مقدمه و آغاز بحث

سلام علیکم و رحمة الله. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَالصلاة وَالسلام عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَاللعن الدائم عَلَی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

خب، در محضر کتاب شریف کافی هستیم. اگر امروز خدا توفیق بدهد، می‌توانیم نکات روایاتی را که باقی مانده است، محضر دوستان عرض کنیم؛ بلکه ان‌شاءالله این کتاب حجت که چندین سال با آن همنشین بودیم و از آن استفاده می‌بردیم و واقعاً لذتی داشت، به کتاب ایمان و کفر که کتاب بعدی است، تبدیل شود. منتها شرطش این است که فقط نکات روایات را عرض کنیم و چون این [بحث] حدوداً نزدیک به ۲۰ روایت است، بتوانیم از تکرارهای این ۲۰ روایت عبور کنیم و فقط نکات را [بیان نماییم].

بررسی روایت هفتم: سهم امام (ع) از خمس

روایت هفتم [این است] که می‌فرماید: «مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۳، ح ۷) از همین آیه غنیمت سؤال کردند. «فَقِیلَ لَهُ فَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِمَنْ؟» آن [بخشی] که [در آیه آمده] «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»، آن «لله» به چه کسی می‌رسد؟ «فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ». آن چیزی که مربوط به خداست، به رسول [خدا] (ص) می‌رسد و آنی هم که مربوط به رسول [خدا] (ص) است، به امام می‌رسد. پس آنچه که مربوط به خدا و رسول [او] است، به امام می‌رسد. آن‌وقت چون سه سهم از شش سهم بود، نصف خمس مربوط به امام است.

«فَقِیلَ لَهُ أَ فَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ صِنْفٌ مِنَ الْأَصْنَافِ أَکْثَرَ…» [از ایشان] سؤال می‌کند: اگر یک صنف از آن سه صنف باقی‌مانده که مساکین و یتامی و ابناء السبیل هستند، بعضی‌هایشان بیشتر باشند و بعضی‌هایشان کمتر، آیا تغییری در مصرف ایجاد می‌شود؟ جوابی که می‌دهند این است که: «ذَاکَ إِلَى الْإِمَامِ… إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَیْفَ یَصْنَعُ إِنَّمَا کَانَ یُعْطِی عَلَى مَا یَرَى وَ کَذَلِکَ الْإِمَامُ». این به امام برمی‌گردد. امام و رسول [خدا] (ص) متکفل [این امر] هستند. وقتی تفاوت‌ها را نگاه می‌کنند، هرجوری که تشخیص دهند [عمل می‌کنند]؛ دیگر نه اینکه موضوع، آن‌ها را مضطر کند که باید این‌جور باشد. دست امام و رسول [خدا] (ص) در نوع تقسیم بسته نیست. حالا ممکن است یک جایی کثرت با عده‌ای باشد، اما ممکن است اولویت با جهت دیگری باشد. لذا این [امر] به امام برمی‌گردد و امام در این مسئله صاحب‌نظر است.

این نشان می‌دهد که در آنجایی که امام عادل در کار است و ما در نظام عدل خیالمان راحت است، هرچه دست امام را بازتر بگذاریم، درعین‌حالی که یک قواعد کلی هست، ولی آن بازتر بودن دست امام، کار را بهتر جلو می‌برد. قواعد زیاد برای جایی است که ما از رعایت نشدن عدالت می‌ترسیم؛ آنجا که دیگران می‌خواهند در کار باشند که ممکن است این عدالت را نداشته باشند. قواعد زیاد می‌تواند نحوه‌ای از نزدیک‌تر شدن به عدالت را فراهم کند. اما در جایی که امام، عدل است، قطعاً دست بازتر، عدالت را بهتر محقق می‌کند.

بررسی روایت هشتم: خمس معادن

در روایت هشتم، محمد بن مسلم [روایت می‌کند]: «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ مَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْحَدِیدِ وَ الرَّصَاصِ وَ الصُّفْرِ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۳، ح ۸). خب، ذهب و فضه که معلوم است؛ طلا و نقره. حدید هم که آهن است؛ معادن آهن. «رصاص» که اطلاق می‌شود هم بر قلع و هم بر سرب؛ بر هر دو اطلاق شده است. گاهی می‌گویند در حقیقت قلع، گاهی می‌گویند سرب؛ این دو فلز را «رصاص» شامل می‌شود. و «صُفر» که آن هم برمی‌گردد به مس که در حقیقت این پنج معدن یا شش معدن [مورد سؤال بود]. «فَقَالَ عَلَیْهَا الْخُمُسُ». بر این‌ها خمس [واجب] است.

آیا اثبات شیء، نفی ماعدا می‌کند؟ یعنی اگر در جایی از این سؤال شد و گفتند خمس دارد، یعنی جای دیگری خمس ندارد؟ نه، مگر اینکه لفظ دلالت بر حصر بکند. اما اگر [قضیه] موجبه باشد، موجبه دلالت بر حصر نمی‌کند، بلکه با موجبه دیگری می‌شود این را اضافه کرد. این هم [نکته] در این روایت شریف.

بررسی روایت نهم: اختیارات امام (ع) در انفال و غنائم

در روایت نهم که روایت حسنی هم هست، «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ…» چون حسنه است، سندش را می‌خوانیم که در دل‌هامان بماند. روایت حسن است. می‌فرماید: «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ» که ابراهیم بن هاشم است، «عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۳، ح ۹) که تمام راویان، راویان خوبی هستند. «قَالَ الْإِمَامُ یَجْرِی وَ یُنَفِّلُ وَ یُعْطِی مَا شَاءَ». این «یجری» که در اینجا آمده، معانی مختلفی برایش کرده‌اند که حالا اینکه «یجری و ینفل» آیا به معنای این است که اجرای آن انفال است و این‌ها؟ «یجری» را در رابطه با انفال معنا کرده‌اند. آیا گرفتن است و یا دادن است؟ «یجری و ینفل» را معنا کرده‌اند. «ینفل» هم که از انفال است که نَفل را می‌گیرد و «یُعطی ما شاء». «یجری و ینفل» که گرفتن است و «یُعطی ما شاء» دادن است که به هر کس می‌خواهد بدهد، «قَبْلَ أَنْ تَقَعَ السِّهَامُ». قبل از اینکه سهام دیگران که در جنگ و جاهای دیگری لازم می‌آید، [تعیین شود]. برداشت امام قبل از آن برداشت است. یعنی اگر [چیزی] برمی‌دارد، به جهتی که تشخیص می‌دهد، قبل از اینکه تقسیم بشود، برداشت می‌کند و بعد از آن اگر چیزی ماند، تقسیم می‌کند؛ اگر نماند که نمانده [است].

لذا دارد که پیغمبر اکرم (ص) آن غنائم جنگی را در بعضی از جنگ‌ها تقسیم کرد، قبل از اینکه به خود آن کسانی که جنگیده بودند چیزی برسد و [همه غنائم] تمام شد. لذا به آن‌ها چیزی نرسید. همه را خود پیغمبر (ص) تقسیم کرد. می‌توانست هم چیزی برندارد و همه را در حقیقت به همان کسانی که در جنگ شرکت داشتند، بدهد. «قَبْلَ أَنْ تَقَعَ السِّهَامُ وَ قَدْ قَاتَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِقَوْمٍ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ فِی الْفَیْ ءِ نَصِیباً». [به گونه‌ای] تقسیم کرد که چیزی به هیچ‌کس دیگری از جنگجویان نرسید. «وَ إِنْ شَاءَ قَسَمَ ذَلِکَ بَیْنَهُمْ». و اگر بخواهد، امام قبل از اینکه چیزی بردارد، تقسیم می‌کند؛ تقسیم می‌کند و آن را به همه پرداخت می‌کند. پس دست امام باز است، [همان‌طور] با نکته‌ای که اول عرض کردیم.

بررسی روایت دهم: خمس سود روزانه

در روایت دهم، معاذ بن عیسی می‌گوید: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۴، ح ۱۰) (سوره شریفه الأنفال، ۸:۴۱). «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ قَدْ رَفَعَ مِرْفَقَیْهِ عَلَى رُکْبَتَیْهِ» این دو آرنجش را روی زانوهاش گذاشت، «ثُمَّ أَشَارَ بِیَدِهِ» در حالی که این دو [آرنج] روی زانوهاش بود، با دست اشاره کرد، «ثُمَّ قَالَ هِیَ الْإِفَادَةُ یَوْماً بِیَوْمٍ». اینکه فایده هر روز را باید خمسش را بدهند؛ یعنی هر روز که سود می‌کنند، باید خمس را همان روز پرداخت بکنند.

«إِلَّا أَنَّ أَبِی علیه السلام جَعَلَ شِیعَتَهُ فِی حِلٍّ لِیَزْکُوا». پدرم، امام باقر علیه السلام، شیعیانش را [در این مورد] حلال کرد تا اینکه یک موقع مبتلای به حرام نشوند که هر روز [خمس را] ندادند. لذا حالا اینکه [امام آن‌ها را] در [این امر] حلال کرد، یعنی اصلاً نمی‌خواهد بدهند یا [منظور این است که] یعنی اینکه بخواهند روزانه بدهند؟ روزانه دادن را [برایشان] حلال [کرد] که این تبدیل شد حالا بعد در روایات به [محاسبه] سر سال. خرج سال را برمی‌دارند و بعد [محاسبه می‌کنند]. پس اساس این است که خمس ربح و سود روزانه باید پرداخت بشود، ولی خب چون محاسبه سخت است، در حِل قرار داده شد؛ حلال شد تا اینکه سالیانه بشود. نه اینکه اساس جعل بر [سالیانه] بوده باشد. اساس جعل بر آن سود روزانه است که انسان خرج روزش را برمی‌دارد، آن‌وقت خمس مابقی سود را پرداخت می‌کند.

بررسی روایات یازدهم و دوازدهم: عمومیت خمس

در روایت یازدهم: «سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام عَنِ الْخُمُسِ فَقَالَ فِی کُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِیلٍ أَوْ کَثِیرٍ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۴، ح ۱۱). [خمس] در هر چیزی است که برای مردم سود داشته باشد، از کم یا زیاد. این پس منافات ندارد با آن روایتی که فرمود در معادن مثلاً این‌هاست. نه، «فِی کُلِّ مَا أَفَادَ» اطلاق دارد [و] منافات ندارد.

در روایت دوازدهم، ما در اینجا بحث فقهی نمی‌کنیم دیگر. ما داریم بحث روایاتی را که در این باب آمده، در نسبتش با امام فقط بررسی می‌کنیم. بحث فقهی این‌ها سر جای خودش است. در روایت دوازدهم، «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ یَزِیدَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ جُعِلْتُ لَکَ الْفِدَاءَ أَعْلِمْنِی…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۴، ح ۱۲). این «کتبتُ الیه» احتمال داده‌اند که امام رضا علیه السلام یا امام جواد یا امام هادی علیهم السلام باشد؛ یکی از این سه بزرگوار. لذا ذکر نشده، اما با توجه به راوی، به یکی از این سه بزرگوار این نامه نوشته شده است. «کَتَبْتُ جُعِلْتُ لَکَ الْفِدَاءَ أَعْلِمْنِی مَا الْفَائِدَةُ…» به ما یاد می‌دهی که بهره و سود چیست که به آن خمس تعلق می‌گیرد؟ «وَ مَا حَدُّهَا» آیا مثل زکات یک حدی دارد که از آنجا به بعد به سود، خمس تعلق می‌گیرد یا نه، کل مال است؟ «لِرَأْیِکَ أَبْقَاکَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ تَمُنَّ عَلَیَّ بِبَیَانِ ذَلِکَ». تقاضا می‌کنیم نظرتان را بفرمایید. شما بر ما منت بگذار که جواب بدهی، «لِئَلَّا أَکُونَ مِمَّنْ أَکَلَ مِنْ أَمْوَالِکُمْ حَرَاماً». چقدر ادب در سؤال زیباست! که نکند ما در حرام بمانیم وقتی جواب را نداشته باشیم. که اگر در حرام ماندیم، «فَلَا صَلَاةَ لِی وَ لَا صَوْمَ». دیگر نه نمازمان و نه روزه‌مان هم این‌جوری مقبول نمی‌شود؛ چون بالاخره تصرف کردیم؛ لباسی، مکانی، هرچی که هست، همه این‌ها ممکن است به آن خمس تعلق گرفته باشد و سهم امام باشد و ما در حقیقت نمازمان مقبول نباشد.

«فَکَتَبَ الْفَائِدَةُ فِی کُلِّ عَامٍ وَ هِیَ التِّجَارَةُ الَّتِی تُرْبَحُ فِیهَا…». فائده و سود آنجایی است که هر جایی تو سود کنی؛ در تجارت، از آن ربح و سودی که می‌کند در تجارت، «وَ حَرْثٍ بَعْدَ الْغَرَامَةِ». و کشاورزی، بعد از اینکه خرج کشاورزی را از توش خارج کردی، آن هزینه‌ها را خارج کردی، به سودش خمس تعلق می‌گیرد. «أَوْ جَائِزَةٍ». جایزه هم به آن [خمس] می‌گیرد؛ خمس تعلق می‌گیرد. که این در حقیقت اگر «حَرْثٍ بَعْدَ الْغَرَامَةِ أَوْ جَائِزَةٍ»، این «جائزه» را دو جور می‌شود معنا بکنند: یا اینکه اگر جایزه گرفتی، خمس دارد، درسته؟ یا اینکه نه، اگر که خواستی جایزه بدهی، «بَعْدَ الْغَرَامَةِ أَوْ جَائِزَةٍ»، یعنی مثل خرج، جایزه هم جزو خرج است [و] خمس ندارد؛ آن جایزه‌ای که می‌خواهی بدهی. [مخاطب:] عطف… بله، عطف به «غرامة» بکنیم در اینجا که این هم جزو هزینه است. آنجایی که جایزه می‌خواهی بدهی، [جزو هزینه است]؛ آنجایی که جایزه بگیری، آن جایزه گرفتن آن‌وقت به آن خمس تعلق بگیرد؛ چون یک سودی است [که] کردی که بستگی دارد که به «تجارت» یا به «غرامة» در حقیقت عطف بکنیم. بله.

ادامه بررسی روایات خمس

در روایت سیزدهم، «ابْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۵، ح ۱۳). به امام جواد علیه السلام نامه نوشتم. «الْخُمُسَ أُخْرِجُهُ قَبْلَ الْمَئُونَةِ أَوْ بَعْدَ الْمَئُونَةِ؟». خمس وقتی تعلق می‌گیرد که مؤونه را خارج کرده باشیم از پول یا مؤونه را خارج نکرده باشیم؟ حضرت فرمودند: «فَکَتَبَ بَعْدَ الْمَئُونَةِ». مؤونه سال را خارج می‌کنند، [بعد] خمس تعلق می‌گیرد.

بعد [روایت چهاردهم]، «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کُلُّ شَیْ‌ءٍ قُوتِلَ عَلَیْهِ عَلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَإِنَّ لَنَا خُمُسَهُ…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۵، ح ۱۴). هر سرزمینی که با مقاتله بر شهادت رسالت و توحید فتح بشود، غنیمتی که در آنجا به دست می‌آید، خمسش برای ماست. هر جایی که با قتال [فتح شود] خمسش [برای ماست]. «وَ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَشْتَرِیَ مِنَ الْخُمُسِ شَیْئاً حَتَّى یَصِلَ إِلَیْنَا حَقُّنَا». آنجایی که با قتال به دست نمی‌آید چطور؟ کلش مربوط به امام است. آنجایی که با قتال به دست می‌آید، خمسش مربوط به امام است. هیچ حق تصرف در مال، قبل از اینکه خمسش داده بشود، نیست. حالا این بحث فقهی‌اش جداست که آیا اجازه می‌دهند در تصرف به شرطی که خمس را مثلاً به نحوی محفوظ کنند [و] کنار بگذارند یا تا وقتی ادا نشده، حق خرید و فروش هم نیست. این حالا بحث فقهی دارد.

در روایت چهاردهم می‌فرماید که… «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کُلُّ شَیْ‌ءٍ قُوتِلَ…» این را که خواندیم. بله.

روایت پانزدهم: داستان عبدالعزیز بن نافع و اسرای بنی‌امیه

روایت پانزدهم می‌فرماید: «عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ نَافِعٍ…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۶، ح ۱۵). این روایت هم قشنگ است. می‌گوید: «تَلَبَّثْنَا بِالْإِذْنِ…». عده‌ای بودیم، رفتیم منزل امام صادق علیه السلام اجازه خواستیم که بر حضرت وارد بشویم. «تَلَبَّثْنَا بِالْإِذْنِ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِ». و در حقیقت حضرت فرستادند به سوی ما که اجازه دادند. «فَأَرْسَلَ إِلَیْنَا ادْخُلُوا اثْنَیْنِ اثْنَیْنِ». دو تا دو تا بر حضرت وارد بشوید. جمعی بودند، حضرت [فرمود] دو تا دو تا بیایید. «فَدَخَلْتُ أَنَا وَ رَجُلٌ مَعِی». من با یکی دیگری که کنارم بود، وارد شدیم. «فَقُلْتُ لِلرَّجُلِ…». به او گفتم – معلوم می‌شود که این «رجل» را هم این نمی‌شناخته و الا یک اسمی ازش می‌برد یا از معروفین نبوده – «فَقُلْتُ لِلرَّجُلِ أُحِبُّ أَنْ تَسْتَأْذِنَ لِی بِالْمَسْأَلَةِ». دوست دارم تو بپرسی از حقش. ایثار کرد [و نوبت را] داد به [او]. گفت حالا این‌ها می‌توانستند یک سؤال بکنند، این سؤال بکند که [او] گوش بکند. «فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ». سؤال کرد.

«إِنَّ أَبِی کَانَ مِنْ سَبَایَا بَنِی أُمَیَّةَ». این حالا دارد از امام صادق (ع) سؤال می‌کند. پدر من جزو اسرایی بود که بنی‌امیه اسیر کردند؛ یعنی آنجاهایی بود که بنی‌امیه فتح کردند و این را اسیر کردند. «فَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَنْ یُحَرِّمُوا وَ لَا یُحَلِّلُوا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِمَّا فِی أَیْدِیهِمْ قَلِیلٌ وَ لَا کَثِیرٌ وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لَکُمْ». من این را باور دارم که هرچی که آن‌ها به دست آورده بودند، حق تصرف نداشتند و این مربوط به شما بوده و لذا نمی‌توانستند هیچ تصرفی بکنند. اما بالاخره حالا پدر ما را این‌ها اسیر گرفته بودند، خریدن، فروختن، آزاد شده، هرچی هست، الان این جزو آزاده‌هاست دیگر. این الان آزاد شده و در این معاملاتی که انجام شده، [آنها] حق تصرف نداشتند. «وَ لَکَثِیرٌ رَدُّ الَّذِی کُنْتُ فِیهِ». حالا پیش خودم حساب می‌کنم بخواهم آن چیزی که مربوط به شماست برگردانم، از آنجایی که پدر اسیر بوده، تمام این‌ها، هرچی حساب می‌کنم، «دَخَلَنِی مِنْ ذَلِکَ مَا یَکَادُ یَخْلِطُ عَلَیَّ عَقْلِی». هرچی می‌خواهم محاسبه کنم، این هم قابل محاسبه نیست. من چکار بکنم؟ نه اینکه پولش زیاد است [و] نمی‌توانم بدم یا دادنش سختم است. در نگاه اول این است که آدم فکر می‌کند اگر زیاد بخواهد بدهد، سختش است. نه، می‌گوید قابل محاسبه نیست. یعنی از آنجایی که این اسیر بوده، بعد این همه سال خلاصه آزاد شده، این همه [سال گذشته]، الان ما نمی‌دانیم الان چکار کنیم. هرچی محاسبه می‌کنم «کَادَ ذَلِکَ یَخْلِطُ عَلَیَّ عَقْلِی». الان چکار کنم؟ انگار دیگر عقلم نمی‌رسد چکار بکنم.

«فَقَالَ لَهُ أَحْلَلْتُ لَکَ ذَلِکَ». [حضرت فرمود] من اجازه دادم [و] تمام این تصرفات قبلی را برای تو حلال قرار دادم. «وَ کُلُّ مَنْ کَانَ فِی مِثْلِ حَالِکَ مِنْ وَرَائِی». هر کسی مثل تو هم بعد از این باشد، مثل این باشد، «فَهُوَ فِی حِلٍّ مِنْ ذَلِکَ». این هم برایش حلال است. چون حرج لازم می‌آید اگر بخواهند محاسبه بکنند از ابتدا. چجوری محاسبه بکنند که حق امام را بخواهند بدهند؟ فقط موکول به اجازه می‌شود. چون از آنجایی که اسیر بوده تا اینجایی که آمده، این سالیان، این همه تصرفات شده، چجوری محاسبه بکنند؟

«قَالَ فَقُمْنَا وَ خَرَجْنَا». می‌گوید ما این سؤال را که کرد و جواب را که گرفت، حالا معلوم است با خوشحالی هم [رفتیم]. «فَسَبَقَنَا مُعَتِّبٌ…». معتب، غلام حضرت بود. می‌گوید قبل از [ما] معتب خارج شد. وقتی رفته بود بیرون، به بیرونی‌ها گفته بود که خوش به حال این‌ها شد، اجازه گرفتند. چه اجازه‌ای! سود بردند! چه سودی! «فَسَبَقَنَا مُعَتِّبٌ إِلَى النَّفَرِ الَّذِینَ یَنْتَظِرُونَ الْإِذْنَ فَقَالَ لَهُمْ قَدْ ظَفِرَ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ نَافِعٍ بِشَیْ‌ءٍ…». آن‌هایی که منتظر بودند – این‌ها اولین دو نفری بودند که وارد شدند – گفت خوش به حالشان شد این‌ها. «مَا ظَفِرَ بِمِثْلِهِ أَحَدٌ قَطُّ». به یک چیزی دست پیدا کرد [که] تا به حال کسی به این اجازه مطلقی [که از جانب امام بود] پیدا نکرده بود. «فَقِیلَ لَهُ وَ مَا ذَاکَ؟» ازش پرسیدند مگر چه شد؟ جواب داد. «فَفَسَّرَهُ لَهُمْ». این‌ها برایشان توضیح داد.

«فَقَامَ اثْنَانِ». دو تا دومی‌ها بلند شدند، آن دو نفر بعدی. «فَقَامَ اثْنَانِ فَدَخَلَا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ أَحَدُهُمَا جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أَبِی کَانَ مِنْ سَبَایَا بَنِی أُمَیَّةَ». من هم پدرم از اسیران بنی‌امیه بوده «وَ عَلِمْتَ أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ ذَلِکَ». [می‌دانم که آنها] حق تصرف نداشتند، مال آن‌ها نبوده. می‌خواهیم شما اجازه بدهید که این حلیت برای ما هم [باشد]. «فَقَالَ وَ ذَلِکَ إِلَیْنَا». فکر می‌کنی این دست ما است که به اصطلاح به شما بدهیم که حلال باشد؟ «مَا ذَلِکَ إِلَیْنَا». نه، این دست ما نیست. «مَا لَنَا أَنْ نُحِلَّ». برای ما نیست که ما بخواهیم حلال بکنیم، «وَ لَا أَنْ نُحَرِّمَ». ما حق تحریم و تحلیل در اینجا نداریم. «فَخَرَجَ الرَّجُلَانِ وَ غَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام». این دو نفر رفتن بیرون، حضرت هم خیلی ناراحت شد که یک همچین سؤالی این‌جوری کرده.

نشان می‌دهد آن شخص اولی کاملاً با خلاصه [خلوص نیت بود] که حضرت هم با آن الفاظی که به کار برد [پاسخ دادند]. و این [دومی] خواسته بود خلاصه بالاخره یک استفاده‌ای بکند. و از این طرف هم حضرت شاید محذورات مختلفی داشتند؛ از جمله اگر چند نفر این خبر را می‌پیچیدند که حضرت این‌جوری می‌گویند، خود تقیه باعث می‌شد که شکسته بشود. این تقیه نشده باشد و جان این‌ها و جان امام به خطر بیفتد. لذا به آن [اولی] که جواب داد، دومی که آمد خواست این را بگه، یک احتمال این است که از باب تقیه که شیوع پیدا نکند، گفتند نه، اصلاً دست ما نیست این حرف‌ها، ربطی به ما ندارد. این حرف‌ها [که] حلال و حرام دست ما نیست. که بعداً همین [شخص]… آن امین بود در گفتن بر آن. و این معلوم نیستش که آن از شیعیان بوده ولی معلوم نیستش که آن افشاء [کننده] و آن… یا خود شیوع این مسئله… لذا وجوه مختلفی برایش ذکر کرده‌اند. ولی این دیگر می‌گوید از آن به بعد امام صادق علیه ‌السلام… دیگر حالا شاید هم فعل معتب غلط بوده، یعنی معتب که رفت بیرون گفت این‌جور [شد] و این شیوع را ایجاد کرد… حضرت آنجا می‌خواست [این مسئله] برای این‌ها خاص باشد، به‌خاطر اینکه فعل معتب بیان شد و عمومی شد، حضرت در مقابل آن [موضع گرفتند]. می‌گوید تا شب آن روز هر کی خدمت حضرت رفت، حضرت عصبانی بود و می‌فرمودند که نگاه کنید، آمدن پیش من می‌خوان اذن بگیرن برای حلال و حرام؛ یعنی هر دفعه این را تکرار می‌کرده. «فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَلَمْ یَدْخُلْ عَلَیْهِ أَحَدٌ فِی لَیْلَتِهِ إِلَّا بَدَأَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ». قبل از اینکه آن‌ها حرف بزنند، حضرت آغاز می‌کرد که: «فَقَالَ تَعْجَبُونَ مِنْ فُلَانٍ یَسْأَلُنِی أَنْ أُحِلَّ لَهُ سَبَایَا بَنِی أُمَیَّةَ». می‌خواهد از من حلالیت بگیرد برای آن کارهایی که بنی‌امیه کردند، که فکر می‌کند این مربوط به ماست. خیلی [این] حرف در حقیقت با تقیه سازگار است که یک موقع نپیچد.

«وَ لَمْ یَنْتَفِعْ أَحَدٌ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ بِقَلِیلٍ وَ لَا کَثِیرٍ إِلَّا الْأَوَّلَیْنِ». حالا این شخص نگاهش این است، راوی که نقل کرده، [می‌گوید] فقط همان دو نفر اول آن شب سود بردند. هیچ‌کس دیگر در سؤال و جواب‌ها سودی نبرد از آن شب. «فَإِنَّهُمَا أَتَیَا حَاجَتَهُمَا». آن‌ها به مقصودشان رسیدند ولی بقیه نرسیدند.

بررسی روایت شانزدهم: خمس و طهارت مولد

روایت شانزدهم، امام صادق علیه السلام [به] زریس کناسی… «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ تَدْرِی مِنْ أَیْنَ دَخَلَ عَلَى النَّاسِ الزِّنَا؟» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۶، ح ۱۶). این عمل قبیح می‌دانید از کجا برای مردم راحت شد و شیوع پیدا کرد؟ «قُلْتُ لَا أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ». نه، ما نمی‌دانیم. «قَالَ مِنْ قِبَلِ خُمُسِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ إِلَّا شِیعَتَنَا الْأَطْیَبِینَ فَإِنَّهُ مُحَلَّلٌ لَهُمْ لِمِیلَادِهِمْ». چون حق ما را در مال ندادند، این اثرش این شد که نکاحشان [مشکل پیدا کرد]. تصرف عدوانی در اموال بود؛ چه آنجایی که سبایا و کنیزها را در حقیقت می‌خریدند از این پولی که خمس نداده [بودند] و چه آنجایی که صداق و مهر می‌دادند به همسرانشان که آزاد بودند. چون هیچ‌کدام از این‌ها حق ما داده نشده بود، این باعث شد که نکاح‌های این‌ها بر حلال صورت نگیرد. [مخاطب:] یعنی ولایت نسبت به امامش… دو جهته دیگر. یعنی هم جهت ملکیت امام است نسبت به امام؛ یعنی هم جهت این است که [آن اموال] مربوط به امام بوده و چون این‌ها چه با جنگ باشد چه با غیر جنگ، چون به غیر اذن امام بوده… چون اگر با جنگ هم باشد ولی به غیر اذن امام باشد، هرچی نتیجه و غنیمت باشد، ملک امام می‌شود. اگر به اذن امام باشد، خمسش مربوط به امام است. اگر بدون جنگ باشد، همه‌اش مربوط به امام است. اگر با جنگ باشد ولی بدون اذن امام باشد، باز همه‌اش مربوط به امام است. لذا اساساً آن [اموال] مربوط به امام بوده و همچنین پولی که صرف شده تا آن را خریدند، آن پول‌ها هم خمسش مربوط به امام بوده و این‌ها همه باعث می‌شده که حق امام که داده نشده، این‌ها تصرف غیرجائز صورت گرفته [باشد].

به این جهت [است] که «إِلَّا شِیعَتَنَا الْأَطْیَبِینَ فَإِنَّهُ مُحَلَّلٌ لَهُمْ لِمِیلَادِهِمْ». البته شیعیان ما چون در محذور هستند و دسترسی ندارند، ما در حلیت قرار دادیم. ما به خاطر اینکه خدای نکرده مبتلای به این حرمت [و] زنا نشوند، ما در حِل قرار دادیم. این را هم تعلیل کرده در اینجا؛ نه مطلق [حلال کردیم]، به لحاظ اینکه نظام نسل پاک بماند، ما این‌ها را در حِل قرار دادیم. معلوم می‌شود که مطلق هم نیست که اصلاً کلاً حلال کردیم [و] عیب نداشته باشد. [مخاطب:] یعنی حرام‌زاده… بله، در [مورد] حرام‌زاده بودن به همین معنا که مرحوم مجلسی هم در مرآة العقول بیان می‌کند، می‌گوید حرام‌زاده بودن به خاطر این است که تصرف غیرجائز کردند؛ نه اینکه حرام‌زادگی به معنای اینکه نکاحی نبوده [باشد]. دقت می‌کنید؟ تصرف غیر [جائز]. چون حرام‌زاده بودن یک موقع هست از غیر حلیت نکاح است، یک موقع نکاح بوده اما… و عبید بوده از جهت خریدن، اما بوده تصرف، اما چون اذن امام را نداشتند، این [مشکل ایجاد شده است]. لذا اگر اذن امام در جایی قرار داده بشود، او پاک است، در حالی که اگر آن حرام‌زادگی که به غیر نکاح باشد، آن حرمت برداشته نمی‌شود. یعنی تفاوتشان این است. چون اینجا تصرف، لازمه کار حرام بوده، اما آنجا اصل کار حرام است. لذا آنجایی که زناست، اصل کار حرام است [و] امام اذنی در حلیت او ندارد که بدهد. اما در اینجایی که مال امام را ندادند و این تصرف در مال بوده، به لحاظ اینکه [این‌گونه] هست، با آنجا متفاوت می‌شود. یعنی این دو را باید مراقب باشیم که یک موقعی شیوع غلطی هم در مسئله پیدا نشود. بله. [مخاطب:] … بله، عرض کردم حالا خمس نسبت به شیعیان می‌گویید خلاف این است، اما نسبت به آن حق آن طرف که نمی‌خواهید شما هم بگویید که… سؤال ایشان در آن طرفش بود. اما در [مورد] شیعیان که در حِل قرار دادند، الان این‌جوری نیست که در حِل باشد. باید پرداخت بکنند. اجماع بر پرداخت است. بله. [مخاطب:] … بله. [مخاطب:] … حالا آن دوباره یک مسئله بسته بیشتری دارد، اما این در احکام است که مکلف به جزئیات احکام هم هستند الان. یعنی همین احکام، مکلف به این احکام هستند. از این باب دارد ذکر می‌کند. آن هم کلیتش است که اصلاً کل تصرف به اذن باید باشد و چون در حقیقت مال خداست و خدا در حقیقت [آن را به] رسول و امام [داده] است، هر تصرفی باید به اذن باشد. اینجا خود خمس است، خود غنائم است که در اینجا هست؛ خاص این حکم است. آن هم سر جای خودش است.

ادامه بررسی روایات: جایگاه انفال و خمس

در روایت هفدهم می‌فرماید که امام صادق علیه السلام [به] ابوالصباح [فرمود]: «قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۷، ح ۱۷). انفال همه‌اش برای ماست، صفو مال هم برای ماست. صفو مال چه می‌شود؟ صفو مال خود همان خمس می‌شود که برخلاف زکات که گفتیم «اوساخ» [و چرک] مال مردم است، اما در خمس می‌گوییم صفو مال است؛ یعنی این گزیده مال است. ببینید، دو نگاه [متفاوت]. لذا گفت برای سادات، اوساخ مال مردم روا نیست، درسته؟ اما صفو مال در اینجا مانع ندارد. بله. حالا البته «صفو مال» را ممکن است که در موارد دیگر هم به کار ببرند، مثل آنجایی که گفتیم که آن وقتی غنائم می‌رسید، امام می‌تواند صفوش را، آن برگزیده‌اش را برای خودش بردارد [و] هرجوری می‌خواهد تصرف بکند. آن هم عیب ندارد. در روایت هجدهم، چون می‌خواستند سؤال بکنند، من زودتر گفتم که دیگر به سؤال نکشد.

در روایت هجدهم، «أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی الرَّجُلِ یَمُوتُ لَا وَارِثَ لَهُ وَ لَا مَوْلَى» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۷، ح ۱۸). وارث ندارد، حتی مولایی که مربوط به این باشد، حلیف این باشد، هم‌قسم با این‌ها باشند [و] با این‌ها در حقیقت به هم ارث برسد، ندارد. «قَالَ هُوَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآیَةِ» که «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ» [است]. مال این مثل انفال می‌شود [و] مربوط به امام می‌شود. همچنان که در قبال این، اگر کسی مُرد و بدهی داشت، درسته؟ و وارثی که این بدهی را بتواند ادا کند نداشت، بر امام است که آن دین او را ادا بکند. پس هم آنجایی که وارث ندارد، امام «وارث من لا وارث له» هست، هم در آنجایی که کسی توان ادای دینش را ندارد و از دنیا می‌رود، امام در حقیقت جبران‌کننده آن دینی است که بر عهده او بوده.

در روایت نوزدهم، «حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْکَنْزِ کَمْ فِیهِ؟» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۷، ح ۱۹). در گنج چه سهمی برای امام هست؟ «قَالَ الْخُمُسُ». «وَ الْمَعَادِنِ کَمْ فِیهَا؟» گنج یک پنجم است. معادن چطور؟ حضرت فرمود: «الْخُمُسُ». آن هم یک پنجم. «وَ کَذَلِکَ الرَّصَاصُ وَ الصُّفْرُ وَ الْحَدِیدُ». چه قلع و چه مس و حدید. «کُلُّ مَا کَانَ مِنَ الْمَعَادِنِ یُؤْخَذُ مِنْهَا مَا یُؤْخَذُ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ» که خمس درشان هست. اما در عین حال، برای طلا و نقره زکات هم اگر به نصاب برسد، برای آن‌ها هست. اما خمس نسبت به همه است.

در روایت بیستم، «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا» امام باقر یا امام صادق علیهم السلام، «قَالَ إِنَّ أَشَدَّ مَا فِیهِ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنْ یَقُومَ صَاحِبُ الْخُمُسِ…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۷، ح ۲۰). شدیدترین چیزی که روز قیامت ممکن است اتفاق بیفتد، [این است که] گفته [شود] روز قیامت، امام برمی‌خیزد «فَیَقُولُ یَا رَبِّ خُمُسِی». حق من را نداد. و آنجا کسی چیزی دیگر ندارد. «وَ قَدْ طَیَّبْنَا ذَلِکَ لِشِیعَتِنَا». البته ما این را برای شیعیانمان در دنیا «لِتَطِیبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لِتَزْکُوَ أَوْلَادُهُمْ» مباح کردیم برایشان، در حلال قرار دادیم برایشان. این مربوط به دورانی است که ممکن است رساندن مال در سختی [و] فشار بوده و امکان‌پذیر نبوده. لذا علمای ما امروز می‌گویند که نه، این اباحه، اباحه مطلقه نیست در جایی که امکان‌پذیر است برای اینکه خمس را برسانند. لذا اجماع در این است که باید خمس را جمع‌آوری بکنند.

[در روایت بیست و یکم] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا یُخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ مِنَ اللُّؤْلُؤِ وَ الْیَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۸، ح ۲۱). آنی که از دریا درمی‌آورند مثل لؤلؤ و همچنین یاقوت و زبرجد. حالا یاقوت و زبرجد دیگر از دریا نیست. آن «مَا یُخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ مِنَ اللُّؤْلُؤِ». لؤلؤ از دریا درمی‌آید که مروارید است. «وَ الْیَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ وَ مَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ مَا فِیهِ؟ قَالَ إِذَا بَلَغَ ثَمَنُهُ دِینَاراً فَفِیهِ الْخُمُسُ». اگر به اندازه یک دینار بشود پولشان… اگر خیلی کم باشد… الان یک دینار را اگر مثلاً… گفتن ۲۰ تا گوسفند فرمودید یک دفعه؟ [مخاطب:] یک گوسفند. بله، یک گوسفند. اگر یک گوسفند بشه، یک دینار می‌شود حدود ۱۰ میلیون مثلاً، ۱۲ میلیون. حالا گوسفند لاغرتر، کوچک‌تر شد، ۱۰، ۱۲ میلیون. اگر کمتر از این باشد [خمس ندارد]. و مثلاً ازش گذشت. در این روایت [اینگونه آمده است]. بحث، بحث فقهی است. اینجا نظر فقهی از توش درنمی‌آید الان.

بررسی روایات پایانی کتاب الحجة

در روایت بیست و دوم می‌فرماید که: «عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ: کَتَبَ إِلَیْهِ یَا سَیِّدِی رَجُلٌ دُفِعَ إِلَیْهِ مَالٌ لِیَحُجَّ بِهِ هَلْ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ الْمَالِ الْخُمُسُ؟» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۸، ح ۲۲). یک کسی یک پولی داده به یک شخص دیگری که برود حج. حالا این پولی که داده به اینکه برود حج، آیا خمس به این تعلق می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ «أَوْ مَا فَضَلَ فِی یَدِهِ بَعْدَ الْحَجِّ؟» یا اینکه باید برود حج را برگردد، اگر چیزی اضافه آمد، خمسش را بدهد؟ «فَکَتَبَ لَیْسَ عَلَیْهِ الْخُمُسُ». در این مالی که برای حج به او داده شده، خمس تعلق نمی‌گیرد. لذا بعضی از علما می‌گویند در حقیقت سفرهای زیارتی جزو مؤونه است که… ولی بعضی از علما می‌گویند مثل حضرت آیت‌الله بهجت که اگر مثلاً پولی را ذخیره کرد برای اینکه زیارت برود، این پول ذخیره برای زیارت بهش خمس تعلق نمی‌گیرد. حج به طریق اولی می‌شود دیگر. یعنی پول را خوابانده در حساب برای اینکه برای حج [برود] تا نوبتش بشود. این اقدامش را کرده بود که حج برایش واجب شده بود، ثبت‌نام را کرده. حتی به قول ایشان، سفرهای زیارتی مثل حتی عمره هم، زیارت‌ها هم، به آن خمس تعلق نمی‌گیرد به فتوایشان. اما ممکن است مراجع دیگر فتوایشان مختلف باشد.

[مخاطب:] … بله، آن هبه کرده بهش برای این مال. حالا یا هبه بوده یا دادند بهش، هرجوری، به هر طریقی. این می‌گوید نه. چون اگر از باب هبه باشد که دیگر در حقیقت از باب هدیه است و هبه. چون هبه و هدیه را اغلب قائلند که به آن خمس تعلق نمی‌گیرد؛ هرچند اخیراً عده‌ای از مراجع قائلند که اگر آن هم از مؤونه زیاد بیاید، به آن خمس تعلق می‌گیرد.

در روایت بیست و سوم، «عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: قَالَ سَرَّحَ الرِّضَا علیه السلام بِصِلَةٍ إِلَى أَبِی…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۸، ح ۲۳). امام رضا علیه السلام صله‌ای را برای پدرم فرستاد. «وَ کَتَبَ إِلَیْهِ أَبِی أَ عَلَیَّ فِیمَا سَرَّحْتَ بِهِ خُمُسٌ؟» آیا این پولی که شما برای من فرستادید، خمس به آن تعلق می‌گیرد؟ «فَکَتَبَ إِلَیْهِ». اگر بحث هدیه بود، شاید دیگر عنوان هدیه صدق می‌کرد اینجا. اما به عنوان هدیه حضرت جواب ندادند، بلکه فرمودند: «لَا خُمُسَ عَلَیْکَ فِیمَا سَرَّحَ بِهِ صَاحِبُ الْخُمُسِ». اگر کسی که صاحب خمس است پولی را به کسی بدهد، از آن خمسی که دستش بوده داده، آن به آن خمس تعلق نمی‌گیرد. شاید مورد مصرف خمس بوده مثلاً بهش دادند که می‌گوید اگر خمس را به کسی دادند، دیگر [اگر] زیاد بیاید، به آن خمس تعلق نمی‌گیرد.

در روایت بیست و چهارم: «کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَقْرَأَنِی عَلِیُّ بْنُ مَهْزِیَارَ کِتَابَ أَبِیکَ…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۹، ح ۲۴). می‌گوید من به ابوالحسن علیه السلام که ظاهراً امام هادی علیه السلام باشد، نوشتم که علی بن مهزیار کتاب پدرت را [برایم خواند] «فِیمَا أَوْجَبَهُ عَلَى أَصْحَابِ الضِّیَاعِ». بر باغدارها که این‌ها نصف سدس بعد المؤونه… نصف سدس یعنی یک دوازدهم. بعد از اینکه هزینه‌شان را دادند، یک دوازدهم به باغدارها این‌ها تعلق می‌گیرد. دیگر این از باب خمس شاید نباشد. «وَ أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى مَنْ لَمْ تَقُمْ ضِیعَتُهُ بِمَئُونَتِهِ نِصْفُ السُّدُسِ وَ لَا غَیْرُ ذَلِکَ». اما اگر کسی ضیعَه‌اش (باغش) به اندازه مؤونه‌اش نمی‌رسد، یعنی درآمدی که از باغ دارد اندازه خرجش نیست، مؤونه‌اش را تکمیل نمی‌کند، این در حقیقت نه نصف سدس بر او واجب است که یک دوازدهم [باشد]، و نه چیز دیگری. «فَاخْتَلَفَ مَنْ قِبَلَنَا فِی ذَلِکَ». این دارد سؤال می‌کند. ما بین‌مان اختلاف شد که چکار بکنیم. «فَقَالَ یَجِبُ عَلَیْهِ الْخُمُسُ بَعْدَ مَئُونَتِهِ». حضرت جواب دادند خمس. نگفتند یک دوازدهم. یعنی یک دوازدهم یک مسئله [و] چیزی نبوده در اینجا. خمس واجب است بعد المؤونه. یعنی مؤونه را بردارند، اگر زیاد آمد، خمس او را بدهند؛ خمس آن مقدار زیاد.

«مَئُونَةَ ضِیعَتِهِ وَ خَرَاجَهَا لَا مَئُونَةَ الرَّجُلِ وَ عِیَالِهِ». منتها این هنوز ادامه… البته ببخشید، «فَقَالَ یَجِبُ لِلضِّیَاعِ الْخُمُسُ بَعْدَ الْمَئُونَةِ مَئُونَةِ الضِّیَاعِ وَ خَرَاجِهَا». این جوابی است که از حضرت به اصطلاح… آمده بوده. علی بن مهزیار جواب کتابی که از پدرش نوشته بوده… «لَا مَئُونَةَ الرَّجُلِ وَ عِیَالِهِ». حالا «فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلَامُ». اینجا جواب این را که این سؤال کرده بود، می‌گوید: «بَعْدَ مَئُونَتِهِ وَ مَئُونَةِ عِیَالِهِ وَ بَعْدَ خَرَاجِ السُّلْطَانِ». نه بعد به اصطلاح مؤونه ضیاع (باغ). بعد خرج باغ، نه؛ بعد خرج خودش و عیالاتش. خب، آیا خرج باغ هم جزو خرج مؤونه خودش قرار می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ این سؤال دارد. چون اینجا که می‌فرماید: «بَعْدَ مَئُونَتِهِ وَ مَئُونَةِ عِیَالِهِ وَ بَعْدَ خَرَاجِ السُّلْطَانِ»، آیا این اعم است از آن بعد از خرج مؤونه؟ چون اگر خرج باغ را بخواهد بدهد، خرج خانه‌اش را حساب نکند، درسته؟ این بعداً خود خرج مؤونه باغش را چکار کند؟ در کارهای دیگر… خمس بعد از مؤونه عیال بود. اگر بعد مؤونه عیال باشد، این شاید شامل بشود نسبت به خرج باغ هم. این باید خرج را بدهد دیگر؛ مؤونه‌اش حساب می‌شود. به ظاهر شاید «بعد المؤونة العیال» یعنی ضیاع و عیال و این‌ها را شاملش [بشود]. منتها بحث فقهی است البته.

بعد می‌فرماید که باز روایت [بیست و پنجم]: «کَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَسْأَلُهُ الْإِذْنَ فِی الْخُمُسِ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۹، ح ۲۵). اجازه می‌خواست در [مورد] خمس. «فَکَتَبَ إِلَیْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ…». با اینکه «إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ». همان‌جوری که خدا بر عمل، ثواب را قرار داد، «وَ عَلَى الضِّیقِ الْهَمَّ». اگر در جایی در حقیقت یک مشکلی هست، همت و اراده را قرار داد. «لَا یَحِلُّ مَالٌ إِلَّا مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللَّهُ». مالی حلال نمی‌شود الا از آن وجهی که خدا حلال کرده. «وَ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِینِنَا». این کمک ماست بر دینمان که می‌خواهیم دین را جاری بکنیم. «وَ عَلَى عِیَالاتِنَا». عیال ما فقط خانواده امام نیستند دیگر؛ همه را شامل [می‌شود]. «وَ عَلَى مَوَالِینَا». که اینجا عمومیت می‌دهد. «وَ مَا نَبْذُلُهُ وَ نَشْتَرِی مِنْ أَعْرَاضِنَا». آن‌هایی که ما خرج می‌کنیم برای اینکه شیعیان را حفظ بکنیم. ما خرج‌هایی داریم که انجام می‌دهیم. دل بعضی‌ها را به دست می‌آوریم. ممکن است به بعضی‌ها پول‌هایی بدهیم تا جان شیعیان ما محفوظ بماند. «مِمَّنْ نَخَافُ سَطْوَتَهُ». «فَلَا تَزْوُوهُ عَنَّا». این پول خمس را از ما کنار نگذارید. نکشید کنار که بگویید حلال کنید ما ندیم. پس این‌ها را باید بدهید.

«وَ لَا تَحْرِمُوا أَنْفُسَکُمْ دُعَاءَنَا». دعای زیبایی است. خودتان را محروم نکنید. چون می‌گویند وقتی که خمس را دادند، دعا کنید. صدقه را دادند، دعا کنید برایشان. هر کسی که می‌گیرد، گیرنده دعا کند برای آن کسی که می‌گیرد. می‌گوید خودتان را محروم نکنید. یعنی اگر کسی به وکیل امام امروز هم پول می‌دهد، مشمول دعای امام می‌شود یا نمی‌شود؟ می‌شود. «مَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ». آن مقداری که قدرت پیدا می‌کنید در دادن خمس، خودتان را از دعای ما در ندادن، محروم نکنید. «فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِکُمْ». این دادن خمس، باب روزی را برای شما باز می‌کند. «وَ تَمْحِیصُ ذُنُوبِکُمْ وَ مَا تَمْهَدُونَ لِأَنْفُسِکُمْ لِیَوْمِ فَاقَتِکُمْ». در آن روزی که انسان هیچی ندارد و دستش بسته است، این به کارش هم می‌آید؛ این پولی که داده. «وَ الْمُسْلِمُ مَنْ یَفِی لِلَّهِ بِمَا عَهِدَ إِلَیْهِ». [مسلمان کسی است که] وفا می‌کند به آن چیزی که خدا برای او عهد کرده و قرار داده که همین خمس است. «وَ لَیْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ». فقط در حرف که نمی‌شود مسلمان بود؛ باید در مال و جان هم مسلمانی را نشان داد. «وَ السَّلَامُ». این هم یک نامه. بالاخره اذن خواسته، اما جواب را چقدر حضرت قاطع بیان کردند!

در روایت بیست و ششم، «مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ الطَّبَرِیِّ قَالَ: قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ خُرَاسَانَ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام فَسَأَلُوهُ أَنْ یَجْعَلَهُمْ فِی حِلٍّ مِنَ الْخُمُسِ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۴۹، ح ۲۶). مثل اینکه همه خلاصه فراگیر بوده؛ همه می‌رفتند می‌گفتند که خلاصه به ما حلال کن. «فَقَالَ مَا أَمْحَلَ هَذَا تَمْهَدُونَّا بِالْمَوَدَّةِ بِأَلْسِنَتِکُمْ…». تعبیر حضرت این است که چه معنی دارد این! این تعبیر این است که چه معنی دارد این! «وَ تَزْوُونَ عَنَّا حَقّاً جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا وَ جَعَلَنَا لَهُ». [وقتی] می‌رسد، خیلی با شوق و ذوق و با خیلی اخلاص با ما اظهار مودت می‌کنید، اما در عمل که می‌رسد، آن مالی که مربوط به ماست را می‌خواهید به طرف خودتان بکشید. «وَ هُوَ الْخُمُسُ لَا نَجْعَلُ لَا نَجْعَلُ لَا نَجْعَلُ أَحَداً مِنْکُمْ فِی حِلٍّ». هیچ‌کدام را ما در حِل قرار نمی‌دهیم. دیگر اینجا حقیقت، سه قبضه‌اش کرده. می‌گویند سه قبضه شده. سه قبضه‌اش کرده که کسی دیگر شک و شبهه‌ای پیش نیاید.

[روایت بیست و هفتم] «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی…» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۵۰، ح ۲۷). دو تا روایت دیگر مانده، ان‌شاءالله تحمل بکنید تمام می‌شود. ابراهیم بن هاشم می‌گوید من خدمت امام جواد علیه السلام بودم. «إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ وَ کَانَ یَتَوَلَّى لَهُ الْوَقْفَ بِقُمَّ». متولی موقوفات قم بود. «فَقَالَ یَا سَیِّدِی اجْعَلْنِی مِنْ عَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ فِی حِلٍّ». ده هزار [درهم] ما را در حِل قرار بده. یک ده هزاری پیش ما بوده، خرج کردیم. خلاصه شما حلال کن. از پول‌های شما پیش ما بوده، خرج کردیم. «فَإِنِّی أَنْفَقْتُهَا». خرجش کردم. «فَقَالَ لَهُ أَنْتَ فِی حِلٍّ». عیب ندارد. حلال کردند. «فَلَمَّا خَرَجَ صَالِحٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام أَحَدُهُمْ یَثِبُ عَلَى أَمْوَالِ حَقِّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَیْتَامِهِمْ وَ مَسَاکِینِهِمْ وَ فُقَرَائِهِمْ وَ أَبْنَاءِ سَبِیلِهِمْ…». نمی‌بینید شما؟ تعبیر «احدهم» یعنی یک کسی رسیده، «یَثِبُ عَلَى أَمْوَالِ حَقِّ آلِ مُحَمَّدٍ». رسیده به اموالی که حقوق آل پیغمبر است و ایتام و مساکین و فقرای سادات است و ابناء سبیل سادات است. «فَیَأْخُذُهُ». گرفته این‌ها را. «ثُمَّ یَجِی‌ءُ فَیَقُولُ اجْعَلْنِی فِی حِلٍّ». یعنی آنجا حلال کرده اما حضرت راضی نبود. این هم خلاصه می‌گوید این‌ها را گرفته، پول مربوط به اینجا بوده، نباید خرج می‌کرده. گرفته خرج کرده، حالا آمده به ما می‌گوید حلال کن. ما حلالش کردیم. «أَ تَرَاهُ ظَنَّ أَنِّی أَقُولُ لَا أَفْعَلُ». این فکر کند حالا بیاید جلو من بگوید حلال کن ما را، من می‌گویم نه، حرام است، حلال نمی‌کنم؟ اما ما قرار ندادیم برای اینکه این کار را بکنند. دقت کردید؟ یعنی امام در مقام مسامحه با این‌ها این را حلال کرد، نه در مقام اینکه واقعاً از ته [دل] می‌خواست برای این‌ها حلال باشد. نه، در یک اضطراری نسبت به این کلام حلال کرد و الا نگاه اولیه‌اش این است که نباید این کار را بکند. لذا اعتراضش را و شکایتش را دارد به بقیه می‌کند. «وَ اللَّهِ لَیَسْأَلَنَّهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ ذَلِکَ سُؤَالًا حَثِیثاً». ازشان سؤال خواهد شد در روز قیامت و سؤال این‌ها سؤالی است که این‌ها نمی‌توانند جواب بدهند.

روایت بعدی [بیست و هشتم] «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْعَنْبَرِ وَ الْغَوْصِ وَ اللُّؤْلُؤِ». از لؤلؤ که از دریا به دست می‌آید و از عنبر. «فَقَالَ عَلَیْهِ الْخُمُسُ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۵۰، ح ۲۸). این هم [داشت].

خاتمه کتاب الحجة و تأملات پایانی

تَمَّ الْجُزْءُ مِنْ کِتَابِ الْحُجَّةِ مِنْ کِتَابِ الْکَافِی وَ یَتْلُوهُ کِتَابُ الْإِیمَانِ وَ الْکُفْرِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصلاة عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

نمی‌دانم چند سال شد الان؟ [مخاطب:] ۱۰ سال شد. ۳۵۷ جلسه. ۱۰ سال، ۳۵۷ جلسه در محضر کتاب [کافی] بودیم و این ۱۰ سال را ان‌شاءالله ما حشرمان و زیارتمان را با حضرات ببینیم و فهممان و معرفتمان باعث بشود نگاهمان به حضرات با همه ابواب مختلفی که بود… واقعاً برگردیم یک دوری نسبت به سرفصل‌ها و آن عنوان‌های باب داشته باشیم. عنوان‌ها وقت نمی‌گیرد. ببینیم چقدر ما مرتبط با حضرات، در این روایات، معارفی را به دست آوردیم که برای ارتباط با حضرات، به عنوان آن معرفت حق، [از] معرفت از زبان خودشان، آن‌ها را شناختیم نه از جای دیگری. ارتباطمان را ان‌شاءالله در این سالیانی که گذشت و این لحظاتی که با حضرات سیر کردیم و طی کردیم، قدر بدانیم [و] جزو زیاراتمان محسوب بکنیم. ان‌شاءالله از شر شیطان محفوظ باشد. ان‌شاءالله وارد کتاب ایمان و کفر خواهیم شد با اذن الهی و اذن حضرات معصومین و آن را هم برای ما ان‌شاءالله مراتب ایمان را و مراتب محفوظ بودن از کفر را برای ما… ﴿لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا﴾ (سوره شریفه آل‌عمران، ۳:۱۴۱) که تمحیص بشویم از کفر، ان‌شاءالله در وجود ما قرار بدهد. وَالسَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

جلسه پرسش و پاسخ

[سؤال:] …بدون امام… عرض کردم دیگر، حرام‌زادگی دو جور است دیگر. بیان کردم دیگر. یک موقع حرام‌زادگی این است که با زنا محقق می‌شود؛ با زنایی که یعنی نکاحی خوانده نشده. یک موقع حرام‌زادگی با این است که حق داده نشده و این کار چون شده، تصرف غیرجائز است. فرقشان چیست؟ کجا ظاهر می‌شود؟ اگر امام اجازه داد، یعنی اگر این در آخر لحظه عمرش ایمان آورد که لحظه احتضار است، ایمان آورد [و] امام اذن داد، نسبت به تصرفاتش حلال بوده، هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. اما اگر آن زنای محرم باشد که بدون نکاح باشد، اذن امام در او… ممکن است توبه بکند، توبه حق‌الله‌اش را بردارد. دقت می‌کنید؟ اما فعل، فعل است.

[سؤال:] … عرض کردم دیگر. همان هم نکاحش همان‌جوری است. نکاحش این است که صیغه نمی‌خواهد، اما تصرف که پیدا کرده از… خلاصه آنجا… یعنی همان مقداری که به عنوان نکاح دیده، نه به عنوان زنا دیده. چون اینکه گرفته، قصدش زنا نبوده. دقت می‌کنید؟ قصدش نکاح بوده به عنوان [کنیز]. درسته؟ به همین نسبت، اذن امام کار را برای این‌ها جایز می‌کند. اما برای کسانی که اصل زنا برایشان محقق شده، توبه می‌خواهد حتماً؛ یعنی توبه خاص خودش را می‌خواهد تا خلاصه آن تطهیر [شود]. تفاوتشان در این است. لذا این دو تا را یکی کردن، اشکال ایجاد می‌کند. یعنی آنچه که به عنوان اولاد حرام ذکر می‌شود و تصرفات حرام، اینجا آنچه که در اینجاست، قابل اذن و ولایت و جبران است، حتی گذشته. ولی آن زنای آن‌جوری قابل اذن نیست؛ توبه می‌خواهد حتماً. حق‌الله دارد، حق‌الناس دارد. هر جایی باید جای خودش ادا بشود.

[سؤال:] … بله، حرام‌لقمه. عرض کردم، حرام‌لقمگی که… پس یک موقع خودش نفس حرام است، یک موقع مقدمه حرامی دارد که منجر به حرام می‌کند. پس این از باب آن مقدمه است. [سؤال:] … حالا آن را هم عرض کردم که ببینید، باید با همین نگاه تسامحی [نگاه کرد]. گاهی اگر جهالت است، یک طور است؛ اگر عناد است، یک طور است. هر کدام از این‌ها را باید جای خودش… [این حکم] شامل آن معاندین هم هست، ولی معاند…

[سؤال:] اینکه امام باقر، امام صادق مثلاً حلال کردند ولی [امام رضا] حلال نکرد… عرض کردم، زمان… عرض کردم یکی از چیزهاش این است که ممکن است که بعضی از جاها زمان باعث می‌شد که شیعیان اگر می‌خواستند پول را برسانند، جانشان به خطر می‌افتاد. ممکن بود این‌ها تحت رصد باشند و [رساندن پول] خیلی سخت [بود]. لذا برایشان حلیت قرار داده بودند که جان [شان حفظ شود]. [سؤال:] …این روایت را تمسک می‌کنند و خمس نمی‌دهند… بله، عرض کردیم. نه دیگر، اصلاً بعضی از روایات آمد که «لَا نَجْعَلُ، لَا نَجْعَلُ…». ما قرار نمی‌دهیم، قرار نمی‌دهیم… چند بار هم [تکرار شد]. یعنی این بحث این است که الان هم که تقریباً اجماع بر این است که باید داده بشود.

[سؤال:] … بله. [سؤال:] … بله بله، یادم است. چرا. بله، می‌آید می‌گوید… بعد حضرت می‌گوید که پولی که می‌آورد… بعد حضرت می‌گوید که… «یَا أَبَا سَیَّارٍ إِنَّ کُلَّ…» بله، این مال این است که ما در حقیقت به شما در آن چهار پنجم… قبلاً هم عرض کردیم، اول بحث همین را گفتیم. امام اجازه تصرف در آن بقیه را داده. نه اینکه این یک پنجمش مال امام [و] چهار پنجم [مال شما]. نه، آن چهار پنجم هم مربوط به امام است، اما امام می‌گوید این یک پنجم که می‌دهید، من در آن چهار پنجم به شما اجازه تصرف می‌دهیم. ما اجازه [می‌دهیم]. یعنی آن‌ها هم مال ماست، ولی با این کار، ما به شما اجازه می‌دهیم که تصرف بکنید. بله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *