بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در جلسه ی تفسیر عرض کردیم که الحمد لله وارد ماه رجب شدیم. خدای سبحان به ما دوباره عنایت فرمودند، لطف کردند و اجازه دادند. به صورت ظاهری که وارد شدیم. ان شاء الله که خدای سبحان ما را هم باطناً هم وارد بکنند و از رجبیون باشیم و حقیقت ماه رجب آن چنان که برای اولیایش وارد شده به ما هم این توان و قدرت ورود و توفیق ورود را ان شاء الله عنایت بکند و به اعمال ماه رجب که مقدمه ای برای ورود به ماه شعبان و ماه رمضان و شب های قدر است ان شاء الله توفیقش به همه مان داده بشود و حشرمان در این ماه با امیرمؤمنان علیه السلام و اهل ولایت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.
در این فصل شریف از کافی که تناسبش هم با ماه رجب خیلی زیاد می شود از این باب که این فصل باب کتاب الحجة که باب صد و هشتم هست که «باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایة»[1] است، قدردان باید باشیم. دارد این نگاه را در ما ایجاد می کند که قدرت پیدا بکنیم که هر آیه ای از آیات قرآن را که به آن می رسیم، ببینیم این چگونه با ولی و ولایت مرتبط می شود. ادعایی که اول این باب کردیم این بود همه ی قرآن در رابطه با ولایت نازل شده [است]. حالا یا مرتبط با ولایت به این عنوان که در مقام بیان ولی و اوصاف ولی و خصائل و خصوصیات ولی است و یا در مقام بیان دشمنان ولایت است که تولی و تبری را دائماً تأکید می کند که حقیقت قرآن همچنانکه قبلاً عرض شد اتحاد با ولی دارد، همان جوری که لن یفترقا حتی یردا علی الحوض[2]، این اتحاد وجودی است. اتحاد حقیقی است. در این روایاتی که در این باب آمده به این مسئله خیلی پرداخته می شود. مثل اینکه یک درسی را انسان می خواند بعد تمریناتی را برای اینکه آن درس ملکه بشود که گاهی آن نقاط سخت را بیان می کنند تا نقاط دیگر برای انسان تحلیلش و حلش راحت تر بشود. توان حل پیدا بکند. این روایاتی که در این باب آمده و شاید قریب مثلاً هشتاد و خرده ای از روایات هست که در اینجا آمده که حدودِ … تا آن قدری که الآن جلو می رویم، حدودِ شاید نود و خرده ای، نود و دو روایت هست که در این باب نود و دو روایت آمده هر کدام یک باب است خودش. هر کدام یک فصلی در ولایت است. هر کدام خودش حل یک معمایی از ولایت است. در عین اینکه این 92 روایتی که در این باب شریف آمده هر کدام بابی از ابواب را باز می کند چنانچه تا الآن که نزدیک 21 روایت از این باب را طی کردیم، دیدیم که هر کدام در استشهاد به آیه و تطبیقش بر حقیقت ولایت چقدر این سرآمد است و مهم است، بقیه هم از همین سنخ است و لذا نگاه انسان را می تواند به ملموس شدن ولایت در زندگی، ملموس شدن ولایت در عمل، اخلاق و اعتقاد برای انسان تسهیل بکند که حشر انسان را با ولی قرار بدهد. به خصوص این ماه رجب هم که ماهی است که انسان حشر با ولی باید بیشتر داشته باشد و همه ی اعمالش را ببیند که در راه ولایت دارد محقق می شود تا باب مدینه ی علم پیغمبر از ماه رجب باز بشود و به ما شعبان وارد بشود. ان شاء الله این تطابق را به فال نیک می گیریم در ادامه و سعی می کنیم که این زمان را و این باب را و این عمل را در این زمانی که ماه رجب است ان شاء الله قدردان باشیم و توفیق بخواهیم که حقیقت ولایت در وجود ما محقق بشود تا ببینیم که حقیقت ولی چیست. قدردان آن باشیم. برای ما مصداقی بشود. از مفهوم به حقیقت ان شاء الله عبور بکنیم و برسیم تا وقتی که انسان وارد عالم برزخ و قیامت می شود آن موقع می بیند که ﴿أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١٧٠﴾[3] به عنوان اینکه ما شأن ولی شدیم قبل، دیگر آنجا انسان نه خوفی دارد و نه حزنی دارد و تحت ولایت آن حقایق وجودیه نوریه ی مطلقه ان شاء الله انسان ببیند که در امن است و صعقه ندارد. ﴿وَهُم مِّن فَزَعٖ يَوۡمَئِذٍ ءَامِنُونَ ٨٩﴾[4] در یک امنی از فزع و صعقه ان شاء الله قرار بگیریم.
در روایت بیست و دوم این باب هستیم که «عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام فی قول الله عز و جلّ بسم الله الرحمن الرحیم و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزماً[5]». این آیه ی شریفه که تفاسیر مختلفی ذیل آن صورت گرفته شاید اولی ترین تفسیری که ذیل آن با توجه به سیاق صورت می گیرد این است که آدم سلام الله علیه امر شد که از آن درخت منهی نزدیکش نشود ولی مبتلای به چه شد؟ آن اکل از شجره شد و بعد باعث شد که آدم هبوط بکند که «و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی» عهد کردیم که ﴿لَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ﴾[6] آنجا در حقیقت ولی آدم دچار وسوسه شد و آن با همه ی آن بیانی که سابق از این داشتیم که این وسوسه، وسوسه ی در نظام تشریع هم نبوده چون هنوز تشریعی محقق نشده بوده که بعد از این تشریع می آمده که ﴿فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى﴾[7] بعد از این است که آورده می شود اما هر چه که بود در ساختار آدم این اکل از شجره که توجه به عالم دنیا بود محقق شد و چون این توجه نتوانست او را در جذبه ی نسبت به حق نگه دارد این دچار هبوط شد که این هبوط برگشت پذیر بود که برای آدم خطای تشریع هم نبود. امر مولوی هم خطاب در آنجا تخطئه نشده بود و معصیت نشده بود. بعد اینجا این معنای عالی است که عرض کردیم که این معنای متوسط مسئله در سیاق بود اما در این باب این روایات را و این آیات را از آن مرتبه ی متوسط عبور می دهد و به مرتبه عالی و بعد وقتی که نگاه می کند انسان با توجه به آن که الفاظ وضع شدند برای ارواح معانی، وقتی اینکه … کلام امام رحمة الله علیه، در وقت صدق آن جایی که آن روح بالاتر معنا و مصداق بالاتر هست، اولا و بالذات بر آن صدق می کند، ثانیا و بالعرض بر مراتب دون صدق می کند. با این عبور که در این روایات و این باب ایجاد می کند پس صدق اولی این آیات به لحاظ خود آیه نه سیاق چه می شود؟ بر همان مرتبه ی وجودی ای که بحث ولایت است که حالا بیان می کند. نامفهوم 9:20 این بحث آیه این است که خدای سبحان از همه ی مردم … روایات متعدد داریم در این مسئله که خدای سبحان از همه ی مردم عهد و میثاق گرفت بر خلاصه ربوبیت خودش و رسالت انبیا و ولایت اولیا که این ذیل آن آیه ی شریفه ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ﴾[8] این پیمان عمومی بود. یک عهد عمومی بود که از همه ی مردم گرفته شد. یک عهد ویژه تری گرفته شد که خدای سبحان از میان مردم برای انبیای زمان خودشان و اولیای زمان خودشان عهد و میثاق گرفت مناسب آن کمالی که برای مردم امکان پذیر است. بعد از بین مردم که برای انبیا گرفت از انبیا برای رسولان عهد گرفت. از انبیا برای رسولان. یعنی اگر 124 هزار نبی مکرم داریم که بین این انبیای بزرگوار 313 رسول داریم. از بین انبیا برای رسولان پیمان گرفت در روایت دارد و در بین رسولان 5 رسول اولو العزم داریم. از بین رسولان نسبت به اولو العزم من الرسل پیمان گرفت. آن موقع در بین رسولان اولو العزم پیمان گرفت از رسولان نسبت به رسول خاتم که با اوصیائش تا حضرت حجت سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف این پیمان را گرفت. لذا انبیا مرتبه ی وجودی شان در مرتبه ی رسولان نیست و رسولان مرتبه ی وجودی شان در مرتبه ی اولو العزم نیست و اولو العزم در مرتبه ی آن رسول خاتم و وصی نهایی شان نیست. به همین جهت وقتی می فرماید ﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا١١٥﴾ می گوید ما از پیمانی که گرفتیم پیمانی که از آدم گرفتیم در حد رسولان اولو العزم نبود «لم نجد له عزماً» یعنی عزمی که از رسولان اولو العزم گرفتیم آدم مانند رسولان اولو العزم این عزم را نداشت که حالا آن عزم چیست؟ در مقام بیان آن عزم چیست، همان مرتبه ای که جمع می کنند در جامعیت بین عالم دنیا و جذبه ی ربوبی آن عزم نهایی مربوط به اولو العزم است که بالاترینش مربوط به رسول خاتم و اوصیای ایشان است که باز عبور از این است که آدم می خواست آن را اما آن عزم آن مرتبه در وجودش محقق نبود و لذا آیا ممکن است بعد از این به این ملحق بشوند در آخرت یا نه چنانچه به ابراهیم خلیل وعده داده شد که ﴿إِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾[9] یا اینکه نه، این مرتبه کشش وجودیِ اینها نخواهد بود؟ حالا در همین حد در اینجا بیان شده که «عن ابی جعفر علیه السلام» ذیل آیه ی شریفه ی قول خدای سبحان «و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزماً، قال عهدنا الیه فی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الائمة من بعده» این عهد را از او خواستیم بگیریم اما این عهد در رتبه ی وجودی آدم سلام الله علیه با اینکه اینها ذراری اش اند، اما این عهد وجودی در حد وجودی آدم سلام الله علیه نبود. لذا دارد آدم وقتی که به شجره نزدیک شد احساس کرد که می تواند بین جذبه ی ربوبی و توجه به عالم دنیا که بدن بود جمع بکند اما تا به شجره نزدیک شد از آن جذبه خارج شد. هبوط خروج از آن جذبه است. هبوط چه بود؟ خروج از آن جذبه بود که آن جذبه جمعش برای همه امکان ندارد. لذا دارد در آن جایی که می گویند آن شجره از مرتبه ی گندم آغاز شد تا مرتبه ی علم محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم کشیده شده است یعنی از همان مرتبه ی آغازی که از عالم دنیا آغاز می شود تا آن مرتبه کشیده می شود. همه ی انسان ها این کشش را ندارند که این مسیر را طی کنند. لذا صدق اینکه همه ی اینها بر آن شجره صدق می کند درست است. آدم آن نهایت را دید می خواست اما در عین حال …. چون کمال است و همه می خواهند اما ما هم می شنویم می خواهیم اما چند نفر به آن مرتبه می توانند با عزم برسند. باید اولو العزم باشند. صاحب عزم باشند. آن هم در بین اولو العزم تازه آن عزمی که پیغمبر خاتم و اوصیایش داشتند. لذا می فرماید که «فترک و لم یکن له عزم کانهم هکذا» که آن را می خواست اما نتوانست به آن برسد «و انما سمی اولو العزم اولی العزم» اولو العزم را اولی العزم نامیدند «لأنه عهد الیهم فی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الاوصیاء من بعده» که به آنها چه شده بودند؟ سفارش شده بودند عهد از این مسئله برای آنها گرفته شده بود. پس اولو العزم بودن مرتبط با چه شدن است؟ مرتبط با پیغمبر خاتم و جزء امت او محسوب شدن است. حالا اگر این انبیای اولو العزم، رسل اولو العزم را اولو العزم می گویند چون این پیمان را از ایشان گرفتند به تبع این رسل اولو العزم رسل دیگر تابع امت آن رسولان می شدند و به تبع آن رسولان، انبیا داخل در آن امت رسولان می شدند و به تبع انبیا مردم داخل در امت آن انبیا می شدند. دقت کردید؟ که این یک سیر است که به این نگاه همه می شوند امت چه؟ پیغمبر اکرم منتها با وسائط. اما امتی که بی واسطه امت پیغمبر است دو دسته اند. یکی رسولان اولو العزم اند که بی واسطه جزء امت پیغمبرند و دیگری خود امت پیغمبر است که بی واسطه امت پیغمبر است و این شرافت و ظرفیت امت پیغمبر را می رساند که از جهت استعدادی در چه رتبه ای قرار گرفتند که در رده ی رسولان اولو العزم داخل در امت پیغمبر می شوند منتها رسولان اولو العزم قوه و فعلیت در آنها محقق شده اما در امت پیغمبر قوه و استعداد محقق شده تا چقدر این قوه و استعداد را به فعلیت برسانند ولی قوه ی امت پیغمبر بودن در آنها قرار داده شده است که توانستند در این دوره بیایند. این جوری نیست که در این دوره به دنیا آمدن اتفاق باشد. نه. لذا امام سجاد علیه السلام عرض می کند به خدای سبحان که خدایا من چگونه شاکر باشم که در زمان رسول خاتم تو به دنیا آمدم. این شاکریت دارد که این استعداد در درون انسان در این دوره قرار می گیرد. حالا ببینید با این نگاه چقدر این آیه ی شریفه آن وقت چه می شود؟ انسان را برای ما چقدر ظرفیت ایجاد می کند که ببینیم در این دوره به دنیا آمدیم و امکان امت پیغمبر بودن را پیدا کردیم تا چقدر شاکریت برای ما باشد که ظرفیت را به فعلیت برسانیم.
«یکی از حضار:» نامفهوم 18:12
«استاد:» آنجا خود وقتی که اولو العزم می شمارند 5 تا را که می شمارند تعبیری که در بعضی از روایات آمده آدم را سلام الله علیه را با اینکه رسول اولو العزم نیست ولیکن در رأس می شمارند و بعد از نوح سلام الله علیه شروع می کنند که شاید آیه ی قرآن هم به همین وزان در ذهنم می آید که هست که آدم را و نوح را و ابراهیم را و موسی و عیسی را در کنار هم می شمارد که آن تدابیر فطری اولی که آدم سلام الله علیه آورد همان تدابیر فطری اولی به عنوان اولین رسولی که خدای سبحان قرار داد آدم را و لذا مردم هنوز ظرفیت اولو العزمی پیدا نکرده بودند که از زمان نوح سلام الله علیه این ظرفیت سازی ایجاد می شود.
«یکی از حضار:» نامفهوم 19:14
«استاد:» یعنی آن آدم را به عنوان سر منشأ، به عنوان … می پذیرد که آنجا هم با همان بیانی که می کنند و آل ابراهیم و آل نوح و آل عمران را این را ظرفیت را کامل می کنند برای اینکه همه را شامل می شود.
«یکی از حضار:» نامفهوم 19:37
«استاد:» بله بعضی جاها نیاورده است. درست است. عرض کردم در بعضی جاها این ذکر شده است اما در آن جایی که ظرفیت رسولان اولو العزم را فقط می خواهد بشمارد البته نیاورده در آنجا اما برای اینکه این سؤال هم پاسخ داده بشود مردم تا قبل از نوح تابع آدم سلام الله علیه بودند و لذا آنچه که به عنوان شریعت بود، شریعت آدم بود که در قبل از او حاکم بود که آن شریعت هم خیلی فطری بود یعنی احکام ابتدایی ای بود که آن احکام ابتدایی را در روایات هم ذکر کردند تا چه حدی بود احکام ابتدایی.
در بحث ادامه ی روایت می فرماید «و انما سمی اولو العزم اولو العزم لانه عهد الیهم فی محمد و الاوصیاء من بعده و المهدی و سیرته» یعنی این و المهدی و سیرته جزء تتمیم این مسئله است. یعنی فقط پیغمبر اکرم نیست بلکه تا وصی آخر هم چون بسیاری از آن حقایق امت ختمی در وصایت آخرینش محقق می شود. سختی قبول و سختی آن عزم در قبول آن وصی آخرین بود. لذا در بعضی از روایات دارد پیغمبر را هم اینها قبول کردند اما نتوانستند تا نهایت پیغمبر که آن وصایت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است که بسیاری از ابتلائات سخت و سهمگین و سنگین در دوران وجودی حضرت در ادامه ی امت پیغمبر محقق می شود. لذا امت پیغمبر یک آغازی دارد یک انجامی دارد. از آغاز تا انجام را اینجا می فرماید که این را پذیرفته باشند و الّا شاید پذیرش آغاز آن بدون انجام آن برای بعضی امکان پذیر بود اما پذیرش آغاز تا انجامش که یک حقیقت واحده است که از آغاز تا انجام کشیده شده است اما شرح آن حقیقت پیغمبر در انجام آن تفصیلش محقق شد نه اینکه در وجود مبارک پیغمبر اینها نبوده و بعداً [ایجاد شده] نه آن مثل اجمال و تفصیل است که در آنجا مقام اجمال محقق شد چنانچه در مورد پیغمبر دارد که خود پیغمبر فرمود یا علی تو بر تأویل قرآن خواهی جنگید و من بر تنزیل قرآن جنگیدم. این دلیل بر این نیست که پیغمبر بر تأویل نجنگید یا نمی جنگیده است. نه، دوران وجودی پیغمبر اکرم از جهت زمان حضور حیات ظاهریشان دوران تنزیل قرآن بود. درست است؟ تا تثبیت بشود. و دوران امیر مؤمنان علیه السلام دوران تأویل قرآن بود و لذا این دوره تا می رسد به زمان وجود آخرین وصی یک ابتلائاتی است که در بین خود کسانی که حضرات معصومین را هم پذیرفتند عده ای نمی توانند این را بپذیرند و این مرتبه برایشان حل نمی شود و لذا دارد که خیلی ها کناره می گیرند، نا امید می شوند و می گویند این دیگر اصلاً شدنی نیست یا وقتی حضرت ظهور می کنند عده ی کسانی که باور داشتند تا آن موقع هم، وقتی حضرت را می بینند می گویند این نمی تواند از نسل پیغمبر باشد چون این کارهایی می کند که برای ما قابل تحمل نیست یعنی باورشان یک باور دیگری بود. به همان نسبت می فرماید دین مثل فرو مقلوبه می شود، پوستین وارونه که حضرت می آید و آن فروه و پوستین وارونه را جلوه می دهد. این هم به این معنا نیست که اثری از دین نمانده باشد بلکه آن چه که در افواه عمومی مردم هست، آن فرو مقلوبه است و الا آن کسانی که تابعین حضرات معصومین بودند اینها چه هستند؟ آن حقیقت دین را داشتند و می یافتند و آنها باور داشتند هر چند آنی که در عموم مردم کشیده شده بود به عنوان آن دینی که شاید از غیر طریق اهل بیت محقق شده بود را بیان می کند که کثرت عمومی مردم هم در آن رابطه است.
«لأنه عهد الیهم» در این مسئله «و اجمع عزمهم علی ان ذلک کذلک»[10] این «اجمع عزمهم» یعنی صاحب عزم می شدند. پس کسانی که در امت پیغمبرند دعوت شدند به اینکه اولو العزم بشوند. پس اگر ما بخواهیم با یک قدم سست حرکت بکنیم قطعاً ما صاحب عزم نشدیم و قطعاً نتوانستیم به آن دین ختمی و ظرفیتی که این دین ما را به آن سمت فراخوانده نرسیدیم و لذا ممکن است بعدها معلوم بشود که کسانی که در امت ختمی بودند از امت های انبیا و رسل دیگر محسوب می شوند. چرا؟ چون در آن موطن و رتبه قدم برداشتند نه در رتبه ی اولو العزم. دقت می کنید؟ این یک بحث حالا سر بسته و در بسته بماند که انسان نه اینکه با انبیا و رسل دیگر آدم کم باشد که محشور بشود اما همتش در مرتبه ی مردمی بوده که در آن دوره زندگی می کردند با اینکه استعداد مرتبه ای را به او دادند که در این دوره زندگی بکند اما فعلیت را در آن مرتبه به کار گرفت و لذا با آن نبی محشور می شود و این خودش وقتی ببینید که استعداد این مرتبه را داشت ولی با آن مرتبه ی انبیا محشور است خود این حسرت عظیمی را به دنبال خواهد داشت. با اینکه اهل نجات است، با اینکه این هم اهل بهشت است اما یک موقع هست انسان جوار پیغمبر اکرم را دارد یک موقع هست که انسان جوار انبیای دیگری را دارد که خود آن انبیا حسرت بودن با پیغمبر اکرم را دارند.
روایت بعدی هم که روایت 23 هست نظیر همین است لذا فقط اشاره می کنیم. «عن ابی عبدالله علیه السلام فی قوله تعالی: و لقد عهدنا الی آدم من قبل» می فرماید که آن که «﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ﴾[11] می گوید می فرماید «کلمات فی محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و الأئمة من ذریتهم» اینها را به او تعلیم دادند گفتند یا دید اما «فنسی» این کلمات را که این کلمات را مرتبه ی تعلق و توجه به این کلمات متفاوت است. یک کسی می شنود. یک کسی می یابد. آن کسی هم که می یابد مراتبی از یافت در کار است. پس به همین نسبت «فنسی» حشرش با این کلمات دائمی نشد چون حشر دائمی است که انسان را با اینها محشور می کند لذا می فرماید «فنسی هکذا و الله انزلت علی محمد صلی الله علیه و آله و سلم»[12] که عرض کردیم که می فرمایند که این جوری نازل شد به معنای اینکه حقیقت این آیه معنایش این بود. همان جوری که اگر می فرمایند کتاب قرآنی که امیرمؤمنان جمع کرد اگر در دسترس بود معلوم می شد که آن حقیقت چیست. نه به معنای اینکه در قرآن زیاده و کم هست بلکه به این معنا که حقیقت قرآن در آنجا آشکار بود معنایش و معلوم بود. مثل همین که اینجا دارد بیان می کند.
در روایت بعدی می فرماید که «عن الثمالی عن ابی جعفر علیه السلام قال اوحی الله الی نبیه صلی الله علیه و آله و سلم فاستمسک بالذی اوحی الیک انک علی صراط مستقیم[13] قال انک علی ولایة علی و علی هو الصراط المستقیم»[14] خیلی روایت زیبایی است. نظیر این روایت در روایات دیگر خیلی وارد شده است اما نکته ی اصلی این است که ما یک «الی صراط مستقیم» داریم یک «علی صراط مستقیم» داریم. در رابطه با همه ی انبیا وارد شده «و هدیناهم الی صراط مستقیم» ما همه ی اینها را به سوی صراط مستقیم هدایت کردیم که همه ی انبیا وجود مبارکشان به سوی صراط است اما پیغمبر اکرم علی الصراط است. هیمنه دارد بر صراط نه به سوی صراط است. پس بقیه به سوی صراط حرکت می کنند اما نبی مکرم و پیغمبر اعظم بر صراط حاکم است و سیطره و هیمنه دارد. همان جوری که در قرآن کریم داریم که می فرماید «الله لا اله الا هو الحی القیوم» چه هست؟ نه، سوره ی آل عمران. «﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾[15] نزل علیک الکتاب یعنی کتاب با هیمنه اش بر تو نازل شد. نزل علیک الکتاب یعنی کتاب بر تو هیمنه دارد. نزل علیک الکتاب منتها کدام کتاب؟ آن کتابی که الله لا اله الا هو الحی القیوم مبدئیتش است یعنی الله لا اله الا هو الحی القیوم بر تو سیطره دارد، بر تو هیمنه دارد. درست است؟ و بعد کتاب خدا هم مهیمناً بر همه ی کتب دیگر در قرآن دارد که نازل شد. انبیای دیگر همه به سوی صراط حرکت می کنند. این خیلی زیباست با آن روایت قبل که انبیا همه در طریق آن میثاق رسول خاتم هستند که رسول خاتم همه ی آن حقیقت وجودی اش در وجود اوصیائش چه شده؟ تفصیلش آشکار شد. درست است؟ تفصیلش در آنجا آشکار شد. لذا در روایت دارد که امیرمؤمنان و همچنین حضرات دیگر می فرمایند که «نحن الصراط» اگر هر روز می گوییم که «﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦﴾ می فرماید امیرمؤمنان «انا صراط الله المستقیم»[16] من صراطم یا می فرماید امام سجاد [علیه السلام] «نحن الصراط المستقیم»[17] حقیقت صراط ما هستیم که همه ی انبیا «الی صراط مستقیم» اند اما خود حضرات «نحن الصراط المستقیم» هستیم. لذا وقتی نحن … هیمنه هم بر صراط دارند که در اینجا می فرماید که ﴿فَٱسۡتَمۡسِكۡ بِٱلَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيۡكَۖ إِنَّكَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٤٣﴾[18] که پیغمبر بر صراط هیمنه دارد. آن وقت صراط چه هست؟ ولایت امیرمؤمنان است که «علیّ هو الصراط المستقیم»[19] و پیغمبر بر این صراط چه دارد؟ هیمنه دارد. چقدر زیباست. چقدر بیان عالی است. آن موقع همه ی انبیا می شوند شئون این صراط چون سبلی هستند که به سمت صراط دارند حرکت می کنند. همه به سمت این دارند می آیند. جهت گیری همه کجاست؟ به سمت این صراط است. درست است؟ یعنی همه ی انبیا دارند به سمت امیرمؤمنان و اوصیائشان حرکت می کنند. همان پیمانی که عرض کردیم گرفته شد از رسل برای رسولان اولو العزم و از رسولان اولو العزم برای پیغمبر و اهل بیتش که اوصیائش [هستند] که آن ها غایت هستی هستند. آنها آن حقیقت پیاده شده ی تمام آنچه که از کمالات است محقق شده و لذا همه به دنبال آنها هستند که ﴿هَدَيۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٨٧﴾[20] و هم چنین اگر آیات صراط مستقیم را دوستان ببینند آن موقع وقتی ما هر روز داریم می گوییم «اهدنا الصراط المستقیم» داریم چه را می خواهیم؟ یعنی حقیقت ولایت را و حرکت به سوی آن حقیقت ولایت را. چقدر شیرین می شود. بلافاصله دنبالش هم می فرماید «صراط الذین انعمت علیهم» این صراط یک اتحادی دارد با آن منعم علیه که آن کسانی که به آنها نعمت داده شده «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین»[21] که اساسش مصداق است این صراط. یک مفهوم نیست که بگوییم که یک بحث مفهومی است. می فرماید نه، این صراط چه هست؟ یک حقیقت وجودی است که حالا روایاتی که می فرماید که امام صادق علیه السلام «نحن و الله السبیل الذی امرکم الله باتباعه و نحن و الله الصراط المستقیم»[22] یعنی شما آن سبیلی که امر شدید از آن شروع کنید، آغاز کنید، از همان جا ماییم و وقتی می رسید آن صراطی که دیگر یک اتوبان بزرگ بی برگشت است وقتی کسی در آن قرار می گیرد ما آن صراط هستیم. پس از سبیلی که آغاز می شود ما هستیم تا به صراطی که منجر می شود. پس سبل چه هستند؟ شعوب و شئون این صراط اند که می خواهند خودشان را به این صراط برسانند. خیلی زیباست. نمی دانم توانستم ترسیم مسئله را بکنم؟ پس ما هر قدمی که برمی داریم در اطاعت در همان قدممان چه هست؟ در یک سبیلی هستیم که آن سبیل می خواهد ما را بکشاند به آن صراط. یعنی جذبه ی صراط بر سبل حاکم است و جذبه ی سبل بر اطاعت های ما در فروعات حاکم است که هر عملی و هر طاعتی یک جذبه است برای اینکه وارد سبیل بشویم و هر جذبه ای در سبیل یک جذبه است که ما را به صراط بکشاند که وقتی به صراط کشاند آن موقع انسان دیگر با شئون ولیّ حشر ندارد بلکه با حقیقت ولیّ حشر پیدا می کند در صراط. لذا همه ی انبیا سبلی هستند خودشان که این سبل می خواهد به صراط منجر بشود. لذا همان آیه ی شریفه که می فرماید که ﴿إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۭ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١﴾[23] که هر نبی ای و رسولی شاهد و میزان امتش است و شما پیغمبر اکرم هم شاهد امتت هستی هم شاهد بر شهدا که انبیایی هستند که میزان امت ها [هستند] لذا آنها می شوند شئون پیغمبر در سبیل. دقت می کنید؟ خیلی زیباست. نمی دانم بالأخره توانستم بیان الکنم در این معرفت بلند را در حد مفهوم اقلاً القا بکنم؟ البته روایات زیباست و زیاد است.
می فرماید «عن ابی عبد الله علیه السلام اهدنا الصراط المستقیم قال الطریق و معرفة الامام»[24] یعنی حرکت کردن و راه افتادن از طرف عملی و معرفة الامام در جهت نظری اش. لذا طریقش می شود اینکه فرمودند «نحن الصلاة، نحن الزکاة، نحن الصیام»[25] همه ی اینها ما هستیم. طریق آنها هستند و معرفة الامام آن هیمنه ی بودن در صراط می شود. در روایت دیگری از امام باقر علیه السلام از رسول خدا نقل می کنند «یا علی اذا کان یوم القیامة أقعد أنا و أنت و جبرئیل علی الصراط» من و تو و جبرئیل بر صراط می نشینیم. آنجا «أنا و أنت و جبرئیل علی الصراط فلم یجز أحد الا من کان معه کتاب» مگر که با او کتابی باشد که آنجا در آن کتاب چه باشد؟ در آنجا اقرار کرده باشد «فیه برائة بولایتک»[26] نمی شود کسی که برائت از ولایت تو دارد از آنجا عبور بکند. «لم یجز» آنها. کسانی عبور می کنند که آنجا برائت از تو را نداشته باشند. دشمنی با تو را نداشته باشند. پس خود صراط می شود امیرالمؤمنین.
«یکی از حضار:» نامفهوم 36:39
«استاد:» حالا «برائة» هم هست «براة» هم هست. اگر «براة» باشد «لم یجز» نمی خواهد. آنجا که «لم یجز الا» آن وقت باید بیاورند. اگر «لم یجز الا» باشد براة است اما اگر «لم یجز» باشد برائة است. آن دیگر حالا اینجا به صورت «لم یجز احد» اگر «الا» باشد «من کان معه براة بولایتک».
در روایت دیگری می فرماید که در این روایت شریف می فرماید از ابی الحسن الماضی علیه السلام «قال قلت افمن کان یمشی مکباً علی وجهه اهدی امّن یمشی سویاً علی صراط مستقیم[27]» آن که مکباً علی وجهه با رو بر زمین خورده این جور دارد … این حقیقت وجودی در دنیاست که با رو بر زمین خوردن یعنی صورتشان برای حرکت آمادگی ندارد. رویشان به زمین است. توجهشان به تعلقات و حب دنیاست که اینها حبّ دنیا … «افمن یمشی مکبا علی وجهه اهدی أمن یمشی سویاً علی صراط مستقیم. قال ان الله ضرب مثل من جاءه من جاء عن ولایة علی» کسی که رو برگرداند از ولایت امیر المؤمنین آنجا «کمن یمشی علی وجهه» کسی که رویش بر زمین است یعنی کسی که با ولایت امیر المؤمنین نباشد روی او بر چه هست؟ بر زمین است و کسی که رویش بر زمین باشد قدرت حرکتی ندارد چون جلویش را نمی بیند. حرکتی برای او امکان پذیر نیست که. «کمن یمشی علی وجهه لا یهتدی لأمره و جعل من تبعه سویاً علی صراط مستقیم و الصراط المستقیم»[28] امیر المؤمنین علیه السلام [است]. حالا روایات دیگر هم در این مسئله خیلی زیباست که دوستان رجوع می کنند.
خلاصه در نگاهمان این باشد که هر عملی یک جذبه ای است به سوی صراط و لذا در هر نمازی داریم ما چه می خواهیم؟ بودن در مسیر امیر المؤمنین و حرکت به سوی امیر المؤمنین را می خواهیم. «اهدنا الصراط المستقیم». خیلی با حال ولایتی که در این ماه هست که ماه ولایت امیر المؤمنین علیه السلام است، می تواند انس انسان را با حضرت، حشر انسان را، عشق انسان را به حضرت مضاعف بکند. سعی بکنیم در این ماه همه ی اعمالمان را از این سنخ ببینیم. اگر توانستیم اینها را در وجودمان ایجاد بکنیم آن موقع حرکت با جذبه می شود. سرعت حرکت به بی نهایت میل می کند. موانع و اصطکاکات و شیاطین دور می شوند چون دیگر اراده ی من نیست. اراده ی امیر المؤمنین من را می برد. ان شاء الله خدای سبحان این جذبه را روزی همه مان بگرداند. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
من دلم می خواهد من این همه با جنب و جوش و زحمت حرف می زنم، با مریضی می آیم نمی گویم اجری نمی خواهم اما آن صلوات خیلی حالم می آورد. یک صلوات با محبت.
[1]. الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص412.
[2] . الطرائف ، ج۱، ص۱۱۴، العمدة ، ج۱، ص۶۹، الطرائف ، ج۱، ص۱۱۴، اثبات الهداة ، ج۲، ص۳۰۹، اثبات الهداة ، ج۲، ص۳۱۹، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۶۴، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۱۴، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۵۱، ، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۵، معاني الأخبار ، ج۱، ص۹۰، العمدة ، ج۱، ص۷۱، الطرائف ، ج۱، ص۱۱۵، کشف اليقين ، ج۱، ص۳۳۵، اثبات الهداة ، ج۲، ص۶۱، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۴، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۶۲، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۰۸، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۴۷، ، کشف اليقين ، ج۱، ص۲۳۸، اثبات الهداة ، ج۲، ص۲۷۷، كشف الغمة ، ج۱، ص۳۰، کشف اليقين ، ج۱، ص۱۹۲، اثبات الهداة ، ج۲، ص۲۷۰، ، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۷، كمال الدين ، ج۲، ص۶۶۱، وسائل الشیعة ، ج۲۷، ص۲۰۴، اثبات الهداة ، ج۲، ص۲۸۶، اثبات الهداة ، ج۲، ص۳۱۴، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۶، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۳۳، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۵۵، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۵۶، ، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۵، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۷، نوادر الأخبار ، ج۱، ص۱۲۳، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۰، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۵، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۳۲، ، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۴، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۸، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۰، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۴، بحار الأنوار ، ج۳۷، ص۱۳۷، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۴۹، ، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۸، اثبات الهداة ، ج۲، ص۳۰۸، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۳۴،
[6] . [البقرة: 35] ، [الأعراف: 19]
[7] . [البقرة: 38] ، [طه: 123]
[9] . [البقرة: 130] ، [النحل: 122] ، [العنكبوت: 27]
[16] . الیقین ، ج۱، ص۵۷۸، العدد القویة ، ج۱، ص۱۶۹، روضة الواعظین ، ج۱، ص۸۹، الاحتجاج ، ج۱، ص۵۵، الیقین ، ج۱، ص۳۴۳، تفسير الصافي ، ج۲، ص۵۳، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۲۲۷، بحار الأنوار ، ج۳۷، ص۲۰۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۴، ص۱۶۹، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۱۷۸، ، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۴۵۶، اثبات الهداة ، ج۲، ص۲۸۵، اثبات الهداة ، ج۲، ص۱۸۵، اثبات الهداة ، ج۲، ص۲۱۹، تصحيح الإعتقادات ، ج۱، ص۱۰۸، بحار الأنوار ، ج۸، ص۷۰
[17] . معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۵، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۱۴، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۱۲،، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۲۲، تفسير كنز الدقائق ، ج۱، ص۷۱، تفسير الصافي ، ج۱، ص۸۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۳۶۱، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۲۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۱، ص۶۸، تفسير فرات ، ج۱، ص۱۳۸، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۱۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۴، ص۴۸۴،
[19] . تفسير القمی ، ج۲، ص۲۷۹، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۸۳۸، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۳۰، بحار الأنوار ، ج۳۵، ص۳۶۷، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۵۹۰،، تفسير القمی ، ج۲، ص۲۸۶، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۸۶۵، بحار الأنوار ، ج۳۰، ص۱۵۶، بحار الأنوار ، ج۳۱، ص۶۰۲، بحار الأنوار ، ج۳۵، ص۳۶۸، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۷۱، الکافي ، ج۱، ص۴۱۶، المناقب ، ج۳، ص۷۴، تأويل الآيات ، ج۱، ص۵۴۴، تأويل الآيات ، ج۱، ص۵۴۴، الوافي ، ج۳، ص۸۸۹، اثبات الهداة ، ج۳، ص۸، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۸۶۵، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۲۳، بحار الأنوار ، ج۳۵، ص۳۶۹، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۷۷، بحار الأنوار ، ج۳۵، ص۳۶۹، تفسير الصافي ، ج۴، ص۳۹۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۱، ص۵۴۵ ، روضة في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام ، ج۱، ص۱۰۱، بحار الأنوار ، ج۳۵، ص۳۶۷،
[22] . بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۱۴، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۷۹۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۴۱۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۸، ص۳۸۰،
[24] . اثبات الهداة ، ج۱، ص۱۶۶، تفسير القمی ، ج۱، ص۲۸، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۰۷
[25] . تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۱، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۵۲، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۳۰۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۱، ص۴، تفسير كنز الدقائق ، ج۲، ص۴۰۶،، تأويل الآيات ، ج۱، ص۸۰۱
[26] . الإعتقادات ، ج۱، ص۷۰، نوادر الأخبار ، ج۱، ص۳۴۸، بحار الأنوار ، ج۸، ص۷۰، معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۵، بحار الأنوار ، ج۸، ص۶۶، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۰۰، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۲۲، تفسير كنز الدقائق ، ج۱، ص۷۱
[28] . الکافي ، ج۱، ص۴۳۲، الوافي ، ج۳، ص۹۱۴، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۳۳۶،، تأويل الآيات ، ج۱، ص۶۷۸، تفسير الصافي ، ج۵، ص۲۰۴، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۴۴۳، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۵۷، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۲۲، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۳۸۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۱، ص۷۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۳۶۰، ، اثبات الهداة ، ج۳، ص۱۳
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 428” دیدگاه میگذارید;