بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر باب نورانی صد و هشتم از کتاب الحجة کافی هستیم که روایات متعددی را در رابطه با اینکه آیات قرآن ناظر به امر ولایت هستند را بیان میکند. در محضر روایت سی و هفتم هستیم. در روایت سی و هفتم مفضل نقل میکند که قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى- ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ که آیۀ شریفه این است که ﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَاتُنَا بَيِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٥﴾[1] که مضمون آیه را قسمتیاش را که لازم بوده در روایت شریف اشاره کردند که مشرکین و منافقین خدمت پیغمبر اکرم میرسیدند و از پیغمبر میخواستند که اگر میخواهید ما ایمان به شما داشته باشیم و ایمان بیاوریم، یا آیاتی از قرآن را تغییر بده، آن آیاتی که مربوط به جریان ولایت است و یا جانشینی امیرالمؤمنین را که بیان کردی تغییر بده. ٱئۡتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ. در اینکه تبدیل بکنی، چرا قرآن را نمیخواستند تبعیت بکنند به خصوص منافقین؟ آنجایی بود که بحث تبعیت از امیرمؤمنان در آن بود و ولایت امیرمؤمنان در آن اشراب شده بود را یا تصریح و بیان شده بود را. میگفتند این را تغییر بده که ما تحمل این مرتبه را میگفتند نداریم. یعنی اگر بخواهد جمع بین ایمان به خدا و رسول و تبعیت از ولایت امیرمؤمنان باشد، ما قدرت نداریم تبعیت بکنیم. میتوانیم قبول کنیم خدا و رسول را به شرطی که دنبالهاش تبعیت از ولایت امیرمؤمنان نباشد. یک کینۀ به خصوصی در این رابطه برای اینها بود که اینها این جریان را نمیتوانستند بپذیرند. حالا ذیل این مسئله روایات زیادی است که البته اگر شأن نزول آیه چیز دیگری هم باز ذکر شود، منافاتی ندارد. بارها عرض کردیم که مصداق تام اینکه اینها مخالفت میکردند، جریان ولایت بود؛ هرچند بهانههای دیگر هم در مناسبتهای دیگری هم ممکن است درکار باشد. آنها هم همانجا آن را هم بهانه میکردند، اما آن چیزی که همۀ اینها به آن برگشت میکرد و آن چیزی که مصداق تام مخالفت مشرکین و منافقین بود، آن اصل جریان ولایت بود که از یوم الانذار آغاز شده بود و تا یوم غدیر و حدیث دوات و قلم ادامه داشت که در آخر عمر پیامبر اکرم هم محقق شد. در طول این دوران نبوت پیغمبر اکرم در مراحل مختلف این مسئله بارها و بارها حتی به جایی میرسید که دائماً ابراز میکردند که این از طرف خودت است یا از طرف خدا؟ که اگر از طرف خودت است که ما نمیپذیریم، اگر از طرف خدا است بگو عوضش بکند که اینجا آیه میفرماید که ﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓ﴾. از طرف من نیست که بتوانم خودم اگر تغییر بخواهم بدهم، تغییر بدهم. حالا چه آن تغییر در قرآن را، چه تغییر در ولایت و جانشینی امیرمؤمنان علیه السلام را که إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ . من تابع آن چیزی هستم که وحی بر من میشود که ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[2]. اینجور نیست که بعضی از امور را من از قبل نفس خودم بگویم که مختار باشم تغییرش هم بدهم. همهاش وحی الهی است و دستور خدای سبحان است و جای تخلف ندارد. إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ. من نمیتوانم تغییر بدهم؛ چون باید پاسخگوی این تغییر باشم و پاسخگویی ندارم در تغییر. آیۀ شریفه خودش گویا است. وقتی کامل این آیه دیده میشود، آیه خودش گویا است. حضرت میفرمایند که وقتی مفصل سؤال کرد که سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام از این قول خدا، قَالُوا أَوْ بَدِّلْ عَلِيّاً[3] . یعنی ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ فرازیاش است، أَوۡ بَدِّلۡهُ ناظر به جریان ولایت امیرمؤمنان علیه السلام است؛ هرچند در بعضی از روایات خود ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ هم تعبیر شده بر اینکه آیاتی که ناظر به جریان ولایت و تبعیت است، تغییر در آنها را ایجاد کن که بدله هم این است که آنچه که به عنوان نصب قرار دادی، از قبل خودت را تغییر بده. یعنی هم آیات را تغییر بده، هم آنی که را به عنوان نصب خودت قرار دادی. این روایات متعدد هم هست که حالا دوستان روایاتش را خودشان مراجعه میکنند. من بعضیاش را نوشتم، اما چون فرصت کم است دوستان رجوع میکنند. این روایت اول.
در روایت سی و هشتم که در محضرش هستیم میفرماید که عن ابیعبدالله علیه السلام. ادریس بن عبدالله میگوید از امام صادق علیه السلام سؤال کردم عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ- ﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ٤٢﴾. قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ. چقدر زیبا است. روش استفاده از آیات در مسائل مختلف دارند به ما یاد میدهند. این آیۀ شریفه که در رابطه با ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ که اهلبهشت از اهلجهنم سؤال میکنند چه چیزی باعث شد که شما در سقر و آن قعر جهنم قرار بگیرید. ﴿قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ٤٥﴾[4] این سه جهت را ذکر میکنند که ما از مصلین نبودیم. از مصلین نبودیم، ظاهر اولیۀ معنای لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ یعنی آن نمازخواندن که ستون خیمۀ دین است و رکن دین محسوب میشود که إن قبلت قبل ما سواها و إن ردت رد ما سواها[5]، موکول به نماز است قبول و رد بقیۀ اعمال چون رکن دین نیست، این نگاه اول به آیه لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ چنانچه در آیات متعددی بحث ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ٤٣﴾[6] که اقیموا الصلاةاش در مقابل لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ است و آتوا الزکاةاش هم در مقابل وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ است که آن دو در کنار هم در آیات زیادی آمده که اساس دین را با اقامۀ صلاة به عنوان رابطه با خدا و اقامه و ایتا زکات به عنوان روابط بین مؤمنین را اصلاح کردن در نظام اقتصادی این دو را که یکی مظهر اقامۀ دین در جامعه در نظام اقتصادی است و دیگری مظهر ارتباط با خدا در اقامۀ دین در جامعه است آن هم؛ چون اقیموا جمع است و نظام جمعی و اقامه را درنظر دارد؛ منتها رابطۀ با خدا در نظام عبادیتان هم جمعی که دین اقامه بشود و آتوا الزکاة هم این. با اینکه این نگاه اول خیلی هم دقیق و عمیق است، ولی حضرت از این به یک مرتبۀ دیگری نگاه و نظر میکنند و استفاده میکنند. میفرمایند که مصلی در نظام اسبدوانی وقتی که مسابقۀ اسب هست، آن اسبی که جلودار است را میگویند مجلّی و اسبی که دنبال است را میگویند مصلّی. آنی که دوم است که به دنبال اول است را مصلی مینامند که حالا ده اسم را دنبال هم دارند که اولی چیست، دومی چیست، تا دهمی؛ اما دومی مصلی نام دارد. اولی مجلی نام دارد. اینها میگویند لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ. ما دومی نبودیم یعنی تابع نبودیم یعنی ما یکی که جلودارمان باشد را نداشتیم. چون امام نداشتیم، جلودار نداشتیم، تابعیت نداشتیم ما در سقر افتادیم. این برداشت از آیه در کنار آن برداشتی که لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ که آن نگاه اول خیلی آشکار و واضح بود، اما این نگاه دوم که آن هم استظهار است، مبتنی بر لغت است که مصلی تابع است، دومی است که به دنبال حرکت میکند، چقدر بیان را زیبا میکند که نماز هم اساسش بر مصلی بودن است، تابعشدن است که آن هم تفسیر میشود با این بیان که در نماز انسان چه را دارد یاد میگیرد و تمرین میکند؟ مصلیبودن و امام داشتن را که آنجا حقیقت نماز به همین تبعیت برمیگردد. رزمایش تبعیت است که در آن رزمایش از آن عبادت به یک اعتقاد کشیده میشود که از آنجایی که یک امام جماعت در کار است و تابع مأموم است، به امام کلی که در تمام مراتب اعتقاد و عمل کشیده میشود منجر میشود. چقدر زیبا است. این را چهکسی غیر از امام میتواند برداشت بکند؟ خداییاش چه کسی میتواند برداشت بکند؟ حضرت میفرماید که از امام صادق سؤال کردم ادریس بن عبدالله، میگوید سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَة قال حضرت امام صادق علیه السلام عَنَى بِهَا لَمْ نَكُ مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّةِ. ما مصلی نبودیم. الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِمْ. در مورد این امامانی که ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ١١﴾[7] . اینها جلودار هستند. اینها آن مجلی هستند که جلودار و اسب اولی که حرکت میکند، بقیه باید به دنبالش حرکت بکنند. چقدر زیبا برداشت میکنند. أَمَا تَرَى النَّاسَ يُسَمُّونَ. میگوید ببین همین را در مردم هم… أَ مَا تَرَى النَّاسَ يُسَمُّونَ الَّذِي يَلِي السَّابِقَ فِي الْحَلْبَةِ. در آنجایی که میدان مسابقه است، وقتی اسبها آمادۀ حرکت میشوند، آن اسبی که دومی است و به دنبال اولی حرکت میکند، يَلِي السَّابِقَ. سابق را سابقون گرفته؛ چون گاهی اطلاق به مجلی میکنند، گاهی اطلاق به سابق میکنند اسب اول را. مانعی هم ندارد اسمگذاری که شده. الَّذِي يَلِي السَّابِقَ را فِي الْحَلْبَةِ. حلبه آن محلی است که اصطبلی است که همۀ اسبها بسته میشوند، آماده میشوند، وقتی اعلام مسابق میشود، با هم شروع بکنند به حرکت کردن. حلبه آنجا را میگویند. میگویند يُسَمُّونَ الَّذِي يَلِي السَّابِقَ را مُصَلِّي. او را اسمش را میگذارند مصلی که دنبال اولی حرکت میکند. فَذَلِكَ الَّذِي عَنَى. اینکه میگویند لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ، یعنی ما تابع نبودیم. ما هرکدام خودمان بودیم. پس ببینید در نگاهی که کسی امام نداشته باشد، رها است. عرض کردم جریان هشام خیلی زیبا است که وقتی با آن شخص خلاصه مناظره میخواست بکند، شرطشان اول این بود اگر تو مغلوب شدی، تابع من میشوی. هشام به او گفت. یعنی او شرط را گذاشت. اما اگر من مغلوب شدم، من تابع تو نمیشوم. گفت چرا؟ اینکه منصفانه نیست. گفت چون من امام دارم یعنی من مصلی هستم. یعنی من دومی هستم. امام دارم. رجوع به اماممان میکنیم، پاسخ را او میگیریم. نگفت هم اینکه اگر او جواب داشت من تابع تو میشوم، چون یقین دارد که امام جواب دارد. این خیلی زیبا است. آدم یک موقع برای اتمام حجت میگوید اگر او جواب هم نداشت بعد من تابع تو میشوم، همین احتمال را هم که بدهد بگذارد، خودش با آن نگاهی که هشام داشت که هشام میدانست چیزی بیجواب نزد امام نیست. لذا گفت من امام دارم، رجوع به اماممان میکنیم از او سؤال را میپرسیم. خیلی زیبا است. خیلی عالی است. این مصلیبودن است.
«یکی از حضار:»
«استاد:» اباهذیل علاف که این از مجاهدین بود که میخواست با هشام مناظره و بحث داشته باشند که حالا روایتش را میگذارند در کانال دوستان میبینند.
در این نگاه که انسان مصلی باشد، امام داشته باشد، نمیدانیم چه آرامش و آسایشی برای انسان است که به دنبال کسی حرکت میکند که راه رفته را برای او ترسیم میکند. نه اینکه تازه این هم دارد میرود ببیند راه کجا است بعد ببینند بنبست است یا راه بسته است یا راه نیست یا راه غیر از این بوده ضلالت ایجاد بشود. لذا همان بحث ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦﴾ [8] که متن صراط مستقیم امیرمؤمنان است، الی صراط مستقیم را ما میخواهیم، اما خود امیرالمؤمنین أنا الصراط و نحن الصراط است که آنها متن صراط هستند. اینها نمیدانیم در جایی که ما غرق نعمت هستیم. چون غرق نعمت هستیم، رابطهمان در هرجایی که میرویم، دنبال کلمات حضرات هستیم، فعل حضرات هستیم، آرامش پیدا میکنیم وقتی میشنویم و مییابیم، نمیدانیم کسانی که این را ندارند چقدر در اضطراب و هول هستند که چه کنند، اینجا باید چه فعلی انجام بدهند، چه باید بکنند. یا باید خودشان فکر بکنند یا باید از کسی تبعیت بکنند که او هم خودش تابع کس دیگری است یا تابع کسی نیست که تابع خدا باشد. ﴿أَفَمَن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّيٓ إِلَّآ أَن يُهۡدَىٰ ٣٥﴾[9]. کجا تبعیت شیرینتر است؟ آنجایی که اختیار شخص در دست خدا است و هدایت او مستقیم به دست خدا است، تابع این شخصشدن اینجا هدایت است یا تابع یک کسی شدن که او تازه اختیارش دست دیگری است که همان سؤال المحتاج عن المحتاج سفه من رأیه و ضلة من عقله[10] که کسی که دنبال هدایت است، از کسی که او خودش دنبال هدایت است، از کسی که باز او دنبال هدایت است، این سفه من رأیه و ضلة من عقله. تا جایی که انسان به دنبال کسی حرکت میکند که او دستش در دست خدا است و هدایتش و ولایتش با ولایت الهی همراه است و خدا دارد او را میبرد. ما به دنبال او حرکت میکنیم. لذا نصب الهی یعنی کسی را من برای شما قرار دادم که من ولیاش هستم و دارم میبرمش. انتخاب مردم بدون توجه به نصب الهی یعنی کسی را انتخاب میکنیم که او معلوم نیست اختیارش دست کیست. او خودش است و دنبال این است که ببیند میلش به کجا کشیده میشود. بله اگر انتخاب مردم در دایرۀ نصب الهی باشد، او حتی اگر خطا کنند ممضا است؛ چون دنبال منتخب الهی بودند. دنبال این بودند. دنبال بودند، پی گرفتند، کوتاهی نکردند. اگر خطا کردند در جایی که این خطا به قصور و تقصیر اینها برنگردد، البته ممضا است؛ هرچند خدای سبحان کاری کرده که اگر کسی به دنبال منصوب از جانب خدا باشد، اگر هم کند برسد ولی قطعاً میرسد. اگر هم ممکن است مدتی طول بکشد ولی یقیناً میرسد. راه بسته قرار داده نشده که بگویند بیایید اینجا فقط و بقیه طاغوت است و راه را مبهم و گنگ قرار بدهند. بله ممکن است امام رضا علیه السلام در ابتدای ولایت و امامتشان چند سال هم امامتشان را آشکار نکرده باشند به لحاظ مسائلی را که مصلحت برای مؤمنان در کار بوده تا آن چهار سالی که مثلاً حضرت اظهار نکردند چه باشد؟ مردم گاهی در یک حیرتی قرار گرفته باشند اما همۀ آن کسانی هم که اهل صلاح بودند و واقعاً به دنبال بودند، در همان چهار سال آنها هم راه پیدا کرده بودند، ولی عموم مردم ممکن است برایشان با عدم اعلام سخت شده باشد اما بعد چهار سال آشکار بود. همانجا هم حتی دارد روایتش را خواندیم اگر کسی اگر امام از دنیا میرود برای اینکه امام بعدی را بشناسد، اگر جایش هم دور است، چند ماه ممکن است طول بکشد تا کسی برود یا خودش برود یا نمایندگانش بروند و تحقیق بکنند و تفحص بکنند تا امام را بشناسند تا برگردند تا به او بگویند، میگویند همین چند ماه که در تجسس هستند و در تفحص هستند، اگر در این چند ماه از دنیا بروند باز اینها چون به دنبال تجسس و تفحص و یافتن بودند هرچند هنوز برایشان آشکار نبوده، بدون امام از دنیا نرفتند. من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة مصداقش نیستند؛ چون دنبال… اینها خیلی زیبا است که همه با هم همۀ شرایط را برای ما حل کردند. پس به دنبالبودن جز شناختن است. مراحل شناختن است. این روایت شریف… سؤالی داشتند؟
«یکی از حضار:»
«استاد:» دیگر این لایصلون علیهم و عدم صلوات فرستادن هم همان اظهار و ابراز تابعیت است. یعنی صلوات هم به معنای دعا است که اللهم صل علی که خدایا تو صلوات بفرست. یعنی ما صلوات خودمان را که لایق نمیدانیم که برای آنها قرب ایجاد کند؛ اما صلوات خدا قطعاً قرب ایجاد میکند برای آنها. از خدا میخواهیم که صلوات بفرستد. در عین حال اگر آن صلوا را به معنای مصلی گرفتیم که تابع باشد، اظهار و ابراز تبعیت است در نظام با همین صلوات. آن هم زیبا است که اگر این را هم انسان توجه بکند که در هر صلواتی که دارد میفرستد، دارد اظهار تابعیت میکند. غیر از آن اصل دعایی که دارد محقق میشود.
«یکی از حضار:»
«استاد:» بله دیگر. در نماز اصل در نمازی که مصلی نماز، چون اصل در نماز جماعت هم هست. بعد آنجا تبعیت در نماز جماعت کاملاً آشکار است که حتی تعبیری که حضرت آیت الله بهجت داشتند که اینقدر حکم جماعت بر نماز غلبه دارد که اگر کسی در حالت عادی نماز سر از رکوع یا سجده عمداً یا سهواً رکوع و سجدهاش زیاد بشود، عمداً یا سهواً مبطل نماز میشود، در جماعت میگوید سر بلند کردی دیدی امام در رکوع است میتوانی برسی، برگرد. عمداً زیاد کن رکن را. واجب هم هست اگر میدانی برمیگردی میرسی برگردی. یعنی حکم ایشان میفرمود یعنی حکم جماعت بر نماز مقدم است. خیلی بیان عالیای است که این مصلیبودن در اینجا آن تابعیت است؛ لذا در آنجایی که تابعیت، در خود نماز هم تابعیت است که آنجوری نماز بخوانید کما أصلّی[11]. یعنی اصل اینکه قیام باشد، رکوع باشد، سجده باشد، دو سجده در کار باشد، چند رکعت باشد، تمام اینها اصل تابعیت است که احکام او یک احکام تعبدی است تا تمام تبعیت در آن، مصلیبودن و تابع بودن در آن آشکار شود.
در روایاتی که هست حالا دوستان روایات را رجوع میکنند. در مختلف دارد که علی بن ابراهیم میگوید فَيَقُولُونَ لِأَعْدَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ فَيَقُولُونَ. اینجا تعبیر است که به اعدای پیغمبر و اهلبیت پیغمبر میگویند ما سلککم فی سقر. چون با اینکه آیه اینجوری است ﴿كُلُّ نَفۡسِۭ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٤١﴾[12] آنجا خطاب چه هست؟ عن المجرمین که ما سلککم فی سقر. که آنجا هم ذکر نکرده کافرین، مشرکین، بلکه عن المجرمین آمده که ما سلککم فی سقر قالوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِين.
روایات دیگری هم هست حالا دوستان خودشان رجوع میکنند. ما اینها را مینویسیم اما فرصتی که همۀ روایات را همینجا خدمت دوستان باشیم، نمیشود بخوانیم.
دنبالۀ روایت میفرماید فَذَلِكَ الَّذِي عَنَى حَيْثُ قَالَ- لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ یعنی لَمْ نَكُ مِنْ أَتْبَاعِ السَّابِقِينَ[13] . آن سابق را، آن اسب جلودار که سابق است یا مجلی است، میگوید ما دنبال او حرکت نکردیم. ما برای خودمان راه خودمان را رافتیم. مصلی نبودیم. خیلی زیبا است که آدم در حال نمازش احساس بکند تابع است. یعنی هر نمازی ببینید اینها چقدر زیبا است. هر نمازی تمرین چه باشد؟ تابعیت و مصلیبودن که دنبالبودن. در هر نمازی تبعیت ذکر بشود. لذا خلاصه آخر نماز هم انسان بر پیغمبر اکرم سلام میدهد. السلام علیک یعنی تابعیتش را آنجا دارد چه کار میکند؟ آشکار میکند با تقدیر و تشکر و سلام بر پیغمبر که آنجا السلام علیک أیها النبی و رحمة الله و بعد هم در روایت دارد که سلام سوم که السلام علیکم و رحمة الله و برکاته است، در حقیقت مؤمن از زبان خدا دارد سلام میدهد. یعنی السلام علیکم را خدا دارد میگوید. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته یعنی خدا، روایت است، در وسائل هم هست که این السلام علیکم و رحمة الله و برکاته آخری را که دارد میگوید؟ خدا دارد میگوید؛ منتها مؤمن به جایی میرسد در این نماز و کمالش که اینجا میشود زبان خدا و زبان خدا و قول خدا را مؤمن دارد حکایت میکند از جانب خدا که السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. کأنه خدا دارد پاسخ سلام ما را آنجا با سلام به ما میدهد. خیلی زیبا است اینها. در وسائل حتماً ببینند دوستان. بگذارید در کانال. روایت هست. دیدید؟ بله در وسائل هم هست. این هم روایت شریف، روایت سی و هشتم.
«یکی از حضار:»
«استاد:» بله در تبعیت در امام باطل چون بر اساس اهوا است، ﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ ﴾[14] .یعنی منافعش را در این میدید که تبعیت میکرد. وقتی آشکار میشود منافعش در این نبوده، آنجا تبری میکند. لذا ﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ يَوۡمَئِذِۭ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِينَ٦٧﴾[15] لذا متقین هستند که تبعیتشان به نتیجه میرسد. الحاق صورت میگیرد. آن ارتباط حقیقی است. بقیه اگر هم مصلی هستند بر اساس یک رابطۀ منفعتطلبی بوده که وقتی میبیند آن منفعتش هم نبوده، تبری میکند. پس بقا ندارد این مصلیبودن؛ اما در امام حق این مصلیبودن بقا هم دارد. این نتیجه هم اینجا تبعیت محقق شده، هم بقا این تبعیت در آخرت ﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَٰمِهِمۡ٧١﴾ [16] . آنجا امام حق که شد در تبعیت و در دعوت، آنجا الحاق صورت میگیرد و خشنودی از این الحاق محقق میشود.
در روایت شریف سی و نهم میفرماید که عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ لَأَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗا١٦﴾ . این خیلی آیه آیۀ زیبایی است که وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ لَأَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗا. حالا آیۀ شریفه که اگر میفرماید که اگر آیه اصلش را من یادداشت کرده باشم که مفصلش را ببینم، یادداشت نکردم ظاهراً اینجا اصل آیه را.
«یکی از حضار:»
«استاد:» حالا دوستان میبینند آیه را. من قرآنم هست همراهم که نگاه بکنم اما در عین حال چون فرصت کم است، صفحۀ چند میشود؟ صفحۀ 573. همان ابتدا میفرماید بسم الله الرحمن الرحیم ﴿وَأَنَّا مِنَّا ٱلۡمُسۡلِمُونَ وَمِنَّا ٱلۡقَٰسِطُونَۖ فَمَنۡ أَسۡلَمَ فَأُوْلَٰٓئِكَ تَحَرَّوۡاْ رَشَدٗا١٤ وَأَمَّا ٱلۡقَٰسِطُونَ فَكَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبٗا ١٥ وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ لَأَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗا١٦ لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِ﴾ تا این آزمایش صورت بگیرد. ﴿وَمَن يُعۡرِضۡ عَن ذِكۡرِ رَبِّهِۦ يَسۡلُكۡهُ عَذَابٗا صَعَدٗا١٧﴾[17] . خیلی زیبا است که وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ در این روایت شریف میفرماید که، در یک روایت میفرماید طریقة ما هستیم. وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ یعنی استقامت بر تبعیت از ما که طریقة ما هستیم شکل بگیرد. اینجا در همین روایت هم دارد که این يَقُولُ أَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً أی لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ[18]. چون تا قبل از این، اسلام بود و از آنجایی ایمان اشراب میشود که جریان رسالت پیغمبر به ولایت اوصیا پیغمبر و حضرات کشیده بشود. این آغاز ایمان است؛ لذا لَأَشْرَبْنَاهم. اینکه لَأَسْقَيْناهُم یعنی لَأَشْرَبْنَاهم قلوبهم الایمان. در قلوب اینها اشراب میشود. اشباع میشود. اشراب پرکردن است. یعنی نه فقط آب خوردن است. نه خوردن نیست فقط. اشراب آن پرشدن است. همانجوری که عرض کردم مقابل این در رابطه با کسانی که گوسالهپرستی کردند در قوم موسی، مقابلش چه بود؟ ﴿أُشۡرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ٩٣﴾[19] . اینقدر آن را دوست داشتند که این محبت در قلب آنها اشراب شد. با گوشت و پوستشان عجین شد. اشرب یعنی با گوشت و پوست عجین شدن. نه فقط یک محبت ظاهری که هم میتواند در جهت خلاف باشد، هم در جهت صلاح باشد که اینجا میفرماید اگر اینها استقامت کردند بر طریقه، چون استقامت بر طریقه اشراب را دارد و الا تا استقامت نباشد، این اظهار ایمان باشد، انسان گفتارش این باشد که من مؤمن هستم، اما به آزمایش مبتلا نشده باشد، به سختی گرفتار نشده باشد، به چالشهای جدی در این ارتباط مبتلا نشده باشد و آنجا ثبات قدم پیدا نکرده باشد، اشراب در قلب محقق نشده؛ لذا اینجا همانجوری که امیرمؤمنان علیه السلام آن شخصی که آمد خدمت حضرت، عرض کرد آقاجان من شما را دوست دارم و حضرت وقتی سر را انداختند پایین و بعد سر را بلند کردند، گفتند صدقت. راست میگویی، اما از این به بعد حواست باشد فَاتَّخِذْ لِلْفَقْرِ یا للبلاء در روایات مختلف جِلْبَاباً[20]. از این به بعد تو که اظهار ایمان داری، مبتلا خواهی شد به ثبات ایمان. برای ثبات ایمان چه پیش خواهد آمد؟ مشکلات پیش خواهد آمد تا تو را رشد بدهد، بالاتر ببرد که اگر أَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ. چون خدا میخواهد بالا ببرد. اما اگر دیدی مبتلا به چیزی نیستی، یعنی راحت هستیم، به ما گفتند شک کنید آنجا. اگر دیدید خیلی راحت هستید، نمیگوید نیستید، میگوید اگر دیدید اینجوری است، شک کنید که نکند ترس از این که نکند مقام استدراج را برای ما قرار دادند، رهایمان کردند؛ لذا اگر دیدید خدای نکرده گناهی مرتکب شدید اما عقابی بر آن مترتب نشد برای شما، چالشی را ندیدید، شک کنید که نکند مورد استدراج قرار گرفتید. اینجا میفرماید که أَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ سنت خدا است که ﴿فِي كُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَيۡنِ﴾[21] انسان را مورد آزمایش و فتنه قرار بدهد. آنوقت استقامت ایجاد بشود. أَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ پایدار بودن بر طریقه. این پایدار بودن بر طریقه همان میشود که ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاث[22]. همان میشود که وقتی جنگ احد میشود، به جنگجوها میگوید بیایید عدهای آنجا للذین احسنوا و اتقوا ﴿لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ١٧٢﴾[23] میشوند. خیلیها میآیند اما در دلشان خیلی هم راضی نیستند. آن أَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ آنجایی است که با رضایت، با تمام میل دارد محقق میشود. وَ الطَّرِيقَةُ هِيَ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ علیهم السلام[24] که کمال طریقه آنوقت میشود صراط. کمال طریقه اگر طریقه به آن حالت استقامت رسید، میشود صراط که آنوقت صراط دیگر در حرکت در او، با جذبه است. قبلش سختی دارد، اما وقتی به صراط منجر میشود، صراط جاذبه دارد. میبرد و میکشاند. مثل مخلصینی که در راه خدا تا به اخلاص میخواهند برسند که مخلص باشند، خیلی سختی دارد؛ اما وقتی به مخلصین رسیدند، آنجا در یک ولایتی قرار میگیرند که آن ولایت شیطان هم میگوید که من ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٢ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٨٣﴾[25]. دستم به آنها نمیرسد. چون تابع و تحت ولایت تو قرار گرفتند که این لَأَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗاً، این ماء غدق که حالا روایتش هم هست، همان ولایت الهی است که از طریق حضرات مراتبش کمکم شامل میشود. هر مرتبهای از استقامت مرتبهای از ولایت را ایجاد میکند که ماء غدق میشود، ماء پیدرپی میشود. ماء منقطع نیست. ماء پیدرپی یعنی ولایت دائم که برای این باعث میشود سیراب باشد، عطش نداشته باشد تا اینور و آنور سر بزند. دنبال آب جای دیگری بگردد. میداند که لذا رَيّاً رَوِيّاً لا ظَمَأ بَعْدَه أبداً[26] که ولایت آنها ریّ رویّ است، ماء غدق است، ماء معین است؛ همانجوری که در روایات مختلف و آیات مختلف آمده است.
«یکی از حضار:»
«استاد:» بله علم معنی کردند. حالا روایت هم هست که علم هم نه علم به معنای حصولی، بلکه علم به معنای آن رابطۀ وجودی که ﴿رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا١١٤﴾[27]. نه اینکه علم یک مفهوم باشد که ﴿يَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢا٥﴾[28] باشد. یعنی علمی که انسان دنبال تبعیتش است، چشیدن مائی که ماء غدق است لَأَسۡقَيۡنَٰهُم است، چشیدن است. نه کتابی بر دوشداشتن است که حالا روایت هم دارد.
«یکی از حضار:»
«استاد:» بله دیگر. نتیجۀ استقامت اسقا میشود. لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِ که آمده که آنجا لِّنَفۡتِنَهُمۡ برگشت به اینهایی که در طریق استقامت رسیدند نمیکند. به قبل از استقامت است که تا استقامت محقق بشود. لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِ وَمَن يُعۡرِضۡ عَن ذِكۡرِ رَبِّهِۦ نشان دهندۀ این است که چه کسانی مورد فتنه قرار میگیرند؟ قبل از این استقامت که ماء غدق را چشیده باشند؛ لذا علت فتنه رسیدن به استقامت است برای اینها و جداشدن وَمَن يُعۡرِضۡ عَن ذِكۡرِ رَبِّهِۦ هست که برای دیگران است.
حالا در این بحث روایت شریف، روایات متعددی آمده. در روایاتی که آمده مثلاً میفرماید که…
«یکی از حضار:»
«استاد:» بعد از اینکه أَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗاً فتنه محقق نمیشود. چون آنجا مخلصین هستند. عرض کردیم تحت ولایت هستند. اسقیناهم چشیدند. اشراب شدند. اسقا شدند. حالا روایات دیگر هم ناظر بر این هست.
«یکی از حضار:»
«استاد:» این وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً عمومیت دارد نسبت به چه؟ همۀ عموم مؤمنان است؛ اما أَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗاً مربوط به چه کسی است؟ مؤمنان خاص است. لذا مؤمنان خاص بعد الفتنة هستند. بعد از ابتلا و فتنه هستند. لذا أَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗاً، أَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ است. یعنی بعد از ابتلا و فتنهها به مرتبۀ استقامت در طریقه رسیدند. استقامت در طریقه یعنی استقامت در ولایت. اینها دیگر تابعیتشان محقق شده در وجودشان.
«یکی از حضار:»
«استاد:» رشد که دارند چون مراتب استقامت است. استقامت مراتب دارد. بله اما منتها یک موقع هست که فتنه میخواهد مؤمن را از غیر مؤمن جدا بکند، یک موقع میخواهد مراتب ایمان ایجاد کند. آنجایی که فتنه مؤمن را از غیر مؤمن جدا میکند، قبل از أَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗاً است. یعنی ﴿لِيَمِيزَ ٱللَّهُ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِ٣٧﴾[29] . یک موقع برای این است، اما یک موقع هست که تراکم طیببودن و تراکم خبیثبودن در جانب مقابل است. آنجایی که فتنه برای مراحل اول، لِيَمِيزَ ٱللَّهُ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِ است. اما فتنه در مقام بعد از این، برای تحقق مراتب خلوص ایمان است که آنها هم از فتنه در امان نیستند، اما فتنۀ آنها مراتب ایمان را در وجودشان ایجاد میکند. نه از ایمان خارجشان بکند.
بعد میفرماید که مَّآءً غَدَقٗاً لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِۚ وَمَن يُعۡرِضۡ عَن ذِكۡرِ رَبِّهِۦ يَسۡلُكۡهُ عَذَابٗا صَعَدٗا از امام باقر علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً قَالَ يَعْنِي لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ وَ قَبِلُوا طَاعَتَهُمْ فِي أَمْرِهِمْ وَ نَهْيِهِمْ. یعنی قبول طاعت در امر و نهی. نه اظهار ولایت ظاهری زبانی. تابعیت که این تابعیت وقتی ولایت محقق شد، لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً. در دنبال روایت میفرماید. اینجا اسقا میشود از ماء غدق.
«یکی از حضار:»
«استاد:» ماء غدق پیدرپی بودن. ماء غدق ماء پیدرپی است. بعد یا میفرماید لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ. یعنی اسقای پیدرپی، ماء غدق یعنی ایمان بعد ایمان. مراتب ایمان. وَ الطَّرِيقَةُ هِيَ الْإِيمَانُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ الْأَوْصِيَاءِ.[30]
امام صادق علیه السلام اسْتَقَامُوا عَلَى الْوَلَايَةِ فِي الْأَصْلِ عِنْدَ الْأَظِلَّة. یعنی اساس استقامت بر ایمان کجا محقق میشود؟ فی الْأَظِلَّة. اظله کجا است؟ قبلاً یکیدو جلسه پیش عرض کردیم که لَا ظِلَّ لَهُ يُمْسِكُهُ وَ هُوَ يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلَّتِهَا[31]. خدای سبحان ظلی ندارد که بخواهد حافظ او باشد. لَا ظِلَّ لَهُ يُمْسِكُهُ که بخواهد آن ظل خدا را حفظ کند، اما وَ هُوَ يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلَّتِهَا. اما خدای سبحان همۀ اشیا را با اظله و ظلال آنها حفظ میکند. ما یک ظلال، سایه داریم که این سایه چه هست؟ ضعیفتر از وجود حقیقی است. اینکه نمیتواند حافظ این وجود باشد. او قائم به این است. حرکت انسان سایه را به دنبال خودش ایجاد میکند. او تابع است. چه سایهای است در اینجا که آن سایه که يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلَّتِهَا خدا با آن سایه اشیاء را حفظ میکند؟ که گفتند نظام مثالی عالم وجود است که آن علم الهی است که عالم مثال وجودی است که اگر میفرماید که آن ظلال است، چون این مادۀ سخت را ندارد. مرتبۀ مثالی است که إن فی العرش تمثال جمیع ما خلق الله[32]. تمثال و مثال همۀ اشیا در عالم در عرش الهی موجود است که خدای سبحان از آن موطن، عالم را تدبیر میکند که ﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ٥﴾[33] که جریان سایه همان نظام علم الهی است. آنوقت در این روایت شریف میفرماید که امام صادق علیه السلام يَعْنِي اسْتَقَامُوا عَلَى الْوَلَايَةِ فِي الْأَصْلِ عِنْدَ الْأَظِلَّة. یعنی در نظام روحی اینها، نظام ولایت محقق شد که حالا این اظله آیا همان اخذ میثاق است در عالم ألست یا نظام خلق الله الارواح قبل الابدان[34] است در نظام روحی که این نظام روحی دائماً با نظام جسمی همراه است. تقدم دارد تقدم رتبی. لذا خدا میفرماید که عند الاظله یعنی در نظام روحشان این راه پیدا کرد. وقتی در نظام روحی راه پیدا میکند، ثبات پیدا میکند. لذا آنجا اگر ثبات پیدا کرد، جز وجود و حقیقت وجود این میشود. عارض نیست در وجود این. لذا تعبیر این است که عِنْدَ الْأَظِلَّةِ حِينَ أَخَذَ اللَّهُ الْمِيثَاقَ عَلَى ذُرِّيَّةِ آدَم که همان ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ١٧٢﴾[35] که لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً يَعْنِي لَكِنَّا أَسْقَيْنَاهُمْ مِنَ الْمَاءِ الْفُرَاتِ الْعَذْبِ.[36] که این ماء فرات عذب نه آب مثلاً رودخانه و نهر فرات باشد که این نهر فرات هم یک نازلهای از آن حقیقت است در عالم دنیا. مثل سنگ حجر الاسود که یک نازلهای از بهشت است در عالم دنیا که از آن ماء فرات عذب اینها را سیراب میکنیم که ماء فرات عذب است. بعد دارد که دَخَلَتْ حَبَابَةُ الْوَالِبِيَّة. حبابة الوالبیة قصهاش را قبلاً مفصل داشتیم. دوستان رجوع بکنند که آن سنگی که پیدا کرده بود که آن مهری که هر امامی که یادتان هست که دَخَلَتْ حَبَابَةُ الْوَالِبِيَّة عَلَى أَبِي جَعْفَر. عمرش طولانی بوده این حبابة والبیة. این خانم. فقالت: أخبرني أي شيء كنتم في الأظلة؟ در اظله شما چجور بودید؟ فقال علیه السلام كنّا نورا بين يدي اللّه قبل خلقه الخلق فلما خلق الخلق. سؤالات مهمی هم کرده. آنجا شما چجوری بودید در اظله؟ حضرت میفرماید که كنّا نورا بين يدي اللّه قبل خلقه الخلق فلما خلق الخلق سبّحنا فسبّحوا، و هللنا فهللوا و كبّرنا فكبّروا، و ذلك قوله تعالى: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً که اینجا ماء غدق و ثبات را بر چه کسی حمل کرده؟ بر خود حضرات. یعنی مصداق تام أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً چه کسانی هستند؟ خود حضرات هستند. پس این یک حقیقت ذات مراتب است. خود حضرات از دست خدا سیراب شدند، مؤمنان از دست حضرات سیراب میشوند. همانجوری که هدایت و ولایت، خدا آنها را هدایت میکند، ﴿أَفَمَن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ٣٥﴾ که خدا آنها را هدایت میکند، آن ما به واسطۀ آنها هدایت برایمان صورت میگیرد. ماء غدق که همان هدایت و ایمان است، به واسطۀ آنها به ما میرسد. اینها خیلی زیبا است که هر کمالی که پیش میآید، احساس میکند حشر با امام دارد پیدا میکند. او دستش را گرفته دارد میبرد در همین. یک نمازی میخواند، یک ذکری میگوید، یک خدمتی میکند، یک کاری انجام میدهد، حضور امام را در این رابطه برای خودش ملموس احساس میکند. وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً الطَّرِيقَةُ حُبُّ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السلام وَ الْمَاءُ الْغَدَقُ الْمَاءُ الْفُرَاتُ وَ هُوَ وَلَايَةُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم.[37]
در روایت دیگری آمده که حالا گفتند علم، امام صادق أی لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً كَيْ يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ.[38] این ماء غدق چیست؟ علم است. چنانچه در خواب هم میگویند اگر خواب آب دیدی، تعبیر به چه میشود؟ به علم. به خصوص برای طالب علم.
امام صادق علیه السلام روایت دیگری يَعْنِي عَلَى الْوَلَايَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً قَالَ لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام قُلْتُ قَوْلُهُ لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ قَالَ إِنَّمَا هَؤُلَاءِ يَفْتِنُهُمْ فِيهِ.[39] دیگران آزمایش میشوند در این يَعْنِي الْمُنَافِقِينَ که منافقین بر این آزمایش میشوند و عدم ایمانشان آنها را دور میکند. یعنی این لِنَفْتِنَهُمْ مربوط به ماء غدق مؤمنین و اهلاستقامت نیست.
در روایت دیگری امام باقر علیه السلام قَالَ اللَّهُ لَجَعَلْنَا أَظِلَّتَهُمْ فِي الْمَاءِ الْعَذْبِ. ظلال و سایۀ اینها که آن حقیقت روحی اینها است، در ماء عذب قرار گرفته. لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ فَتَنَهُمْ فِي عَلِيٍّ علیه السلام وَ مَا فَتَنُوا فِيهِ وَ كَفَرُوا إِلَّا بِمَا نزل فِي وَلَايَتِهِ.[40] مردم به ولایت آزمایش میشوند تا اهلاستقامت از غیر اهلاستقامت آشکار شود که آن ولایت هم در تبعیت است که نمادی از این تبعیت هم در ولایتفقیه هم آشکار میشود که این رزمایشش است. یک رزمایش از آن است که آیا آدم اینجا هست یا رأی خودش را میخواهد. کسی که در این آزمایشی که یک پرده از آن است موفق نمیشود، نمیتواند در آن آزمایش سخت فکر کند پیروز میشود. امکان ندارد. لذا اگر کسی در تبعیت از امامان موفق نمیشد، در تبعیت از رسول خدا هم امکانپذیر نبود برایش موفق بشود.
در روایت دیگر لأخذناهم علما كثيرا يتعلمونه من الائمة علیهم السلام[41] یا میفرماید امام صادق علیه السلام لَوْ اسْتَقَامُوا عَلَى وَلَايَةِ [أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام مَا ضَلُّوا أَبَداً.[42] هیچگاه گمراه نمیشوند دیگر. یعنی تبعیت ماء غدق یعنی عدم گمراهی یعنی همان مخلصین که از رصد ضلالت دور هستند.
عن الباقر علیه السلام الطَّرِيقَةُ هِيَ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ.[43] یا میفرماید. حالا بس باشد که روایت بعدی هم ان شاء الله جلسۀ آینده.
بالاخره شب میلاد امیرمؤمنان علیه السلام است. وقتی شب میلاد است، این روایات به دل آدم یکجور دیگری مینشیند و خدا را چجور شاکر باشیم که ما را از موالیان و محبان امیرمؤمنان قرار داده. ان شاء الله که از این ولایت ما در این ولایت مستقیم و با استقامت قرار بدهد و روز به روز محکمترش بکند و ما را از شر شیطان در گزند به این ولایت محفوظ بدارد و ان شاء الله امیرالمؤمنین علیه السلام ولایت ما را به عهده بگیرد. مجانی به عهده بگیرد. به قابلیت ما نگاه نکند. ما را تحت ولایت خودشان در دنیا و آخرت حفظ بفرمایند صلوات بلند. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
[5] . فلاح السائل ، ج۱، ص۱۲۷، فقه الرضا علیه السلام ، ج۱، ص۹۹، الاصول الستة عشر (ط – دار الشبستری) ، ج۱، ص۱۱۰، الأصول الستة عشر (ط – دار الحدیث) ، ج۱، ص۳۲۲، من لا یحضره الفقیه ، ج۱، ص۲۰۸، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۳۱۸، الوافي ، ج۷، ص۲۹، وسائل الشیعة ، ج۴، ص۳۴، بحار الأنوار ، ج۷۹، ص۲۳۶، مستدرك الوسائل ، ج۳، ص۲۵
[6] . [البقرة: 43] ، [البقرة: 83] ، [البقرة: 110] ، [النساء: 77] ، [الحج: 78] ، [النور: 56] ، [المجادلة: 13] ، [المزمل: 20]
[10] . تفسير كنز الدقائق ، ج۱۲، ص۴۳۶، الصحیفة السجادیة ، ج۱، ص۱۳۴، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۱۳۳
[11] . الصراط المستقيم ، ج۳، ص۱۹۹، متشابه القرآن و مختلفه ، ج۲، ص۱۷۰، بحار الأنوار ، ج۸۲، ص۲۷۹، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۱۹۷، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۸۵
[18] . الکافي ، ج۱، ص۴۱۹، المناقب ، ج۴، ص۳۳۰، اثبات الهداة ، ج۲، ص۲۰، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۱۰۱، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۱۱۰،، الکافي ، ج۱، ص۲۲۰، الوافي ، ج۳، ص۸۹۱، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۸، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۴۳۸، ، تفسير الصافي ، ج۵، ص۲۳۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۱
[20] . بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۹۰، الإختصاص ، ج۱، ص۳۱۰، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۵، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۳۰،، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۴۳، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۴۳، الإختصاص ، ج۱، ص۳۱۱، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۶، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۳۴، المؤمن ، ج۱، ص۱۶، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۳، الإختصاص ، ج۱، ص۳۱۲، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۸، بحار الأنوار ، ج۳۴، ص۲۵۷، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۹۱، بحار الأنوار ، ج۴۱، ص۲۹۴، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۲۲۷، أعلام الدین ، ج۱، ص۴۳۲
[22] . بحار الأنوار ، ج۳۴، ص۲۷۴، الإختصاص ، ج۱، ص۱۰، رجال الکشی ، ج۱، ص۱۱، بحار الأنوار ، ج۲۲، ص۴۴۰، بحار الأنوار ، ج۲۸، ص۲۳۹، ، الوافي ، ج۲، ص۱۹۹، الوافي ، ج۵، ص۷۳۰، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۱۶۴، ، رجال العلامة الحلي ، ج۱، ص۱۲۸، رجال الکشی ، ج۱، ص۸، رجال العلامة الحلي ، ج۱، ص۱۹۱، الرجال (لابن داود) ، ج۱، ص۳۹۸، بحار الأنوار ، ج۲۲، ص۳۵۲، بحار الأنوار ، ج۲۸، ص۲۳۸
[26] . المزار الکبير ، ج۱، ص۵۷۳، مصباح الزائر ، ج۱، ص۴۴۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۰۴،، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۲۹۵، زاد المعاد ، ج۱، ص۳۰۳
[30] . الکافي ، ج۱، ص۲۲۰، الوافي ، ج۳، ص۸۹۱، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۸، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۴۳۸،، تفسير الصافي ، ج۵، ص۲۳۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۱
[31] . التوحيد ، ج۱، ص۵۷، بحار الأنوار ، ج۴، ص۲۸۶، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۲۳۷، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۷۱۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۴، ص۵۱۶، ، تهذيب الأحكام ، ج۱، ص۲۰۸، الإستبصار ، ج۱، ص۱۷۰، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۴۴، الوافي ، ج۶، ص۵۸۵، وسائل الشیعة ، ج۳، ص۳۶۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۵۴۰، ، الکافي ، ج۱، ص۹۱، الوافي ، ج۱، ص۳۶۴، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۸۰۰،
[32] . بحار الأنوار ، ج۵۵، ص۳۶، تفسير الصافي ، ج۳، ص۱۰۵، بحار الأنوار ، ج۵۶، ص۳۶۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۱۱۳، روضة الواعظین ، ج۱، ص۴۷، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۳۳۷، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۶۳۵، بحار الأنوار ، ج۵۵، ص۳۴،
[34] . بصائر الدرجات ، ج۱، ص۸۹، مختصر البصائر ، ج۱، ص۴۰۸، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۳، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۱۹،، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۸۷، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۲۰، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۳۸، ، تفسير فرات ، ج۱، ص۲۲۸، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۸۸، بحار الأنوار ، ج۴۲، ص۱۹۶، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۵۴، بحار الأنوار ، ج۴۱، ص۲۹۰، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۴۸، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۳۸۳، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۲۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۱۵۲، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۸۷، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۱۸، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۵۶، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۳۲، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۳۵، بحار الأنوار ، ج۴۰، ص۲۲۲
[36] . تأويل الآيات ، ج۱، ص۷۰۳، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۹، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۲،، تفسير القمی ، ج۲، ص۳۹۱، مختصر البصائر ، ج۱، ص۴۱۳، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۹، بحار الأنوار ، ج۵، ص۲۳۴، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۴۳۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۱، ، مختصر البصائر ، ج۱، ص۴۲۴، تفسير فرات ، ج۱، ص۵۰۹
[37] . بحار الأنوار ، ج۲۵، ص۲۴، بحار الأنوار ، ج۳، ص۳۰۷
[38] . تأويل الآيات ، ج۱، ص۷۰۳، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۹، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۸،، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۲، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۲
[39] . تأويل الآيات ، ج۱، ص۷۰۳، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۹، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۲
[40] . مسائل عليّ بن جعفر ، ج۱، ص۳۳۰، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۳، مختصر البصائر ، ج۱، ص۴۲۴، تأويل الآيات ، ج۱، ص۷۰۴، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۹
[41] . تفسير الصافي ، ج۵، ص۲۳۶، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۹، بحار الأنوار ، ج۲، ص۱۵۱، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۹، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۴۳۹،، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۲، تأويل الآيات ، ج۱، ص۷۰۳، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۹، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۲،
[43] . الکافي ، ج۱، ص۲۲۰، الوافي ، ج۳، ص۸۹۱، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۵۰۸، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۴۳۸،، الصراط المستقيم ، ج۱، ص۲۸۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۴۸۱
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 431” دیدگاه میگذارید;