سلام علیکم ورحمت الله.
بازم تبریک می گیم، الحمدلله که مومنان از این امتحان هم سربلند بیرون آمدند و انشالله خدا برکتش رو بیش از گذشته نازل بکنه.
فقط همین نکته که بعد از انتخابات باید رفاقت هامون رو اخوتهامون بیشتر بکنیم تا انشالله به ولایت نزدیکتر بشیم که راه رسیدن به ولایت، راه اخوت است. و این اخوت هم در بعضی روایات دارد که مومنی که شما می گید، کیه، یعنی یک مومن آلل آله که محبت ما رو به شما برسونه؟ فرمودند نه کسی که به ظاهر هم قائله به این امر هم شامل می شود، یعنی دایره مومن خیلی وسیعه و محبت انسان به مومنین با این نگاهه و نداشتن بغض نسبت به مومنین. حتی در روایت امام رضا علیه السلام دارد که اگر کسی در درونش این مسئله باشه و اظهار هم حتی نکنه این هم از ولایت ما خارجه. که خیلی عجیبه که تا این حد….
بله دیگه خرج ان ولایت… تعبیر این است که خارج از ولایت ماست، یعنی باید کاری بکنیم که تو دلمون محبت نسبت به مومنین باشد حتی اگر ما نسبت به مومنین نقد داریم، انتقاد داریم، عیب نداره، قوی هم نقد داشته باشیم. اما منافات ندارد با اینکه امامان میگن اگر کسی گناهی بکنه از گناهش تبری بکنید ولی از شخصش حق ندارید تبری بکنید حتی اگر فاسق العمل هست، حق ندارید شما او را فاسق بدانید به عنوان ذاتو این نشون میده تو دایره اون محبت هم تا این هم ذاتش داخل میشود، خب خیلی مرز سخت می شه با این نگاه زیبا می شه، یعنی کشوری که رقابتها توش شکل بگیرد کاملا حرف و حدیث ها خوب و به اندازه. نقادی ها دقت ها صورت بگیرد اما در عین حال همه اینها برادری رو تاکید بکند. محبت رو موکد بکندبعنی منافات نداشته باشد که اگر نقادی ها هم میشه به کینه ها منجر شه. اینم در نظر بگیریم که هر جوری در مورد هر کی صحبت می کنیم، ببینیم اگه خودمون رو راجع به خودمون صحبت بکنیم نظرمون چیه؟ خدا وعده داده هر جوری راجع به هر کی صحبت بکنی اونجوری راجع بهتون صحبت می کنن. اگر ما به موقع هستش که نسبت به یه کسی انسان انتقاد خوبی دارد نسبت به کاری که انجام داده در رابطه با نظام که میگند خیلی هم خوب که اینجا رو غلط بوده اینجا رو ضعیف بوده اینجا خوب بوده. نقادی بکنه، درسته؟ اما یه موقع آدم بره بپیچه به پر و پاش که اینو زمین بزنه هر جوری. می گه خدا میکه باهات این کار رو خواهند کرد. ببینیم حاضریم زمین بخوریم، رسوا بشیم؟ اما کارمون رو اگه نقد کردیم هم به نفع اونه که یاد بگیره جبران کنه نقصش رو و هم به نفع جامعه اس میشناسند در اینکه به قویتر رای بدن نه به ضعیفتر. اما اگر دق و دلی ها و اینها کینه ورزی شد میگه همینجوری باهات خواهند کرد ها. مرز بین اینهام خیلی سخته، لذا ببینیم که اگه در مورد ما بی دلیل حرف می زنند چقدر انسان حرص می خوره که چیکار کنه جواب اینها رو بده، چجوری جواب اینها رو بده. ها. چقدر حرص داره؟ نداره؟
شروع کنن علیه آدم، میشه ها نگید که مثلا کسی خودش رو نماینده قرار داده پس میشه هر چی گفت راجع بهش، نه. حالا توام خلاصه روحانی شدی، طلبه ای. همین که طلبه شدی آیا منصبی هست یا نیست؟ هست یا نیست؟ راجع به آدم هر چیزی گفته بشه، چیکار می کنه آدم. چجوری جواب مردم رو بده، همونجوری خدا دفاع میکند از مومن در جایی که مومن وظیفه اش رو درست انجام بده خدا وعده داده دفاع بکند. ان الله یدافع عن الذین آمنوا. درسته؟ اما اگه وظیفه اشو انجام نداد، خدا میگه خب اونو رها کنید، روایت هم دارد، رهاش کنید، ولش کنید، بذارید هر کاری کرد، بذارید بیافته تو دهنها، روایت دارد، بذارید بیافته تو دهنها، دیگه کاریش ندارم من. حالا که این رفت تو پوست دیگران،بذارید دیگران هم برن تو پوست این. کاری نداشته باشید باهاش. خیلی رها شدن سخت می شه که آدم یه دفعه چی بشه؟ خدا دفاع از آدم نکند. ان الله یدافع عن الذین آمنوا.که خدا از اهل ایمان دفاع خواهد کرد. انسان پاشو کرد تو کفش مومنین، خدا دفاعش این است که اینو رها می کند، اینو رها میکنه، لذا اگرم انسان گاهی می بیند پاشو از خط اونورتر گذاشته، دنبال راه جبرانش باشه، راه داره،راه جبران، هرچند سخته اما راه دارد.
اگر جامعه این نگاه رو کرد که ما یاد بگیریم در عین نقادی و ساده لوح نبودن و دقیق بودن، حدود رو رعایت بکنیم. و بعد از انتخابات هم رفاقتمون رو تاکید بکنیم.
اگر خود رفاقت بد یه راه جبران است. نمیگیم همه راه. رفاقت بد و کدورتها رو به نسبت ند… حالا دیگه اونجا جای انتخاب بود، حالا که انتخابات تموم شد، درسته، به هر جوری که بود، حالا راه رفاقت استو هم بین خود دوستان.. من گاهی کلماتی رو میدیم بین دوستان که از روی حب و بغض های نسبت به کاندیداها به همدیگر هم جسارت می کردند. خب این خیلی تندی میشه، دیکه منو شما که نمیخواستیم انتخاب بشیم که به همدیگه جسارت بکنیم که. ولی به جرم اینکه این دفاع از او… تمسخر، این لونو تمسخر بکنه اون اونو تمسخر بکنه. کمه ها.. اما کمش هم از مومن چیه؟ زیاده. درسته؟ کمش هم از مومن زیاده. لذا اینام یه ابتلاعه. اینام یه ابتلاعه. خدای سبحان قول داده همه رو مورد آزمایش قرار بده دیگه. اینم یه صحنه آزمایشه که بتونیم حدود رو رعایت بکنیم. فعال هم باشیم. پس بی تفاوت باشیم اگه بخوایم حدود رو رعایت بکنیم، میگه نه. حق نداریم بی تفاوت باشیم. بگیم پس برای اینکه حدود رو رعایت بکنیم هیچی نمی گیم، میگه نه حق ندارید سکوت هم بکنید. باید تو جامعه فعال باشیم. جهاد تبیین یکیش هم تو همینجاعه. تبیینگر باش. اما …
این سختی کار به انسان یاد می دهد خود سختی کار برای ما که طلبه ایم چطور میشه رقابت انتقاد ولی رفاقت و محبت.
این رو باید طلبه ها بنیانگذارش باشند که نشون بدن میشه رقابت، شدت رقابت، انتقاد شدت انتقاد ولی رفاقت و محبت. انشالله خدای سبحان بهمون بصیرت و قدرت عمل این کار رو بده. الان وقته رفاقت و محبته دیگه. شدت این رو
انشالله جامعه رو به سمت اون محبت و رفاقت بیشتر سوق بدیم و انشالله رضای مقام معظم رهبری و در بالاترش امام زمانمون این است که انشالله بین مومنین همین انتخابات سبب محبت بیشتر بشود. ببینیم چه کنیم که همین انتخابات با همین اختلافاش سبب چی بشه؟ محبت بیشتر بین مومنین باشه.
از قدم قبل از انتخابات محبتمون بیشتر بشه به هم. حتی همونهایی رو هم که نقد داشتیم. هر کاری هم کردیم که اون انتخاب نشه. عیب نداره. از عملش تبری کردیم اگر جاش بود. ولی از شخصش تبری نمیکنیم و لذا حواسمون هست.
این رو انشالله به عنوان راه اخوت و ولایت. اخوت که به ولایت می رساند. که دید وبازدید شما، رفت و آمد شما. ذلک قربه الیه. به من نزدیک شدن است امام رضا علیه السلام
لذا همین ها رو حتی شده تو جهات علنی آدم بیاد مقالاتی بنویسه نکاتی بذاره یادداشتی رو بذاره که مثلا این حرکت من، اگر یادتون باشه رببیون، گفتیم ربییون کیا هستن؟ کسانی که در مقام انتقاد اول از خودشون نقد می کنند که “ما کان قول عندهم الا عن قالوا ” کلام اینها چی بود؟ ربنا غفر لنا ذنوبنا خدایا یه کوتاهی هایی داشتیم ما، یه کوتاهی هایی داشتیم اونا رو ببخش “و اسفرافنا فی امرنا” یه جاهایی زیاده روی کردیم خدایا اونا رو ببخش. کوتاهی هامون و زیاده روی هامون. یه جاهایی کاری باید می کردیم نکردیم یه جاهایی نباید می کردیم ، کردیم. اول از خودشون شروع می کنند . الان بیاین چه کینم که گروه هامون و رابطه هامون بر این اساس حالا رنگ و روی محبت توش شدید بشه.
از هم دلجویی کردن اگر به هم یه موقع جسارتی کردیم. اگر خلاصه یه جایی کوتاهی کردیم خلاصه جبران کردن. حالا دنبال این باشیم. انشالله این می تونه اگر هم نقصی بوده باشد، اگر مام نمی گیم حتما بوده، اگر هم نقصی بوده باشد انشالله خدای سبحان همینها رو هم تبدیل به رحمت بکند
در محضر روایات هستیم، سعی میکنیم این روایات رو یه خورده که نزدیک هفتاد تا روایت رو خوندیم از این باب انشالله یه خورده با سرعت بیشتری جلو بریم.
در روایت عبدالرحمن بن کثیر نقل می کند از امام صادق علیه السلام”فی قوله تعالی و هدو الی طیب من القول هدو الی صراط الحمید”
چقدر زیباست که اینا هدایت می کنند الی طیب من القول، اینا هدایت می کنند به چی؟ الی صراط الحمید. بعد روایت می فرماید که چی هستش؟میگه اونا. اینا مصداقه ها. یعنی این آیه امروز هم هست. هدو الی طیب من القول هدو الی صراط الحمید . اما می فرماید در صدر اسلام اینها شاخصه اش کی بوده؟ هدو الی طیب من القول؟ می فرماید ذلک حمزه و جعفر و عبیده و سلمان و ابوذر و المقداد بن اسود و عمار که اینها هدو الی امیرالمومنین علیه السلام. مردم که با اینها رابطه پیدا می کردند اینها مثل یک پرچم بودند علامت بودند که مردم را به امیرالمومنین می رساندند. یعنی خودشون شانیتی برا خودشون نمی دیدند با همه بزرگیشون. همه وجودشون علامت بود به امیرالمومنین. با همه تشخصی که داشتند اینها. خیلی زیباست که آدم وجودش جوری بشه که این وجود برسونه به ولی. یعنی علامت باشه، منیت تو این وجود نباشد. این در حقیقت می فرماید که هدو الی طیب من القول ، طیب من القول کیه؟ امیرالمومنین علی علیه السلام است، بله طیب من القول توحید هم هست. منافات ندارد. طیب من القول رسول هم هست، طیب من القول معارف هم هست. البته . همه اینها رم شامل می شود. اما وقتی می فرماید الی امیرالمومنین علیه السلام یعنی همون قبلی ها رو هم دارد. چونکه صد آمد نود هم پیش ماست منتهی می فرماید یه وقت سو تفاهم نشه، یعنی پیغمبر اکرم نود است؟ می فرماید نه که پیغمیر نود باشد، پیغمیر فصل اخیری که در دین ظاهر شد ولایت بود. وقتی ولایت باشد پیغمیر هست وقتی ولایت احیا بشود حقیقت پیغمبر احیا شده. لذا فان لم تفعل و ما بلغت رسالته، رسالت پیامبر با ولایت تمام می شود و الا پیغمبر اب است نسبت به امیرمومنان هم . نسبتش نبوت. لذا امیرالمومنین میفرماید “انا عبده من عبید پیغمبر” که این نگاه که حقیقت مسئله اینجور نیستش که امیرالمومنین بالاتر باشد. نه در ظهور ولایت امیرالمومنین ، پیغمبر این رو قراردادند این جعل الهی قرار داده شد که امیرالمومنین بشه ظهور تامی که برای جامعه وقتی باشد رسالت هم به تمامه تازه اونجا ظاهر شده. بعد می فرماید اون 14:00 هدوا الی صراط الحمید چیه؟ و قوله حب و الیه الایمان، هدوا الی امیرالمومنین علیه السلام، هدو الی طیب من القول و هدو الی صراط الحمید، در حقیقت اون هدوا و اون هدایت کنندگان این چند نفر رو که ذکر کرد الی امیرالمومنین که خود امیرالمومنین صراط حمید است. حالا در روایت هم دارد که می فرماید که عن ضریص کناصی، قال سئلت اباجعفر علیه السلام عن قول الله و هدوا الی طیب من القول هدو الی صراط الحمید، فرمودند الطیب من القول به اصطلاح توحید است و ولایت است و بعد می فرماید: قال هدو الی صراط الحمید فقال هو والله هذا امر الذی انتم علیه. اون صراط حمید و صراط شایسته همان امری است که شما بر آن قرار دارید. تفسیر قمی و هدوا الی طیب من القول ، قال التوحید و الاخلاص و هدوا الی الصراط الحمید قال الی الولایت. اون توحید است و این ولایت است در عین حال عین هم هم هستند. والصراط الطریق الواضح و امامه الائمه که اینم روایت دیگری دارد. بعد در ادامه روایت می فرماید که و قوله حبب الیه الایمان. این قبل حبب آیه اینجوری فرموده. و اعلم عن فیکم و رسول الله یطیعکم فی کثیر من الامرلعندتم. در بین شما رسول خداست. که اگر رسول اطاعت کند از شما لو یطیعکم اگر رسول اطاعت کند شما را فی کثیرا من الامر،یعنی بیاین بشینیم من حرف شما رو گوش می دم، یعنی به قول امروزی ها بیایم انتخابات بکنیم. یعنی بیایم نظر مردم رو بپرسیم و پیغمبر بشه تابع نظر مردم. پیغمیر اکرم ، رسول الهی بشه تابع، میگه اگر اینجوری میشد لعندتم، شما به زحمت و سختی می افتادید و نمی تونستید اون مسیر رو برید. ولا ان الله در دل شما خدا خیلی زیباست، حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم، ایمان رو قرار داد که پیغمبر رو قبول دارید تبعیت میکنید. زینه فی قلوبکم، در قلوب شما او را زینت داد. بعد می فرماید حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم. در اطلاعت از پیغمبری که در دل شماست، می فرماید یعنی امیرالمومنین علیه السلام. یعنی حقیقت ایمان، امیرالمومنین است. حبب الیکم الایمان یعنی حقیقت ایمان، میشه چی؟ امیرالمومنین علیه السلام.
نمیگه امیرالمومنان مصداق ایمان است. میفرماید عین ایمان است. حبب الیکم الایمان امیرالمنان است. اونوقت مقابلشم به همین نسبت. می فرماید و کره الیکم الکفر والفسوق والعصیان. کفر فسوق و عصیان رو. بعد می فرماید که اولئک هم الراشدون انتهای آیه است. بعد در اینجا تطبیق روایت می فرماید سه تا جا فرمود الکفر الفسوق العصیان. می فرماید الاول و الثانی و الثالث که این سه مظهر نه اینا کافرند و فاسقند و عاصی اند، نه. عین کفر عین فسق عین عصیان. اینم خلاصه خیلی تعبیر دقیق است. چون مبدا کفر و فسق و عصیان وقتی کسی شد بعد از کافر و فاسق و عاصی بالاتر می ره بلکه اصل کفر و فسق و عصیان می شود. بله فسق در حقیقت فسوق آشکار است. یعنی فسق می گن وقتی که اون تمره و هسته خرما جوانه میزنه بیرون اون پوششش برداشته می شه این است که مبدئیت فسق یعنی در حقیقت اون آشکار شدن که این میشه یعنی اونچه که قبیح بود رو آشکار کردن و بر این تفاخر کردن و از این پرهیز نداشتن. اما عصیان یه مرتبه از این پایینتر است که اونوقت کفرو فسق و عصیان مثل سه مرتبه می ماند. منتها هر کدام از اینها مبدئیتشون به نحوی بوده. بالاخره این سه تا به هم مرتبط است اما این سه تا رو تطبیق کرده مظهر تامش رو یکی گرفته یا عینیتش رو یکی از اینها گرفته که هر کدام یک…
لذا پوشش اولی یه طوری بوده دومی یه طوری بود، سومی … حالا اون کفر رو آیا کفر نظری بگیرند ممکنه کفر عملی بگیرند ممکنه، هر دوش بگیرند بازم ممکنه. منتهی به ظاهر ظاهر ایمان بود. اما عدم تبعیت عدم تبعیت چی بود؟ مبدا تبعیت که در عدم تبعیت که گذاشته شد میشه اصل کفردر مقابل اصل ایمان که اطاعت پیغمبر بود.این اساس مبدا اطاعت رو به هم زدن. یه حکم رو به هم نزدن بلکه اساس مبدا اطاعت رو به هم زدن ولایت رو مانع شدن. لذا این میشه بالاترین مرتبه. عینیت کفر.
در روایت دیگر نظیر اینها آمده که می فرماید و کرّهَ یعنی بغضنا لمن خالف رسول الله و خالفنا هر کسی که مخالفت کرد با ما منتهی اینجا سه تا رو با سه تا تطبیق کردن خودش یه بیان زیبایی است.
سوالی داشتید بفرمایید: در آیه شریفه آمده که عصیان و دومی که فسوق آمده ، فسق کثرت توش زیادتره، کفر مبدئیته. مثل خود ایمان که مفرده. عصیان هم که به صورت مصدری آمده اصلا. لذا هر کدام از اینها یه نوعی از بیان. یعنی کانه مبدئیت کفر، بعد شدت و کثرت فسق بعد عصیان که دیگه خارج شدن از حده دیگه . یعنی هر کدوم از اینا مبدا دیگری هم هست. کفر مبدا فسقه، و فسوق مبدا عصیان می شود.شاید ناظر به این باشه که افعال بعدی ها از قبلیها نشات میگرفته. منتهی مبدئیت از کفر بوده که اعتقادی بوده به فسوق تا مرتبه عمل رسیده تا عصیان که آخرین مرتبه ظهوره رسیده.
در روایت بعدی می فرماید که عن ابی عبیده قال سئله اباجعفر علیه السلام عن قوله تعالی ایتونی بکتاب من قبل هذا او اسارته من علم ان کنتم صادقین قبل آیه این است که آیه شریفه قُلۡ أَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِۖ ٱئۡتُونِي بِكِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ” می فرماید که اگر شما غیر خدا را می خوانید ارونی ماذا خلقوا خیلی تعبیر زیباست. که اونکه انسان به کسی نسبت به کسی بتواند و نسبت به او تابعیتی پیدا کند، تابعیت باید مبداش خلقت باشد. خالقیت مبدا اطاعت باشد. خیلی بحث دقیق است. لذا ببینید هم ابراهیم خلیل وقتی خواست احتجاج بکند گفت ربی الذی یحی و یمیت خدا خلق کرده ما رو حیات داده و ممات داده لذا قانونگذاری هم حق اوست. حاکمیت هم حق اوست. اینجام می فرماید قُلۡ أَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ بگید اینایی که می خونید اینایی که تابعشون شدید اینایی که دارید ازشون اطاعت می کنید ماذا خلقو من الارض آیا اینا زمین را خلق کردند أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِۖ یا نه در خلقت آسمان شریکند اینها؟ آسمان رو چون عظیمتر بوده است به عنوان حتی شراکت، می پذیرد. در ارض رو می گه ماذا خلقوا فی الارض که نشون میده کسی که خالق است حق قانونگذاری و حاکمیت دارد.پس اینکه می گن به نسب است حاکمیت مربوط به این است که خالق خداست قانونگذار و حاکم هم خداست. خودش هر کی رو تعیین کرد باید… کسی دیگر نمی تواند حقی بر کسی ندارد. یعنی من نمی تونم خودم کسی رو بر خودم حاکم بکنم حق ندارم. چرا؟ خدا این حق رو به من نداده چون این حق مربوط به خدای سبحان است. لذا هیچ کسی به هیچ کس دیگر ولایت ندارد مگر اینکه ولایت در دایره خدا تعریف بشود خدا اجازه داده باشد.بگه مومنین بعضی بر بعضی ولایت دارند، اجازه داده بگه ولی اجازه بده. هر کی رو که او … به امر او امکان پذیر است ولایت من حق ندارم بگم من خودم خودمم پس یکی رو بر خودم ولی بکنم. حق نداریم. تو مال خودت نیستی تو خلق خودت خودت خالق خودت نیستی. که اختیار بر خودت داشته باشی که ولایتت رو به کسی دیگر واگذار بکنی نه . اختیار تو تابع اون کسی است که خالق توست . این نگاه خیلی زیباست که اینجا استدلال به این کرده. می گه یک استدلال این است که اونی که خالق است باید مطاع باشد.بعد میگه اگر اینم ندارید ایتونی بکتاب برید سابق از این کتب آسمانی که تورات و انجیل است آیا تو اینها اومده بود که بهشون بگن که از کی تبعیت بکنید. اونجا آمده؟ این تبعیت شما رو اونها مجوز دادن؟ یا در حقیقت و اسارته من علم آیا دلالت عقلی بر این مسئله است اسارت من علم این باشد. یا اسارت من علم این باشد که از علم اوصیا بعد از انبیا که اینجا تطبیق کرده بر فانما علی بذالک علم اوصیا النبیا اسارت من العلم که اگر ما دومی رو نقل گرفتیم، که بگیم ایتونی به کتاب من قبل یعنی نقل اون سومی رو بگیریم اسارته من علم یعنی عقل دلالت عقلیه یا دلالت آفاقیه که خالقیت رو اولی بود. اما اسارت من علم رو در این روایت شریف خواندیم تعبیر کرده به علم اوصیا ادامه نقل است که کتاب تورات و انجیل بود که آیا دلالتی بر این بوده یا اینکه دلالت نداشت این. منتهی بعضی خواستن بگن که این آخه چه ربطی دارد به این باب اینجا آورده که فاسارت من علم از این باب است این اسارت من علم که آنچه که مربوط به حق ولایت است این مربوط به همان خالقیت است لذا اساس ولایت مربوط به ادامه نسب الهی است باید منصوص باشد به غیر از نص امکانپذیر نیست فقط منصوص است با عقول ضعیفه امکانپذیر نیست.
در روایت هفتادو سوم می فرماید عن علی بن جعفر قال سمعت ابالاحسن برادرم امام کاظم بقول لما رای رسول الله تَیما و اَدیعا بنی امیه وقتی سه تای اولی و دومی و سومی رو دید که یرکبون من وره در رویا یا در حال منامیه ، منامیه بهتر از رویاست چون حال منامیه سازگار با بیداری هم هست که اینها از منبر حضرت بالا می رند که تیم و ادی به ترتیب اول و دوم و سوم افضعه حضرت خیلی غصه دار شد. فانزل الله تبارک و تعالی قرانا یتعاصابع آیه نازل کرد تا نشون بده که این حراس و ناراحتی حضرت را کم کند چی بود خدای سبحان فرمود و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس اَبا میگه به پیغمبر من که خدا هستم امر کردم اطاعت نکردند اَبا، درسته؟ پس تو که رسولی خیلی توقع نداشته باش که هر کاری خواستی بشه، نه. من که خدا هستم امر کردم اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا –عده ای سجده کردند-الا ابلیس اَبا . البته ابلیس هم ابا کرد. لذا ثم اوحی الیه یا محمد انی امرت فلم اوت. من امر کردم اطلاعت نشدم فلا تجزی انت تو هم غصه نخور. ببین چقدر زیباست این مدل. شبیه به این در روایات داریم که یه جایی وقتی آمدند دست سارقی رو قطع بکنند اونجا اومدن یه عده اعتراض کردند یا اون سارق هم گفت بالاخره این دست در راه اسلام هم به کار آمده بالاخره مسلمان بوده دیگه اینو چجوری میخوای قطعش کنی؟ پیغمبر گفت اگه دست فاطمه هم بود و این کار رو می کرد قطعش می کردم. خبر به حضرت زهرا که رسید حضرت غصه دار شد که چرا یه همچین تشبیهی که اگه دست زهرا … نه که اگه من اینکار رو می کردم نباید قطع بکنند ، بعد اونجا دارد آیه نازل شد به پیغمبر که اگر تو فلان کار رو بکنی تو رو هم فلان می کنیم. یعنی وقتی آیه رو شنیدن دیدن وقتی خود پیغمبر همچین خطابی بهش امکان پذیره که اسمعی که اون ضرب المثل چیه که به در میگن دیوار بشنوه، ایاکعنی وسمعی یا جار این تعبیر در حقیقت اصلا یک بابیه تو روایات ما خیلی جاها خطاب به انبیاست اما مقصود امتشون هستند که اینها خودشون بری هستند اما در عین حال برای اینکه عظمت کار رو نشون بدن، ایاکعنی وسمعی یا جار که اون همسایه بشنود و خودش رو مخاطب قرار می دهد خدای سبحان از این سنخ استفاده کرده اینجام خودش رو وقتی که آمد ساده میشه، آدم ببین خود خدا گفته …خدا رحمت کند علامه ممدوحی رو می فرمودند که یه کسی رو خلاصه جلوی علامه نشسته بود و داشتن صحبت می کردند و بعد یکی گفت آقا چرا پیغمبر این دو نفر رو رسوا نکرد، بعد یکی دیگری اونجا بلند شد قبل از اینکه علامه جواب بده اون بنده خدا جواب داد این اشکال به طریق اولی به خود خدا وارد است که چرا خلقشون کرد. یعنی اگه خلق نمی کرد که به اینجا کشیده نمی شد که . گفت بالاخره وقتی به خلق کشیده شد مخالفتشون هم اون وقت تحملش راحتتر می شه دیگه . او خلق کرده بالاخره تحمل کرده خلق کرده اینا مخالفت می کنند … حالا اینجا می فرماید که وقتی که اینطور شد ثم اوحی الیها محمد انی امرت فلم فلا تجزع امرت فلمت تعفی وصیک من به آدم که خلیفه ام بود خلق کردم اطاعت نکرد خلیفه من بود وصی خدا می شه خلیفه خدا، دیگه در در امر وصایت وصیت اگر اینها تخلف کردند خیلی شما هم نگران نباش.
روایت بعدی میفرماید اینا همه ذیلش هست دیگه ما هم در روایت هفتادو چهارم سئلت عن ابی عبدالله علیه السلام عن قوله تعالی فمنکم کافر و منکم مومن که در این آیه شریفه که در سوره تغابن هستش، یه بحث جالبی است روایات هم در این بحث آیه شریفه خیلی روایات زیاده حالا اگر دوستان رجوع بکنند روایت سوره تغابن رو حالا من بعضیشون رو اینجا نوشته بودم که اگر مثلا پیداش بکنم بعضی از اینها که خیلی روایات زیاده تو اینجا میفرماید که سئلت عن اباعبدالله علیه السلام قال عن قول الله عزوجل فمنکم کافر و منکم مومن فقال علیه السلام عرف الله ایمانهم همین روایتی است که در اینجا آمده روایت بعدی این روایت رو بخونیم عرف الله عزوجل ایمانهم بموالاتنا و کفرهم باز بموالاتنا یوم اخذ علیهم المیثاق و هم ذر فی سلب آدم از همونجا منتهی اونجا که می گیم فی سلب آدم این مرز، مرز زمانی فقط نیست این سلب کجا ادامه داره، تا امروزم سلب آدم ادامه داره یا نداره؟ ادامه دارد. یعنی نه اینکه فقط تو سلب یعنی همونجا یعنی همه رو تو همون، نه این سلب، سلب رتبی است، تقدم رتبی است که ایمان و کفر از همانجا میثاقی که هست و این میثاق لحظه به لحظه ادامه دارد. تمام شدنی نیست. این رو دوستان حتما مفصل به المیزان ذیل آیه اذ اخذ ربک، خیلی بحث قوی و دقیقی داره البته از حضرت آیت الله جوادی هم یه بحث مفصلی ذیل آیه دارد.
در روایت بعدی می فرماید که حبنا ایمان و بغضنا کفر. ذیل این که حب ما ایمانه. و فنکم کافر و منکم مومن یعنی اونی که محب ماست مومن است و اونی که مبغض ماست کافر است.
یا میفرماید که روایات طولانیه می ترسم بخونم که خیلی طولانیه . حالا ازش عبور می کنیم این روایات رو هم همین مقدار.
در روایت بعدی می فرماید که و سئلته عن قوله عزوجل اطیع الله و اطیع الرسول فان تولیتم فانما علی رسولنا البلاء المبین . فقال اما ولله ما هلک من کان قبلکم و ما هلک من هلک حتی یقوم قائمنا عج الله تعالی فرجه شریف الا فی ترک ولاینتا و جهود حقنا. یعنی همه ریزشها مربوط به امر ولایته تو طول تاریخ یعنی حتی هر کسی که میتلا می شود به هر ریزشی یه جای کارش تو رابطه با ولایت چی داره؟ نقصان دارد. اینم خیلی زیباست.و هر کسی هر کمالی پیدا می کند یه ارتباطی با اون ولی پیدا کرده که اون با اونکه حقیت ولایت حقیت حسنه است حقیقت نعمت است اون رابطه خیلی خوب میشه. هر ریزشی هر مقداری حتی عملی یک کاستی در ولایت است و هر رویشی به هر مقداری یک ارتباط با ولی است. درسته؟ اگر این رو دیدیم اونوقت نگاه آدم به عالم یه نگاه زیباتری میشود . اما والله ما هلک من کان قبلکم . همه کسانی که به هلاکت رسیدند تو هر رتبه ای از کسانی که قبل شما بودند و ما هلک من هلک اونام که بعدا میان هلاک خواهند شد حتی تا زمان ظهور ما حتی یقوم قائمنا عج الله… الا فی ترک ولایتنا و جهود حقنا. این من کان قبلکم فقط تا زمان پیغمبر رو نمیگه ها یعنی من کان قبلکم تا الی حضرت آدم تمام اینها . چون عرض کردیم ولایت حضرات تمام انبیا و اوصیا ظهور همین ولایت بوده مرتبه ای از اون بوده. لذا هر جایی ریزشی بوده به هر درجه ای ریزش عملی و ریزش اعتقادی هر چه که بوده در ترک ولابت بوده. تو وجود خودمون این رو مراقب باشیم که هر جایی خدایی نکرده ازمون سئیه ای سر می زند یک ریزش در امر ولایته منتهی حالا عملی به همان مقدار دور شدیم و هر عمل صالحی که توفیق پیدا می کنیم یک قرب است که پیدا کردیم. خب بعد می فرماید حتی و ما خرج رسول الله صل الله علیه وآل وسلم من الدنیا حتی الزم رقاب هذه الامه حقنا که خدای سبحان ، پیغمبر از این دنیا نرفت مگر اینکه تبیین کرد اون حق ولایی رو که ما داریم. این حق ولایی ، حق ولایی وجودی است یعنی اینجوری نیستش که بگیم که تشریفی برای اینها شده اضافه ای برای اینا ایجاد نکرده بلکه اون نظام وجودی است که اینها دارند که حتی الزم رقاب هذه الامه حقنا والله یهدی من یشا الی صراط المستقیم .
در روایت بعدی دارد میفرماید که عن علی بن جعفر … بله، یعنی تا اون زمانی که حق آشکار می شه و ولایت ایشون کاملا سیطره پیدا می کنه ، چرا دیگه سیطره ولایته اونجا، چون قبل از اون سیطره ولایت نبوده. این حتی نه اینکه باید داخل در یعنی غایت هم هست مثل اینکه می گن که لن یفترقا حتی یردن علی الحوض این حتی یعنی تو حوض دیگه این دو تا از هم جدا میشن، نه اونجا تازه عین این مسئله است در زمان ظهور عین حقیقت ولایت محقق می شود اوجشه. اگر تا قبل مراتبش بوده اونجا اوجشه.
در روایت بعدی دارد میفرماید که عن علی بن عن اخیه موسی علیه السلام باز این علی بن جعفر خیلی شخصیت بزرگواری بوده یعنی دل آدم خنک می شه که وقتی این شیخ در حقیقت با پیرمردی که جلوی امام جواد علیه السلام ننشینه تا امام اجازه بده. امام جواد که یه نوجوانه این علی بن جعفر ننشینه تا امام اجازه بده خیلی بزرگواری می خواد . حالا یکی ا احتمالات هم اینه که دو سه جا احتمال میدن ولی خب احتمال قوی است که علی بن جعفری که در قم هستش … رحمه الله علیهما. عن اخیه موسی علیه السلام فی قوله تعالی این آیه شریفه که می فرماید فکاین من قریه اهلکناها و هی ظالمه فهی خاویه علی عروشها و بعره معطله وقصر مشید. چقدر آیه تعبیر و استناد به آیه . میفرماید این بئر معطله یعنی چاهی که آباده عمرانه اما استفاده ازش نمی شه. بئر معطله امام صامت است یعنی کسی که تو جامعه هست اما مردم بهش رجوع نمی کنند و ناطق نیست. ناطق نیست یعنی مردم نیامدند سوال بکنند ناطق نیست یه بئر معطله این است . قصر مشید هم که آن قصر بلند پا بر جای محکم است امامی است که ناطق است و گفتار دارد. مثل زمان ظهور مثل امیرمومنان علیه السلام .میگه این تعبیر بئر معطله و قصر مشید تعبیر این است البئر المعطله که چاه پر آبی که ازش استفاده نمی شود المام اصامت است همچنین قصر المشید امام ناطق است. اینا خیلی تشبیهات زیباست. قصر مشید یعنی اون قصری که برافراشته است. که تعبیر امیرالمومنین علیه السلام لا یرغی الطیر و ان هدر ان سیر از من اونچه که جاری میشود سیر از بالا به پایین میاد دیگه ان هدر نه یه ذره آب میاد ان هدر عن السیل یا لا یرقی الطیر هر چقدر هم کسی خوش فکر باشد هر چقدرم کسی عالی باشد از جهت عملی لا یرقی الی الطیر اونی که طیر است و پرنده است نمیتونه افق پرواز به اونجا برسه ولی ین هدر عن السیر. خیلی زیباست.
قصرهای برافراشته و چاههای پر آب می تواند ناظر باشد بر اینکه اینا درحالی که اونا رو داشتن هلاک شدند. اگر نگاه اولی بکنیم اونه که بعد از عذاب کسی نبوده از این چاه استفاده بکنه . اما اگر همین را شما به این بیارید که عذاب الان بر جامعه ای که وقتی امام توشه ولی استفاده نمی کنند عذاب نازل شده خاویه علی عروشها هستند اینا پا معکوسند سرهاشون به زمینه . این تعبیر این است که فکاین من قریه اهلکناها این هلاکت به هلاکته راجع به یه قریه است شان نزول . راجع به این است که یک قاعده است که هر جامعه ای که امام توش باشه اما از امام استفاده نکنه این هلاک شده است. در حالی که این بئر معطله در اونجا بوده و اون قصر مشید که امامی باشد که گویا باشد اونجا بوده یعنی این امکان در اونجا مطرح است. میتونه تطبیق داشته باشه. اینجا حضرت اینجور تطبیق کردند. یعنی تمام اون چیزی که تو ظواهر قرآن هست رو به یه ظواهر دیگری قدرت ارجاع ایجاد کردند. اون میتونه این کار رو بکند.کسی دیگری این قدرت رو ندارد و الا ما اگه بودیم اصلا می ترسیدیم که بگیم اینجایی که بحث عذاب است بخوایم تشبیهش بکنن به امام. اگر کسی اومد مدل دستش گرفت از اینها منسوس العله شد اونوقت. نه استهصان . منصوص العله. یعنی دید از مدل کاری که اینها کردند آمد استفاده کرد علت یابی را به انسان بدهد. این باب می خواهد این کار را بکند . چون یه روایت نیست دو روایت نیست .هر کدام به انسان میخواد قدرت بده که بتونه این نوع تطبیق رو هم از قرآن از همین سنخ مستند با همین نگاه ایجاد بکند.
در روایت می فرماید عن رجل عن ابی عبدالله علیه السلام فی قوله تعالی و الیک و الی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک یعنی ان اشرکت فی الولایته غیره که اگر تو شراکت در ولایت ایجاد کردی ، شراکت در ولایت تبعیت است اینجا. فقط بحث اعتقاد نیست . نگیم که ما امیرالمومنین رو قبول داریم اما حالا مطیع دیگری می شیم. میگه نه اشرکت فی الولایه، یعنی چی بعضی چیزاتو از این تبعیت کردی بعضی چیزاتو از این. میگه این لبحبطن .عمل حبط است. لذا می فرماید و لالله فعبد. یعنی اطلاعت عبادت است. فقط مطیع خدا باش فقط عبادت خدا کن یعنی تو اطاعت فقط به اونی که خدا گفته اگر کسی به اونی که خدا قرار داده اطاعت نکرد عبادت غیر کرده.لذا این اشرکت .این شرک است. نگفته اشرکت فی الطاعه. اشرکت رو مطلق آورده . که نشون میده و لا تعبد الشیطان. که لاتطیع الشیطانه اما لا تعبد الشیطان اطلاق شده که اطاعت عبادت است . پس اگر اینجوری باشه هر اطاعتی انسان به غیر اذن داشته باشد تو هر جهتی هر کاری این شرک می شود انسان همیشه باید دنبال این باشد که راه اذن الهی در تسرع و اطلاعت چی باید باشه. این خیلی مهم است لذا داره سرایت میده دیگه . بعد می فرماید و للله فعبد و کن من الشاکرین یعنی و لالله فعبد بالطاعت عبادت کن نه عبادتی که بگی خدای منه فقط. و کن من الشاکرین . شکر همین حقیقت اطاعت است یعنی اون اطاعت امر میشه مقام شکر که عن عذدک باخیک وبن عمل و به پیغمبر میگه از شاکرین باش که با این و با این آیه تو رو با این بیان رو با این آیه تو رو و پسر عموتو من نصرت کردم. که من عذد تو و کمک تو شدم در این راه.
در روایت بعدی احمد بن عیسی قال حدثنی جعفر بن محمد . احمد بن عیسی میگه که از امام صادق شنیدم که از پدرش از جدش نقل می کند فی قوله عزوجل یعرفون نعمت الله ثم ینکرون هذا ذیل این آیه شریفه قال لما نظره انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ویوتون الزکاه و هم راکعون. اجتمع نفر وقتی این آیه نازل شد خیلی جالبه ، اجتمع نفره من اصحاب رسول الله فی مسجدالمدینه عده ای از یاران پیامبر اینکه میگن همه اصحاب چی هستن همه مورد اقتدا هستن بعلهم اقتدیهم به هرکدام از اینها شما اقتدا بکنید اقتدا پیدا کردید ببینید میگه اینا اومدن جمع شدن در مسجد مدینه فقال بعضهم لبعض ماتقولون فی هذه الآیه چیکار کنیم با این آیه چه تدبیری بکنیم نمیگن چجوری مطیعش باشیم . میگن چجوری در مقابل این آیه بایستیم. فقال بعضهم ان کفرنا بهذه آیه نکفر بسائروها . خوب بلد بودن، اگه به این آیه کافر باشیم خب به بقیه ام کافر شدیم وان آمنا
اگر بخوایم ایمان بیاریم فان هذا ظل حین یسلت علینا بن ابی طالب. اگربریم زیر بار که باید بریم زیر سلطه علی بریم دیگه این که برای ما ذلت است این بعد میگه که پس چیکار بکنیم فقالوا قد علمنا ان …. ما همه فهمیدیم که پیغمبر صادق است . صادق فی مایقول ولاکنا نتوله ما ولایت پیغمبر رو قبول می کنیم اما …. و لا نطیع علی فی امرنا اما امر پیامبر را اطاعت نمی کنیم در امر امیرمومنان. یعنی آخرشم گفتند نکفر دیگه . حقیقت نکفر رو چیکار کردند محقق کردند بعنی تا اینجا که با ….. یعنی هر چی که علی گفت ما اطاعت نمی کنیم
چون علی رو پیغمبر قرار داد دیگه حرف علی رو قبول نمی کنیم اما حرف پیغمبر رو در علی که گفت اطاعت بکنید قبول نکردیم. حرف علی رو قبول نمی کنیم اما حرف علی رو قبول نمی کنیم . واسطه رو آوردن واسطه رو حذف کردن که اگر حرف علی رو اطاعت نکنن حرف کی رو اطاعت نکردند، حرف پیغمبر رو . دیگه اونو نمیخوان نگن، آدم شیطان اینجوری میاد جلو . میگن دیگه اینجوری به پیغمبر کافر نشدیم ما حرف پیغمبر رو قبول می کنیم اما اطاعت علی نمی کنیم. خب حرف پیغمیرچی بوده؟ با ما هم شیطان همین کار رو میکنه ها . یعنی یه جوری میکنه که آدم واسه صورت مسئله یه مغالطه ساده ها… اما صورت مسئله حل میشه برا آدم . آدم راحت میشه تو انجام اون کاری که میخواد. لذا می فرماید قد علمنا که پیغمیر صادق است در آنچه که میگه . خب اگه هم اگه صادق است باید اطاعتش بکنی … اما لاکنا نتوله ما ولایت او را می پذیریم ولا نطیع فی علی فی امرنا هر چی امر کرد به ما ما اون رو اطلاعت …. قال فنظر هذه الایه … یعنی آیه رو راجع به خودمون هم ببینیم. یعرفون نعمت الله ثم ینکرونها ….این تعریف اینکه نعمت بر ولابت یعرفون نعمت الله ثم ینکرونها یعنی یعرفون ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و اکثرهم کافرون بالولایه . در حالی که اینکه گفتند اطاعت نمی کنیم یعنی کفر. حالا عدم اطاعت گاهی کفر عملی است یه جایی هم مام شنیدیم میدانیم امر ولی چیه ولی اطلاعت نمیکنیم. اینم کفر دیگه کفر عملیه دیگه. اکثرهم الکافرون بالولایه یا کافر عملی و یا کافر عملی و اعتقادی.
انشالله خدای سبحان حفظمون بکنه از اینکه به عصیان مبتلا نشیم . که عصیان کفر عملی است و فقط عصیان نیست. ناخواسته به یک انکار و جهود منجر شده و ممکنه به جهود و انکار بالاتر هم نعوذ بالله برساند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 439” دیدگاه میگذارید;