بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سوره آل عمران، آیات ۱۱۱ تا ۱۲۰
سوره آل عمران/ آیات 111 تا 120
سلام علیکم و رحمة الله.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی محمّد و آله الطاهرین (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم) و لعن الدائم علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.
در محضر آیات نورانی سورهی آل عمران، آیه ۱۱۳ به بعد بودیم که آیات شریفه فرمودند که: «لَيسُوا سَوَاءً مِّن أَهلِ ٱلكِتَبِ… بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم لَيسُوا سَوَاءً مِّن أَهلِ ٱلكِتَبِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ ءَانَاءَ ٱلَّيلِ وَ هُم يَسجُدُونَ»[1]، در این آیه شریفه همانگونه که به عرض دوستان رسید و بیان شد در محضر آیه بودیم و نکات متعددی از آن از جمله اینکه «لَيسُوا سَوَاءً» را عرض کردیم اهل کتاب را دو دسته میکند مانند این میماند که بگوییم اهل کتاب مِنهُم أُمَّةٌ قَائِمَةٌ و مِنهُم أُمَّةٌ کافِرَة که این «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» در مقابل «أُمَّةٌ کافِرَة» است؛ حالا این «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» یعنی قائم به چه معناست؟ به معنای اینکه اینها در صدد پیاده کردن احکام دین هستند، قیام بر پیاده کردن دارند؛ خب این نکته را که قبلاً عرض کردیم.
حدوداً ۸ تا 9 صفت را برای این دسته میشمارد، قبل از این، صفات اهل کفر را شمرد یعنی اهل کتابی که ایمان نیاوردند؛ اهل کتاباند، اهل کتاباند از یهود و نصارا اما اینها چه بودند؟ مؤمن نبودند، کثیر منهم فاسقون بودند: مِنهُم المُؤمِنُون وَکَثِیرٌ مِنهُم الفَاسِقُون، درست است؟
(صدای ضعیف صحبت کردن یکی از حضار)
استاد: بله؟ «وَأَکثَرُهُمُ الـ… الفَاسِقُونَ»[2] که اکثرشان فاسق بودند. اینجا دارد صفات مؤمنان را میشمارد؛ صفات مؤمنان را یکیاش را امت بودن، یکیاش این علاوه بر امت بودن که با هم بودن است و یک مقصد واحد را دارند، قائم بودن به اینکه احکام دین را همه با هم عزم کردند که احکام دین را پیاده بکنند، دین پیاده بشود، دنبال پیاده کردن هوای نفسشان نیستند، هوای نفس نیستند بلکه دنبال پیاده کردن…، دغدغهشان چیست؟ پیاده کردن دین است؛ «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ»، قَائِمَة مثل کسی که تعبیر، خدا رحمت کند آیت الله حسن زاده، ایشان فرمودند کسی که عزم دارد مثل کسی میماند که گیوهاش را پوشیده است، آستینش را بالا زده، کمر را بسته است برای اینکه یک کاری بکند، این قائمه بودن یعنی این، یعنی عزم پیدا کردن بر اینکه این کار…، از قائد بودن که نشستن و سکون است این جدا میشود، ایستاده است آماده به کاراست، فقط مقصود ایستادن وایستادن نیست، این ایستادن عزم است، این ایستادن نشان دهندهی عزم و آماده به کار بودن است که«أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» دنبالش «يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ» این «ءَايَتِ ٱللَّهِ» را جلسه گذشته عرض کردیم کتاب خدا که یتلون آیات کتاب الهی را منتهی به قرینهی اینکه در آیهی قبل آمده است که «بِأَنَّهُم كَانُواْ يَكفُرُونَ بِـَايَتِ ٱللَّه»[3] آن «أَکثَرُهُمُ الفَاسِقُونَ» چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که «يَكفُرُونَ بِـَايَتِ ٱللَّه»، آیات الهی را که اینها کفر ورزیدند فقط کتاب خدا بود یا تمام آیات الهی بود که نازل شده بود؟ معجزاتی که بر موسی کلیم نازل شده بود، تمام آیاتی که بود تمام آن کمالات و کراماتی بود که داده شده بود، اینها در مقابل همهی آنها کفر ورزیدند و کفر به آنها که از جملهاش يَقتُلُونَ أَنبِيَاءَ اللّه بود که يَقتُلُونَ أَنبِيَاءَ اللّه یکی از مصادیق چه بود؟ «يَكفُرُونَ بِـَايَتِ ٱللَّه» بود که کفر بآیات اللّه بود. به قرینهی آن، میتوانیم بگوییم «يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ» یعنی تلاوت آیات الهی یعنی همهی آیات الهی را یادآور میشوند به قرینهی یتلون که تلاوت است که یکی بعد از دیگری است شاید مقصود قرآن باشد و کتاب الهی یتلون چون در آیات دیگر نیز به کار رفته است که اینها آیات خدا را میخوانند در حقیقت به دنبالش، یُزَکِّیهم وَ یُعَلِّمُهم است؛ «یتلو، یتلو آیاتنا و یُزَکِّیهم وَ یُعَلِّمُهم، یُعلّمُ الکِتاب وَالحِکمَة»[4] که این ممکن است به لحاظ در حقیقت آن قرینه، قرآن باشد به لحاظ یتلو اما به لحاظ آن قرینهی آیهی سابق که «يَكفُرُونَ بِـَايَتِ ٱللَّه» هست و آن آیات الهی عام هست، این «يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ» نیز چه باشد؟ عام باشد، از جملهاش کتاب خدا باشد و آیات دیگر را نیز شامل بشود لذا هرگونه توجهی که اینها پیدا میکنند در رابطه با آیات الهی و تذکر میدهند که «یتلون» نیز عرض کردیم فقط «یقرؤون» نیست که خودشان بخوانند، برای خودشان باشد بلکه «یتلون» حتماً مقصود این است که نسبت به دیگران هم دارند چه کار میکنند؟ نسبت به دیگران هم دارند این را ابراز میکنند پس در حقیقت میتواند این «ءَايَتِ ٱللَّهِ» عام باشد به قرینهی آیهی قبل.
«ءَانَاءَ ٱلَّيلِ وَ هُم يَسجُدُونَ»؛ «ءَانَاءَ» که جمع است، لحظه به لحظه را شامل میشود نشان میدهد اینها دوام دارد این تلاوت آیاتشان که به خصوص که در شب فرصتی است که انسان قدرت تمرکز بیشتری دارد تمام «ءَانَاءَ ٱلَّيلِ» برای اینها چه هست؟ ذکر است و آیه است و تلاوت آیه است لذا شبهای اینها شبهای زنده است، شبهایشان به تعبیر بعضی از نقل، شبهایشان روز است از بس که در حقیقت چه هست؟ برای اینها مبدأ نورانیت است به لحاظ مبدأ نورانیتشان شبهایشان روز است، به این عنوان؛ منتهی شب_روز بودن به لحاظ آن تعلیم و تعلم است، روز بودن به لحاظ کار است ولی این شب_روز بودن به لحاظ چه هست؟ آشکار شدن حقایق برایشان است به این جهت برای اینها شب…، «ءَانَاءَ ٱلَّيلِ» اینها «يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ» را.
«وَ هُم يَسجُدُونَ»؛ حالا این «يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ» یک مصداقش خواندن قرآن است در شب «وَ هُم يَسجُدُونَ» در حالی که در سجده هستند، این یک مصداقش است اما تمام مصداقش این نیست؛ این حتما هست، این قدر متیقنش است اما اینکه اینها «يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ»، آیات را عام گرفتیم و «وَ هُم يَسجُدُونَ»، «هُم يَسجُدُونَ» نیز کنایه از چه هست؟ کنایه از همهی عبادات است که سجده اوج عبادت است، نه اینکه فقط اختصاص به سجده داشته باشد چنانچه مثلاً در قرآن متعدد ذکر میشود که «أقِیمُوا الصَّلاة و ءَاتُوا الزَّکاة»[5]، تمام عبادات را و روابط اجتماعی را در چه خلاصه می کند؟ در «أقِیمُوا الصلاة و ءاتُوا الزکاة»، این دو را به عنوان دو نمادی که «أقِیمُوا الصلاة» همهی عبادات را شامل میشود، در رأسشان صلاة است و «ءاتُوا الزکاة» نیز تمام روابط اجتماعی را شامل میشود، در رأسشان إیتاء زکات و انفاق است که باید، واجب است و انجام بشود و لذا منحصر نیست که بگوییم إلّا و لابد فقط این، دقت میکنید؟ لذا «هُم يَسجُدُونَ» نیز اینجا به عنوان فرد شاخص عبادت است که حال سجده است البته خود این نشان میدهد که با فضیلتترین حالت این است که انسان، کتاب خدا را قرائت میکند، تلاوت میکند در حالی که در سجده است خب پس این وجهی است که شمولش را از دست نداده است اما شاخص بودن این فرد نیز سرجایش چه هست؟ محفوظ است.
خب این تا حالا چند تا خصوصیت، امت بودن، قائم بودن، «يَتلُونَ ءَانَاءَ ٱلَّيلِ»، این سه تا و بعد چه؟ «وَ هُم يَسجُدُونَ»، سجده، چهار تا. بعد وارد میشود در آیهی بعد میفرماید که:«يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ»[6] اینها به مبدئیت و توحید ایمان دارند. میتوانیم بگوییم که آیهی قبل نحوهای از بیان را داشت، آیهی بعدی تفسیر آیهی قبل است، میتوانیم بگوییم این آیه نیز تتمیم آیهی قبل است. تتمیم باشد خصوصیات چهار تا دارد ادامه پیدا میکند، پنج، ششه به بعد اما اگر تفسیر باشد همان را دارد چه کار میکند؟ در مقام آن بیانش و تبیینش برمیآید، هر دو وجه امکان پذیر است اما اینکه تتمیم باشد شاید سادهتر باشد قبولش.
اینها را که دارم میگویم اقوال مختلف است [10:00] منتهی در حالت همین احتمال بیان میکنم که «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ»، «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ» نگاه به توحید، یعنی یک منظر است، یک دریچه است نه فقط بگویند خدا را قبول داریم، یک موقع هست به همهی هستی، افعال، کارها از دریچهی توحید نگاه میکنند این «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ» است یعنی یک نوع جهانبینی و نگاه است که گاهی از دریچهی توحید است و مبدئیت که همه چیز را به لحاظ علت فاعلیاش میبینند، فعل خودشان را نیز به لحاظ علت فاعلی که از جانب خداست که «مَا رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَ لَكِنَّ ٱللَّهَ رَمَی»[7] میبینند، هر چیزی را از دریچهی علت فاعلی دیدن یؤمن…، این ایمان باللّه است، این مرتبهی کمال ایمان باللّه است که هر چیزی را از دریچهی چه ببیند؟ فعل خدا ببیند، مبدئیت خدا ببیند، این مرتبهی ایمان باللّه است، درست است؟
در کنار «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ» یک در حقیقت نگاه دیگر نیز ممکن است که آن چه هست؟ «يُؤمِنُونَ باليَومِ ٱلأَخِرِ» است، «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ ٱليَومِ ٱلأَخِرِ»[8] گاهی حقایق و مسائل و افعال را از دریچهی معادباوری میبینند پس گاهی از دریچهی توحید میبینند، گاهی از دریچهی چه نگاه میکنند؟ از آن روزنهی معادباوری که خود این دو تا دو نوع تربیت ایجاد میکند که انسان گاهی مسائل را با نگاه به غایت بیان بکند، از راه علت غایی بیان بکند، گاهی از راه علت فاعلی بیان بکند البته کمال آنجایی است که هم راه علت فاعلی دیده بشود و هم راه علت غایی دیده بشود. توانستم عرض را برسانم؟
لذا در جامعه و نظام تربیتی گاهی میبینی آن نگاه علت فاعلی تاثیرگذارتر است، از آن جهت باید مربی وارد بشود، گاهی علت غائی تاثیرگذارتر است که غایت را بیان بکنی و معادباوری را جا بیندازی، از آن راه باید باور، مربی وارد بشود و مربی کامل کسی است که قدرت تشخیص داشته باشد که بداند از هر کدام از اینها چگونه استفاده بکند لذا «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ ٱليَومِ ٱلأَخِرِ» فقط این نیست که بگوید خدا هست و معاد هست بلکه «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ ٱليَومِ ٱلأَخِرِ» این است که اعمالش را، حقایق هستی را در ارتباط با مبدئیت و معاد ببیند. هر فعلی را که دارد انجام میدهد فاعلیت خدا را در آن ببیند و نتیجهای که این در نهایت رجوع میکند که کما بدأنا، «كَمَا بَدَأَكُم تَعُودُونَ»[9] همچنان که شما را آغاز کردیم و ایجاد کردیم عود شما نیز مطابق بدأ شما هست لذا کسی که ایمان به معاد پیدا بکند خیلی متفاوت است با کسی که ایمان به معاد ندارد؛ کسی که دنیا را صد، عالم عمرش را صد سال بداند با کسی که عمرش را ابدی بداند خیلی متفاوت است رفتارش. اگر باور کرد که این ابدیت دارد یعنی به معاد باور کرد خیلی در حقیقت، نسبتهایش با عالم متفاوت میشود تا کسی که عمرش را فقط همین حیات دنیا بداند و همین صد سال بداند، خیلی فرق میکند با این، با هم رفتارشان اگر فرق نکند معلوم میشود باور به معاد پیدا نکرده است یعنی اگر رفتار کسی که ادعای معادباوری دارد با کسی که این ادعا را ندارد و قبول ندارد یکسان شد معلوم میشود آن معادباور، رفتار، اعتقادش به معاد صحیح نیست، حرفی است، لقلقه زبان است پس نگاه بکنیم اگر میخواهیم بفهمیم که معاد در وجود ما باورش شکل گرفته است یا نه ببینیم رفتارمان با کسی که این اعتقاد را اصلا ندارد، توجهی به این اصلا ندارد اگر یک جور شد معلوم میشود که در مرتبهی فقط لقلقهی زبان است لذا تربیت بر اساس معاد برای خودش خیلی عالم وسیعی را باز میکند، یک نظام تربیتی خاصی را ایجاد میکند پس این نیز به عنوان چه هست؟ خصوصیت اینها است که هم نگاهشان به توحید است این «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» که «يَتلُونَ ءَايَتِ ٱللَّهِ» فی ءَانَاءَ ٱلَّيلِ در حقیقت «ءَانَاءَ ٱلَّيلِ وَ هُم يَسجُدُونَ» از جملهی این است هم معادباورند هم توحیدباورند، افعال را هم از نگاه فاعلی میبینند هم از منظر غائی که معاد است میبینند. خب این نیز دو خصوصیت دیگر.
«وَ يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ ٱلمُنكَرِ»[10] اثر این معادباوری و باور به توحید در وجود اینها، امت بودن، قائم بودن در این در حقیقت هدف که دارند قیام میکنند برای پیاده کردن و اینکه در شبها عزمشان را جزم میکنند با یَتلُونَ ءَانَاءَ ٱلَّيلِ، با سجده که سجده در ایجاد عزم خیلی آثار دارد یعنی از آن چیزهایی که در ایجاد عزم و به دنبالش معرفت به توحید و معاد خیلی اثر دارد سجده است لذا حالا یک وقتی إن شاء اللّه باید بحث سجده و آثار سجده را که جا داشت اینجا نیز ولی خب دیگر حالا یک خرده چون میخواهیم کتاب هم رو به آخر است شاید بعضی دلها نیز منتظر مثلاً این هستند که از این دو سه صفحه نیز عبور بکنیم، نگاه به قرآن نمیکنیم که الآن بالأخره اینجا وسط سوره است و…، نگاه به کتاب المیزان میکنیم، جلد سوم آخرهایش است دو سه صفحهی آخر است، خیلی آن وقت در این حالت گفتن آن جای خودش را باز نمیکند که این «وَ هُم يَسجُدُونَ» نقش سجده در ایجاد عزم…، لذا ببینید که در روایات ما برای سجدههای طولانی نسبت به کسانی که سالک إلی الله هستند یک نقش اساسی قائلاند و این را اصلا به عنوان یکی از لوازم کار دیدند حتی نماز شب را که بیان میکنند به عنوان یک سجده مطرح میشود نماز شب نیز، خود نماز شب تمامش به عنوان یک سجده مطرح میشود که نشان میدهد که نماز شب نیز آن نتیجهی سجده را ایجاد میکند که خودش نماد آن سجده و غایت الخضوع هست لذا روی بحث سجده و اذکاری که در سجده ذکر شده است به خصوص حالا آن ذکر یونسی که «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبحانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ ٱلظّالِمِينَ»[11] که این خودش یک معراجی و ایجاد عزمی برای حضرت یونس (سلام الله علیه) کرد که دنبالش میفرماید همین مسأله را اگر دیگران نیز داشته باشند، درست است؟ «فاستَجَبنَا لَهُ وَ نَجَّيناهُ مِنَ ٱلغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِی ٱلمُؤمِنِينَ»[12] که این یک سنت است، فقط اختصاص به یونس نبی ندارد که «كَذَلِكَ نُنجِی ٱلمُؤمِنِينَ» اگر که دیگران نیز این در حقیقت حال تضرع «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبحانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ ٱلظّالِمِينَ» را داشته باشند «كَذَلِكَ نُنجِی ٱلمُؤمِنِينَ» نجات مؤمنین را… . لذا شب برای ایجاد عزم در روز اصلا به عنوان یک مقدمهی لازمه است یعنی اگر کسی شبش ایجاد مقدمهی لازمه را برای روز انجام نداد، روزش متزلزل است.
خدا رحمت کند علامه طباطبایی، ایشان فرمودند هر چقدر من در روز مراقبهام بیشتر بود شبهایم زلالتر بود، از این طرف. یعنی شب اثرش در ایجاد عزم برای روز است و اگر انسان مراقبهاش را در روز رعایت کرد زمینه بهرهمندی از شب فراهم میشود. دوباره اگر شب او توانست مراقبهی شب را داشته باشد آن وقت در روزش میتواند توفیق پیدا کند مراقبهی بیشتری در ورود کثرات نسبت به خودش داشته باشد. ایشان فرمود خواب های شب نیز زلالتر میشود یعنی کلاس درس شب تعطیل نمیشود حتی اگر خوابیده است، خوابش میشود چه؟ یک دانشگاه و کلاس و رتبه برایش که کسی که مراقبت دارد لذا خوابش نیز میشود سجده، کسی که با طهارت بخوابد در روایت دارد که خوابش نیز میشود چه؟ میشود عبادت. وقتی شد عبادت، غایت عبادت نیز میشود سجده، برای انسان آن خواب سجده میشود یعنی کأنّه در حالت سجده…، اینها خیلی زیبا است یعنی اینها برای ما، خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را، ایشان میفرمودند که خدای سبحان در امت ختمی تصرف در زمان کرده است، این تصرف در زمان این است که ما نگاهمان این است که خب نیم ساعت نیم ساعت است دیگر، نیم ساعت که نمیتواند ۲۴ ساعت بشود که. میتوانیم بگوییم یک ساعت مساوی است با 24 ساعت؟ میگوید نه بابا! یک مساوی با 24 نمیشود. حضرت آیت الله بهجت میفرمودند که خدا فرموده است، روایات فرمودند که میشود، چگونه؟ ایشان فرمودند که در روایت آمده است که «رهبانیت أمتی صلاة اللیل»[13]، نماز شب رهبانیت امت من است بعد ایشان فرمودند رهبانیت یعنی، همانگونه که در قرآن آمده است «رَهبَانِيَّةً ٱبتَدَعُوهَا مَا كَتَبناهَا عَلَيهِم إِلَّا…»[14] ما ننوشتیم خودشان اینها بر خودشان قرار دادند با اینکه خودشان قرار دادند اگر رعایتش را میکردند «فَمَا رَعَوهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا»[15] رعایتش را نمیکردند اگر رعایتش را میکردند ما اثر را بر آن مترتب میکردیم این مقدار را. رهبانیت این بود که ۲۴ ساعت [20:00] وقف خدا میکردند خودشان را، هیچ کاری به کارهای بشری…، راهب و راهبه یعنی اینکه ازدواج نمیکردند، در دنیا وارد نمیشدند، وقف خدا خودشان را میکردند، میگوید ما این را قرار ندادیم برایشان «مَا كَتَبناهَا عَلَيهِم» این ما ننوشتیم برای اینها، ما این کار را نمیکنیم، ما تعادل را و آن کمال را در ارتباط، عبادت را در ارتباط نیز میبینیم در ارتباطات اجتماعی اما با این حال حضرت آیت الله بهجت میفرمودند که اثر ۲۴ ساعت مراقبهای که اینها داشتند در روایت فرموده است که «رهبانیت أمّتی صلاة اللیل» همان مقداری است که در نماز شب اگر کسی هر شب رعایتش را بکند اثر 24 ساعت مراقبه بر آن مترتب میشود یعنی آن شب را کسی در آن مقدارش که برای نماز شب لازم است حالا به قول، به فرمایش ایشان نیم ساعت، نیم ساعت را کسی درست حیات بدهد به آن، إحیاءش بکند اثر چه بر آن مترتب است؟ ۲۴ ساعت مراقبه. مثل کسی میماند که ۲۴ ساعت چه کار کرده است؟ مراقبه داشته است.
خب در قرآن نیز آمده است: « لَيلَةُ ٱلقَدرِ خَيرٌ مِّن أَلفِ شَهرٍ»[16] یک شب است اما یک شب مساوی است با هزار ماه، مساوی است با یک عمر؛ یک شب مساوی است با یک عمر، درست است؟ یک شب مساوی با یک عمر شدن نیز خودش این در نظام ریاضی نیست اما در نظام الهی هست که یک مساوی است با چه؟ یک مساوی است با هزار ماه! هزار ماه مساوی است با چه؟ ۸۰ سال که ۸۰ سال در حقیقت میشود چه؟ یک عمر. یک عمر در حقیقت برای انسان با یک شب محقق میشود.
خب این میخواستم عرض بکنم که سجده نقشش در عبادات و تأثیر روز، تاثیر اینگونه است که خدای سبحان در آن تصرف کرده است در آن کار و زمانی که سجده محقق میشود و لذا به ما فرمودند که حتماً وقتی را برای سجدههای خاص و طولانی، حالا طولانی که میگوییم به لحاظ افراد خاص مناسبتهای خودشان دیگر، نه من درآوردی، یک مقداری که آن نظام عمومی دین در حقیقت قرار داده است ولی داشته باشد انسان به خصوص در وقت سحر که آن استغفار انسان «وَ بالأَسحَارِ هُم يَستَغفِرُونَ»[17]ـی که استغفار را دارند مثل یونس نبی که «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبحانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ ٱلظّالِمِينَ» این چه باشد؟ در آن وقت این حالت در حقیقت برقرار باشد.
خب در ادامه میفرماید که «يَأمُرُونَ…» این را میخواستم عرض بکنم اثر سجدهای که اینها در شب داشتند این است که اولاً «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ ٱليَومِ ٱلأَخِرِ» برایشان ایجاد میشود یعنی آن نگاه توحیدی و فاعلی را مییابند از این سجده، معلوم است سجدهها هدفمند است نه هر جوری و هر چیزی، سجدهای است که به دنبالش چه ایجاد میکند؟ یأ… «يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ ٱليَومِ ٱلأَخِرِ» و همچنین اثر عملی اجتماعیاش این است که «يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ ٱلمُنكَرِ» که این «يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ ٱلمُنكَرِ» بیان آن «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» است که امتی که قائم است، عزم دارد تا دین را پیاده بکند و قوام بدهد و قیام بکند در برابر پیاده شدن احکام دین آن وقت «يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ ٱلمُنكَرِ» میشود ظهورش، درست است؟ ظهور آن میشود که «يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ ٱلمُنكَرِ» چون این را مفصل دیگر در رابطه با بحثهای قبلی داشتیم دیگر از آن عبور میکنیم.
«وَ يُسارِعُونَ فِی ٱلخَيراتِ»، اینها در تحقق خیرات چه دارند؟ سرعت دارند. سرعت با عجله به تعبیری که مرحوم علامه دارند در همین کتاب المیزان در ذیل آیه می فرمایند که «و المسارعة المبادرة و هی مفاعلة من السرعة»[18] مسارعه از سرعت باب مفاعله است، «قال فی المجمع…» مجمع البیان، «…و الفرق بین السرعة و العجلة…» بین سرعت و عجله فرق چه هست؟ «…أنّ السرعة هی التقدّم فیما یجوز أن یتقدّم فیه» آن جایی که جایز است تقدم در آن ایجاد شود را میگویند سریع انجام داد، مسارعة کرد، یعنی آن جا را با مسارعة…، اما آن جایی که «لا یجوز أن یتقدّم است» میگویند چه کار کرد؟ عجله کرد «و هی محمودة و ضدّها الإبطاء» ضدش کندی است، إبطاء، بطیء حرکت…، یعنی کند حرکت…، یعنی آن جایی که باید تند برود، تند نرود کند برود لذا مذموم است «ضدّها الإبطاء و هو مذموم و العجلة…» اما عجله چیست؟ اینها را چه کسی دارد میفرماید؟ صاحب مجمع البیان، مرحوم طبرسی[19]. «والعجلة هی التقدّم فیما لا ینبغی أن یتقدّم فیه و هی مذمومة» عجله مذموم است، «و ضدّها الأناة» ضدش چه هست؟ ضد عجله أناة است، تأنی، با تأنی حرکت…، لذا ممدوح است با تأنی حرکت کردن، بطیء نیست ضد عجله، ضد عجله چیست؟ أناة است، أناة یعنی دقت در عمل، تأنی در عمل یعنی عمل را با تمام لوازمش محقق کردن «و ضدّها الأناة و هی محمودة» این در حقیقت چه هست؟ محمود است، «انتهی».
سؤال یکی از حضار نامفهوم 25:36.
استاد: حالا عرض میکنم، بله، بله، بله عرض میکنم.
«والظاهر أنّ السرعة…» مرحوم علامه میفرماید که ظاهر این است که سرعت در اصل وصف للحرکة است و العجلة وصف للمتحرّک، هرجا میخواهند برای خود حرکت وصفی را بیاورند با سرعت میآورند ولی اگر بخواهند برای متحرک یعنی کسی که دارد حرکت میکند بخواهند وصفی بیاورند عجله، میگویند این شخص عجول است یا این حرکت سریع است، میگوید ایشان میفرماید که این باشد اما نکته این است که در بعضی از جاها عجله آمده است اما عجله مذموم تلقی نشده است مثلاً در مورد حضرت موسی (علیه السلام) «وَ مَا أَعجَلَكَ يا مُوسَی»[20] وقتی داشت به سمت میقات میرفت، خدای سبحان به او خطاب کرد که: موسی چرا عجله کردی که قوم تو جا ماندند؟ فاصله ایجاد شد، حالا یادم نیست آیهی چند است که به اصطلاح آن مقدمهاش نیز که آیهی«وَ مَا أَعجَلَكَ يا مُوسَی» چرا عجله کردی و وقتی داری به میقات میآیی که آن قومت فاصله افتاد، در…. پیدا کردند آدرس را دوستان؟
حضار: «وَ مَا أَعجَلَكَ عَن قَومِكَ يا مُوسَی»[21]، 27:01نامفهوم.
استاد: طا…، 317؟ بله در صفحهی 317، خیلی زیبا است این جا این بحث را آن جا میفرماید، بله در صفحهی ۳۱۷ آیهی ۸۳ «وَ مَا أَعجَلَكَ عَن قَومِكَ يا مُوسَی» چرا عجله کردی از قومت یا موسی؟ لذا عجله این جا وصف چه آمده است؟ وصف متحرک آمده است دیگر، درست است؟ مرحوم علامه فرمودند: سرعت وصف حرکت است، عجله وصف متحرک است دیگر، اینجا نیز وصف متحرک آمده است؛ «وَ مَا أَعجَلَكَ عَن قَومِكَ يا مُوسَی» موسی چرا عجله کردی؟ فاصله افتاد بین تو و قومت، «عَن قَومِكَ» یعنی ملاک عجله را نیز چه قرار داده است؟ فاصله افتادن، چون این امام قومش بوده است، بنا بود با آن ۷۰ نفر بیایند به میقات، درست است؟ به کوه طور بروند و این جلو زد. «قَالَ هُم أُولَاءِ عَلَی أَثَرِی»[22] خدایا حواسم هست به قومم، اینها پشت سرم دارند میآیند یعنی اینگونه نیست که من از اینها کلا غافل شده باشم، نه! «هُم أُولَاءِ عَلَی أَثَرِی» دارند پشت سر من میآیند اما «وَ عَجِلتُ إِلَيكَ رَبِّ لِتَرضَی» خدایا شوقی که من به تو دارم من را به این عجله کشانده است که بیتابم نمیتوانم آرام بیایم «عَجِلتُ إِلَيكَ رَبِّ لِتَرضَی»[23]، رَبِّ نیز که رَبّی است دیگر یعنی ای رَبّ من خدایم، ای پرور….، که لِتَرضی که این عجله لِتَرضی است نه عجلهای که در حقیقت مذموم باشد.
بعد آن جا در حقیقت خدا نیز در حقیقت کلام موسی کلیم را میپذیرد و نقضی و به اصطلاح و ردی برای او بیان نمیکند و سؤال خدا نیز از او که «وَ مَا أَعجَلَكَ عَن قَومِكَ يا مُوسَی» توبیخ نیست بلکه برای این است مقام موسی آشکار بشود که چگونه بیتاب خدا در این میقات بود اما در عین حالی که مقام توحید و جذب الهی برای موسی در شوق به سوی خدا و لقاء الهی بود اما در عین حال غافل از اجتماع نیز نبود و تعبیر اینکه «هُم أُولَاءِ عَلَی أَثَرِی» حواسم هست اینها نیز من امامشان هستم و باید ببرم آنها را، این امام جامعه است در عین اینکه جهت الهیاش در اوج است و اشتیاقش در اوج است و مردم با او قابل قیاس نیستند، میتواند جمع بکند آن جهت فردیت خودش را در ارتباط با خدای سبحان و جهت اجتماعیاش را در امام قوم بودن که یک چشم و نظر به سوی آن شوقش دارد و یک چشم و نظر به سوی اجتماع دارد که اینها را نیز همراه بکند با خودش که این آیهی شریفه نشان میدهد عجله همیشه در جای [30:00] مذموم به کار نرفته است البته در جاهای دیگری عجله به صورت مذموم نیز به کار رفته است که حالا من شاید میخواستم یادداشت کنم، یادداشت کردم الآن نمیدانم کجا یادداشت کردم که آیاتش را برای دوستان بخوانم، اما همین یک مورد کفایت میکند که نشان…
حضار: 30:18 نامفهوم.
استاد: بله؟
حضار: 30:20 نامفهوم.
استاد: بله «عجّلوا بالصلاة»، در قرآن را ما بیان کردیم حالا در روایات و اینها بابش خیلی وسیع میشود، خیلی وسیع میشود اما این نمونهی قرآنیاش بود که در عین اینکه عجله بوده است ولی در عین حال چه بود؟ در عین حال ممدوح بوده است که ربِّ…، تعبیر این است که «وَ عَجِلتُ إِلَيكَ رَبِّ لِتَرضَی» تا در حقیقت آن رضا، دنبال رضای تو بودم.
خب پس میتوانیم بگوییم که عجله غالبا برای امر مذموم به کار میرود اما در عین حال با قرینه دلالت بر امر ممدوح میتواند بکند، این درست است چنانچه سرعت غالبا در امر ممدوح به کار میرود اما با قرینه میتواند در امر مذموم نیز به کار برود لذا میبینید که «سارعوا إلی الخیرات» داریم، درست است؟ سارعوا در حقیقت «إِلَی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم»[24] داریم که سرعت است، سرعت بگیرید، این در عمل است، سرعت در عمل است که وصف حرکت است که عملتان چه باشد؟ سرعت در چه باشد؟ در مغفرت ربّ، سرعت در حرکت به سوی خدای سبحان باشد.
پس این در حقیقت بحث مسارعة نیز که در این جا آمده است که در این آیهی شریفه «یُسَارِعُونَ فِی الخَیرَاتِ»[25] اینها سرعت دارند در خیرات، چرا سرعت دارند در خیرات؟ به این جهت است که، به این جهت است که خیرات اگر در حقیقت در نظام کمالی است سرعت یکی آیا باعث نمیشود دیگری در حقیقت محروم بشود؟ میگوید در کمالات الهی این خصوصیت هست که اگر همه نیز با هم حرکت بکنند برای همه هم قابل تحصیل است غیر از سرعت در امر دنیا است که اگر تو سرعت و سبقت گرفتی نسبت به یک امر دنیایی را خواستی تو او را به دست بیاوری دیگری حتما چه شده است از آن؟ محروم شده است. اما اگر کسی سرعت گرفت در اینکه شجاع باشد، سخی باشد، درست است؟ اگر کسی سرعت گرفت دیگری نیز سرعت گرفت در شجاعت و سخاوت، سخاوت و شجاعت این، مانع از سخاوت و شجاعت او نمی شود.
بله بعضی از امور، سرعت یکی در حقیقت باعث میشود که دیگری به آن جا نرسد مثلا میگویند سرعت بگیرید در رسیدن به صف اول نماز که این مثلا ثواب، خب صف اول محدود است حالا بگو ۵۰ نفر صف اول جا میشوند بیشتر که جا نمیشوند اما اگر بقیه نیز این سرعت را گرفتند و آمدند ولی به صف اول نرسیدند خدای سبحان میفرماید در اینجا بر اساس نیت جزاء داده میشود نه بر اساس عملی که محقق شد، بله این قصدش بود، مقدماتش نیز فراهم کرد، سر وقت نیز آمد، نه که نماز حالا دارد آخرهایش است بگوید من میخواهم بروم صف اول! خب آن موقع جا نیست. اگر کسی به دنبال صف اول باشد چه کار میکند؟ زودتر اقدام میکند برای آمدن با تحقق شرایطش اما اگر آمد و به صف دوم رسید اثر حضور در صف اول به خاطر نیت این برایش محقق میشود لذا سرعت در این جا مزاحمت ایجاد نمیکند، سرعت در….
یک تعبیر دیگری نیز هست این است که مگر به ما نمیگویند «خیر الأمور أوسطها»[26] نه سریع انجام بدهید نه کند وسط باشد، درست است؟ تعبیری که بیانی که بعضی از مفسرین عزیز و بزرگوار دارند این است که تا وقتی که انسان هنوز در آن مسیر صراط الهی قرار نگرفته است باید مراقب باشد مزاحمتها و لوازم کارش به گونهای باشد که یک کارش با کار دیگرش تزاحم نکند، گاهی مراقبت نیست انسان یک کاری را میخواهد سریع انجام بدهد اثرش از دست دادن کارهای دیگرش میشود؛ آن جا باید مراقبت بکند اما اگر کسی از این مرتبه عبور کرد، داخل در صراط شد مثل اتوبانی میماند که دیگر حالا این جا چه هست؟ دیگر این جا در حقیقت مانع نیست، در اینجا سرعت مزاحمت ندارد لذا در «خیر الامور اوسطها» در مرتبه قبل است، صحیح نیز هست در نظام تربیتی نیز همینگونه است ما در «خیر الامور اوسطها» برای آغاز تا وسط راه است اما از وسط راه به آنور لذا به ما میگویند که مثلاً نگاه بکنید حضرات معصومین (علیهم السلام) مگر ندارد که «و يُؤثِرُونَ (بها) عَلَی أَنفُسِهِم وَ لَو كَانَ بِهِم خَصَاصَةٌ»[27] درست است؟ و اینکه اینها و نطعمکم، «إِنَّمَا نُطعِمُكُم لِوَجهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُم جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا»[28] و یا خودش میفرماید در آن حالتی که گرسنه بودند و روزهدار بودند اما چه کار کردند؟ اطعام کردند، این «خیر الامور اوسطها» سازگار نیست با این، بله این «خیر الامور اوسطها» مربوط به مرتبهی موطن قبل است که باید رعایت شرایط…، اما در مرتبهای که انسان به کمال بالاتر و ورود در صراط مستقیم الهی میرسد آن جا سرعت در خیرات میتواند در حقیقت چه کار، چه باشد؟ آن جا حکم انسان در آن جا سرعت در خیرات باشد، این یک نکته.
نکتهی دیگر این است که سرعت در خیرات به این معنا است که انسان نمیداند چقدر میماند و اگر خیری برای انسان به عنوان کمال برای انسان قرار داده شده است اگر سرعت به خرج ندهد ممکن است عمرش کفاف ندهد تا به این…، نه که دیگری به دست میآورد از این از دستش میرود نه! دیگری نیز به جا بیاورداین هم میتواند به جا…، اما عدم سرعت این باعث میشود که ممکن است توفیق بر آن پیدا نکند و عمرش تمام شود یا کار دیگری پیش بیاید در قبال این، وقتی این کار الآن در این فرصت با سرعت انجام نداد مزاحمت پیدا کند با کار دیگری که مجبور بشود یکیاش را انجام بدهد لذا سرعت در انجام خیرات برای کسی که مشتاق به کمال است، آن نیز میداند کمال نامتناهی در کار است و هر لحظه را باید با سریعترین فعل انجام بدهد تا چیزی را از دست ندهد لذا سرعت عقلانی و عقلی است، این سرعت عقلی است: هم عقل حکم به این سرعت میکند که اینجا حرکتش سریع باشد هم نقل دلالت بر این میکند که «یُسَارِعُونَ فِی الخَیرَاتِ» که در خیرات اینها اهل سرعت هستند.
«وَ أُولَئِكَ مِنَ ٱلصّالِحِينَ»[29] این «اولئک»، «اولئک» چقدر زیبا است «اولئک» میگوید تا اشاره به دور باشد نشان میدهد مقام اینها یک مقام عالی است لذا اینگونه نیست که بگوید مثلا اینهایی که این جا هستند «من الصالحین»اند دقت میکنید؟ «اولئک»، این گروه که عظمت مقامشان را کأنّه باید خیلی انسان زحمت بکشد تا به این موطن و مقام برسد لذا «اولئک»، این گروه که اشاره به دور هست «من الصالحین» هستند از صالحین هستند. حالا صالحین نیز اشارهاش را که بکنیم که این آیه إن شاء الله تمام شده باشد.
در روایات ما صالحین یک مقام تشکیکی است، در آیات ما. گاهی میبینی که آیه ذکر میکند که همهی انبیاء از صالحین هستند، آیه دارد. گاهی ذکر میکند ابراهیم خلیل در آن اوج کمالش طلب مقام صلوح و صالحین را میکند و وعدهی الهی به این است که «إِنَّهُ فِی ٱلأَخِرَةِ لَمِنَ ٱلصّالِحِينَ»[30] مقام صالحین را به ابراهیم در آخرت میدهیم یعنی در دنیا به مقام صالحین واصل نمیشود و امکان ندارد لذا در روایت دارد که این مقام صالحینی که ابراهیم طلب میکرد نه مقام صالحی باشد که همه انبیاء صالحاند بلکه مقام صلوحی بود که حضرات معصومین (علیهم السلام) داشتند، آن مقام صلاح را میخواست لذا تعبیر حضرت یوسف (سلام الله علیه) نیز هست که «تَوَفَّنِی مُسلِمًا وَ أَلحِقنِی بالصّالِحِينَ »[31] درست خواندم آیه را؟ «تَوَفَّنِی مُسلِمًا وَ أَلحِقنِی بالصّالِحِينَ» مرا ملحق به صالحین بکن با اینکه یوسف نبی صدیق بود، یوسف…، یا «يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ»[32] اگر آیه را درست خوانده باشم، «أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ» که در حقیقت تعبیر به صدیق برای یوسف نبی شده است در خود قرآن کریم اما خودش در آخرین لحظات عمرش بعد از آن که جریان سجده یعقوب و در حقیقت برادرانش محقق میشود میفرماید آن جا که «تَوَفَّنِی مُسلِمًا وَ أَلحِقنِی بالصّالِحِينَ» که در آن اوج در حقیقت کمالاتش تقاضای الحاق به صالحین را میکند پس معلوم میشود که مقام صالحین یک مقام تشکیکی است، درست است؟ بله همهی انبیاء از صلحاء هستند، هستند. اولیاء از صلحاء هستند اما اینگونه نیست که تمام شده باشد بلکه مقام بالاتر صلاح بعد از صلاح در کار است تا به مقام صلوح مطلق که آن صلوح در حقیقت مقام حضرات معصومین (علیهم السلام) است برسند.
این هم «وَ أُولَئِكَ مِنَ ٱلصّالِحِينَ» که در اینجا آمده است که إن شاء الله خدای سبحان همهی ما را به آن مقامات [40:00] صلوحی که برای اولیائش قرار داده است ما را نیز برساند إن شاء الله در محضر آیهی بعد إن شاء الله جلسه بعد هستیم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
فهرست منابع
قرآن
شیخ کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407هـ ق.
شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413هـ ق.
شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1365.
مجلسی، بحار الانوار، تحقیق ابراهیم میانجی و محمد باقر بهبودی، دار الاحیاء التراث، چاپ سوم، 1983م.
طباطبایی، محمدحسین، المیزان في تفسیر القرآن، بیروت_لبنان: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1351_1352.
طبرسی، فضل بن حسن، رسولی، هاشم و یزدی طباطبایی، فضل الله، مجمع البیان، بیروت-لبنان: دار المعرفة، 1408هـ ق.
[1]) آل عمران، آیه 113.
[2]) آل عمران، آیه 110.
[3]) آل عمران، آیه 112.
[4]) آیاتی مانند بقره، آیه 129؛ بقره، آیه 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2.
[5]) آیاتی مانند بقره، آیه 43؛ بقره، آیه 83؛ بقره، آیه 110؛ نساء، آیه 77؛ حج، آیه 78؛ نور، آیه 56 و… .
[6]) آل عمران، آیه 114.
[7]) انفال، آیه 17.
[8]) آل عمران، آیه 114.
[9]) اعراف، آیه 29.
[10]) آل عمران، آیه 114.
[11]) انبیاء، آیه 87.
[12]) انبیاء، آیه 88.
[13]) شیخ کلینی، الکافی، ج3، ص488؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص472؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج2، ص120؛ مجلسی، بحار الانوار، ج84، ص146.
[14]) حدید، آیه 27.
[15]) حدید، آیه 27.
[16]) قدر، آیه 3.
[17]) ذاریات، آیه 18.
[18]) طباطبایی، المیزان، ج3، ص385.
[19]) طبرسی، مجمع البیان، ج2، ص814-815.
[20]) طه، آیه 83.
[21]) طه، آیه 83.
[22]) طه، آیه 84.
[23]) طه، آیه 84.
[24]) آل عمران، آیه 133.
[25]) آل عمران، آیه 114.
[26]) مجلسی، بحار الانوار، ج74، ص166.
[27]) حشر، آیه 9.
[28]) انسان، آیه 9.
[29]) آل عمران، آیه 114.
[30]) بقره، آیه 130؛ نحل، آیه 122؛ عنکبوت، آیه 27.
[31]) یوسف، آیه 101.
[32]) یوسف، آیه 46.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 829” دیدگاه میگذارید;