار شب جمعه برسد، بگذار فلان وقت خاص برسد توبه آن موقع [بکن]، أنسيتهم الاستغفار یادش میبرم، بعد آنجا دارد شیطان گفت: فقال أنت لها، این کار توست این از تو میاید این طرح اجرایی است [و] شدنی است، لذا فوكّله بها إلى يوم القيامة فرمانده ی مقابله با این آیه را چه کسی قرار داد؟ وسواس خناس قرار داد، ببینید یک روایت است اما چقدر از آن حرف و کار در میاید، شیطان تمام قوایش را به کار میگیرد در هر جایی آن وقت ما با این بی حالی مان میتوانیم اینجور پاسخگو باشیم؟
روایات زیاد دیگری اینجا هست که همه اش روایات زیباست که حالا چون حیف است از این روایات عبور بکنیم ولی فرصت گذشته است ان شاء الله در یک فرصت دیگری در خدمت روایات قرار میگیریم و از این روایات هم استفاده میکنیم، به نظرم میرسد آیه فرازهایش فرازهای خیلی سنگینی بود، بحث «فاحشه»، بحث «ظلم به نفس»، بحث «و من یغفر الذنوب الا الله»، بحث «ذکروا الله فاستغفرو لذنوبهم»، بحث « لَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا» هر کدام از اینها یک بابی است از ابواب، اصرار بر گناه یک باب است، روایات زیادی دارد که حقیقت اصرار چیست، چجوری امکان دارد جبرانش کرد و اینها… حالا بعضی از روایات را به صورت محدود به قدری که مرحوم علامه هم در اینجا آورده است با چندتا روایت اضافه ان شاء الله در محضر دوستان خواهیم بود.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اگر سوال دوستان دارند میشود حضوری الان بپرسند
شاگرد: …
اگر شما بفرمایید که آن قسمت آیه که همانجوری که عرض شد خدمت شما آن مربوط به یک مرتبه ی بالاتر است، هر دو منیّت دارند هر دو در منیّت هستند، اما آنجا در یک مرتبه ی بالاتر است که میفرماید که: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ، آن یک مرتبه ی بالاتر است این یک مرتبه ی پایین تر است در ابتدا است، هر دو منیّت درشان هست…
شاگرد: …
نه دیگر، عطف نمیشود چون این اگر میخواست عطف بشود باید رو به تصاعد میرفت؛ چنانچه آنجا الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ، هر چهارتا رو به عروج بود در آنجا، آن وقت یکدفعه اینجا وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً خیلی میاید پایین، لذا نمی تواند عطف باشد چون خیلی میاید پایین و الا باید بالاتر از آنها می بود که بگوید: از محسن بالاتر برود در حالی که این یکدفعه وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً یک سقوط کاملی است در مقابل… البته تا جایی که توبه به آن ملحق بشود.
شاگرد: …
نه، عرض کردیم که لف و نشر مشوش است، این سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ را دارد توضیح میدهد که انسان ابتدا… همانجوری که سَارِعُوا اول بود بعد جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ بود، اینجا [نیز] در مقام بیان نتیجه اول نتیجه ی جَنَّةٍ عَرْضُهَا را بیان کرد، بعدا نتیجه ی سَارِعُوا را، اما سَارِعُوا مقدم است بر جنت، لذا وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ ابتدا است بعد به دنبالش چیست؟ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ؛ یعنی ابتدا یاد خدا و توبه است . بعد از یاد خدا و توبه میشود الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ دنبال آن میاید – که حالا روایاتش هم ان شاء الله می خوانیم – لف و نشر به لحاظ جوابی مشوش شده است و الا در رابطه با ترتیب سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ آنجا سیر آن است و این دوتا هم مرتبط با آنجا هستند.
شاگرد: …
بله، یعنی در این مسأله که ما در نظام وجودی هر شخصی تمام قوای… مثلا ببینید وقتی یک ویروس وارد بدن میشود ابتدا اگر ضعیف باشد آن ویروس همان قسمت عضو بدن در مقابل او قرار میگیرد، اما اگر ویروس قوی تر شد چه میشود؟ تمام بدن تجهیز میشوند تب میکند انسان، تب میکند یعنی فراخوان همه ی بدن در مقابله، لذا میبیند که دستگاه هاضمه ضعیف میشود غذا زیاد نمیخواهد؛ چون اگر بخواهد به غذا مشغول بشود بقیه ی قسمت ها هم باید به جذب این مشغول بشوند، لذا میبینید در حالت تب انسان میل ندارد وقتی میل کم میشود به قدر ضرورت غذا خورده میشود تا دستگاه های دیگر با ذخایری که دارند از تولیدات عمومی شان تبدیل بشوند به تولیدات سلول های ایمنی، یک فراخوان است، آن وقت این فراخوان هم شناسایی است هم مقابله است هم راه از بین [بردن ویروس است]، تمام اینها در بدن محقق میشود، در نظام اجتماعی هم همینجور میشود [و] بر اساس همین نظام تکوینی در نظام اجتماعی هم باید جایی که حاکمیت باشد… لذا ببینید جنگ هایی که امیرالمؤمنین علیه السلام میکند یک فراخوان است این جنگ در مقابل قاسطین و مارقین و ناکثین این سه تا جنگ سه فراخوان است در مقابل این مسأله که همه را اجتماع… و بعد خطبه های امیرالمؤمنین در این مسأله یا خود پیغمبر اکرم در این مسأله… یعنی آنجاها را اگر خوب تحلیل بکنیم همین مسأله از درون آنها هم در میاید که بیانش با همین سازگار است چه در نظام بدنی چه در نظام اجتماعی.
شاگرد: …
بله، اصرار وقتی که شدت پیدا بکند نتیجه اش طبع بر قلب میشود؛ چون یک مرتبه است که در مرتبه ی عمل است – حالا بعد ایشان بیان میکند – اصرار در مرتبه ی عمل تبدیل به اعتقاد میشود، وقتی اصرار در مرتبه ی عمل شکل گرفت این اصرار در مرتبه ی عمل تبدیل به اعتقاد میشود وقتی تبدیل به اعتقاد شد آن وقت طبع قلب محقق میشود؛ یعنی اصرار بر گناه ملکه ی اهانت به خدا در وجود انسان ایجاد میکند، وقتی ملکه ی اهانت و تحقیر الهی در وجودش آمد این میشود کفر، پس ابتدا فعل است اما کم کم تبدیل میشود به اعتقاد، این اصرار به اعتقاد میکشاند، اصرار همانجوری که تحلیل کرد برگشتش به یک نحو از اعتقاد است چه انسان متوجه باشد چه انسان متوجه نباشد، اگر مراتب اعتقاد است دیگر، متوجه نباشد یکجوری متوجه باشد [یکجور دیگر]، لذا اصرار بر گناه به دنبالش نحوه ای از اعتقاد شکل میگیرد، لذا اینقدر اصرار بر گناه چه شده است؟ [نهی شده است]، لذا تعبیر این است که: «لا صَغِيرَةَ مَعَ اَلْإِصْرَارِ وَ لاَ كَبِيرَةَ مَعَ اَلاِسْتِغْفَارِ»،[10] صغیره با اصرار دیگر صغیره نیست کبیره هم با استغفار کبیره نیست شکسته میشود، خیلی تعبیر زیباییست.
شاگرد: …
بله، در مقابلش اصرار بر کارهای نیک، الحاح و پافشاری بر کارهای نیک آن را میگویند استقامت؛ یعنی در کارهای نیکر اصرار را میگویند استقامت: [11] الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا که استقامت کردند [و] پایش ایستادند، آنها تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ بله آن [استقامت] اعتقاد ساز است؛ یعنی ابتدا یک عمل ممکن است باشد بعد در اثر استقامت این عمل تبدیل میشود به یک اعتقاد.
شاگرد: …
حالا یک بحث مفصلی است نزدیک است ان شاء الله در بحث داریم ما مفصل هم راجع به آن صحبت کردیم، ذیل آیه ی 200 سوره ی آل عمران را قبلا بحثش را کرده ایم 40 جلسه، الان به یک قدر اینجوری جواب قاطع داده نمیشود، هم ذیل آیه ی 213 سوره ی بقره یک بحث گذشت راجع به همین مسأله [و] میتوانند روایاتش را رجوع بکنند در رابطه با اینکه انسان سرشتش اجتماعی است یا نه [و] عرضی است اجتماع برایش؟ هم در آیه ی 200 سوره ی آل عمران، ان شاء الله این دو جا بحثش آمده است و میاید ان شاء الله.
شاگرد: …
حالا نه این[که] مقدارش چقدر است در افراد مختلف [فرق میکند]، ملکه شدن یک مسأله در وجود افراد گاهی ممکن است با یکبار برای یک کسی ملکه ایجاد بشود از بسکه او حریص است، یک موقع هم ممکن است هنوز کسی 100 بار انجام داده است ولیکن ملکه در او ایجاد نشده باشد یا وقتی انجام شده است هی ندامت پشت سر آن آمده است؛ یعنی چه کبیره چه صغیره ندامت پشت سرش آمده است، لذا آنجایی که هی ندامت و پشیمانی پشت سرش میاید این ادامه پیدا نکرده است و این احاطه پیدا نکرده است و این باعث میشود که نمیتوانیم حد بزنیم، بستگی به آن شوقی دارد که این از آن [شوق] نشأت میگیرد؛ گاهی ممکن است با یکدونه اصرار محقق بشود همچنانکه ملکه ی وجودی گاهی ملکه ی شجاعت با یکبار در میدان رفتن شکل میگیرد، گاهی میبینی یک کسی صد بار هم رفته اما هنوز هم که هنوز است کاملاً میترسد [و] وحشت دارد، این متفاوت است یک حد خاصی [و] تعداد ندارد…
شاگرد: …
یک موقع است برای متقین أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ برای دیگران چه؟ الحاق است، أُعِدَّتْ نیست.
شاگرد: …
عرض کردم دیگر، این جنت أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ به نحوی است [و] أُعِدَّتْ للتائبین به نحوی [دیگر] است؛ یعنی میگوییم أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ و التائبین…
شاگرد: …
خب بله تائبین هم مراتب دارند اما خود این دو مرتبه ی کاملاً مجزاست در عین اینکه خودشان هم صاحب مراتب هستند، پس أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ و التائبین دو مرتبه ی کاملاً مجزاست اصلا شاید دو نوع بهشت باشد، اما خود اهل تقوی مراتب دارند البته.
شاگرد: …
عطف همین است که اینها وارد بهشت میشوند هر دو، بهشتی که عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ است اما این بهشتی که عرضها السماوات و الارض است أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ و التائبین هم برای متقین یک طوری آماده میشود برای تائبین هم به نحو دیگری؛ یعنی أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ و التائبین آنجایی که عطف بر متقین باشد.
شاگرد: …
اصرار با استغفار جمع نمیشود مگر اینکه استغفار تمسخر بشود بعدا، یک لقلقه زبان باشد اما اگر پشیمانی قلبی باشد نه…
شاگرد: …
نه، در حقیقت اگر این اصرار مانده باشد آن استمرار در آن نیست؛ یعنی ببینید یک موقع هست که انسان قبل از گناه است میل پیدا کرده است تقویت شده است اما یک موقع است بعد از عمل میبیند پشیمان است بدش آمده است ناراحت هم هست غصه هم میخورد، همین غصه خوردن و ناراحتی – حالا بعدا ان شاء الله روایاتش را میخوانیم – نحوه ای از استغفار است و این اتصال را به هم میزند، مثل این میماند که توبه ی بعد از توبه است، عمل – توبه، عمل – توبه، ولی دائمی نمی ماند هر دفعه این حالت پشیمانی ضعیف تر میشود اگر توجه به آن نکند…
شاگرد: …
اگر این پشیمانی رو به ازدیاد باشد آن گناه رو به ضعف میرود اگر پشیمانی رو به ضعف برود گناه رو به قوت رفته است.
[1] . آل عمران: 135.
[2] . «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى». / نجم: 32.
[3] . بحار الانوار: ج 68، ص 23.
[4] . تفسیر المیزان: ج 4، ص 21.
[5] . «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا». / نساء: 17.
[6] . بحار الانوار: ج 68، ص 259، ح 1.
[7] . شمس: 8.
[8] . همان (ادامه متن المیزان)
[9] . تفسیر المیزان: ج 4، ص 75.
[10] . کافی: ج 2، ص 288.
[11] . «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ». / فصلت: 30.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 847” دیدگاه میگذارید;