بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سوره آل عمران، آیات ۱۱۱ تا ۱۲0
سلام علیکم و رحمه الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
خب در محضر آیات شریف سوره آل عمران، آیه ی صد و دوازدهم بودیم. آیات اجتماعی سوره ی آل عمران که مباحث متعددی را مطرح کردند و در محضر خیلی از مباحث بودیم. این دسته از آیاتی که در این دو سه قسمتی که امسال شروع کردیم، همین آیات اجتماعی و حیات اجتماعی اسلام بود. این آیه هم (آیه شریفه 112ام) که در رابطه با یهود است و این بحث ها عمدتا مرتبط با یهود بود، … . «بسم الله الرحمن الرحیم، ضربت علیهم الذله اینما ثقفوا»[1]. عرض کردیم که این ثقفوا که در این جا آمده، … . چهار سوره دیگر قرآن را هم ذکر کردیم. پنجمین سوره هم که این ثقفوا آمده بود، سوره ی ممتحنه بود که آن هم به نسبت همان که بحث ثقفوا، عرض کردیم که دقت در بحث ثقفوا است که آن نگاه جنگ شناختی را شامل می شود که دشمنان اسلام در مورد مسلمان ها داشتند. در سوره ی ممتحنه، آیه اول، دوم و سوم، این سه آیه مورد بحث است در این جا. فقط اشاره می کنیم؛ چون که آن آیات گذشته را هم اشاره کردیم. «بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الذین آمنوا، لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة»[2]. توحید در دشمنی داشته باشید؛ هم چنان که توحید در مودت داشته باشید. دقت بکنید؛ خیلی زیبا است. ما شاید توحید در دشمنی را کمتر شنیده باشیم؛ توحید در محبت و مودت را راحت تر و بیشتر شنیده باشیم. یک توحید در محبت و مودت داریم که انسان فقط باید خدا را دوست داشته باشد و اگر رسول است و امام است و تمام آن مراتب محبت مادون، همه در راستای محبت الهی باید معنا بشود و لذا اگر در این راستا نباشد، این ها مانعیت کمال برای انسان پیدا می کنند؛ فتنه می شوند؛ اما اگر در راستای محبت الهی باشند، عظیم می شوند و مانع هم نیستند؛ بلکه معد هم هستند. پس توحید در محبت و مودت در رابطه با حرکت سلوکی انسان به خدا و هم چنین توحید در دشمنی، … که اگر توحید در دشمنی هم باشد، یعنی دشمن انسان که هست؟ دشمن خدا دشمن انسان است؛ یعنی تمام دشمنی های دیگر در دایره ی دشمنی با خدا معنا پیدا می کند. ولی الهی کسی است که تمام دشمنی هایش به خاطر این است که آن شخص دشمن خدا است. هر دشمنی دیگری و کینه ی دیگری، در این رابطه اگر معنا بشود، این توحید در دشمنی هم معنا می شود که این موحد است؛ حتی در بغض ها و نفرت هایش که تمام بغض و نفرتش مربوط به شخص خودش نیست. کینه هایش مربوط به انتقام های شخصی خودش نیست. حتی مثلا در روایت زیبا دارد که چطور محبت در راه خدا و بغض در راه خدا بشود تا انسان از شرک و از کفر راحت بشود، آنجا یک بیانی در انتهای روایت دارد که خیلی زیبا است. می فرماید که دوست داشته باشد امیر مومنان را، و دوستان امیر مومنان علیه السلام را، حتی اگر قاتل ابیک است. یعنی تو دوست امیر المومنین را دوست داشته باش، حتی اگر او قاتل پدر تو است و دشمن داشته باش دشمنان او را، حتی اگر ولدک. اگر فرزندت است[3]. خیلی تعبیر دقیقی است که این جا محبت و بغض در راه خدا می شود؛ توحید در محبت و مودت، … . مودت که می گویم مرتبه ی بالاتر از محبت است. محبت در رابطه با قلب است؛ مودت در رابطه با اظهار است. یعنی وقتی از مرتبه ی قلبی به لسانی و یدی می کشد، به زبان و دست و اقدام کشیده می شود محبت، آن می شود مودت. پس مودت اظهار محبت است که می فرماید «لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء، تلقون الیهم بالموده»[4]. محبت هایتان را به این ها ابراز نکنید که مودت بشود که «تلقون الیهم بالموده»[5].
«لا تتخذوا عدوی و عدوکم»[6]. این که عدوی و عدوکم آورده، یک موقع است که عدوکم ملاکش در عرض عدوی باشد؛ این مرحله ی اوساط از مردم را شامل می شود؛ اما اگر مرتبه عالی تر بشود، عدوکم به لحاظ همان عدوی است. یعنی دشمن شما، همان کسی است که به لحاظ ایمان شما دشمن شما است و با شما در حقیقت مخالفت می کند؛ پس عدوکم هم می شود به لحاظ همان عدوی. اما در مرحله ی اوساط (در وسط، یعنی محبت ها و دشمنی های در وسط راه) ممکن است یک کسی به لحاظ شخصی کسی با کسی دشمنی بکند؛ نه به لحاظ آن ایمانی اش؛ اما در این جا ملاک چون آن بحث عالی محبت و مودت است، این عدوی و عدوکم برگشت می کند به همان نظام ایمانی. چرا؟ خود آیه می فرماید که یا ایها الذین آمنوا، ای کسانی که ایمان آوردید … . اصلا اصل را چه قرار می دهد؟ ملاک را ایمان قرار می دهد که لاتتخذوا عدوی و عدوکم، عدوکم یعنی عدو مومنین؛ نه عدو افراد و الا صدر آیه مصدر به یا ایها الذین آمنوا نمی شد. پس کسانی هم که عدو شما هستند که ها هستند؟ عدو ایمان شما هستند. دنباله اش هم باز خلاصه روشن است که لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء، تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جائکم من الحق[7]. این ها کفر ورزیدند به آن چیزی که برای شما آمده؛ پس ملاک دشمنی شان چه است؟ کفر به ایمان این ها است، به آن چه که مربوط به ایمان این ها است. پس عدوی و عدوکم در یک راستا است. دوتا نیست؛ در عرض هم نیست. پس همان توحید در دشمنی در این جا چه شده؟ کاملا رعایت شده؛ منتها مقام تفصیل است. مقام تفصیل است که یک موقع مستقیما این ها با خدا مخالفت می کنند؛ یک موقع با مومنان مخالفت می کنند؛ چون با خدا مخالف هستند. چون با خدا مخالف هستند، با مومنان، چون اهل ایمان هستند به خدا، مخالفت میکنند. پس توحید در دشمنی یک بحث است. یک بابی است. باید این باب را چه کار کرد؟ روی آن کار کرد در قرآن کریم توحید در دشمنی را که جاهای مختلفی هم این بحث هست؛ از جمله در همین آیه ی شریفه که ما در محضرش هستیم، این جا هم این بحث به نحوی مطرح خواهد شد؛ ان شاء الله اشاره می کنیم که آن جایی که می فرماید که «الا بحبل من الله و حبل من الناس»[8]. چطور می شود که حبل من الله و حبل من الناس. دو حبل است؟ در طول هم هستند؟ در عرض هم هستند؟ چه معنا پیدا می کند حالا عرض خواهیم کرد. پس می فرماید که این ها، دشمنان خدا، کارشان این بود که «یخرجون الرسول و ایاکم ان تومنوا بالله ربکم، ان کنتم خرجتم جهادا فی سبیلی و ابتغاء مرضاتی»[9]. این ها به این خاطر با شما دشمنی کردند، با رسول دشمنی کردند و او را از آن شهرش اخراج کردند و شما را از مکه اخراج کردند و اگر شما خرجتم جهادا فی سبیلی و ابتغاء مرضاتی، اگر شما به خاطر خدا، جهاد فی سبیل من و ابتغاء مرضات من … . ابتغای مرضات فوق فی سبیل است. فی سبیلی (فی سبیل الله) مرتبه ی پایین تر است و ابتغاء مرضات مرتبه ی بالاتر است. این را همیشه بدانید. ابتغاء مرضات در قرآن هرجا آمده، از فی سبیل الله بالاتر است. فی سبیل الله عام است و ابتغاء مرضات الله خاص است. لذا در (10:00) مراقباتی هم که دستور مراقبه می دهند، یک مرتبه ی آن نزدیک تر و اولی تر در رابطه با این است که انسان نیتش را … در رابطه با فی سبیل الله. فی سبیل الله با گرفتن اجر و عوض مخالفت ندارد که انسان این کار را انجام می دهد، تا فلان ثواب الهی را به او بدهند؛ معامله است؛ اما معامله ی الهی است که انسان این کار را می کند تا از عقابی محفوظ بماند؛ این کار را می کند تا ثوابی برای او ایجاد بشود؛ این فی سبیل الله است؛ درست هم هست؛ خوب هم هست؛ اما گاهی ابتغاء مرضات الله است؛ دنبال این که عوض دیگری پیدا کند نیست. بلکه دنبال رضای الهی است؛ چون خدا دوست دارد این کار را می کند؛ چه در مقابلش به او چیزی بدهد، چه چیزی ندهد؛ همین که رضای الهی در این جا در کار است، برای او کفایت می کند که به دنبال انجام این کار باشد که مرتبه ی عالی تری از مراقبه است و تا کسی مرتبه ی فی سبیل الله را طی نکند، به مرتبه ی ابتغاء مرضات الله نمی تواند برسد؛ این طور نیست که بگوید که من یک دفعه از اول می روم سراغ چه؟ ابتغاء مرضات الله؛ فقط همین را می خواهم. این خواستن عیب ندارد؛ ولی مسیرش از مسیر چه می گذرد؟ فی سبیل الله می گذرد که آدم باید آن را ملکه بکند، آن موطن را وجودش محقق بکند، بعد به ابتغاء مرضات برسد. آن موقع همان آیات انفاق را هم که در سوره ی بقره گذشته و خواندیم خوب می توانید یاد آوری بکنید که «مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مئة حبة»[10]. آن جا بود؛ آن وقت چند آیه بعدش، چه بود؟ «مثل الذین ینفقون (تا این جایش مشترک بود) ابتغاء مرضات الله … »[11]. آن جا که فی سبیل الله بود (مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه[12])، پایه ی دانه بود که این دانه هفت خوشه و هر خوشه صد دانه … . درست است؟ هفتصد برابر … . «والله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم»[13]. اما در جایی که ابتغاء مرضات الله هست، کمثل چه؟ جنة بربوة که اصابها وابل[14]. اگر اشتباه نکنم که باغ می شود پایه اش. آن جا یک دانه شد پایه اش؛ این جا پایه اش می شود یک باغی که در یک دامنه ی تپه ای قرار دارد که باران به موقع و مفصل و زیاد (وابل) بر او دائما می بارد و او در حقیقت رشد این طور دارد. حالا یک دانه، هفتصد دانه … ؛ اما یک باغ هر درختی چند میوه؟ تازه این پایه اش است. این ابتغاء مرضات الله است و تثبیتا لانفسهم[15].
خب حالا داریم دور می شویم؛ من بنا بود این را به اجمال بگویم که تا به بحث خودمان برسیم … .
یکی از حضار: … 13:16
استاد: حالا الان دیگر آن را هم عمدا گفتم بگذریم که … . تثبیتا لانفسهم هم زیبا است در کنار ابتغاء. بعد می فرماید: «ان کنتم خرجتم جهادا فی سبیلی و ابتغاء مرضاتی تسرون الیهم بالمودة»[16]. شما با آن ها روابط سری و اظهار مودت پیدا نکنید که اساس شان نزول این آیه بر اساس بود که خب مهاجرین هجرت کرده بودند از مکه به مدینه؛ بعضی از این ها خانواده هایشان در مکه بودند؛ خودشان آمده بودند؛ لذا این شخصی که الان آیه در موردش نازل شد، حاطب13:55، این که از اصحاب پیغمبر بود، در جنگ بدر هم شرکت کرده بود، فداکار هم بود، اما زن و بچه اش در مکه بودند و این جزء طوائف معروف قریش که حامی هم داشته باشد در مکه هم نبود؛ لذا از ترس زن و فرزندش این را تحت فشار گذاشته بودند که اگر می خواهی زن و فرزند تو را اذیت نکنیم، اگر پیغمبر قصد حمله به مکه را داشت، تو به ما خبر بده. همین قضیه ای که الان مثلا می بینید بعضی از مسئولین یا بعضی از افراد، زن و بچه هایشان کجا هستند؟ در آن طرف هستند و قسم هم خورده اند که حمایت از آن طرف را بکنند و در خدمت باشند. تحت فشار هم قرار می گیرند؛ اسناد هم از آن ها معمولا به دست می آورند و تحت فشار تا آن چه را که می دانند خبر بدهند. این حاطب هم با این که آدم خوبی بود، با این که در جنگ بدر شرکت داشت، اما خبر حمله برای فتح مکه را توسط یک خانمی داشت برای آن ها می فرستاد؛ یعنی فرستاده بود؛ بعد وحی نازل شد بر پیغمبر اکرم و به پیغمبر خبر داده شد، که یک هم چنین کاری است؛ در فلان نقطه در فلان جا جبرئیل نازل شد به پیغمبر خبر داد که فلان خانم دارد می رود؛ او را بگیرید تا این خبر را نرساند؛ وقتی امیر مومنان و مقداد و شاید زبیر و بعضی دیگر را پیغمبر فرستاد رفتند آن جا و تمام اساس و وسائل این خانم را گشتند، چیزی پیدا نکردند؛ آن ها دیگر ناامید شدند؛ گفتند پس این پیشش، همراهش نیست؛ اگر بود باید پیدا می کردیم؛ شاید یک بازرسی بدنی هم (خانمی همراهشان بوده؛ چون از ابتدا می دانسته اند خانم است؛ یا کسی آن جا بوده) انجام شده باشد؛ اما امیر مومنان علیه السلام گفت که نه من برنمی گردم. اگر پیغمبر فرموده او وعده اش صادق است و حرفش صدق است؛ شمشیر را کشید. گفت یا تو را می کشم همین الان یا آن نامه را بده. به غیر از این راهی ندارد. این دید نه، ظاهرا امیر المومنین علیه السلام دیگر این طوری نیست که کوتاه بیاید، نامه را از لای موهایش که بسته بود (لای موهایش قرار داده بود) درآورد و به این ها نامه را داد و نتوانست خبر را ببرد. البته این شخص یک آوازه خوانی هم بود و بعد از سلبریتی های آن زمان هم بود در مکه و اینها و بعد هم دوباره به فلاکتی افتاد وقتی که جریان مشکلاتی که پیش آمد بعد از این، دیگر یک خرده کاسبی شان کساد شده بود؛ برگشت پیش پیغمبر و از پیغمبر کمک خواست و پیغمبر به او با … . یک چند سوال و جواب هم هست؛ زیبا است؛ ببینید. بعد پیغمبر با این حال کمکش هم کرد. با این حال به این خانم کمک هم کرد که او را از آن مهلکه و سختی که بود نجات بدهد؛ هرچند ندارد که این مسلمان هم شد؛ مسلمان هم نشد؛ اما کمک پیغمبر هم شامل این شخص این طور که آوازه خوان آن دوره بود و کار و کاسبی اش خیلی به راه بود و بعد مهجور شده بود و و از دست … بالاخره شامل حالش شد؛ این را می خواستم عرض بکنم که شان نزول این آیه بود که این شخص را وقتی گرفتند، پیغمبر نامه را آورد. با این که می دانست که نوشته، گفت که این را نوشته. این حاطب بلند شد و گفت من نوشتم این نامه را و قصدم هم خیانت نبود؛ اما تحت فشار بودم؛ به خاطر فشار این کار را کردم. پیغمبر چون این نامه به مقصد نرسیده بود و مطابق این عملی، نتیجه ای، خسارتی به مسلمان ها نخورده بود، بالاخره این را توبه اش را پذیرفت و قبول کرد؛ اما اگر یک موقعی مصادف می شد با یک حق الناسی که ضرری به مسلمان ها می خورد و نقشه ی مسلمان ها لو می رفت، البته دیگر این مقدار ساده در پذیرش توبه الهی نبود؛ اما این شخص توبه کرد و اظهار پشیمانی که من نمی خواستم و قصد خیانتی هم نداشتم.
خب این شان نزول آیه بود که می فرماید که تسرون الیهم بالموده[17]، چون زن و بچه ی شما آن جاست، به خاطر زن و بچه تان چه کار بکنید؟ مودت خودتان را اظهار بکنید تا بخواهید زن و بچه تان را حفظ بکنید؛ «ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء»[18]. آن هم با کار دقیق بر شما دست پیدا می کنند؛ همان طوری که در آیه ی قبلی هم در سوره ی … . نمی دانم کدام یک از این سوره ها بود که در جلسه ی گذشته خواندیم که این ها طوری این ها را با آن ها برخورد بکنید، که «فشرد بهم من خلفهم»[19]، که عقبه ی فکری این ها را مورد هجمه قرار بدهید؛ فقط مقابله ی با سطح ظاهر نباشد. درست است؟ این جا هم می فرماید: «یکونوا لکم اعداء»[20] این ها با شما دشمن می شوند، و یبسطوا (این جا دقت کنید: دارد یثقفوا را معنا می کند.) الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء[21]. این ها نه فقط با دست اقدام می کنند علیه شما و در مقابل شما می ایستند، بلکه با زبان مقابل شما می ایستند؛ این السنتهم، همان کار چه است؟ جنگ شناختی است که با زبان، دروغ گویی، تهمت ها، شایعه ها، شبهه ها در مقابل شما می ایستند. ببینید یک موقع هست که مثلا آمریکا در مقابل روسیه می جنگد، در مقابل چین می جنگد، آن جا یک جنگ نظامی است فقط؛ چون یک تفکر در مقابل تفکر نیست؛ اما یک جا جنگ در مقابل ایران است؛ این جنگ فقط جنگ نظامی اسلحه های فیزیکی نیست؛ چون حتی اگر این ها بر فرض محال قدرت پیدا می کردند تحت فشاری سلطه پیدا کنند (20:00) که این هم امکان پذیر نیست، اما اگر لو فرض یک هم چنین مساله ای، این تفکر سرعت رشدش بیشتر می شد؛ چنان چه اول انقلاب خود این ها این را رسیدند؛ آن موقع ما شاید این قوت را نداشتیم؛ ولی می دانستند که اگر فقط به صرف نظامی این کار را بکنند، این تفکر صدور و اثر گذاری اش چه می شود؟ بیشتر هم می شود. لذا به دنبال ضایع کردن تفکر بودند. لذا جنگ زیانی از جنگ یدی برای آن ها چه بود؟ مهم تر بود؟ تا این ها در حقیقت چه بشوند؟ این ها از جهت تفکری عقبه بریده بشود؛ لذا آن ها با تفکر جلوی این کار می آیند؛ حتما ما هم در مقابل آن ها باید چه کار بکنیم؟ فقط جنگ نظامی نیست؛ هم بایدینا است و هم به چه است؟ بالسنتا است؛ یعنی حتما باید ما هم در مقابل شبهه های آن ها، دروغ های آن ها، رسانه های آن ها قدرت مقابله ی میدانی داشته باشیم در مقابل حرف آن ها و کارهای آن ها. لذا «یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء و ودّوا (نتیجه اش هم این است) لو تکفرون»[22]. این ها دوست دارند شما … . دوست داشتنشان یعنی آن اوج هدفشان و نتیجه این است که شما کافر بشوید؛ نه شما شکست بخورید. یعنی شکست خوردن شما آن نهایت هدف این ها نیست؛ بلکه کافر شدن شما نتیجه ی … ؛ یعنی جنگ جنگ چیست؟ شناختی است؛ کفر است؛ نه شکست ظاهری که شما را بخواهند فقط شکست بدهند در ظاهر؛ نه. ودوا لو تکفرون. آنی که این ها دنبالش هستند که شما دست از عقیدهتان بردارید؛ و الا اگر شکست می دادند، ولی این عقیده صادر می شد، اثرش باقی می ماند، آن ها همان مشکل را داشتند و این تمام نشده بود؛ لذا اگر بخواهند ریشه کن کنند، ودوا لو تکفرون[23] است. در مقابل چیزی که عقیده دارد فکر پشت آن است، حتما آن ها دنبال ریشه کنی فکر هستند؛ نه فقط ریشه کنی نظامی و سلطه ی نظامی. ودوا لو تکفرون[24]. آن وقت این خیلی زیبا است که آیه سوم در رابطه با این بحثی که امروز هم عرض کردیم ابتدائش … . « لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامة»[25]. برای شما ارحام و اولادتان روز قیامت به کار نمی آید؛ تعبیر خیلی زیبا است که «لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامة یفصل بینکم»[26]. در روز قیامت بین شما و آن ها جدایی می افتد. « و الله بما تعملون بصیر»[27] که بسیاری از لغزش های مودت به کفار که در صدر آیه ی اول بود، به چه جهتی اتفاق می افتد، این ریشه یابی و آسیب شناسی مساله را دارد این جا خدای سبحان می کند که اکثر مودت های به کفار، به جهت این است که ارحام و اولاد ما، پیش آن ها هستند؛ مرتبط با آن ها هستند؛ تمایل به آن ها دارند؛ آن ها از این استفاده می کنند. لذا همان طوری که حاطب، شان نزول آیه بر همین اساس بود، این جا به صورت یک اصل بیان می کند که بدانید ارحام و اولاد شما تا جایی که آن توحید در محبت باشد مورد توجه هستند، که «الحقنا بهم ذریتهم»[28]؛ ذریه به آن ها ملحق می شوند. اما در آن جایی که تناسب با نظام ایمانی نباشد، لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم[29]. چون «و رأوُا العذاب و تقطعت بهم الاسباب»[30]، تمام انساب و سبب ها در روز قیامت با دیدن عذاب متقطع می شود. فقط رحمی که مرتبط با رحم توحیدی است، با رحم ولایی است، با آن رحم طینی که در راستای رحم ولایی است، فقط باقی می ماند. این هم آسیب شناسی است که حواسمان باشد. فکر نکنیم که اگر خانواده های ما یا وابستگان ما در کشورهای کفر و شرکی که دشمن ما هستند، آن جا بودند بگوییم در حقیقت این ها زندگی شان را می کنند؛ کاری به آن ها ندارند، می فرماید نه، این ها سبب می شود مودت شما به کفار ایجاد بشود؛ حتی مثل حاطبی که در جنگ بدر بوده. جنگ بدر جنگ مهمی بوده. یضرب به المثل در این که کسی که در جنگ بدر شرکت داشته، این قدر مهم است که خالص بوده، اهل اخلاص بوده که این در جنگ بدر شرکت داشته؛ تا پای جان بوده؛ اما در عین حال مودت خانواده اش باعث شد چه کار بکند؟ جریان حمله ی به مکه را لو بدهد؛ هرچند که تا نهایت به دست کفار نرسید این لو دادن؛ اما تا این جا با این که این اهل ایمان بود و پیغمبر هم او را بخشید و توبه اش را قبول کرد با همه ی این جریان؛ چون نشان می داد آدم ساده لوحی بود؛ اما این ساده لوحی محبت و مودتش را به کفار ایجاد کرده بود. این خیلی تحلیل زیبا و دقیقی است که آیه سوم اصلا آدم احساس می کند، چرا اینجا آمده بعد از این جریان، «لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامة یفصل بینکم و الله بما تعملون بصیر»[31]. خب این هم آیه بعدی بود که در رابطه با بحث ثقافه و ارتباط ثقافی و جنگ شناختی در حقیقت در قرآن ذکر شده بود.
در محضر آیه ی 112ام سوره آل عمران بودیم که «ضربت علیهم الذله این ما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس»[32]. کسانی که، یهودی که … . ضربت را عرض کردیم که مثل خیمه ای که زده می شود و احاطه دارد. الذله بر این ها، این زده می شود ذله، ذلت را مرحوم علامه در المیزان می فرماید ممکن است ذلت را تشریعی بگیریم، ممکن است ذلت را تکوینی بگیریم. ذلت اگر تکوینی باشد، یعنی تقدیر الهی در نظام عالم بر این است که این ها، یهود، هیچ گاه به عزت نرسند و دائما ذلیل باشند. از جمله ی ذلت این است که حاکمیتی در عالم پیدا نکنند و همیشه تحت سیطره باشند و اگر حکومتی پیدا کنند، حتما حکومتشان طفیلی است؛ یعنی هیچ حکومت مستقلی که روی پای خودش داشته باشند، این ها ندارند. این به عنوان چه است؟ به عنوان یک تقدیر و قضای الهی که در اثر فعل آن ها این تقدیر و قضای الهی به عنوان نظام تکوین بر آن ها قرار گرفته؛ اما نظام تشریع اگر باشد، یعنی این که برای این ها این مساله را این گونه خدای سبحان، نسبت به این که مومنان باید آن ها را در این مرتبه نگه دارند، در این رتبه ی ذلت نگه دارند؛ لذا اگر مومنان اقدام درست بکنند، تقدیر الهی در نظام تشریع این است که این ها ذلیل باشند. بله اگر مومنان کوتاهی بکنند ممکن است آن ها به عزت برسند در اثر کوتاهی. اما اگر تکوینی بود هیچ گاه به عزت نمی رسند. چون سلطه ی تکوینی الهی و تقدیر تکوینی الهی بر این است. اما اگر تقدیر تشریعی باشد، یعنی این را قرار داده، به شرط این که شما به اعمالتان انجام بدهید، این عمل شما منجر به این می شود که این ها در نظام تشریع هیچ گاه به حاکمیت و عزت نرسند. دقت می کنید؟ در هر دو صورت، در این جا با توجه به این که این دو بار آمده در این جا … . «ضربت علیهم الذلة، این ما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باءوا بغضب من الله و ضربت علیهم المسکنه»[33]. ضربت علیهم الذله، ضربت علیهم المسکنه.
آن ضربت علیهم الذله را که در ابتدا آمده، با توجه به قیودی که آورده، که این ما ثقفوا، الا بحبل من الله و حبل من الناس، … . مگر این که این ها (یهود) به حبلی من الله در حقیقت تمسک بکنند. حبل من الله چه است؟ ایمان بیاورند. یا به حبلی من الناس تمسک بکنند که حبلی من الناس چیست؟ تحت حاکمیت … . یک حکومتی قرار بگیرند که آن حکومت با نظام اسلامی تعهد دارد و اگر حاکمیتی با حکومت اسلامی تعهد حفظ روابط دارند، تعهدات دارند، این ها هم خودشان را تحت حاکمیت آن ها قرار بدهند، این ها حفظ می شوند. لذا این ما ثقفوا، این در حقیقت بر آن ها وارد نمی شود. بعضی فرموده اند به این جهت «ضربت علیهم الذله»[34] اولی، چون در حقیقت این جا بر اساس بحبل من الناس و حبل من الله و حبل من الناس است، آن ذلت تشریعی است؛ شرطش هم این است که بحبل من الله و حبل من الناس؛ اما دومی که «و ضربت علیهم المسکنه»[35] است، مسکنه یعنی در حقیقت آن قدر این فقر و ذلت شدید است که به سکونت و افتادن منجر شده. مسکنه از سکن می آید دیگر. یعنی فقیری که نمی تواند حرکت بکند، زمین گیر شده، چه می شود؟ مسکنت دارد. درست است؟ که در حقیقت آن فقیر اساسش از ستون فقرات است که انسان در ستون فقراتش، رکن وجودش … . نه ستون فقرات فقط منظور ستون فقرات پشت باشد دیگر. یعنی آن ستون فقرات قوام وجودی اش، مورد آسیب واقع شده. (30:00) مسکنت از آن شدیدتر است. یعنی دیگر زمین گیر هم شده. به سکونت رسیده؛ قدرت حرکت دیگر برای او نیست. می فرماید هم ضربت علیهم الذله؛ این ها خوار و خفیف هستند دائما و هم ضربت علیهم المسکنه؛ قدرت حرکتی هم که بخواهند خودشان را نجات بدهند ندارند؛ این ضربت علیهم المسکنه را تعبیر کرده اند به آن نظام تکوینی که مسکنت را خدا برای این ها قرار [داد]. چون هیچ قیدی هم نیامده. اما ضربت علیهم الذله را چه کار کردند؟ به تشریعی قرار دادند. البته در سوره ی بقره، این آیه در کنار هم آمده. «ضربت علیهم الذله و المسکنه»[36]. پشت سر هم هم آمده که در آن جا در حقیقت این دو در کنار هم بدون هیچ قیدی آمده. این ها خیلی نوید هم هست ها. چه نظام تشریع باشد، چه نظام تکوین باشد، در رابطه با یهود، چه است؟ این باعث می شود که مقام معظم رهبری با آن صلابت صحبت می کنند که این ها از بین می روند؛ چون اولا وجود این ها الان تطفلی است؛ یعنی اگر آمریکا دست حمایتش را از سر این ها بردارد، کشورهای غربی بردارند، هیچ گاه روی پای خودشان این ها قدرت ماندن ندارند؛ حتی اگر شما بگویید که باشد؛ ممکن است که این ها دارند دولت های آمریکایی و اروپایی را به نحوی هدایت می کنند؛ می گوید در سایه می توانند باشند؛ اما مستقل به صورت رسمی این ها نمی توانند بقا داشته باشند؛ لذا می بینید که این حقیقت الان هم بعد هفتاد و چند سال که این ها حکومت تشکیل داده اند، هنوز که هنوز است حکومتشان چیست؟ طفیلی است. یعنی یک حکومتی است که درسایه ی حمایت دیگران این ها می توانند حفظ بشوند و الا همان طوری که خودشان اظهار کردند در این جریان فوتبال، ملت ها در حقیقت با این ها دشمن هستند؛ نه فقط دولت ها باشند؛ بلکه ملت ها این ها را نمی پسندند. این ضربت علیهم الذله، قدرش آن جا آشکار شد. گفتند واقعا ما در چشم مردم خوار هستیم. در چشم دیگران خوار هستیم و ذلیل هستیم و آبرویی نداریم. این خیلی زیبا است که این حقیقت را اگر انسان باور بکند، می دانید این خودش یک جهاد تبیین است که بداند خدای سبحان وعده داده است که ضربت علیهم الذله؛ که ذلت و خواری برای این ها چه است؟ این باور اگر در وجود مومنان شکل بگیرد، قطعا قدرت برخورد با آن ها و آن باور برخورد قوی تر می شود و از طرف دیگری اگر خوب تبیین بشود، به گوش آن ها هم برسد، درست به گوش آن ها هم برسد که معمولا خود آن ها مطلع تر هستند که یک هم چنین باوری در قرآن هست، خود آن ها هم ضعیف تر خواهند شد در این که می بینند که وعده ی الهی در این است که ضربت علیهم الذله که این زبیا است اگر با این نگاه باور به انسان دست بدهد؛ چه در نظام تکوین، چه در نظام تشریع. در نظام تکوین که باشد که دیگر به فعل ما هم در حقیقت مرتبط نیست؛ اما در نظام تشریع باشد اگر ما وظائفمان را درست انجام بدهیم، مقابله مان را درست شکل بدهیم، خدای سبحان وعده داده، قطعا آن ها ذلیل خواهند بود؛ به هیچ وجه آن ها عزیز نخواهند شد؛ حتی اگر حاکمیت دارند، حاکمیتشان چه است؟ طفیلی است؛ نه یک حاکمیت استقلالی مثل بقیه ی کشور ها. کافی است که در حقیقت آن حمایت از سر آن ها به نحوی به جهتی که آن ها احساس بکنند که دیگر نمی ارزد این حمایت؛ هزینه بردار شده؛ ضعیف بشود، کفایت می کند در این که این ها ساقط بشوند. خودشان هم چنین اظهاری را دارند البته.
خب این هم آیه می فرماید که الا بحبل من الله و حبل من الناس؛ که این حبل من الله و حبل من الناس، حبل من الله در رابطه با ایمان به خدا است که این ها مگر پیدا بکنند. حبل من الناس چیست؟ تحت حاکمیت یک کشوری قرار بگیرند. «و بائوا بغضب من الله»[37]. بائوا به معنای رجعوا [می باشد]. این ها به غضب خدا رجوع کردند؛ رجعوا بغضب من الله. چه طوری رجعوا بغضب من الله؟ حالا بیان می کند که ذلک بانهم[38] … . چطور این ها به غضب خدا رجوع کردند؟ چهار کار کردند: یکفرون بآیات الله[39]. من دیگر خلاصه اش را می گویم؛ ان شاء الله تفصیلش را بعدا [بیان می کنیم]. ذلک (یک) بانهم کانوا یکفرون بآیات الله[40]. این ها با توجه به این که خدای سبحان برای هیچ قومی مثل قوم بنی اسرائیل آیات خودش را آشکار نکرده بود، هیچ قومی را در حقیقت این همه آیات برایش قرار نداده بود، یکفرون بآیات الله[41]. با همه ی این ها آیات بینه را چه کار کردند؟ کفر به آن ورزیدند و یقتلون الانبیاء[42]. انبیا را کشتند. انبیای بسیاری را این ها به قتل رساندند. حالا این قتل انبیا چه قتل فیزیکی باشد که کشتنشان که بوده، چه قتل تفکری باشد و طوری بوده که در روایت دارد که سر انبیا را فاش کردند تا به دست دیگران این ها به قتل برسند و ماموریت انبیا تحقق پیدا نکند. آن اسرار درون ایمانی را آشکار کردند و کفار متوجه شدند و آن ها را چه کار کردند؟ از بین بردند. این ها باعث شدند که در شیعه هم می فرمایند حواستان باشد. اگر تقیه نکنید و آن اسرار ما را لو بدهید و باعث بشود مومنانی از دنیا کشته بشوند، به شهادت برسند و یا به ما آسیبی برسد، مقصرش شما هستید و شما در قتل ما شریک بودید. این هم سرایت دارد. «و یقتلون الانبیا»[43]. کفر به آیات، قتل انبیا، بعد می فرماید بغیر حق که این قتل انبیا چه بوده؟ بغیر حق بوده. قتل انبیا با بغیر حق تفاوت می کند مگر؟ می شود یک نبی را به قتل رساند که با حق باشد؟ آیا قید توضیحی است بغیر حق، یا بیان علت است؟ بیان علت است، به این معنا که این ها می دانستند که انبیا به حق هستند؛ با علم به حق بودن انبیا انبیا را کشتند. یک موقع هست کسی جاهلانه را انبیا را می کشد. این جا که بیان می کند که ویقتلون الانبیا بغیر حق، یعنی علم به این داشتند که این ها به حق هستند، حرف این ها صحیح هست، با در حقیقت علم به این، این ها را کشتند. آن وقت این سرایت پیدا می کند وقتی علت شد؛ به چه سرایت پیدا می کند؟ در آیات هم داشتیم قبلا. آمرین به معروف و ناهین عن المنکر، اگر مورد تعدی و تجاوز دیگران قرار بگیرند با توجه به این که بدانند امر به معروف دارند این ها دارند می کنند و نهی از منکر می کنند، اما لجاجت این ها باعث بشود که مقابله بکنند، این یقتلون بغیر حق شاملش می شود یا نمی شود؟ دامنه ی وجودی انبیا و مومنان حساب می شوند و آن در حقیقت یقتلون الانبیا بغیر حق و عذاب یقتلون الانبیا بغیر حق به همین نسبت چه می شود؟ شامل حال می شود. چون کشتن انبیا به لحاظ آن چه بود؟ دانستن این که این ها به حق هستند؛ ولی در مقابل این ها ایستادند و کشتنشان بود، هر جایی که این ملاک باشد، چه می شود؟ همین نسبت به نسبت خودش جریان پیدا می کند. توانستم عرض را برسانم؟ نکته ی مهمی بود که اگر کسی آمر به معروف است، درست امر به معروف بکند و مورد تعدی قرار بگیرد، شامل چه می شود؟ این آیه می شود که یقتلون الانبیاء بغیر حق[44]؛ به همین نسبت تشکیکی اش؛ با حفظ مرتبه ی تشکیکی اش؛ به مقداری که حقانیت را می دانستند، مقابله بکنند، این در حقیقت یکفرون بآیات الله و بعد در حقیقت آن ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون[45] [آمده]. چهار مرتبه را ذکر می کند؛ یکفرون، یقتلون الانبیاء بغیر حق، ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون[46]. چون این ها عصیان کردند و از حدود تجاوز کردند. پس از کجا شروع می شود؟ از آخری شروع می شود. تجاوز از حدود به عصیان کشیده می شود. عصیان ادامه که پیدا بکند، به قتل انبیا کشیده می شود. قتل انبیا به کفر به آیات الله. کفر بآیات الله آن نهایت است؛ اما شروع از کجا است؟ تجاوز از حد. تجاوز از حد یعنی حدودی را که خدای سبحان قرار داده، حدود الهی را چه کار بکنند؟ زیر پا بگذارند. حالا این حدود الهی گاهی امور اجتماعی است گاهی امور فردیه است. گاهی اوامر اجتماعیه است. از این جا شروع می شود که انسان وقتی عصیان می کند ابتدائا حدود را در حقیقت زیر پا می گذارد، کشیده می شود به عصیان؛ یعنی یک ملکه در وجود شان که این ها عاصی محسوب می شوند. کسی که عاصی محسوب شد آن موقع تا مرتبه ی قتل انبیا کشیده می شود. قتل انبیا دیگر کفر بآیات الله است. پس اگر می خواهد کسی را اصلاح بکند در نظام اجتماعی باید کجا جلویش را گرفت؟ در مرتبه ی تعدی از حد. اگر آن جا رهایش کردی، گفتی حالا این دارد زیر پا می گذارد حکم خدا را، رهایش کن، می گوید تو اگر زیر پا گذاشتن حکم خدا را رها کردی، این به کجا منجر می شود؟ به عصیان. از تعدی به عصیان. اگر به عصیان منجر شد، عصیان در آن دیگر چه دارد؟ هیجان است. وقتی هیجان عصیان پیش آمد، (40:00) ملکه پیش آمد، این به چه کشیده می شود؟ تا قتل انبیا. یعنی به یک جایی می رسد که یک انسان وارسته ای را می گیرند و می کشند و باکی شان هم نیست. این یقتلون الانبیاء بغیر حق، یعنی آمرین به معروف را تا این مرتبه که مورد هجوم قرار می دهند، باکی شان هم نیست. گاهی می بینید که آن مربوط به عصیانی بوده که عصیان از چه نشات گرفته بوده؟ از تعدی از حدود. کجا باید جلویش را گرفت تا به قتل انبیا کشیده نشود؟ در مرتبه ی تعدی از حدود. اگر آن جا نتوانستیم در مرتبه ی عصیان دیگر نگذاریم جلوتر برود مساله. یعنی ما هم اگر کوتاهی بکنیم، ما هم به نسبت کوتاهی مان شریک هستیم در قتل انبیایی که او کرده یا کفر به آیات الهی که پیدا کرده است.
ان شاء الله خدای سبحان همه ی ما را حفظ بکند. حالا این آیه، این نکته آخر را ان شاء الله اگر فرصتی شد، جلسه آینده یک خرده بیشتر توضیح می دهیم. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد. این صلوات بهره مندی از قرآن نبود. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. ان شاء الله قصدمان این است که به آیات الهی متلبس بشویم. مطیع بشویم. لذا صلواتی می فرستیم که نشان بدهد ما اهل اطاعت هستیم و این ها را پذیرفتیم. لبیک است؛ صلوات ما لبیک است به قبول آیات قرآنی. یک صلوات لبیک بفرستید.
[1] . آل عمران/ 112
[2] . الممتحنه/ 1
[3] . الأمالی (للصدوق) ج1، ص 11
[4] . الممتحنه / 1
[5] . همان
[6] . همان
[7] . همان
[8] . آل عمران/ 112
[9] . الممتحنه / 1
[10] . البقره / 261
[11] . البقره/ 265
[12] . البقره / 261
[13] . همان
[14] . البقره / 265
[15] . همان
[16] . الممتحنه/ 1
[17] . همان
[18] . الممتحنه/ 2
[19] . الانفال/ 57
[20] . الممتحنه / 2
[21] . همان
[22] . همان
[23] . همان
[24] . همان
[25] . الممتحنه / 3
[26] . همان
[27] . همان
[28] . الطور / 49
[29] . الممتحنه / 3
[30] . البقره/ 166
[31] . الممتحنه / 3
[32] . آل عمران / 112
[33] . همان
[34] . همان
[35] . همان
[36] . همان
[37] . همان
[38] . همان
[39] . همان
[40] . همان
[41] . همان
[42] . همان
[43] . همان
[44] . همان
[45] . همان
[46] . همان
سلام و احترام
ممنون از پیشنهادتون
ان شاء الله به زودی دوستان هم متن و هم موضوع جلسات که آیات مورد بحث هر جلسه است را در سایت قرار می دهند.