جلسه 457 11/07/1403
در محضر روایات نورانی کافی شریف هستیم. به زیارت روایات میرویم و در محضر حضرات قرار میگیریم. در محضر امام صادق علیه السلام هستیم. به زیارت ایشان نائل شدیم با این روایت شریف:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُكَ وَ عَلِيّاً نُوراً يَعْنِي رُوحاً بِلَا بَدَنٍ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِي وَ أَرْضِي وَ عَرْشِي وَ بَحْرِي
مقدماتی در جلسه قبل عرض شد. شاید لازم باشد که آن مقدمات دو یا سه بار گوش داده شود تا کم کم ملکه شود. نگاه به نظام بدنی و اقتضائات عالم مادی و نگاه به نظام روحی و اقتضائات و خصوصیات عالم روحی، و اینکه خلق نوری به چه معنا میشود و خلق مادی با چه عنوانی دیده میشود. این بحث ها گذشت.
بحث دیگری که میتواند به شناخت بهتر این روایت کمک بکند این است که ما روایات زیادی داریم که میفرمایند حضرات معصومین وجودشان یک مظهریت ویژه ای از خدای سبحان است. این مظهریت ویژه باعث شده است که شناخت نسبت به آن ها برای همه به راحتی امکان پذیر نیست. لذا میفرمایند امر ما و حدیث ما صعب مستصعب است، هر کسی تحمل آن را ندارد. کسی میتواند تحمل آن را داشته باشد که ملک مقرب باشد، یا نبی مرسل باشد، یا عبد امتحن الله قلبه بالایمان باشد. نشان میدهد خود شناخت لایه های دیگر وجودی این ها حتما یک ویژگی هایی را میطلبد. ممتنع نیست اما راهش خیلی سخت است. اگر در مورد خدای سبحان فرمودند که اکتناه امکان پذیر نیست نسبت به ذات و صفات ذات، اکتناه محال است. در مورد حضرات معصومین علیهم السلام با اینکه بعضی از روایات مثل روایت مالک جهنی دارد که مالک فکر میکنید که در مورد ما میتوانید غلو بکنید؟ در حالی که همانطور که شما صفات حضرت حق را نمیتوانید بشناسید و اکتناه پیدا بکنید، نمیتوانید ما را بشناسید تا غلو بکنید. بلکه مومن را هم شما نمیتوانید به حیث ایمانی اش بشناسید. چون مومن به حیث ایمانی اش مرتبط شده است با ما و خدا که این ارتباط او را از دایره شناخت خارج کرده است. نه مومن به لحاظ خودش، بلکه مومن به لحاظ ایمانش. این ایمان که در وجود او راه پیدا کرد، او را برای دیگران غیر قابل دسترس میکند. چون اتصال به آن جهت پیدا شده است. اگر مومن به واسطه اتصال ایمانی غیر قابل شناخت میشود، اکتناه نسبت به حیث ایمانی، اکتناه به مرتبه مرتبط الیه را میطلبد و چون مرتبط الیه که خداست اکتناه نسبت بهش امکان پذیر نیست، نسبت به مومن هم امکان پذیر نیست. خود مومن هم اشراف پیدا نمیکند مگر وقتی پرده بالا رفت که میبیند این عمل صالح و ایمانی که داشت، وقتی به اطاعت و معرفت رب منجر میشد، چه حقیقتی را در وجودش ایجاد کرده است.
6- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا مَالِكُ أَنْتُمْ شِيعَتُنَا أَ لَا تَرَى أَنَّكَ تُفْرِطُ فِي أَمْرِنَا إِنَّهُ لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَةِ اللَّهِ فَكَمَا لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَةِ اللَّهِ كَذَلِكَ لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَتِنَا وَ كَمَا لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَتِنَا كَذَلِكَ لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَلْقَى الْمُؤْمِنَ فَيُصَافِحُهُ فَلَا يَزَالُ اللَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا كَمَا يَتَحَاتُّ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ حَتَّى يَفْتَرِقَا فَكَيْفَ يُقْدَرُ عَلَى صِفَةِ مَنْ هُوَ كَذَلِكَ.
#عدم_امکان_غلو_در_مورد_حضرات
#مقام_اهل_بیت
#مقام_مومن
#سر_عظمت_مومن
اگر مومن اینگونه است، یک حقیقتی که محض ایمان است، و محض خزینه علم خدای سبحان است چطور میشود. تعبیری که آمده است که لا یحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان، یا تعبیر بالاتر که لا یحتمله ملک مقرب او نبی امرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان. تعبیر اول «الا» داشت. دومی «الا» هم ندارد. اولی میگفت آن ها میفهمند و میشناسند. روایت دوم میفرماید این ها هم نمیشناسند. خود وجود مبارک حضرات هم مراتب دارد. بعضی از مراتبش برای ملک مقرب و نبی مرسل آشکار میشود. ارتباط برقرار میشود. بعضی از مراتبش برای آن ها هم آشکار نمیشود.
#ان_حدیثنا_صعب_مستصعب
اما اینکه این مسئله بیان شده است، آیا نفعی دارد که بیان شده است؟ بله. حرکت و مسیر هیچ جا در ارتباط با این الگوها متوقف نمیشود. حتی نبی مرسل راهش در وجود مبارک نوری آن ها ادامه دارد. با اینکه شناخته است، مراتب ناشناخته اش ادامه حرکتش است. لذا آینه تمام نمای خدا هستند. آینه تمام نما، همانطور که خدا اسماء ظاهر دارد و اسماء باطن، اگر خدا هو الظاهر و الباطن هست، باطن و ظاهر دارد، اینها مظهر هو الظاهر و الباطن هستند، مظهر هو الاول و الآخر هستند، مظهر مالکیت حق هستند، مظهر عزت حق هستند. تمام اسمائی که در خدای سبحان آمده است و غیر قابل اکتناه است، آن مقداری که قابل ارتباط است، نه اکتناه، در وجود مبارک این ها تجلی اش دیده میشود. لذا این ها ظهور الهی هستند در عالم، آن هم نه برای هر کسی. برای هر کسی در مرتبه خود آن شخص. لذا ظهور نوری به این مرتبه وجودی آن ها دارد اشاره میکند که هر کسی در هر مرتبه ای از کمالی که باشد، باز با این ها مرتبط شده است. لذا ان ذکر الخیر، الخیر، هر خیری ذکر شود، إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ ، الخیر کمال است دیگر. وجود مساوق با خیر و کمال است. هر کمالی که در عالم امکان پذیر باشد، مبدا و منتها و اول و آخرش این ها هستند. لذا هیچ ارتباطی در کمال امکان پذیر نیست مگر مرتبط با این ها. آن وجود نوری که فرا زمان و مکان بود، نه در حیطه زمان بود و نه در حیطه مکان، چون ذهن ما با زمان و مکان عجین شده است. تصور یک حقیقت فرا زمانی و فرا مکانی نه اینکه ممتنع باشد، عادت نداریم برش. چون عادت نداریم، تا میگوییم خلقت نوری، وقتی میگویند قبل از اینکه بدن باشد، میگوییم زمانی بوده است که این ها بودند ولی بدن نداشتند. تا قبل میگوییم، قبل زمانی میشود و این کار را خراب میکند. لذا اگر یک موقع روایت میفرماید یا علی کنت مع الانبیاء سرا و معی جهرا، با انبیاء سرا بودی و با من جهرا بودی. این برایمان سخت میشود. امیر مومنان از نسل ابوطالب است، چطور با انبیاء بوده است؟ با اینکه هنوز به دنیا نیامده بوده است؟ این باور هرچه در وجودتان شکل بگیرد که وقتی ما در نظام روحی داریم رشد میکنیم، نظام روحی ما ابتداء تا انتهای عالم را در این رشد دارد با هم یک جا میبیند. منتها ما غافل هستیم از آن نگاه. نه اینکه نیست. ما انسمان به این است که بلد نیستیم از این استفاده بکنیم. اما کسی که با این مرتبه روح آشنا میشود، قبل و بعد، دون و زیر پایش است. زیر پای اوست. و او در آن رتبه است. لذا بودن حقیقی است نه مجازی، نه بودن یعنی اینکه تو خبر داری، بودن است حقیقتا. چون آن ارواح مرتبه پایین تر، عین ربط و قیام هستند به مرتبه روح بالاتر، و روح بالاتر هم زمانی نیست، یعنی اگر کسی به ظاهر به لحاظ بدنش 100 سال دیگر میرسد به این مرتبه، اگر رسید به این مرتبه، با کسی که هزار سال بعد رسیده است به این مرتبه، علی السواء است از جهت رسیدن و رتبه وجودی و تاثیر گذاری در بقیه ارواح. یعنی ما در نظام عمل صالح و کمالمان تاثیرگذاری مان نسبت به تمام مراتب پایین تر از خودمان در سراسر عالم از ابتدا تا الان موثر هستیم. منتها در نظام روحی. این نظام روحی در نظام بدنی تاثیر میگذارد. لذا اگر میفرماید کنت مع الانبیاء سرا، این به لحاظ نظام روحی امیر مومنان بود که قائم و قیوم بود بر آن ها، قیوم باذن الله. این ها متقوم بودند به او و این ها از الروح که حقیقت وجودی آن هاست، از او ارتزاق میکردند و قوام میگرفتند.
یک بحث معرفتی دقیق است. انحصار به حضرات معصومین ندارد این بحث خلقت روحی، مومنین هم به میزانی که در نظام روحی رشد میکنند، خلق ارواحشان قبل ابدانشان است. لذا میفرماید ان الله خلق الارواح قبل الابدان بالفی عام. نه فقط حضرات. این مربوط به هر روحی است که میتواند در مرتبه کمالی رشد بکند. خلق او قبل است، منتها نه قبل زمانی. این قبل رتبی است. وقتی رتبة شد، میشود علت. علت در معلول مؤثر است. لذا ارواح پایین تر تاثیر میگیرند از او. منتها ظهور و بروز این در عالم دنیا به ترتب زمانی است. به اینکه یکی قبل است، یکی بعد است، این دلیل نمیشود که پیغمبر با انبیاء نبوده باشد. کنت نبیا و الآدم بین الماء و الطین. هنوز آدمی خلق نشده بود، من نبی بودم. همانطور که به امیر المومنین میفرمایند تو بودی با انبیاء سرا و با من هستی جهرا. جهرا یعنی در نظام عالم دنیا. با من سرا هم هستی، جهرا هم هستی. علاوه بر نظام روحی که با من هستی، با نظام بدنی ات هم با من هستی. این ها معارف خیلی عالی است که توان انسان را نشان میدهد. انسانی که طینتش با خلقت نوریه ارتباط برقرار میکند به هر نسبتی که دارد رشد میکند، به همین نسبت دارد فرا زمان میشود. به همین نسبت دارد در نظام علیت عالم قرار میگیرد. به همین نسبت دارد در نسبت تدبیر عالم قرار میگیرد. همچنان که صفاتی که برای حضرات معصومین در خلقت نوری شان بیان شده است، مراتبش برای مومنینی که آن مسیر را دارند طی میکنند، مراتبش برای این ها قرار داده میشود. لذا خلقت نوری حضرات و بحث هایی که گفته میشود اختصاص نیست که بگوییم ربطی به ما ندارد. ربطش به ما این است که دعوت شده ایم به آن موطن و امکانش برای ما هست. منتها اطلاق برای آن ها محقق میشود، تعین و تقیدش برای ما محقق میشود. به آن سمت داریم حرکت میکنیم. با این نسبت نظام روحی، لایحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان، برای مومن هم امکان پذیر است. ممکن است مومن هم در ایمان به مراتبی از این برسد.
چنانچه اگر میفرمایند علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل، این یک حقیقت و واقعیت را دارد بیان میکند. هرچند ممکن است بعضی منصرف کنند علماء امتی را به حضرات معصومین علیهم السلام. نمیدانم این نقل است یا گزاره ای است که بزرگان فرمودند که عالمان امت ما اگر ختم نبوت نبود، انبیاء بودند. گزاره متقنی است. تطابق دارد. نه هر عالمی. معلوم است دیگر. یعنی آن استعداد نبوت در وجود این ها، محقق بوده است. منتها چون ختم نبوت است، به نحو بروز عالمان بروز دارد. لذا علماء امتی صدق میکند بر این ها.
#وجه_بیان_مراتب_عالی_کمالات_معصومین
#رابطه_نظام_بدنی_و_نظام_روحی
#بیان_تقدم_اهل_بیت_بر_انبیاء
#خلق_الارواح_قبل_الابدان
#علماء_امتی_افضل_من_انبیاء_بنی_اسرائیل
-در عالم روح حرکت هم جریان دارد؟
حرکت به لحاظ تعلق به بدن جریان دارد نه به لحاظ اقتضاء خود روح. گفتیم تغییر مربوط به عالم ماده است. تا وقتی در بدن هستیم، امکان دارد مدارج عالم روح را طی کنیم.
-اگر اینجا نشد در عالم برزخ باید به سختی برویم؟
آن بحث مستقلی است که تکامل برزخی چگونه است، استقلالی است یا تبعی است؟ بحث پیچیده میشود.
این مقدار را ببینید که ما دعوت شده ایم به این مسئله. این روایات را که میخوانیم درست است که مرتبه تام و نهایی اش مربوط به حضرات است، همچنان که اسماء الهی مرتبه اکتناه و تامش برای خدای سبحان است، اما دعوت شدیم. اگر اسمی دعوت به سویش صورت نگیرد، لم یظهر. خبری ازش داده نشده است. آن روایتی که میفرماید ان لله اسما غیر متصوت، چهار رکن دارد. سه تا لفاقة الخلق ظاهر شد، یکی فاقه خلق نبود، آشکار نشد. اسم مکنون مخزون است.
1- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:- إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ اسْماً بِالْحُرُوفِ غَيْرَ مُتَصَوِّتٍ وَ بِاللَّفْظِ غَيْرَ مُنْطَقٍ وَ بِالشَّخْصِ غَيْرَ مُجَسَّدٍ وَ بِالتَّشْبِيهِ غَيْرَ مَوْصُوفٍ وَ بِاللَّوْنِ غَيْرَ مَصْبُوغٍ مَنْفِيٌّ عَنْهُ الْأَقْطَارُ مُبَعَّدٌ عَنْهُ الْحُدُودُ
هیچ حدی ندارد.
مَحْجُوبٌ عَنْهُ حِسُّ كُلِّ مُتَوَهِّمٍ
متوهم یعنی عاقل. وقتی در رابطه با خدا عقل میخواهند اکتناه کند، در لسان روایات میشود وهم. چون عقل موطنش آنجا نیست، اطلاق وهم برش میشود.
مُسْتَتِرٌ غَيْرُ مَسْتُورٍ فَجَعَلَهُ كَلِمَةً تَامَّةً عَلَى أَرْبَعَةِ أَجْزَاءٍ
این اسم چهار جزء دارد. جزء به معنای تکه نیست. به معنای رکن است.
مَعاً لَيْسَ مِنْهَا وَاحِدٌ قَبْلَ الْآخَرِ
این چهارتا در عرض هم هستند کأن
فَأَظْهَرَ مِنْهَا ثَلَاثَةَ أَسْمَاءٍ لِفَاقَةِ الْخَلْقِ إِلَيْهَا
سه تا برای نیاز و فاقه خلق آشکار شد.
وَ حَجَبَ مِنْهَا وَاحِداً
همین که یکی محجوب ماند خبر هست یا نیست؟
این خبر مربوط به یک موطن دیگری از انسان است. موطن محو انسان و فنای انسان. بحثش جای خودش.
وَ هُوَ الِاسْمُ الْمَكْنُونُ الْمَخْزُونُ فَهَذِهِ الْأَسْمَاءُ الَّتِي ظَهَرَتْ فَالظَّاهِرُ هُوَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
این سه تا ظاهر شدند. الله اسم جامع، تبارک اسماء جمالی، تعالی اسماء جلالی.
ما تبارک و تعالی را صفت میگیریم. اینجا سه تا اسم گرفته اند.
وَ سَخَّرَ سُبْحَانَهُ لِكُلِّ اسْمٍ مِنْ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ أَرْبَعَةَ أَرْكَانٍ فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ رُكْناً ثُمَّ خَلَقَ لِكُلِّ رُكْنٍ مِنْهَا ثَلَاثِينَ اسْماً فِعْلًا مَنْسُوباً إِلَيْهَا فَهُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ الْحَكِيمُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ الْعَلِيُ الْعَظِيمُ الْمُقْتَدِرُ الْقَادِرُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْبَارِئُ الْمُنْشِئُ الْبَدِيعُ الرَّفِيعُ الْجَلِيلُ الْكَرِيمُ الرَّازِقُ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ الْبَاعِثُ الْوَارِثُ فَهَذِهِ الْأَسْمَاءُ وَ مَا كَانَ مِنَ الْأَسْمَاءِ الْحُسْنَى حَتَّى تَتِمَّ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ سِتِّينَ اسْماً فَهِيَ نِسْبَةٌ لِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ الثَّلَاثَةِ وَ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ الثَّلَاثَةُ أَرْكَانٌ وَ حَجَبَ الِاسْمَ الْوَاحِدَ الْمَكْنُونَ الْمَخْزُونَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ الثَّلَاثَةِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى- قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى.
روایاتی داریم که حضرات مظهر تام هستند.
الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه
بخلقه را در یک نگاه با توجه به بعضی روایات میتوانیم بگوییم خلقت نوری حضرات بوده است. اول ما خلق الله نوری. تجلی لخلق به خلق. یعنی اگر خدا بخواهد تجلی بکند که قابل رویت بشود، میشود وجود نوری حضرات معصومین علیهم السلام. آن وجود نوری تجلی ای است که از خدای سبحان قابل رویت است. آن وقت به همین نسبت، هر خلقی که متخلق میشود به این اسماء، اسماء الهی هم که ذکر کردند، تمام اسماء قابل تخلق است. ان لله تسعة و تسعین اسما من احصاها دخل الجنة. به معنای شمردن نیست. مثل ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها، مقام شکر و تحقق است. شمردن عددی نیست. نعمت را بخواهی بیابی و احساس بکنی، قابل احصاء نیست. خود این یافتن یک نعمت است. لذا قابل احصاء نیست. احصاء اسم هم تخلق به اسم است. تحقق و ظهور و تجلی به اسما امکان پذیر است. مرتبه تامش برای معصومین است. مراتبش برای بقیه امکان پذیر است. رحمتی لمن رحم خلقی. نزدیک به این تعبیر آمده است. کسی رحم کند به خلق من، رحمت من شامل حالش میشود. حضرات معصومین مظهر همه اسماء الهی هستند به مقداری که در عالم خلق امکان پذیر بود ظهور و بروز پیدا بکند. لذا میشوند آینه تمام نما. مومنان به مقدار تخلقشان میشوند آینه.
الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه و الظاهر لقلوبهم بحجته.
یعنی حجت الهی در قلب این ها به میزان قبول ظاهر میشود.
در بعضی روایات دارد که لولانا ما عرف الله. اگر ما نبودیم، خدا شناخته نمیشد. یعنی مظهری که میتواند در عالمی که انسان ارتباط میخواهد برقرار بکند، از راه حضرات ارتباط برقرار میشود. رابطه قطع میشد اگر مظهریتی که قابل معرفت باشد محقق نمیشد. دارم با ترس حرف میزنم. خیلی حدود و صغور بحث باید حفظ بشود.
#تخلق_به_اسماء_الله
-معرفت نسبی هم محقق نمیشد؟
معرفت نسبی با تطبیق غلط مصداقی صورت میگرفت. لذا فرد به غلط میافتاد. تنها مسیری که از مصداق غلط مانع میشود، معرفت اهل بیت و از آن راه رفتن است که تنزیه درش هست. در بقیه تشبیه هست. لذا راه های دیگر همه به دعوت به خود است. اما مسیر اهل بیت آینه است که دارد نشان میدهد. چون ظرف تام است، آینه است. هیچ انانیتی درش نیست. شائی برای خودشان نمانده است. لذا مشیت خدا هستند. بقیه حدودشان باعث میشود دعوت به خودشان میکنند. لذا انحراف در معرفت ایجاد میشود.
روایت دارد که من رآنی فقد رأی الحق. اگر کسی میخواهد خدا را ببیند، چون امکان دیدن خدا نیست، اما آن تحقق و تخلق به اسمی، آینه ای که میتواند این رویت را ایجاد بکند، این آینه خلق نوری حضرت است که ایجاد کرده است. این حجاب و انانیت ندارد. منیت درش نیست. لذا من رآنی فقد رأی الحق. اگر دیگری را دید چطور؟ دیگری را دیده است. چون منیت درش هست. اما در حضرت هیچ انانیت درش نیست. نگویید پیغمبر خداست. معلوم است. هیچی در او نیست مگر انعکاس نور الهی. آینه به خودش دعوت نمیکند. نمیگوید به من نگاه کنید، میگوید به تصویری که در من منعکس است نگاه کنید. اگر کسی به آینه نگاه کرد، دیگر اسمش آینه نیست. یک شیشه است. آینه جایی است که انعکاس را نشان میدهد. لذا پیغمبر آنی است که دارد خدا را نشان میدهد. هیچی از خودش ندارد. من رآنی فقد رأی الحق. ما را دعوت کرده اند که در هر صفتی جوری بشوید که وقتی کسی به شما نگاه میکند یاد خدا بیوفتد. یعنی خدا را نشان میدهد. منیتی در وجودش ندارد. مومن اینطور است.
یا در زیارت جامعه دارد که
آمَنْتُ بِسِرِّكُمْ وَ عَلَانِيَتِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ
همانطور که خدا ظاهر و باطن دارد، شما ظاهر و باطن دارید. مظهریت آن اسم هستید. آمنت بسرکم. با اینکه نمیدانم، اما میدانم اجمالا که چیزهایی هست. خیلی زیباست. ما را در اینجا دارد جوری تربیت میکند، با هو الآخر و الظاهر و الباطن، آدم راه یواش یواش پیدا میکند که خدای سبحان اول و آخر، ظاهر و باطن حقیقی خدا، نه اکتناه، راه به سوی او از طریق این هاست که این ها هم سر و باطن و ظاهر دارند.
امیر المومنین میفرمایند معرفتی بالنورانیة معرفة الله
معرفت من به جهت نورانیتم معرفت به خداست. چون معرفت به جسم، جسمی در مقابل اجسام است. اما معرفت به نورانیت، یک تجلی محض است که هیچ انانیتی درش نیست. معرفت به جسد حدود جسد درش هست، هرچند آن روح درش هست. لذا میفرماید معرفتی بالنورانیة معرفة الله و معرفة الله معرفتی بالنورانیة.
یعنی کسی از غیر از این طریق راهی ندارد که بخواهد از مسیر دیگری برود.
و هو الدین الخالص الذی قال الله تعالی وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَ ذٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ﴿5﴾
معرفت من به نورانیت این است. امر شدید که خدا را با اخلاص بشناسید. این همان معرفتی است که ما آوردیم.
چون وجود نورانی حضرات شخصی در مقابل اشخاص نیست. بلکه وجود نورانی حقایق نورانیه تجلی تامی است که خدای سبحان کرده است که راه فقط از آن مسیر است.
ابوذر نقل میکند که روزی با سلمان خدمت امیر مومنان رسیدیم. از حضرت در رابطه با خلقت نوری سوال کردند، حضرت این جواب را دادند که معرفتی بالنورانیة معرفة الله. سلمان و ابوذر مخاطب این روایت بودند. بعضی از این روایات را نباید انسان هر جایی بخواند.
#معصومین_آینههای_تمام_نمای_الهی
رسول اکرم میفرماید
18- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ فِيكَ شَبَهاً مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ[1] وَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَة
اگر میگفتم تو کی هستی، قدم میزدی رد میشدی، از زیر پایت خاک را تبرکا برمیداشتند. چنانچه سامری میگوید قبضت قبضة من اثر الرسول، جای پای جبرئیل را من برداشتم خوار برای گوساله ایجاد شد. علی اگر میگفتم در مورد تو آنچه که هست، میترسم بر امتم که مثل اینکه عیسی را خدا کردند، تو را بگویند خدایی. لذا نگفتم.
این ها کشش ندارند، تحمل ندارند.
امیرمومنان میفرمایند ان ههنا لعلما جما و أشار إلی صدره لو بهت بها لاضطربتم اضطراب الأرشیة في الطوی البعیدة.
وَ يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّي عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ يَحْمِلُهُ
انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِ الْبَعِيدَة
آنقدر در اینجا علم است که اگر من میخواستم بگویم شما تحملش را ندارید. مثل یک طنابی که در چاه آویزان است چطور اگر تکان بخورد لرزشش قطع نمیشود، چون طولش زیاد است، میفرمایند شما نمیتوانید تحمل بکنید. فاصله خیلی زیاد است.
سلونی ان تفقدونی، بعد یکی بپرسد که من چند مو در سرم هست.
#مقام_امیرالمومنین
ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورٍ ابْتَدَأَهَا رُوحاً بِلَا بَدَنٍ ثُمَّ مَسَحَنَا بِيَمِينِهِ فَأَفْضَى[132] نُورَهُ فِينَا.
از آن نوری که ابتدا خلق شد که ابتدای روایت فرمود یا محمد انی خلقتک و علیا نورا یعنی روحا بلا بدن، یعنی در مرتبه خلقت نوری، آنجایی که هنوز بدن نبوده است، با اینکه امام حسن و امام حسین علیه السلام پس از نور پیغمبر و امیر مومنان بودند، اما خلق فاطمه سلام الله علیها، از آن نور اولی بود.
امام صادق علیه السلام میفرمایند که خدا مسحنا بیمینه. منتها به این معنا نیست که دست کشید بر سر ما. مسحنا بیمینه فافضی نوره فینا. نور الهی در همه ما رسید و سرایت کرد.
آن نظام وجودی حضرت زهرا سلام الله علیها و پیغمبر و امیرمومنان که مبدئیت داشت، با آن مسح الهی، این نور جاری شد. همانطور که در نفخت فیه من روحی قطعا نمیگوییم با دهان است، اینجا هم اگر میفرماید مسحنا، مقصود با دست نیست. معلوم است دیگر. هرچه در ارتباط با نفخت میگویید، اینجا هم بگویید. ید الله هم همینطور است دیگر.
نظام وجودی حضرت زهرا سلام الله علیها با مبدئیت امیر مومنان و پیغمبر اکرم در یک رتبه قرار میگیرد. حتی نظام وجودی حضرات معصومین به لحاظ همان مبدئیت پس از این قرار میگیرد.
چرا اینطور است؟
-روایاتش خیلی متفاوت است.
بله. من اغلبش را دیدم. ولی اصل مسئله وحدتش سر جایش هست که یک تقدمی در اینجا وجود دارد که آن تقدم زمانی نیست. گاهی پیغمبر اکرم اصل دیده شده است و امیر مومنین فتق نوره من نور پیغمبر، بقیه انوار از آن ها.
بعضی جاها مثل این روایت:
ما تکاملت النبوة لنبی حتی اقر بفضلها و معرفتها.
نبوت انبیاء قرار پیدا نمیکند، شکل نمیگیرد، مگر اینکه به فضل حضرت زهرا سلام الله علیها اقرار کرده باشند. این بحث نظام وجود است. یعنی معرفتی است که برای اینکه کسی میخواهد نبی بشود باید این سیر را طی بکند. همچنان که آدم سلام الله علیه وقتی در بهشت بود و نگاه به عرش کرد، نور خمسه طیبه را دید. این رویت محقق شد. این رویت اتفاقی نبود که سرش را چرخاند دید، بعد یک جایی گیر کرد، به ذهنش آمد. این رویت یعنی در آن مرتبه که حضرت وارد بهشت شد، به این مرتبه نائل شد که قدرت رویت تا این مرتبه را پیدا کرد. منتها گاهی نظر تام است، گاهی نظر اجمالی است. گاهی یک نظر است، یک مرتبه از رویت است، گاهی نظر تام است که دائم نظر میکند…
کسی نقل میکند که ابوذر جلو بیت الله نشسته بود. کاروانی از مهاجرین آمدند، امیر المومنین داخل آن کاروان بود. وقتی امیر المومنین ایستاد به نماز در مقابل مقام ابراهیم، ابوذر نشسته بود. ابوذر میدانست نگاه به بیت الله چقدر عبادت است. از وقتی امیر المومنین وارد مطاف شد، تا ایستاد به نماز ابوذر چشم از علی برنداشت. با اینکه جلو خانه کعبه بود. اعتراض کردند که تو چرا جلو کعبه به کس دیگری نگاه میکنی؟
آنجا آن روایت را معروف در نظر به امیر المومنین و نظر به کعبه را میخواند.
میدانست این نظر کردن از سنخ آن نظری است که آدم سلام الله علیه کرده است، منتها آن یک نظر بوده است، اما گاهی این نظر به دوام بوده است. این را یافت، فهمید. اقلا معرفت حصولی اش را پیدا کرد، دارد عملی اش را محقق میکند.
أَخْبَرَنِي الشَّرِيفُ أَبُو مَنْصُورٍ أَحْمَدُ بْنُ حَمْزَةَ الْحُسَيْنِيُّ الْعُرَيْضِيُّ بِالرَّمْلَةِ وَ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بني [بْنُ] إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَنَانٍ بِحَلَبَ وَ أَبُو الْمَرْجَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ طَالِبٍ الْبَلَدِيُّ بِالْقَاهِرَةِ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا جَمِيعاً أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ الثَّقَفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمُهَيْمِنِ بْنِ عَبَّاسٍ الْأَنْصَارِيُّ السَّاعِدِيُّ عَنْ أَبِيهِ الْعَبَّاسِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِيهِ سَهْلِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: بَيْنَا أَبُو ذَرٍّ قَاعِدٌ مَعَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كُنْتُ يَوْمَئِذٍ فِيهِمْ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَرَمَاهُ أَبُو ذَرٍّ بِنَظَرِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْقَوْمِ بِوَجْهِهِ فَقَالَ مَنْ لَكُمْ بِرَجُلٍ مَحَبَّتُهُ تُسَاقِطُ الذُّنُوبَ عَنْ مُحِبِّيهِ كَمَا يُسَاقِطُ الرِّيحُ الْعَاصِفُ الْهَشِيمَ مِنَ الْوَرَقِ عَنِ الشَّجَرِ سَمِعْتُ نَبِيَّكُمْ ص يَقُولُ ذَلِكَ لَهُ قَالُوا مَنْ هُوَ يَا أَبَا ذَرٍّ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ الْمُقْبِلُ إِلَيْكُمْ ابْنُ عَمِّ نَبِيِّكُمْ ص يَحْتَاجُ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ص إِلَيْهِ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِمْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ عَلِيٌّ بَابُ عِلْمِي وَ مُبَيِّنٌ لِأُمَّتِي مَا أُرْسِلْتُ بِهِ مِنْ بَعْدِي حُبُّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ نِفَاقٌ وَ النَّظَرُ إِلَيْهِ بِرَأْفَةٍ وَ مَوَدَّةٍ عِبَادَةٌ وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص نَبِيَّكُمْ يَقُولُ مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِي أُمَّتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا هَلَكَ وَ مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً مُؤْمِناً وَ مَنْ تَرَكَهُ كَفَرَ ثُمَّ إِنَّ عَلِيّاً ع جَاءَ فَوَقَفَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ عَمِلَ لآِخِرَتِهِ كَفَاهُ اللَّهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ مَنْ أَحْسَنَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ كَفَاهُ اللَّهُ الَّذِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ وَ مَنْ أَحْسَنَ سَرِيرَتَهُ أَحْسَنَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ إِنَّ لُقْمَانَ الْحَكِيمَ قَالَ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ مَنِ الَّذِي ابْتَغَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمْ يَجِدْهُ وَ مَنْ ذَا الَّذِي لَجَأَ إِلَى اللَّهِ فَلَمْ يُدَافِعْ عَنْهُ أَمَّنْ ذَا الَّذِي تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ يَكْفِهِ ثُمَّ مَضَى يَعْنِي عَلِيّاً ع فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ الَّذِي نَفْسُ أَبِي ذَرٍّ بِيَدِهِ مَا مِنْ أُمَّةٍ ائْتَمَّتْ أَوْ قَالَ اتَّبَعَتْ رَجُلًا وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ دِينِهِ مِنْهُ إِلَّا ذَهَبَ أَمْرُهُمْ سَفَالًا.
#نگاه_کردن_به_امیرالمومنین
نظر کردن فقط دیدن چشم ظاهری نیست. اینکه دائما مرتبط باشد، این نظر و رابطه است. این رابطه چه با حضرت زهرا سلام الله علیها که میفرماید ما تکاملت النبوة لنبی حتی اقر بفضلها و معرفتها، نبوت قرار پیدا نمیکند مگر این شکل بگیرد. باید به این مرتبه برسد تا حامل نبوت بشود. این ها بحث های معرفتی دارد که مرتبه وجودی را تا این مرتبه ادراک میکردند.
یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک. اگر تو نبودی عالم را خلق نمیکردم. و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما.
این نگاه که اگر علی نبود خدا پیغمبر را خلق نمیکرد، نه اینکه دلالت داشته باشد که امیر المومنین فضیلتش بالاتر از پیغمبر است. بلکه به این معناست که اگر امیر المومنین نبود پیغمبر ادامه پیدا نمیکرد، لذا خلقش عبث بود. و اگر فاطمه نبود، نه علی را خلق میکرد و نه پیغمبر را، چون اگر فاطمه نبود ادامه پیدا نمیکرد امیر المومنین و پیغمبر اکرم. و لذا خلق پیغمبر هم بعث بود. با اینکه پیغمبر افضل است در وجود، اما بقاء پیغمبر با فاطمه سلام الله علیها است.
لذا ام ابیهاست. این یک تعریف لفظی نیست. مادر پدر یعنی پدر منشا است، این مادر این منشاء است، یعنی بقاء پدر بودن این پدر به این ام است. خیلی زیباست. اب ابیها نیست، ام ابیها است. این ها خیلی معارف است.
در پاسخ: ما نسبت خلقت مادی مقصودمان نبود. مگر نمیگوییم که کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین. با اینکه آدم پدر است نسبت به پیغمبر. همین پیغمبر اب اب است به لحاظ خلقت روحی و نوری. اما ابن اب است به لحاظ خلقت طینی. فاطمه سلام الله علیها بنت اب است به لحاظ خلقت طینی. اما ام اب است به لحاظ خلقت نوری. مبدئیت بقاء آن نور به حضرت زهرا سلام الله علیها است. اینجا قرینه داریم میدانیم. در مورد آدم استیلاء است و احاطه. در اینجا بقاء و انتشار است. مقام تفصیل وجود پیغمبر با حضرت زهرا محقق شد. پیغمبر مقام اجمال خلقت نوری بود که مقام تفصیلش با حضرت زهرا محقق شد. خود حضرات معصومین میشوند شئون و ظهورات حضرت زهرا سلام الله علیها که این ها تفاصیل وجود پیغمبر بودند.
#ام_ابیها
#لولا_فاطمه_لما_خلقتکما
روایات نوری از معضلات روایات است. از مظاهر بحث ان حدیثنا صعب مستصعب است. مفهومش را ما صحبت میکنیم. صعب مستصعب حقیقت وجودی اش است اگر کسی راه پیدا بکند. حرف زدن راجع بهش هم سخت است.
زکوان اجرد است، مثل شتری است که تا به حال به کسی سواری نداده است. نه تنها سواری نداده است. صعب آنی است که سواری نداده است. مستصعب آنی است که نزدیکش بشوی رم میکند و میرود.
زکوان اجرد، هی سنگین تر میشود.
1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَمْرَنَا سِرٌّ فِي سِرٍّ وَ سِرٌّ مُسْتَسِرٌّ وَ سِرٌّ لَا يُفِيدُ [هُ] إِلَّا سِرٌّ وَ سِرٌّ عَلَى سِرٍّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ.
این ها مقاماتی است که ما اصلا این ها را نمیفهمیم.
چون این ها را فرمودند، معلوم میشود برای کسانی که حرکت میکنند، امکان روزی هست. خدا یکمی ما را از این دست و پا زدن در خاک یک قدری نجات بدهد. یک قدری سرمان بالا بیاید و به نگاه خلقت نوری خودمان و رابطه مان با حضرات، یک توجهی و نگاهی در همین دنیا هم برایمان ایجاد بشود.
ان شاء الله با یک عشقی از دنیا عبور کنیم و به آن حقیقت نوری برسیم.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 457” دیدگاه میگذارید;