بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و وَالْلعَن الدائم علی أعْداءهُم اجْمَعِینَ الی یوم الدین.
در محضر روایات کافی شریف کتاب الحجة باب 108 هستیم. همانطور که بارها عرض کردیم در این باب نحوه ای از این است که حشر قرآن و اتحاد قرآن با ولایت را تمرین کنیم که در این تمرین که روایات اهل بیت علیهم السلام قرآن را با معنای ولایی معنا و تفسیر کردند را بچشیم که در این چشیدن این آیات اگر در وجودمان ملکه شد، ارتباط بین قرآن و امام در بقیه آیات بیشتر و راحت تر برایمان محقق شود؛ لذا در نظام معرفتی و عملی و باور و اعتقاد مثل یک تمرینی است که این روایت شریف را در ذهنمان داشته باشیم، فقط به عنوان یک نکته علمی نباشد؛ بلکه احساس کنیم همانطور که قرآن یجری مجری الشمس[1]، باب ولایت هم در زندگی ما یجری مجری الشمس؛ هر روز برایمان طلوعی داشته باشد. حشرمان در زندگی با حقیقت ولایت به گونه ای باشد که لحظه لحظه مان را با امر ولایت ببینیم چنانچه قرآن را هم در زندگیمان همینطور احساس کنیم که نقشه زندگی و برنامه زندگی ما است و قرآن را صاحب حیات ببینیم که حی است و با ما دائما در ارتباط و تخاطب است و باب ولایت را از نگاه قرآنی که با ما با حی و زنده بودن و تخاطبش دراد القا می کند، احساس کنیم، با این نگاه زندگی کنیم؛ لذا تاکنون در محضر حدود 40 روایت از روایات این باب بودیم. هر یک برای خودش یک بابی است و در مرتبه معرفتی که در آیه دارد و و تطبیقش را که با مرتبه ولایت بیان می کند، یک بابی است و فقط یک آیه نیست. هر یک را با این نگاه ببینیم که یک بابی است.
عرض کردیم که تطبیق با ولایت به عنوان یک امر وضع الفاظ برای ارواح معانی است که این الفاظ برای ارواح معانی وضع شده؛ لذا ممکن است مصادیق و مراتب مختلفی داشته باشد و مرتبه اتم و اشدش این حقیقت است؛ لذا اولا و بالذات بر این حقیقت ولایت صدق می کند و ثانیا و بالتبع بر مراتب دیگر صدق می کند و منافاتی ندارد که شان نزول این آیات در زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مساله ای باشد، همچنین این شان نزول در ایام و روزهای بعدی حقیقت بالاتری را هم داشته باشد از آنچه که ممکن است در زمان خود پیغمبر برای آن شان نزول نازل شده باشد. این هم بحث هایی بود که تاکنون مکرر داشتیم.
البته قابل ذکر است که ایام دهه فجر هم هست. آن حقیقتی که باعث شد خدای سبحان این همه تحول روحی به واسطه امام (ره) و آمدن با برکت ایشان ایجاد کند از یاد نمی بریم و توجه داریم که آمدن ایشان از ایام الله است. کلمات بزرگان این است که اگر در رابطه با نبوت خاتمیت نشده بود، بسیاری از علمای دین ما جزء همان انبیایی بودند که سابق از این نبی خطاب می شدند؛ اما چون خاتمیت آمده و باب نبوت بسته است اینها «علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل[2] یا افضل من انبیاء بنی اسرائیل[3]» صدق می کند. آمدن امام در ادامه همان سیر تحول و تحققی بود که انبیا داشتند؛ لذا به عنوان حقیقت نوراتی الهی حواسمان باشد که شاکر باشیم. شاکر بودن به این است که معارفی را که امام آورد و حقایقی را که اقامه کرد، قدردان باشیم، جوری نباشد که حجاب عادت ما را از این نعمت عظیم که نورانیت فوق العاده ای بوده که در طول تاریخ بی نظیر بوده و تحولی که محقق شد و اقامه دینی که ایجاد شد را از یاد نبریم. ما باید برای نسل بعدی حامل این باشیم و برای ظهور امام زمان (عج) هم حامل این باشیم. هرچقدر قدردان نباشیم، به همان نسبت مواخذ هستیم که این از مصادق عن النبا العظیم ظهور ولایت است؛ یعنی از مظاهر ظهور ولایت حضرات معصومین علیهم السلام خود انقلاب اسلامی است که حقیقت ولایت را محقق کرده. بله، هر چیزی ناگواری و تلخی های خود را هم دارد. مگر حضرات انبیا که موفق با اقامه دین شدند دورانشان همه اش شیرینی بود؟ نه، شهادت ها، سختی ها، تلخی ها، فشارها و همه اینها در کار بود؛ اما آنچه برای اینها مهم بود این بود که یک قدم مردم را به سوی خدا نزدیک تر کنند. اگر کسی زمان قبل از انقلاب را یادش بیاید یک قیاسبا الان کند؛ نه شنیده هایی که برای ما ناقص نقل می کنند، بلکه حقیقتا یک قیاسی کنند، امروز تا سابق دین داری و توجه به دین و مطرح بودن دین غیر قابل قیاس است. ما در متن آن بودیم. من قبل از انقلاب تهران زندگی می کردم، ممکن است در یک شهری آن مفاسد دیده نشود، الان با همه مفسده هایی که هست( نمی گوییم الان چیزی نیست)، با همه پیشرفتی که در فساد ایجاد شده، اگر آن سیر و سرعتی که تهران و کشور به سمت فساد داشت حرکت می کرد، که از جهت سرعت فساد مثل موشکی که از جو خارج شده بود داشت می شد،40 و چند سال از آن گذشته بود. قیاس الان را با آن زمان نکنیم، بلکه قیاس الان را با اینکه 44 سال از آن فسادی که با همان سرعت گسترش پیدا می کرد، ببینید آن 44 سال در این وضعیتی که این همه دستگاه های ترویج فساد بیشتر شده با همه اینها اگر این سرعت می خواست ادامه پیدا کند، ببینید الان چه چیزی بود. این را با آن قیاس کنید که این جلی آهن ها را گرفته. با همه آن چیزی که امروز هست و ندیده و ندانسته نیستیم، الان واقعا دین داری و شور و شعفی که در جوان های دین دار ما هست، در همین قشر مذهبی که کم هم نیستند، واقعا غیر قابل قیاس است. من همیشه می گویم که قسم می خورم (یعنی اینقدر باور دارم) که من با جوان انقلاب بودم، با جوان زمان جنگ هم بودم، با جوان امروز هم بودم، قسم می خورم که اگر جریانی مثل جنگ و دفاع مقدس بخواهد محقق شود، ورود جوان امروز ما به صحنه جنگ و دفاع (اگر لازم باشد)، بسیار بسیار قوی تر از زمان دفاع مقدس است؛ چون هم شور و هم شعور بالاتر هستند و هم دسته های دیندار بالاتر هستند؛ یعنی عمق دین داری در جوان امروز ما بالاتر از عمق دین داری از زمان جوان زمان جنگ است و از جوان زمان انقلاب است. با همه بصیرت این را می گویم؛ بدون یک ذره کوتاهی که بخواهم هندوانه زیر بقل بگذارم، نه، واقعا شهدالله که دارم واقع را می گویم. آنچه که امروز در نظام جوان های متدین ما .ساخته شده است؛ چون زمان جنگ هم جوان متدین وارد عرصه دفاع مقدس شد. جوان متدین امروز ما عدتا، عدتا و شدتا؛ یعنی کیفیت ایمان، تعدادشان و از جهت آمادگی شان؛ از همه جهات از جوان زمان جنگ و جوان زمان انقلاب بالاتر است. این را نباید دست کم بگیریم. به زوائد و آنچه پیش آمده نگاه نکنید. زمان انقلاب و زمان دفاع مقدس از این حرف ها خراب تر بود؛ روحیه ها، سختی ها و… اما وقتی آن پیشامد و آن دانشگاه به پا شد، معلوم شد که این مس ها چگونه زر شدند. ورود به این عرصه و ورود به زمان دفاع… شما انتهای جنگ را با امروز مقایسه نکنید که آن ابتلا که پیش می آید، زادهم ایمانا است. تصفیه ها شکل می گیرد، آن روحیه ها به اوجش می رسد، لذا قدردان باشیم، حقیقتی را که امام (ره) آورده است، حالا تازه به ثمر می رسد و جهانی می شود، محور مقاومت با هم مرتبط شده است، همدیگر را پیدا کردند، دست به دست هم داده اند، اینها ساده نبود. دشمن از این خیلی می ترسد، حالا می بیند اگر به هر گوشه ای از محور مقاومت حمله کند، همه محور مقاومت در همه جا را دنبال خودش راه انداخته. تازه این آغازش است. از این به بعد عرصه محور مقاومت گسترده تر می شود، به داخل خود کشورهای کافرین هم کشیده خواهد شد ان شاءالله و می بینند اگر آمریکا بخواهد تخطی کند، از داخله خود هم مورد تعرض خواهد شد. اینگونه نیست که بگوید من در امان هستم و دور واقع شدم، نه، این محور مقاومت دارد تجربه می کند که چقدر این اتحاد و ارتباط با هم بازدارندگی و تاثیر ایجاد می کند، تازه آغاز تهاجم است، ما تاکنون در لاک دفاع بودیم؛ اما ان شاءالله از این به بعد آغاز تهاجم است و این فقط تهاجم نظامی نیست؛ بلکه اساس تهاجم تهاجم آن نظام دین داری آخرالزمانی است. مردم دارند می بینند که هرچه فشار در مسلمان ها بیشتر می شود، انگیزه مسلمان ها بالاتر می رود و شعله ورتر می شوند. اینها گمشده برای مردم امروز است که می بینند به دین تشنه تر می شوند که این چیست که باعث شده اینها در همه فشار انگیزه شان بالاتر برود و نبرند و جا خالی نکنند. ان شاءالله اراده خدای سبحان به این تعلق گرفته که ایمان مومنان آشکارتر و گسترده تر شود. جا نمانیم، این انقلاب منشاء همه اینها بوده و امام معمار و بنیانگذار همه این حقایق بوده، قدردان باشیم. از روح امام استمداد کنیم و برای حل مسائلمان هم ارتباط با امام و دیدگاه های امام که دین داری محض بود قطع نکنیم. واقعا اگر ما انبیا را ندیدیم امام را که دیدیم، بوی انبی او حضرات معصومین علیهم السلام را از امام استشمام می کنیم؛ همچنان که این امروز از مقام معظم رهبری استشمام می شود.
ان شاءالله خدای سبحان ما را بی تفاوت قرار ندهد، به خصوص روحانیت معظم که باید داعیه دار و پرچم دار این مساله باشند. بی تفاوت نباشیم. در دلمان نسبت به این مساله معجزه و کرامت الهی بوده که خدا ما را در این ایام قرار داده و برای بودن در این ایام ارزش قائل باشیم و مسئولیت و ماموریت خود را درست انجام دهیم. صلوات.
روایت چهلم بسیار زیبا است و نظایر این روایت شریف هم که با استشهاد به آیه شریفه محمد بن مسلم می گوید… زندگی این راویان را مطاله کنید، من چند بار رجال کشی را خوانده ام. انصافا وقتی آدم می خواند مبتهج می شود. رجال کشی را بخوانید، قصه های این بزرگواران را نوشته است؛ هم به سرگذشت اینها آشنا می شویم، هم برای ما که به عنوان شاگردان مکتب اهل بیت دنبال حرکت هستیم یک الگوسازی است، ببینیم که اینها با چه سختی و درایت و استقامتی روایات اهل بیت را شنیدند، بعد استقامت کردند و منتقل کردند، چقدر آزار و اذیت شدند. همین محمد بن مسلم است که وقتی در کوفه می خواست بر یک امری شهادت دهد، قاضی گفت، شهادت تو مقبول نیس؛ چون تو فاطمی و جعفری هستی. محمد بن مسلم گریه کرد، قاضی به او گفت، چرا گریه می کنی، اگر می شهادتت را قبول کنم، دست از جعفری و فاطمی بودنت بردار، شهادتت مقبول است. محمد بن مسلم می گوید، من گریه نمی کنم که شهادتم را قبول نکردی، گریه ام این است که شما ما را به عنوان جعفری و فاطمی می شناسی ولی ما چه بویی از امام صادق و حضرت زهرا سلام الله علیها داریم؛ چنانچه امروز ما به همین مساله معروف شدیم. بالاخره مردم ما را به عنوان شاگردان مکتب امام صادق علیه السلام و محبین حضرت زهرا می شناسند، ما چه بویی می دهیم که در مردم اثر بگذاریم.
قال سالت اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عز و جل إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا که این آیه ی شریفه… فقال ابوعبدالله علیه السلام دنبال آیه این است که تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ[4]، امام صادق علیه السلام می فرماید: «استقاموا علی الائمة واحدا بعد واحد»[5] که اینها بر نظام امامت استقامت کردند، چون خیلی ها بعد از نبوت اساس نظام امامت را نتوانستند تحمل کنند و بسیاری باور نکردند و تابع نشدند، در ادامه واحدا بعد واحد در هر برهه ای عده ای ریختند، هم ریزش ها و هم رویش ها داشتیم، هم عمق ایمان و پیوستن افراد جدید و هم گسستن افراد سابق بود که دائما ریزش و رویش داشت. در زمان امام کاظم علیه السلام چقدر ریزش داشتیم، در کنار اینکه چقدر رویش ایجاد شد. در زمان امام صادق علیه السلام و هر یک از حضرات معصومین ابتلایی ایجاد شد که آن ابتلائات ایجاد عمق در نظام امامت کرد تا بعد از جریان و دوران امام رضا علیه السلام امر امامت یک سنگینی وزن و آشکار شدن حقیقتی پیدا کرد که می بینیم از آنجا به بعد است که امام هادی علیه السلام آن زیارت جامعه را آشکار می کنند یا آن ادعیه و روایاتی که بعد از امام رضا علیه السلام می آید، تازه باور به امر امامت بیشتر می شود؛ لذا اینجا می فرماید که إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا، گفتن ربنا الله درست است که توحید اینجا اساس است که بیان می کند؛ اما الی ها هنا التوحید[6] که امر توحید تا مساله ولایت کشیده شده است؛ لذا إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا هم در توحید، هم در رسالت و هم امر ولایت و امامت استقامت کردند، آن هم نه به امیرالمومنین علیه السلام، بلکه تا آخرین وصی استقامت کردند. استقامت خیلی سخت است، شیعه 12 امامی ماندن و بودن و از همه آن ابتلائات و آزمایش ها سالم در رفتن بسیار سخت بوده. الان ما بعد از واقعه ایمان را حفظ می کنیم. آن کسی که در متن فتنه و واقعه قرار گرفت و آنجا سالم در رفت، بسیار مهم است. آنجایی که تک تک فتنه ها پیش آمد؛ اما ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ این تتنزل الملائکه تعبیر دقیقی می شود.
روایت شریف می فرماید که امام باقر علیه السلام فرمودند: «عن ابی جعفر علیه السلام فی قوله عز و جل یقول قالوا ربّنا الله استكملوا طاعة الله و طاعة رسوله و ولاية آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ثم استقاموا [عليها] (بر این سه واقعه) تتنزل علیهم الملائکة یوم القیامة.»[7] چون یوم القیامة ظهور ایام دنیا است، این ثبات قدم در اینجا خودش تنزل ملائکه است که کسی بر اینها ثبات قدم پیدا کند، منتهی این حقیقت ثبات قدم در قیامت آشکار می شود که با انسام چه کرده. این چه واقعه ای را ایجاد کرده است. این تتنزل الملائکه یوم القیامة آشکار شدن و بروزش است، چنانچه مالکیت، ملک و سلطنت خدا روز قیامت آشکار می شود؛ نه اینکه آنجا هست و اینجا نیست، بلکه در اینجا هم هست ولی در روز قیامت این سلطنت آشکار می شود. لذا این تتنزل علیهم الملائکه را ما نمی فهمیم یعنی چه؛ این مانند بذر و دانه ای است که کاشته شده و حقیقت ثمر این تتنزل الملائکه در قیامت آشکار می شود که چه آثاری دارد، آنجا چه آثاری به دنبال می آورد.
سوال حضار: تدریجی است…
استاد: عیبی ندارد؛ چون اینجا تدریجی است، بروز و ظهورش برای اینها تدریج است؛ تدریج ظهوری است. اینجا تدریج تحققی است و آنجا تدریج ظهوری است، منتها تدریج مطابق قیامت؛ چون آنجا تدریجش مطابق خودش است نه مطابق عالم دنیا که زمان و گذر زمان در کار باشد. دوباره در روایت می فرماید که… این شان نزولی را که ابن عباس نقل می کند: «ثم استقاموا علی طاعته و اداء الفریضة»[8]. عیبی ندارد، درست هم هست. علی طاعت خدا. طاعت خدا می شود ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾[9]. این مصداق تامش… وقتی کسی ولایت را قبول کرد، آنجا آیا استقامت بر طاعت هست یا نیست؟! اوج استقامت بر طاعت این است که انسان به این برسد که آنجا الیوم اکملت لکم دینکم؛ آنجایی است که دین تمام و کامل می شود؛ پس اوج در قبول ولایت محقق می شود؛ بنابراین آن حرفی را هم که ابن عباس می زند صحیح است: «ثم استقاموا علی طاعته و اداء الفریضة»، قبول اسلام به گونه ای است، استقامت بر طاعت به گونه بالاتری است. استقامت بر طاعت مراتبی دارد. اوج استقامت در طاعت قبول ولایت و اطاعت از ولی؛ آن هم در مرتبه عمل و تابع ولی شدن می شود. در روایت دیگری ائمه علیهم السلام خودشان را مصداق تتنزل الملائکه می بینند که مصداق تام این آیه ای که ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا خود حضرات معصومین هستند. ببینید چقدر تشکیکی دیدن مساله و مراتب دیدن همه را حل می کند و انسان را سوق می دهد. بله، خود حضرات معصومین مصداق تام تمام «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ» هستند، مومنین به مقدار این تبعیت مصداق این حقیقت می شوند، بعد در آن روایت دارد که ملائکه بر ما نازل می شود.
روایت دیگری که در رابطه همین این آیه شریفه است: «قال هم الائمه علیهم السلام و یجری فیمن استقام من شیعتنا» (در مورد ائمه است) هم یجری فیمن استقام من شیعتنا که اینها هم شامل حالشان می شود با همان مبنا که اول بر حضرات معصومین از طریق حضرات معصومین هم بر شیعیان جاری می شود. تنزل ملائکه هم به معنای اینکه ملک پایین می آید نیست، حقیقت آن بالا رفتن انسان در مقام ملائکه است؛ چون این اتحاد باید صورت بگیرد، ملک یک امر مجردی است و نزول او به این معنا نیست که مادی شود؛ اما وقتی در وجود انسان مرتبط شد، آن حقیقت ملک تا مرتبه ماده هم کشیده می شود؛ چون فعل انسان مادی هم از جانب ملکی و ایمانش نشات می گیرد؛ پس نزول ملائکه مجاز است یا حقیقت؟ حقیقت است؛ اما این حقیت به چه معنا است؟ وقتی این ملک به مرتبه وجودی مومن مرتبط و متحد می شود، همه افعال مومن حتی در مرتبه اعمال مادی ظاهری اش هم از مرتبه ملکی این انسان هم نشات می گیرد؛ لذا تتنزل علیهم الملائکه که ملائکه در وجود اینها نازل می شود، بسیار زیبا و دقیقی است، مساله معرفتی دقیقی است که خدمتتان عرض کردم، بعد می فرماید و یجری فیمن استقام من شیعتنا و سلم لأمرنا كتم حديثنا ؛ تحمل پذیر هستند، اینطور نیست که هر چیزی را فهمیدند، ابراز و اظهار کنند، بلکه کتم حدیثنا عند عدونا، پس اگر کسی اینگونه شد، تستقبله الملائكة بالبشرى من الله بالجنة و قد والله مضى أقوام كانوا على مثل ما أنتم عليه من الدين استقاموا وسلموا لأمرنا و كتموا حديثنا؛ قبل از شما عده ای بودند که اینگونه بودند که والله مضى أقوام كانوا على مثل ما أنتم عليه من الدين؛ یعنی ولایتی که شما داشتید؛ آن ها هم پذیرفته بودند. ولم يذيعوه عند عدونا این را ضایع نکردند (یعنی افشا نکردند)ولم يشكوا كما شككتم؛ اینها در وجود ما شک نکردند؛ همچنان که امروز برخی از شما گاهی به شک مبتلا شدید، فاستقبلهم الملائكة بالبشرى من الله بالجنة»[10].
گاهی در روایات دیگری می فرماید در وقت نزع روح خدای سبحان ملائکه و حضرات معصومین را از یک سو نشان می دهد و اموال و اولاد و زندگی دنیا را از سوی دیگری نشان می دهد، بعد می گوید شما می خواهید به کدام سمت بروید؟ آن ها را می خواهید یا اینها را؟ اگر کسی در دنیا محبتش نسبت به اهل بیتش و زندگی دنیایش در راستای محبت اهل بیت باشد، می یابد که اینها طریق به سوی او بودند؛ آنجا آن ها را انتخاب می کند، همچنان که اینجا روح حاکم بر زندگی اش آن ها بودند. زندگی اش را بر آن اساس شکل داده بود؛ اما اگر کسی آن ها در مقابل اینها بودند، معلوم نیست آنجا چگونه انتخاب می کند؛ پس اگر محبت انسان به اهل و عیال و زندگی اش بر اساس دستوراتی که از حضرات معصومین رسیده باشد، محبتش هم نسبت به آن ها بیشتر است، شدت دارد؛ چون همین محبت را طاعت خدا می بیند کمتر نمی شود؛ اما اثرش این است که در وقت مقابله بین انتخاب اینها و آن ها همیشه در دنیا آن طرف را انتخاب می کرد، این در آنجا هم وقتی مرگ را به او نشان می دهد، می فرماید انتخابش انتخاب حضرات معصومین علیهم السلام است، بعد کسی که اینگونه است، خدا نشانش می دهد. ببینید چقدر روایت زیبا است. وقتی حضرات معصوم را نشانش می دهند، سوال می کنند که آیا می خواهی اینها سادات و امامان و همنشینان تو باشند در قبال آنچه از آن جدا می شود، «فیقول بلی و ربی فذلک ما قال الله تعالی ان الذین قالوا ربنا الله»، بعد دارد که آنجا به آن ها می گویند: «مما امامکم من الاموال؛ همه حول ها و ترس هایی که از این به بعد جلوی روی شما هست و مواقف قیامت و برزخ است، فقد كفیتموه؛ ما از شما کفایت می کنیم؛ یعنی ما به عهده می گیریم و نمی گذریم برای شما آن اهوال هول و خطرناک باشد؛ لذا نسبت به آینده الا تخافوا، نسبت به گذشته و آنچه از اهل و عیالتان باقی گذاشتید، نگران نباشید و لاتحزنوا علی ما تخلفونه الذراری والعیال والاموال[11]؛ ما جانشین شما در آن ها می شویم و حواسمان به آن ها هست و آن ها را نگهداری می کنیم.
موسای کلیم وقتی به خدای سبحان عرض کرد، خدایا گاهی در یک خانه ستون خانه را می بری که آن خانه انگار ستون خیمه آن خانه ریخته می شود، در حالی که این خانه بچه های کوچک داشت یا پیرمرد و پیرزنی بود که اگر می رفتند، اینقدر فشار ایجاد نمی شد. خداس سبحان به موسی می فرماید، موسی نمی خواهی من جانشین او در آن خانه باشم؟ یعنی آن ستون محکم تر بود یا من؟ بعد موسای کلیم می گوید، نعم الکفیل و نعم الوکیل؛ چه وکالت و… بسیار زیبا است. این یک تسلی برای مومنی است که وقتی از دنیا می رود، می فهمد خدای سبحان وعده داده است که نعم الکفیل و نعم الوکیل.
روایت 41: « عَنْ أَبِی حَمْزَهْ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ(دیدید که ثم استقاموا یک باب بود. خیلی از مسائل زندگی را همنشینی با ولایت در این آیه برای ما باز کرد. می خواستم بگویم که نگاهتان نگاه ابواب به هر روایتی باشد، از جمله این روایت شریف که می فرماید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلهِ مَثْنى وَ فرادی[12] (این آیه شریفه که آمده) فَقَالَ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَلَایَهْ عَلِیٍّ علیه السلام…» آیا اینکه قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ، اعظکم بواحده در مورد هر قیام به حقی را شمال می شود یا نمی شود؟ شامل می شود. قل انما اعظکم بواحدة شما را به یک چیز سفارش می کنم که قیام در راه خدا داشته باشید، جمعی و تنهایی، نه از تنها بودن بترسید، نه از اینکه جمع نبودید یا جمع بودید کوتاهی کنید، مثنی یا فرادی، بعد می فرماید این قیام در راه خدا أَنْ تَقُومُوا لِلهِ این انما اعظکم بولایة علی بن علیه السلام که بالاترین مظهر قیام لِله و اقامه است، بالاترین مظهر کمال است؛ اعظکم بواحدة. اگر ولایت اقامه شود، همه کمالات اقامه می شود. اگر ولایت بر راس کار باشد، همه کمالات محقق می شود؛ پس قیام در راه اقامه ولایت قیام در راه همه خوبی ها و نیکی ها است؛ پس انما اعظکم یک باب است.. اگر گفتند راجع به این یا آن مساله… همه اینها درست و هیچ یک غلط نیست؛ اما راس و اصل و اساسش می شود ولایت؛ چنانچه در روایت ایام غدیر دارد که اگر کسی یک درهم خرج تثبیت ولایت کند در راه امامت و تثبیت امامت خرج کند، مطابق هزار هزار درهم در ابواب خیر دیگر است یا مطابق دوهزارهزار… در روایت مراتب ذکر کردند، بستگی به نیت طرفی دارد که … لذا تثبیت ولایت همه خیرات را دارد؛ لذا هزار هزار باب خیر دیگر؛ یعنی هزارهزار برابر اثر گذارتر است چون همه خیرات را به دنبال خود می آورد. آن فقط خیر بود؛ اما این همه ابواب خیر است که می فرماید: «هِیَ الْوَاحِدَهْ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ»[13]. حالا ذیل این آیه شریفه روایات دیگری امده است، مثلا می فرماید: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلهِ مَثْنى وَ فرادی قال الائمه»؛ یعنی یکی پس از دیگری.
روایت دیگری هست که می فرماید مثنی چیست. می فرماید مثنی زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله را شامل می شد که هم ولایت رسول خدا در کار بود، هم رسول خدا ولایت امیرالمومنین را به پا کرد و فرادی مربوط به زمان حضرات معصومین است که یکی پس از دیگری… آنجا نبوت بود و ولی که این دو را با هم به عنوان شناختن وصی که در کنار نبی آمده می شود مثنی؛ لذا مقدم هم شد. فرادی که بعد از این آمده یکی پس از دیگری است که بعد از یان محقق می شود که این هم روایت زیبایی است.
روایت 42: «عن عبدالرحمن بن کثیر عن ابی عبدالله علیه السلام فی قول الله عز و جل ان الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا[14] که این آیه شریفه که کسانی که ایمان آوردند، بعد از آن کفر ورزیدند، دوباره ایمان آوردند، دوباره کفر ورزیدند، سپس کفرشان ازدیاد پیدا کرد، اینجا آیه شریفه به ضمیمه که ذیل آن آیه را به صدر این آیه متصل کرده که دو آیه است، لن تقبل توبتهم»[15]؛ اینها توبه شان پذیرفته نمی شود. قال (امام صادق) علیه السلام نزلت فی فلان و فلان و فلان؛ اولی و دومی و سومی نازل شده، که آمنوا بالنبی فی اول الامر؛ در اول امر اینها به پیغمبر ایمان آوردند…
سوال حضار: نامفهوم 35
استاد: نه دیگر با قرائن معلوم است دیگر.
سوال حضار: نامفهوم 35:12
استاد: نه، همین طوری بوده با قرینه هم خود حضرت کی است. الان دنباله روایت که می فرماید: ..«وکفروا حیث عرضت علیهم الولایة؛ وقتی جریان ولایت امیرالمومنین علیه السلام مطرح شد، درهر مرحله ای اینها قبول نکردند حین قال نبی صلی الله علیه و آله و سلم: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ اما وقتی دیدند که جریان بیعت حیثیتی شده است، ثم آمنوا بالبیعة لامیرالمومنین تا گاهی جلوتر از بقیه دویدند گفتند: «بخ بخ یا علی»[16] که به امیر مومنان تبریک گفتند، ثم کفروا حیث مضی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؛ بعد از اینکه پیغمبر از دنیا رفت، اینها کفر ورزیدند و آن تبریک و بیعتی را هم که کرده بودند، شکستند، فلم یقروا بالبیعة؛ به بیعت اقرار نکردند. چطور ازدیاد کفرشان بود؟ به اینکه بِأَخْذِهِمْ مَنْ بَايَعُوهُ بِالْبَيْعَةِ لَهُمْ؛ آنهایی را هم که بیعت کرده بودند را از بیعت امیرالمومنین باز داشتند و آن ها را هم به سمت بیعت شکنی سوق دادند که این ازدیاد کفر بود، نه فقط خودشان کافر شدند؛ بلکه سبب شدند بیعت بقیه هم شکسته شود که آن هایی که به امیرالمومنین بیعت کرده بودند را به بیعت با خودشان واداشتند، فَهَؤُلاَءِ لَمْ يَبْقَ فِيهِمْ مِنَ اَلْإِيمَانِ شَيْءٌ[17]؛ اینها دیگر ذره ای از ایمان در وجودشان باقی نماند؛ با این مراتب کفری که پیدا کردند».
نظیر این روایت شریف در رابطه با این آیه دارد که هم قبلا در آیه 72 آل عمران داشتیم. درآن آیه آمد که یهودیان صبح جمعی و دسته ای می آمدند و اظهار ایمان می کردند؛ به خصوص عالمانشان به عنوان اینکه ما بین مسلمانان تحقیق کرده ایم، و شام آن روز بعد شام آن روز از اسلام خارج می شدند، دوباره اظهار 37:55نامفهوم و خروج یا نسبت به قوم خود بنی اسرائیل که اینها اول به موسی کلیم ایمان آوردند، بعد با گوساله پرستی کفر ورزیدند، بعد توبه کردند، بعد دوباره نسبت به قبول موسی علیه السلام، یوشع تخلف کردند، نسبت به قبول عیسی علیه السلام که بشارت موسی به آن بود، تخلف کردند، بعد ازدادوا کفرا ان ها در رابطه با عدم قبول پیغمبر اکرم بود که صریح دستور موسی و عیسی علیهم السلام بود که اینها نپذیرفتند. باز همین آیه را از مصادیق شبث بن ربعی ذکر می کنند که شبث به اسلام ایمان آورد، بعد به امیرالمومنین علیه السلام کفر ورزید و جزء خوارج شد، بعد دوباره توبه کرد و آمد…، بارها بالا و پایین کرد تا حتی به امام حسین علیه السلام نامه نوشت؛ اما جزء کسانی شد که در لشگر امام حسین علیه السلام جنگیدند، حتی همین کسی که بارها خود را اهل ولایت نشان می داد، به شکرانه شهادت امام حسین علیه السلام یک مسجد ساخت؛ همین که دعوت کرده بود! همه اینها می تواند مصادیق این آیه شریفه باشد و اگر در روایت به اینها استناد دادند، درست هم هست، اما اساس و حقیقتش می شود نسبت به جریان ولایت امیرالمومنین علیه السلام و آن مراتبی که پیش آمد و نسبت به آن اولی و دومی و سومی و بقیه شئونات او می شود.
روایت بعدی روایت 43 است. می فرماید: «عن ابی عبدالله علیه السلام فی قول الله تعالی ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم و املی لهم»[18]؛ کسانی که ارتدوا علی ادبارهم من بعد تبین لهم الهدی؛ بعد از آنکه هدایت برایشان مبین و آشکار بود، برگشتند، الشیطان سول لهم؛ شیطان برای اینها تسویل کرد و املی لهم. فاعل املی چه کسی است؟ شیطان که مهلت نمی دهد، سنت املا مربوط به خدا است و فاعل املی خدا است. املی لهم یعنی خدا هم به اینها مهلت داد. شیطان برای اینها تسویل کرد، زیبا نشان داد. تسویل؛ یعنی زشت را زیبا نشان دادن؛ بدی را خوب نشان دادن. قبل از اینکه نفس انسان اماره بالسوء شود و ملکه اماره به سوء شدن در وجودش محقق شود، به جایی می رسد که دیگر از بدی بدش نمی آید، اصلا بدی را دوست دارد، با اینکه می داند بد است؛ اما از بدی خوشش می آید. این آنجایی است که اماره بالسوء کاملا… اما قبل از او برای اینکه کسی را گمراه کنند، تسویل ایجاد می کنند؛ یعنی زشت را زیبا نشان می دهند و بد را خوب نشان می دهند؛ چون این فرد دنبال خوبی و زیبایی بود، یک جهت میلی در وجودش ایجاد شود؛ لذا مومن را با تسویل گمراه می کنند تا گمراهیاش را توجیه کند؛ لذا کسانی که دین را بلد هستند، تسویل در وجودشان شدید تر است. می بینید گاهی راه های دیگری را پیش می آورند که شاید مردم ساده بلند نباشند، توجیه کردنی که بخواهند فعلشان را، بدشان را توجیه کنند. این تسویل است. تسویل خودش یک قدرت است. هر کسی از آن بر نمی آید. ببینید چه کسی تسویل می کند؟ یک موقع است که سامری است که «بل سولت لی نفسی یا نزدیک این که نفسم برایم تسویل کرد «بل سولت» برادران یوسف هستند که نسبت به قتل یوسف در آن ها تسویل ایجاد می شود که یعقوب سلام الله علیه به آن ها فرمود: ﴿سَوَّلَتۡ لَكُمۡ أَنفُسُكُمۡ﴾[19] که نفس شما برایتان تسویل کرد و زشت را خوب نشان داد. این در مرتبه ای است که فرد می خواهد ظاهر ایمانش باقی بماند؛ اما با تسویل. اینجا می فرماید، الشیطان سول لهم؛ چون اینها اهل ایمان بودند؛ لذا برگشتنشان را می خواهد ایمان نشان دهد، منتهی خدا هم املی لهم؛ به اینها مهلت می دهد، بعد می فرماید مصداق این فلان فلان فلان است. باز این سه نفر هستند که ارتدوا ان الایمان فی ترک ولایت امیرالمومنین؛ چون می دانستند من بعد ما تبین لهم الهدی بود، اینطور نبود که برایشان پوشیده باشد؛ اما نمی خواستند زیر بار بروند. لذا فی ترک ولایة امیرالمومنین علیه السلام است. حالا روایاتی ذیل این مساله هست که بسیار زیبا هستند ولی از آن ها عبور می کنیم.
سوال حضار: نامفهوم43
استاد: نه، سنت مهلت دادن و املی (نملی لهم) مانند استدراج است. اینها سنت های الهی است؛ لذا شیطان اینها را به سمتی می برد که از این سنت سوء استفاده کند که طرف می بیند کار زشتی کرد و عقابی بر او نازل نشد، این را دلیل بر حقانیت کارش می گیرد که این کار خطرناک هم نیست. این عاقبت بدی هم ندارد و.. می گوید، این املا و مهلت دادنی است که خدای سبحان به اینها کرده است، خدا مهلت داده بلکه برگردند؛ اما شیطان همین را سرمایه سولت می کند برای اینکه سرمایه بیشتر فرو رفتن قرار دهد.
سوال حضار: نامفهوم 44
استاد: نه، سنت املا توسط خدای سبحان است؛ یعنی شیطان قدرت املا ندارد. اگر یک موقع آثار هم محقق نمی شود، آثار عمل حسن را شیطان نمی تواند نگذارد محقق نشود؛ اما می تواند آثار سوء را ذخیره کند؛ یعنی ثمره بدی را که جزء ولایت شیطان است می تواند ذخیره کند. ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ﴾[20] نگذاشت این آثار زودتر آشکار شود تا به موقع و بهترین وقت از این آثار استفاده کند. او می تواند این کار را کند؛ اما سنت املا را که خدا قرار داده، شیطان از آن استفاده می کند؛ لذا شیطان املی لهم نیست؛ بلکه خدا این را برای برگشتن قرار داده؛ اما شیطان از همین برگشتن استفاده می کند برای برنگشتن؛ چنانچه وقتی آیه توبه نازل شد ﴿إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ﴾[21]، آن جا شیطان ناله کرد و همه شیاطین را فراخوان داد که جمع شدند، وقتی جمع شدند گفت، که چه کنم از دست این آِیه که جای توبه را باز گذاشت. این ذکروالله فاستغفروا برگشتن از همه است آنجا شیطلان ناله سر داد و همه را جمع کرد و گفت چه کنم؟ هر یک راه حلی ارائه دادند، گفت این نمی شود و … تا وسواس خناس. گفت همین آیه و توبه را برای گناه کردن سرمایه قرار می دهیم. گفتند چطوری؟ گفت به آن ها می گوییم مگر باب توبه باز نیست؟ پس می شود گناه کرد! انسان گناه کند تا توبه کند؛ یعنی توبه ای را که خدا برای امکان رجوع به عنوان سنت قرار داد، شیطان گفت سرمایه اش می کنیم برای یک عده ای و بگوییم حالا که باب توبه باز است؛ پس می شود به گناه دست زد و توبه کرد، بعد وقتی خواستند برگردند، مدام عقب می اندازیم، می گوییم حالا که فرصت هستريال فردا و فردا تا از دست برود. شیطان گفت این درست است و راهش است که خود این آیه را که توبه به عنوان سرمایه شد را سرمایه گمراهی قرار دهیم. اینجا هم سنت املا سنتی برای برگشتن است اساسش؛ اما شیطان همین را برای گمراه کردن و ضلالت بالاتر استفاده می کند. دنباله روایت می فرماید: «قلت قوله تعالی ذلک بانهم قالوا للذین کرهوا ما نزل الله سنطیعکم فی بعض الامر»[22]. للذین کرهوا کراهت نسبت به ولایت امیرالمومنین را می فرماید؛ به خصوص این سه نفری که ذکر کرده است.اینها به کفار گفتند ما به برخی اموری که نازل شده، تابع شما هستیم (سنطیعکم فی بعض الامر) قال نزلت والله فیهما و فی اتباعهما (در مورد آن دو نفر اولی و دومی و اتباع اینها است) و هو قول الله عزوجل الذی نزل به جبرئیل علی محمد (صلی الله علیه و آله) ذلک بانهم قالوا للذین کرهوا ما نزل الله فی علیّ (علیه السلام) اینها نسبت به آنچه که نازل شده بود کراهت داشتند. چه بود؟ کرهوا ما نزل الله فی علیّ در مورد آن جریان ولایت، بعد می گوید سنطیعکم در این مورد فی بعض الامر، به کفار گفتند که ما با شما در این امور همراهی می کنیم. قال دعوا بنی امیه الی میثاقهم؛ اینها با بنی امیه در این مساله هم پیمان شدند که بنی امیه دشمنان اصلی ولایت بودند الا یصیروا الامر فینا بعد النبی صلی الله علیه و آله که حتما امر بعد از نبی در جریان ولایت و حضرت امیر قرار نگیرد، ولا یعطونا من الخمس شیئا؛ حواستان باشد مسائل اقتصادی مهم ترین دستاویزی است که می تواند اینها را حفظ کند؛ لذا نباید بگذاریم خمس را در رابطه به اینها جاری شود تا به آن ها برسد؛ نه فقط مانع ولایت آن ها بشویم؛ بلکه اگر مانع شدیم، نگوییم حال که مانع شدیم، خمس عیبی ندارد. نه، ولا یعطونا من الخمس شیئا، اینطوری گفتند، وقالوا ان اعطیناهم ایاه اگر خمس جاری شود و به آن ها برسد، این لم یحتاجوا الی شیء و لم یبالوا ان یکون الامر فیهم؛ هیچ چیز دیگر نمی خواهند همین کفایت می کند تا تشکیلات اینها قوام پیدا کند و آن جریانی که نباید بشود، بشود که حاکمیت اینها است؛ لذا جلوی خمس را گرفتند. و لم یبالو ان یکون الامر فیهم؛دیگر انجا مهم نیست که امر در آن ها نباشد. اگر خمس باشد همان خمس کار ولایت از خمس می آید، سنطیعکم فی بعض الامر الذی دعوتمونا الیه و هو الخمس الا نعطیهم منه شیئا؛ پس تحریم اقتصادی را هم شامل حالشان کردند که دست حضرات به ظاهر بسته باشد و قوله کرهوا ما نزل الله والذی نزل الله ما افترض علی خلقه من ولایة امیرالمومنین علیه السلام و کان معهم؛ با این دو تا سومی شان که بود؟ ابو عبیده جراح نقش اساسی داشت؛ اما خدای سبحان به او مهلت نداد و او قبل از اینکه بخواهد (در پیمان هایشان بنا بود سومی این فرد باشد) اما قبل از اینکه دومی از دنیا برود، او از دنیا رفته بود و به او نرسید و ناکام از دنیا رفت و کان معهم ابوعبیده و کان کاتبهم؛ نویسندهشان هم این فرد بود، فانزل الله ام ابرموا امرا فانا مبرمون؛ (اینها نشستند چیزی را کتابت کردند و نوشتند و عهد کردند که در زمان پیغمبر بر این پایدار باشند) خدا می فرماید شما عهدتان را ابرام کردید و خواستید…. خدا از جانب مقابلش آن را مبرم کرد و فانا مبرمون، ام یحسبون انا لانسمع سرهم و نجواهم»[23] [24]. اینجا روایات زیادی است که ما از آن ها عبور می کنیم ان شاء الله جلسه آینده سر روایت 44. والسلام علیکم و رحمة الله برکاته.
[1] . تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۸۴، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۱۴، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۱۹۶، وسائل الشیعة ، ج۲۷، ص۱۹۶، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۹۷، ، تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۱، تفسير الصافي ، ج۱، ص۲۹، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۴۶، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۹۴، ، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۳، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۳۱، بحار الأنوار ، ج۳۵، ص۴۰۳، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۲۰۳، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۹۷، مستدرك الوسائل ، ج۱۷، ص۳۳۱،
[2] . الصراط المستقيم ، ج۱، ص۱۳۱، الصراط المستقيم ، ج۱، ص۲۱۳، عوالي اللئالي ، ج۴، ص۷۷، منیة المرید ، ج۱، ص۱۸۲، بحار الأنوار ، ج۲، ص۲۲، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۳۰۷، مستدرك الوسائل ، ج۱۷، ص۳۲۰،
[3]. كتاب المكاسب والبيع، الاملي، الشيخ محمد تقى؛ تقرير بحث الميرزا النائيني، ج2، ص335، بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج35، ص304.
[6] . نوادر الأخبار ، ج۱، ص۷۰، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۳۲، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۷۸، تفسير فرات ، ج۱، ص۳۲۲، التوحيد ، ج۱، ص۳۲۹، المناقب ، ج۳، ص۱۰۱، الیقین ، ج۱، ص۴۳۱، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۴۵، بحار الأنوار ، ج۳، ص۲۷۸، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۲۷۷، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۱۰۳، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۱۳۲، ، تفسير القمی ، ج۲، ص۱۵۴، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۴۴، بحار الأنوار ، ج۳، ص۲۷۷، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۱۸۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۱۹۸،
[7] . تأويل الآيات ، ج۱، ص۵۲۴، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۷۸۸، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۱، ص۴۴۸،
[8]. مجمع البيان في تفسير القرآن – ط دار المعرفة، الشيخ الطبرسي، ج9، ص17.
[10] . بصائر الدرجات ، ج۱، ص۵۲۴، مختصر البصائر ، ج۱، ص۲۷۴، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۷۸۸، بحار الأنوار ، ج۲، ص۲۰۲، بحار الأنوار ، ج۲۵، ص۳۶۵،
[11] . تأويل الآيات ، ج۱، ص۵۲۴، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۷۸۸، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۱، ص۴۵۱،، المحتضر ، ج۱، ص۵۲، التفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۲۳۹، تفسير الصافي ، ج۴، ص۳۵۹، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۳، ص۱۲۶، ، بحار الأنوار ، ج۶، ص۱۷۶
[16] . الأربعون حدیثا (للرازی) ، ج۱، ص۳۰، الإرشاد ، ج۱، ص۱۷۰، بحار الأنوار ، ج۲۱، ص۳۸۳، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۲، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۵۰، اثبات الهداة ، ج۳، ص۵۲، بحار الأنوار ، ج۳۷، ص۱۰۸، بحار الأنوار ، ج۹۴، ص۱۱۰، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۴۲، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۰۳، ، کشف اليقين ، ج۱، ص۲۳۸، شواهد التنزيل ، ج۱، ص۱۲۳
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 432” دیدگاه میگذارید;