جلسه 520        28/07/1404

 

إن‌شاءالله به قصد زیارت وارد روایات می‌شویم. آن قدر باید تکرار بکنیم تا حال زیارت در ما ایجاد بشود و این باور شکل بگیرد. این به راحتی شکل نمی‌گیرد. چون عادتی غیر از این در درون ما پیش آمده است. ما روایات را غائب و گسسته می‌بینیم نه پیوسته و متصل. لذا حال زیارت برایمان پیش نمی‌آید. و الا اگر مراقبه حال زیارت را داشته باشیم که گویا از دو لب حضرت داریم می‌شنویم، عمل به روایت راحت‌تر و بالاتر می‌شود و شوق به روایت زیادتر می‌شود و ارتباط با ولایت بیشتر می‌شود.

اگر این باور در درون ما نهادینه بشود کم کم می‌بینیم محبتی که با حضرات می‌خواستیم در جاهای مختلف ایجاد کنیم در ارتباط ولایی سریع‌تر و زودتر ایجاد می‌شود. چون ظهور جنبه علمی حضرات است. اوج کمال حضرات در روایاتشان آشکار شده است و ما در اوج حضرات با حضرات مرتبط می‌شویم. این نگاه به روایات که بالاترین و نورانی‌ترین جنبه وجودی حضرات است، درست است که اگر کسی خدمت حضرت برسد به ابدان مبارک آن‌ها هم نظر کند، ابدان آن‌ها از مرتبه قلوب ماست، طینت بدنی آن‌ها از مرتبه قلب ماست، اما اگر به جهت روایی و علوم آن‌ها نظر کند انسان و رابطه برقرار کند، با جنبه قلب آن‌ها رابطه برقرار کرده است و قطعا بین بدن و قلب، جنبه قلب اعظم از جنبه بدن است.

 

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 534

17- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْعُصْفُورِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنِّي وَ اثْنَيْ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي

به جهت غلبه فرموده‌اند 12 فرزند. یا به نسبت روحی و ایمانی پیغمبر پدر همه امت هستند، پدر امیر مومنان هم هستند. یا اینکه امیر مومنان از کودکی در دامان پیغمبر بزرگ شده و فرزند پیغمبر محسوب می‌شود و خود ایشان هم می‌فرمودند که غذا را با دست مبارکشان حضرت در دهان من می‌گذاشتند و مراتب رشدی که … همه این‌ها صدق می‌کند که بگویم امیر مومنان داخل در دوازده تا باشد.

تعبیر اینجا آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را هم شامل می‌شود؟ یکی از احتمالات است. منتها این احتمال را با توجه به بحثی که در روایات ما ذکر فاطمه سلام الله علیها را به عنوان وتد ارض، حجت روی زمین نخواسته‌اند ذکر بکنند، حجتی که رجوع به او از طرف دیگران صورت بگیرد که امام محسوب بشود، ممکن است کسی این احتمال را کمتر ترجیح بدهد.

اینجا هم به عنوان حجت ذکر نشده است مگر به این عنوان که ان تسیخ بأهلها. این‌ها کوه‌ها هستند که باعث ثبات زمین هستند که اگر نباشند لساخت الارض بأهلها.

وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ زِرُّ الْأَرْضِ يَعْنِي أَوْتَادَهَا وَ جِبَالَهَا

زر به معنای قفل، بند، آنی که نگه می‌دارد. میخ را که بر زمین می‌کوبند برای این است که آنچه با میخ کوبیدند نگه دارد. حضرات معصومین را به عنوان میخ‌های زمین ذکر کرده‌اند. ما میخ را قسمت آشکارش را می‌بینیم. در حالی که مذکور است که دو سوم کوه‌ها در زمین واقع است. کوه‌ها از درون زمین به هم متصل هستند. همانطور که گاهی می‌گوییم سلسله کوه‌ها و جبال، کوه‌های هم رشته را اینطور می‌بینیم، درون زمین هم کوه‌ها ریشه‌هایشان به هم متصل است و این اتصال کوه‌ها در درون زمین و این رسوخ میخ‌های زمین، باعث می‌شود منافع زیادی برای برقراری زمین ایجاد بشود.

این تشابهی که در نظام تکوین با تشریع پیش آمده که ذکر کردند که کوه را نسبت به زمین مانند حجت نسبت به مردم گرفتند. چطور است که کوه نسبت به زمین میخ زمین است به گونه‌ای که این کوه‌ها، اولا بادهایی که وزیده می‌شود، اگر کوه نباشد، سرعت این بادها به مرتبه‌ای می‌رسد که دیگر چیزی بر سطح زمین باقی نمی‌گذارد. کوه است که سرعت باد را می‌شکند. مثلا در دریا موج شکن کنار دریا می‌گذارند تا شدت موج‌ها گرفته بشود. تا وقتی موج به ساحل می‌رسد قدرتش کم شده باشد.

کوه‌ها از جمله کارهایشان این است که موجی که بادها ایجاد می‌کنند را می‌شکند تا به اندازه بر روی زمین جاری بشود تا نافع باشد. و اگر کوه‌ها نبودند، اصطکاک بین باد و زمین به مرتبه‌ای می‌رسید که هرچیزی روی زمین بود را این سرعت از بین می‌برد.

از طرف دیگری این زمین که می‌چرخد، لنگرگاهش به تعبیر آیاتی که آمده است و روایاتی که در ذیل آمده کوه‌ها هستند. اگر این کوه‌ها نبودند لنگر برای زمین نبود. همین‌ها حفظ می‌کنند زمین را که این حال مهد بودنش، که و الارض مهادا، و الجبال اوتادا، مهد بودن و آرامش زمین در گرو این وتد بودن کوه است. و خصوصیات دیگری هم ذکر می‌کنند که اساس زمین را کوهش شکل می‌دهد و بقیه دشت‌ها و … بواسطه بودن کوه است که بقاء پیدا می‌کند.

همین نسبت را در ارتباط با حجت مطرح کرده‌اند. ابتلائات و اوامر الهی بر حجت وارد می‌شود. شدت و حدتی که کنترل شده برای مردم باشد، از وجود مبارک این‌ها به مردم می‌رسد که می‌فرماید

إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم. باد اوامر الهی در وجود حجج الهی به اندازه‌ای که مردم کشش دارند برای آن‌ها… لذا انبیاء این ظرف و کوهی هستند که این اوامر را به اندازه‌ای که باد اوامر برای مردم امکان ایجاد کند در وجود مبارک این‌ها در هر زمانی آشکار می‌شود و دیده می‌شود. اگر نبودند این‌ها، وقتی مردم در برابر این اوامر قرار می‌گرفتند قدرت تحمل نداشتند.

انبیاء کوه‌ها هستند در طول تاریخ و حضرات معصومین. و همچنین این‌ها هستند که ابتلائات سنگین و تصرفات شیاطین را کنترل می‌کنند به طوری که به اندازه قابل تحمل مردم به مردم برسد نه بیشتر.

لذا چه در جانب اوامر الهی و چه در جانب ابتلائاتی که پیش می‌آید این‌ها کنترل کننده و تنظیم کننده هستند. مثل کوه‌ها که بادها را کنترل می‌کنند. با اینکه باد فی نفسه نعمت است، لاتسبوا الریح فانه من نفس الرحمن. اما اگر این باد کنترل شده نباشد هلاک کننده می‌شود.

در نظام وجودی، اوامر الهی اگر ظرف وجود انسان‌ها با آن تنظیم نشود، باعث می‌شود… و لا یزید الظالمین الا خسارا. همین قرآن کریم که شفا و رحمت است برای ظالمین خسارت می‌شود.

یک صدای بلند را اگر خیلی‌ها بشنوند ممکن است سبب کر شدن بشود. اما ظرف وجودی که این کشش را دارد می‌شنود، تبدیل به صدای ملایم‌تر می‌کند تا برای مردم قابل فهم و درک باشد. لذا قرآن کریم که قول ثقیل است بر وجود مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل می‌شود و از قلب مبارک حضرت بر زبانشان که جاری می‌شود و به گوش ما می‌خورد و به قلب ما می‌رسد، مطابق فهم و درک و اندازه وجود ما شده است. اگر این‌ها نباشند لساخت الارض باهلها. در این روایت می‌فرماید تسیخ باهلها. اهلش را فرو می‌بلعد.

غیر از اینکه حجت واسطه تکوینی هم هست. آنچه تا اینجا گفتیم ناظر به تشریع بود. حجت واسطه در وجود موجودات است. اگر واسطه نباشد، هیچ موجودی بقاء پیدا نمی‌کند.

لذا اولین شخصی که از انسان‌ها در عالم ایجاد شد حتما حجت الهی بود. آخرین فرد هم باید حجت الهی باشد.

اگر در بعض روایات ذکر می‌شود که بعد از اینکه حجت برداشته می‌شود مدتی زمین بدون حجت است و حالت وحشت ایجاد می‌شود، آن معلوم نیست مربوط به تتمه زمین به عنوان ارض تکلیف باشد. بلکه ممکن است در همان ایامی باشد که به جهتی من ایام الآخرة است و به جهتی من ایام الدنیا. اگر سندش صحیح باشد توجیه خودش را می‌خواهد.

 

چرا کوه‌ها را عطف کردند بر اوتاد؟ چون کوه‌ها خودشان اوتاد هستند. اینکه کوه هم میخ باشد مصداق است. پس وتد و میخ بودن عام است. جبال مصداق است.

اوتاد ذکر عام است و جبالها ذکر خاص بعد از عام است یا مصداق بعد از مفهوم است. اما ذکر خاص بعد از عام هم مانعی ندارد. همان نقشی که جبال در به پا داشتن زمین و بقاء زمین دارند، حتما شما در رابطه با به پا بودن انسان‌ها و انسان بودن انسان‌ها دارید. نه بودن حیوانی.

لذا بعضی می‌فرمایند لساخت الارض بأهلها، یعنی اگر انبیاء و اولیاء نبودند، زندگی انسان یک زندگی حیوانی می‌شد. این خودش ساخت الارض است. بگوییم از جمله‌اش یعنی حیات انسانی بلعیده می‌شد و در کار نبود و حیات حیات حیوانی بود. انسانی در کار نبود.

لذا بودن این‌ها حیات انسانی را ایجاد می‌کند. انبیاء هستند که مردم را متصل می‌کنند به خدای سبحان و عالم را از حیوانیت به سمت الهی سوق می‌دهند.

بِنَا أَوْتَدَ اللَّهُ الْأَرْضَ أَنْ تَسِيخَ بِأَهْلِهَا فَإِذَا ذَهَبَ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ وُلْدِي سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَ لَمْ يُنْظَرُوا.

اگر این دوازده فرزندم از روی زمین برداشته بشوند، این‌ها بروند، زمین دیگر اهلش را فرو می‌بلعد و لم‌ینظروا. نظر نگاه کردن است. اما مهلت دادن هم معنا شده است.

معنای عام این است که نگاه نمی‌شوند. از طرف خدای سبحان نگاه نمی‌شوند، گاهی نگاه نشدن رحمت است، گاهی نگاه نشدن مهلت است. مهلت هم خاص است نسبت به رحمت. اگر نگاه رحمت نشدند، مهلت هم داده نمی‌شوند. پس ریشه‌اش واحد است اگر معنا را هم به معنای مهلت بگیریم، از همان نظر نشدن و نگاه نشدن است. اما این نگاه نشدن نگاه نشدن رحمت و مهلت می‌شود اینکه مهلت داده نمی‌شوند.

پس وقتی قیامت می‌خواهد قیام بکند حتما باید حجت آخرین کسی باشد که… روایات هم تصریح داشت که اگر دو نفر در زمین باشند باید یکی حجت باشد. و الا معنا ندارد عالم انسانی باشد ولی حجتی در کار نباشد.

پس اگر می‌فرماید اگر این‌ها نباشند ساخت الارض باهلها، یعنی قیامت قیام می‌کند و مهلتی بعد از او داده نمی‌شود.

یعنی آخرین فردی که از عالم دنیا می‌رود حتما باید همان حجت باشد. لذا اگر ما رجعت را تتمه عمر دنیا دانستیم، باز هم ادامه حیات دنیا با رجعت و بودن اهل بیت امکان دارد. اما اگر رجعت را از ایام آخرت دانستیم، آخرین مهلت ایام دنیا آن وقتی می‌شود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از دنیا بروند یا قیامت بعد از ظهور به پا بشود که ممکن است از دنیا رفتن با نفخ صور اول محقق بشود.

بحث اینکه ایام رجعت چگونه است جای خودش را می‌طلبد.

-مگر حقیقت اهل بیت در مرتبه علت عالم ماده نیستند؟ پس وجود جسمانی‌شان چرا ضرورت دارد؟

عالم مراتب دارد. بودنشان در هر مرتبه‌ای قوام آن مرتبه است. لذا لازم است که حتما حجت چه به لحاظ تکوینی و چه به لحاظ تشریعی در آن مرتبه به حیات آن مرتبه حاضر باشد. وجود حجت زنده برای احتجاج امری ضروری است.

اینطور نیست که بگوییم پیغمبر اکرم کفایت می‌کند. درست است که ایشان حیات دارند و زنده است، اما حیات ارضی ندارد. حیات مثالی بالاتر هم هست، اما وجود حیات ارضی برای موجودات ارضی لازم است تا بقاء آن‌ها بواسطه این وجود باشد. کأن مثل کعبه که می‌گوییم خدای سبحان از آنجا عالم را توسعه می‌دهد، در نظام ارضی وجود این‌ها توسعه عالم انسانی را به دنبال دارد.

 

18- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مِنْ وُلْدِيَ اثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً.

نقیب کسی است که محل رجوع مردم باشد. حضرت زهرا سلام الله علیها اینجا نمی‌شود به عنوان توجیه آورده شود. همان دوازده امام مقصود است به لحاظ غلبه.

البته مقصود نیست که حضرت زهرا سلام الله علیها محدث و مفهَّم نیستند. لسان نفی ندارد روایت. فقط اثبات است.

 

بعضی از واقفیه روایات دوازده امام را نقل کرده‌اند و حضرات به خود این‌ها خطاب اینکه دوازده امام هست را ذکر کردند. این‌ها با اینکه روایت را شنیدند و خودشان هم ناقل هستند، اما سر امام هفتم قائل به وقف شدند. این نشان می‌دهد حضرات حتی در طول حیات این‌ها ناظر بودند که پیشگیری کنند از انحراف. اما خودشان دامن زدند به این قضیه.

19- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ كَرَّامٍ‏[14]

کرام بعدا از واقفیه می‌شود.

قَالَ: حَلَفْتُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ نَفْسِي أَلَّا آكُلَ طَعَاماً بِنَهَارٍ أَبَداً حَتَّى يَقُومَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ

تا زمان ظهور روزه دار باشم.

فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَقُلْتُ لَهُ رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِكُمْ جَعَلَ لِلَّهِ عَلَيْهِ أَلَّا يَأْكُلَ طَعَاماً بِنَهَارٍ أَبَداً حَتَّى يَقُومَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ قَالَ فَصُمْ إِذاً يَا كَرَّامُ وَ لَا تَصُمِ الْعِيدَيْنِ وَ لَا ثَلَاثَةَ التَّشْرِيقِ

سه روز ایام تشریق اگر در حج هستی روزه نگیر.

وَ لَا إِذَا كُنْتَ مُسَافِراً وَ لَا مَرِيضاً

اگر نذر خاص باشد در سفر حکمش متفاوت می‌شود. اما نیت روزه کلی در سفر وظیفه‌ای ایجاد نمی‌کند.

فَإِنَّ الْحُسَيْنَ ع لَمَّا قُتِلَ عَجَّتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهِمَا وَ الْمَلَائِكَةُ

بعضی از انسان‌ها ممکن است علم به علم پیدا بکنند و بعضی نه.

فَقَالُوا يَا رَبَّنَا ائْذَنْ لَنَا فِي هَلَاكِ الْخَلْقِ حَتَّى نَجُدَّهُمْ عَنْ جَدِيدِ الْأَرْضِ بِمَا اسْتَحَلُّوا حُرْمَتَكَ وَ قَتَلُوا صَفْوَتَكَ

ریشه این‌ها را از زمین بکنیم و زمین را از این‌ها پاک بکنیم تا افراد جدیدی بر روی زمین که این جرم را مرتکب نشده‌اند بیایند.

فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَا مَلَائِكَتِي وَ يَا سَمَاوَاتِي وَ يَا أَرْضِيَ

نشان می‌دهد خود سماوات و ارض هم ذوی العقول هستند که خطاب و ندا بهشان تعلق گرفته است. فقط ظرف حضور ذوی العقول نیستند. بلکه خودشان هم ذوی العقول هستند.

بعضی خواستند بگویند به لحاظ اهلشان خطاب شده است. اما اینجا مجاز لزوم ندارد وقتی حقیقت امکان پذیر است. وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم.

اسْكُنُوا

آرام بگیرید. اهل خودتان را نبلعید. اگر این خطاب الهی نبود، از شدت این عظمت و رزیه و مصیبت… جریان شناخت حضرات ائمه برای ما در مراحل برزخ و قیامت تازه کم کم آشکار می‌شود. آنچه که تا اینجا ما محبت و ارادت و معرفت به حضرات پیدا می‌کنیم، یکی از نازل‌ترین جنبه‌های وجودی این‌هاست و اینکه می‌فرمایند ما عند الصراط، عند الممات، عند المیزان و … می‌آییم، در هر موطنی جنبه‌ای از جنبه‌های وجودی حضرات آشکار می‌شود که در موطن قبلی آشکار نشده بود و معرفتی از ما نسبت به آن‌ها محقق می‌شود که در مراتب قبلی محقق نشده بود. باب را باز بگذاریم. نبندیم به حدی که اگر بالاتر را خواستند به ما بدهند انکار بکنیم.

ثُمَّ كَشَفَ حِجَاباً مِنَ الْحُجُبِ فَإِذَا خَلْفَهُ مُحَمَّدٌ ص وَ اثْنَا عَشَرَ وَصِيّاً لَهُ ع وَ أَخَذَ بِيَدِ فُلَانٍ الْقَائِمِ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ يَا مَلَائِكَتِي وَ يَا سَمَاوَاتِي وَ يَا أَرْضِي بِهَذَا أَنْتَصِرُ لِهَذَا قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

اخذ خداوند متعال ید حجت را.

با این نصرت می‌کنم آن جریان امام حسین علیه السلام را. لذا آرام گرفتند. اسکنوا حقیقتش همین نصرتی است که وعده الهی است.

ما برایمان الان در حد یک قیامی است که حکومت صالحی و عدلی محقق می‌شود. اما در عالم وجود این چه نقشی دارد که انتقام همه ظلم‌ها گرفته می‌شود و تمام عدالت‌ها محقق می‌شود، غایت عالم محقق می‌شود. وقتی غایت عالم محقق می‌شود، همه عالم خلق به ثمر می‌نشیند. وقتی همه عالم خلق به ثمر می‌نشیند، آرامش عالم خلق در به ثمر رسیدن نتیجه و ثمره وجود آن‌هاست که محقق می‌شود. پس اگر آرام می‌شوند به این نگاه است که می‌بینند غایتی که برایش خلق شدند محقق می‌شود با این وجود. لذا فقط یک گوشه‌ای از عالم را حضرت بخواهند تصرفی بکنند و حکومتی به پا بکنند نیست. کل هستی را می‌خواهد به ثمر و نتیجه برساند. همه عالم وجود، نه عالم ماده. حتی تمام ملائکه الهی که مدبرات عالمند، همه این تدبیرها، همه در کار بودند تا انسانی خلق شود و این انسان به ثمر نهایی برسد و آن ثمر نهایی غایت خلق باشد. لذا این نگاه را ببینیم که داریم به سمت چی حرکت می‌کنیم. گاهی انسان این ثمر را در اینکه انسان به نتیجه‌اش می‌رسد می‌بیند. ولی گاهی این ثمر را در اینکه همه هستی من البدو الی الختم می‌خواهد به ثمر بنشیند و به نتیجه برسد، آن موقع مسئولیت و مأموریت هر کسی در این مسئله خیلی سنگین‌تر می‌شود که اگر کوتاهی بکند پاسخ همه هستی را باید بدهد.

در مقابل همه این‌ها مسئولیت دارد. اگر این نگاه را انسان داشته باشد، خیلی روایات دیگر… لولاک لما خلقت الافلاک. یا علم آدم الاسماء کلها…

فقعوا له ساجدین، یعنی مدبرات و علت عالم به سجده می‌افتند. علتش این است که این به ثمر می‌رساند همه هستی را. آنچه در رابطه با نفخ صور اول و ثانی می‌شود خیلی جالب است. وقتی انسان‌ها قبض روح شدند، عالم هم برچیده می‌شود. وقتی عالم برچیده شد، ملائکه هم که عالم مجردات هستند، به دنبال برچیده شدن عالم برچیده می‌شوند. صور اسرافیل دو شعبه و قرن دارد. از قرن اول که نزدیک است سبب قبض اهل زمین است. قرن دوم باعث می‌شود ملکوتیان قبض بشوند. اگر عالم ارض نباشد، تدبیر هم به کار نمی‌آید. اما در نفخ صور ثانی ابتدا مجردات احیاء می‌شوند، به دنبالش زمینی‌ها. باید مدبرات باشند

همه برای انسان خلق شدند در این نگاه.

 

این روایات دارد یک نگاه کلان را به هستی برای ما ایجاد می‌کند. اما ما قانعیم که یک معنای ساده‌ای از این‌ها استفاده بکنیم.

 

-هر چقدر روزه بگیرد به زمان امام دوازدهم نمی‌رسد.

همه حضرات امکان قیام داشتند. اگر شرایط بود قیام می‌کردند. اینکه وعده دادند که دوازده امام هستند، هر کدام در زمان خودشان به اندازه ظرف آن زمان قائم بودند. اما قیام مطلق مربوط به امام زمان است. در زمان‌های سابق هم امکان داشت. همان بدایی که حاصل شد به این جهت بود. اما بعضی روایات ذکر می‌کند که آخرین این‌ها قائم مطلق است. نشان می‌دهد این فوق محو و اثبات است. آنجاهایی که همه امکان قیام دارند از لوح محو و اثبات است.

نکته دیگر این است که الشیعة تربی بالأمانی. شیعه را با آرزوها و امیدها نگه داشتند و تربیت کردند. آنجا بیان می‌کند که شیعه باورش این است و درست هم هستکه هر کدام از امام‌ها امکان قیام و حجت قائم بودن دارند. لذا با تمام وجود آماده قیام بودند. امکان این هم که اگر شرایط پیش می‌آمد یا بدا صورت می‌گرفت، امکان قیام بود.

غیر از آرزومندی که لحظه به لحظه امید قیام را باید داشته باشیم.

منتظر نباشیم که در دوران ما نمی‌شود و بعدا می‌شود. در هر زمانی این مسئله هست که اصلح الله امر ولیه فی لیلة. این تربیت تربیت صحیحی است. می‌آمدند پیش حضرات، با اینکه روایات بود، عرض می‌کردند که آیا شما آن قائم هستید؟ حضرات به بعضی می‌فرمودند ما آن لباس را پوشیدیم اندازه تن ما نبود. یعنی وقتش نرسیده است. کوچک و بزرگ تن نیست.

لذا داوود با اینکه نوجوان بود، وقتی جالوت را کشت، طالوت وقتی این فعل را دید، زره‌ای که دست آن‌ها بود و علامت نبی موعود بود بر تن داود کرد و دید اندازه است. این اندازه بودن کوچک و بزرگی نیست. یک وجب بزرگ باشد و یک وجب کوچکتر…. این اندازه بودن وزانی است که زمان ایجاد می‌کند برای حجتی که قیام می‌کند.

در پاسخ: زره را که دقیقا اندازه نمی‌ساختند. لذا ناظر به اندازه ظاهری نیست. حضرات هم همه از نظر اندازه در یک تناسبی بودند. لذا اینطور نبوده که اندازه ظاهری نباشد.

 

20- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي مَنْزِلِهِ بِمَكَّةَ فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ-

______________________________

(1) بفتح الكاف و شد الراء.

 

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 535

نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً فَقَالَ لَهُ- أَبُو بَصِيرٍ سَمِعْتَ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَحَلَّفَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَنَّهُ سَمِعَهُ

می‌خواست یقین بکند که با واسطه نبوده است و خودش شنیده است. تردید مرة أو مرتین برای راوی است.

فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَكِنِّي سَمِعْتُهُ مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع.

خودش خادم امام باقر علیه السلام بوده است. می‌خواست ببیند امام صادق علیه السلام هم همان را فرموده‌اند.

مثل الان نبوده که روایات همه کنار هم باشند. یک روایت اضافه می‌شد برای آن‌ها سبب یقین بالاتر بود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *