بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سوره آل عمران، آیات ۱۱۱ تا ۱۲0
سلام عليكم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر آيات صد و دوازدهم به بعد سوره آل عمران هستيم كه قدري از نكات آيه صد و دوازدهم باقي مانده بود و همچنين در محضر آيات بعدي هستيم. نكاتي كه از اين آيه باقي مانده بود اين بود كه تعبير «بسم الله الرحمن الرحیم ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ»[1] يك نكته اين بود كه ذلت تكويني به چه معنا میشود اگر که «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» یا «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» به معناي ذلت تكويني باشد؟ ذلت تكويني يعني اينکه قضا و قدر الهی بر اين تعلق گرفته كه اينها ذليل باشند. چرا اين قضا و قدر تعلق گرفته؟ آيا در وجود اينها به عنوان یک ذاتی تعلق گرفته قضا و قدر؟ نه، قضا و قدر الهی به اين تعلق گرفته به اين معنا كه به واسطه سنتهای الهی که در كار بوده، چون اينها «يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» و همچنين عصیان و اعتداء دائمي سنتشان بوده و دوام بر اين داشتند، خداي سبحان هم ذلت بر اينها را دائم قرار داد و الا قوم بنی اسرائیل جزو امتهایی بودند كه برترين نعمتهای الهی را برایشان خدا قرار داد. «فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ»[2] برایشان قرار داد، آيات بسيار را در بين امم دیگر براي بنی اسرائیل قرار داد تا عزت پيدا كنند. اما اينها بر خلاف تمام اين آيات، پشت به اين آيات كردند. «يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ» اینها كفر به آيات الله داشتند و هر چقدر آيات بيشتر باشد و بصيرت زايیاش بيشتر و شديدتر باشد كفر به آنها هم جزاي بالاتري را به دنبال دارد.
لذا جريان ناقه صالح را که قوم صالح پي كردند، چون آيت مبصره بود، بدون اينکه پیغمبرشان تقاضاي عذاب بكند خود به خود اين آيت مبصره، چون آيتي بود كه خودشان خواسته بودند، تقاضاي خودشان بود، از دل كوه مقدس خود آنها اين ناقه آمده بود بيرون به تقاضاي آنها، اين فصیل [3:27] هم داشت و هم، يعني فرزند داشت و همچنين اين آب را تبديل به شیر میکرد براي اینها هر روز، در جلوي چشم اينها بود اين آيت، جهات متعددي از حسن و خير را داشت براي اينها، به اين جهت وقتي او را پي كردند، عذاب الهی بر آن قوم نازل شد.
خداي سبحان بر امت بنی اسرائیل هم، اسباط بنی اسرائیل هم آيات بسيار زيادي را، چه از زمان يعقوب سلام الله عليه و بعد از آن تا زمان موسی کلیم و بعد از او آيات بسيار زيادي را قرار داد تا زمان پيغمبر اكرم كه يكي از آن آيات كثرت انبياء بود كه براي اینها فرستاد كه از عالیترین نعمتهای الهی وجود مبارك انبياست كه اينها از كثرت انبياء بهرهمند بودند و لذا «وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» يكي از كارهاي اینها بود كه در مقابل نعمتها و آيات الهي به كار گرفته بودند که آيات را از بين میبردند، كه آيات الهی وجود مبارك انبيا بود و اينها در مقابل اين آيات «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» که اينها بدون حق و با اينكه میدانستند، به غير حق را بيان كردیم.
پس اين بيانی كه اينجا میفرماید كه اگر اين ذلت تكويني باشد، ذلت تكويني يعني سرگذشت قهري اينها با توجه به این عملي كه انجام دادند اين ذلت دائمي است. چرا این ذلت دائمي براي يهودِ بعد محقق شد با اينكه يهوديان سابق اين کار را کرده بودند؟ چون اینها به فعل آبائشان در روایت دارد راضي بودند. لذا مواخذ شدند به فعل آبائشان، چون اينها هم اگر برایشان پيش میآمد همين كار را میکردند. در روايت هم دارد، و هيچ گاه انكار هم نكردند. يعني هرگاه در آيات بر پيغمبر نازل میشد اينها را توبیخ میکرد كه شما اين كارها را كرديد، با اينكه اين كارها را يهوديان سابق كرده بودند، زمان موسی كليم كرده بودند، اینها اين كار را كرده بودند اما هيچگاه نگفتند ما اين کارها را نکرديم، آنها را آباء ما كردهاند، يعني بر اين فعل راضي بودند. لذا شايد از آن مسائلي که میتواند آن نگاه فلسفه تاريخي به امتها را، آن اينجا خیلی شديد نشان بدهد، قرآن كريم در رابطه با يهود به كار برده كه يک سنت حاكم بر عدهای از اينها، بر تمامشان جزایش حاكم است. چرا؟ چون راضي به فعل آبائشان هستند. همان جوری كه در رابطه با ظهور همين مسئله بیان میشود كه وقتي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور میکنند، اولين كارهاي ايشان، جزو اولين كارهایش جريان در حقیقت نطفههای بني اميه را كور میکنند و مقابله میکنند و بعد وقتي اعتراض به ايشان میشود كه آباي اينها آن مشكلات را دارند، تعيير جواب حضرت این است که اینها «رضي بفعل آبائهم» اینها به فعل آبائشان راضي هستند و چون راضي به فعل آبائشان هستند حكم مسئله مطابقت با همان کاری است که با آبائشان امكان پذير بود با اينها هم بايد محقق بشود، جزو احكام زمان ظهور است. در امروز ما نمیتوانیم این حكم را جاري بكنيم كه كسي را به صرف اينكه به فعل آبائش راضی است قصاص بکنيم، نمیتوانیم. اما جزو احكام اختصاصي زمان ظهور است كه در آنجا شدت حکم آشکار میشود. حالا یک بحث دقيقی هم دارد در آنجا. اين نكته كه ذلت تكويني اگر باشد به اين معناست.
اگر ذلت تشريعی باشد به اين معناست كه «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» به قرینه «أَيْنَ مَا ثُقِفُوا» هرجا اینها را پيدا كرديد اينها را باید بکشيد، يعني تشريع و امر است، انشاء است. اگر تكوين باشد اِخبار است، اگر تشريع باشد انشاء است كه شما بايد اين كار را بكنيد كه «أَيْنَ مَا ثُقِفُوا» اینها را چه کار بکنيد؟ همانجور، چون اينها «يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ»[3] با شما اين كارها را كردند حکم تشريعی اين است كه اينها را به قتل برسانيد مگر اينكه «بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ»[4] اینها متمسك شده باشند. حبل من الله را گفتیم ايمان به خدا است، توبه كرده باشند ايمان بياورند، خب آنجا ديگر قتل از آنها منصرف است، يا تحت حاكميت و پيمان دولتي قرار بگيرند که آن دولت و قدرت با ما پيمان دارد و ما به خاطر اين چه كار میکنیم؟ اینها را خونشون محقون میشود و حفظ میشود، به خاطر اينکه تحت آن حمايت دولتي هستند كه با ما معاهده دارد. اين هم خلاصه يك نكته.
يك نكته ديگر اين است كه این چرا فرمود «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ»؟ یک وجهش را قبلاً عرض كرديم، نكته ديگرش اين است كه «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» بیان را دارد جوري نشان میدهد ملاك بدهد؛ يعني کشتن انبيا به غير حق، این سبب اين حالت خباثت شديد اینها میشود كه هر كاري كه به غير حق محقق بشود مراتب کشتن «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» است. پس «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» نفرمود «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ» فقط، كه اگر اشتباهاً، خطائا انبيا را کشتند به این مبتلا باشند، نه؟ «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» يعني انبياء را آگاهانه و با علم، آن هم به جهت اينكه اینها چون به حق هستند اینها را کشتند. يعني دنبال اين نبودند كه يكي را بکشند، دنبال اين بودند كه یک آدمي كه به حق است را بکشند. لذا به غير حق بودن اينها كه قتل به غير حق است این مدخليت دارد در اين ملاك. ملاك داده دست ما كه هر جا کسي به غير حق كاري را دارد انجام میدهد جزو مراتب اين حكم قرار میگیرد.
اين هم يك نكته كه نشان میدهد اگر آدم در كارهاي ساده، در همین كارهاي ساده، ابتدا، میداند یک چیزی حق است ولي زير پا بگذارد. (10:00) به مرتبهای از این شامل این میشود، البته شدت و ضعف حکم را شدید و ضعیف میکند دیگر، معلوم است دیگر، شدت حکم و ضعف حکم تابع شدت و ضعف ملاک است. اگر ملاک بود ولی خطر رسیدن به او است، یعنی ملاک واحد است ولی نقطه شروعش نقطه شروعِ ضعیفی است. به آنجا ممکن است منجر بشود که تا قتل به غیرحق انبیا هم کشیده بشود. کسی که میداند این نکته حق است اما زیر پا میگذارد و اعتنا نمیکند. این هم یک نکته که در اینجا.
چهار مرحلهای را هم که در اینجا فرمودند این چهار مرحله که «يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ»، «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» عصیان و «كَانُوا يَعْتَدُونَ». «كَانُوا يَعْتَدُونَ» نفرمود در حقیقت اینها عصیان میکنند؛ چون عصیان گناه است. اما یک موقع است انسان گناه میکند جاهلانه، از روی جهل گناه انجام میدهد، از روی فقر و بیچارگی گناه انجام میدهد، وقتی هم گناه انجام میدهد پشیمان هم است. حالا اگر توبه هم نکرده همین حالت ندامت در وجودش است اما بیان اینجا خیلی زیبا است «وَكَانُوا يَعْتَدُونَ» اینها دنبال این بودند حدود را زیر پا بگذارند. اعتداء، زیر پا گذاشتن حد است، یعنی گناه را با نگاه اعتداء انجام میدادند. یعنی اصلاً دنبال اعتداء بودند آن هم به خصوص «وَكَانُوا يَعْتَدُونَ» یعنی سیره اینها استمرار بر اعتداء بود.
خیلی لجاجت میخواهد ها! درست است از یک عمل شروع کرده اما این عمل از یک بغضی و لجاجتی نشات گرفته که سیره اینها شکستن حد بود، حدود را زیر پا گذاشتن بود، تجاوز از حد بود. حدود الهی را میدانستند اما اگر گناه میکند انسان، یک موقع است جهلا است، یک موقع است اعتدائا است یعنی میخواهد حد را زیر پا بگذارد، لجاجت است میخواهد حد را زیر پا بگذارد، از حدود تجاوز بکند. این «وَكَانُوا يَعْتَدُونَ»؛ «كَانُوا يَعْتَدُونَ» خيلي خلاصه خطرناك است كه انسان اگر هم یک موقعی گناه انجام میدهد، عصا و عصیان است، عصیانش بر اثر اعتداء نباشد بلكه عصیانش از باب فقری، جهلی، خلاصه ضعفي، از یک چیز اينجوري باشد و دنبال این نباشد نعوذبالله که حدود زير پا قرار بگيرد. بله بفرماييد.
شاگرد: …
استاد: يک موقع خداي سبحان بنا بر اين است كه هدايت را محقق بکند. اگر میخواهد هدايت را، سؤال ایشان این است که آیا میشود از بیرون کسی نگاه بکند بگوید چطور خدا این همه آیات قرارداد برای اینها، بالخصوص اینها، ویژه اینها و در عین حال اینها بدترین قوم شدند در پشت کردن به این آیات! خدای سبحان همیشه اینجوری نیست که اگر آیات برای کسی میآورد فقط اکرام باشد، بلکه آیات زیاد آوردن گاهی برای ابتلاء است. یعنی شرط اول هر آمدن آیهای ابتلاء است که این معلوم بشود چند مرده حلاج است. و چون اینها استعداد کمال شدید و سقوط شدید را داشتند، هر دو طرف را، آیات هم باید مطابق این کمال و سقوط اینها بیاید. لذا هرچی قومی در نظر الهی آمادگی ابتلاء شدیدتری را داشته باشند خدا از آوردن آیات ابتلایی برای آنها دریغی ندارد و لذا اینها آمادگیشان زیاد بود، هم مومنان اینها که حالا میآید که قلیل بودند ولی اکثرهم فاسقون بودند و منهم، کسانی که از اینها ایمان آوردند اما قلیل بودند، این قلت خودش رسیدن به این اوجش با این آیات لازم داشت یا نداشت؟ لذا شما یک زمین مثلاً بزرگ را آبیاری میکنید تا مثلاً چقدر زعفران از این برداشت بکنید و در عین حالی که چقدر علف هم در اینجا روییده میشود. از منظر الهی ارزشمند است هرچند که علفها هم در اینجا رشد بکنند و ناسپاسی و کفرشان را آشکار بکنند. اما خب این آیات، آیاتی بود که برای دیگران هم امکان هدایت را داشت، ولی اینها پشت کردند و لجاجت میشود.
شاگرد: …
استاد: یعنی اینجا این زمینه بیش از همه جا بود که این آیات الهی در اینجا بروز و ظهور بکند. لذا تعبیر این است که آنچه در بنی اسرائیل محقق شده، در امت ختمی حتماً محقق خواهد شد. لذا نشان میدهد که در امت ختمی آن خروجی است به علاوه به اضافه. لذا آیات الهی بر امت ختمی، گاهی برای آنها حسی بود، برای امت ختمی این آیات هم مرتبه حسیاش را دارد هم مرتبه بالاترش را دارد. لذا انبیایی که برای بنی اسرائیل آمدند، در وجود مبارک پیغمبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام به تمام و اشد آنها این ظهور و بروز محقق شده. پس این آمادگی را در امت ختمی هم بوده و این آیات در امت ختمی هم محقق شده منتها به همین نحوی که تناسب به امت ختمی دارد. خب این هم یک نکته که «يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ» که از این طرف آمده. اگر بخواهیم از طریق عملیاش برویم «كَانُوا يَعْتَدُونَ» اینها حد شکن بودند و تجاوز از حد. لذا عصیان میکردند و عصیانشان سبب قتل انبیا شد که قتل انبیا کفر نهایی اینها را به دنبال داشت. یعنی از این طرف که برویم از عمل، از «كَانُوا يَعْتَدُونَ» بعد خلاصه «ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا» و بعد «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» و بعد «كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ» که آن هم «كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ» یعنی فقط کفر به آیات نبود بلکه استمرار در این بود، ثبات در کفر به آیات الله بود.
اینها خلاصه آدم میبیند که نبی که میخواهد این را بیان بکند میشناسد دارد بیان میکند، میبیند که ثبات در کفر به آیات الهی در بین این قوم بوده، ثبات در تجاوز در حد بوده، اولی و آخری کانوا دارد داخلش «كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ» «كَانُوا يَعْتَدُونَ» اولی و آخری، نشان میدهد که آن ثبات در اعتقاد از ثبات در عمل کفرآمیز و معصیت آمیز نشأت میگیرد. در اینجا ثبات بوده، در آنجا هم ثبات محقق شده، که «كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّه» در انتها میگوید «كَانُوا يَعْتَدُونَ» که این «كَانُوا يَعْتَدُونَ» به «كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّه» منجر میشود. لذا حواسمان باشد اگر نعوذبالله از دست انسان گناهی سر زد و در رفت و انجام داد، توبه را زود ملحق بکنیم که گاهی یک گناه وقتی دوام پیدا میکند «كَانُوا يَعْتَدُونَ» صدق میکند، اگر دوام پیدا بکند. لذا می گویند اصرار حتی بر صغیره، اصرار بر صغیره یعنی «كَانُوا يَعْتَدُونَ» اصرار بر صغیره. اصرار بر صغیره کبیره است چرا؟ چون «كَانُوا يَعْتَدُونَ» است. لذا حواسمان باشد که اگر گناهی سر زد، زود انسان دنبال یک راهی برای جبران آن باشد که نعوذبالله به این دام و این صید مبتلا نشود که «كَانُوا يَعْتَدُونَ» و عصیانش عصیان ثبات باشد و به «كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّه» منجر بشود.
این آیات الهی نکات زیبای دیگری دارد که دیگر حالا با همه آن نکات که این «حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» را مرحوم علامه طباطبایی میفرماید همین که حبل را تکرار کرده «حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» معلوم میشود دو سنخ هستند از حق، «حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ» تعبیر ایشان این است در شرح [18:35] که میآورد میفرماید که «و قد كرر لفظ الحبل بإضافته إلى الله وإلى الناس»[5] دوتا، دو بار آورد «لاختلاف المعنی» چون حبل در اینجا معنایش مختلف است. «فانه من الله» حبل من الله یعنی چی؟ «القضاء والحكم تكوينا أو تشريعا» اما «ومن الناس البناء والعمل»[6] که در حقیقت نسبت به مردم حبل من الناس بنا و عملی است که ذیل آن حبل گنجانده میشود. حبل را هم که ایشان معنا میکند هر سببی است که «یوجب التمسک به الاثم» [19:11] یعنی وقتی انسان پناه میگیرد به این حبل، با این محفوظ میماند. حالا این حبل گاهی یک بنایی است، یک عملی است که انجام میدهد به لحاظ مردم، یا قضا و قدر الهی است به لحاظ تشریع و تکوین، که هرکدام چون معنایش مختلف شد حبل را تکرار کرد. نفرمود «بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ النَّاسِ» دقت میکنید «حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ النَّاسِ» بیان نکرد. «حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» که معلوم میشود معنای حبل دو معنا است. بعد دیگر ایشان هم نکات دیگری هم که تقریباً بسیاری از آن گفته شده، بیان شد.
در آیه بعد این «بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»[7] را هم ایشان میفرماید «بَاءُوا» به معنای «رجعوا» [19:53] است. «و المسکنة اشد الفقر»[8] از فقر شدیدتر است «و الظاهر ان المسکنة»[9] (20:00) وقتی که مسکنت ایجاد میشود «ان لا یجد الانسان سبیلاً الی النجاة و الخلاص»[10] چرا؟ چون مسکنت عرض کردیم جایی است که انسان به سکون میافتد در آن، درست است مسکنت از سکن است. وقتی انسان در شدت فقر زمینگیر میشود به طوری که دیگر امکان رهایی ندارد میگویند اینجا مسکنت است. مسکنت آنوقت وقتی که آمد «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» برای اینها مسکنت زده شد و تقدیر شد؛ یعنی دیگر امکان نجات از این پیدا نمیکنند که این را هم ایشان میفرماید که و المسکنة اشد الفقر» «و الظاهر ان المسکنة ان لا یجد الانسان سبیلاً الی النجاة و الخلاص اما یهدده» [20:44] از آن چیزی که او را تهدید میکند دیگر امکان خلاص نداشته باشد. تهدید به سمت او میآید اما گاهی یک تهدیدی میآید انسان جابجا میشود این تیر به این نمیخورد، از این میتواند نجات پیدا بکند. اما یکجا نشسته دیگر نمیتواند تکان بخورد، هر تیری هم که به سمتش شلیک بشود برود، این مجبور است بنشیند ببیند که تیر دارد به او میخورد، این میشود مسکنت! جایی که دیگر انسان امکان جابجایی از آنجا ندارد. بعد ایشان میفرماید این با صدر آیه و ذیل آن هم تناسب دارد.
بعد وارد آیه بعدی میشویم «بسم الله الرحمن الرحیم لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ»[11] «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ»[12] اینجا بیان این است که ببینید در آیه صدودهم که در آن دسته قبلی از آیات بود که در محضرش بودیم، آخرین آیه دسته قبلی فرمود که «وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»[13] عدهای از این اهل کتاب اهلِ ایمان بودند ولی اکثر اهل کتاب فاسق بودند. بعد به واسطه اینکه اکثر اهل فسق و فجور بودند، خصوصیات فاسقین را اول ذکر کرد، با اینکه آنجا تأخیر در ذکر بود «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ» مقدم بود اما «وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» مؤخر بود به لحاظ ترتب ایمان که فضیلت با ایمان است و فسق متأخر است از جهت رتبه وجودی، اما در بیان چرا تقدیم کرد فاسقون را، چرا؟ علتش این است که «أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» بودند. چون اکثریت اینها را فسق تشکیل میداد و مقام، مقام تخطئه اینها بود، بیان تخطئه اینها بود، ذم اینها بود، لذا تقدیم پیدا کرد تخطئه اینها و بیان ذم اینها. لذا شروع شد آیات با «لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ»[14] حکم فاسقین را دارد بیان میکند، تا رسید به اینجایی که «لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» که اینجا بیان اهل ایمان است که وقتی اهل ایمان را میخواهد بیان بکند که «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ» از اینها اینجا میفرماید که «لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» چندین خصوصیت را برای مومنان اینها میشمارد. اینکه این اهل کتاب، اهل ایمان باشند دو برداشت میشود. چرا اهل کتاب آورد؟ آیا اهل کتاب بودن اینها به این معنا است که اینها سابقاً اهل کتاب بودند و الان ایمان آوردند به اسلام، یا نه الان اهل کتاب هستند و اهل کتاب اگر الان هستند با توجه به اینکه وقتی اسلام آمده، اهل کتاب ایمانشان ممدوح نیست، مقبول نیست مگر اینکه «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»[15] از او مقبول نیست و صفت مدحی برایشان شمرده نمیشود.
دو برداشت در اهل تفسیر ایجاد شده، یکی این که اهل کتاب بودن به لحاظ حال ما مضی اینها است، حال گذشته است. که حال گذشته اینها، چون اینها اهل کتاب بودند اما اهل انصاف بودند، تا اسلام آمد قبول کردند اسلام را، اگر به اینها میگوید اهل کتاب، به لحاظ گذشته اینها باشد که «لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» کسانی که اهل کتاب بودند و اسلام آمد اینها ایمان آوردند با آن کسانی که ایمان نیاوردند یکسان نیستند. «لَيْسُوا سَوَاءً» یکسان نیستند. به این معنا باشد یک خلاف ظاهر باید مرتکب شده باشیم که اهل کتاب به کار رفته ولی به لحاظ حال ما مضی و گذشته اینها باشد. اما اگر بخواهیم حال ظاهر را رعایت بکنیم که اهل کتاب یعنی کسانی که الان اهل کتاب هستند و در عین حال بگوییم که اهل کتاب آنهاییشان که این خصوصیات را دارند بر کسانی که این خصوصیات را ندارند فضیلت دارند، آن وقت ناخودآگاه اقرار کردیم به اینکه در زمان اسلام کسانی که از اینها اهل ایمان به خودشان باشند نه به اسلام، به کتاب خودشان باشند، به احکام خودشان باشند فضیلت پیدا میکنند در حالی که در آیه شریفه که میفرماید «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ» قبول نمیشود از اینها، و اینها هم آن موقع اصلاً به این دیگر در حقیقت اینها جزا داده نمیشوند؛ چون آن دین نسخ شده و دین بعدی آمده، با ظاهر آیات دیگر قرآن سازگار نیست. در هر صورت یک خلاف ظاهری باید در آیه مرتکب بشویم اما اغلب مفسرین خلاف ظاهر به لحاظ ما مضی را بهتر پسندیدند
شاگرد:
استاد: عرض کردم که اگر کسی به لحاظ ما مضی بگیرد میگوید یهودیان و مسیحیان که اهل کتاب صدق بکند برایشان، آن همان خلافی که در رابطه با اسلام می گوییم آنجا هم سرایت میکند دیگر، همان آنجا هم سرایت میکند. اما در عین حال..؛ حالا اجازه بدهید که تکمیلش بکنیم بعد من بعدش در خدمتتان هستم.
بعد میفرماید «لَيْسُوا سَوَاءً» اینها یکسان نیستند. یعنی این دو دسته هیچگاه یکسان نیستند. کدام دو دسته؟ «مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» از اهل کتاب کسانی که «أُمَّةٌ» دستهای هستند که اینها هم با هم مرتبط هستند چون امت را شکل دادند «قَائِمَةٌ» این «قَائِمَةٌ» خیلی صفت مهمی است، یعنی اهل قیام به اطاعت حق بودهاند، یعنی اقامه و قیام در راه اطاعت الهی را داشتند نه اینکه فقط انجام بدهند عمل را، «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» بودند، یعنی به صورت گروهی قیام بر انجام عمل داشتند که نشان میدهد که اینها یک نگاه فردی به دین نداشتند، به خصوص با آن نگاهی که عرض بکنیم اینها ایمان آوردند و چون ایمان آوردند جمعی ایمان آوردند. شان نزول آیه هم که چند شان نزول برایش ذکر کردهاند که دستهای از بزرگان یهود و نصارا، از عالمانشان و بزرگانشان ایمان آوردند، یکدفعه با هم ایمان آوردند.
حالا بعضی میگویند که از مثلاً مسیحیان نجران و یهودیان جاهای مختلف حالا روایتش است، شان نزولش است، ایمان آوردند با همدیگر، بعد در مقابل اینها که اینها ایمان آوردند، یهود و نصارا شروع کردند به یک تبلیغات چیز که اینها آدمهای سستی بودند، اینها آدمهای عهدشکنی بودند که دین خودشان را رها کردند. در عین حال اسلام و قرآن از اینها تعریف میکند که اینها با هم آن هم. چون باهم ایمان آوردند و در صدد اقامه برآمدند یک اثر جدی گذاشت، یک اثر کلان ایجاد کرد. غیر از این بود که تک تک ایمان بیاورند که «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» که خصوصیاتی دارند. خصوصیات اولشان این است که امت هستند یعنی جمعی و ارتباط جمعی با هم دارند. دومین خصوصیتشان این است که اینجور نیست که فقط عمل خودشان را انجام بدهند، اقامه و قیام بر چی دارند؟ اینکه اطاعت حق محقق بشود در عالم، به دنبال این هم هستند یعنی این را مقدم حتی کرده بر خصوصیاتی که بعداً میآورد که نشان میدهد که قیام بر تحقق احکام الهی جزو خصوصیات بسیار عالی است در نسبت آن جایی که میخواهند یک کسی را بستایند لذا میگوید «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» که اینها اهل قیام بر اطاعت الهی هستند. آن وقت اینها هم اهل تفکر هستند هم اهل عمل هستند، چرا؟ هم حکمت نظری دارند هم حکمت عملی دارند. «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ» آیات الهی را تلاوت میکنند. یعنی در مرتبه فکر و تفکر و فهم و شعور چی هستند؟ «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ» آدمهای سادهای نیستند «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ» یعنی دوام در چی دارند؟ «آنَاءَ» جمع «إن» یا «أن» است «آنَاءَ»؛ که «إن» یا «أن» هر دو به کار رفته با فتحه و کسره و به معنای لحظه و ساعت است «آنَاءَ اللَّيْلِ» یعنی تمام لحظات شب را اینها در حال «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ» هستند و همچنین در حالی که «وَهُمْ يَسْجُدُونَ» (30:00). چقدر زیبا! یعنی اینجور نیست که فکرشان جدای از عمل باشد، حالشان در حالی است که در اوج عمل هم هستند «وَهُمْ يَسْجُدُونَ» چقدر زیبا! یعنی از یک طرف در نگاه نظر، بهترین نظر را دارند که «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ» کتاب خدا را مطالعه «يتلون» تلاوت مربوط به کتاب خدا است. درست است آیات الله اعم است، هر آیهای را شامل میشود آیه تکوینی و تدوینی را شامل میشود، اما يتلون کنایه از این است که آیات خدا را یعنی کتاب الهی را اینها تلاوت دارند. خواندن است، تلاوت هم وقتی تلاوت میشود یعنی برای دیگران هم است. این جوری نیست يتلون اینجوری است. یعنی یک موقع است «یقرئون» است میخوانند، یک موقع است يتلون است. يتلون یعنی نه فقط خودشان بلکه برای استفاده دیگران هم اینها تلاوت دارند، این هم خیلی زیبا است که «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ» را، یعنی اینها کارشان ترویج آیات الهی است و خواندن برای دیگران، تدریس دارند، این تلاوت تعلیم است، تدریس است، خواندن برای دیگران هم است علاوه بر این که خودشان دارند. «وَهُمْ يَسْجُدُونَ» در حالی که خودشان در اوج مرتبه عمل و خضوع هستند که سجده اوج عبادات است و تلاوت اوج نظام تعلیم و تعلم است. این اوج نظام تعلیم و تعلم، آن هم اوج نظام عمل، هر دو را اینها با هم دارند. خیلی زیبا است. خوش به حال آنهایی که خدا اینجوری آنها را میستاید، و این هم انحصار ندارد به یک دورهای که فقط تمام شده باشد، لذا دارد که اینها خصوصیتشان پس یکی «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ» است، یکی «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ» است «آنَاءَ اللَّيْلِ» است، دوام دارد کارشان در تمام لحظات، شبشان به خوابیدن نمیگذرد که تمام شده باشد، شبهایشان هم کلاس است، شبهایشان هم زنده است. شبهای شان هم زنده است که شیران روز و زاهدان شبند، اینها شبشان مقدمه کار روزشان است «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ» در حالی که اینها در سجده قرار دارند.
بعد دنبال این مسئله خصوصیات دیگرشان را در آیه بعد میفرماید که «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ» هم نگاهشان به توحید است و مبدائیت، هم نگاهشان به مبدأ است. یعنی ایمانشان با مبدأ و معاد عجین است، یادشان و ذکرشان نسبت به معاد و نسبت به مبدأ، هر دو است. این جور نیست که نسبت به معاد غافل باشند یا نسبت به مبدأ غفلت داشته باشند «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»
بله اینها همینجوری ذکر ساده نیست، در عین این که دارد میستاید یک افرادی را اینجوری، دارد تعلیم میدهد که باید اینجوری باشید. اِخبار است از آنها، انشاء است برای ما. یعنی اگر کسی میخواهد آن «لَيْسُوا سَوَاءً» باشد، خرجش از اهل کفر و اهل فسق جدا باشد، راهش این است، اگر میخواهد با آنها مشترک نباشد مرزهایش اینها است، باید پررنگ کند، این مرزها را باید پررنگ کند، امت باشد کار جمعی داشته باشد، قائم باشد باید قیام بر اطاعت الهی داشته باشد و آنها را اقامه بکند و همچنین در حقیقت «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ»[16] باشد فقط به خواندن قرآن کفایت نکند، «يَتْلُونَ» دیگران را هم از این بهرهمند بکند و همچنین «آنَاءَ اللَّيْلِ» است، شبش کاملاً حیات داشته باشد و در حالی که در اوج عبادت هم است نسبت به خدا که «يَسْجُدُونَ» باشد. «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ»[17] آن وقت این خصوصیتش این است که نسبت به معروف و منکر هم بیتفاوت نمیگذرد. پس ببینید آن کسی که قَائِمَة بود خصوصیت قائمه بودنش هم در اقامه طاعات الهی است هم در امر به معروف و نهی از منکر است، «يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ»[18] حالا انشاءالله «يُسَارِعُونَ» خودش یک بحثی دارد که بحث خیلی زیبایی است انشاءالله در جلسه بعد در محضر دوستان هستیم انشاءالله. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من در خدمت دوستان سؤال و جواب اگر دارند هستم.
شاگرد: ……
استاد: بله
شاگرد: …
استاد: عرض کردیم که اینها ایمان آوردند دیگر. یعنی گفتیم در ئ.قولی است قولی که اینها اهل ایمان باشند به صلاح نزدیکتر است
شاگرد: ….
استاد: نه دیگر نه دیگر، این خصوصیات اینها است بعد از این است که ایمان آوردند. لذا به دنبال این هستند که بقیه نصارا و یهودیها را هم ایمان بیاورند با این نگاه که امر به معروف و نهی از منکر گاهی در نظام عمل است در درون جامعه مؤمنین، گاهی در نظام نظر است نسبت به برون جامعه دینی که آنها هم ایمان بیاورند؛ یعنی دنبال تشویق اینها بودند که آنها هم. لذا احساس خطر کردند آنها از اینها و اینها را تخطئه کردند و طرد کردند، چون خصوصیت اینها این بود.
شاگرد: …
استاد: لحظاتشان این جور..
شاگرد: ….
استاد: آناء ببینید، عین لحظه است،
شاگرد: ……..
استاد: چون اللیل، دقت بکنید، آناء اضافه شده به اللیل. اللیل هم الف لام دارد، یعنی سراسر در حقیقت لیل و این لحظات سراسرِ لیل. آناء اللیل! چون الیل در حقیقت در کار است.
شاگرد: …
نه اسلام به معنای تسلیم بودن گاهی به معنای عام به کاربرده میشود، چرا! اما اینجا دِينًا به معنای خاص آمده، در مقابل آن ادیان دیگر. «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ» این در حقیقت تصریح در این است که اسلام خاص است
شاگرد: …
استاد: «لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ»؟
شاگرد: …
استاد: بله «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»
شاگرد: این «يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ» با آن معنایی که شما فرمودید که انگار دارند درس میدهند، خیلی … [36:41] نمیخواند یعنی يَتْلُونَ در آناءَ اللَّيْلِ به ظاهر اینکه انگار ….
استاد: ببینید اینها يَتْلُونَ «آنَاءِ اللَّيْلِ» بین چی آمده؟ بین یتلون آیات الله و هم یسجدون آمده، یعنی اینها سراسر زندگیشان شب جای در حقیقت غفلت است. چرا ذکر کرده «آنَاءِ اللَّيْلِ» را؟ چون آنجایی که بقیه غافل هستند اینها در آنجا هم در حقیقت حیات دارد مثلاً وجودشان، يَتْلُونَ به اصطلاح «آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ» پس هم آباد است از جهت نظری، هم آباد است از جهت عملی. دلالت ندارد که اینها نمیخوابند، اما خوابشان هم خواب عالمانه است و خواب در حقیقت عابدانه است که این خواب هم عبادت است. لذا مثلاً به ما می گویند اگر کسی وقت در حقیقت خواب وضو بگیرد و بخوابد شبش در حقیقت به عبادت گذشته.
شاگرد: ….
استاد: يَتْلُونَ از داخل آن در می اید، يَتْلُونَ تلاوت به لحاظ تعلیم… . لذا ببینید تمام مفسرین از این استفاده کردند که اینها اهل تعلیم و تعلم بودند، یعنی هم خودشان کمال پیدا میکردند، هم به دیگران کمال میرساندند با يَتْلُونَ. از يَتْلُونَ این استفاده میشود.
شاگرد: … در حال سجده در حال تلاوت هستند و تعلیم هم دارند میکنند.
استاد: نه این «وَهُمْ يَسْجُدُونَ» در حالی که هست، این سجده به معنای عرض کردیم اوج عبودیتشان است، لذا حتی نه به معنای سجده فقط خاص سجدهی به معنای پیشانی، نه دیگر نه خب همین را شما می گویید. می گویید «يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ» یعنی عمل اینها به گونهای است که در عین اینکه غایت خضوع چون «يَسْجُدُونَ» را به عنوان نماینده همه عبادات آوردند، نه فقط اینها فقط سجده میکنند کار دیگری نمیکنند؛ نه این سجده به عنوان اوج است، «يَتْلُونَ» هم به عنوان اوج است. یعنی تمام وجود اینها را اگر بخواهید ببینید، چون آن نقطه اوج را درنظر دارند هم در عبادت هم در تلاوت، همه اینها سراسرِ… .
این لفظ «آنَاءَ» هم خیلی زیبا است که لحظه به لحظهشان این جوری است و الا ممکن است آدم یک لحظه سر از سجده بردارد. این میگوید نه، «آنَاءَ اللَّيْلِ» تمام لحظات شب این خصوصیت را دارند. این از این قرائن به دست میآید که اینها به گونهای در حقیقت تلاوت و عمل دارند که همه حالشان تلاوت کتاب و همچنین سجده در راه خدا است،
شاگرد: …
استاد:عرض کردم یک قولی این است و این قول
شاگرد: … دارد میگوید اهل کتاب همهشان یکسان نیستند
استاد: عرض کردم این یک قول است، این یک قول است راجع به این مسئله
شاگرد: …
استاد: این یک قول است، عرض کردم این یک قول است راجع به مسئله که «لَيْسُوا سَوَاءً»؛ چون ببینید «لَيْسُوا سَوَاءً» اینکه همه یکسان نیستند، (40:00) گاهی در رابطه با این است که اهل ایمان مراتب دارد، لذا می گوییم اهل ایمان، مثل انبیا «فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ». گاهی «لَيْسُوا سَوَاءً» به معنای این است که کافران همه یکسان نیستند. لذا بعضیها کافرترند، ائمة الجور هستند. اما گاهی «لَيْسُوا سَوَاءً» فرق بین مؤمن و کافر است.
پس ببینید سه دسته شد: یک موقع است که مراتب ایمان را داریم میگوییم «لَيْسُوا سَوَاءً»، یک موقع مراتب کفر را می گوییم «لَيْسُوا سَوَاءً» اما یک موقع مراتب بین کفر و ایمان را داریم می گوییم «لَيْسُوا سَوَاءً». اینجا «لَيْسُوا سَوَاءً» مراتب کفر و ایمان است. اگر آن جوری بخواهیم معنا بکنیم «لَيْسُوا سَوَاءً» یعنی مراتب اهل کتابی که اهل ایمان بودند، همهشان یک جور نیستند بعضیهایشان بهتر هستند، بعضیهایشان بدتر هستند. اما اینجا «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» بحث دو دسته است، تمایز بین ایمان و کفر است و ایمان بر کسی صدق میکند که در حقیقت ؟ آن تکلیفش را انجام دادهباشد. و تکلیف اینها آن روز چه بوده؟ ایمان به خدا بوده. آن یک قول است مفسرین هم بعضی گفتهاند که اینها اهل کتاب باشند واقعاً، منتها بین اهل کتاب تمایز است، بعضیهایشان بهتر هستند، بعضیهایشان بدتر هستند. یک قول است.
شاگرد: …
استاد: عرض کردم دیگر یک قول در مسئله است؛ اما اغلب مفسرین به واسطه آیات دیگر، به خاطر اینکه اینجا ایمان محقق را دارد میگوید، نه ایمان بعد، آینده را. چون دارد میگوید اینها «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ» اینها اهل ایمان هستند، نه ایمان در زمان اسلام ایمان به کتاب خودشان معنا پیدا نمیکند.
شاگرد: …
استاد: عرض کردم اگر کسی بگوید که اهل کتاب، یعنی اهل کتاب هستند، الان اهل کتاب هستند، و این خصوصیات را دارند که صدق نمیکند در زمانی که اسلام باشد آن وقت آنها ایمان صدق بکند برایشان، صدق نمیکند، چون اگر ایمان آمده باشد حجت بر آنها تمام شده، ولی ایمان نیاورده باشند هنوز آن وقت «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ» بر آنها صدق نمیکند. آن وقت حالا بعد انشاالله بیان میکنیم که شاید شق دوم آیه دو آیه بعد باشد که آن هم اگر بگیریم آیه دوم باز هم صدق نمیکند حالا انشاالله آن را بعداً عرض میکنیم.
شاگرد: …
استاد: مثالش را عرض کردیم، ذلت و مسکنت در رابطه با اینها یعنی به این معنا که اینها حاکمیت استقلالی نمیتوانند تشکیل بدهند؛ حتی اگر پولدار هم هستند، مجبور هستند زیر سلطه و سایه دیگران، حتی اگر که پشت پرده اینها عزت داشته باشند یعنی اینها قدرت داشته باشند، اما در ظاهر این است که حتماً «وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» باید زیر سایه دیگران خودشان را، حتی اسرائیل امروز چیست؟ حتماً زیر سایه کشورهای غربی و آمریکا است که این حیات دارد. کافی است که دست از سرش اینها چکار کنند؟ حمایتش اینها بر دارند، خودشان هم به سرعت میدانند که ساقط هستند.
شاگرد: …
استاد: بله، عرض کردم دیگر اینکه عزت ظاهری داشته باشند به این جهتی که بتوانند حاکمیتی تشکیل بدهند. هیچ گاه دولت یهود بعد از جریان اسلام، حتی قبل از اسلام، حتی قبل از اسلام قدرت پیدا نکرد که حاکمیت تشکیل بدهد و با اینکه اینها خیلی بر این هم مصر بودند، ولی قدرت پیدا نکردند، یعنی قبل از اسلام هم اینها حاکمیت نداشتند، این خودش یک چیست؟ با اینکه مسیحیت بعد آمد، ولی مسیحیت قدرت پیدا کرد حاکمیت دارد، الان هم دارد، خیلی کشورها اظهار اینکه ما مسیحی است دینمان دارند؛ اما در هیچ جایی یک چنین مسئلهای در رابطه با یهود نداریم.
[1] آل عمران، آیه 112.
[2] انعام، آیه 86.
[3] آل عمران، آیه 111.
[4] آل عمران، آیه 112.
[5] الإنحرافات الكبرى (سعيد أيوب) ، جلد : 1 ، صفحه : 274.
[6] همان.
[7] آل عمران آیه 112؛ بقره آیه 61.
[8] شرح نهج البلاغة (ابن ابي الحديد) ، جلد : 13 ، صفحه : 165.
[9] ؟
[10] ؟
[11] آل عمران، آیه 113.
[12] آل عمران، آیه 114.
[13] آل عمران، آیه 110.
[14] آل عمران، آیه 111.
[15] آل عمران، آیه 85.
[16] آل عمران، آیه 113.
[17] آل عمران، آیه 114.
[18] همان.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 828” دیدگاه میگذارید;