سلام علیکم و رحمةالله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم واللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر کتاب نورانی کافی و روایات اهل بیت علیهم السلام، [در] کتاب الحجه و باب دوازدهم، یعنی باب «صلة الامام»، هستیم. در این باب که [به] ارتباط مؤمنین با امامشان در ناحیه اقتصادی و آن پول‌هایی است که ضروری و لازم و یا استحبابی است که به امام برسانند [می‌پردازد]، نکات کلیدی را مطرح می‌کند.

فلسفه صله امام: نیاز ما به اتصال، نه نیاز امام به مال

این [صله] از باب نیاز امام نیست، بلکه از باب احتیاج ما به امام است و اثری که کمکی که انسان می‌کند، چه واجب [و] چه غیرواجب، [دارد]، وقتی این حقیقت از طریق امام محقق می‌شود تا آن وقتی که انسان خودش این کار را انجام می‌دهد که باب خیری را می‌شناسد و انجام می‌دهد، متفاوت است. مثل این می‌ماند که شما وقتی آن، به اصطلاح، کمک و پول را به امام می‌رسانید، به خزانه‌ای رساندید که هر کاری از آن خزانه صورت می‌گیرد که پول شما یک جزئی از اجزای کوچک آن بوده، در همه آن کارها شریک می‌شوید. لذا انسان وقتی که این را متصل می‌کند به امام، در همه خیر شریک می‌شود و چون امام ریشه و اساس دین است، نه فقط در آن کارهایی که از این پول نشأت می‌گیرد انسان شریک است، بلکه در کارهای امام شریک می‌شود.

علتش هم این است که این هم با همین مقداری که، به اصطلاح، لازم بود برایش یا مستحب بود برایش که این کار را انجام داد، در تثبیت ولایت کمک کرد که آن ریشه و اساس را، به اصطلاح، نسبت به مردم در ارتباط با مردم محکم‌تر کرد. لذا وقتی که این رفت و برگشت به جانب امام صورت می‌گیرد، این پول را نسبتش را تعبیر روایات، دو میلیون میلیون برابر می‌کند. بعضی روایات دیگر [می‌فرمایند که] مثل کوه احد می‌شود یک درهم در این راه. بعضی روایات دیگر [می‌فرمایند که] افضل من کوه احد می‌شود و این نگاه مربوط به این است که این ارتباط با امام در هر کاری برای ما، این اساس و اصل [است].

ارزش تبعیت از امام در گفتار و کردار

یکی از دوستان همین امروز سؤال می‌کرد که مثلاً ما وقتی که استغفار می‌کنیم، لفظ فارسی‌اش برای انسان شاید حال انسان را بهتر و خوش‌تر می‌کند که بگوییم: «خدایا من را ببخش». با همان فارسی که راحت انسان می‌فهمد: «خدایا من را ببخش». این عیبی ندارد. این خودش ذکر است. اما اگر لفظ مأثوری از جانب امام وارد شده باشد، هرچند انسان این لفظ را به کار بگیرد [و] شاید آن حالِ «خدایا مرا ببخش» فارسی که زبان خودش است [و] به کار می‌گیرد برایش ایجاد نکند آن حال را، اما چون تبعیت از امام هم در لفظ مأثور خوابیده، این اثرش را مضاعف می‌کند و جبران می‌کند. حتی اگر انسان حالش در این کمتر باشد، ولی این تبعیت در آن دیده شده باشد، این تبعیت این را مضاعف می‌کند. به ضمیمه آن مقدار حال، فقط آن حال مطرح نیست. بله، خوب است که انسان فارسی هم بگه، عیب ندارد، اما یادش باشد و توجه داشته باشد که آن [لفظ] مأثور، لفظی که وارد شده، ذکری که وارد شده را وقتی دارد می‌گوید، فقط به لحاظ معنایش نیست که می‌گوید، بلکه دارد چکار می‌کند؟ وجودش را با همان کلامی که امام فرموده، متصل به امام می‌کند. در آن تبعیت را هم دارد اشباع می‌کند. این اشباع تبعیت از امام، انسان را از شئون امام می‌کند. [گویی] این لفظ را امام دارد می‌گوید. وقتی این لفظ را امام دارد می‌گوید، از زبان امام است که این دارد نقل او را می‌کند. خود این اثرش چه می‌شود؟ این وحدت بین این مأموم با امام را ایجاد می‌کند که دنبال این ﴿یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ (سوره شریفه الإسراء، ۱۷:۷۱) [که در] باب قبل [بود]، محقق می‌شود.

برکات مالی اتصال به امام و نظام ولایت

پس در نظام مالی هم وقتی من این تبعیت را نسبت به امام در دادن این مال و رساندنش به امام محقق می‌کنم، فقط این نیست که این پول را به امام رساندم، بلکه علاوه بر آن، حکمش که واجب باشد یا در حقیقت تفویض باشد، هرچه که باشد، حکمش سر جای خودش، این است که من دارم خودم را با امام در این حالت مرتبط می‌کنم. [این] بهانه برای ارتباط و شأنیت بیشتر است. پس هر کاری مرتبط با امام اثرش این‌گونه است. تبعیت در دستورات، تبعیت در ادعیه، تبعیت در، به اصطلاح، بحث‌های مالی، هر کدام از این‌ها به همین جهت است که اگر انسان مراقبه در این داشته باشد، آن‌وقت شأنیتش نسبت به امام مؤکد می‌شود.

دائماً همین نسبت را در بحث مالی [باید دید]. در مباحث مالی اگر انسان در رابطه با خمس و زکات و مثلاً وجوه مناسب، این را به نائب امام هم در همین مسئله ببیند یا آنی را که امام ارشاد کرده در این رابطه و تعیین کرده ببیند، به همان نسبت این اثر را ایجاد می‌کند که این هم خودش چه هست؟ نمی‌گوییم بحث وجوب خمس دادنش به آن، به اصطلاح، مجتهد جامع‌الشرایطی که نیابت از جانب امام، نیابت عام پیدا می‌کند را لازم و واجب می‌کند. ما الان بحث فقهی‌اش را نمی‌کنیم. اما داریم بحث چه را انجام می‌دهیم؟ بحث آن نظام کلامی که وقتی انسان [این کار را] دارد انجام می‌دهد، رساندن به این، به اصطلاح، خزانه‌ای که از آنجا پخش می‌شود، این پول را گره می‌زند به یک حقیقت عظیمی که آن حقیقت عظیم باعث می‌شود انسان هم به امام متصل شود. با این نگاه، در تمام آن خرجی که از آن پول و پول‌های دیگر با هم ضمیمه شده و این مشاع شد در آن و این داخل آن قرار گرفت، همه آن وجوه [خیر] برای این هم چه می‌شود؟ قرار داده می‌شود [و] شریک در آن‌ها می‌شود.

پس انسان غیر از اینکه اعتقادش را در عمل گره می‌زند و ایجاد می‌کند که خودش یک بحث مفصلی است که من هرچقدر اعتقاد را به این عمل قوی‌تر گره بزنم، یک موقع هست که می‌گویم این وجه خیری است و مستحبی است، من انجام می‌دهم؛ یک موقع می‌گویم این را می‌رسانم به دست امام [تا] این را امام بدهد و مطرح شدنش و تحکیمش را در جامعه مدنظر دارم. این خیلی متفاوت می‌شود با آنجایی که یک وجه خیر را فقط می‌خواهم انجام بدهم. لذا در آن روایت دارد که یک درهم مطابق دو میلیون میلیون درهم است که در وجوه خیر دیگر داده می‌شود.

صله امام: اتصال ما به امام، نه بخشش به او

این نگاه را از این باب می‌خواهیم استفاده بکنیم که باب «صلة الامام» در حقیقت [یعنی] ما با این وجه و با این رابطه متصل به امام می‌شویم و با این تبعیت، ما داریم متصل به امام می‌شویم. «صلة الامام» از جانب ما است، نه اینکه ما داریم صله‌ای به امام می‌دهیم. لذا در بعضی روایات که بعضی‌ها فکر می‌کردند کار مهمی کردند که پولی را آوردن برای امام، [امام] نمی‌پذیرفت؛ حتی برمی‌گرداند [و] می‌گفتند: «این پذیرفته نمی‌شود». که این نگاه که ما [داریم به امام کمک می‌کنیم، صحیح نیست]. امام احتیاج به پول ما ندارد و این‌جور نیست که ما فکر کنیم که ما با پولمان گرهی از کارهای امام را گشودیم [و] باز کردیم. نه، ما با ارتباط با امام در این وجه، خودمان را به امام متصل کردیم، خودمان را گره زدیم، شأنیت ایجاد کردیم. لذا شوق به این مسئله باید خیلی شدید باشد که انسان بتواند خودش را در این امر دخیل کند.

حتی کسانی که واسطه در این کار می‌شوند [نیز باید این نگاه را داشته باشند]. الان یعنی کسی که خمسی می‌دهد [و] انسان آن را می‌برد [و] به دفاتر آقایان می‌دهد، اگر این نگاه در وجودش باشد که «حقیقتاً با این رابطه، من هم در این رساندن به امام شریک شدم و هم در گرفتن از آن شخصی که می‌دهد و هم در دادن به آنجایی که انسان می‌دهد»، دائماً اعتقاد در این عمل اشباع می‌شود و انسان را با امامش گره می‌زند. چقدر زیبا می‌شود این نگاه را اگر انسان ببیند که این عمل چطور به امام مرتبط می‌شود.

حالا ببینید روایات این باب که هفت روایت است، بلکه امروز بتوانیم در محضرشان باشیم. [سؤال حضار: بحث بعضی که می‌گویند عمل، مسیر… اگر این‌ها در واقع…] بله، بله، بله. این هم خلاصه جهات دیگری دارد. از جمله این است که من وقتی… حالا این‌ها را من یادداشت هم کردم ولی خب دیگر از باب خلاصه خواستم عرض بکنم. یکی از جهاتش هم همین است که شما فرمودید که وقتی انسان پول را به دست امام می‌دهد و از طرف آنجا پخش می‌شود، غیر از آنجایی است که من خودم این را در راه خیر خرج می‌کنم. چرا؟ چون من وقتی به امام می‌دهم یا به نائب امام می‌دهم، نگاه این است که مطابق علم او خرج می‌شود، نه مطابق علم من و مطابق علم او. ممکن است هر دو هم به دست یک نفر برسد خرجش، اما او با علم امام به دست او می‌رسد. دقت می‌کنید؟ این با علم من [است و] نتیجه، تابع آن مقدمه‌ای است که این را حد می‌زند. [اما آن] اطلاق ایجاد می‌کند. این هم یکی از ثمراتش است که وقتی از آن طریق [انجام شود]. ممکن است هر دو هم [یکی باشد]؛ من این را به امام دادم، امام در حقیقت به من داد [و] گفت: «تو برو بده به فلانی». خودم هم قصدم بود بدهم به فلانی اگر می‌شد، ولی امام فرمود. با اینکه هر دو به یک نفر رسیده، اما اینجا این عمل امام است که انجام شده، آنجا عمل من است. عمل امام تابع علم امام است و نتیجه تابع علم امام است. عمل من تابع علم من است. غیر از آن گره زدن به خود امام و مرتبط شدن، خود عمل هم چه می‌شود؟ افقش تابع علم امام می‌شود. آن عمل از آنجا نشأت می‌گیرد. این خیلی کار را متفاوت می‌کند.

بررسی روایات باب صله امام

حالا ببینید روایات باب را. حسین بن محمد بن عامر باسناده رفعه. خب مرفوع است.

روایت اول: کفر پنداشتن نیاز امام به مال مردم

«قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْإِمَامَ یَحْتَاجُ إِلَى مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَهُوَ کَافِرٌ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۳۷، ح ۱). [حضرت فرمودند:] «هر کس گمان کند که امام به آنچه در دست مردم است نیاز دارد، پس او کافر است».

اگر کسی فکر کند که امام محتاج به آن چیزی است که در دست مردم است، [کافر است]. این محتاج است، یعنی آن وجوبی را که برای مردم قرار دادند یا استحبابی را که بیان کردند که [مال را] بدهید به امام، کسی بخواهد از بیانشان استفاده بکند [که] پس امام محتاج به پول ماست، ما باید بدهیم تا امام در حقیقت کارهایش انجام بشود، [حضرت] می‌فرماید: «این کافر است». منتها اینجا کفر، کفر عملی است، نه کفر اعتقادی. یعنی این مبتلا شده به کفر عملی، چون این مسلمان است، مؤمن است، امام را قبول دارد، اما در عین حال در اعتقادش به امام اختلال دارد که فکر می‌کند پول ما کمک کننده است به رفع حاجت امام، در حالی که کون و مکان در اختیارش است، تکوین و تشریع در اختیارش است. که اگر روایات سابق را یادتان بیاید که بعضی طلبکارها می‌آمدند خدمت امام و حضرت گاهی [وعده] می‌دادند به بعد و بعضی اوقات، [کراماتی] نشان می‌دادند که [راوی] می‌گوید با آن [دست] در حقیقت کنار زد و بعد چیزی آشکار شد [مانند] شمش‌های طلا، که تمام عالم به اشاره او همه ذخایر آشکار می‌شود، همه خاک‌ها طلا می‌شود که مکرر حضرت این را آشکار کردند که این احتیاج، احتیاج آن‌ها نیست که محتاج شده باشند [و] ما خوشحال بشویم که رفتیم چکار کردیم؟ رفع احتیاج امام را کردیم. با این کار، یک کاری از امام را راه انداختیم.

این نگاه، نگاه انفعال را نسبت به امام دادن و فاعلیت را نسبت به خودمان دادن [است] که ما تأثیر گذاشتیم و او تأثیر پذیرفت. این کفر عملی است. همان‌جوری که آن جریان اسحاق بن عمار [که] بارها عرض کردیم، وقتی که او پولدار شد و مردم را می‌آمدند [و او] رد می‌کرد که شناسایی نشوند و بعد آن سال رفت خدمت امام و امام جواب سلامش را با یک، به اصطلاح، «بِوَجْهٍ قَاطِبٍ مُزْوَرٍّ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۵، ص ۱۱۱، ح ۴۴) با رویی درهم کشیده [و] ترش داد. بعد این چه گفت؟ همه نکته بر این [است]: «مَنِ الَّذِی غَیَّرَ حَالِی عِنْدَکَ؟». «من چه تغییری کردم که لایق آن نگاه قبل شما نیستم؟» نمی‌گوید: «شما چه تغییری کردی که حالا یک جور دیگر شدی؟ چرا یک جور دیگر شدی؟» نه، انفعال را به کی نسبت می‌دهد؟ به خودش؛ که خودم تغییر کردم [و] لایق آن نگاه محبت‌آمیز سابق نیستم. این ادب ارتباط با امام است.

ادب ارتباط با امام: درک بی‌نیازی او و نیاز خود

حتی انسان اگر پول را می‌برد، احتیاج خودش را به امام در این دادن می‌بیند، نه احتیاج امام را به این پول. این شخص خیلی دقیق است. اگر یک موقع انسان برای امام دعا می‌کند، احتیاج امام به این دعا را نمی‌بیند، بلکه چه می‌بیند؟ احتیاج خودش را به امام در این دعای برای امام می‌بیند. چون این دعا را برای امام می‌کند، این پیش امام ارزشمندتر می‌شود، مقرب‌تر می‌شود، نه امام بزرگتر می‌شود. دقت می‌کنید؟ نمی‌گوییم دعا در وجود امام اثر ندارد. چون ما در دعا از خدا می‌خواهیم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد». [صلوات حضار] چون از خدا می‌خواهیم، قطعاً خدا تأثیرگذار است بر آن‌ها، اما از خودمان این تأثیر را نمی‌بینیم. دقت کردید؟ اینجا ما خدا را، به اصطلاح، از خدا خواستیم، عیب ندارد. خدا تأثیرگذار است در ماسواالله. [همه ماسواالله] از جمله حضرات [معصومین]، نسبت به خدای سبحان منفعلند، در محضر ربوبی عین فقرند، عین نیازند و هرچه که او بدهد محتاج [هستند]. درست است، این درست است، اما من از خودم نمی‌بینم این را. [در زیارت جامعه کبیره] می‌فرماید که صلوات ما: «طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا». که این ما را طاهر می‌کند، ما را بزرگ می‌کند. درست است که صلوات ما هم از این سنخ است. هرچند ما از خدا می‌خواهیم، خدا هم برای آن‌ها قرار می‌دهد با همین دعاهای ما. اما از طریق ما نیست، تأثیر به واسطه ما نیست که او، به اصطلاح، منفعل باشد و من تأثیرگذار باشم. این نگاه و ادبیات و این ادب باید در وجود انسان در ارتباط با اولیاء الهی و خدای سبحان در وجود ما اشراب بشود، در وجود ما کامل بشود؛ در هر جهتی از جهاتی که ما ارتباط داریم.

[سؤال حضار: …] یک خورده بلندتر می‌فرمایید. بله، یعنی آنجا که ما می‌گوییم نصرت امام لازم است، درست است، حقیقت نصرت امام به چه برمی‌گردد؟ به نصرت خودمان. چرا؟ چون ما تابعیتی نسبت به امام در این نصرت پیدا کردیم. امام در آن، به اصطلاح، وجودش به آن مقام قرب رسیده. ما با نصرت امام داریم خودمان را به مقام قرب امام نزدیک می‌کنیم؛ در اینکه ظهور امام گسترده‌تر بشود بر وجود ما. یعنی ما در هر جهت ارتباطی، تمام جهات ارتباطی، ما داریم نزدیک می‌شویم، نه اینکه امام احتیاج دارد. لذا امام حسین علیه السلام شب، خلاصه، عاشورا مرخصی داد دیگر، گفت هر کی می‌خواهد بره، بره. درست است؟ اما عصر عاشورا [فرمود]: «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی» یا «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ». اگر آنجا می‌فرماید، آن اتمام حجت است در اینکه کسی فطرتی خواب نمانده باشد. اگر فطرتی خواب مانده، چه بشود؟ بیدار بشود. این بیاید. چون آن‌ها دوست دارند همه رشد کنند [و] آن رشد را در این نصرت دیدند که بیایند رشد پیدا کنند. و الا وجود مبارک امام با نصرت این‌ها متأثر از نصرت این‌ها نمی‌شود.

این ادبیات را باید در تمام معارفمان داشته باشیم. این کلان نگاهی را که عرض کردم، به خصوص آنجایی که انسان پول می‌دهد، بیشتر این مسائل گاهی مطرح است که: «یک کمک حسابی کردم ها الحمدلله». مثلاً احساس می‌کند خب من تونستم موفق بشم امام را از سختی نجاتش بدهم. اصلاً این نگاه، آن نگاهی است که انسان اگر در این راه موفق شد، منت بکشد. لذا می‌گوید که اگر صدقه دادید، دست خودتان را ببوسید. چرا؟ چون با دست خدا ملاقات کرده. یعنی تو متبرک شدی اینجا، نه خدا. لذا همین ادبیات را یهود دارد، یعنی مقابلش را، آن ادبیات غلط را. لذا می‌گویند که ﴿إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۸۱). اگر خدا می‌گوید صدقه بدهید، یعنی ندارد، ما داریم. نمی‌تواند، ما می‌توانیم. ما داریم رفع نیاز خدا را می‌کنیم، خدایی که فقیر است. ﴿إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾. ما پول داریم، لذا خدا به ما گفته که چکار بکنید؟ کمک کنید. [می‌گویند] من که ندارم! ادبیات آن‌ها این است. شما لذا این نگاه که ﴿یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ (سوره شریفه المائدة، ۵:۶۴)، این‌ها دست خدا را بسته می‌بینند. همین نظام، این نگاه، این ادبیات با خدا را، انسان به ولی خدا [هم] با آن نگاه که او ولی خداست، نسبت می‌دهد. انسان در نگاه [و] ادبیات صحیح باید این‌جور باشد. خب این مسئله را در ذهن داشته باشیم. یک کد و کلید مهمی در بحث‌های معرفت، نحوه ارتباط با امام، صلوات بر امام، پول دادن به امام، کمک‌های این‌جوری، نصرت امام، تمام مباحث اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، همه این‌ها در حاکمیت [این نگاه است که] آیا من در هر کاری مطرح باشم یا امام در هر کاری دیده بشود؟ درست است؟ اگر من مطرح شدم، نتیجه تابع حد من است. اگر امام در آن کار مطرح شد، نتیجه تابع حد وجود امام است. خب معلوم است که تفاوت حد من با حد امام و آن وجود، چقدر متفاوت است. لذا سعی کنیم کار، منتسب به امام باشد، نه به من. این منیت‌ها را در منیت حقیقی امام که آن منِ الهی است و آن منِ ولی الهی است که منِ الهی است، محو می‌کند.

خب روایت اول [که خواندیم]. [ادامه روایت]: «إِنَّمَا النَّاسُ یَحْتَاجُونَ أَنْ یَقْبَلَ مِنْهُمُ الْإِمَامُ» [منبع: همان]. [ترجمه:] «همانا این مردم هستند که محتاجند امام از آن‌ها بپذیرد». اگر امام از آن‌ها قبول کرد، این در حقیقت کمال است و الا ارزش در آن پول نیست، ارزش در چیست؟ در این قبول کردن از جانب امام است. این هم به وجه و اندازه و مقدار برنمی‌گردد که آدم اگر یک موقع مقدارش زیاد بود احساس بکند این خیلی تأثیر دارد در امام [و] اگر کم بود احساس بکند کم تأثیر دارد؛ بلکه برمی‌گردد به نحوه اخلاص این در دادن و قبول امام. قبول امام هم مرتبط با همین اخلاص این است. لذا اگر آن کالاها را آوردند پیش امام و امام فقط مثلاً یک کالای کوچکی که از یک پیرزن رشتیه‌ای در کجا بود [را پذیرفت]، فقط همان را قبول کرد که یک چیز جزئی بود. آن قبول امام کمال است. درست است؟ چنانچه ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۳۷) مهم است.

پس دادن ما برای این است که ببینیم خدا می‌پذیرد یا نه. اگر خدا پذیرفت، کلاهمان را می‌اندازیم آسمان. اما اگر نپذیرفت، آنجاست که انسان با همه آنچه که داده به تضرع می‌افتد که: «خدایا چه کردم [که] مورد قبول نبود؟» نه اینکه: «این‌ها را من آوردم، چرا قبول نکردی؟» آن قبول، ملاک است. تعبیر را ببینید: «إِنَّمَا النَّاسُ یَحْتَاجُونَ أَنْ یَقْبَلَ مِنْهُمْ». تا قبول امام صورت بگیرد. این متصل شده به امام؛ یک باب اتصالی ایجاد شده. مثل اینکه این رودخانه یا این قطره به دریا وصل شد. این قطره به دریا وصل شد، ارزش این قطره دیگر الان ارزش دریاست، چون قبول کرد. ارزش این قطره، ارزش دریا شده، چون امام دریاست و این قطره است و اگر این قطره را دریا پذیرفت، [ارزشمند است]. یک قطره‌ای در دل خاک تمام می‌شود [و] می‌رود. درست است؟ اما قطره‌ای که به دریا پیوست، هر [اثری] این دریا اثر دارد، این قطره هم شریک در آن اثر است که وارد شده بر آن دریا. این نگاه را داشته باشیم.

استشهاد به آیه تطهیر و تزکیه

بله. [ادامه روایت]: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ». خیلی استشهاد به آیه زیباست که خدای سبحان فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا﴾ (سوره شریفه التوبة، ۹:۱۰۳). خطاب به پیغمبر است: تو بگیر از اموال این‌ها صدقه‌ای که آن‌ها را پاک و رشد دهی.

مرحوم علامه ذیل این آیه شریفه در تفسیر المیزان یک بیان زیبایی را دارند که این ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ (سوره شریفه التوبة، ۹:۱۰۳)، می‌فرماید: «التطهیر…» – خیلی دقیق، زیبا [و] جالب – «…إزالة الأوساخ و القذارات من الشيء حتى يصفو وجوده» (تفسیر المیزان، ج ۹، ص ۳۷۴). این صفوه بشود، زبده بشود، درست است؟ تا پاک بشود. «و يستعد للنشوء و النماء». آماده رشد بشود. یعنی درخت را برای اینکه رشد مناسب پیدا کند، هرس می‌کنند. هرس کردن یعنی زوائد درخت را که مانع رشد است، ازش می‌گیرند. با اینکه دارند ازش یک چیزی را می‌گیرند، اما این سبب چه می‌شود؟ سبب نماء می‌شود. می‌گوید ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ که این تطهیر که در اینجا آمده یعنی وقتی شما صدقه دادید [و] امام گرفت این را از شما، چه شده؟ این صدقه دو کار ازش می‌آید: یکی اینکه آن زوائد و موانع شما را برطرف می‌کند. عالی است! زوائد و موانع را برطرف می‌کند. دومش این است: ﴿تُزَكِّيهِمْ﴾. حالا که این موانع برطرف شد، رشد محقق می‌شود. خیلی عالی و زیباست.

یعنی شما یک موقع صدقه را می‌دهید به یک شخصی، این اثر دارد. اما یک موقع می‌رسد به دست چه؟ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾. تو بگیر. یعنی گرفتن به دست امام صورت می‌گیرد، از طریق ولی صورت می‌گیرد. اثر اینکه ولی این کار را می‌کند، این است که تمام کمال برای این ایجاد می‌شود. تمام کمال، ابتداش به این است که زوائد وجود حذف شود، نتیجه‌اش این است که تزکیه و رشد محقق بشود. هم موانع را برمی‌دارد، هم رشد و کمال را و نتیجه را ایجاد می‌کند. پس اگر در آن راه… این منحصر به صدقه هم نیست ها. منتها اینجا دارد در این مصداق، در صدقه [بیان می‌کند]. هر کاری منتسب و مرتبط با امام، کمال کامل آن کار را محقق می‌کند، چون به اراده امام دارد حالا محقق می‌شود. این صدقه را امام دارد حالا خرج می‌کند و می‌دهد و دارد در جای خودش مصرف می‌کند. لذا اثرش این است که بهترین جزایی که بر این ممکن است، مترتب می‌شود. در حالی که اگر من این کار را خودم می‌کردم چه بود؟ در حد من این اثر را داشت. ممکن بود بعضی موانع را بردارد، ممکن بود بعضی رشدها را ایجاد کند، اما اینکه ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ تمام موانع را بردارد و ﴿تُزَكِّيهِمْ﴾ تمام رشد را ایجاد کند، این مال این است که فعل امام است. خیلی زیباست! نمی‌دانم، به این زیبایی حرف را آدم از قرآن ببینه، استفاده بکنه، چقدر افق نگاه انسان را هم در معرفت هم در روش، باز می‌کند و بابی را باز می‌کند که انسان ارتباطش را با امام با هر بهانه‌ای برقرار کند که منت بکشد، ناز بکشد، اصرار و التماس کند که امام این را ازش قبول بکند که اگر امام پذیرفت و قبول کرد، اثرش می‌شود اینکه ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ﴾؛ هم همه طهارت، هم همه تزکیه. این ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ﴾ با یک نگاهی به هیچ حدی نخورده، هیچ حدی برایش قرار داده نشده. بعد خیلی تعبیر اینجا زیباست. خدا رحمت کند علامه را که با این بیان زیبا… خیلی ساده است ها، ببینید چیز مثلاً پیچیده‌ای نگفتند ها. اما ذیل آیه که «التطهیر إزالة الأوساخ و القذارات من الشیء» تا اینکه صفا پیدا کند و صفوت پیدا کند این وجود «و یستعد للنشوء و النماء». چون این برداشته می‌شود، آماده می‌شود. لذا هم آن بدی‌ها را از انسان دور می‌کند، هم خوبی‌ها را محقق می‌کند. «و ظهور آثاره و برکاته، و التزکیة إنماؤه و إعطاؤه الرشد له… للحوق الخیرات و ظهور البرکات کالشجرة یقطع زوائد من فروعها فتزید فی حسن نموها و جودة ثمرتها. فالجمع بین التطهیر و التزکیة فی الآیة من لطیف التعبیر». بهترین و زیباترین و لطیف‌ترین تعبیر است که بین، به اصطلاح، تطهیر و تزکیه جمع کرده. همه چیز در آن هست دیگر. یعنی تمام زوائد ریخته بشود و تمام کمالات محقق بشود و این دو تا مترتب بر هم [هستند]. اولین کاری که می‌کند تطهیر است و کار بعدی تزکیه است. چنانچه در نظام تکوین هم همین‌جوری است. ببینید، باز هم تطابق تکوین است با تشریع. درست است؟ تکوین این است که تا زوائد حذف نشود، نمو محقق نمی‌شود. [اینجا هم] تطهیر [و] تزکیه. در نظام وجود انسان هم تطهیر [لازم است]، زوائد بریزد تا رشد ایجاد بشود. خب البته حالا ادامه‌اش هم ایشان نکاتی را دارد که بله، آن‌ها را خودتون رجوع می‌کنید.

نقش درک در کسب نتایج معنوی

[سؤال حضار: مشکل از درک ماست… اگه کسی بگه ما درک نمی‌کنیم…] مشکل از درک ماست دیگر. [سؤال حضار: هیچ موکول به درک نیست…] یعنی نتیجه موکول به درک نیست. اگر نتیجه موکول به درک بود، «خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ» بودیم. یعنی خدا همین را که درک هم نمی‌کنیم، شرط نگذاشته که اگر درک بکنید این‌جوری می‌شود. بله، اگر کسی این ادراک را داشته باشد، این اثرگذارتر هم هست. توجه و علم به علم هم داشته باشد، اثرگذارتر هم هست. [سؤال حضار: چرا در زیارت امام…] آن زمینه، آن زیارتی که آدم می‌رود آنجا یک درکی می‌کند، باید مقدمه بشود برای این درک. اگر نشد، معلوم می‌شود خود آن هم یک اختلالی در آن بوده. منتها این‌ها را گاهی مخفی قرار دادند [و] موکول به درک نکردند تا شمول هم پیدا کند، چون درکش هم سخت است حقیقتاً، درک ساده‌ای نیست. آنجا هم درک نمی‌کنند. یعنی آنجا هم هر کی می‌رود آنجا چه می‌بیند؟ یعنی گاهی، خلاصه، رفتن خودش را یک کمالی می‌بینه برای خودش، اما نمی‌داند که اینجا دارد چکار می‌کند؛ دارد می‌رود که فقرش را به امام نشان بدهد، ذلتش را به امام نشان بدهد، ارادتش را به امام نشان بدهد، عزت امام را در حقیقت در وجود خودش نشان بدهد که من آمدم، تو عزیزی. لذا اینجا هم به همان نحوی که محقق می‌شود، زمینه ایجاد می‌کند برای بقیه جاها.

روایت دوم: محبوب‌ترین عمل نزد خداوند

در روایت دوم، یونس بن ظبیان قال… آن قبلی‌اش خلاصه عن الخیبری و یونس بن ظبیان قال، هر دو طریق از ابوعبدالله علیه السلام [است که]: «یَقُولُ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِخْرَاجِ الدَّرَاهِمِ إِلَى الْإِمَامِ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۳۷، ح ۲). [حضرت] می‌فرماید: «هیچ چیزی نزد خدا محبوب‌تر از رساندن درهم‌ها به سوی امام نیست».

حالا ببینید چقدر زیبا این بیان می‌شود با آن گفتاری که [به عنوان] مقدمه صورت گرفت. در کارهای خیر، هیچ خیری به اندازه اینکه کسی آن دراهم را ببرد بدهد به امام، هیچ خیری به این اندازه نیست. «احب» و محبوب‌تر پیش خدا نیست. چرا محبوب‌تر از این نیست؟ چون دستگاه حاکمیت الهی دارد این‌جوری توسعه پیدا می‌کند و این، خودش را برد در دستگاه حاکمیت الهی قرار داد. یعنی شخص با این کار چکار کرد؟ خودش را برد در دستگاه حاکمیت الهی، نه فقط در یک خیر. برد کجا؟ برد در خزانه حاکمیت الهی که امام خزانه حاکمیت الهی است. وقتی شما [پولی را] در یک جایی، در یک صندوق کوچکی بیندازید [متفاوت است با] یک فرد یا ید امام که خزانه است. از آنجا این بردن و دادن در آنجا، انسان خودش را مرتبط کرد. اعتقاد به امام و ولایت در عمل کوچکش اشباع شد.

لذا ما باید یاد بگیریم تمام اعمالمان، تمام اعمالمان چه باشد؟ در آن اعتقاد اشباع بشود و اگر می‌خواهد اعتقاد اشباع بشود، نظام ولایت و ارتباط با ولی همه آن‌ها را در خودش جمع کرده؛ توحید را، نبوت را، معاد را، در این جمع کرده. لذا ارتباط با ولی، تجلی همه اصول اعتقادات است. یعنی من باور کردم که خدایی هست که امر کرده، باور کردم نبی هست که بیان کرده، باور کردم امامی هست که دارد حرکت می‌دهد، باور کردم معادی هست که امام دارد به آن سمت می‌برد. همه این‌ها در این ارتباط اشباع شده. لذا تمام اصول اعتقادات در رابطه [و] ارتباط با امام [و] ولی دارد محقق می‌شود و این بالاترین خزانه الهی برای رشد بشر است که ایجاد شده.

دنبالش می‌فرماید که پس «مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِخْرَاجِ الدَّرَاهِمِ إِلَى الْإِمَامِ»؛ نه از باب اینکه امام احتیاج دارد، از باب اینکه این به امام متصل شد. این متصل شد به امام. این اتصال مهم است که هر کسی چگونه خودش را متصل کند به امام که خزانه الهی است در روی زمین. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَجْعَلَ لَهُ الدِّرْهَمَ فِی الْجَنَّةِ مِثْلَ جَبَلِ أُحُدٍ» [منبع: همان]. [ترجمه:] «و همانا خداوند برای او یک درهم را در بهشت مانند کوه احد قرار می‌دهد». یعنی یک درهم را در نظر بگیرید، یک دفعه ضرب در چه عددی می‌شود که این عظمت ایجاد می‌شود؟ می‌خواهد بگوید، کأنه مثلی که یک معامله‌ای شما بکنید [و] بگویید من مثلاً یک گرم می‌دهم، در مقابلش مثلاً هزاران هزار و میلیون‌ها میلیون تن می‌گیرم. یعنی نسبت ندارد. یک گرم و یک درهم را ببینید چند گرم است، بگویید این گرم را می‌دهم در مقابلش چه می‌گیرم؟ وزن کوه احد؛ نه کوه احد سنگ می‌گیرم، یعنی کوه احد از نقره. یعنی این مقابلش از آن است. یعنی این وزن از نقره را در نظر بگیرید، درهمی که نقره است ضرب در این ضریب بشود. این‌قدر اثر [دارد]. چرا؟ این هم مربوط به آن است که همه خیرات را شامل شده. بیان به عنوان احد، حد نیست. بیان به این است که آن نسبتی که برای مردم ملموس و محسوس بود، دیده بودند و می‌شناختند، همه می‌شناختند کوه احد بود که جلو چشم و مرآ و منظر بود. می‌گوید ببین، یک درهم می‌شود این مقدار. چون وجود امام این را تبدیل می‌کند، چون خزانه الهی است. با ارتباط و اتصال با این، با همه خیرات و مبراتی که در عالم می‌شود، تو مرتبط شدی. عرض کردیم دیگر، آن مثالش را هم گفتیم.

[سؤال حضار: …] وقتی که امام حاضر نیست، اما حجتی را قرار دادند برای ما که این در حقیقت خیرات و مبرات اگر از طریق نائب عامش محقق بشود، همین اثر را دارد؛ به همان نیتی که ما می‌خواهیم بدهیم به امام و امام نائب گذاشته برای اینکه بدهیم به این. لذا در حد امام اجابت می‌شود، نه در حد نائب. هم از جمله خمس، صدقات، مبرات، حتی هدایا. انسان، به اصطلاح، چکار بکند؟ هدیه می‌خواهد بدهد از طریق [او انجام دهد]. خیلی از اوقات بود که وقتی هدایا را می‌آوردند پیش پیغمبر، مثلاً وقتی آن آیات زکات و آن آیات، به اصطلاح، صدقات نازل شد که ﴿لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۹۲)، بعد آن شخص بهترین باغش را که باغ خیلی عالی بود که نزدیک، به اصطلاح، خود مدینه بود و معروف بود، پیغمبر هم گاهی می‌رفتند آنجا، آمد خدمت پیغمبر گفت من این را می‌خواهم چکار بکنم؟ این را هدیه بدهم به شما و این انفاق باشد دست شما، هر جوری صلاح می‌دانید. پیغمبر هم برگرداند به خودش. همان‌جا گفت باشد، در نسلت استفاده بشود. این یعنی خود حضرات… حالا دیگر این الان استفاده از این چه شد؟ استفاده از این تبدیل شد به اینکه دیگر الان خیر از جانب امام است، با اینکه دست خودش هم هست و آن شخص نمی‌خواست برود بدهد که بدهند دست خودش. او رفت واقعاً داد این را. یا آن کسی که گفتند که اموالش، خلاصه، بسیاری‌اش اول انقلاب مثلاً مصادره شده بود، خب زمین‌داری بود، یک تکه زمینی داشت که مانده بود. رفت خدمت امام رحمت الله علیه، آن زمان امام زنده بود، گفت آقا من بقیه اموالم خلاصه دیگر دستم نیست اما این را دارم، این باقی مانده. این را می‌خواهم هدیه کنم به شما. یعنی نگفت که اموالم را گرفتن پس خلاصه دیگر حالا همین یک تکه… در این نگاه، اینجا خیلی سخت است ابتلاء که این را هم آوردم هدیه کنم. این یکی خلاصه مانده برای من، این را می‌خواهم هدیه کنم برای شما، برای خودتان. هرطور خودتان صلاح می‌دونید. خب این‌ها خیلی جالب است که انسان نگاهش این‌جور باشد که بیاید هر کاری می‌کند، متصل کند به آن نظام. بله. خب آن هم از آن طرف هم به ما یاد دادند که امام هم وقتی که این رابطه ایجاد می‌شود، سعی می‌کند در نزدیکان و اقربای این، اولویت قائل بشود که خب این هم یک روشی است که باید کسانی که الان در گرفتن این چیزها هستند، این را مراعات بکنند که این را هم ترویج کنند، چنانچه در زمان حضرات بوده این مسئله. خب…

[سؤال حضار: …] بله، آدم گاهی نیت می‌کند: من دستم نمی‌رسد الان ببرم دست امام بدهم. درست است؟ اما به نیت سلامتی امام این را می‌دهم، به نیت در حقیقت ظهور بیشتر امام می‌دهم، رفع موانع برای ارتباط دیگران با امام می‌دهم و یا جوری بدهد که مردم احساس کنند این از آنجا رسیده. نه دروغی بخواهد بگه، اما احساس بکنند این پول اوست، نه پول این. این کمک اوست، نه کمک این شخص. [کاری کند] که بگویند خلاصه این مربوط به ولی است. نمی‌گویند حالا او داده به من که بخواهیم خودمان را ببریم بالا که من ارتباط دارم، این پول را داد دست من گفت برو بده. نه این‌جوری‌ها نه. اما جوری انسان بدهد که تثبیت ولایت در آن باشد. لذا در روز غدیر خرج کردن [را] گفتند که مطابق دو میلیون میلیون برابر اثر می‌گذارد. به عنوان غدیر، نشان‌دهنده این است که این تثبیت ولایت است. اگر یوم غدیر آزادی زندانیان محقق بشود که زندانی‌ها احساس بکنند که به جریان غدیر و امامت این آزاد [شده]، این اثرگذاری‌اش دو میلیون میلیون برابر از ایام عادی بیشتر است که [بگویند] در نظام، یک عده‌ای خیّر باعث شدند که این آزاد بشود تا [اینکه] بگویند نه، این به نسبت به امیرالمؤمنین است که این جریان ایجاد شده. تثبیت ولایت [مهم است]؛ که هرگاه آزادی‌اش را یادش می‌آید، یاد امیرالمؤمنین و ولایت حضرت بیفتد که این نگاه، نگاه عظیمی است. آن ورقه صغیره در آن ترازوی عمل، در آن روایت امام عسکری علیه السلام، وقتی «أُتِیَ بِوَرَقَةٍ صَغِیرَةٍ» (بحار الأنوار، ط – بیروت، ج ۱۰۱، ص ۲۸۴، ح ۳۵) شد، آن را گذاشتند، یک دفعه این کفه حسنات با همین ورقه صغیره، می‌فرماید فاصله ما بین سماء و ارض بیشتر شد که این ارتباط با امام بود، ادای قرضی بود که به عنوان محب امام این کار را کرده بود. که تو محب امامی، چون تو محب امامی آمدم بدهکاری‌ام را با شوق بدهم. ببینید، ارتباط ایجاد کردن با امام در هر کار کوچکی، حتی یک سفره انداختن مادر در خانه که این در حقیقت به عشق امامی است که انتصاب امروز بهش هست، به همه این‌ها امکان‌پذیر است که جریان امامت در جامعه تثبیت بشود. آنجا را نه امام احتیاج داشته باشد، ما احتیاج داریم به این و به این رابطه. خب در روایت… بله بله. [سؤال حضار: …] بله بله. این‌ها روایت دارد. بله. یعنی یکی از علتش همین است که اطعام غدیر، اطعام همه انبیاء [و] صدیقین گذشته حساب می‌شود وقتی مؤمنین را کسی اطعام می‌کند و دویست هزار برابر ایام دیگر مثلاً اثر دارد.

تفسیر آیه «قرضاً حسناً» در پرتو ولایت

در روایت دوم می‌فرماید که… بله، روایت سوم. دوم تمام نشد. «ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ ﴿مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً﴾» (سوره شریفه البقرة، ۲:۲۴۵) [منبع: الکافی، همان]. «فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً» یعنی چه؟ یعنی دیگر واگذار می‌شود به اینکه این را خدا مضاعفش می‌کند. نگفته چند تا، چند برابر. «أَضْعافاً»، خود «ضعف» چند برابر شدن است. چند برابر؟ نمی‌دانیم. نه دو برابر. «یُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً»، درست است؟ چند برابر. اما «کَثِیرَةً». «کثیرةً» هم باز تازه آمده تا تأکید بکند که وقتی کسی قرض داد به خدا، غیر از قرض دادن عادی است. ﴿مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ﴾. وقتی تو قرض دادی به خدا، این قرض دادن به خدا چه می‌شود؟ حالا فعل خدا می‌شود. فعل خدا در چه حدی است؟ هر چقدر تو باور بکنی، بیشتر می‌شود. اگر حد زدی گفتی ده برابر، ده برابر می‌شود. گفتی صد برابر، صد برابر. اگر حد نزدی، می‌گذاری ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ (سوره شریفه ق، ۵۰:۳۵) است. همان‌جوری که او در حق… چقدر زیباست! چقدر انسان افق نامتناهی به رویش باز است! افق نامتناهی در تمام افعال جزئی‌اش، افق نامتناهی به رویش باز است. در را باز گذاشتند. نامتناهی باز است. افق نامتناهی باز است، حتی در افعال ساده کوچک. «قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ فِی صِلَةِ الْإِمَامِ خَاصَّةً» [منبع: الکافی، همان]. [حضرت] فرمود: «این [آیه]، به خدا قسم، فقط درباره صله امام است».

چون راه به سوی خدا از طریق امام است. یعنی اینکه «یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» یعنی در طریق تثبیت ولی، که راه به سوی خدا منحصراً از راه ولی است. دقت بکنید، راه به سوی خدا منحصراً از راه ولی است. همان روایتی که موسی علیه السلام عبور می‌کرد، دید یک کسی می‌نالد، گریه می‌کند، دعا می‌کند پیش خدا، تضرع. بعد رفت و برگشت، دید این هنوز دعا می‌کند. گفت: «خدایا چه می‌خواهد بهش نمی‌دهی که این‌جور [تضرع می‌کند]؟» گفت: «موسی تا روز قیامت هم این به گریه‌اش اجابت نمی‌شود، چون از طریق من که تویی نیامده». طریق من تویی. نه اینکه خدا می‌خواهد راه‌های دیگر را ببندد، این راه را باز بگذارد. راه دیگری نیست. یعنی کسی که می‌خواهد خدا را بفهمد و بشناسد، راهش از راه ولی است. ولی توسعه دارد وجودش، سعه دارد. هرچه راه به سوی خداست، از طریق ولی است. امکان ندارد راهی به سوی خدا باشد و ولی آنجا حاضر نباشد. راه ندارد راهی باشد که از راه ولی نباشد. [اینطور نیست] یعنی ولی حد دارد، محدودیت دارد وجودش، برای همه نیست، خلیفةالله نیست، هدایت‌گر همه نیست. او می‌توانسته، خودش [نرفته]. راه ندارد. سعه دارد وجودش به سوی خدا، به گونه‌ای که هر کسی می‌خواهد به سوی خدا بره، در راه وجود [اوست]. لذا اگر بغض ولی یا بی‌اعتنایی به ولی در وجودی باشد، این راهش بن‌بست است؛ هرچند که پیش خدا گریه‌ها و تضرع‌ها و ناله‌ها داشته باشد. بغض به [ولی]. لذا راه به سوی بهشت را گفتند درهای بهشت، یک درش برای موحدین دیگری است، اما گفتند تنها کسانی که قطعاً راه به سوی خدا و به سوی بهشت پیدا نمی‌کنند، ناصبین هستند؛ کسانی که با امام در حقیقت در مرتبه دشمنی هستند. این‌ها راه ندارند قطعاً. تصریح در روایات [است که] بقیه راه باز است هنوز به نحوی و با یک، به اصطلاح، [امیدی]، اما راه برای این‌ها قطعاً بسته است. چون راهی که این‌ها بستند، خودشان راه‌بندان کردند. چون تمام راه فقط از طریق امام است، حالا یا بشناسد یا نشناسد، راه از سوی امام است. معلوم می‌شود اگر کسی کینه و عداوت امام را داشت، یعنی تمام راه را بسته، تمام راه را با کینه و عداوتش بن‌بست کرده. درست است؟ چقدر این‌ها با این نگاه که در این روایات بیان می‌شود، زیبا می‌شود! پس «فِی صِلَةِ الْإِمَامِ خَاصَّةً».

بررسی سایر روایات باب: تأکید بر عظمت صله امام

روایت بعدی می‌فرماید که امام صادق علیه السلام، صاحب العسکری می‌گوید که شنیدم که: «إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَسْأَلْ خَلْقَهُ مِمَّا فِی أَیْدِیهِمْ قَرْضاً مِنْ حَاجَةٍ بِهِ إِلَى ذَلِکَ وَ مَا کَانَ لِلَّهِ مِنْ حَقٍّ فَإِنَّمَا هُوَ لِوَلِیِّهِ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۳۷، ح ۳). خدا… از تعبیر ببینید: «لَمْ یَسْأَلْ خَلْقَهُ». نمی‌گوید «لم یسأل انسان و بشر یا بنی آدم». چرا می‌گوید «لَمْ یَسْأَلْ خَلْقَهُ»؟ یعنی تو اصلاً مخلوق خدایی. اگر خدا می‌خواهد ازت قرض بگیره، خدا به مخلوقی که خلقش کرده محتاجه؟ بفهم این را که اگر خدا تو را خلق کرده و تو مخلوقشی، به تو می‌گوید قرض بده، یعنی به نفع توئه، نه به نفع خدا، نه [اینکه] خدا محتاج باشد. تعبیر، یعنی در به کارگیری لغت، حضرت دقت به کار برده تا نشان بدهد. «مِمَّا فِی أَیْدِیهِمْ». نگفته «فی اموالهم» که مالکیت را، مالیت را برایش [ثابت کند]. «فِی أَیْدِیهِمْ»، در دست توئه. یعنی امروز در دست توئه، فردا در دست یکی دیگر است. مالکیتی برایش [نیست]. «مَا فِی أَیْدِیهِمْ»، الان در تحت تصرف توئه، فکر نکنی مال توئه. خیلی این‌ها زیباست. «خَلْقَهُ» یک جهت، «مَا فِی أَیْدِیهِمْ» یک جهت. هر کدام از این‌ها زیبایی در دل کندن است که آدم بداند [و] شوق پیدا کند. «قَرْضاً مِنْ حَاجَةٍ بِهِ إِلَى ذَلِکَ». اگر خدا سؤال کرده از باب قرض، این حاجت خدا نبوده. «وَ مَا کَانَ لِلَّهِ مِنْ حَقٍّ فَإِنَّمَا هُوَ لِوَلِیِّهِ». هر جا خدا برای خودش حقی قائل شده، برای ولی‌اش هم همان حق را قرار داده. لذا این حق را قرار داده، جعل اعتباری است یا جعل تکوینی؟ جعل تکوینی است. یعنی راه به سوی خدا فقط از طریق ولی‌اش است. غیر از این راهی امکان‌پذیر نیست. اگر برای خودش [حقی] قرار داد، همان حقوق را برای ولی‌اش قرار داد، چون راه مردم فقط از این طریق است، راه دیگری در کار نیست.

روایت چهارم که می‌فرماید: «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً﴾ قَالَ نَزَلَتْ فِی صِلَةِ الْإِمَامِ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۳۸، ح ۴).

روایت پنجم. [از] امام صادق علیه السلام: «یَا مُیَسِّرُ دِرْهَمٌ یُوصَلُ بِهِ الْإِمَامُ أَعْظَمُ وَزْناً مِنْ أُحُدٍ» [منبع دقیق حدیث یافت نشد، اما مضمون آن با روایات دیگر باب سازگار است]. اینجا می‌گوید: «أَعْظَمُ وَزْناً مِنْ أُحُدٍ». آنجا گفت «مثل احد»، اینجا می‌گوید «اعظم وزناً». [این تفاوت به خاطر] مراتب اخلاص، مراتب تأثیر، مراتب شوق به امام، مراتب تأثیر و متصل شدن و قبول از جانب امام است.

روایت بعدی می‌فرماید از امام صادق علیه السلام: «قَالَ دِرْهَمٌ یُوصَلُ بِهِ الْإِمَامُ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفَیْ أَلْفِ دِرْهَمٍ فِیمَا سِوَاهُ مِنْ وُجُوهِ الْبِرِّ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۳۸، ح ۶). که عرض شد که دو میلیون برابر. «أَلْفَیْ أَلْفِ» یعنی دو میلیون برابر وجوه خیر دیگر است وقتی به امام متصل می‌شود [و] از طریق امام محقق می‌شود.

روایت هفتم: هدف از گرفتن مال، تطهیر مؤمنین است

روایت آخر: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ إِنِّی لَآخُذُ مِنْ أَحَدِکُمُ الدِّرْهَمَ وَ إِنِّی لَأَکْثَرُ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَالًا مَا أُرِیدُ بِذَلِکَ إِلَّا أَنْ تَطْهَرُوا» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۱، ص ۵۳۸، ح ۷). [حضرت] می‌فرماید: «من از شما گاهی یک درهم می‌گیریم، در حالی که من از همه اهل مدینه پولدارتر هستم. من با این کار [هدفی] نمی‌خواهم مگر اینکه شما را [رشد دهم و] پاک کنم». موانع را از وجود شما بردارم، نه اینکه من به آن احتیاج داشته باشم.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

1 thoughts on “شرح اصول کافی، جلسه 524

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *