بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
نگاه منظومه ای به معارف
نگاهی که مجموعه احادیث برای انسان ایجاد میکند، یک نگاه منظومه ای جامعی است که باعث میشود هر چیزی در دین جای خودش را پیدا کند، بر خلاف نگاه جزئی بین، که انسان را از آن نگاه دقیق باز میدارد. نگاه جزئی بینی، گاهی یک مسئله را آن قدر برای انسان بزرگ و عظیم میکند که انسان نمی تواند با مطالب دیگر نسبت برقرار کند، و آن ها را نمیبیند. اما نگاه جامع و منظومه ای باعث میشود که همه چیز را در جای خودش ببیند. اگر کسی از زاویه ای به یک منظره نگاه کند، یک طور میبیند، زاویه دیگر، طور دیگر. اما اگر کسی از یک جایی که اشراف کامل به همه زوایا و پنجره ها دارد نگاه کند، آن جا جایگاه شاخه و میوه و تنه درخت را در جای خودش میبیند و به هر کدام به اندازه خودش بها میدهد و در تعارض میداند که باید چطور موضع بگیرد.
بحثی که در مورد حقیقت غیبت در جایگاه فرهنگ دینی ما قرار دارد اگر درست به آن دقت نشود و در جایگاه خودش قرار نگیرد و با منظومه دین به آن نگاه نشود که این غیبت چه قسمتی از قسمت های دین است، چه جزئی از اجزاء دین است، ممکن است که انسان با نگاه جزئی بینی به این، نتواند درست تصمیم بگیرد و تحلیل کند و تکلیفش را در آن جا بداند.
با بیانی که سابق از این در محضر دوستان بودیم، عرض شد که حقیقت دین یک سیر کمالی را ایجاد کرده که در این سیر، خود حضور انبیاء گرامی، مرتبه ای از دین را تکمیل میکند و بعد از آن نبوّت ختمی که نبوت خاتم انبیاء(ص) است، آن هم نکته ای را که جزء بلوغ بشریت است، ایجاد میکند و بعد وصایت در امّت ختمی آن را ادامه می دهد. امّت ختمی بودن جایگاه خیلی بزرگی را دارد. خاتم انبیاء بودن جایگاه خیلی عظیمی را دارد. یعنی اگر کسی نبوّت نبیّ ختمی(ص) را با جایگاه خاتمیت نبیند، تحلیلش نسبت به جریان متفاوت میشود. پس یکی از مسائل مهمی که باید حتماً خوب به آن دقت شود این است که نقش خاتمیت در نظام ادیان و انبیاء الهی چیست. چرا خاتم انبیاء است و ختم نبوت چه کاری ازش میآید. به دنبالش جریان و دوران وصایت. بعد از دوران وصایت به عصر غیبت صغری میرسیم. بعد از غیبت صغری، دوران غیبت کبری و بعد دوران ظهور.
نگاه نادرست و غلط به سیر بعثت انبیاء(ع) و وصایت ائمه (ع)
این سیر را یک موقع ما به عنوان اینکه مضطرّ شدیم و خدای سبحان در نقشه اش مقهور شده میبینیم، به این عنوان که دشمنان توانستند بر نقشه خدا غلبه کنند و عصر تیرگی و تاریکی را برای بشر رقم زنند. انبیاء(ع) در طول تاریخ و بعد رسول خاتم(ص) و بعد حضور ائمه(ع) با یازده امام، بعد خدای سبحان میبیند که یک ذخیره بیشتر ندارد و اگر او کشته شود ،نجات محقق نمیشود. لذا منجر میشود که خدای سبحان تصمیم بگیرد-داریم از منظر آن نگاه میگوییم-غیبت صغری و کبری را محقّق بکند تا بقیة الله و ذخیرة الانبیاء، محفوظ بماند تا هدایت گری باقی بماند. از این منظر نگاه میکنند و دوران غیبت دوران تیرگی و تاریکی و سرگردانی میشود تا بشریت کم کم به فتنه ها و سختی ها بیفتد و آماده شود که ظهور آن منجی را برتابند و تحمّل کنند.
نگاه صحیح به سیر بعثت انبیاء(ع) و وصایت ائمه (ع)
اما یک نگاه دیگری که از مجموعه روایات استفاده میشود، جلسات متعددی که در محضر دوستان بودیم این بود که تدبیر خاتم نبوّت که خدای سبحان محقّق کرد و بعد به دنبالش امر وصایت و بعد به دنبالش دوران غیبت، یک تدبیر الهی است که حتی غیبت صغری نسبت به غیبت کبری یک تدبیر الهی است و خدا در نقشه اش این جا مقهور نشده است، بلکه با قاهریت تمام یک نقشه را دارد انجام میدهد که اصلاً باید به این میرسید و حتی اگر همه بشریت هم در دوران حضور ایشان تسلیم امام عسگری(ع) میشدند، «لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ»[1]. حتما صاحب این امر باید غیبتی داشته باشد که این غیبت می خواهد کمالی را برای بشر ایجاد کند که آن کمال این است که انسان را از دوران اسم ظاهر ارتباط با ابدان و از طریق ابدان به نظام ارواح بکشاند و لذا دوران ظهور، دوران اسم جامع است. اگر دوران اسم باطن محقّق نشود، دوران اسم جامع محقّق نمیشود. پس انبیاء دیگر هم غیبت داشتند. حتی بعضی از انبیاء در دوران حاکمیتشان غیبت های متعددی داشتند. مثل سلیمان نبیّ(ع) در دوران حاکمیتش غیبت داشت، یا موسی کلیم(ع) پس از عبور در دریا که منازعی در حکومت ندارد، هرچند حکومت تشکیل نشده، اما منازعی ندارد، باز دوران میقات موسوی و غیبت چهل روزه محقّق میشود. این ها سیری است که بشریت نسبت به غیبت که دوره کمالی است، باید طی کند. اگر این در نگاه ما دیده شد و حاکم شد که دوران غیبت یک دوران رشد است، یک دوران کمال است، یک دوران نورانیّت برای مؤمنان و اولیای الهی است، در عین حال یک دوران اشدّیت بغض نسبت به کسانی که در مقابل دستگاه الهی قرار دارند، است و یک دوران حیرت برای کسانی که نسبت به ایمان بی مبالات هستند، است، تفسیر و تبیینمان نسبت به مسائل تغییر خواهد کرد.
سه دسته مردم در دوران غیبت
پس سه دسته میشوند. یک دسته اهل ایمان و بصیرت هستند. برای این ها دوران غیبت دوران رشد و کمال است و یک رشدی است که فقط در دوران غیبت میتواند محقّق شود. لذا افضل اهل زمان هستند، «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ اَلْعِبَادُ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُمْ»[2] هستند. پس برای مؤمنان این طور است.
برای کفار اشد بغضاً است. دورانی است که شدت بغض است. شاید روایت اول همین باب بود که «فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اَللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا اِفْتَقَدُوا حُجَّتَهُ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ»[3]. همچنان که اشد رضای الهی برای عده ای بود، اقرب ما یکون من الله بود، در مقابلش «فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اَللَّهِ» [4]برای عده ای است. بین این دو دسته هم دسته ای هستند که این ها مبالاتی به ایمان ندارند، داخل در اهل ایمان شمرده میشوند اما بی توجه اند. برای این ها هم دوران ابتلاء و حیرت میشود. پس حیرت مربوط به کل دوره نیست.
دو گفتمان در جریان موسی (ع)
من اگر بخواهم یک مثال نزدیکی بزنم، مثال نزدیک این مسئله این است که اگر دوران «تیه» را در مورد قصه موسی کلیم(ع) دقت کنیم، آیاتی که در رابطه با «تیه» آمده است که وقتی موسی کلیم(ع) به این ها گفت ﴿يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾[5] بعد از عبور از دریا که در اختیار موسی(ع) هستند، خطاب میشود که داخل این ارض مقدسه بشوید که خدا برای شما قرار داده است. اگر پشت کردید، خسران نتیجه کارتان است. بعد این ها گفتند ﴿يَا مُوسَىٰ إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ﴾[6]. این ها آدم های ستمگر پر زوری هستند. ﴿وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّىٰ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا﴾ [7]. آن ها بیرون بروند، ما داخل شویم. نه این که ما برویم بجنگیم و بیرونشان کنیم. اگر خارج شدند، ما میرویم. این گفتمان یک دسته بود.
گفتمان دسته دیگر چیست؟ ﴿قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[8] این ها نماینده یک دسته و حزب و گروه هستند. کسانی که از خدا میترسیدند، خدای سبحان به آن ها نعمت داده بود، نعمت معرفت و بصیرت، شما از این طرف وارد شهر بشوید، از این طرف که موسی(ع) امر میکند، وارد شوید، حتماً غلبه میکنید. یعنی خدا فرموده بروید من برای شما قرار دادم. امر الهی است. این ها نگاه به امر الهی نمیکنند. نگاه به محاسبه دو دوتا چهارتای خودشان میکنند. آن ها قوم جبارین هستند، زور دارند. بنابر آنچه در افسانه های یهود آمده است که اگر این ها عمالقه بودند و قدرت های بدنی زیادی داشتند، جثه هایشان بزرگ بوده، البته با افسانه ذکر میکنند، نگاهشان این بود که ما نمیتوانیم برویم. کاری ندارند که خدا امر کرده و خدا قاهر است. قدرت خودشان را در مقابل قدرت آن ها حساب کردند. همان طور که در جریان طالوت و جالوت بود. وقتی از آب عبور کردند، به جالوت رسیدند، دسته شدند. یک عده گفتمانشان این بود که ﴿لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ﴾ [9] ، یک دسته دیگر گفتمانشان این بود که ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[10] .
افرادی که تحت فرماندهی طالوت بودند، افراد ضعیف الایمان نبود، عصر ضعف نبوده است. عصر نمیتوانم. نه. یک گفتمان دیگر در مقابل بود. ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[11] وقتی هم در مقابل قرار گرفتند و به آن ها هجوم شد، گفتند ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾[12] الهیت در وجودشان بود. اینجا هم دو گفتمان است. اگر کسی گفتمان دوم را نبیند، نگاهش این است که تمام زحمت موسی(ع) هدر رفت. موسی این ها را از دریا عبور داد، ولی وقتی به آنجا رسیدند، همه کافر شدند و از دست رفتند.
قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿23﴾[13]
همان طور که آنجا گفتند :
قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاَقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿249﴾[14]
تو و خدایت بروید بجنگید، ما هستیم وقتی بیرونشان کردید ما میآییم. این گفتمان یک دسته است.
این قومی که گفتمانشان این طور بود، قوم فاسق بودند. نه مؤمنین. با این که از بنی اسرائیل بودند. با اینکه مطیع موسی(ع) به ظاهر بودند. با اینکه همراه موسی(ع) بودند و از دریا عبور کرده بودند و از دست فرعون نجات پیدا کرده بودند. اما دعای موسی(ع)، ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِی ۖ فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[15] ، یعنی آن مالکیّت تامه که آن ولایت تامّه است را من بر خودم و برادرم دارم. دسته مؤمنین را نفی نمیکند. ولی از خدا می خواهد بین قومی که این همه معجزه دیدند و خودش و برادرش فاصله بیندازد.
سرگردانی و «تیه»، نتیجه گفتمان اهل فسق
خدای سبحان در مقابل گفتمان اهل فسق یک عذابی را قرار داد ﴿که قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ ۛ أَرْبَعِينَ سَنَةً ۛ يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ ۚ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾ [16]. ما چهل سال این ها را محروم کردیم که وارد شوند. اما در این چهل سال، تو بر قوم فاسقین تاسّف و غصّه نخور. آیا در این دوران چهل ساله، موسی(ع) قرار داشت یا نه؟ هارون بود یا نه؟ یوشع بن نون بود یا نه؟ جوانانی که با موسی کلیم(ع) عهد ولایت بسته بودند بودند یا نه؟ برای این ها تیه و سرگردانی بود؟ یا کمال و تبعیت بود؟ برای این ها کمال بود. میتوانیم بگوییم که موسی(ع) دچار تیه شد؟ در حالی که به دنبال تیه، ﴿فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[17] است. چه کسانی ﴿يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ﴾ [18]؟ نه اینکه موسی(ع) همراه این ها نیست. اما موسی(ع) با هدایت اهل تیه در دوران تیه و سرگردانی این ها، کمال بعد کمال پیدا میکند. اما موسی کلیم(ع) و هارون نبی و یوشع وصی یا کالب بن یوحنا و امثال این ها، این ها دچار تیه نشدند. دچار سرگردانی و حیرت نشدند. مؤمنان بودند. دنبالش میفرماید ﴿فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[19]. اهل فسق، دچار تیه شدند. اگر ما نگاهمان در تفکیک و تحلیل مسئله دقیق نباشد، میگوییم یک عده ای گناه کردند، خدا که نمیتواند مردم را تفکیک کند، همه را یک جا میراند. نه. اگر حتّی عذابی نازل میشود و محرومیّتی ایجاد میشود، همان دوره برای کسانی که اهل ایمان هستند، سبب تثبیت ایمانشان میشود، «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ اَلْعِبَادُ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُمْ»[20] میشود. اما نسبت به اهل فسق «فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اَللَّهِ»[21] میشود. نسبت به ضعیف الایمان ها دوران سرگردانی میشود.
حیرت، جزای قابلیّت قابل نه فاعلیّت فاعل
اگر کسی سرگردانی و حیرت را به همه سرایت داد، به اهل ایمان و خدای سبحان و اهل بیت(ع)، و به عنوان نقشه خدا نام برد، ظلم کرده است که نقشه خدا شکست خورده است، نتوانست استعدادهای این دوره را به کمال برساند. نه. دوران حیرت به لحاظ قابل است. وقتی قابل، ضعیف الایمان است، حیرت جزای قابلیت قابل است نه این که از طرف فاعلیت فاعل باشد. اگر ﴿یَتِیهُونَ فیِ الْأَرْضِ﴾[22] است به لحاظ عدم قابلیت قابل است. در این نگاه که جریان تیه را، جریان طالوت را و این هایی که در قرآن آمده با جریان غیبتی که در عصر غیبت هست و آن هم بعد از این که خدا با نقشه عظیمی که قابل تحلیل و تبیین است که چرا بعد از دوران حضور حضرات باید دوران به دوران غیبت صغری کشیده شود که عالمانی که از طرف معصوم، نصب خاص پیدا میکنند، اما معصوم نیستند، این ها دارای عصمت نیستند، ولی از طرف معصوم منصوب هستند، این ها امر معصوم را به مردم برسانند، و بعد از اینکه این دوره گذشت و آمادگی ایجاد شد، دوران غیبت کبری آغاز شود که عالمانی که به نحو عام نه به نحو خاص، منصوب هستند، مأمور از طرف معصومین(ع) محسوب شوند. این ها کسانی هستند که به اسم نصب نشدند، اما به صفت نصب شدند و تشخیص مردم که این اوصاف را چه کسی دارد، خودش مرتبه ای از بصیرت است.
سؤال: بعد از امام کاظم(ع)، امثال یونس بن عبد الرحمن دچار حیرت شدند، یعنی ایشان هم نقص دارد؟
پاسخ: هر کسی دچار حیرت میشود حتما از نقص قابلی است. حتی اگر یونس بن عبد الرحمن باشد. ولی در عالم به ظرافت خودش است، در عموم مردم به عمومیت خودش. پس هر گاه برای کسی حیرتی و شبهه ای ایجاد میشود، این ازطریق فعل الهی نیست. قطعاً از طریق فعل الهی نیست. فعل الهی فقط هدایت گر است. این در تاریخ قطعیت دارد.
هرجا نقص و ضلالت و شبهه و تزلزلی ایجاد میشود، حتما به لحاظ افراد یا اجتماع است. یا اجتماع به لحاظ وظیفه اجتماعی کوتاهی کردند، یا فرد در وظیفه فردی اش کوتاهی کرده است. لذا دچار تزلزل میشود. اگر اجتماع دچار تزلزل میشود، این طور نیست که افراد صالح آن اجتماع هم دچار تزلزل باشند. هیچ وقت استعدادی تفویت نمیشود، حتی اگر کسی در دوران «تیه» قرار بگیرد.
اگر مؤمنی در جمعی باشد و در مقابل منکر حرفی نزند، آیا عذاب شامل حال او میشود یا نه؟ مثل قوم شعیب که نقل شده که چهل هزار نفر اهل گناه بودند. شصت هزار نفر سکوت بر گناه کردند. بحث دارد.
دوران غیبت، دوران کمال بعد کمال برای مؤمنین
با این نگاه وقتی دوران غیبت را به عنوان نقشه الهی و دوران کمال تحلیل کردند، این دوران کمال، حتماً برای کسی که به وظیفه اش عمل میکند، کمال بعد کمال است و جزء نقشه الهی است که کمال ایجاد شود و اگر کسی کوتاهی کند چه در دوران حضور امام معصوم باشد و چه در دوران ظهور باشد و چه در دوران غیبت امام معصوم باشد، این کوتاهی نتیجه خودش را دارد. ﴿یَتِیهُونَ فیِ الْأَرْضِ﴾[23] دوران حضور و اقتدار موسی کلیم(ع) است، اما دچار «تیه» میشوند، چون قابلیّت قابل خراب شده بوده و این ها تن ندادند و دچار «تیه» شدند. نه اینکه موسی(ع) در مأموریتش غالب نبود و غلبه نداشت. موسی(ع) در آن دوره معارض نداشت. از دریا که عبور کردند معارضی نداشت. لذا «تیه» که دچار شدند، برای عدم اطاعت بود، ضعف در اطاعت پذیری داشتند. حیرت در دوران غیبت «یحار فیها الجاهلون» [24] است. جهلی است که امکان علم بوده است. دنبال علم و بصیرت نرفتند با این که امکانش بوده است، لذا دچار حیرت میشوند. پس این حیرت از جانب خدا نیست. به عنوان جزا و عقاب این هاست و شامل هر کسی که وظیفه اش را انجام داده باشد، نمیشود. نمیگویند خشک و تر با هم میسوزند. این مربوط به جایی است که ضعف نظام فاعلی در کار باشد. آتشی که خشک و تر را نمیشناسد و آتش میافتد و میسوزاند و تر هم سوخته میشود، آن برای آتشی است که شعور نداشته باشد. اما جایی که خدای سبحان است، خدای سبحان هیچ گاه خشک و تر را با هم نمیسوزاند. بلکه همین غیبت ظرف کمال ویژه است برای مؤمنانی که به وظیفه شان عمل میکنند و حیرت است برای ضُعفایی که قابلیتشان را خودشان ضعیف قرار دادند و ظرف عقاب شدید است برای کسانی که در مقابل خدای سبحان ایستادند. «فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اَللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا اِفْتَقَدُوا حُجَّتَهُ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ»[25].
نیاییم حیرت را به همه سرایت بدهیم. کفّار این جا حیرت ندارند، مؤمنان حیرت ندارند. کفّار یعنی کسانی که با علم مقابله میکنند. این دسته این طور خارجند. مؤمنان هم «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ اَلْعِبَادُ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُمْ»[26] است. یک دسته هم دچار حیرت میشوند. حیرت آن ها هم به لحاظ نقص قابلی است که نکوشیدند بصیرت پیدا بنند، وظیفه را درست انجام ندادند. چنانچه در دوران موسی کلیم(ع) دچار حیرت شدند. «یتیهون فی الارض اربعین سنه». از این سنخ در هر امّت و هر جایی تکرار پذیر است.
اگر امّتی در قبال اطاعت پذیری خدای سبحان قد علم کردند و پای کار ایستادند، حتما از حیرت نجات پیدا میکنند. داخل مؤمنین میشوند که «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ اَلْعِبَادُ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُمْ»[27] است.
اگر گفتند دوران حیرت است، پرچم ها و علم ها برافراشته نیست. پس باید به قدر یقین اکتفا کنیم. احتیاط هم کنیم. بقیه را رها کنیم. به یک نگاه حداقلی که فقط آن ها را یقین داریم، دست بزنیم، دیگر تکلیف بیشتر از این نداریم. تکلیف ساقط است. دنبال اقامه نباشیم. دنبال این باشیم که همین مرتبه که هست را حفظ بکنیم. این دنباله نگاه است. نگاه مأیوسانه میشود، منفعلانه، نه فعّالانه.
حضور فعّال مؤمنان در دوران غیبت
برخلاف کسانی که غیر از این را می گویند. ﴿قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ﴾ [28] این ها فعال وارد صحنه شدند، بقیه را دعوت کردند، در آن جایی که قلیل بودند کسانی که در مقابل جالوت بودند، قوی وارد صحنه شدند، ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾ [29]وارد صحنه شدند و ابراز کردند و پای کار ایستادند، نگفتند چون ما کم هستیم کوتاه بیاییم. اگر ضعیف الایمان ها میگویند نمیشود، به همان اکتفا کنیم. لذا وظیفه را در آیات قرآن کاملاً آشکار کرده است. وظیفه این است که اهل ایمانی که بصیرند، جلو بروند، این ها بایستند و بقیه را دعوت کنند. این ها بگویند ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾[30] ، بعد فقتل داوود جالوت، غلبه محقّق شد. داود آن سنگ را به پیشانی جالوت زد و از مرکب به زمین افتاد و لشگرش شکست خوردند. اگر اهل حق وسط بیایند، حتماً غلبه با آن ها خواهد بود.
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ ۖ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ﴾ [31]، غلبه با انفعال و رفتن در لاک و به حداقل اکتفا کردن نیست. غلبه با آمدن در صحنه و فعّال ظاهر شدن است. غلبه با این است که تعداد کم، نگویند کم هستیم. احساس کنند که با یک پشتوانه الهی هستند، جوّ غالب مردم را تغییر دهند، ضعیف الایمان ها را از حیرت نجات دهند. نه این که تسلیم حیرت شوند. قویّ الایمان ها نباید تسلیم شوند. این ها غالب بر حیرت هستند و بصیر هستند و وظیفه شان این است که به نیابت عامّه در صحنه وارد شوند و امر امام را آشکار کنند و بقیه را از حیرت در بیاورند.
دو نگاه است. اگر غیبت را یک سرنوشت محتوم تاریک دیدیم، انسان تسلیم میشود و یأس در وجودش حاکم می شود. اما اگر یک تصویر روشن ابتلاء و امتحان الهی دیدیم که تثبیت ایمان مؤمنان و شدّت غضب بر کفّار و حیرت بر ضعفاء است، وظیفه اهل ایمان قوی این است که حیرت زده ها را نجات بدهند.
سؤال: اضطرار چطور ایجاد میشود؟
پاسخ: اهل ایمان قوی وقتی میخواهند حیرت زده ها را نجات دهند، کار خیلی سختی است. وقتی حضور فیزیکی امام(ع) نیست، خیلی کار سخت است. این وظیفه گردن اهل ایمان میفتد و باید پای کار بایستند. خیلی اضطرارش شدید است. «اِنَّكُمْ لَوْ تَحَمَّلُوا لِما حُمِّلُوا»[32]، اگر آن چیزی که آن ها حمل میکند، بر شما حمل شود، شما قدرت ندارید. به اصحاب زمان پیغمبر(ص) میفرماید. این ها بار سنگینی به دوششان میآید که قدرت تحمّل پیدا کردند. چطور؟ با همان که عقولشان رشد کرده، با این که نظام وجودی شان از ظاهر به باطن کشیده شده است. روایتش را خواندیم که از جهت عقول و افهام غیبت برایشان به منزل شهود است. غیبت برایشان غیبت نیست. این اضطرار ایجاد میکند. جایی که خود امام(ع) وظیفه را مستقیماً به دوش میگیرد، یا جایی که به دوش افراد خاص میآید، این بزرگ کردن و رشد دادن افراد است. در غیبت کبری به دوش نوّاب عام میآید و به تبعش برای مردم است. این رشد را دارند ایجاد میکنند تا به جایی برسانند که حیرت زده ها هم بواسطه این ها رشد کنند.
يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ [33]
با این که در دوران غیبت هستند.
لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ [34]
غیبت برای این ها به منزله مشاهده است. یعنی در دوران غیبت، غائب نیستند، مشاهد هستند. ولی شهود امام(ع) در چه ناحیه ای محقّق میشود؟ قبلاً بحثش را کردیم. بعداً هم میآید.
وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّيْفِ [35]
این طور در صحنه حاضرند. مثل این که پیغمبر(ص) در زمان جنگ جلو بودند و این ها جلو رو پیغمبر(ص) میجنگیدند.
أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً [36]
این ها در مرتبه عالی صدق و اخلاص هستند.
وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً وَ جَهْراً [37]
« وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ» هستند. پس «دعاة الی الله» بودن همان نیابت عامّه است که وظیفه اش به دوش عالمان قرار میگیرد و به همین نسبت در نظام تشکیکی بر دوش مؤمنان قرار میگیرد. میتوانیم بگوییم این ها حیرت زده اند؟ آیا این روایت نسبتی با حیرت زدگی و تاریکی دارد؟ یا همه روشنایی و نورانیّت است؟
دوران غیبت، عصر حیرت برای مؤمنین ضعیف الایمان
«مَن ماتَ ولَم يَعرفْهُ ماتَ مِيتةً جاهليّةً» [38]، «أمَا إنّ لَه غَيبةً يَحارُ فيها الجاهلونَ ، ويَهْلِكُ فيها المُبطِلونَ ، ويَكْذِبُ فيها الوَقّاتونَ»[39]، بعد این نگاه را سرایت بدهیم و بگوییم دوران غیبت، عصر حیرت است. این تحریف نگاه الهی است، این بدعت در دین است که چیزی که برای ضعفای ایمان است به همه سرایت بدهیم و بگوییم اهل بصیرت هم مبتلاء به حیرت میشوند. تمام روایاتی که در رابطه با غیبت هست، با این محکمات قابل حلّ است. اگر مسئله در نگاه الهی با مقدماتی که از خاتمیت شروع میشود را محکم تصوّر کردید، میبینید تمام روایات بیان دارد. لسان دارد. اصلاً تشابهی هم در آن نیست. اگر تشابهی هم در جایی باشد، با رجوع به محکمات تفسیر و معلوم میشود. ما جزء دینمان این است که باید متشابه را به محکم برگردانیم. صحیح نیست روایتی را بدون خصوصیّت ارتباطی با روایات دیگر و قرائن حالیه و مقامیه و مقالیه، تنهایی تفسیر کنیم. باید با روایات دیگر دیده شود. مجموعه این نگاه باید دیده شود. چنانچه در فقه و نظام معرفتی، این طور است. «تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ»[40] نگوییم حیرت مساوق با غیبت است. تفسیر کرده که برای عدّه ای به منزله مشاهده است، برای عدّه ای هم حیرت است. کجا حیرت است؟ جایی که جاهل است. «یحار فیها الجاهلون» [41]. خود روایات تفسیر کردند. این نگاه را اگر پیدا کردیم با جایگاه عظیمی که دوران غیبت به عنوان دوران کمال بشریت دارد، بلا فاصله تفسیر می شود که ضعفای ایمانی که نمیتوانستند ثابت باشند، دچار ضعف میشوند.
«يَا بُنَيَّ عُقُولُكُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا وَ أَحْلَامُكُمْ تَضِيقُ عَنْ حَمْلِهِ وَ لَكِنْ إِنْ تَعِيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَهُ.» [42].
روایات مختلفی در این مسئله است که هر کدام را ببینید، بیانی دارند.
مثلاً میفرماید: «تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ» [43]، یک عدّه گمراه میشوند، نه همه. «وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ»[44]، در همین دوران غیبت، عدّه ای هدایت بعد هدایت پیدا میکنند. پس دوران حیرت مطلقه نیست. حیرت برای ضعفای ایمان است.
«أَمَا لَیَغِیبَنَّ حَتَّی یَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِی آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ» [45]، چه کسی میگوید ؟جاهل. میگویند او آمدنش فایده ندارد. این نگاهی که اصرار دارم که جریان خاتمیت پیامبر(ص) را با وصایت با غیبت صغری و با غیبت کبری در یک مسیر برای کمال تا ظهور دیده شود، نه این که دوره غیبت صغری و کبری یک دوران فترت باشد. دوران رشد است. یک وقع میگوییم علی فترة من الرسل است که اخلاق و کمالات به حضیض میرسد، عدّه ای باقی میمانند، آن هم شمول همگان ییدا نمیکند. یک موقع میگوییم، نازله دوران ظهور است. برتر از دوران حضور است. دوران ظهور نتیجه نهایی دوران غیبت است. اگر با این نگاه دیدیم، که دوران روشن هدایت گر است، مؤمنان و بصیران در اینجا به عنوان کسانی که پرچمدار نجات حیرت زدگان هستند و باید پرچم نجات بقیه باشند، وظیفه شان صدها برابر میشود. نه این که بگویند ما هم حیرت زده شدیم. مردمی که بصیرت ندارند را در حیرتشان فرو ببرند. اگر این کار را کردیم، خلاف این احادیث مرتکب شدیم.
طول کشیدن غیبت از سنخ «تیه»
در روایت امام حسین(ع) هم دو دسته را نشان میدهد. پس تاریکی و حیرت، به ضعف قابل برمیگردد. دوران غیبت، دوران حیرت نیست. چنان چه بودن امام(ع) هم دوران حیرت این ها بود. امام رضا(ع) بود و مردم دچار حیرت شدند. با وجود موسی کلیم(ع)، مردم دچار «تیه» شدند. پس این طور نیست که دوران غیبت به لحاظ غیبت، حیرت را ایجاد کند. بلکه به لحاظ ضعف قابل است که ایجاد میشود. «تیه» ایجاد میشود. محرومیّت ایجاد میشود. این عقاب آن عمل نکردن به دستور الهی است.
«تیه» سرنوشت جزایی بود، اما غیبت سرنوشت جزایی نیست. بله، طول الغیبة جزایی است. چون مردم به وظایفشان عمل نمیکنند. لذا میتوانیم بگوییم «تیه» با جریان طول کشیدن غیبت جزایی است. میتوانیم بگوییم ﴿مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ﴾ [46]. هزار سال به خاطر عدم انجام تکلیف درست بصیران و نجات ندادن حیرت زدگان، غیبت طول کشیده است. اما اصل الغیبة روشنی و کمال است. طول کشیدنش میتواند از سنخ «تیه» باشد که ﴿مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ﴾ [47].و جزایی باشد.
این هم یک نکته. « فَيُؤْذَوْنَ وَ يُقَالُ لَهُمْ مَتىٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ أَمَا إِنَّ اَلصَّابِرَ فِي غَيْبَتِهِ عَلَى اَلْأَذَى وَ اَلتَّكْذِيبِ بِمَنْزِلَةِ اَلْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»[48]، اما این ها پایدار هستند و متزلزل نمیشوند.
شدّت فتنه ها، شدّت کمال
« كَيْفَ أَنْتَ إِذَا وَقَعَتِ اَلْبَطْشَةُ بَيْنَ اَلْمَسْجِدَيْنِ فَيَأْرِزُ اَلْعِلْمُ كَمَا تَأْرِزُ اَلْحَيَّةُ فِي جُحْرِهَا وَ اِخْتَلَفَتِ اَلشِّيعَةُ وَ سَمَّى بَعْضُهُمْ بَعْضاً كَذَّابِينَ وَ تَفَلَ بَعْضُهُمْ فِي وُجُوهِ بَعْضٍ»[49] (مسجد الحرام و مسجد النبی) مثل اینکه مار در سوراخش میخزد، علم جمع میشود. این جمع شدن، یعنی ظهورش کم میشود، نه این که از بین میرود. نمیگوید جدا میشود. قبض و بسط است. مثل اینکه مار میخزد در سوراخ و ظهور و بروز ندارد، اگر قابل نباشد قبض میشود. اگر قابل باشد، بسط پیدا میکند. از ارض جمع نمیشود. روایات داشتیم.
در مقابل هم قرار میگیرند. «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا عِنْدَ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ فَقَالَ لِي اَلْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ ثَلاَثاً»[50]. حضرت فرمودند «لِي اَلْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ ثَلاَثاً»[51]. شدت فتنه ها، شدت کمال ایجاد میکند. حیرت خیر نیست. کسی که در حیرت بصیر است، برایش دوران خیر است و حیرت زده نمیشود. لذا دوران تاریکی نیست«لِي اَلْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ ثَلاَثاً»[52].
راوی میگوید «یرید قرب الفرج»[53]. فرج نزدیک میشود. نه اینکه خودش فرج است. اهل بصیرت وقتی در صحنه بودند و صحنه را خالی نکردند، هرچقدر حضور این ها در صحنه فعّال تر شود، فرج نزدیک تر میشود. پس با این نگاه، دوران غیبت دوران حضور فعال مؤمنان در صحنه و دعوت است، نه حضور انفعالی، کنار کشیدن، به حداقل ها کفایت کردن و قناعت کردن. دوران یأس نیست. اگر دوران غیبت را کسی به حیرت و یأس تفسیر کرد، نتیجه اش طول کشیدن دوران غیبت است. چون در دنبال حرفشان میگویند انسان تسلیم قواعد حاکم بر زمان بشود. این ها جزء قضاء محتوم الهی بر افراد است که تسلیم این قضا شوند. یعنی انسان نسبت به این، سرکشی و قد علم کردن نداشته باشد. این نتیجه حرف است. این خیلی مفتضح است و انجمن حجّتیه میشود. ولی نتیجه اش با مقدّمه چینی به این جا کشیده میشود که انسان مأیوس شود و صبر کند ببیند خدا چه زمانی فرج را محقّق می کند. اما با این نگاهی که عرض شد، باید اهل ایمان فعّال ترینِ زمان حضورشان باشد، باید با مجاهده در صحنه حاضر باشند.
این نگاه انسان را فعّال کرده و نا امید نمیکند. دوران ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾ [54]دوران ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾ و دوران ﴿ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ﴾ [55] است. با این نگاه ببینید چقدر متفاوت است. ﴿وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ [56].
گاهی گفتمان دشمنان ما مصیر و غایتش با بعضی دوستان ما یکی میشود. آدم توجه میکند. چطور این دوستان غافل، یا دوستانی که بریدند، از افراط به تفریط افتادند، مسیر و غایت و شعارشان با دشمن یکی میشود. روشن فکرهای مرعوب غرب و حیرت زده در غرب، یا تئوریسین های غربی، با بعضی دوستان درونی ما یک طور فکر میکنند، نتیجه حرفشان یک طور است، نتیجه اش این است که هر کسی تبعیت از این ها کند، با آن ها فرقی نمیکند. تفاوتی نمیبینند. همیشه هم به یک سمت غش میکنند. آدم میتواند پیش بینی کند که این ها کدام طرف غش میکنند. مثل جریان عمار یاسر که خیلی تعجب آور است. وقتی عمار کشته شد، «تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ»[57]، قاعده این بود که همه بگویند لشگر معاویه باطل است. اما تحلیل شد که علی(ع)، عمار را در جبهه آورد، لذا علی(ع) سبب قتل عمار شد. لذا «تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ»[58]، لشگر امیرالمومنین(ع) میشود.
مثل الان که به همه جای یمن حمله میکنند، بعد وقتی جواب میدهند، میگویند این ها جنگ طلبند.
الان در مذاکرات میگویند شما تشنّج آفرینی میکنید. نمیگوید آن ها عهد شکنی کردند.
آدم میداند که این ها کجا غش میکنند. حال این ها تسلیم و یأس است. تسلیم نسبت به آن ها، یأس نسبت به مؤمنین. این خوش بینانه اش. بعضی هم عاملند.
ان شاءاللّه خدای متعال ما را از شرّ فتنه های شیطان در امان نگه دارد.
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[2] الکافي , جلد۱ , صفحه۳۳۳
[3] الکافي ج۱ ص۳۳۳
[4] همان
[5] مائده 21
[6] مائده 22
[7] مائده 22
[8] مائده 23
[9] بقره 249
[10] بقره 249
[11] بقره 249
[12] بقره 250
[13] مائده 23
[14] بقره 249
[15] مائده 25
[16] مائده 26
[17] مائده 25
[18] مائده 25
[19] مائده 25
[20] الکافي , جلد۱ , صفحه۳۳۳
[21] الکافي , جلد۱ , صفحه۳۳۳
[22] مائده 26
[23] مائده 26
[24] کمالالدین، صفحه409، حدیث9
[25] الکافي ج۱ ص۳۳۳
[26] الکافي , جلد۱ , صفحه۳۳۳
[27] الکافي , جلد۱ , صفحه۳۳۳
[28] مائده 23
[29] بقره 249
[30] بقره 250
[31] صف 14
[32] بحارالأنوار، ج 52، ص 130
[33] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 320
[34] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 320
[35] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 320
[36] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 320
[37] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 320
[38] بحار الأنوار : ۵۱ / ۱۶۰ / ۷
[39] بحار الأنوار : ۵۱ / ۱۶۰ / ۷
[40] كمال الدين ج۱ ص۲۸۷
[41] کمالالدین، صفحه409، حدیث9
[42] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 336
[43] الغيبة (للطوسی) , جلد۱ , صفحه۳۳۶
[44] الغيبة (للطوسی) , جلد۱ , صفحه۳۳۶
[45] بحارالانوار، ج 51، ص 119، ح 19.
[46] مائده 26
[47] مائده 26
[48] كمال الدين ج۱ ص۳۱۷
[49] الکافی ج1 ص 340
[50] الکافی ج1 ص 340
[51] الکافی ج1 ص 340
[52] الکافی ج1 ص 340
[54] بقره 249
[55] مائده 23
[56] مائده 23
[57] شرح الأخبار ج۱ ص۴۰۷ | شرح الأخبار ج۱ ص۴۰۷
[58] شرح الأخبار ج۱ ص۴۰۷ | شرح الأخبار ج۱ ص۴۰۷
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 337” دیدگاه میگذارید;