بسم الله الرحمن الرحیم
در روایت اول این بحث مطرح شد که خودِ بودن مواریث ائمه … که همه مواریث و سنن انبیاء نزد اهل بیت محقق است و از نشانه های آنهاست. از زمان آدم هم همه مواریث و سنن به ارث میرسید. علامت نبوت و وصایت بود. آدم سلام الله علیه به شیث سلام الله علیه تحویل دادند. ایشان به ادریس. تا نوح و نوح به سام تا انبیاء بعدی تا رسول گرامی اسلام. که میراث و سنن سابقین را به امیر المومنین دادند و تا امام زمان.
بعضی اش اشیائی است، مثل عصای موسی، الواح موسی، حجر موسی، خاتم سلیمان. بعضی اش هم فقط یک نظام علمی بوده که انتقال پیدا میکرده مثل جریان امیر المومنین که بابی را برای من گشود پیامبر که ینفتح منه الف باب. اینها جزء میراث نبوت است یا حالت خاصی که در وقت آمدن حال امامت یا نبوت بر آن نبی یا امام عارض میشده. اینها مواریثی بود که میرسیده است. هرچقدر جلوتر آمده این مواریث بیشتر شده است. چه آنهایی که شیء بوده، چه آنهایی که نظام علمی بوده است.
در این باب بحث سلاح رسول الله مطرح میشود و آنچه به عنوان لوازم مرتبط با نظام سلاح است. اینها هم جزء مواریث نبی گرامی اسلام است. عنوان سلاح چرا در رابطه با مواریث دیگر پررنگ شده است؟ نگاه قیام در جریان امام در کل دوره تاریخ اشباع شده است.
امام کسی است که قائم است به سلاح و منتظر امر است برای قیام. همه اینها جزء جریان سلاح و مواریث سلاح است. همه حضرات معصومین منتظر این اذن بودند که هرگاه اذن جهاد صادر بشود آماده باشند. این نگاه که سلاح رسول الله به ارث میرسد خیلی خاصتر از این است که عصا و هجر موسی میرسد. اما اینکه سلاح را پررنگ کردند، حتی ذکر میشود که حضرات معصومین ذکر میکردند که ما درع رسول الله را میپوشیدیم، میدیدیم بلند است. معلوم میشد که وقت قیام نیست. منجی که می آید پر می کند وجود او را نه زیاد می آید نه کم می آید (ملأها) .
در پاسخ: این مواریث به عنوان موزه نیست. هدایتگری داشته اند این حقایق. لذا در زمان ظهور تعبیر روایات این است که همه اینها در دست امام زمان است و همان کاری را میکند که برای آن نبی میکرده است. آن هدایتگری هایی را که آنجا داشته، در زمان ظهور باید یکجا محقق بشود. سرعت رساندن با این مواریث ایجاد میشود و در دوره و برهه آن حضرت که یک دوره خاصی است، همه طول زمان هدایتگری اش محقق میشود. یعنی آنچه که در طول زمان این هدایتگری توسط انبیاء و اولیاء محقق شده در زمان حضرت همه آنها محقق می شود. لذا سرعت هدایتگری خیلی زیاد میشود. همه معجزات و کمالات دیده میشود. (که مفصل بحث این ها را در جای خودش کرده ایم)
در پاسخ: در رابطه با بقیه حضرات معصومین (غیر از حضرت حجت) بودن این مواریث و سنن به معنای آمادگی برای هدایت و تاثیرگذاری است. چون بودن این ها بودن منفصل نیست لذا اگر عصای موسی را کسی می دزدید کار عصای موسی ازش بر نمی آید زیرا عصای موسی با آن جانی که عصا تسلمیش هست تاثیر گذار است لذا بودن این ها اقتضای هدایتگری کامل از جانب امام هست و اگر نقصی وجود دارد از جانب قابل است. لذا فاعلیت تام است برای تمام مراتب هدایتگری. لذا ممکن است اگر فردی خاص لازم داشته باشد برایش محقق بشود. اما به صورت عمومی و علنی در زمان ظهور برای حضرت صاحب الزمان محقق میشود.پس به صورت خاص گاهی برای افراد محقق میشود. این اقتضا تام است قابلیت کسی که میخواهد بگیرد ناقص است. استعدادی اگر باشد برای قبول و اخذ حتی اگر یک نفر باشد به واسطه فاعلیت تام این اشباع می شود اما در زمان ظهور استعداد فراگیر میشود، لذا فاعلیت هم ظهور میکند. پس بودنش لازم است تا فاعلیت تام باشد که نگویند اگر این جهت هدایتگری در وجود امام بود ما هدایت میشدیم. تمام جهات هدایتگری در وجود امام به صورت کامل هست.
اگر میپوشد حضرت درع را و میبیند بلند است، از جهت عدم آمادگی مردم است. نه این که از جهت قد کوچک و بزرگ باشد. و الا خیلی راحت با نگاه می توان متوجه شد که اندازه نیست چه نیاز به پوشیدن بود. پس این پوشیدن عدم آمادگی مردم است که امام آماده است و بارها می پوشد جلوی دیگران تعابیر روایت چنین است مثلا « من پوشیدم دیدم بلند است» این بلند است مربوط به عدم اقتضا نسبت به قابلیت است.
پس بودن این ها بین هر نبی یعنی هدایتگری آن نبی قبلی نزد این نبی بعدی هست و هدایتگری های بعدی أتم از هدایتگری های قبلی است. چون قابلیت ها رو به توسعه است. (دقت کنید) ممکن است نبی سابق بر نبی لاحق افضل باشد. اما هدایتگری ها همیشه رو به تزاید است. یعنی انبیاء بعدی هدایتگری شان بالاتر از نبی قبلی بوده چون هدایتگری تابع اقتضا و قابلیت است نه تابع نبی و فاعلیت. ممکن است فاعلیتی بوده و مردم اقتضای قبول نداشته اند. چنانچه حضرات معصومین فاعلیتشان تام بوده است، آیا همه حقایقشان برای مردم عصرشان بروز کرد؟ نه. لذا ظهورات حضرات معصومین هم متفاوت بود. «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم». نه عقولنا.
تعبیر روایت این است که من هیچ گاه به اندازه ادراک خودم با مردم حرف نزدم انا معاشر الانبیاء نظیر این است.
15– جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.
سوال: میراث انبیاء سابق که هدایتگری دارد از باب اعجاز است، و اعجاز پیامبر اسلام قرآن است لذا باید میراث پیامبر قرآن باشد آیا همین کفایت نمی کرد در هدایتگری ؟
پاسخ: خیر، زیرا تفصیل مواریث لازم است مردم هر کدام با چیزی هدایت می شوند. لذا این که فقط قرآن را ذکر کنیم که جامع و کامل باشد کفایت نمی کند. آن که در آن دوره با فرقان تورات هدایت می شود با قرآنی که جمع است هدایت نمی شود لذا لازم است که فرقان باشد تا از مرتبه فرقانیت به مرتبه قرآنیت برسد. لذا تفاصیل لازم است این گونه نیست که همه به مقام جمعی امکان هدایت داشته باشند. مقام تفصیل می خواهد لذا در آن دوره همه این ها به کار می آید و هدایت گری دارد.
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 234
2– الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ(برادران اعین هفت نفر هستند. حمران و بکیر و زراره و …. همه راوی هستند. اعین مولایی بوده که آزاد شده است. برکت این خانواده خیلی زیاد است) قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ عِنْدِي سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا أُنَازَعُ فِيهِ
کسی با من در این مسئله منازعه نخواهد کرد. دو معنا دارد. 1- قابلیت نزاع نیست. کسی نمیتواند منازعه بکند. چو رابطه حقیقی است. منازعه بردار نیست.
2- یک معنای دیگر این است که اینقدر این واضح و آشکار است و روشن است که کس دیگری ادعا ندارد.
هر دو معنا درست است. اولی عالی تر است. دومی عرفی تر است.
ثُمَّ قَالَ إِنَّ السِّلَاحَ مَدْفُوعٌ عَنْهُ «1»
خودش دفاع دارد از خودش. کسی نمیتواند دست به او پیدا بکند تکوینا و تشریعا. تشریعا یعنی آنقدر جایش محکم است که امکان ندارد کسی بهش دست پیدا بکند. تکوینا هم به این معناست که اصلا دسترسی به آن محال است. حتی اگر در دست بگیرد علیه او میشود. خاتم سلیمان را دزیدند تا باهاش کار سلیمانی بکنند. علیه او میشود. اینطور نیست که از خاتم کار بیاید. آنی که کار ازش می آید نفسی است که این قائم به اوست. نفس نبی گرامی اسلام به میراث، انفسنا و انفسکم، تجلی کرد و در آنها ظاهر است. تناسخ نیست. واضح است. کلنا نور واحد
لَوْ وُضِعَ عِنْدَ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ لَكَانَ خَيْرَهُمْ
این تعبیر دقیق است. باید حواستان باشد رهزن نشود. لو امتناعیه است.
اینقدر این سلاح متصل است به خیر. نه اینکه این سلاح طرف را خیّر میکند. نه. اگر فرض داشت… لو امتناعیه است. این سلاح در دست خیّر است که سلاح است. نمیشود فاصله خیر و شر بین این شخص و این سلاح باشد. بین این دو حتما تناسب است. هر کسی این سلاح دستش است حتما اهل خیر است.
این مثل این است که معجزه را دلیل بر نبوت بگیریم. نبی بالاتر از معجزه است. اما معجزه برای عموم مردم دلالتش بیشتر است. ظهور هر کسی نازل تر از خودش است. اگر گاهی ما ظهور را دلیل بر حقیقت می گیریم به خاطر نزول افکار است. کسی که خدا را بشناسد برای خدایی خدا دیگر دلیل نمی خواهد. فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ ﴿23﴾ وقتی پیامبر سلاح را می آورد، یا معجزه می آورد، این به خاطر کم بودن فهم و شعور مردم مجبورند معجزه بیاورند. تجلی را در این حد قرار بدهند.
اینجا هم سلاح خیر ایجاد نمیکند، اما میخواهد بگوید بین این سلاح و کسی که این سلاح در دستش است تلازم است در خیر بودن. چنانچه میگوییم الحق مع علی و علی مع الحق یدور معها حیث ما دار.
ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ يَصِيرُ إِلَى مَنْ يُلْوَى لَهُ الْحَنَكُ «2»
تعبیر «یلوی له الحنک » یک تعبیر کنایی است . این ذخیره سلاح و ارث رسیدن سلاح، …. به کسی میرسد که چانه ها به سوی او میل پیدا میکند. یعنی امام زمان که همه منتظرند. بعضی میگویند یلوی له الحنک به معنای رو برگرداندن است . یعنی ظهور حضرت آنقدر طول میکشد که عده ای رو برمیگردانند.
فَإِذَا كَانَتْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ خَرَجَ فَيَقُولُ النَّاسُ مَا هَذَا الَّذِي كَانَ «3» وَ يَضَعُ اللَّهُ لَهُ يَداً عَلَى رَأْسِ رَعِيَّتِهِ.
این افعال باعث میشود بعضی ریزش پیدا بکنند. افعالش به طوری میشود که خیلی هایش برای اینها تحلیلش سخت میشود. بعضی اش مثل جریانات خضر و موسی میشود و تحلیلش سخت میشود. چون به یک سری احکام حقیقی عمل میکنند.
به کسانی که راضی باشند به فعل قومی، از اقوام سفاک سابق، با آنها مقاتله میکنند حضرت ذراری بنی امیه را میکشند. سوال میکنند چه کردند، میفرمایند رضی بفعل آبائهم. در بهشت و جهنم این حکم اجرا میشود. این رضایت الحاق است. اما حکم ظاهری اش که گردنشان هم زده بشود در دوران ظهور محقق میشود.
و یضع الله له یدا علی رأس رعیته یعنی افعالی که حضرت انجام میدهد در وقایعی که پیش می آید سبب رشد عقول است. فتنه هایی که پیش می آید چه قبل از ظهور و چه ابتدای قیام حضرت، به قدری این فتنه ها سنگین است که سرعت رشد عقول را به دنبال دارد. مثل جریان انقلاب. خیلی تفاوت کرد. به طور کلی فتنه ها رشد عقول را به دنبال را دارد از فتنه ها نباید ترسید. باید بترسیم که جزء ریزش ها نباشیم. اما فتنه ها رشد به دنبال دارد. طلب فتنه هم نمیکنیم. فتنه ها سبب تمامیت میشوند. «اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فأتمهنّ»
سوال: رشد عقول خودش ظرفیت است یا ایجاد ظرفیت است برای حکومت؟
جواب: ظرفیت است
سوال: خوب اگر حضرت صاحب الزمان می توانند کاری کنند که مردم ظرفیت پیدا کنند ائمه سابق هم باید می توانستند؟
این ظرفیت استعدادش آماده نشده بود یعنی ریزش ها به حدی می شد که نجات محقق نمی شد . لذا جریان موسی و خضر را دقت کنید می فرماید «کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا» صبر در دایره علم است این یک قاعده مهم است. در زمان ظهور اگر صبر محق می شود ظرفیت علم آماده شده است بعد ظرفیت سازی برای بالاتر هم می شود. یعنی فتنه های سابق یک ظرفیتی را ایجاد کرده است حالا از این به بعد فتنه هایی که در زمان حضرت مهدی پیش می آید آن ها هم ظرفیت ایجاد می کند هم ظرفیت سازی می کند هم ظرفیت را اشباع می کند. حتی در روایت داریم که «شیعتنا اصبر منا» . چرا؟ حضرت میفرمایند ما علم داریم و صبر میکنیم. اما شیعیان ما همین که میدانند فعل ماست صبر میکنند. علم دارد که از جانب امام است. همین مقدار علم را دارد صبر میکند. تفصیلش را نمیداند تا صبرش صبر با علم باشد. البته این اصبر بودن یک کمال فوق کمال نیست یعنی این گونه نیست که یک کمالی ما داشته باشیم که امامان ما نداشته باشند. بلکه این یک لسان دلال است مثل این که ما به خدا بگوییم خدایا من یک چیزی دارم که تو نداری و آن این است که خدایی مثل تو دارم من گدایی تو رو دارم. در این جا هم اصبر بودن ما ریشه در جهل و عدم علم ما دارد که از امام منتفی است.
3– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْمَتَاعِ سَيْفاً وَ دِرْعاً وَ عَنَزَةً(کوتاه تر از نیزه بلندتر از عصا) وَ رَحْلًا(چیزی که برای سفر آماده میکند. ممکن است زین باشد…) «4» وَ بَغْلَتَهُ الشَّهْبَاءَ(استر حضرت) فَوَرِثَ ذَلِكَ كُلَّهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع.
در روایت بعدی دارد که در دوران حیات داد.
4– الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَبِسَ أَبِي دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ ص ذَاتَ الْفُضُولِ «5»
اسم زره ذات الفضول بوده است.
فَخَطَّتْ
به زمین کشیده میشد.
وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَفَضَلَتْ.
بعضی متکلم وحده خوانده اند، یعنی کوتاه بود زره. بعضی غائب خوانده اند که زره بزرگ بود.
قبلا گفتیم که این اندازه بودن یا نبودن ها مربوط به شرایط اقتضا قابل بوده است. این که بارها می پوشیدند برای این بوده که دیگران ببینند و بفهمند که این آمادگی از جانب ما وجود دارد. اگر مربوط به سایز زره بود که یکبار پوشیدن کافی بود دیگر.
کوتاه بودن زره فقط همین یک جا آمده است.
5– أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ ذِي الْفَقَارِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ أَيْنَ هُوَ قَالَ هَبَطَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع مِنَ السَّمَاءِ
همچنان که عصای موسی پیش شعیب بود و او هم از آبائش گرفته بود و توسط آدم از بهشت آمده بود. (من السماء یعنی از بهشت)
در جنگ احد ظاهرا شمشیر حضرت امیر شکست، پیامبر ذوالفقار را دادند به امیر المومنین.
وَ كَانَتْ حِلْيَتُهُ مِنْ فِضَّةٍ وَ هُوَ عِنْدِي.
تزیینش از نقره بود یا دسته از نقره بود.
در دوران خفقانی که همه چیز در محاق بود و همه چیز در تقیه بود، ذکر این روایات اینها خیلی هیجان ایجاد میکرد. ذکر این روایات برای افرادی که در آن دوران بودند، مثل یک نوع خودکشی بود. چون در حقیقت یک نوع اعلام جهاد و آمادگی بود.
______________________________
(1) «مدفوع عنه» أي تدفع عنه الآفات مثل أن يسرق أو يغصب أو يكسر أو يستعمله غير أهله. (فى)
(2) «إلى من يلوى له الحنك» يقال: لويت الحبل و اليد ليا فتلته و لوى رأسه و برأسه أماله و الأظهر انه إشارة إلى إنكار الناس لوجوده و ظهوره و الاستهزاء بالقائلين به أو حك الأسنان غيظا و ضيقا به بعد ظهوره و كلاهما شايع في العرف و قيل كناية عن الإطاعة و الانقياد له جبرا، و على التقديرين المراد به القائم عليه السلام. (آت)
(3) «ما هذا الذي كان» أي يتعجبون من سيرته و عدله، و وضع يده على الرعية كناية عن لطفه و إشفاقه عليهم. (فى)
(4) العنزة رميح بين العصا و الرمح، و الرحل مركب البعير و الشهباء التي غلبت بياضها على سوادها. (فى)
(5) ذات الفضول لقب لدرعه صلّى اللّه عليه و آله. (فى)
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 235
6– عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: السِّلَاحُ مَوْضُوعٌ عِنْدَنَا مَدْفُوعٌ عَنْهُ لَوْ وُضِعَ عِنْدَ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ كَانَ خَيْرَهُمْ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّهُ حَيْثُ بَنَى بِالثَّقَفِيَّةِ «1»
بنی بـ اصطلاح است. یعنی ازدواج کردند و این را آوردند در خانه
وَ كَانَ قَدْ شُقَّ لَهُ فِي الْجِدَارِ «2»
سلاح را درون دیوار مخفی کرده بودند و روی دیوار را زینت کردند.
فَنُجِّدَ الْبَيْتُ «3» فَلَمَّا كَانَتْ صَبِيحَةُ عُرْسِهِ رَمَى بِبَصَرِهِ فَرَأَى حَذْوَهُ خَمْسَةَ عَشَرَ مِسْمَاراً «4» فَفَزِعَ لِذَلِكَ وَ قَالَ لَهَا تَحَوَّلِي فَإِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَدْعُوَ مَوَالِيَّ فِي حَاجَةٍ «5» فَكَشَطَهُ فَمَا مِنْهَا مِسْمَارٌ إِلَّا وَجَدَهُ مُصْرِفاً طَرَفَهُ عَنِ السَّيْفِ وَ مَا وَصَلَ إِلَيْهِ مِنْهَا شَيْءٌ.
یعنی به شمشیر هیچ آسیبی نرسیده است. مدفوع عنه از جمله اش اینها هم هست. خدای سبحان این را در طول تاریخ حفظ کرده است.
در دورانی که امام حسین میرفتند برای جریان کربلا، این را میسپارند به ام سلمه. وقتی امام سجاد برمیگردند به مدینه، از ام سلمه میگیرند. یعنی در کربلا این سلاح همراه حضرت امام حسین علیه السلام نبوده است.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 261” دیدگاه میگذارید;