جلسه 458      14/07/1403

 

4- أَحْمَدُ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّدٍ ص أَنِّي خَلَقْتُكَ‏ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً وَ نَفَخْتُ فِيكَ مِنْ رُوحِي كَرَامَةً مِنِّي أَكْرَمْتُكَ بِهَا حِينَ أَوْجَبْتُ لَكَ الطَّاعَةَ عَلَى خَلْقِي جَمِيعاً فَمَنْ أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاكَ فَقَدْ عَصَانِي وَ أَوْجَبْتُ ذَلِكَ فِي‏

______________________________

(1) أي كره الإقامة فيها.

(2) في بعض النسخ [فأضاء]

 

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 441

عَلِيٍّ وَ فِي نَسْلِهِ مِمَّنِ اخْتَصَصْتُهُ مِنْهُمْ لِنَفْسِي.

روایت شریف هر جمله اش چقدر معانی مختلف را مندمج کرده است در خودش! به خصوص با تضمینی که نسبت به آیات قرآن قرار داده شده است. لذا روایت فراز به فراز گفتارهای زیادی را دارد. ما سعی می‌کنیم به طور خلاصه چند فراز را با یک نگاه اجمالی در محضر روایت شریف باشیم.

به زیارت امام باقر علیه السلام رفتیم در این روایت. سلام می‌دهیم. اذن می‌گیریم از حضرت که اذن ورود به ما بدهند. آن هم افضل ما اذنت لاحد من اولیائک.

4- أَحْمَدُ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّدٍ ص

حدیث قدسی است. این وحی عام است. به معنای قرآن نیست. اما تضمین وحی به معنای خاص شده است.

أَنِّي خَلَقْتُكَ‏ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً

تضمین آیه سوره مریم است در ارتباط با جریان حضرت زکریا که وقتی تقاضای فرزند می‌کند و بعد خدای سبحان اجازه می‌دهند و قبول می‌کنند و این ها بشارت می‌دهند، بعد اظهار اینکه من همسرم عاقر است و خودم پیر هستم، چطور در این جمع بین پیری و عقری که در کار هست، چطور فرزند امکان پذیر می‌شود؟ خدا می‌فرماید قال کذلک قال ربک هو علیّ هین.

يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيّاً ﴿7﴾

قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً ﴿8﴾

قَالَ كَذٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً ﴿9﴾

چنانچه این موکول به مقدمات قابلی فقط نیست که اگر مقدمات قابلی ضعیف بود، فاعلیت حضرت حق تحت تاثیر آن قابلیت ضعیف بشود. فاعلیت اطلاق دارد. در روال عادی قابلیت خودش را در هر ترازی برساند، می‌تواند بهره مند بشود. اما خدای سبحان قابلیت را هم خودش فراهم می‌کند.

آن یکی جودش گدا آرد پدید، واندگر بخشد گدایان را مزید.

قابلیت از کجاست؟ از جای دیگری اعطا نمی‌شود. منتها به کار گیری قابلیت که خدا داده شرط بهره مندی است. هیچ گاه قابلیت مانعیت نیست. اگر قابل در به کار گیری ضعیف نبود، یعنی ظرفیت را به کار گرفت کاملا، هیچ گاه قابلیت مانعیت ایجاد نمی‌کند در دستگاه الهی. حضرت آیت الله بهجت می‌فرمودند آنچه بلد هستید به کار بگیرید، آنچه بلد نیستید خدا اعطا می‌کند. قابلیت برای این است که نقطه شروع و آغاز باشد. از آنجا که قابلیت نیست نگوییم می‌خواهیم. اما اگر کسی قابلیت که نقطه های شروع است به کار گرفت، بعد از این خود این قابلیت زاست. یعنی اینطور نیست که بگوییم قابلیت به کار گرفته شد و تمام. نمونه ظاهرش همین پیری و عاقر بودن است. قابلیت است این ها دیگر. اینجا هم دست فاعلیت خدا بسته نیست که بگوییم قابلیت نیست. هم عاقر بودن است و هم پیری. می‌گوید نه، چطور آنجایی که خدا خلق کرد و لم تک شیئا، اصلا هیچ نبودی، یعنی اگر به مبدا اولی نگاه بکنی، این مبدا اولی چه مبدا اولی خود این و چه مبدا اولی آدم. به لحاظ اینکه او اب است و همه را شامل می‌شود، و لم تک شیئا. هیچ قابلیتی نبود. اما خدای سبحان آن یکی جودش گدا آرد پدید. قابلیت می‌دهد. یا آن شعر هم خوب است که داد حق را قابلیت شرط نیست. خیلی تعبیر زیبایی است. چون قابلیت ساز هم هست. منتها به شرط -این شرط هم شرط عملیاتی است- اینکه آن قابلیت های سابق را به کار گرفته باشد، بگوید من بیشتر می‌خواهم، راه بسته نیست. با این نگاه که خدای سبحان نمی‌گوید سلسله قابلیت حق از یک جای دیگری آمده است، من هم زیر بارش نمی‌روم، می‌خواهم به هم بزنم. نه. آن را هم خودش ایجاد کرده است. اما خودش مقهور این هم نیست. با اینکه وجبت عنه است، از کس دیگری واجب نشده است، قانون و قاعده خودش است، وجب عنه است نه وجب علیه، اما در عین حال، می‌تواند بالاتر از این هم باشد؟ میگوید بله، این کف کار است. سیر با قابلیت آغاز راه است. از اینجا آغاز بکنید، من آنچه را لازم داشته باشید، قابلیتش را هم می‌دهم، فاعلیتش را هم می‌دهم.

#مشروط_نبودن_عطای_حق_به_قابلیت

آیه یأس خواندن در کار نیست. حتی عتاب دارد اگر کسی فقط دائر مدار قابلیت ببیند، وقتی جریان ساره سلام الله علیها بود، در آن جایی که بشارت فرزند را داد، آنجا تعجب کرد. خدا عتاب قرار داد برای این ها. بحث عتابش بحث مفصلی است که چرا تعجب کردی!

قَالَتْ يَا وَيْلَتَا أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هٰذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هٰذَا لَشَيْ‌ءٌ عَجِيبٌ ﴿72﴾

قَالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ ﴿73﴾

امر فوق خلق است. در جانب امر الهی استعداد و قابلیت طی شده است. یک جا بحث نظام خلق است که خودش قرار داده است. اما خدای سبحان الا له الخلق و الامر، خالقیت و استعداد و قابلیت و اجابت و … دارد. نظام امر هم دارد که موکول به قابلیت نیست. از امر خدا تعجب می‌کنی؟ از شما روا نیست تعجب از امر خدا. اینکه امر را دائر مدار قابلیت بکنیم. نظام قابلیت را خودش ایجاد کرده است. نظام خلق الهی است. این هم از اوست. اما مقهور او نیست. نظام حاکم هم دارد. امر الهی هم در کار است. مثل عصای موسی که اژدها شد، مثل آتش که نسوزاند. یعنی گاهی تجلی امر است در جایی که لازم است، محدود نیست خدا به نظام خلق، الا له الخلق و الامر. نظام خلقش را خودش ایجاد کرده است، قواعدش هم از جانب خدای سبحان است، ما مقهور نظام خلق هستیم وقتی با خلق هستیم. اما وقتی با خدا رابطه داریم، خدا نظام خلق و امر هر دو را دارد. این یک نظام است. آن هم یک نظام دیگر است که انسانی که با خدا رابطه دارد و هر دو جهت را ارتباط می‌گیرد، أ تعجبین من امر الله، یک مؤاخذه است. آن را هم ما اعطا کردیم، اما مقهور او نیستیم. عالمی فراتر در کار هست.

اگر انسان نگاهش را اینطور قرار داد، هیچ گاه بن بست نمی‌بیند. چرا؟ چون حداکثرش این است که بن بست ها که آن هم صحیح نیست در نظام خلق است. محدودیت ها در نظام خلق است. اما تا خدا می‌گوید الا له الخلق و الامر، تو هم رابطه خلقی داری با ما، هم رابطه امری داری، تو گسسته نیستی، در نظام امر هم با ما هستی، اگر انسان دید که بر فرض نظام خلق به حدش رسید، تازه آغاز نظام امر است و امکان نظام امر است. او سر جایش محفوظ است. با اینکه در نظام خلق هم محدودیت ها در نگاه اول است. و الا حقیقت نظام خلق که آیت خداست، فعل در حد فاعل است. فعل مرتبط با فاعل است. اگر عالم خلق خداست، خلق هم محدودیت هایش ظاهر اولی است، نه اینکه ذاتی این عالم باشد. وقتی به نگاه خدا می‌بینی و این فعل خدا و خلق خداست، حتما با او نسبت دارد و هیچ حدی در آن نسبت دیده نمی‌شود. حد را ما ایجاد می‌کنیم. این حد قابل برداشته شدن است با نگاه به فاعل، اگر از طرف فاعلیت ببینیم.

انی خلقتک و لم تک شیئا. ما در نظام خلق تو هم این محدودیت ها را قرار نداده بودیم. ابتدای خلقت لم تک شیئا بودی.

#موکول_نبودن_عالم_امر_به_قابلیت

یک بحثی دارد که آیا خدای سبحان هر چیزی را از شیءای خلق کرده است؟ اولین شیء چی می‌شود؟ اگر اینطور باشد شیء باید ازلی باشد. لم تک شیئا، یعنی لم تکن من شیء؟ عیبی ندارد. از شیءای خلق نشدی. اینطور نیست که هر خلقی من شیء باید باشد.

آیا من لا شیء است وقتی من شیء نیست؟ آیا من لا شیء نقیض من شیء است؟ یا لا من شیء است؟ لا شیء یعنی عدم.

خدا از عدم خلق نمی‌کند. از شیء هم خلق نمی‌کند. لا من شیء خلق می‌کند. اینطور نیست که خلقش همه اش تغییر باشد. یک شیءای باشد، تغییر بدهد بشود شیء دیگری. ابداع هست که سابقه ای نداشته است. اما لا من شیء منافات ندارد که خدای سبحان حقیقت علمش که مبدا عالم است، اطلاق شیء برش نمی‌شود، اما مبدئیت هستی از آنجاست. اگر گفتیم لا من شیء، یعنی شیء نمی‌خواهد حتما مبدا باشد. هر چند در نظام خلقت شیءای مبدا شیء بودن هم عیب ندارد. اما در نهایت سلسله و زنجیره به محال منجر می‌شود. چون اگر هر چیزی بخواهد از چیز دیگری خلق شده باشد، اولین شیء هم باید از شیء خلق شده باشد. پس شیء باید ازلی باشد. این سلسله لزوما ازلی نیست. چون لا من شیء خلق شده است. لا من شیء یعنی نظیری قبلا نداشته است. عدم نیست. اما نظیری نداشته است. اگر عدم نیست، نه اینکه وجود شیء خلقی باشد. ممکن است این نظام علم الهی باشد که به عالم وجود و عین می‌آید و این صدق می‌کند.

#خلق_اشیاء_لا_من_شیء

و لم تک شیئا می‌گوید دید را وسیع کنید. محدود در عالم ماده و شیء نکنید. این فقط برای حضرت زکریا بوده یا برای ما هم هست؟ این را فقط مخصوص انبیاء قرار داده است که برای ابراهیم خلیل در پیری و برای زکریا در حالت عاقر بودن همسر و پیری، یا مسائل دیگری از این سنخ که در قرآن ذکر می‌کند؟ نه. عمومیت دارد. خداوند عزیز غیر مغلوب است. هیچ بن بستی در این رابطه نیست. اگر این ها باور بشود، انسان به هیچ حدی و محدودیتی قانع و راضی نمی‌شود. چون رابطه با یک حقیقت نامحدود غیر متناهی امکان پذیر است. دستور بر این رابطه داریم. لذا هر چیزی را در دایره قابلیت ها نبینیم. چه در روابط اجتماعی و چه در روابط فردی. اگر تقاضا و دید و تحلیل را آدم بخواهد فقط در دایره قابل نبیند، حد قابل فقط برایش نباشد، اعدوا لهم ما استطعتم سر جایش هست. اما محدود به این نیست. موشک ساختن و موشک زدن سر جایش هست. اما منحصر به این نیست. حقیقتا منحصر به این نیست. همانجایی که موشک می‌سازد هم منحصر به قابلیت ها نیست. همانجایی هم که می‌زند منحصر به محاسبه ها نیست. اما محاسبه و قابلیت ها را نفی نمی‌کند. منحصر نیست. اگر حساب آدم با خدا از این سنخ حساب بشود… تمام قابلیت ها و علل را ببین. اما کار ما موقوف و محدود بر این نیست. یک کسی بگوید من این ها را نمی‌بینم، می‌گوید نمی‌شود. این هم سنت من است. این را هم من قرار دادم. اگر از این ها عبور بکنی و به این ها توجه نکنی، از من خواستی عبور بکنی. اگر یکی فاعل علل بود و دیگری فاعل امر بود، می‌گفتیم به آن کار نداریم. اما ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها، آیا یعنی در سببیت من محدودم؟ می‌گوید نه. آغاز از سببیت است. ادامه فقط در سببیت نیست. کسی از وسط راه بخواهد بگوید من از سببیت ها نمی‌آیم، می‌گوید نمی‌شود. چون سنت من را زیر پا گذاشتی.

#غلط_بودن_بی_توجهی_به_اسباب

ابی الله. اما فقط سببیت ها؟ می‌گوید نه. این شروع است. من شما را از نطفه و علقه و عظام… ثم انشأناه خلقا آخر، این خلق آخر خلق آخر است، محدود نمانده است، اما شروعش از آنجاست. هم اسباب باید باشند، هم خلق آخر. خلق آخر چه با حرکت جوهری باشد و چه به تحلیل دیگر، انشأناه خلقا آخر. سیر سابق نیست. یک تحول است. عالم امر گونه است. مثل نفخت فیه من روحی است. اما این سنخ کی محقق می‌شود؟ از آغاز عالم خلق و این سیر را طی کردن شکل می‌گیرد.

انی خلقتک و لم تک شیئا. چیزی نبودی. اما خلق کردم تو را. ندیدی مگر؟ پس چرا احساس می‌کنید که عاقر بودن و پیر بودن مانع می‌شود؟

خیلی زیباست که وقتی زکریا دید که هر وقت پیش مریم حاضر می‌شود نزد او طعام بهشتی حاضر است، روایت ذیل مسئله دارد که میوه در غیر فصل بوده است، به این نکته منتقل شد -انبیاء اینگونه رشد دارند، حوادث و وقایع دائما آیت به سوی رشد است- که خدای سبحان می‌تواند در غیر فصل رزق فصل را بدهد. پس می‌تواند در پیری بچه بدهد. عاقر بود فصل است. می‌تواند در غیر فصل بچه بدهد. اینطوری نگاه بکنیم ببینیم نگاه ما اینطور است؟

این خیلی زیباست، علامه می‌فرمودند وقتی کسی مریض می‌شود، دعا می‌کنیم برای سلامتی اش. اما اگر کسی مرد دیگر دعا نمی‌کنیم. اما انبیاء دعا می‌کردند و مرده زنده می‌شد. این قابلیت را در خدا می‌دیدند. ان العطیة علی قدر النیة. حواسمان باشد خودمان را محدود نکنیم، حد نزنیم. فاعل در فاعلیتش غیر محدود است. قابل در قابلیتش محدودیت دارد. اما محدودیت قابل حد زننده نیست. بله، اگر تو نخواستی، حد را قطعی دانستی، نمی‌توانی عبور بکنی. به خدا گفتی من می‌خواهم، اما با این سلسله. نا خودآگاهت است. وقتی اعتقادت این است که فقط از طریق اسباب باید باشد، خودت حد زدی. او انزل من السماء ماء است، اما تو سالت اودیة بقدرها هستی. تو به اندازه حدت بهره می‌گیری. این حد قابل است و حد قابل ذاتی اش نیست. در ارتباط با انسان هیچ قابلیتی ذاتی نیست. حد یقف ندارد. ولی نقطه آغازش هست. چنانچه نطفه و علقه و مضغه نقطه آغاز هست، اما ثم أنشاناه خلقا آخر نقطه عبور انسان است و از آنجا عبور می‌کند.

انی خلقتک و لم تک شیئا، چیزی نبودی مطلقا، یا چیز ارزشمندی نبودی. همه این ها آمده است.

وَ نَفَخْتُ فِيكَ مِنْ رُوحِي كَرَامَةً مِنِّي

تو که از جهت قابلی لم تک شیئا، چیز ارزشمندی نبودی، یا چیزی نبودی، من بالاترین فاعلیت را که نفخت فیک من روحی باشد به تو دادم. چقدر زیباست. لذا انسانی که از چشم خدا نگاه بکند، هیچ حدی محدودیت نیست. هیچ قیدی تقید نیست. انسان می‌تواند از چشم اطلاقی خدا به عالم نگاه بکند و اگر خودش را محدود کرد که از سیر قابلی که پایین به بالاست فقط ببیند، محدودیت هایش را برای خودش قرار داده است. حرکت از پایین به بالا هست، اما محدود به این حرکت نیست. اینجا هم دوتایش را آورده است.

انی خلقتک و لم تک شیئا. این قابلیت است. اما فاعلیت الهی نفخت فیک من روحی است. اضافه اضافه تشریفیه است، یعنی عالی ترین مرتبه فاعلیت. یعنی اگر خدا گاهی با ملائکه اش نازل می‌کند، گاهی دستگاه الهی است که چیزی را نازل می‌کند، گاهی به واسطه انبیاء و رسل، می‌گوید نه، من روحی، مستقیم و بی واسطه.

نفخت فیک من روحی که تضمین آن آیه شریفه است که می‌فرماید

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ﴿29﴾

خطاب در مورد جریان آدم است. گل که قابل است را من خلق می‌کنم، تسویه می‌کنم، یک دوره ای بگذرد، این گل به اوج قابلیتش برسد، و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. گل را تسویه کردن و به آمادگی رساندن مقدمه بود. اما فاعلیت در حد نفخت فیه من روحی افاضه شده است. چقدر این دو را با هم دائما بالا و پایین می‌کند. می‌گوید شما این دوتا با هم هستید، نه تک تک. فقط قابل نیستید، فقط هم نظام روح نیستید که بگویید قابلیت ها مندک است و هیچی نیست. قابلیت ها در کار هست اما محدود به قابلیت ها نیستید.

در پاسخ: می‌فرماید أ تعجبین من أمر الله. آنجا می‌فرماید و من نعمره ننکسه فی الخلق. یعنی عالم خلق اقتضائات و محدودیت هایی دارد. اما عالم امر هیچ محدودیتی ندارد. نظام قابلی محدودیت دارد. نظام فاعلی حد ندارد. تو می‌توانی از نظام قابلی و خلق شروع بکنی، اما برسانی خودت را به نام امر. آنجا به هیچ حدی محدود نیستی. انسان این دو کشش در وجودش هست. می‌تواند خودش را مثل بعضی موجودات دیگر فقط در حد عالم خلق بیابد. می‌تواند من روحی را بیابد. اگر من روحی را یافت، هیچ چیزی از عالم خلق حد برایش نمی‌شود. در عین اینکه نفی نمی‌کند. نمی‌گوید نیست.

لذا بیان زکریا سلام الله علیه خلاف نیست که می‌گوید من پیرم و امرأتی عاقر. این خلاف نیست. اقتضای عالم خلق را می‌گوید. اما عالم امر هم در کار است. اینجا عالم امر که در کار است حد ایجاد نمی‌شود. گفتن و بیان هم برای این است که راه بقیه باز بشود که هیچ حدی محدودیت ایجاد نکند.

نفخت فیک من روحی، خطاب به پیغمبر اکرم است. نفخ روح در مورد آدم به کار رفته است که فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین، به ملائکه خطاب می‌کند که من این را خلق کردم و از روحم در او دمیدم، با این مقدمات چی استفاده می‌شود؟ یعنی این را هیچ حدی از حدود محدود نکرده است. نفخت فیه من روحی، واسطه ها و حدود در کار نیستند. لذا علت فقعوا له ساجدین نفخت فیه من روحی است. وقتی من دمیدم، سجده باید قطعی باشد. چون سجده مراحل کسانی هست که حد دارند. با اینکه این ها در عالم امر هستند و کارگزاران خدا هستند، ظهور فاعلیت حضرت حق هستند، اما ظهور فاعلیت حق در مراتب هستی هستند. شما ظهور عالم امر هستید در عالم هستی، اما این من روحی است. بی واسطه است. سجده مقیدات بر مطلق سجده صحیح و واقع و واجب است. این سجده است. حقیقتا سجده است. در خدمت بودن است. تابع بودن است. محبة و شوقا به سوی او پر کشیدن است.

محبة و خدمة، تعبیر روایت است. همه هستی محب او و خادم او می‌شوند. این محبت تکوینیه است. یعنی شوق هستی به آن کامل. شوق هستی به آن مرتبه عالی که اطلاقی است.

این نفخت فیه من روحی را انسان ها هم ازش بهره دارند یا فقط مثل آدم و پیغمبر اکرم و انبیاء هستند که نفخت فیه من روحی؟

این نفخ روح در همه انسان ها هست، اما به نحو اقتضاء است. فعلیتش با حرکت محقق می‌شود.

پس سجده عالم و ملائکه بر انسان به نحو اقتضاء است بر مطلق انسان. فعلیتش در جایی محقق می‌شود که در انسان فعلیت پیدا بکند. پس می‌شود یک امر تشکیکی. کسی که مرتبه ای از این امر را محقق بکند، مرتبه ای از سجده برایش محقق شده است.

هم بر آدم این سجده محقق شده هم بر پیغمبر. اما متفاوت است البته. با اینکه آدم سلام الله علیه این جامعیت در سجده نسبت به علم آدم الاسماء بود، اما آیا مرتبه اش هم در نهایت بود؟ نه. جامعیت بود. لذا همه ملائکه سجده کردند. اما کاملترین در جامع ترین پیغمبر اکرم است. اما کامل در همه جهات جامعیت پیغمبر اکرم است. لذا سجده تام تر است. پس مراتب سجده هست. نسبت به ما هم همینطور می‌شود. پس برای بقیه هم سجده به اقتضاء است. هر چقدر این فعلیت محقق بشود، این سجده فعلیت بیشتری پیدا می‌کند. لذا انسان با هر طاعتی نسبت به خدا دارد سجده ملائکه را… تو داری طاعت حق می‌کنی که سجده است، با همین طاعت حق داری مرتبته من روحی را محقق می‌کنی. لذا مراتب سجده عالم به تو محقق می‌شود. تو من روحی را محقق می‌کنی، آن ها از طریق تو به خدا می‌رسند.

انسان یک جا که از دست می‌دهد، دارد عالم را از خودش دور می‌کند، هستی را از خودش پراکنده می‌کند. هر طاعتی نسبت به خدا جذب و شوق و نگاه و محبت و حرکت شوقی همه هستی به سوی اوست نه بعضی. این خیلی ترسیم را زیبا می‌کند.

#سجده_ملائکه

#نفخ_روح_الهی_و_استعداد_بی_نهایت_انسان

أَكْرَمْتُكَ بِهَا حِينَ أَوْجَبْتُ لَكَ الطَّاعَةَ عَلَى خَلْقِي جَمِيعاً

همین که گفتم همه هستی از جمله انسان ها باید تابع تو باشند. اینکه من روحی است، بی واسطه است، همه هستی را که سجده ملائکه بود، از این طرف هم اطاعت تشریعی و اطاعت حکمی تکلیفی انسان هاست نسبت به تو.

در روایت دارد که ملک عظیم ملک سلیمان نبود که بر باد حکمش روان بود. ملک عظیم ملک پیغمبر است که همه انسان ها واجب است ازش تبعیت بکنند. هر حکمی که کرد، لازم است تبعیت از او. نگویید مگر از انبیاء دیگر لازم نبوده است؟ می‌گوید وعایی که پیغمبر اکرم دارد این است که ظرف تشریع حکم در وجود خودش است. اما انبیاء ظرف ظهور حکم فقط بودند. حکم از وجود آن ها ظاهر می‌شد. اما پیغمبر اکرم ظرف ایجاد حکم است. منتها این پیغمبر عین ربط به خداست. از شدت ربطیت ظرف ظهور در وجود خودش قرار گرفت. یعنی ظرف حکم نیامده پایین، ظرف این وجود رفته بالا. خیلی عالی است.

جلسات ملک عظیم که در مهدویت بود، بحث خیلی عالی است. این اطاعت ملک عظیم است، فرض طاعت ملک عظیم است. چون همانطور که کرامت سجده ملائکه بود، بالاتر از آن کرامت سجده انسان هاست که مسجود ملائکه هستند بر این. مسجود بودن پیغمبر نسبت به انسان ها فرض طاعت است که مفترض الطاعة است با انشاء حکمی که می‌کند. احساس فشار می‌کنم در گفتن که نمی‌توانم بیان بکنم. آنقدر زیباست ارتباط صدر عالم تا اینجا.

بدء عالم با خلقت آدم منتهی به ذیل عالم با جریان خاتم می‌شود. تمام آن وقایع در این آشکار می‌شود. جریان سجده ملائکه ظهور تامش می‌شود طاعت مومنان نسبت به پیغمبر. این چه شرافتی برای مومنان هم هست که خدای سبحان آن ها را برایشان فرض طاعت نسبت به پیغمبر اکرم قرار داده است. خیلی عالی و زیباست.

من این کرامت را اختصاص دادم به تو. برای تو طاعت را بر خلقم فرض کردم. لک علی خلقی. برای تو بر گردن خلق. آن هم جمیعا. یعنی انبیاء مطیع تو هستند چنانچه یوم جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا، انبیاء مطیع تو هستند. ملت انبیاء و امت انبیاء مطیع نبی هستند، با واسطه نبی مطیع تو هستند. لذا علی خلقی جمیعا طاعت تو قرار داده شده است. گاهی با واسطه انبیاء، که خود انبیاء مطیع تو و ملت و امت تو هستند. انبیاء امت تو هستند، مومنان زمان تو هم امت تو هستند.

#ملک_عظیم

فَمَنْ أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاكَ فَقَدْ عَصَانِي

این هم تبیین بعدی اش است. اگر بر بقیه انبیاء این جعل شده است، که اطاعت آن ها اطاعت توست و اطاعت تو اطاعت من است. آن ها با این واسطه می‌رسند، امت هایشان. اما تو واسطه نداری. تو آن حاجب نهایی خدا هستی. در روایت دارد. حاجبی بین پیغمبر و خدا نیست. اما بین انبیاء و خدا حاجب ها و دربان های دیگری هست که از باب آن ها باید داخل بشوند.

فقط طاعت هم نیست. عصیان تو هم عصیان من است.

وَ أَوْجَبْتُ ذَلِكَ فِي‏ عَلِيٍّ وَ فِي نَسْلِهِ مِمَّنِ اخْتَصَصْتُهُ مِنْهُمْ لِنَفْسِي.

به دنبال این وجوب وجوب فی علی است. چون انفسنا و انفسکم است. یک نفس است.

نسل هم نه هر نسلی. همانطور که ابراهیم وقتی خداوند فرمود انی جاعلک للناس اماما، عرض کرد و من ذریتی؟ خدا فرمود بله، ولی نه هر ذریه ای. لاینال عهدی الظالمین. آن هایی که هیچ ظلمی در وجودشان نباشد.

اینجا هم ممن اختصصته منهم لنفسی. آن هایی که لنفسی اختصاصشان دادم. لنفسی مثل همان من روحی است. اختصاص بی واسطه است.

ان شاء الله خدای سبحان این شرافتی که ما را اختصاص داده است بهش که در آخر الزمان به دنیا آمدیم، از امت پیغمبریم، که همه انبیاء مشتاق دیدار او بودند، مشتاق امت او بودن بوده اند… قطعا وقتی در این فضیلت و اختصاص قرار داده است، استعدادش را قرار داده است، لذا استعداد این امت بودن گزاف نیست، لذا عقاب هم در پشت کردن در این امت مثل دیگران نیست. کسی که به آیت نفخت فیک من روحی را پشت بکند، متفاوت است با جای دیگر.

ان شاء الله خدای سبحان شوق تبعیت و حب پیغمبر اکرم و اشتیاق به وجود این حضرات را روز به روز در وجودمان شدیدتر و با معرفت بیشتر قرار بدهد تا قدردان این نعمت باشیم.

 

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 458” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید