سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد، صل علی محمد محمد وعجل [فرجهم] ولعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

مقدمه و اعلان برگزاری نماز باران

این نکته را اول عرض بکنیم که ان‌شاءالله قرار است که نماز باران را جمعه بخوانند. تا آنقدری که برای دوستان مقدور است، سعی کنند ان‌شاءالله شرکت فعالی در این مسئله داشته باشند و بشود به خانواده‌ها هم با همه توانی که هر کسی دارد، [توصیه کرد که] ان‌شاءالله شرکت بکنند. این حضور در این نماز، وظیفه ما این است که این کار را انجام دهیم؛ اما اینکه آیا این به این صورت باشد که حتماً نماز خوانده می‌شود [و] باران باریده بشود، آن در حقیقت لطف خداست. وظیفه ما در انجام این کار است که اطاعت امر بکنیم تا تضرع را داشته باشیم؛ اما اینکه این مورد قبول قرار بگیرد یا نه، [یا] مورد قبول هم قرار بگیرد ولیکن حکمت و مصلحت الهی بر این باشد که [در آن] تأخیر باشد، آن‌ها دیگر به دست اوست. ما خلاصه موظف به نتیجه در این مسئله نیستیم؛ ما موظف به ایجاد [شرایط برای] تحقق تکلیفمان هستیم. دوستان تا قدری که توان دارند با خانواده‌ها، بچه‌ها، آنقدری که اذیت نشوند، ان‌شاءالله شرکت داشته باشند.

دعا برای شفای بیماران

بعضی از دوستان هم، به‌خصوص یکی از دوستان، سفارش کردند [که] مریض سختی دارند؛ فرزندشان به یک سرطانی مبتلا شده، فرزند نوجوانی به سرطان مبتلا شده است. ان‌شاءالله برای شفای همه مریض‌ها، به‌خصوص مریض‌هایی که سفارش کردند، یک حمد با صلوات [بخوانیم]. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ ﴿الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ﴾. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾.

مروری بر مباحث گذشته

در روایت چهارم باب ۱۳ کتاب الحجة بودیم که قسمت معظم روایت خوانده شد.

فلسفه وجوهات شرعی و بی‌نیازی امام (ع)

بحث در این بود که در نظام ولایی، اینکه مرجع و مصدر و جمع شدن پول در نزد امام و پخش شدن از جانب امام مدخلیت دارد، [امری] حتمی است. و لذا اینکه از جانب امام این خرج‌ها صورت بگیرد، نه اینکه پشتیبانی از امام باشد که امام احتیاجی به این پشتیبانی‌ها ندارد؛ بلکه ما احتیاج داریم به اینکه نظام امامت در بینمان گسترده‌تر باشد و هر چقدر ارتباط ما در دادن آن وجهی که برای ما لازم قرار داده شده به دست امام از جانب ما، این کوشش و کوشیدن بیشتر باشد، ما مقرب‌تر شده‌ایم. خرج مال ما در حقیقت به بهترین وجه صورت گرفته است؛ چون امام آن را از ما قبول کرده است و امام آن خرج را از جانب ما به اصطلاح انجام می‌دهد. این بالاترین مرتبه به اصطلاح نتیجه است. لذا ما احتیاج داریم به اینکه پول را به دست امام برسانیم، نه اینکه امام اینجوری چه بشود؟ تأکید بشود. نه، این از جانب ما امام تأکید نمی‌شود. ما وظیفه‌مان را باید انجام دهیم که خودمان را مرتبط با نظام امامت قرار دهیم. این مسئله‌ای بود که گذشت.

نقش سادات به عنوان حلقه‌های میانی در نظام ولایی

و دومین مسئله هم این بود که سهم ساداتی که برای سادات قرار داده شده، یک نظام مهمی است که اگر روش کار کنیم، در جامعه می‌تواند یک نتایج عظیمی را به بار بیاورد؛ که خدای سبحان وجود مبارک امام را با این نگاه گسترده کرده [است] که فرزندان حضرات که سادات باشند و آن به اصطلاح نسلی که سادات باشند، انسان را در آن خرج و مصرفی که برایش قرار دادند، برای خمس، ارتباط با امام برایش دیده می‌شود؛ اکرام خاندان امام دیده می‌شود؛ اکرام پیغمبر دیده می‌شود. لذا این دائماً قابل تحقق است. و البته برای خود سادات هم وظیفه‌ای را به اصطلاح مترتب می‌کند که هم آن عمل صالحشان «کفلین من رحمته» است، هم خلاصه عذابشان در حقیقت «ضعفاً من العذاب» [است]. درسته؟

پس در جامعه، حلقه میانی به واسطه [سادات]… چون حلقه‌های میانی متعددی داریم؛ عالمان حلقه‌های میانی هستند، کسانی که در حقیقت مسئولان جامعه هستند حلقه‌های میانی هستند، یک دسته از حلقه‌های میانی خود سادات هستند که اگر درست این به کار گرفته بشود، ممکن است به اصطلاح یک ریزش‌هایی هم در آن باشد، اما در کلش، نظامی را که خدا قرار داده، یک نظام مؤثر در حرکت به سوی خداست. این همین حرکت و مطرح شدن نظام ولایی است. یکی از راهکارهای پررنگ شدن نظام ولایی، پررنگ شدن نقش سادات و ارتباط مردم از طریق سادات است که حالا این‌ها را باید نشست و واقعاً با روایاتی که آمده، در نوع اکرام، در نوع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، این‌ها را جمع کرد [و] به عنوان یک نگاه ساختارسازی دید؛ نه فقط به عنوان یک اکرام ساده، بلکه به عنوان اینکه یک نقشه الهی در این کار است که اینجور قرار داده [شده]، نه فقط یک اکرام ساده‌ای که ما بخواهیم… آن هم در آن هست، اما این یک جزئش است، نه فقط همش باشد. خب، در این بحث هم گذشت.

شرح روایت چهارم: تبیین مصارف زکات

ما به اینجا رسیدیم که «برای امام است و له بعد الخمسة الانفال». درسته؟ تا اینجا خواندیم دیگر. «و له بعد الخمسة الانفال». بله، عقب‌تر است. یعنی «فَإِذَا خَرَجَ مِنْهَا». ما اینجا این را اینجا باید بخوانیم. خب، [در روایت آمده است:] «فَإِذَا أُخْرِجَ مِنْهَا مَا أُخْرِجَ بَدَأَ…» در حقیقت وقتی که این به اصطلاح از آنچه که باید خارج می‌کردند، خارج کردند، می‌فرماید که: «فَأَخْرَجَ مِنْهُ الْعُشْرَ مِنْ جَمِيعِ» یعنی آن به اصطلاح یک‌دهم را، «أَخْرَجَ مِنْهُ الْعُشْرَ مِنْ جَمِيعِ» در زکات است، «مِمَّا سَقَتْهُ السَّمَاءُ» اگر این آبیاری‌اش، آبیاری چی باشد؟ دیمی باشد که بکارند [و] خود باران این را سیراب کند، نحوه زکاتش با آنجایی که آبیاری از چاه یا دستی یا خلاصه آبی که خود این‌ها می‌خرند باشد، جداست. آن آبیاری که از آسمان باشد، آن آبیاری یک‌دهم [است]. «أَوْ سَيْحٍ» یعنی آب جاری اگر باشد. «وَ نِصْفَ الْعُشْرِ مِمَّا سُقِيَ بِالدَّوَالِي وَ النَّوَاضِحِ» اما اگر از چاه بکشند یا از خلاصه با دلو این‌ها آبیاری بکنند، البته نصف العشر [یعنی] یک‌بیستم می‌شود.

مصارف هشت‌گانه و نقش والی در توزیع

«فَيَأْخُذُهُ الْوَالِي» این زکاتی است که والی می‌گیرد. «فَيَجْعَلُهُ فِي أَهْلِ الْوَلَايَةِ» [در] «وَجْهِ اللَّهِ عَلَى ثَمَانِيَةِ أَسْهُمٍ» که هشت سهم خدا قرار داده [است]؛ ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ (سوره شریفه توبه، ۹:۶۰). «ثَمَانِيَةِ أَسْهُمٍ يُقَسِّمُهَا بَيْنَهُمْ فِي مَوَاضِعِهِمْ بِقَدْرِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ فِي سَنَتِهِمْ» هر کدام این‌ها را به اندازه یک سال می‌توانند بهشان بدهند. «بِلَا ضَيْقٍ وَ لَا تَقْتِيرٍ» نباید از این کم کنند و تنگ بگیرند. «فَإِنْ فَضَلَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ» اگر این سهم‌ها را دادند… تصویر مسئله این است در جایی که بیش از این به اصطلاح چی باشد؟ زکات بیشتر باشد. «رَدَّهُ إِلَى الْوَالِي وَ إِنْ نَقَصَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ وَ لَمْ يَكْتَفُوا بِهِ» اگر کم بیاید، «كَانَ عَلَى الْوَالِي» از خرج‌های دیگری که دارد، «أَنْ يُمَوِّنَهُمْ مِنْ عِنْدِهِ بِقَدْرِ سَعَتِهِمْ حَتَّى يَسْتَغْنُوا» به قدری که در حقیقت برای این‌ها سعه ایجاد کند تا برای سالشان بی‌نیاز بشوند. منتها بی‌نیاز شدن دیگر البته مراتب دارد دیگر؛ یعنی هر کدام از این هشت دسته هم مراتب دارند دیگر. بی‌نیازیشان هم مطابق مرتبه‌شان [است].

«فَيُقَسَّمُ بَعْدَ مَا بَقِيَ مِنَ الْعَشَرَةِ» آن در حقیقت اگر بیشتر آمد، «يُقَسَّمُ بَعْدَ مَا بَقِيَ مِنَ الْعَشَرَةِ» اگر خلاصه بیشتر آمد، آن را والی می‌گیرد، «فَيُقَسَّمُ بَيْنَ الْوَالِي وَ بَيْنَ عُمَّالِهِ الَّذِينَ وَ اكَرَتِهِ» که این‌ها کارگزاران این والی [هستند]، بین آن‌ها و والی و کارگزارانش، آن‌هایی که در حقیقت حالا چه به نحو اجاره با او کار می‌کنند، چه به نحو قرارداد، چه عاملانش باشند، حالا امروز بگویید استخدامی‌ها و نمی‌دانم قراردادی‌ها و همه این‌ها را شامل می‌شود. بله. «فَيَدْفَعُ إِلَيْهِمْ أَنْصِبَاءَهُمْ» این به اصطلاح آن بهره‌ای که این‌ها دارند، «فَيَدْفَعُ إِلَيْهِمْ أَنْصِبَاءَهُمْ» به همان مقداری که با هم مصالحه کردند، بهره به آن‌ها پرداخت می‌شود. «وَ يَأْخُذُ الْبَاقِي فَيَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ أَرْزَاقَ أَعْوَانِهِ عَلَى دِينِ اللَّهِ» [یعنی ارزاق] اعوان حاکم، حالا یا آن کسانی که دیگر حالا در کار پخش این هم نبودند اما در کار حاکمیت‌اند، در کار پخش این هم دخیل نبودند. این کسانی که [در] اول [بودند]، آن کسانی که در کار پخش این بودند؛ بعد هم ممکن است کسانی که اعوان حاکم هستند در کارش ولی در کار پخش نبودند، این‌ها را هم شامل می‌شود. «وَ فِي مَصْلَحَةِ مَا يَنُوبُهُ مِنْ تَقْوِيَةِ الْإِسْلَامِ وَ تَقْوِيَةِ الدِّينِ فِي وُجُوهِ الْجِهَادِ» همچنین صرف می‌کند در «مَصْلَحَةِ مَا يَنُوبُهُ» هر حاجتی که برای والی پیش می‌آید، «مِنْ تَقْوِيَةِ الْإِسْلَامِ» در راه اینکه اسلام را چگونه [تقویت کند]. مثل خرج‌های فرهنگی که مثلاً الان جزو خرج‌هاست، تقویت اسلام را در پی [دارد]. پس زکات در راه تقویت اسلام بعد از آن خرج‌های هشت‌گانه اولیه‌اش امکان‌پذیر است. «وَ تَقْوِيَةِ الدِّينِ فِي وُجُوهِ الْجِهَادِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ» چه آماده شدن برای جهاد [باشد]، می‌خواهند در حقیقت خرج موشک‌سازی را، پدافند را، نظامی را، دفاع را، سامانه‌های پدافندی را، هر کدام از این‌ها را می‌توانند چکار بکنند؟ در این راه صرف بشود. «وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا فِيهِ مَصْلَحَةُ الْعَامَّةِ» که مصالح عامه در کار باشد؛ جاده‌سازی بکنند، پل‌سازی بکنند. «لَيْسَ لِنَفْسِهِ مِنْ ذَلِكَ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ» اینجور نیست که برای خودش یک کار شخصی بخواهد بکند که کم یا زیاد، این‌ها این نیست.

ادامه شرح روایت: تعریف و مصادیق انفال

«وَ لَهُ بَعْدَ الْخُمُسِ الْأَنْفَالُ» بعد از خمسی که گفته بود و بحث زکات را که کردند، [نوبت به] انفال [می‌رسد]. «فَالْأَنْفَالُ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ قَدْ بَادَ أَهْلُهَا» انفال، زمین‌های بایری است که رها شده و دیگر صاحبی ندارد. «وَ كُلُّ أَرْضٍ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ» هر زمینی که از به اصطلاح دشمنان و مشرکان و کافران بدون جنگ به دست آمده باشد هم جزو انفال محسوب می‌شود. «وَ لَكِنْ صُلْحاً» با صلح و مصالحه این زمین‌ها را به پیغمبر واگذار کردند، «وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ عَلَى غَيْرِ قِتَالٍ» خودشان با دست خودشان هدیه دادند یا عطا کردند بدون قتال. «وَ لَهُ» باز برای امام است «رُءُوسُ الْجِبَالِ» آن بالای کوه‌ها و در حقیقت نه دامنه که حالا ممکن است قابل کشت و زرع باشد، «وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ» که رودخانه‌ها در آن جاری می‌شود که آن‌ها هم مال امام است. بله، بله، دیگر جاهایی که مالک‌پذیری ندارند. مثلاً اگر یک موقع کسی بخواهد رودخانه را صاحب بشود، مالک بشود، چه می‌شود؟ باعث می‌شود که بقیه دیگر آنوقت نمی‌توانند زمینشان را… ما اینجایی که مالکیت عمومی [دارد]، مثل الان مثلاً می‌گوییم خیابان‌ها. مثلاً خیابان‌ها مالکیت خاص ندارد، رودخانه‌ها مالکیت خاص ندارد؛ این‌ها در اختیار چی قرار می‌گیرد؟ امام قرار می‌گیرد. «وَ الْآجَامُ» جنگل‌ها، خلاصه یا نیزارها. «وَ كُلُّ أَرْضٍ مَيْتَةٍ لَا رَبَّ لَهَا» هر جایی که میته باشد که صاحب نداشته باشد. «وَ لَهُ صَوَافِي الْمُلُوكِ مَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ غَيْرِ وَجْهِ الْغَصْبِ» آن چیزهای خاص پادشاهانی که وقتی به دست می‌آید در جنگ‌ها و این‌ها، درسته؟ که نه حالا به غصب به دستشان رسیده باشد. پادشاه‌ها یک موقع، پادشاه معلوم است این را به غصب گرفته، خب به صاحبش باید برگردانند؛ اما اگر [نه]، یک به اصطلاح صافی‌ها و آن خود زبده‌ها از اموالی که دست پادشاهی بوده، این‌ها جزو انفال می‌شود؛ انفال حساب می‌شود. آن‌ها در جنگ به کسی نمی‌رسد. آن‌ها اختصاصات پادشاه، نه حالا عموماتش، اختصاصاتش [است]. «لِأَنَّ الْغَصْبَ كُلَّهُ مَرْدُودٌ».

«وَ هُوَ» باز امام «وَارِثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ، يَعُولُ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ» هم ارث از کسی که وارث ندارد می‌برد، هم اگر کسی که از دنیا رفت، بدهی تامی بر گردنش بود، بدهی داشت که از مالش نمی‌شد ادا بشود، [چون مالی] نداشت، امام متکفل ادای آن هم می‌شود. دو طرف دارد دیگر؛ از یک طرف مال «من لا وارث له» به او می‌رسد، از طرف دیگری چه می‌شود؟ اگر بدهی کسی که از دنیا رفته ولی مالش کفاف بدهی‌اش را نمی‌دهد، درسته؟ یا اصلاً مالی ندارد یا نه، کفاف نمی‌دهد، امام باید جبران کند. که قبلاً یک بابی برای این داشتیم که این از آن چیزهایی بود که یک یهودی گفت من ایمان آوردم به خاطر این، یا جمعی از یهودیان ایمان آوردند به خاطر همین قانون. گفتند عجب! این مقدار نگاه، با این نگاه، باعث جذب [می‌شود]. یعنی ما اگر احکام دین را زیبا مطرح کنیم، خود احکام باعث جذب قلوب می‌شود. که گفته بود متکفل می‌شود اگر کسی… تعبیرات زیبایی هم بود در آن باب اگر یادتان باشد. روایاتش الان یادم نیست چه بابی است که آنجا بیان می‌کرد که مثل پدر است و چون مثل پدر هست، اگر زیاد بیاید به او می‌رسد، اگر کم بیاید مثل پدر جبران می‌کند. معمولاً خلاصه «من لا وارث» کم است، اما کسی که با بدهی به اصطلاح مستوعب از دنیا می‌رود کم نیستند. لذا این طرف، وجود امام چی هست؟ بیشتر [به کار می‌آید]. چون بالاخره وارث دور، عمه، خاله، دایی، کسی که به وراثت برسد برایشان دارند دیگر. اما این طرف که کسی متکفل بشود که این اگر خودش نداشت مالش را، دیگر بر عهده دیگران نیست وقتی مالی نداشت؛ لذا امام متکفل می‌شود. [استاد به مباحث جلسات ۴۱۲ تا ۴۱۵ اشاره دارند].

عدالت در توزیع ثروت و ریشه‌کن شدن فقر

بله، بعد می‌فرماید که: «قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَّمَهُ» این هم این هم قاعده است، جالب است. «إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ وَسَمَهُ» هر صنفی از اموال را در نظر بگیرید، خدا یک جوری دست گذاشته روش تا این قسمت بشود، «قُلّة» نشود. همیشه این تعبیر زیباست: «لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَّمَهُ» یک قسمی، قسمتی در آن قرار داده؛ حالا یا خمس، یا زکات، یا ارث. یک جوری این را تقسیم در آن قرار داده شده که هیچ اموالی به «قُلّة» نرسد که هی افزوده بشود به طوری که غیرقابل کنترل بشود. لذا این سرمایه‌هایی که گاهی می‌گویند هزار هزار نمی‌دانم میلیارد، چندین هزار میلیارد که اصلاً ما صفراش را هم نمی‌توانیم تصور بکنیم که این‌ها چجوری می‌شود. چه می‌شود این اموال؟ چجوری اختلاس می‌کنند این اموال را؟ ما نمی‌دانیم. اصلاً این‌ها… قارون را حداکثر شنیدیم کلید گنج‌هاشو این می‌گذاشت حرکت می‌داد؛ اما این‌ها نمی‌دانیم کلید گنج‌هاشان را چجوری، رمز ارزشان را و نمی‌دانم دلار [را] چجوری حرکت می‌دهند، ما نمی‌دانیم. نمی‌توانیم هم تصور بکنیم چند هزار میلیارد تومان را. نمی‌توانیم تصور بکنیم که این چند هزار میلیارد تومان یعنی چند کیلو پول؟ یعنی چند کیلو که ۱۰ از این ۱۰۰ تومنی، ۱۰۰ هزار تومنی‌ها چند کیلو می‌شود؟ نمی‌توانیم تصور بکنیم. یعنی واقعاً نمی‌شود تصور کرد چند تا از این‌ها می‌شود چند کیلو می‌شود، چجوری این‌ها را حمل می‌کنند، چجوری این‌ها خلاصه رمز ارزشان و دلارهایشان از این چیزهایی که جدید آمده… بله، این‌ها واقعاً پول وقتی «قُلّة» می‌شود، معلوم می‌شود حق الهی حتماً در آن چی شده؟ رعایت نشده است. و از آن طرف، اگر فقیری در جامعه دیده می‌شود، یقین پیدا کنید که اگر جامعه اسلامی شده باشد، یقین پیدا کنید که در این جامعه حقوقی که باید پرداخت بشود نشده که تعبیر خود چیز هست، می‌فرماید: «فَأَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ خَاصَّةً وَ عَامَّةً وَ فُقَرَاءَ وَ مَسَاكِينَ وَ كُلَّ صِنْفٍ مِنْ صُنُوفِ النَّاسِ» همه حقشان پرداخت شده. «فَقَالَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ» اگر این عدالت و همین احکام رعایت بشود، «أَدَّوْا حُقُوقَهُمْ لَكَانُوا عَائِشِينَ بِخَيْرٍ» مردم همه بی‌نیاز می‌شوند. فقیر در آن جامعه معنا نمی‌دهد.

[در روایتی دیگر] از امام صادق (ع) هست [که می‌فرمایند:] «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ لِلْفُقَرَاءِ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ مَا يَسَعُهُمْ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ ذَلِكَ لَا يَسَعُهُمْ لَزَادَهُمْ» ([الکافی، طبع‌الاسلامیة، ج ۳، ص ۴۹۷، ح ۱]) [ترجمه: «خداوند در اموال ثروتمندان برای فقرا به اندازه‌ای که کفایتشان کند واجب کرده است و اگر می‌دانست که آن مقدار کفایتشان نمی‌کند، حتماً آن را زیاد می‌کرد.»] یعنی آنی که کافی باشد برای فقرا، این را قرار داده؛ یعنی همین مقدار زکات و خمسی که قرار داده، کفایت می‌کند برای فقرا که از فقر آن‌ها را نجات بدهد. «إِنَّهُمْ لَمْ يُؤْتَوْا مِنْ قِبَلِ فَرِيضَةِ اللَّهِ وَ لَكِنْ مِنَ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حَقَّهُمْ لَا مِمَّا فَرَضَ لَهُمْ» این‌ها حقشان داده نشده است. این منع آن در حقیقت کسانی است که حق به گردنشان بود [و] باید پرداخت می‌کردند، آن‌ها پرداخت نکردند تا فقر ایجاد شده. این از باب اینکه خدا کم قرار داده و این‌ها کافی نبوده برایشان نیست؛ از باب این است که خدا آنی که قرار داده کافی بوده، ولی آن عده‌ای که باید پرداخت می‌کردن، پرداخت نکردند. چون پرداخت نکردند این… والا شما یک‌پنجم را، یک‌دهم را، اگر در یک مالی شما بگویید الان مثلاً می‌گویند طرف هزار هزار میلیارد [تومان] دارد، خب یک‌پنجمش چقدر می‌شود؟ یک‌پنجم این مال چقدر می‌شود؟ این یک‌پنجم همین یک نفرش گاهی کفایت می‌کند که فقرای به اصطلاح سادات را در خمس و در زکات برای فقرای دیگر، تقریباً این‌ها را کفایت می‌کند [که] همه را به اصطلاح چی کنند؟ به اصطلاح آن استغنای اولیه را ایجاد بکنند؛ چه برسد به اینکه همه ثروتمندان این مالشان را بخواهند خمس و زکاتش را بدهند. بله، حالا آن بحث دیگری است دیگر که آیا با خمس، پول حرام حلال می‌شود؟ ولی اصلش این است که فرض این است که اگر پول حلالی بود و این خمسش و زکاتش داده شد، کفایت می‌کند برای چی؟ برای برطرف شدن فقر فقرای سادات و غیر سادات. یعنی این اصل فرض است اینجا. حالا اینکه پول آیا حد دارد یا ندارد، این‌ها قبلاً توی بحث به اصطلاح سوره نساء، آیه «لَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا» بود دیگر، درسته؟ (سوره شریفه نساء، ۴:۵). آنجا مفصل بحث کردیم که حتی روایات دارد [که] حد گذاشتن، آیا این حدود را به عنوان شرایط زمان خاص گذاشتن یا حد واجب است که از این بیشتر شد باید بگیرند؟ آن‌ها را آنجا بحث کردیم.

بعد می‌فرماید که: «إِنَّ الْعَدْلَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» شیرین‌تر از عسل است عدل. یعنی در یک جامعه این شیرینی تحقق عدل از خوردن عسل شیرین‌تر است. دیگر این خیلی تعبیر زیبایی است که اگر عدل در جامعه ایجاد بشود، آن موقع «احلی من العسل» است؛ حتی برای پولدارها. یعنی وقتی آن‌ها هم در جامعه ببینند که فقر نیست، آن هم که پولدار باشد، وجدان که داشته باشد، اگر بی‌وجدان شده باشد که از انسانیت منسلخ است، اگر وجدان داشته باشد، آن هم از گلویش خوب پایین نمی‌رود وقتی ببیند فقیر در جامعه است، ببیند یک کسی نزدیکش، در شهرش، این گرسنه است. اگر آن هم داشته باشد، سیر هم بخورد، باز اذیت است که چرا آن گرسنه است. اما اگر عدل [باشد]، این بخورد خوب، اما بداند همه هم سیرند. حالا ممکن است مثل این نتوانند بخورند، اما سیرند، گرسنه نیستند. این «احلی من العسل» است. آن هم برایش لذت‌بخش‌تر می‌شود. «وَ لَا يُؤَدَّى الْعَدْلُ إِلَّا فِيمَنْ يُحْسِنُ الْعَدْلَ» عدل هم به تمام و کمالش محقق نمی‌شود مگر کسی که خوب عدل را بشناسد که چگونه باید اجرا کند که امام است. لذا بدون وجود امام معصوم، عدل به کمالش و تمامش محقق نمی‌شود. چرا؟ چون تحقق عدل به شناخت عدل است و بالاترین شناخت از عدل برای کی محقق می‌شود؟ برای ما. آیا تکلیف از بقیه ساقط است؟ [خیر]. در هر زمانی باید به دنبال تحقق عدل [بود]، اما این را هم بدانیم که «لَا يُؤَدَّى كُلُّ الْعَدْلِ إِلَّا مَنْ يُحْسِنُ الْعَدْلَ» [یعنی] کسی که خوب می‌شناسد، معرفت دارد، خوب بلد باشد.

سیره پیامبر (ص) در تقسیم صدقات و نتیجه‌گیری

بعد فرمودند: «وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يُقَسِّمُ صَدَقَاتِ الْبَوَادِي فِي الْبَوَادِي» آن صدقات و زکوات به اصطلاح غیر شهرها را در خود غیر شهرها، مثل الان می‌گوییم روستاها، زکواتشان را در خود روستاها [تقسیم می‌کرد] و «صَدَقَاتِ أَهْلِ الْحَضَرِ فِي أَهْلِ الْحَضَرِ» و [صدقات] آن به اصطلاح شهرها را [در میان اهل شهر]. البته الان اگر بخواهیم بگیم خب مثلاً تهران اگر بخواهند مالیاتش را فقط در تهران خرج کنند، خیلی از مالیات‌های تهران الان باید صرف [دیگر] شهرها [شود]، چون آن‌ها ندارند چیزی. اغلب ثروت در کجا جمع شده؟ در شهرها، آن هم بعضی از شهرها. درسته؟ پس باید برای آن روستاها، برای اینکه جمعیت بماند در روستا، امکانات رفاهی بماند که شهرنشین هم بتواند از شهرنشینی‌اش بهره‌مند باشد [و] دچار اضطراب نشود، خرج در روستاها در راستای خرج در شهر است الان. چرا؟ چون والا اگر همه هجرت کنند به شهرها، شهرها قدرت اداره ندارند. الان همین معضل شده دیگر. لذا اگر حفظ کنند روستاها خوب باشد، به شهرها مهاجرت نکنند، خود این کمک به شهرها هست یا نیست؟ خود این هم کمک است. الان آب شهرها به اصطلاح تأمینش سخت است، بهداشت شهرها، نمی‌دانم، امکانات، همه این‌ها در راستای این است که هجرت زیادتر واقع می‌شود آنجا.

بله. «وَ لَا يُقَسِّمُ بَيْنَهُمْ بِالسَّوِيَّةِ» اینجور نیست که آن هشت قسم را پیغمبر بگه که من این مال زکات را ۸ قسمت مساوی می‌کنم هر کدام را… نه، اینجوری نبود. «وَ لَكِنْ يَقْسِمُهَا عَلَى قَدْرِ مَنْ يَحْضُرُهُ مِنْ أَصْنَافِهِمْ وَ عَلَى قَدْرِ مَا يُقِيمُ كُلَّ صِنْفٍ مِنْهُمْ» به مقداری که می‌توانست و اطرافش می‌دید، هر چقدر که سهم سال این‌ها را می‌توانست پخش بکند، اینجوری انجام می‌داد. حالا اینجور که بخواهد یک‌هشتم این، یک‌هشتم برای آن دسته، یک‌هشتم… اینجوری نبود. «يُقَدَّرُ لِسَنَتِهِ» آن هم به مقداری که چی باشد؟ سالش را تأمین بکند. چون معمولاً محصولاتی که زکات می‌دادند، این‌ها سالیانه بود. لذا وقتی نه [ماه] می‌دادند، اینجور نبود که دوباره… به‌خصوص جاهایی که زراعی بود، محصولشان یک وقتی در می‌آمد. اگر این الان مال سالش را نمی‌دادند چه می‌شد؟ دیگر در طول سال برایشان قدرت اینکه مال این را بخواهند بدهند نداشتند. یک زمان باید با نظام روستایی بیشتر نگاه کرد. در شهرها البته درآمد ممکن است چی باشد؟ فصلی باشد، ماهانه باشد و آن امکان [هست]. اما عمده‌اش این بود که محصولات کشاورزی بوده [و] وقت خاص داشته که این‌ها جمع می‌کردند. «وعده سر خرمن» هم همینه دیگر. یعنی سر خرمن، یعنی وقتی که آن درو محصول بود و خرمن می‌شد، وقت این‌ها بود. لذا زکات هم سر خرمن بود که وقتی خرمن به اصطلاح بار می‌شد، آن موقع برای زکات مأمور می‌فرستادند.

«وَ لَيْسَ فِي ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ مُوَقَّتٌ» اینجوری نبود که یک وقت معینی را برای این قرار بدهند که این وقت معین یعنی بخواهد که آن وقت معین برای ادای به فقیر باشد. بگویند فلان ماه فقط. نه، این هر موقع که [مالی] می‌آمد، امکان‌پذیر بود. «وَ لَا مُسَمًّى» روش نمی‌گذاشتند که بگویند این مربوط به فلان است، از ابتدا تسمیه بکنند، نه. «وَ لَا مُؤَلَّفٌ» که این در حقیقت اینجور نبود که برای این‌ها چی باشد؟ مؤلف هم باشد. این می‌فرماید به معنای مؤلف به معنای «عهد» [است]؛ یعنی عهدی قبلاً ببندند که ما به این‌ها می‌دهیم به عنوان عهد، نه مؤلفة قلوبهم. «إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ عَلَى قَدْرِ مَا يَرَى وَ مَا يَحْضُرُهُ حَتَّى يُسَدَّ فَقْرُ كُلِّ قَوْمٍ مِنْهُمْ» تا به اصطلاح آن فقر را از هر قومی برطرف کند. «فَإِنْ فَضَلَ مِنْ ذَلِكَ فَضْلٌ حَمَلَهُ إِلَى غَيْرِهِمْ» اگر از این دسته زیاد می‌آمد، آن دسته بیشتر لازم داشت، به آن دسته می‌دادند، مانعی نداشت. «فَالْأَنْفَالُ لِلْوَالِي».

انفال هم به والی واگذار می‌شود. «وَ كُلُّ أَرْضٍ فُتِحَتْ أَيَّامَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلَى آخِرِ الْأَبَدِ» تا روز قیامت هر ارضی که فتح بشود، «وَ مَا كَانَ افْتِتَاحُهَا»… هر ارضی که در ایام نبی تا آخرالزمان فتح شد، یعنی [در] زمان پیغمبر فتح شد، تا روز قیامت این‌ها همه جزو انفال است؛ انفال تغییر نمی‌کند. اگر پیغمبر از دنیا رفت، انفال تغییر نمی‌کند، انفال انفال است. «وَ مَا كَانَ افْتِتَاحُهَا بِدَعْوَةِ أَهْلِ الْجَوْرِ أَوْ أَهْلِ الْعَدْلِ» و اگر چه باشد کسی حاکم جوری بود یا حاکم عدلی بود، اگر جایی افتتاحاً فتح شد، این فتح شد به دعوت اهل جور که آن امامشان جور بود یا امامشان عدل بود، عیب ندارد؛ آن اموالی هم که به دست آمده، انفال، انفال محسوب می‌شود برای امام است. «لِأَنَّ ذِمَّةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فِي الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ذِمَّةٌ وَاحِدَةٌ» یک ذمه است از ابتدا تا انتها. لذا انفالی که بر عهده‌اش است، باقی می‌ماند. «لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ» مسلمون مثل دندانه‌های به اصطلاح چی هستند؟ همان چیزهای شانه هستند. و بعد تعبیر زیبایی هست که اگر ادنای مسلمین به اصطلاح به مشرکی پناه بدهد، لزوم رعایتش، اگر حقوق دیگری در کار نباشد، بر همه مسلمین لازم است. لذا ادنای آن‌ها با اقوای آن‌ها فرقی نمی‌کنند. این هم یک شأنیت اجتماعی [است] که اگر این گفت من پناه دادم به این، پناه دادن این قبول می‌شود، هرچند جزو چی باشد؟ اقشار ضعیف جامعه باشد یا یک به اصطلاح رئیس قبیله، فرقی بین این دو تا نمی‌کند. «وَ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ» یعنی اگر به عهده گرفت، ادنای این‌ها هم چی هست؟ همان جوری است که اعلای این‌هاست.

«وَ لَيْسَ فِي مَالِ الْخُمُسِ زَكَاةٌ» دیگر در خمصی که به اصطلاح مال خمسی که به امام تعلق گرفته یا به پیغمبر، دیگر آن زکات ندارد که بگویند حالا خمس را گرفتی، زکاتش را بده. «لِأَنَّ قِسْمَ أَهْلِ الْوَلَايَةِ ثَمَانِيَةُ أَسْهُمٍ» آن بر قسم برای آن‌ها رزقشان قرار داده شده بود. «وَ لَمْ يَبْقَ فَقِيرٌ مُحْتَاجٌ» کسی در حقیقت اگر زکات درست جمع بشود، فقیر باقی نمی‌ماند. «وَ جُعِلَ لِفُقَرَاءِ قَرَابَةِ الرَّسُولِ نِصْفُ الْخُمُسِ» فقرای سادات هم نصف الخمس برایشان قرار داده شده. «فَأَغْنَاهُمْ بِهِ عَنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ» این‌ها از صدقه بی‌نیاز می‌شوند. پس فقرا از خمس بی‌نیاز می‌شوند و به اصطلاح سادات فقیر از زکات بی‌نیاز می‌شوند. هر کدام سهم خودشان را دارند. «فَلَمْ يَبْقَ فَقِيرٌ مِنْ فُقَرَاءِ النَّاسِ وَ لَمْ يَبْقَ فَقِيرٌ مِنْ فُقَرَاءِ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا وَ قَدِ اسْتَغْنَى» اگر حقشان داده شده باشد، بی‌نیاز می‌شوند. «فَلَا فَقِيرَ». «وَ لِذَلِكَ لَمْ يَكُنْ عَلَى مَالِ النَّبِيِّ وَ الْوَالِي زَكَاةٌ» بر مال نبی و والی که خودش خمس است، خودش خمس است، آن خمس بر آن زکات تعلق نمی‌گیرد. بله، اگر یک مال شخصی داشت پیغمبر و والی، بر او زکات تعلق می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ می‌گیرد. اما بر آن مالی که به عنوان خمس جمع کرده بود، بر آن خمس زکات تعلق نمی‌گیرد. بله. «وَ لَهُمْ أَشْيَاءُ تَنُوبُهُمْ مِنْ وُجُوهٍ» البته برای این‌ها خرج‌های دیگر دیگری هست که این‌ها باید از همین مال به اصطلاح که دستشان آمده، خمسی که جمع شده، سهم امامش، آن‌ها را ادا بکنند. «وَ عَلَيْهِمْ مِنْ تِلْكَ الْوُجُوهِ كَمَا عَلَيْهِمْ» برایشان هم باید همان جور قرار بدهیم که علیهشان در صرف قرار دادیم.

این روایت شریف با به اصطلاح همه طولش، الحمدالله یک نگاهی به ما در رابطه با مباحث صرف زکات و خمس و این‌ها ایجاد کرد که ما در احکام جزئی‌اش گفتیم به فقه برمی‌گردد، چون در فقه با یک روایت حکم نمی‌کنند، بلکه باید همه روایات را دید، از مجموع روایات، محکمات و متشابهات، عام و خاص، همه با هم حکم را به دست آورد. لذا از یک روایت حکم به دست نمی‌آید که انسان بخواهد… این روایت هم فقط به عنوان [اینکه] در این باب آمده بود، نخواسته بود به عنوان روایت فقهی در مطالب مطرح کند، بلکه به عنوان حق امام و آن به اصطلاح رابطه با امام در این باب مطرح شده بود. ما هم سعی‌مان بود که بیشتر آن جنبه‌اش را پررنگ کنیم.

روایت پنجم: مناظره امام کاظم (ع) با مهدی عباسی در مورد فدک

روایت پنجم روایتی است که با این ایام تناسب دارد. لذا حالا ببینیم، شروع می‌کنیم ببینیم. [راوی] می‌فرماید از امام کاظم علیه السلام، علی بن اسباط می‌گوید: «لَمَّا وَرَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى الْمَهْدِيِّ» مهدی عباسی، «رَآهُ يَرُدُّ الْمَظَالِمَ» دید مهدی عباسی دارد آن مظالمی را که حاکمیت، مثلاً دوره باباش، دیگران از مردم به زور گرفته بودند، دارد چکار می‌کند؟ دارد رد می‌کند. «يَرُدُّ الْمَظَالِمَ» دارد آن‌ها را برمی‌گرداند. «فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ؟» اگر روزی است که داری مظالم را رد می‌کنی، چرا آنچه که بر ما ظلم شده را نمی‌دهی؟ «فَقَالَ لَهُ وَ مَا ذَاكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ؟» آن مظلمه شما چیست که بر شما ظلم شده؟

استدلال به آیه «ذِی القربی» و اثبات حق حضرت زهرا (س)

«قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا فَتَحَ عَلَى نَبِيِّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَدَكَ وَ مَا وَالَاهَا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ» وقتی فدک و آن‌ها بدون اینکه جنگی بشود به دست پیغمبر رسید، «فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ» این آیه را: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ﴾ (سوره شریفه اسراء، ۱۷:۲۶). حالا کسی نگوید که این آیه «ذالقربی حقه» در سوره اسراء است و جریان فتح خیبر در کجاست؟ در مدینه است. درسته؟ پس چطور آن آیه مکی را دلالت بر [جریان] مدنی می‌گیریم؟ چون یکی از مسائلی که در مکی و مدنی بودن است، این است که بعضی سور مکی، بعداً بعضی از آیات مدنی در آن بعداً نازل شد و پیغمبر فرمود آنجا قرار بدهید. از جمله این آیات، چند آیه کنار هم است که در مدینه نازل شد اما فرمودند که در کجا قرار بدهید؟ در سوره اسراء که مکیه است قرار بدهید. پس یک موقع در ذهن این شبهه وارد نشود. «فَلَمْ يَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مَنْ هُمْ» حق کی را باید ادا کند؟ «فَرَاجَعَ فِي ذَلِكَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِيلُ رَبَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَكَ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ لَهَا يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكِ فَدَكَ» فدک را به تو در حقیقت بدهم. «فَقَالَتْ قَدْ قَبِلْتُ» حضرت فاطمه هم عرض کرد: «قَدْ قَبِلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْكَ» از خدا که این امر را کرد و از شما که این عطا را کردی، قبول کردم.

خب، جریان خیبر چه سالی محقق شد؟ سال ششم هجری. یعنی از سال ششم هجری این به اصطلاح جریان فدک در دست حضرت بوده تا سال حدود ۱۱ هجری که پیغمبر رحلت کردند، درسته؟ حدوداً ۴ یا ۵ سال جریان فدک در دست پیغمبر بوده، در دست حضرت زهرا سلام الله علیها. بله، بفرمایید. ممکن است چند ماه هم با تأخیر این مثلاً ابتدای [آن] شکل گرفته باشد. حدوداً ۴ سال در دست حضرت بوده. خود این ۴ سال عدل و شاهد است که در زمان رسول خدا، فاطمه سلام الله علیها در اینجا تصرف می‌کرد، وکلایش در آنجا کارها را رتق و فتق می‌کردند. این سرمایه مربوط به حضرت بود که آمده بود. اینجا می‌گوید که: «فَلَمْ يَزَلْ وُكَلَاؤُهَا فِيهَا حَيَاةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ» در آن فدک و اطرافش بودند در زمان حیات پیغمبر. «فَلَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرٍ أَخْرَجَ عَنْهَا وُكَلَاءَهَا» وقتی که خلیفه اولی آمد، وکلای حضرت را از آنجا اخراج کرد. «فَأَتَتْهُ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَسَأَلَتْهُ أَنْ يَرُدَّهَا عَلَيْهَا» حضرت فاطمه سلام الله علیها آمدند سراغ ابوبکر [و] گفتند که این را برگردان. «فَقَالَ لَهَا ائْتِينِي بِأَسْوَدَ أَوْ أَحْمَرَ يَشْهَدُ لَكِ بِذَلِكَ» به یک شاهد بیاور. حالا شاهدان هم تعبیر به «اسود و احمر» که حالا با طعن بوده یا با طعن نبوده، که عجم… عرب‌ها خودشان گندم‌گون و سبزه بودند، دو رنگ سمراء و به اصطلاح چیز بودند، به اصطلاح گندمین را می‌گویند… نمی‌دانم چی می‌گویند گندمین را. اسمر را سبزه می‌گویند، حالا دارد در آنجا خود ادامه روایت هم دارد که حالا در این روایت مثل اینکه نیست، در یک روایت دیگری است که گندمین را، یک رنگ اسمر را سبزه می‌گویند معمولاً. حالا گندمین را هم رنگ… یادم رفته دیگر. بله، حالا همان رنگ گندمین فارسی می‌گوییم. گندمین و سبزه. نه، که عرب هستند، احمر و اسود، سیاه و قرمز. قرمز… سفید را قرمز می‌گفتند، احمر می‌گفتند. یعنی به سفیدها می‌گفتند احمر، چون معمولاً سفید با قرمزی که به اصطلاح آن سفیدی هست… این‌ها این اصطلاح بوده. گفته از احمر یا اسود حتی شده شاهد بیاری، بیار. یعنی از موالی، از دیگران، غیر عرب. یعنی شاید هم در آن طعنه [بوده] که شما روابطتان با کیاست؟ دوستان شما غیر عرب‌ها هستند. از همان‌ها هم اگر شاهد داری، شاهد بیار. «فَجَاءَتْ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أُمِّ أَيْمَنَ فَشَهِدَا لَهَا» این دو نفر شهادت دادند، ام ایمن و امیرالمؤمنین. «فَكَتَبَ لَهَا بِتَرْكِ التَّعَرُّضِ» ابوبکر یک نامه‌ای نوشت به اینکه برگردانند این به اصطلاح فدک را به ایشان. «فَخَرَجَتْ وَ الْكِتَابُ مَعَهَا» و در حالی که این نامه با ایشان بود، «فَلَقِيَهَا عُمَرُ» در راه در حقیقت دومی او را دید. «فَقَالَ مَا هَذَا مَعَكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ» معلوم بود خبر را شنیده، این هم دست حضرت دارد می‌رود، آمده اینجا یک فتنه‌ای بکند. «این چیست دستت؟» آن هم با این تعبیر. «قَالَتْ كِتَابٌ كَتَبَهُ لِي ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ. قَالَ أَرِينِيهِ» به من نشانش بده ببینم چیست. «فَأَبَتْ» حضرت ابا کرد. «فَانْتَزَعَهُ مِنْ يَدِهَا» با زور از دست حضرت این را کشید «وَ نَظَرَ فِيهِ ثُمَّ تَفَلَ فِيهِ» نگاهش کرد، سپس آب دهان بر آن انداخت «وَ مَحَاهُ وَ خَرَقَهُ» و او را محو کرد و پاره کرد. مثل اینکه آب دهان انداخت تا آن امضا و آن چیزها و این‌ها چی بشه؟ پاک بشه که باقی نماند و بعد هم او را پاره کرد. «فَقَالَ لَهَا هَذَا» با یک طعنی، «لَمْ يُوجِفْ عَلَيْهِ أَبُوكِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ» این را پدر تو که با زحمت جنگ به دست نیاورده بود! در حالی که بهتان عرض کردم در روایت قبلی، آنی که بدون خیل و رکاب به دست می‌آید، مربوط به کیست؟ مربوط به امام و پیغمبر است. این تعبیرش این است که این را پدر تو که با رنج و زحمت به دست نیاورد که جنگ کرده باشد که مربوط به پدرت باشد. تعبیر طعنه‌آمیز [است] که حکم دین را انکار کرده که در قرآن آمده که اصلاً این وقتی که «لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب»، این چی هست؟ این مربوط به رسول خداست، مربوط به امام است. این طعن را [زد] که اصلاً حکم دین را… این را با جنگ نگرفته، «فَضَعِي الْحِبَالَ فِي رِقَابِنَا» تو به گردن ما زنجیر حقارت بیندازی! تعبیر «حبال» یعنی آن به اصطلاح ریسمان. «فَضَعِي الْحِبَالَ فِي رِقَابِنَا» یعنی یک نگاهی که احساس می‌کرد اگر فدک و [اطرافش] در دست به اصطلاح هاشمیون باشد و در دست حضرت باشد، این‌ها نمی‌توانند آن استکبارشان را محقق کنند؛ نمی‌توانند در حقیقت آن فشاری را که می‌خواهند ایجاد کنند برای بنی‌هاشم بعد از این، محقق کنند. لذا این‌گونه آن‌ها حق به این‌ها پیدا می‌کردند. البته می‌گویم در این مسئله، شارحین خیلی نکات را بیان کردند که حالا دوستان رجوع بکنند، به‌خصوص به شرح مرحوم مجلسی در مرآة العقول که برای این کلام نکات متعددی را آورده، ولی خب فرصت ما نیست که آن‌ها را نقل بکنیم. با طعن این را گفت.

محدوده واقعی فدک: نماد تمام اراضی انفال

«فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِيُّ» حالا این‌ها را امام کاظم علیه السلام دارد کجا می‌گوید؟ در حضور مهدی عباسی می‌گوید. «فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِيُّ يَا أَبَا الْحَسَنِ حُدَّهَا لِي» حال محدوده فدک را برای من بگو تا آن مظلمه را هم به شما برگردانیم. «فَقَالَ حَدٌّ مِنْهَا جَبَلُ أُحُدٍ وَ حَدٌّ مِنْهَا عَرِيشُ مِصْرَ وَ حَدٌّ مِنْهَا سِيفُ الْبَحْرِ وَ حَدٌّ مِنْهَا دُومَةُ الْجَنْدَلِ» یک منطقه‌ای را گفت که این منطقه از زمان پیغمبر تا آن زمان بدون جنگ فتح شده بود؛ چه حاکمان عادل، چه حاکمان غیرعادل در رأس بودند، ولی فتح بدون چی شده بود؟ بدون جنگ، بلا خیل و لا رکاب. یعنی محدوده‌ای که «بلا خیل و لا رکاب» را به عنوانی که در قرآن تصریح شده… یعنی فدک یک نمادی بود، نه فقط یک منطقه باشد. می‌گوید فدک به عنوان نماد «بلا خیل و لا رکاب» است. اگر می‌خواهی سهم ما را بدهی، این سهم ما اینجور می‌شود که «ذی القربی حقه» این با این مقدار می‌شود. بعد می‌گوید وقتی که این را گفت… البته می‌گویم این‌ها را بیان کردند؛ سیف البحر را ساحل دریای عمان گرفتند، دومة الجندل را [هم] بحث گرفتند که به اصطلاح می‌گویند ۱۵ روز از مدینه عبور بکنند، از کوفه ۱۰ مرحله مانده به کوفه، یعنی ۱۵ منزل از مدینه بگذرند آن‌ورتر، این حد را برایش قرار دادند که آنجا دومة الجندل است.

خب، «فَقَالَ لَهُ كُلُّ هَذَا؟» همه‌اش جزو خلاصه این مظلمه است؟ یعنی در حقیقت چه چیزی دست ما می‌ماند پس اگر بخواهیم این‌ها را بدهیم؟ «قَالَ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا كُلُّهُ إِنَّ هَذَا كُلَّهُ مِمَّا لَمْ يُوجِفْ عَلَى أَهْلِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ» این‌ها همه فتح شده بود بدون چی؟ بدون جنگ. لذا مربوط به پیغمبر است. «فَقَالَ كَثِيرٌ وَ أَنْظُرُ فِيهِ» این خیلی شد، حالا باید روش فکر کنم. (الکافی، طبع‌الاسلامیة، ج ۱، ص ۵۴۳، ح ۵)

ان‌شاءالله خدای سبحان ریشه همه ظالمین را بکند. ان‌شاءالله خدای سبحان تمام کسانی را که از ابتدا، اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک را مورد لعن خودش قرار بدهد. ان‌شاءالله ریشه تمام کسانی که قصد ظلم به مظلومان را دارند یا در حال ظلم به مظلومان هستند، خدای سبحان از روی زمین، به‌خصوص صهیونیست را امروز، مستکبران را، ان‌شاءالله از روی زمین محو و نابود بگرداند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *