مقدمه و معرفی باب دوازدهم کتاب الحجّة

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر کافی شریف [هستیم]. [وقتی می‌گوییم] کافی، دلمان خنک می‌شود. واقعاً با یک شوق، علاقه و محبتی اسم [این کتاب را] می‌بریم. دوست داریم کافی شریف [و] روایات نورانی اهل بیت (علیهم السلام) را. [در] کتاب الحجة، [که] در بین [کتب] کافی شریف [قرار دارد]، [و در] باب ۱۲۷ [آن]، در محضر این روایات نورانی هستیم که عنوان باب این است: «بَابٌ فِي أَنَّهُ إِذَا قِيلَ فِي رَجُلٍ شَيْ‏ءٌ فَلَمْ يَكُنْ فِيهِ وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَهُوَ الَّذِي قِيلَ فِيهِ».

این بابی است که چند تا از سنت‌های الهی را بیان می‌کند که البته فروع دیگری از این سنت‌ها هم، سنن دیگری قرار داده شده است که ان‌شاءالله در این دو سه روایتی که در این باب است، ان‌شاءالله به بعضی از این‌ها پرداخته می‌شود که خیلی هم دقیق است و شاید در خیلی از مشکلات ما، مشکل‌گشا و حلال بعضی از آن، اصطلاحاً، عقده‌ها و گره‌هایی [باشد] که گاهی ذهن را مشغول می‌کند.

وعده الهی به حضرت عمران و ولادت حضرت مریم (س)

اولین روایت که در این باب شریف [آمده و] به عنوان روایت صحیح هم هست، [این است]:

«عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى عِمْرَانَ أَنِّي وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً سَوِيّاً مُبَارَكاً يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ جَاعِلُهُ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فَحَدَّثَ عِمْرَانُ امْرَأَتَهُ حَنَّةَ بِذَلِكَ وَ هِيَ أُمُّ مَرْيَمَ…» (الکافي، ط-الإسلامية، ج ۱، ص ۳۹۲، ح ۱)

[ترجمه: امام صادق (ع) فرمودند: «همانا خداوند تبارک و تعالی به عمران وحی فرمود که من به تو پسری سالم و مبارک خواهم بخشید که کور مادرزاد و پیس را شفا می‌دهد و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کند و او را رسولی به سوی بنی‌اسرائیل قرار خواهم داد. پس عمران این خبر را به همسرش حنّه که مادر مریم است، گفت…»]

این خبر را عمران به همسرش حَنّه داد و وقتی این خبر را داد که همان مادر مریم است، [یعنی] همسرش حَنّه، فلما حملت، خب این‌ها با توجه به بشارت، احساسشان این بود که فرزند، پسری است که این به عنوان ﴿وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً﴾، [یک] فرزند پسری ﴿سَوِيّاً مُبَارَكاً يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى… وَ جَاعِلُهُ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ [خواهد بود]. [با خود می‌گفتند] رسول ماست. خب این فقط مشخصات یک فرزند پسر می‌تواند باشد و به خاطر همین یقین داشتند که به‌خصوص که این پسر است. «فَلَمَّا حَمَلَتْ كَانَ حَمْلُهَا بِهَا عِنْدَ نَفْسِهَا غُلَاماً»؛ پیش خودش می‌گفت این فرزند پسر است. «فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى‏»؛ [دید] اینکه دختر بود. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏»؛ اونچه که برای پسر است و دختر است، خب تکالیف مختلفی است. این رسولان، این ذَکَر، این خلاصه مبارک، ﴿يُحْيِي الْمَوْتَى﴾، ﴿جَاعِلُهُ رَسُولًا﴾، این [ویژگی‌ها] خلاصه با رسالت، با ذَکَر بودن، با اُنثی بودن سازگار نمی‌شود. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏» یعنی «أَيْ لَا يَكُونُ الْبِنْتُ رَسُولًا». [سپس] خدای عزوجل می‌فرماید: ﴿وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ﴾ (سوره شریفه آل‌عمران، ۳:۳۶). خدا می‌دانست که این چیست. از دستش نعوذ بالله در نرفته بود که می‌خواست پسر باشد، دختر شد. نشد! مثل ما نیست که دلمان می‌خواهد مثلاً این دختر بشه، پسر بشه [یا] می‌خواهیم پسر بشه، دختر بشه که [بعد] بگوییم دست ما نیست. خدا که دستش هست که او دارد تعیین می‌کند. ﴿وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ﴾.

«فَلَمَّا وَهَبَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَرْيَمَ عِيسَى»؛ وقتی خدا، [که] مریم بزرگ شد و او عیسی رو به او عنایت کرد، «كَانَ هُوَ الَّذِي بُشِّرَ بِهِ عِمْرَانُ». اصلاً از اول بشارت برای عمران که گفته بود که من به اصطلاح ذَکَراً، رسولاً و فلان و فلان به تو عنایت می‌کنم، اصلاً از اول همین این بود. این [عمران] فکر کرده بود که بی‌واسطه است. اما خدای سبحان، بحثش خیلی جالب است که حلش چه جوری می‌شود. خدای سبحان از اول این را قصد کرده بود و «وَعَدَ إِيَّاهُ». «فَإِذَا قُلْنَا فِي رَجُلٍ مِنَّا شَيْئاً»، اگر در یک مورد [و] کسی، یک چیزی را ما می‌گوییم، یعنی حضرات دارند می‌گویند، یک چیزی را در مورد کسی می‌گوییم، «وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ». اگر دیدید این [وعده] در فرزندش یا فرزند فرزندش [تحقق یافت]، [گمان] نکنید [که در] مورد خودش [بوده است]. به ظاهر این بود، اما اگر دیدید در فرزندش یا فرزند فرزندش اجابت شد، برایتان سخت نباشد.

سنت الهی در استجابت دعا و وعده‌ها

تخلف‌ناپذیری وعده الهی

خب یک بحث مهم اینجا این است که اگر خدای سبحان وعده می‌دهد، [آیا] مگر تخلف در وعده است؟ نه. اگر دعایی در حقیقت می‌شود و اجابت می‌شود، مگر تخلف در اجابت باشد؟ نه. دقت بکنید برای اینکه یک قدری تسهیل بشود، خب جریان موسی و هارون (علیهما السلام) که بعد از جریان آن درگیری‌هاشون با فرعون بود که این‌ها در آن چهل سالی که در دوران مقابله با فرعون، بنی‌اسرائیل تحت ظلم بودند و موسی رسول شد و به رسالت [مبعوث شد که] ﴿اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏﴾ (سوره شریفه طه، ۲۰:۲۴)، خب آمد.

این وقتی موسی (علیه السلام) آمد بین قوم، دید هر کاری که می‌کند، این زرق و برق و تجملات فرعونی از بس زیاد است، چشم مردم را پر کرده. هرچی می‌گوید، مردم چشمشان آنچه که می‌بیند را دلشان می‌خواهد، نه آنچه که می‌شنوند را؛ بلکه آنچه که می‌بینند [را می‌خواهند] که: «ز دست دیده و دل هر دو فریاد / که هرچه دیده بیند دل کند یاد». خیلی سرعت دیده تأثیرگذارتر است. درسته آدمی از راه گوش [هم] فریب [می‌خورد]، علم عمدتاً از راه گوش منتقل می‌شود، اما احساس عمدتاً از راه رؤیت انتقال پیدا می‌کند و چون عمده مردم از راه احساس ارتباط قوی‌تری دارند، لذا با اینکه گوش هم [ابزار] احساس است، اما احساس در چشم آشکارتر می‌شود. لذا می‌بینید که آنچه که محسوس و مرئی برای این‌هاست، همه یک دفعه آن شنیده‌هاشون را از یادشان می‌برد. این دل را پر می‌کند.

دعای حضرت موسی (ع) و تأخیر در اجابت کامل

خب موسی (علیه السلام) دید هر کاری می‌کند، این ثروت، تجمل و مانور تجمل فرعونیان، دل بنی‌اسرائیل را پر کرده بود. لذا خدای سبحان آنجا با آن دعا که ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾، خدایا این اموال این‌ها را خلاصه نابود کن، طمس کن، از بین ببر. تا این‌ها هست، حالا آیه شریفه رو اگر یک موقعی بیارید که تا این‌ها هست، هرچی من می‌گویم فایده ندارد. بعد در انتهای این آیه شریفه، که دست شما درد نکند، تعبیر این است که: ﴿وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالًا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ﴾ (سوره شریفه یونس، ۱۰:۸۸). [یعنی] تو زینت و اموال به این‌ها دادی در حیات دنیا. پروردگارا! [این‌ها هم] تمام این‌ها را دارند صرف و مصرف می‌کنند در چی؟ در اینکه اضلال کنند، راه تو را ببندند. به من می‌گویی برو مردم را هدایت کن، به آن‌ها هم این همه پول دادی و تجمل دادی و ثروت و مکنت و زینت و آن‌ها هم که اهل مانور تجمل هستند، دارند این کار را می‌کنند. خب نمی‌سازد این‌ها با همدیگه. دنبالش [می‌فرماید] ﴿لِيُضِلُّوا﴾؛ این لام، لام عاقبت است، یعنی نه مثل لام غایت. لام عاقبت است؛ ﴿لِيُضِلُّوا﴾. کارشان این است که این کار را بکنند؛ ﴿لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ﴾. ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾؛ خدایا بر مال این‌ها چکار بکن؟ طمس و آن نابودی را قرار بده. ﴿وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ﴾؛ این‌ها با این وضعی که سدّ سبیل الله می‌کنند، رهاشون نکن. دیگر جای اتمام حجت نیست، چون خدا حفظ می‌کند برای اتمام حجت تا بلکه برگردند. [حضرت موسی] می‌گوید: «خدایا دیگر این‌ها راه ندارند». ﴿وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليمَ﴾ (سوره شریفه یونس، ۱۰:۸۸). بعد دنبالش می‌آید: «آقا اینجور باید بزنی». بله، این مهم است. بله، مهمش این قسمت است: ﴿قالَ قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبيلَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾ (سوره شریفه یونس، ۱۰:۸۹). خدا می‌گوید چی؟ دعوت شما دو تا را من اجابت کردم. ﴿فَاسْتَقيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبيلَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾. اجابت شد!

در روایت می‌فرماید که چهل سال طول کشید بین این دعا و آن نهایت اجابت که چی بود؟ غرق فرعونیان بود با تمام اموالشان و تجملاتشان که آن غرق، [نهایت] اجابت [بود]. اما اجابت از کجا شروع شد؟ از همان لحظه. ولی نهایت اجابت کی بود؟ چهل سال طول کشید نهایتش. آن که چشمش بیناست، می‌فهمد که اجابت از همین لحظه شروع شد. لذا می‌بینید از همان جا وظیفه موسی (علیه السلام) این بود که نشان بدهد اموال این‌ها، اموالی که [با آن] تجمل‌گرایی دارند می‌کنند، باطل است و در چشم مردم این را نشان بدهد و نشان بدهد که این ﴿لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ﴾ [است] و خدا هم زمینه‌اش را فراهم کرد. یعنی آن نُه، به اصطلاح، عذابی که برای فرعونیان آمد، خیلی جالب است، نُه تا عذاب بر فرعونیان آمد که آن جریان غلبه خون در آب، که آب را این‌ها برمی‌داشتند برای هر مصرفی، خون می‌شد. بنی‌اسرائیل برمی‌داشتن، آب بود. آن تعبیری که فرعون [داشت]، ﴿تَجْري مِنْ تَحْتِي الْأَنْهارُ﴾، خلاصه نیل را [و] خودش را به عنوان مالک نیل می‌دید. دقت می‌کنید؟ اصلاً تجملشان نیل بود [که] از زیر قصر فرعون شاخه‌هایی از آن عبور می‌کرد. یعنی جوری ساخته بودند [که] شاخه‌هایی از نیل وارد قصر می‌شد که [بگوید] من مالک نیل هستم. به این عنوان، یکی از بارزترین ثروت‌ها و تجملاتشان آب بود و نیل بود. همین آب و نیل را [خدا] برایشان تبدیل کرد به چی؟ به خون.

همین [نیل] سیل شد، آمد. با اینکه این‌ها بالادست نیل زندگی می‌کردند و بنی‌اسرائیل پایین‌دست نیل بودند، به قاعده این است که اگر بخواهد سیل بیاید، کجا باید سیل بیاید؟ باید پایین‌دست بیاید که سراشیبی است. سیل بالادست آمد! یعنی آنجایی که این‌ها ویلاها ساخته بودند، باغ‌ها ساخته بودند، تجملاتشان در منطقه مرفه نیل بود که آن پایین‌دست، منطقه در حقیقت غیر [مرفه]… این در حقیقت چی شده بود؟ سیل‌ها آمد، این‌ها فرار کردند. خب این همان ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ است که آن اوج اموال [آن‌ها بود]. بعد می‌بینی جریان قورباغه؛ خب آب با یک سری چیزهای همراه است، اگر فراوانی ایجاد می‌کند، به دنبالش خلاصه این بوده که خدای سبحان همین آب را که نعمت فراوانی و زیبایی است، تبدیل کرد به اینکه قورباغه برای این آب درآمد. هر چیزی داشتند، چون ارتباطشان با آب زیاد بود و آب سراسر اطرافشان را [فرا گرفته] بود و این‌ها بهره‌مندیشان از این آب‌ها و نهرجوی‌ها بود، هر جا، [حتی] ظرف غذای در بسته‌ای را برمی‌داشتند، چی بود؟ قورباغه توش بود. این‌ها را قرآن می‌فرماید. یعنی بحث در حقیقت، تمام آن عذاب‌های هفت‌گانه یا نُه‌گانه‌ای که وارد شده، همه این‌ها ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ بود، اما مرتبه به مرتبه بود؛ مرتبه مرتبه بود.

حکمت تدریجی بودن استجابت

کسی که نگاهش این است که تا به موسی خطاب شد ﴿قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما﴾، یعنی [باید] یک دفعه همه را از بین ببرد، خدا می‌گوید: «ما ذره به ذره اتمام حجت کردیم، هم آن‌ها دل بکنند، هم شما ببینید [که مردم] دل بکنند». بله، یک موقع مثل قارون است که مانور تجمل می‌داد، اموالش را در کوچه و خیابان عرضه می‌کرد که آن کلیدهای خزائنش با قطار شترانی حمل می‌شد و بعد آن خدمتکارانش با لباس‌های یک‌دستی که می‌پوشیدند و قرمزرنگ بود، دل‌ها را همه را آب می‌کردند. این مانور، یک دفعه خسف در زمین شد، همه از بین رفت؛ خسف شد و همه از بین رفت. اما این ﴿أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما﴾، وعده خدا نسیه نیست که بگوییم ﴿قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما﴾ اما چهل سال دیگر اجابت می‌شود. نه، اجابت شروع شد، چهل سال دیگر تمام شد، کامل شد.

چرا گاهی چهل سال طول می‌کشد؟ این چهل سال خودش نحوه فرهنگ‌سازی است. یعنی اگر ذره به ذره این را دارد می‌گیرد، می‌خواهد نشان بدهد [و] این فرهنگ را، [یعنی] مقابلش را فرهنگ‌سازی کند و این فرهنگ را تخته بکند. و الا از بین رفتن یک‌دفعه، مثل غرق فرعونیان که در نهایت شد، [چه فایده‌ای داشت؟] وقتی قوم فرعون رفتند آن‌ورتر، اولین [جایی که] رسیدن، گفتند: ﴿اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ (سوره شریفه اعراف، ۷:۱۳۸)؛ همان خلاصه گوساله را بر ما… ما هم از آن‌ها می‌خواهیم، [چیزی که] دیدنی باشد. پس اگر ﴿قَدْ أُجيبَتْ﴾… این‌ها را داریم به عنوان سنت الهی می‌گوییم‌ها، که اگر یک موقعی دعایی می‌شود، یقین بدانیم که اجابت شروع شد. اما تمامیت اجابت، برای اینکه من کشش ندارم، طول می‌کشد؛ برای اینکه آن قوم باید به آن، به اصطلاح، بلوغ در بهره‌مندی در این اجابت برسند، طول می‌کشد تا ابتدا تا انتها طی بشود.

دقت کردید؟ اینجا وقتی که برای، به اصطلاح، عمران خطاب شد که این ذَکَر از فرزندان تو که رسول است و فلان است، این اجابت قطعیت پیدا کرد، آغاز شد، ولی این وسایل و عللی را می‌طلبید برای اینکه آن تمامیت کمال آشکار بشود؛ که ابتدا مریمی به دنیا بیاد که این مریم، آن حامل رسولی باشد که به نحو آیت ایجاد کند که او در حقیقت بدون همسر، آن وقت صاحب این فرزند بشود. این چشم را پر می‌کند. این باعث می‌شود که در تمام تاریخ، ﴿يُضْرَبُ بِهِ الْمَثَلُ﴾ در قدرت الهی و رسولی که این‌گونه به دنیا آمده. ببینید چقدر زیبا می‌شود.

یعنی اگر این باور شد، انسان آن موقع وقتی دعایی می‌کند یا وقتی وعده‌ای را می‌شنود، می‌داند که هرچقدر این طول بکشد، اجابت آغاز شده است. هرچی طول بکشد، بهره‌مندی بالاتری را ایجاد می‌کند. یعنی خدای سبحان از این، چکار می‌کند؟ نتیجه بیشتری را ایجاد می‌کند. نه اینکه خدا قدرت نداشت در اجابت. پس باید رگه‌های اجابت را دید، آغاز اجابت را دید، منتظر پایان و نتیجه نهایی‌اش هم شد. اما اگر کسی الان این کار را کرد، [بعد] دیدید نشد، چشمش فقط به آن چی بود؟ نتیجه نهایی؛ نه آغاز عملیات، به اصطلاح، اجابت. تعبیر را بگذاریم آغاز عملیات اجابت. که آغاز عملیات اجابت را ندید، لذا معترض می‌شود. وقتی معترض می‌شود، چی می‌شود؟ باعث می‌شود که خودش با همین اعتراضش، آن اجابت را رد می‌کند و اجابت محقق نمی‌شود؛ چون این اعتراض، رد کردن است، باور نکردن است، از دست دادن باور است. لذا خیلی از اوقات ما خودمان پشت پا می‌زنیم به اجابت، در حالی که اجابت آغاز شده بود که «إِنَّ الْعَطَايَا عَلَى قَدْرِ النِّيَّاتِ» [منبع دقیق حدیث یافت نشد]. خدای سبحان اجابت‌ها [را] مطابق نیت‌ها [می‌دهد] که اگر نیت در این حد است، مطابق نیت، دیگر محقق نمی‌شود، چون تو قبول نداری، نه او نتوانسته.

پس این نگاه که اگر انسان دعایی می‌کند، اگر انسان تقاضایی می‌کند، اجابت قطعاً از همان لحظه چی شده؟ آغاز شده. اما به واسطه اینکه این می‌خواهد به اوجش برسد، برای من قابل تحمل باشد، برای من پذیرش نهایی‌اش امکان‌پذیر باشد، این آغاز تا انجامش ممکن است حتی چهل سال طول بکشد. عیب ندارد، ولی اجابت شروع شده. ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ آغاز شده، اجابت ما. لذا موسی کلیم، علی نبینا و آله و علیه السلام، اعتراضی نکرد که پس کو؟ این همه سختی پس… نه! دید که این کمال ﴿اطْمِسْ﴾ در این است که ذره به ذره فرهنگ‌سازی بشود، ذره به ذره جریانات آن، به اصطلاح، قدرت و تجمل این‌ها شکسته بشود. در هر ارکان آن تجمل، برای همه تحقیر بشود که ببینند چقدر تحقیرآمیز است، چقدر اینی که این‌ها فکر می‌کردن افتخار است، همین چقدر باعث چی شد؟ وبال‌ها شد. این باید جا بیفتد. مهم این نبود که یک دفعه اموالشان از بین [برود]، این بود که این فرهنگ جا بیفتد و آن تبختر از بین برود.

به طوری که پس از هر عذابی، این‌ها می‌آمدن خدمت موسی (علیه السلام) یا واسطه می‌فرستادن. در آن دورانی که حزقیل به عنوان مؤمن آل فرعون، آن‌ها نمی‌دانستند مؤمن است، اما می‌دانستند شخصیت مقبولی است پیش موسی، [و] اهل، به اصطلاح، بنی‌اسرائیل و موسی (علیه السلام) هم [او را] واسطه می‌کردند که تو برو دوباره بخواه، اصرار کن که این عذاب اگر برداشته بشه، ما خلاصه چکار می‌کنیم؟ ایمان میاریم به تو. با اینکه موسی (علیه السلام) می‌دانست این‌ها ایمان نمیارن، اما با این حال آن عذاب را به واسطه اینکه تحقیر می‌شدند [برمی‌داشت]. به طوری که برای آب خوردن، این‌ها می‌آمدند به بنی‌اسرائیل می‌گفتند که شما ظرف آب را از، به اصطلاح، نیل بردارید، بعد [که در] دست شما آب است، بعد بیارید تا دهان ما، [در] دست شما باشد، [نه] دست ما. بعد می‌دیدن در دهان این‌ها تبدیل به خون می‌شود. بعد می‌گفتن حتی شما در دهانتان بریزید، از دهانتان به دهان ما بریزید تا این بلکه تبدیل به خون نشود. تمام آن تبختری که به نیل داشتند، شکسته شد؛ به طوری که التماس به بنی‌اسرائیل می‌کردند که بعضی از کارهاشون را این‌ها انجام بدهند که آب تبدیل به خون نشده باشد. خب این مهم‌تر بود یا اینکه یک دفعه همه اموالشان را باد می‌برد؟ ببینید این نگاه را در قرآن ببینید که اگر می‌گوید چهل سال، در حقیقت در روایت می‌فرماید چهل سال طول کشید تا این اجابت به نهایت خودش رسید که آن غرق فرعونیان با تمام تجملاتشان و قدرت و قوتشان و تمام سازوکار نظامی‌شان بود، این دلیل بر این نیست که از قبل، اجابت شروع نشده بود. اجابت شروع شده بود، اما مرتبه به مرتبه تا یک فرهنگی شکل بگیرد، تا برای مردم، چه درون خود، به اصطلاح، قبطی‌ها و فرعونیان، چه درون سبطی‌ها و بنی‌اسرائیلی، شکل بگیرد که این، به اصطلاح، تبختر و غروری که داشتند کاملاً در حقیقت چی شده باشد؟ از بین رفته باشد.

نمونه‌های معاصر از سنت‌های الهی

ابتلاء کرونا و شکستن غرور علمی غرب

یعنی حقیقتاً اگر که ما جریان کرونا رو دیدیم، یادتان می‌آید یا نه؟ این ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ محقق شد یا نشد؟ خودشان گفتند تمام این‌هایی که ادعای پیشرفت‌های غیرقابل تصور را برای ما جا انداخته بودند [که] شما کجا، ما کجا، چی، فلان، بعد دیدیم در جریان کرونا چی شد. به تعبیر خود آمارهای بین‌المللی، تعداد کشته‌های آمریکایی‌ها به نسبت جمعیت، نه به صورت بگوییم جمعیتشان، نه، به نسبت جمعیت، از تمام دنیا بیشتر بود؛ با تمام سیستم بهداشتی و علمی که این‌ها چی بودند؟ داعیه‌دارش بودند که ما مهد علمیم. آیا همین، این ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ بود یا نبود؟ ما نتونستیم درست استفاده بکنیم، درست بیان بکنیم، تبیین بکنیم، اما حقیقتاً خدا ابتلایی را ایجاد کرد بدون اینکه ما توجه بکنیم. با اینکه ابتلا عمومی بود، برای ما سبب شد سیستم بهداشتی ما، آن شهادت‌طلبی و سبقت را [نشان دهد] و بعد هم نظام علمی‌اش برای تولید واکسن، سرعت پیدا بکند.

همان‌جوری که در آن روایت شریف می‌فرماید که: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَةٌ» (بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۲۳۵). [ترجمه: «همانا بلا برای ستمگر ادب کردن است و برای مؤمن امتحان و برای پیامبران درجه و برای اولیاء کرامت است.»] خیلی زیباست. یک ابتلا می‌آید، اما بر هر دسته‌ای، این ابتلا یک نتیجه‌ای محقق می‌کند، یک اثری ایجاد می‌کند. وقتی جریان کرونا آمد، فراگیر بود، برای همه بود، اما هر کسی یک جوری در این [ابتلا] خودش را نشان داد. آن‌ها دستگاه علمی‌شان، فشل بودنش آشکار شد که این‌قدر ادعا می‌کردند. بیش از واقعیت ادعا بوده، مثلاً، آشکار شد. اما برای کشورهایی که ادعایی نداشتن در مسئله، همین باعث شد چی بشه؟ رشد برای آن‌ها به نسبت. خب از همین مسئله اینجوری زیاد است.

جنگ دوازده روزه و شکستن هیبت پوشالی دشمن

لذا ما در جریانات همین جنگ دوازده روزه، در تصور خیلی‌ها این بود که اگر آن‌ها اراده بکنند، چند ثانیه طول می‌کشد که تمام تجهیزات ما چی بشه؟ از بین بره و ما قدرت نداشته باشیم. اما خودشان اقرار کردند که تمام تجهیزات را در اسرائیل به کار بردند در دفاع و حمله، اما اثر حمله ما و موشک‌های ما غیرقابل توصیف بوده برای آن‌ها. ما که ادعا نداشتیم که آخرین پیشرفت‌های عالم را ما داریم، اما آن‌ها این ادعا را داشتند. ما گفتیم سلاح تهاجمی داریم برای دفاع خودمان، درسته؟ اما آن‌ها ادعاشون گوش فلک را کر کرده بود که کی می‌تواند از گنبد آهنین عبور بکند. «ما لایه‌های امنیتی رعب…» این به همان تجمل‌گرایی بود که این تجمل‌گرایی یک موقع با مال است، یک موقع با سلاح است. با سلاحشان رعب ایجاد کرده بودند، قاطع کنند بقیه را و دل‌ها را پر کنند که بگویند نمی‌شود با این طرف شد. خب شکسته شد. به دست خودشان هم این کار را آغاز کردند. خب ما این‌ها رو اگه درست [ببینیم]، ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ شده، در جهات مختلف این محقق شده و اثر گذاشته، اما ما نتونستیم این‌ها را مثل همان سیری که قرآن تبیین می‌کند که «ما شکستیم تمام وجه‌های قدرت فرعونی را، به هرچی که او می‌بالید، او را از دستش گرفتیم. نه در جهت دیگری، در نقطه قوتش باهاش مقابله کردیم، نه در نقطه ضعفش». ببینید چقدر زیباست.

وقتی نقطه قوت کسی شکسته می‌شود، بقیه دیگر جای خودش معلوم می‌شود. اگر نقطه ضعف کسی را تو تونستی غلبه بکنی بهش، خب می‌گوید نقاط قوت را که آن‌ها را نمی‌تونی [غلبه کنی]. اما اگر نقطه قوت را تو غلبه کردی و او در حقیقت زمین خورد، دیگر در نقاط ضعفش [شکست خوردن] طریق اولی است. خدای سبحان همان ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ﴾ را با ﴿قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقيما﴾ [پاسخ داد]. این ﴿فَاسْتَقيما﴾ یعنی منتظر یک لحظه‌ای نباشید‌ها، استقامت می‌خواهد. ﴿قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقيما﴾. دقت می‌کنید؟ ﴿فَاسْتَقيما﴾ نشان می‌دهد یک کار طولانی‌مدت سنگینی است که استقامت را به دنبالش می‌خواهد. یعنی استقامت یک امر در حقیقت سنگین برای تحمل است. خب ما بشینیم نگاه بکنیم تمام [شود] که نبوده.

لذا الحمدلله واقعاً می‌توانیم بگوییم ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُd عَلى‏ قُلُوبِهِمْ﴾ دارد محقق می‌شود، به شرطی که ما ﴿قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما﴾ را باور کرده باشیم که او روز به روز رو به اضمحلال دارد می‌رود و ما الحمدلله و مظلومین عالم روز به روز رو به قوت داریم می‌رویم. این را اگر درست ببینیم، آن ﴿فَاسْتَقيما﴾ این است. ﴿فَاسْتَقيما﴾ این است که این اگر محقق بشود، البته نگاه متفاوت می‌شود.

محسوس شدن قدرت دین

خب این هم که در این روایت مخصوص [آمده، برای این] است که مردم بدانند الان باید [این] فراز و فرود را [درک کنند]. اینکه می‌گوییم ما دین‌داری را محسوس بکنیم که مردم ببینند دین را. خود همین که الان در جهان یک کشوری ادعای دین دارد مثل ایران، چون بقیه کشورها که خودشان را سکولار می‌دانند و می‌گویند دین یک وجه فردی زندگی است. کشوری که دین را به عنوان حاکمیتش قبول کرده، خدا چقدر عزت داد در چشمای دیگران همین مسئله را. ما می‌خواستیم این کار را بکنیم؟ اگه می‌خواستیم تبلیغ موشکمان را بکنیم، چه‌جور می‌توانستیم؟ من عرضم این است که وقتی که موسی را برای یوم‌الزینة دعوت کردند که بیاد عصایش را آنجا بیندازد، ساحران را آوردند که موسی را شکست بدهند، همه مردم را جمع کردند. به حالا به تعبیری که آنجا یک محل اجتماع بزرگی فراهم شد، سالن بزرگی را ایجاد کردند و سکوهای همه را ایجاد کردند که بیان همه بتوانند با یک طوری که قابل رؤیت باشد که [نه] جلو فقط ببینند، همه ببینند. خب این را کی می‌توانست ایجاد بکند؟ موسی (علیه السلام) چه قدرتی آنجا داشت که بتواند این‌ها را بیاورد؟ حداکثرش بود یک مشت بنی‌اسرائیل را جمع کند که تازه آن‌ها هم تابعش نبودند. اما اینکه همه مملکت مصر را دعوت کنند، یوم‌الزینة جمع شوند و بعد آنجا سلاح موسی با سلاح آن‌ها در بیفتد و سلاح موسی غلبه بکند، خب این فقط به دست آن‌ها می‌شد این [کار] محقق بشود.

مثل جنگ دوازده روزه. ما که نمی‌توانستیم موشکمان را بزنیم بی‌خود و بی‌جهت. بدون اینکه یک علامتی ببینیم، یک جایی رو بزنیم، تخریبش را نشان بدهیم، قدرت عبورش را از، به اصطلاح، تمام امکاناتی که آن‌ها [دارند]… اگه یک موقع یواشکی در یک بیابانی می‌زدیم امتحانش [می‌کردیم]، می‌گفتند در یک بیابانی [زده]. کی می‌فهمید که این موشک می‌تواند از لایه‌های همه پدافندهای قوی چندگانه آن‌ها عبور کند؟ آن وقتی که او مراقب است، منتظر زدن است، همه را بسیج کرده، امکانات بیرونی و درونی و کشورهای دیگر [را هم همینطور]، بعد ما موشک را در همان موقع بزنیم، بعد آن برود بخورد در حقیقت در جایی که خودشان اقرار بکنند که مهم [بوده]. خب این همان یوم‌الزینة است دیگر. این همان ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ است دیگر. این همان جایی است که ما قدرت ما را نمی‌توانستیم این‌جور قدرت‌نمایی بکنیم.

به عنوان یک کشور، [این] محسوس کردن قدرت دین است. به تعبیری که آقا دیروز یا پریروز فرمودند، چی بود؟ این در حقیقت آن تعبیر زیبایی [بود که] کردند که همان ساخت جوان ما… چی عنوانی گفتند آقا؟ «شناسنامه جوان ایران اسلامی» این موشک‌ها بود. یعنی این حقیقتاً همان محسوس کردن چی بود؟ دین بود. محسوس کردن دین بود. لذا می‌بینید که علاقه‌ها به [ایران] بعد از این خیلی شدیدتر شد.

بازگشت به بحث وعده الهی و سنت بدا

خب حالا خیلی دور شدیم. بله بله. یعنی از مسئله را از یک ظاهر و صحنه درگیری به یک روایت عظیم بنیانی [تبدیل کردند] که این یک نگاه الهی و پشتیبانی بود. یک درگیری بین ایمان و کفر بود. یک در حقیقت عرصه و صحنه‌ای بود که خدای سبحان پیش آورد تا قدرت ما را آشکار بکند. یعنی یک صحنه اتفاقی تصادفی که حالا پیش آمد [نبود]. آخه بعضی‌ها، ما، در ما بعضی‌ها می‌خواهیم دین‌داری را یا قدرت خدا را نشان بدهیم، می‌گیم: «ما موشک را زدیم‌ها، ولیکن هدف‌گیری‌مان هم درست نبودا، اما خدا برد زد به هدف.» این یعنی چی؟ این یعنی ما خلاصه می‌خواهیم بگوییم [کار] خدا بوده است، به قیمت تخطئه کردن آن توانایی که طرف مقابل هم بگوید خب اگه دفعه دیگه زدند، پس معلوم نیست بخورد، چون این دفعه حالا خدا برد زد. این‌ها که قصد… اما در عین اینکه ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى﴾ (سوره شریفه انفال، ۸:۱۷). تو نشانه گرفتی، تو هدف‌گیری کردی، دقتت را کردی، ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ﴾ (سوره شریفه انفال، ۸:۶۰) را به کار بردی، همه این‌ها هم درست بود، در عین حال خدا هم تشدیدش کرد. این فعل به خدا منسوب است، چون شما مؤمنید، خدا این خطورات را ایجاد کرد، خدا این‌ها را برای شما مهیا کرد، خدا این را برای… خب این دو تا نگاه می‌شود دیگر. گاهی روی جهالتمان و ندانم‌کاری‌مان، می‌خواهیم افراط در الهیت را جوری بکنیم که تخطئه علم و کار ما و اینکه دشمن بترسد که بگوید پس این‌ها به اصطلاح این چیزش را دارند، آن منبعیت و اصل مسئله را، تا اینجا [که] رشد کردند، قدرت را در جهان بخواهیم نشان بدهیم که ما تا اینجا ایمان رشد ایجاد می‌کند، بالا می‌برد، این را تخطئه می‌کنیم. بلد نیستیم. بلد نیستیم این دو تا را کنار هم [بگذاریم] که الهیت خدا با در حقیقت رشد علمی که [داریم]، هر دو با هم سازگار باشد.

خب حالا با این نگاه، سنت‌های خدا را در این اجابتی که نسبت به تولد عیسی (علیه السلام) داشت، ببینید. در این، یک سنت عظیم است و یک کار بزرگ است که شکل گرفته.

داستان مادر حضرت مریم (س) و شدت یافتن حس مادری

[روایت این بود]: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى عِمْرَانَ… أَنِّي وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً سَوِيّاً مُبَارَكاً يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ جَاعِلُهُ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فَحَدَّثَ عِمْرَانُ امْرَأَتَهُ حَنَّةَ بِذَلِكَ…»

[عمران این] خبر را به زنش داد که خدا [این وعده را داده]. حَنّه و عمران. حالا یا خواهر بودند با همسر زکریا که بعضی نقل‌ها می‌گوید این دو تا خواهر بودند. این دو تا خواهر هم پیر شده بودند در این مرتبه که الان دارد ذکر می‌کند، هم عقیم بودند از ابتدا، یعنی بچه‌دار نمی‌شدند هیچ‌کدومشون. حَنّه در این دوران پیری و این دوران، همراه با عقیمی که قرآن هم ذکر می‌کند، یک باری داشت عبور می‌کرد. این روایت شریفی است که [می‌گوید] داشت عبور می‌کرد، دید یک کبوتری یا یک پرنده‌ای دارد به بچه‌اش غذا می‌دهد و این حالتی که این بچه منتظر غذایی است که مادر در دهانش می‌گذارد و مادر با شوق دارد این غذا را در دهان بچه می‌گذارد، یک دفعه این [صحنه] او را در حقیقت اخذ کرد و جذب کرد. به طوری که اگر تا حالا فرزند را طلب داشت، اما دیگر در این سن و با آن، به اصطلاح، عقیم بودن ناامید شده بود، یک دفعه طلب فرزند در او خیلی شدت [یافت]. [حس] مادری، حس مادری در وجودش شدت گرفت.

این از همان نگاه‌هایی است که علاوه بر آنچه که در طب باید انسان جلو بره برای علاج و درمان، در نگاه نفس هم اگر نفس قوی باشد، قدرت نفس هم در بعضی از درمان‌ها و درمانگری‌ها مؤثر است. یعنی از آنجا هم خلاصه افاضه درمانی امکان‌پذیر است که این هم الان جزو یکی از علوم است که به اصطلاح دارند می‌گویند. می‌گوید این شدت توجه و جذبه به فرزند داشتن و این محبت مادری را چشاندن، در وجود این شعله کشید. یک دفعه این باعث شد که بعد از این جریان، احساس اینکه این مادری برایش ممکن است، شکل گرفت و بعد صاحب، به اصطلاح، حمل شد و فرزند، مریم، را در این دوران تازه [به دنیا آورد]. یعنی این کسی که خود، به اصطلاح، حملی که برایش شکل گرفت، در یک دوران ناامیدی کامل [بود]. آن هم [با دو] سبب برای ناامیدی: یکی عقیم بودن و یکی چی؟ پیری. پیری و عقیم بودن، دو سبب درش بود. یک سبب هم نه، این دو سبب هر دو شکسته شد. خدای سبحان می‌خواهد بگوید حتی در این دو مورد هم، با این حال اگر نفس قدرت داشته باشد، امکان‌پذیر می‌شود.

بعد این حمل صورت گرفت و این بشارت به این حمل در این دوران، یعنی خود این هم یک معجزه بود. «…وَ هِيَ أُمُّ مَرْيَمَ». وقتی که آن بشارت به عمران داده شد، که حالا عمران آیا از انبیا بوده؟ که بعضی نقل هست که از انبیای بنی‌اسرائیل بوده که این مریم بنت عمران است. این با موسی بن عمران یکی نیست که کسی بگوید موسی بن عمران حدود چهارصد پانصد سال چی؟ قبل بوده. و مریم بنت عمران، عمران دیگری است که چهارصد پانصد سال بعد این دارد محقق می‌شود. منتها هر دو پدرشان اسمشان عمران بوده.

«فَلَمَّا حَمَلَتْ كَانَ حَمْلُهَا بِهَا عِنْدَ نَفْسِهَا غُلَاماً»؛ یقین داشت که با آن بشارت‌ها حتماً این پسر است. آن وقت بعد، قبل از اینکه این وضع حمل هم بکند، پدر مریم از دنیا رفت. یعنی در دوران حمل، بعضی نقل‌ها آمده پدر مریم در دوران حمل از دنیا رفت. لذا در همان دوران حمل، این مادر که دیگر ولایت این فرزند برای او بود، چون خودشان هم سنشان زیاد بود، حالا اگه پدربزرگ داشته باشد، دیگر ظاهرش آن‌ها نبوده، این نذر کرد که اگر خلاصه این به دنیا بیاد، من این را نذر خدمت معابد می‌کنم: ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في‏ بَطْني‏ مُحَرَّراً﴾ (سوره شریفه آل‌عمران، ۳:۳۵)؛ من این را نذر می‌کنم که این خدمتکار [معبد باشد]. «مُحَرَّراً» یعنی آزاد؛ آزاد از تبعیت از پدر و مادر و از خانواده. حقوق خودمان را اینجا ما می‌بخشیم تا این بشود خادم چی؟ خادم معبد. چون فکر می‌کرد پسر است. که بعد هم آنجا دارد که تعبیر این است: ﴿إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في‏ بَطْni‏ مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾ (سوره شریفه آل‌عمران، ۳:۳۵). خدا تو هم قبول کن. دنبال دعایش [گفت] ﴿فَتَقَبَّلْ﴾. فقط دعا نکرد بر اینکه این را به اصطلاح… نه، نگفت [که فقط نذر می‌کنم]. [بلکه گفت] «تقبل منی»؛ خدا تو هم قبول کن. ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾. ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى﴾ (سوره شریفه آل‌عمران، ۳:۳۶) که در این [روایت] آمده [است].

اجابت از کی شروع شد؟ اجابت دعای این مادر که فرزند می‌خواست، از همان لحظه [شروع شد]. اجابت حرفی [و] فرمایشی که خدای سبحان به عمران خلاصه فرمود، از همان لحظه که نطفه بسته شد [آغاز شد]. اما این‌ها فکر می‌کردند… مادر فکر می‌کرد در عمران [محقق می‌شود، اما در او] ندارد. مادر فکر می‌کرد که این اجابت یعنی الان این فرزند من پسر است. اما خدای سبحان فرمود که اجابت شروع شده، اما با عیسی تمام می‌شود. یک نسل طول می‌کشد، درسته؟

یا در آنجایی که وقتی که خضر آن دیوار را به پا کرد، اگر یادتان باشه، در آن سه کار، سومین کارش که وقتی رفتن آنجا غذا خواستند، گرسنه بودند، چیزی بهشون ندادند، بعد خضر دست موسی را گرفت، گفت رسیدند به یک ساختمان مخروبه، این را درستش بکنیم. موسی (علیه السلام) گفت: «بابا آخه اگر می‌خواهی یک کاری بکنی، در یک جایی بکن که قدر بدانند. این‌ها که به ما یک ناهار ندادند». [اما] خضر شروع کرد. موسی هم حالا کمک کرد. بعد خلاصه آنجا خدا می‌فرماید که این در حقیقت چی بوده؟ تحت این دیواری که داشت خراب می‌شد، گنجی برای این دو فرزند این‌ها بود که ﴿وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً﴾ (سوره شریفه کهف، ۱۸:۸۲). پدر این‌ها صالح بود و چون پدرشان صالح بود، این گنج را ما می‌خواستیم به دست فرزندان برسد. ما مأمور حفظش بودیم. بعد در روایت، مختلف روایات می‌فرماید پدر این‌ها که می‌گوید، نه پدر بدون واسطه. «کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا» پدر چهل نسل قبل، چهل نسل قبل یا هفتاد نسل قبل. یعنی می‌خواهم بگویم در روایت، نقطه عطف، چهل، هفتاد نسل قبل مثلاً می‌شود حدود مثلاً شما بگید هفتصد سال، نمی‌دونم هزار سال، چند… هفتاد نسل قبل که این به اصطلاح چی بوده؟ اثر فعل او در هفتاد نسل بعد باقی است که ﴿أَبُوهُما صالِحاً﴾ این اثر فعل اوست که امروز باقی است.

مثل این اجابت را که اگر ببینیم اینجوری، که اجابت شروع شده، لذا آن هم از ابتدا این ﴿كانَ أَبُوهُما صالِحاً﴾، بقای عمل او در صلاح، باقی بوده ولی تا هفتاد نسل طول کشید تا بارز شد. این فعل اوست، فعل آن پدر و مادر است، فعل آن ﴿أَبُوهُما صالِحاً﴾ است. اگر این نگاه را به عالم ورای زمان بکنیم، با آن نگاه الهی، اساس در این است که هیچ دعایی غیر مستجاب نداریم. منتها استجابت را ما در آن آخرین، به اصطلاح، چیزی که خودمان تشخیص دادیم، آن هم در زمانی که ما تشخیص دادیم [می‌خواهیم]. یعنی در حقیقت ما می‌خواهیم بگیم: «خدا! ما خداییم، تو باید طبق [نظر] ما انجام بدی». اما اینکه تو دعا کردی و این دعا قطعاً در این رابطه مستجاب است، اما خدای سبحان بهترین را برای تو در این رابطه [رقم می‌زند و] از حالا هم که دعا کردی، آغاز اجابت است، این را اینجوری قبول نداریم، اینجوری نگاه نمی‌کنیم.

خب اینجا می‌فرماید که: «…فَلَمَّا وَهَبَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَرْيَمَ عِيسَى كَانَ هُوَ الَّذِي بُشِّرَ بِهِ…»؛ این همانی بود، آن همانی بود که به عمران در حقیقت خدا بشارت داده بود.

نقش اعمال انسان در تقدیم و تأخیر وعده‌ها (سنت بداء)

گاهی، نکته، چون وقتم گذشته، گاهی نکته این است که اجابت می‌خواهد زودتر هم محقق بشود، ولیکن فعلی از ما صادر می‌شود، کاری از ما رخ می‌دهد که این رخ دادن و صدور این کار، [آن را به] تأخیر می‌اندازد. لذا در جریان امام حسین (علیه السلام) فرمودند که جریان ظهور قرار بود که سال ۷۰ محقق بشود.

«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: … يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا…» (الکافي، ط-الإسلامية، ج ۱، ص ۳۶۸، ح ۱)

[ترجمه: امام باقر (ع) فرمودند: «…ای ثابت، خدای تعالی این امر (ظهور) را در سال هفتاد وقت نهاده بود، چون حسین (صلوات الله علیه) کشته شد، خشم خدای تعالی بر مردم زمین سخت شد و آن را تا سال صد و چهل به تأخیر انداخت. ما آن را به شما گفتیم و شما آن را فاش کردید و پرده از راز برداشتید و دیگر خدا برای آن نزد ما وقتی معین نفرمود…»] [پس] ظلمی که به امام حسین (علیه السلام) با این شدت ایجاد شد و مردم آنجا ساکت بودند یا همراهی کردند، برکت را و این رحمت را از مردم دور کرد و از سال ۷۰ مثلاً به سال ۱۴۰ منتقل شد و در سال ۱۴۰ چون، [امام صادق (علیه السلام)] فرمودند که این را ما به بعضی مؤمنین خواص گفتیم و این‌ها دهن‌لقی کردند و مسئله را بیرون مطرح کردند، لذا برداشته شد و دیگر خبرش قرار نیست که گفته بشود، حتی به خواص از مؤمنین. که یعنی این چی شد؟ خود این امر، تحققش در یک وعده، بداء حاصل شد؛ بداء حاصل شد.

لذا در اجابت‌ها از این سنخ است. گاهی وعده داده شده و این، لذا باید عمل را با شرایطش دید. نگیم چرا خدا فرمود نشد؟ می‌گوییم خدای سبحان با شرایطش این را قرار بود اجابت بکند. مثل آنجایی که عیسی (علیه السلام) عبور می‌کرد از یک مجلسی، درسته؟ بعد گفت: «الان طولی نمی‌کشد که این مجلس تبدیل می‌شود به عزا، این عروسی تبدیل می‌شود به عزا». رفتند، برگشتند، [دیدند] نه، بیشتر دارند می‌زنند و خلاصه می‌خوانند و عزا نشده. بعد عیسی (علیه السلام) در زد و اجازه گرفتند و رفتند و آنجا پرسیدند: «چکار کردی؟ چی شده؟ چی…» عروس گفت: «اینجا سر و صدا بود و شلوغ بود و یک کسی بود، فقیری بود، هر هفته آخر هفته می‌آمد اینجا، من یک غذایی بهش می‌دادم و این در این شلوغ‌پلوغی حواسش نبود. من خودم بلند شدم رفتم برایش غذا رو بردم دادم رفت». بعد گفت: «بلند شو از آنجایی که نشستی، بلند شو». بعد زیر آن را وقتی زدند، یک مار سیاه در حقیقت بزرگی خشکیده آنجا [بود]. یعنی آن قرار بود این را بزند، اما این در اعلام هم شد توسط عیسی (علیه السلام) که این دارد به اصطلاح یک همچین به اصطلاح بحثی محقق می‌شود، اما بداء حاصل شد به واسطه فعلی که ایجاد شد.

حالا گاهی در جهت، به اصطلاح، خوبی این جلو می‌رود مثل این، گاهی از آن طرف است؛ یعنی قرار بود یک خوبی برسد، اما با فعل غلطی که انسان انجام می‌دهد چی میشه؟ [عقب می‌افتد]. مثل ۷۰ سالی که قرار بود آن محقق بشود، تبدیل شد به ۱۴۰ سال و آن هم بعد دوباره با فعل غلطی تبدیل شد به چی؟ به اینکه دیگر معلوم نباشد جریان قیام و ظهور.

خب این بحث از بحث‌هایی است که خیلی دامنه دارد، فروعات دارد. مثلاً بعضی از انبیا نقل می‌کنند که قرار بود که مثلاً یک گشایش عمده‌ای برای مردم بشود. آنجا در حقیقت گفتند که مثلاً فلان، ۱۵ روز بعد. حالا الان شک از من است، روایتش هست، منتها الان شک از من است که عددهاش چه جوریه. ۱۵ روز بعد. مردم خلاصه این را پخش کردند و به اصطلاح، تا پخش کردند و شیوع پیدا کرد، شد ۱۵ سال بعد. یعنی یک دفعه چی شد؟ [تغییر کرد]. و از آن طرف قرار بود یک نبی فرمودند که به اصطلاح قراره، نمی‌دانم، ۳۰ سال بعد فلان مسئله محقق بشود، این‌ها مقام شاکریت به خرج دادند، تبدیل شد مثلاً به ۳۰ روز بعد. همان‌جور که در جریان موسی (علیه السلام) وقتی بشارت آمدن موسی را دادند، بنی‌اسرائیل در آن سختی گفتند الحمدالله. آن نبی گفت: «۱۰ سال کم شد». بعد دوباره گفتند و نعمت… ۱۰ سال کم شد. دوباره تا گفت: «نگاه کنید، دارد می‌آید». ۴۰ سال یک دفعه تبدیل شد به چی؟ به آنِ [واحد]. یعنی این ۴۰ سال محبوب، تقابل این‌ها با اعمال مؤمن [است]. لذا این باعث می‌شود که به جبر، جامعه کشیده نمی‌شود و فعل مؤمنین در وقایع و حوادث دیده می‌شود. این روش تربیت الهی است، نه روش جزمی که فعل انسان هرطوری باشد در… لذا نسبت به ظهور همین مسئله است. لذا هر کاری که ما در زمینه‌سازی انجام بدهیم، در تأخیر یا تقدیم ظهور قطعاً مؤثر است. این را نباید از دست بدهیم که این‌ها همه دلالت بر این دارد.

خب این روایت شریف می‌فرماید و بعد، «فَإِذَا قُلْنَا…» این را می‌گوید به صورت کلی ببینید. «فَإِذَا قُلْنَا فِي رَجُلٍ مِنَّا شَيْئاً»، اگه چیزی را نسبت به یکی از ما شما گفتیم، فکر نکنید حتماً در خود او این دارد ایجاد می‌شود. «وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ». اگه دیدید دو نسل طول کشید تا این محقق بشود، اگر بشارت است، ناامید نشوید. نگید نشد. یا اگه تأخیر افتاد یا حتی منتفی شد، ناراحت نشوید، چون قرار بوده بشود، محو و اثبات بوده، اما چی شده؟ به واسطه فعل شما این به اصطلاح تغییر کرده است.

حالا قبلاً هم اگر یادتان باشد داشتیم در بعضی از یاران حضرات وقتی که یک فعلی را انجام دادند، آن، به اصطلاح، حضرت فرمود، یک سؤال کرد، انکار برایش پیش آمد که امام نسبت به آنچه که اعمار و عمر دیگران باشد [علم دارد]. شک کرد یکی از یاران امام که حالا اسمش هم از معروفین [است]، نمی‌دانم [احمد بن اسحاق است] یا اسحاق بن عمار است یا یک کسی دیگر است از یاران امام، شک کرد. همین‌قدر وقتی شک کرد، آنجا امر برایش بلافاصله، خدا تقدیر را این‌جور قرار داد که: «فرزندان تو، درشان چی می‌افتد؟ فقر و شدت فقر و ریشه‌کن می‌شود خانواده‌ات بعداً». یعنی از به [طوری] که می‌روند، بقایی از آثار خانواده‌ات نمی‌ماند. یک شک، یک دفعه چکار می‌کند؟ یک تبدیل و تغییری [ایجاد می‌کند]. ولی نه، دیگر وقتم نیست. دست شما درد نکند. همان در کانال بگذارید. دست شما درد نکند. ان‌شاءالله. اسحاق بن عمار است، بله، اسحاق بن عمار. آن‌قدر رفتار ما در تقدیم و تأخیر و تحقق مسائل، سلسله زنجیره‌ای است. ما این نظام عالم را گسسته می‌بینیم، تمام کارهایمان و افعالمان را. این باعث می‌شود بهره‌مندی‌مان زیاد نیست.

دعای پایانی

ان‌شاءالله خدای سبحان انقلاب را که یکی از عظیم‌ترین جذبه‌های الهی است که ایجاد کرده، ما را قدردان این نعمت بیش از گذشته قرار بدهد. دشمنان این انقلاب را، ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ﴾ را، به زودی زود بر همه آن‌ها بیش از گذشته مسلط بگرداند. قدرت ما را روز به روز، ان‌شاءالله آن قدرت ایمانی این کشور الهی و محور مقاومت را به روز آشکارتر بگرداند. مقام معظم رهبری را طول عمر با عزت و عظمت ان‌شاءالله عنایت بگرداند. عاقبت ما را هم ختم به خیر بگرداند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *