بسم الله الرحمن الرحیم
بحث تفویض یک محکم داریم و آن این است که تفویض به معنای این که خدا خودش را کنار کشیده باشد قطعا هیچ جایی در نظام هستی نیست . یک محکم دیگر داریم و آن این است که نظام دین از جهت قوت و قدرت و از جهت حقیقت، برتر از نظام کون است لذا تشریع صفوه و زبدهی نظام هستی است. اینطور نیست که نظام دین و شریعت نازلتر از نظام هستی باشد به گونه ای که اگر امری را در هستی جایز ندانستیم، در نظام تشریع امکان جوازش باشد به لحاظ ضعف وجود. نه. اینطور نیست. اینطور نیست که نظام تشریع کارش سهل تر باشد و نظام تکوین کارش صعب تر باشد. به خاطر این که اولا هر دو وجودی هستند ثانیا تطابق بین تکوین و تشریع هست. ثالثا تشریع صفوه تکوین است. لذا برای انسانی است که صفوه هستی است. همه هستی (اعطی کل شیء خلقه ثم هدی). که کمالات ثانوی شان هم مطابق کمالات اولی شان از جانب خدای سبحان برایشان تقدیر میشود. اما برای انسان این ثم هدی به نحو تشریع محقق می شود لذا انبیاء و اولیا ارسال می شوند دین نازل می شود کتاب ها نازل می شود ملائکه در کار می آیند لذا تمام هستی به کار می افتد آن هم صفوه هستی تا انسان از اسفل السافلین حرکتش را آغاز کند و به اعلی علیین برسد.
به ضمیمه اصل اولی که در هیچ جایی خدا تفویضی نداشته که خودش از کار کنار بکشد و دیگری را کارآمد بکند. پس معلوم میشود در همه اینها خداست که فرمانروا و مالک و مَلک است.
اگر تفویض به معنای واگذاری نیست و امکان هم ندارد. پس اگر در روایات ما تفویض وارد شده است به معنای واگذاری نیست ، بلکه تاثیر الهی است که موجودات نوریه و حقایق نوری انبیاء مثل ملائکة الله و مثل أسماء الهی و وسائط الهی در کار دارند، در نظام تشریع خدای سبحان برای اینها نقشی دیده در وساطت. این حقیقت به این نحو در نظام تکوین هم مانعی ندارد.
به نحو غلطی که در تکوین نفی شده است، در تشریع هم منفی است. به نحوی که در نظام تشریع قبول شده است، در نظام تکوین هم مانعی ندارد.
این کلی و خلاصه بحث است که اگر تصویر درست از مسئله صورت بگیرد، اینطور نیست که در تکوین ممکن نباشد، چون یک حقیقتی است و در تشریع امکان پذیر باشد، چون یک اعتباری است.
با وساطت بهترین ها خداوند تشریع را قرار داده است.
روایت تا اینجا خیلی سنگین و دقیق و زیبا بود. این بیان کاملا درش روشن شده است که وقتی خداوند پیامبر را تادیب ویژه کرد، یعنی دینش را در پیغمبرش پیاده کرد، وقتی گفت انک لعلی خلق عظیم، آن وقت فوض الیه دینه. یعنی انانیتی در پیغمبر اکرم باقی نماند. و شد ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی
امر دین را که بالاترین امر وجودی بوده، به پیغمبرش واگذار کرد. لکن واگذاری در طول نه در عرض. نبی گرامی اسلام به جایی رسید در وجودش که هیچ کلامی از این وجود صادر نمیشود الا کلام الله.
لازم بود جبرئیل سلام الله علیه گاهی این کلام را بیاورد بشود قرآن. لازم است گاهی جبرئیل واسطه در ابلاغ پیام نباشد و این وجود هرچه میفرماید و میجوشد در درونش از پیشگاه ربوبی نازل شده و غیر از آن کلامی صادر نمیشود.
لذا قرآن کریم و حدیث قدسی و کلمات پیغمبر همه شان ما ینطق عن الهوی است. چون این وجود هیچ انانیت و منیتی و انانیتی درش نمانده است. هرچی ازش صادر میشود، انک لعلی خلق عظیم است.
خلق الهی است که دارد ظهور میکند.
اگر این را قبول کردید، این حقیقت وجودیه در نظام دین که صفوه میشود، در نظام رتبه قرب الی الله هم مقرب ترین موجود میشود طبق روایات. دنی فتدلی …
آن موقع در نظام تکوین هم شئونش میشوند همه نظام تکوین. لذ تمام هستی میشوند جنود پیغمبر، جنود انسان کامل. همه عالم تحت اختیار و امر او قرار میگیرند. اما آیا منافات دارد که تحت اختیار رب است؟ نه. در طول هم هست.
هیچ منافاتی ندارد که بکم یفتح الله و بکم یختم هم در نظام تکوین باشد (بکم یمسک السماء ان تقع الارض) هم در نظام تکوین باشد در عینی که در نظام تشریع فوض الیه امر عباد را در دینش لیسوس عباده که عباد را با این تادیب کند همانجور که خدای سبحان او را تادیب کرد.
هدایت مردم و بردن مردم و هدایتگری، همان لیسوس عباده است.
همان بحثی که راجع به وحی قرآنی و حدیث قدسی و کلام پیغمبر که هر سه ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی است، همان را در رابطه با تشریع بیان میکند.
گاهی خدای سبحان امری را تشریعا به واسطه جبرئیل یا مستقیما ابلاغ میکند، که این عمل باید محقق شود. گاهی پیغمبر اکرم حقیقتی را، عملی را به عنوان امر خودشان بیان میکنند، وجوب آن امری که خدا فرموده و وجوب امری که پیغمبر فرموده در حد سواء است. هیچ تفاوتی نمیکند. چه جایی که خدای سبحان مستقیما یا بواسطه جبرئیل عبادتی را جعل میکنند در نظام تشریع، چه جایی که پیغمبر اکرم عبادتی را جعل میکنند.
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الصَّلَاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ-
دو رکعت اول فرض من الله است. دو رکعت دوم سنة رسول الله است.
در دو رکعت اول ناظر به توحید است. در دو رکعت دوم، شهادت به رسالت هم هست. با اینکه تسبیحات اربعه بیان توحید است، اما بیان توحید است از زبان رسالت. دارد توحید رسول را بیان میکند.
لَا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلَّا فِي سَفَرٍ
این رخصت به اذن پیغمبر بوده است که جعل کرد و خود پیغمبر که جعل کرد، حق داشت که در جایی تخصیص بزند.
-آیا از جهت زمانی هم تراخی است بین این دو جعل؟
بعضی خواسته اند بگویند که ابتدا جعل آن گونه بوده شاید رکعاتی هم بر اساس آن جعل خوانده شده باشد . ولی مطابق نقل باید گفت که این گونه نیست . چون فتنه میشد بعدا. دارد که وقتی پیغمبر بهشان رسید همان اول این ها را اضافه کرد این اضافه کردن هم رحمة لعباده بود که با این جعل پیامبر آن دو رکعت اول درست تر محقق بشود.
-روایت هم داریم که اصلش یک رکعت بوده.
آن برای نظام توحید است که یک حقیقت دارد محقق میشود حتی در نظام عمل. منتها تکثر برای این است که انسان غفلت دارد و نسیان دارد. منتها برای همه جعل شده است. اینطور نیست که اگر کسی توجه دارد یک رکعت بخواند کامل باشد.
در پاسخ: کم کردن به لحاظ آنچه در سنت های سابقه بوده است، بقیه را نافله قرار بدهند، تا راحت تر محقق بشود، آن باشد سر جایش خودش.
-این توضیح در رابطه با نماز صبح چی میشود؟
وقتی در مقام بیان هستند، یعنی یک معرفت ویژه میخواهند القا بکنند. چرا میگوید دو رکعت را خدا جعل کرده، دو رکعت را من. معلوم میشود در نظام حرکت به سمت خدای سبحان تاثیر داشته است. کلامی که تاثیر نداشته باشد بیان نمیشود. اگر میخواهیم تاثیرش را بدانیم، پس باید وجهی که روایات می آید را بفهمیم، یک نوع فتنه درش هست، یک نوع آزمایش است. خود این فتنه هست درش. چرا پیغمبر دو رکعت گذاشته است؟ پیغمبر که بشرٌ مثل ما.(نعوذ بالله). اولا تادیب پیغمبر به کجا رسیده است که میتوان در طول قانونگذاری الهی باشد. این خیلی عظمت است برای پیغمبر. اطاعت مطلق را نسبت به بشر برایش جعل کرده است. آن صدر که میگوید او را تادیب کرد، این نشان میدهد که وجود پیغمبر امر و نهی اش امر و نهی خداست. آن موقع قبولش در جاهایی که فصل حکومت میکند، فصل قضا میکند، همه حرف پیغمبر برای ما… میگوییم فعل و قول و تقریرش برای ما حجت میشود. چرا؟ چون چیزی از خارج از آن رابطه تشریع در وجود پیغمبر نیست. همه وجود پیغمبر ظهور (ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی) است.
سوال: در کافی روایت داریم که پیامبر وقتی معراج رفتند نماز را رکعة رکعة آوردند اما وقتی امام حسن و امام حسین به دنیا آمدند به خاطر شکر خدا رکعات بعدی را اضافه کردند؟
در پاسخ: بعضی روایات داریم که بعدا اضافه شد این هفت رکعت. بعضی روایات دارد که در برگشت از معراج اضافه فرمودند. همان وقتی که نماز جعل شده بود.
در بعضی روایات دارد که شکرا لله برای تولد امام حسن و امام حسین علیه السلام. البته قابل جمع است. از جهت تاریخی باید دید که آیا نماز دو رکعتی خوانده شده است یا نه.
اگر آن هم باشد، فتنه دیگری میشود. فتنه یعنی آزمایش. معنای منفی ندارد. به مردم بگویید دو رکعت بخوانید، بعد زیادش کنید مردم برایشان سخت است. اگر کم بکنی مردم میپذیرند. اما زیاد کردن سخت است.
این مقام پیغمبر را نشان میدهد.
روایت دیگری دارد که میپرسند پیغمبر از جانب خودش اضافه کرده است؟ چون جانب پیغمبر را یک جانبی در قبال جانب خدا میدیدند.
امر خدا را راحت تر میپذیرفتند تا امر پیغمبر را.
اینها برای این بوده که حاکمیت پیغمبر در نظام وجودی و معرفتی روشن بشود تا در نظام حاکمیتی راحت تر قبول بکنند. در قضاوت ها راحت تر قبول بکنند.
وَ أَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِي الْمَغْرِبِ فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ
این حکمتی دارد که ترک و وجوبش به دست پیغمبر است. همه اینها طبق ذوق پیغمبر نیست. همه اینها مصالح و مفاسد واقعیه تحتش هست که این حقایق را حضرات معصومین میدیدند نظام باطنش را. آن باطن را آشکار میکردند. لذا مشهودشان است. لذا حتی ترتیب نماز که حمد و سوره بخوانند، اول قیام، بعد رکوع ، بعد سجود. برای ما تعبدی است. اما برای معصوم که شهود دارد، میابد که اول قیام است و بعد رکوع و بعد سجود. این مقام شهودی است که آن ها پیدا میکنند. همین میشود مقام جعلی که در نظام وجود برای دیگران قرار داده میشود.
فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ فَصَارَتِ الْفَرِيضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً
نه اینکه پیغمبر گفت و بعد خبر دادند به خداوند که کجایی که پیغمبرت این کار را کرد. از این مطالبی که در تورات تحریف شده هست.
این اجازه تکوینی است. امر امر تشریعی است، اما اجازه اجازه تکوینی است. یعنی خدای سبحان این وجود را به گونه ای خلق کرده و رشد داده که امرش امر خداست.
ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّوَافِلَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ
هم نوافل دوبرابر فریضه است، هم نوافل روزه دو برابر است. سی روز رمضان است. یک ماه شعبان جعل مستحب دارد. ده ماه باقی مانده هم سه روز در ماه. این شصت روز دو برابر سی روز ماه رمضان است. پس هم در نماز نوافل دو برابر واجبات است، هم در روزه نوافل دو برابر است. ما حکمت های آن را نمیدانیم. اما میفهمیم که برای این است که آن واجب درست محقق بشود. نواقص واجب را تتمیم بکند. نواقص به مقبولیت نه معنای صورت نه. در مقام مقبولیت. دو برابر را جعل کردند که با تتمیم اینها آن محقق بشود.
فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ الْفَرِيضَةُ وَ النَّافِلَةُ إِحْدَى وَ خَمْسُونَ رَكْعَةً مِنْهَا رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدُّ بِرَكْعَةٍ مَكَانَ الْوَتْرِ
نشسته بعد از عشا را از دست ندهید. این نماز عشا را که دو رکعت نشسته گذاشته اند به خاطر این است که جای یک رکعت نماز وتر را پر بکند.
در مورد نماز وتیره حدیث داریم که:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِيتَنَّ إِلَّا بِوَتْرٍ قَالَ قُلْتُ يَعْنِي الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ قَالَ نَعَمْ إِنَّهُمَا بِرَكْعَةٍ فَمَنْ صَلَّاهُمَا ثُمَّ حَدَثَ بِهِ حَدَثُ الْمَوْتِ مَاتَ عَلَى وَتْرٍ
این حدیث اهمیت نماز وتیره و نماز وتر را نشان میدهد. اگر کسی بخواهد از دنیا برود این نماز وتیره را بخواند که بدون نماز وتر از دنیا نرود.
فَإِنْ لَمْ يَحْدُثْ بِهِ حَدَثُ الْمَوْتِ يُصَلِّي الْوَتْرَ فِي آخِرِ اللَّيْلِ
مثل تیمم میماند که وقتی آب پیدا شد تبدیل به وضو باید کرد.
فَقُلْتُ لَهُ هَلْ صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ص هَاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ
پیغمبر هم این دو رکعت را میخواند؟
قَالَ لَا قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَأْتِيهِ الْوَحْيُ وَ كَانَ يَعْلَمُ أَنَّهُ هَلْ يَمُوتُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ أَوْ لَا
نماز وتیره بدل برای نماز وتر بوده است تا کسی بدون نماز وتر از دنیا نرود. لذا پیامبر اکرم چون می دانستند که آیا در این شب از دنیا خواهند رفت یا زنده خواهند ماند دیگر نیازی به این کار نداشتند.
وَ غَيْرُهُ لَا يَعْلَمُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ لَمْ يُصَلِّهِمَا وَ أَمَرَ بِهِمَا
امر کرد پیغمبر به این دو رکعت، اما خودش انجام نمیداد. این روایت از ابی بصیر است.
این روایت نشان دهنده دو چیز است یکی اهمیت این است که نماز وتر اینقدر عظیم است و همچنین این دو رکعت وتیره این قدر کار ازشان می آید.
وَ فَرَضَ اللَّهُ فِي السَّنَةِ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص صَوْمَ شَعْبَانَ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِي كُلِّ شَهْرٍ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِّ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ وَ عَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَشْيَاءَ وَ كَرِهَهَا وَ لَمْ يَنْهَ عَنْهَا نَهْيَ حَرَامٍ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا نَهْيَ إِعَافَةٍ وَ كَرَاهَةٍ ثُمَّ رَخَّصَ فِيهَا-
خدای سبحان همین خوش نیامدنش شد مکروهات.
معلوم میشود که نظام جسمی پیغمبر هم تابع نظام روحی بوده است. به طوری که اگر از یک چیزی خوششان نمی آمد معلوم می شود که در نظام روحی هم خوب نیست. اینطور نبود که مزاج بدنی شان یک چیزی باشد، نظام روحی شان آثاری دیگر داشته باشد. نه. بدن تابع کامل روح بوده است. خوش آمدن و نیامدنشان تابع این نیست که مزه اش خوش نیست. اگر از چیزی خوشش می آید، آنی است که در نظام الهی خوشایند است.
این ها خیلی حرف و معارف درش هست. این ها به نظر جزئی می آید. اما در تبیین شناخت پیغمبر خیلی به کار می آید.
در مورد اینکه ما از کسی بدمان بیاید چطور باید برخورد کرد، به خاطر چیست، اینها در نظام روحی با هم ایتلاف ندارند. باید حواسمان باشد، نباید بگوییم من خوبم او بد است. شاید او خوب باشد من بد باشم. نباید خودمان را اصل بگیریم.
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 267
فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ «1» وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ كَوُجُوبِ مَا يَأْخُذُونَ بِنَهْيِهِ وَ عَزَائِمِهِ
اخذ به رخصت هم واجب است یعنی نمی شود رخصت را واجب یا حرام کنی رخصت باید همان رخصت بماند. تغییر دادنش تشریع است.
وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ وَ لَا فِيمَا أَمَرَ بِهِ أَمْرَ فَرْضٍ لَازِمٍ فَكَثِيرُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْأَشْرِبَةِ نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ لَمْ يُرَخِّصْ فِيهِ لِأَحَدٍ
کثیر المسکر که فرمودند، بعضی اهل سنت گفتند قلیلش حرام نیست چون مسکر نیست. ولیکن اهل بیت فرمودند که خمر چه قلیل چه کثیرش حرام است . این جا دارد درباره مسکرات غیر از خمر صحبت می کند (چون خمر را که خدا حرام کرد ولی بقیه مسکرات را رسول الله حرام است) این جا می گوید کثیر مسکر که قطعا مسکر است مثل خمر حرام است منتها به ضمیمه این که قلیل مسکر با کثر مسکر فرقی نمی کند پس قلیل مسکر هم حرام است. پس در این روایت روی محل وفاق یعنی کثر مسکر جلو رفته تا بخواهد این را تصویب کند و محل خلاف را نیاورده و آن بعدا با قلیله ککثیره حل می شود.
وَ لَمْ يُرَخِّصْ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَحَدٍ تَقْصِيرَ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ ضَمَّهُمَا إِلَى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلْ أَلْزَمَهُمْ ذَلِكَ إِلْزَاماً وَاجِباً لَمْ يُرَخِّصْ لِأَحَدٍ فِي شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا لِلْمُسَافِرِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُرَخِّصَ شَيْئاً مَا لَمْ يُرَخِّصْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.
چون در وجوب و حرمت این مثل آن است پس معلوم می شود که این امر با آن امر توافق دارد و از یک جا نشات گرفته است و یک حقیقت است.
همه اینها برای این بود که این آخری را بگوید. تسلیم در برابر پیغمبر باید مثل تسلیم در برابر خدا باشد.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 285” دیدگاه میگذارید;