جلسه 467 16/08/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر کافی شریف، کتاب الحجة، باب 111، در محضر روایات باب مولد النبی و وفاته بودیم.
باز هم برای یادآوری عرض میکنیم که محضر روایات شریف زیارت اهل بیت است. وقتی ما به محضر روایات میرسیم باور داریم حقیقتا که به زیارت آنها رفتیم. هر روایتی که از امامی از حضرات معصومین نقل میشود یا از پیغمبر اکرم، حقیقتا باور کنیم جزء عالی ترین زیارتهایی است که محقق شده است. نه فقط زیارت است، بلکه جزء عالی ترین مراتب زیارت است. از مصادیق زیارت با معرفت است. چون حقیقت حضرات معصومین کلامشان بوده است که تجلی کرده اند و حقایق وجودی شان را بیان کردند و ما در محضر حقایق وجودی آنها هستیم. پس با نگاه به اینکه روایات اهل بیت زیارت اهل بیت است، با این منظر وارد روایات میشویم.
#زیارت_با_معرفت
به خصوص این روایتی که الان در محضرش هستیم که روایت چهاردهم این باب است که در محضر هستیم که در وصف معشوق ما که پیغمبر اکرم است میباشد. نگاهمان این باشد که این فقط وصف پیغمبر نیست، بلکه وصف معشوقه ماست که همه ما عشق داریم بهش. اگر کسی در وصف معشوقش شعر بسرایند و گفتگو بکنند چقدر دلش حال میآید؟ چقدر حالش خوش میشود که ببیند همه در مورد معشوق او دارند تحسین میکنند. این نگاه را اگر دیدیم، آن موقع روایاتی که در وصف شمایل پیغمبر اکرم است، دل ما را حال میآورند. هرچند وصف شمایل ظاهری است اما چون معشوق ماست و معشوق همه مومنان است برای همه شیرین است. یعنی باید واقعا دل انسان را حال بیاورد که چنین اوصافی را در وصف حضرت فرموده اند.
روایات قبل خلقتهای نوری حضرات بود. جنبه نورانی حضرات بود.
این روایت شریف هم جنبه جسمانی حضرات را که نازله آن جنبه نورانی است، رقیقه آن جنبه نورانی است دارد توصیف میکند. لذا مجموعه اش با همدیگر مجموعه حضرت را در نظام جسمی و روحی دارند تبیین میکنند.
14- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع صِفْ لِي نَبِيَّ اللَّهِ ع
نبی خدا را برای من توصیف کنید.
قَالَ كَانَ نَبِيُّ اللَّهِ ع أَبْيَضَ مُشْرَبَ حُمْرَةٍ
صورت حضرت و رنگ حضرت سفید مایل به سرخ بود. یک سفید داریم، یک سرخ داریم، یک سفید مایل به سرخ داریم. سفید است، اما سرخی درش آمیخته شده است که زیبا ترین رنگ رنگ سفیدی است که سرخی درش آمیخته شده باشد. تعبیر این است که ابیض بود. اصلش سفید بود. اما مشرب حمرة، سرخی درش آمیخته شده بود. نه اینکه سرخ باشد که سفید بزند. نه سفید تنها باشد. سفیدی بود که اصل سفیدی بود، اما سرخی هم میزد. آمیختگی با سرخی داشت.
أَدْعَجَ الْعَيْنَيْنِ
چشمان حضرت درشت بود و سیاه بود. سیاهی و درشتی چشم به خصوص در عرب جزء کمال یک جسم بوده است. چشم درشت همیشه زیباست، و به عنوان چشم شهلا یا چشمی که درشت است، همیشه مطلوب بوده است، اما سیاهی چشم هم علاوه بر آن به خصوص آنجا زیبایی را دو چندان میکرده است.
مَقْرُونَ الْحَاجِبَيْنِ
ابروها به هم پیوسته بود.
شَثْنَ الْأَطْرَافِ[143]
دستان حضرت پر گوشت بود، نه کوتاه. شثن الاطراف، یعنی انگشتان و کف دست گوشتی که کشیده هم باشد. یک موقع است که دست کوتاه میشود، انگشتان کوچک میشود، یک موقع بلند است اما نازک است، خب زنانه است. بلند نازکی که گوشتی نباشد. ظرافت زنانه یک چیز است، کمال برای زن است. اما انگشتان و کف دستی که در عین اینکه گوشتی و مرانه است، اما کوتاه هم نیست.
كَأَنَّ الذَّهَبَ أُفْرِغَ عَلَى بَرَاثِنِهِ[144]
کأنه آنقدر این دستان زیبا و پر نور و سفید بود، سفیدی اش به گونه ای بود مثل نقره که میدرخشد. انگار این را طلاگونه و نقره گونه و نقره فام کرده بودند.
عَظِيمَ مُشَاشَةِ الْمَنْكِبَيْنِ
سر استخوانهای شانه اش کاملا درشت بود. استخوانهای شانه گاهی افتاده است، گاهی نحیف است. اما هیکل مردانه و قوی و به قول امروزی ما ورزشکاری این است که سرشانهها هم برافراشته باشد، هم برآمده باشد.
إِذَا الْتَفَتَ يَلْتَفِتُ جَمِيعاً مِنْ شِدَّةِ اسْتِرْسَالِهِ
اگر با کسی میخواست صحبت بکند، با تمام وجود به طرف آن شخص برمیگشت. نیمه برنمیگشت. با تمام وجود برمیگشت و رو میکرد و با شخص صحبت میکرد، از شدت علاقه اش به اشخاص. این علامت محبت است که انسان وقتی با کسی صحبت میکند، هرچقدر به او علاقه داشته باشد، ظهور علاقه اش این است که با تمام رو در مقابل او قرار میگیرد.
لذا کسانی که متکبرند، گاهی کسی باهاشان حرف میزند، حتی سرش را هم بلند نمیکند که به او نگاه بکند، یا اگر رویش به طرف دیگری است، برنمیگردد توجه بکند. این علامت بی علاقگی و بی توجهی است.
از بس که مردم را دوست داشت، با هر کسی صحبت میکرد، اگر داشت با این شخص صحبت میکرد، تمام رو در مقابلش بود.
این هم یک ادبی است که…
بعضی از خصوصیات خصوصیات تکوینی حضرت بوده است. ما نمیتوانیم در خودمان ایجادش بکنیم. اینکه ادعج العینین بوده است، ما نمیتوانیم چشم درشت سیاه برای خودمان درست بکنیم. یا اینکه ابیض مشرب حمرة بوده اند، نمیتوانیم رنگمان را اینطور قرار بدهیم. هر چند میتوانیم رنگ زردمان را با ورزش و حال نشاط تغییر بدهیم و شاداب و با نشاط باشد، اما اصل رنگمان همانی است که هست.
اما بعضی مثل این مورد اختیاری است. انسان میتواند تمرین بکند، تصعنی ابتداء، تا کم کم در وجود انسان ملکه بشود، احترام نسبت به مردم را کامل رعایت کردن.
#احترام_به_مخاطب
#پیاده_کردن_صفات_معصوم_در_حد_توان
سُرْبَتُهُ سَائِلَةٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ
ادبیات کلام هم قشنگ است. چقدر کلام را با بلاغت به کار بردند. رشته مویی که از بالای گردن شروع میشد، یک رشته مو مثل یک خط از بالای گردن تا بالای ناف بوده است. یک خط سیاه کشیده شده است در کنار سفیدی بدن. بدن سفید، یک خط سیاهی از بالا تا پایین کشیده شده، زیبایی را دوچندان میکند. اگر بخواهند یک چیزی را جلوه بدهند از رنگ آمیزی اضداد استفاده میکنند. خال سیاه در صورت سفید جزء مدائح افسانهای است. یک خال سیاه در صورت سفید. اینطور مدح میکنند.
یک خط سیاهی از بالای پایین گردن تا پایین ناف در کنارش سفیدی اطراف.
كَأَنَّهَا وَسَطُ الْفِضَّةِ الْمُصَفَّاةِ
مثل اینکه یک نقره تمام اینجا را پوشانده است، وسط نقره یک خط سیاهی که مثل یک سایه است که این را مزین میکند.
وَ كَأَنَّ عُنُقَهُ إِلَى كَاهِلِهِ إِبْرِيقُ فِضَّةٍ
مثل اینکه از گردنش تا شانه اش مثل یک گلاب پاشی است از نقره.
يَكَادُ أَنْفُهُ إِذَا شَرِبَ أَنْ يَرِدَ الْمَاءَ
دماغش کوتاه نبود. دماغ بلند علامت مدیریت است، قدرت مدیریت است. الان عمل میکنند میخواهند کوچکش کنند. خود دماغ کشیده نشان دهنده قدرت مدیریت است.
وَ إِذَا مَشَى تَكَفَّأَ كَأَنَّهُ يَنْزِلُ فِي صَبَبٍ
وقتی میخواست راه برود، مثل کسی که در سرازیری میخواهد راه برود. دیدید انسان چطور راه میرود؟ برای اینکه تعادل حفظ بشود، انسان خودش را به عقب نمیدهد، خودش را قدری به سمت جلو میدهد تا بتواند قدرت کنترل داشته باشد. انگار با نوک انگشتان پا که یک حالت خیز داشته باشند، اینطور راه میرفتند.
لَمْ يُرَ مِثْلُ نَبِيِّ اللَّهِ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ ص.
#صفات_جسمی_پیغمبر
15- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: إِنَّ اللَّهَ مَثَّلَ لِي
______________________________
(1) بكسر المهملة قبل المثناة التحتانية المخففة ما عطف من طرفيها (فى).
(2) أي يتحرك و يضطرب.
(3) سم الابرة: ثقبتها.
(4) الغرة- بالضم- بياض في الجبهة و التحجيل بياض في قوائم الفرس (فى).
(5) أي خشنها و العرب تمدح الرجال بخشونة الكف و النساء بنعومتها (فى).
(6) أفرغ: صب، براثنه: كفه مع الأصابع و في بعض النسخ [تراقيه] و المشاشة: رأس العظم
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 444
أُمَّتِي فِي الطِّينِ
امام صادق علیه السلام میفرمایند که پیغمبر فرمود خدای سبحان برای من همه امتم را در طین تمثل داد. تعبیر مثّل نشان میدهد که این مربوط به عالم مثال است. مثّل لی امتی فی الطین. همانطور که برای آدم سلام الله علیه مثّل ذراریه، و او دید سرنوشت و سرگذشت همه ذراری اش را، همه ذراری اش را دید در سلامت و مرض، در فقر و ثروت، در طولانی بودن و قصر عمرشان، آن وقت بعدش عرض کرد که خدایا من سوالی دارم.
خدای سبحان فرمود آدم تو دو جنبه داری، یکی جنبه جسمانی، یکی جنبه روحی. سوالت را بکن. وقتی سوال کرد، پرسید نمیشد همه اینها عمرشان طولانی باشد، سلامت باشند، ثروت داشته باشند؟ فرمودند آدم این سوال تو از جنبه جسمت نشات گرفت. پاسخی که داد خدای سبحان این است که کسی ثروتمند است مبتلای به کسی است که فقیر است و آزمایش او در این است که با او چه میکند. کسی که فقیر است ابتلای او به این است که با ثروتمند چگونه برخورد میکند و چگونه رفتار میکند، و همینطور در بقیه. هر کدام به دیگری ابتلا پیدا میکنند. آرامش با اضطراب، سلامت با مرض، ثروت با فقر. نه فقط ثروت با فقر، فقر با ثروت، نه فقط سالم با مریض، مریض با سالم. هر کدام از اینها ابتلایی دارند. آنی که سالم است و ثروتمند است و طول عمر دارد، صفات شکر باید در وجودش بروز و ظهور پیدا کند. با نگاه به اینکه رفتارش هم با مقابلش باید چگونه باشد. و آن کسی که مریضی یا فقر یا قصر عمر دارد، مقام صبر و صفات صبر باید در وجودش بروز و ظهور پیدا کند.
و اگر کسی گاهی به این و گاهی به آن مبتلا شد، گاهی ثروت و فقر، گاهی سلامت و گاهی مریضی، اینگونه نباشد که ثروت دائمی باشد یا فقر دائمی باشد، یا مریضی دائمی باشد و یا سلامت، اینطور نیست. لذا این ابتلائات باعث میشود که صفات گوناگون در انسان متجلی بشود.
#ابتلاء_دو_طرفه_ثروتمند_و_فقیر_به_یکدیگر
#ابتلاء_دو_طرفه_سالم_و_مریض_به_یکدیگر
#ابتلاء_دو_طرفه_جوان_و_پیر_به_یکدیگر
همانطور که در مورد حضرت ایوب سلام الله علیه وقتی همسرش آنطور در کوچه به دنبال غذا برای ایوب و کار کردن میگشت، و شیطان ممثل شد به صورت یک مردی بر او که چه میکنی در این کوچه بازار، گفت به دنبال کاری هستم که غذای ظهر را برای خودم و ایوب به دست بیاورم، آنجا گفت تو کی هستی؟ گفت همسر ایوب. گفت همسر ایوب دختر یوسف؟ یعنی تو دوران عزت و شکوه داشتی. ببین به چه فقری مبتلا شدی!
آنجا جوابی داد این خانم که ازش سوال کرد کو عزت یوسفی که نمک بپاشد به زخمش، پاسخ داد که خدای سبحان مردم را گاهی ثروت و مکنت و نعمت میدهد تا صفات شکر برای آنها متجلی بشود، و گاهی سختی و مریضی و فقر ایجاد میکند تا صفات صبر در آنها متجلی بشود، ما چگونه ما شاکر خدا باشیم که پسندید برهه زیادی از عمرمان را که صفات شکر در ما محقق بشود با دارایی و ثروت و مکنت، و پسندید برهه ای از عمر ما را که با سختی و فقر دست و پنجه نرم کنیم تا صفات صبر در وجود ما جلوه گر بشود. ببینید چقدر توحید قوی است. در عین اینکه میکوشد، از صبح تا ظهر در این کوچهها دویده تا یک کاری پیدا بکند، تا غذایی از قبلش به دست بیاورد، اما در عین حال مقام صبر و صفات صبر را مظهریتش را از خدا میبیند و افتخار میکند که خدا پسندید بر ما در این دوره که صفات صبر با سختی، برای ما آن صفات متجلی بشود.
#تجلی_صفات_صبر_و_شکر_در_ابتلائات
#ابتلاء_و_تجلی_صفات_الهی_در_انسان
#ابتلاء_و_رشد
این روایت شریف صدری دارد که آن صدر در روایات مختلف دیگری هم آمده است. گاهی همین روایت نظیرش از امام باقر علیه السلام نقل شده است از جابر بن عبد الله انصاری. امام باقر نقل میکند از جابر که جابر نقل میکند از پیغمبر خدا:
14، 6- 15- جا، المجالس للمفيد مُحَمَّدٌ بْنُ الْمُظَفَّرِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِيِّ عَنْ إِدْرِيسَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ سُدَيْفٍ الْمَكِّيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع وَ مَا رَأَيْتُ مُحَمَّدِيّاً قَطُّ يَعْدِلُهُ قَالَ حَدَّثَنِي جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ: نَادَى رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَحَضَرُوا بِالسِّلَاحِ
وقتی اینگونه ندا میکردند، آماده بودن و جمع شدن برای جنگ بود. لذا همه با سلاح جمع شدند.
وَ صَعِدَ النَّبِيُّ ص الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً
حقیقت وجودی این یهودی است. لذا روز قیامت به صورت یهودی مبعوث میشود.
این خیلی بحث زیبایی است که کسانی که مبغض هستند نسبت به اهل بیت، ذاتشان یهودی است. ممکن است به ظاهر بنی امیه باشند، اما بنی امیه هم با این نگاه ذاتش و ژنش برمیگردد به یهودیت.
قَالَ جَابِرٌ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ
فَقَالَ وَ إِنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّمَا احْتَجَزَ مِنْ سَفْكِ دَمِهِ أَوْ يُؤَدِّيَ الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُوَ صَاغِرٌ
بغض اینها به اینجا میکشد که این در حقیقت یهودی است. اما فقط اثر شهادتین این این است که دمش محفوظ است، خونش ریخته نمیشود و از جزیه در امان است.
اینها را ندارد. اما یهودی است.
ثُمَّ قَالَ ع مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً فَإِنْ أَدْرَكَ الدَّجَّالَ كَانَ مَعَهُ
کسانی که همراه دجال هستند، وقتی دجال ظهور میکند، کیها هستند؟ مبغضین اهل بیت هستند. مبغضین اهل بیت در سلک یهودیان هستند. یعنی یهودیان مبغضین اهل بیت علیهم السلام هستند.
این یک کد است. یعنی دارد نشان میدهد که حقیقت یهودیت که صهیونیستها مظهر تامش هستند، بغض اهل بیت در وجودشان است. لذا دشمن نهایی شان شیعیان اهل بیتی هستند. نهایت مقابله شان با شیعیان اهل بیتی است. کینه شان نسبت به همه مسلمانان هست، اما کینه حقیقی شان نسبت به محبین اهل بیت است. لذا صحنه معارضه و مبارزه را اگر با شیعیان ببینند، آنجا اوج قساوت اینها بروز خواهد کرد. چون اوج نگاه اینها در بغض با شیعیان اهل بیت است.
لذا میفرماید فان ادرک الدجال کان معه، این همراه دجال خواهد بود، اجابت خواهد کرد.
وَ إِنْ هُوَ لَمْ يُدْرِكْهُ بُعِثَ فِي قَبْرِهِ فَآمَنَ بِهِ
اگر دجال در زمان این نباشد، بعدها بیاید و این قبل از دجال باشد، در قبرش دجال به او مبعوث میشود و این به دجال ایمان میآورد.
یعنی تمام دورانی که اینها هستند، حرکتشان دجالی است. ظهورشان از سنخ ظهور دجال است. اگر خواستیم بشناسیم که دجال چه حرکتی را در آخر الزمان صورت میدهد، حرکت یهود را ببینیم در طول تاریخ. حرکت یهود سنخش از سنخ حرکت دجال است. درست است آن اوجش است، اما این نمادش است. و این نگاه که الان ما داریم از یهود میبینیم، از سنخ حرکت دجال است، از سنخ ظهور دجالی است که این دارد خودش را آشکار میکند. اینها کد میدهد دست ما برای اینکه نگاهمان را به سمت ظهور و آمادگی مان را برای ظهور نسبت به دجال چطور ایجاد بکنیم. میگوید ببینید یهود چه میکند، آنچه یهود میکند نمادی از حرکتی است که دجال خواهد کرد. اینها مومنان به دجال هستند. اینها کسانی هستند که وقتی دجال حرکت میکند و میآید، حالا چه دجال یک نماد باشد در دوره آخر الزمان، یا یک شخص باشد. حرکت این ها در همان راستاست.
إِنَّ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ مَثَّلَ لِي أُمَّتِي فِي الطِّينِ
در مقابل این حرکت بغضی دجالی و یهود، این تمثل را خدا در طین ایجاد کرد.
دنباله روایت در همین جا که هستیم آمده است.
وَ عَلَّمَنِي أَسْمَاءَهُمْ كَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا فَمَرَّ بِي أَصْحَابُ الرَّايَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لِعَلِيٍّ وَ شِيعَتِهِ قَالَ حَنَانُ بْنُ سَدِيرٍ فَعَرَضْتُ هَذَا الْحَدِيثَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ لِي أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ سُدَيْفٍ فَقُلْتُ اللَّيْلَةُ سَبْعٌ مُنْذُ سَمِعْتُهُ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْحَدِيثَ مَا ظَنَنْتُهُ مِنْ فِي أَبِي إِلَى أَحَدٍ.
#بغض_اهل_بیت
#یهود_و_بغض_اهل_بیت
#دجال_و_بغض_اهل_بیت
#یهودی_بودن_مبغض_اهل_بیت
وَ عَلَّمَنِي أَسْمَاءَهُمْ كَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها
آیا اینکه تعلیم اسماء شد یعنی فقط اسم اینها را میدانند، یا حقیقت اسمی است که با مسمی تناسب دارد؟ اسمی است که با مسمی تناسب دارد. چنانچه علم آدم الآسماء کلها اسمی بود که با مسمی تناسب داشت. و الا فقط یک فرهنگ لغتی میشد آدم. فرهنگ لغت نبود. اسمی بود که با مسمی تناسب داشت.
به تعبیر دقت کنید:
فَمَرَّ بِي أَصْحَابُ الرَّايَاتِ
به دنبال تعلیم اسماء مومنین و تمثلشان برای پیغمبر، فمر بی اصحاب الرایات. اصحاب رایات یعنی آن کسانی که امامت داشتند در طول تاریخ، چه امامت ظالمانه، چه امامت هادیانه و امامت به حق. میگوید اصحاب رایات امت من را نشانم دادند. نشان میدهد که در امت پیغمبر اصحاب رایاتی هستند که در هر دوره ای مردم با تبعیت از آنها و دنبال آنها رفتن دارند یک حزب و قومی و شکلی را آشکار میکنند.
بین اینها که اصحاب رایات هستند حاکمان و حکمرانانی هستند که
متمثل شدند و همه را دیده است
فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلِيٍّ وَ شِيعَتِهِ
در بین اصحاب رایات رایت امیر مومنان فقط رایت هدایت است و شیعیان امیر مومنان. من برای رایت امیر المومنین و شیعیان حضرت استغفار کردم. یعنی بقیه رایات را با این نگاه دعا نکرده اند، تایید نکرده اند. فاستغفرت لعلی و شیعته. در بین پرچمهایی که بلند شده است پرچم امیر مومنان را… لذا هر پرچمی که به برافراشته شدن پرچم امیر المومنین منتهی شده باشد، فاستغفرت لعلی و شیعته صدق میکند. هر جایی که پرچمی مقابل این پرچمها باشد مورد تایید پیغمبر قرار نگرفته است.
لذا انقلاب اسلامی که اساسش بر اهتزاز نام امیر مومنان علیه السلام و حضرات معصومین است، رایت علی است رایت امیر مومنان است. بر افراشته شدن همین رایت است، لذا فاستغفرت لعلی و شیعته.
و شیعته هم دلالت درش هست که هر پرچمی که نه فقط دست خود علی باشد، بلکه پرچمی که دست شیعیان امیرالمومنین باشد که آنها هم برافراشته شدن نام امیر المومنین است مورد استغفار پیغمبر قرار گرفته است.
-حکومتهای شیعی که شکل میگیرد با استغفار نقصهایشان کم میشود و رشد میکنند؟
بله. بالاخره هیچ حکومتی قبل از ظهور بدون نقص نیست. یا به لحاظ یا به لحاظ فاعلی یا به لحاظ هر دو. به لحاظ قابلی، یعنی مردم زمینه شان کامل نباشد. نقص دارند. گاهی به لحاظ فاعلی، یعنی آن پرچمداری که مثل ولی فقیه است، وقتی پرچم را بلند میکند، عصمت ندارد. اما نقص این عصمت را خدای سبحان و پیغمبر اکرم با استغفاری که میکند جبران میکند. یا هم در جانب فاعلی و هم در جانب قابلی کاملا عزتمند است و تام است، آن میشود ظهور. آنچه فاعلی تام باشد و قابلی ناقص، مثل زمان خود امیر المومنین و حضرات معصومین. آنی که قابلی و فاعلی ناقص باشد، مثل دوران غیبت. آنی که قابلی و فاعلی تام باشد، مثل دوران ظهور. پس هر سه مصداق دارد و این استغفار برای آنجایی که تام قابلیت و فاعلی باشد دفع موانع است. برای آنجایی که نقص در فاعل یا قابل یا هر دو باشد، رفع موانع و دفع موانع است. رفعش به لحاظ چیزهای که پیش میآید. لذا در هر حادثه ای که پیش میآید توسل به پیغمبر برای اینکه دفع بکند این جریان را و این مانع را جا دارد. با این روایت سازگار میشود. توسل به پیغمبر برای رفع این مانع که استغفار حضرت شامل بشود. آن اقتضاء در وجود ما هم ایجاد بشود.
#استغفار_پیغمبر_نسبت_به_شیعیان_امیرالمومنین
#جبران_نقائص_شیعیان_در_انقلاب_اسلامی_به_واسطه_دعای_پیغمبر
إِنَّ رَبِّي وَعَدَنِي فِي شِيعَةِ عَلِيٍّ خَصْلَةً
پیغمبر اکرم میفرمایند که در مورد شیعیان امیر المومنین به من خصوصیتی را وعده دادند
قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِيَ قَالَ الْمَغْفِرَةُ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ
مغفرت من شامل کسانی از آنها که ایمان میآورند میشود، یعنی نقصهای آنها جبران میشود. این خیلی زیباست. المغفرة لمن… کسی که ایمان آورده، دنبال عمل صالح بوده، دنبال ایمان بالاتر بوده، اما حد و توانش محدود است. قدرت عملش محدود است اما دنبال امیر المومنین بود. دنبال جریان ولایت بود. میفرماید المغفرة لمن آمن منهم
آنی که ایمان آورد و دنبال ولی بود، من آن نقص هایش را که به دنبال ولی بود… ولی دارد، امام دارد، غایت دارد، مطلوب دارد، به آن سمت میخواست حرکت کند، اما نقص قابلی دارد، توان فاعلیتش بیش از این مقدار نبوده است، میفرماید من جبران میکنم.
وَ أَنْ لَا يُغَادِرَ مِنْهُمْ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً
این هم خیلی زیباست که از گناهان اینها میگذرم. چه کوچکشان و چه بزرگشان. نه چه گناهان کوچک و چه گناهان بزرگ.
آیه شریفه میفرماید
وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهٰذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَ لاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً ﴿49﴾
لایغادر صغیرة من الذنوب و لا کبیرة من الذنوب الا احصاها. این مربوط به مجرمین است. در آن چیزی که قرار گرفتند ترسان هستند. چون میدانند که غیر از اینها هم خیلی چیزهای دیگر هست. از اعمالشان میترسند. این چه کتابی است که کوچک و بزرگ همه درش ثبت شده و محفوظ است.
اما اینجا وعده الهی در مغفرتی است که ان لایغادر منهم، خدا نگیرد از آن ها، یعنی اینطور نیست که بخواهد اخذ بکند اینها را، منتها کدام را؟ گناهان کوچکشان را یا گناهان بزرگشان را؟
اینجا به این کار ندارد. نگرفتن را میزند به کوچک و بزرگ از مومنان. صغیر و کبیرشان را اخذ نمیکند بر گناه. آن گناه ممکن است کوچک و بزرگ داشته باشد. تضمین آیه را کرده اند، اما مقصودش مومنین بود، که صغیر و کبیر مومنان اخذ نمیشوند بر گناهشان.
البته این به این معناست که شیعه به دنبال ولایت و امامش بوده، اما گاهی از دستش در رفت و کاری کرد. نه کسی که عنادا و به عنوان مقابله با خدا کاری بکند. آن ممکن است حتی ولایت را ازش بگیرد. اما اگر انسان از دستش در رفت، میفرماید راه بسته نیست. اینها را خدای سبحان به لحاظ آن حقیقت نظام روحی شان که نظام اعتقادی شان بوده است، این گناه برایش عرض است. چون عرض است و ذاتش با ولایت است، بله، ممکن است با یک فشاری، در روایت دارد قبض روح سخت، یک مریضی در دنیا، یک تنگنا در دنیا، اخذناهم بالبأساء و الضراء لعلهم یتضرعون، یا در برزخ با فشارها و سختی تمام میشود. این تا قیامت برای این نمیماند. ان لایغادر منهم صغیرة و لا کبیرة، تفصیلش در روایات دیگر میآید که چطور اینها اخذ نمیشوند. بعضیها از همین جا که دارند میروند پاک میروند. چون اینها صغیره بود، با قبض روح میریزد. اما بعضیها ممکن است مراحلی را بطلبد. لذا دارد که نظام تطهیری در دنیا برایشان ایجاد میشود. مریضیها و مشکلاتشان نظام تطهیر است. این ها را پاک میکند. از سنخ ان لایغادر است.
-مراد از صبی که غیر مکلف نیست؟
اگر کسی بخواهد غیر مکلف را ضمیمه بکند، حلش به این است که ان لایغادر منهم صغیرة و لا کبیرة یعنی به آنچه از آباء در وجود اینها قرار داده شده بوده، در وجود اینها نمیماند. مثل آنچه در نظام آبائی در اینها قرار گرفته باشد. این دفع میشود و اینها به کمالشان میرساند. یعنی مانعیت کمال را از صغیر هم برمیدارد. لذا عیبی ندارد. صغیر تکلیف ندارد، خودش گناه ندارد. اما موانعی که از آبا باشد، به عنوان گناه نه، اما به عنوان مانع برای کمال برایشان هست. آنها را هم برمیدارد.
-اگر صغیر به معنای غیر مکلف نیست، چه فرقی بین او و کبیر هست؟
یکی آغاز حرکتش است و یکی پایان حرکتش است. ما در روایت داریم که بر صغیر ساده میگیرند، بر پیر سخت میگیرند. در بعضی از روایات دارد که پیر وقتی پیر میشود، میگویند ولش کن.
هر کدام از روایات که آمده است، مستوایی در دلالت دارد. لذا بین صغیر و کبیر تفاوت هست. جنبه رحمت شمول پیدا میکند برایشان.
منتها در هر کدام از صغیر و کبیر بروز جنبه رحمت به نحوی میشود.
-با توجه به قرینه مغفرت که در بالا آمده است، به افعال هم میشود بخورد، افعال صغیره و کبیره شان.
اگر صغیره و کبیره را به افعال بزنیم عیبی ندارد، با آیه سازگارتر است. منتها در آیه چون آیه بر مجرمین است، آدم کأنه دلش نمیخواهد همان را مصداقش را بخواهد برای مومنان بیاورد. این فشار و شدت در برابر مجرمین است که ذاتشان پلید شده است. اما در جایی که ذات پلید نیست، لمم را میگذرند، اخذ به صغیر نمیشوند، و لذا اساس وعده بر گذشت نسبت به صغیر داده شده است. وعده جدیدی تلقی نمیشود. عیبی هم ندارد که به افعال بزنیم.
منتها از باب رحمت ویژه اگر اینطوری بیان کردیم، این یک کرامت ویژه میشود.
#مغفرت_صغیر_و_کبیر
#مغفرت_صغیره_و_کبیره
وَ لَهُمْ تَبَدُّلُ السَّيِّئَاتِ حَسَنَاتٍ.
این هم خیلی زیباست. تبدل سیئات به حسنات برای همه نیست. چون در خود آیه هم دارد که
إِلاَّ مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً ﴿70﴾
ما تکفیر سیئات داریم، مغفرت سیئات داریم، التائب من الذنب کمن لا ذنب له داریم، اما تبدل سیئات به حسنات خیلی عظیم است. یعنی خود آن سیئه تبدیل میشود به حسنه، نه سیئه پاک میشود. نه سیئه تکفیر میشود و جلو تاثیرش گرفته میشود. نه. سیئه تبدیل میشود به حسنه. باید این ذات یک تغییر اساسی درش ایجاد بشود که این سیئه که در وجود بود خودش یک سکوی پرش بشود برای این. یک تنفر عظیم درش ایجاد بشود از عمل بدی که داشته تا در وجودش شدت شوق به خوبی ایجاد بشود. یعنی همان عمل بد برای این اثر شدت تنفر از بدی و شدت شوق به خوبی ایجاد بکند. این تبدیل سیئه به حسنه است.
اگر انسانی نسبت به گناهی که داشت، یک موقع جلو خودش را گرفت که دیگر به این گناه مبتلا نشود این میشود
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿7﴾
این تکفیر سیئه است، یعنی جلو اثر سیئه گرفته میشود. همچنانکه در نظام عملی اش نگذاشت به گناه دوباره متبلا بشود.
اما از گناه بیزار و متنفر نشده است. نسبت به طرف مقابلش شوق پیدا نکرده است. اما در عین حال جلو خودش را هم در گناه گرفته است. این هم نکفر عنهم سیئاتهم.
اما اگر کسی الا من تاب، توبه کرد، و آمن، یعنی مرتبه بالاتر ایمان، و عمل صالحا، مرتبه عمل صالح مقابل آن سیئه را آورد، اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات. اینها همه گذشته شان میشود یک دفعه میشود طهارت. نه فقط پاک. بلکه طهارتی که اقتضای عمل صالح بیشتر ازش در میآید.
لذا میفرمایند به اینها وعده تبدیل سیئه به حسنه داده شده است. یعنی اینها در نظام وجودی شان، نظام الا من تاب و آمن و عمل صالحا است. یعنی خدا این توفیق را برایشان ایجاد میکند تا به اینجا برسند.
#تبدیل_سیئات_به_حسنات
#یبدل_الله_سیئاتهم_حسنات
ان شاء الله خدای سبحان ما را از شیعیان امیرمومنان و امت پیغمبر قرار بدهد. ان شاء الله اسم ما را در آنجایی که برای پیغمبر تمثل دادند اسماء امتش را و شیعیان امیر المومنین را و استغفاری که پیغمبر برای امیرمومنان و شیعیان امیرالمومنین کرده است شامل همه ما بشود. ان شاء الله خدای سبحان نصرت پیغمبرش را و امیر مومنان را که نصرت حیدر کراری است شامل محور مقاومت به خصوص در این ایام سخت قرار بدهد.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
کیف کنیم وقتی این روایات را میخوانیم. وقتی میفرمایند فاستغفرت لعلی و شیعته ببینیم که پیغمبر دارد برایمان دعا میکند. حال کنیم. اینطوری نگاه بکنیم. غائب نبینیم. دور و در مورد یک عدهای. نه. فاستغفرت لعلی و شیعته. ما داخل در این حزب ببینیم خودمان را. چقدر برای آدم حالت انبساط و سرور و هیجان و ارتباط و محضریت ایجاد میشود. برای ارتباط بیشترمان با پیغمبر یک صلوات محمدی ختم کنید.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 467” دیدگاه میگذارید;