سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم الحمد رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در خدمت کافی شریف، کتاب الحجة، باب صد و چهارم، بَابُ مَا يَجِبُ مِنْ حَقِّ اَلْإِمَامِ عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقِّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْإِمَامِ[1]، از این بحث پنج روایت را خواندیم در محضر روایت ششم هستیم.
یکی از حضار: نامفهوم 00:50
استاد: جا افتاده؟ اول را خواندیم. سوم و چهارم مانده. در روایت سوم که در محضر روایت سوم هستیم می فرماید که عن مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا تَخْتَانُوا وُلَاتَكُمْ وَ لَا تَغُشُّوا هُدَاتَكُمْ وَ لَا تَجْهَلُوا أَئِمَّتَكُمْ. تعبیری که در این روایت شریف آمده نسبت به ولات نه هر والی ظالمی که به ظلم و جور بر مسند قرار گرفته باشد. نسبت به والی ای است که در نظام نصب الهی قرار گرفته اما گاهی مردم روی ندانستن، روی عدم توجه و عدم معرفت به خصوص با این که نظام امامت را نمی شناختند، نظام امامت را نمی شناختند، گاهی قضاوت هایی می کردند. خب مثلا اگر یادتان باشد جریان صلح امام حسن علیه السلام که پیش آمد یک عده ای آمدند که شاید دو سه نفر هم مکرر ذکر شده، از یاران امام حسین علیه السلام که این ها آدم های کمی هم بعضی شان نبودند که سلام بر حضرت دادند به عنوان این که السلام علیک یا مذل المومنین که تو ذلت برای مومنین آوردی. این یک نگاه دیگری است. با این که تابع است، با این که حضرت دستش را می گیرد و می رود آن جا یک لیوان شیری به او می دهد تا بخورد و بعد می گوید از کجا آمدی؟ می گوید مثلا از فلان راه دور. می گوید برای چه آمده ای؟ می گوید به عشق شما یعنی همه ی این جریان است محبت حضرت در وجودش هست. این همه راه را کوبیده آمده در خدمت حضرت، اما آن معرفت وقتی محقق نیست با این سلام سلام می دهد یعنی دارد چه کار می کند؟ تعبیر و لا تجهلوا ائمتکم. امامتان را به جهالت و نادانی نسبت ندهید که یک کاری را از روی جهالت انجام داده. یعنی اگر کاری را امام انجام می دهد شما نمی فهمید خودتان را تخطئه کنید که نمی دانید و علتش برای شما معلوم نیست. نه نسبت به هر والی ظالمی که بگوییم هر کاری هر که کرد اگر حاکم بود پس ما باید او را تصدیق کنیم که معلوم است با توجه به روایتی که قبلا هم جلسات گذشته داشتیم که این مربوط به والی حق است که آن جا لاتختانوا ولاتکم. خیانت در امانت در طاعت نکنید. اگر قول دادید به پیمان وفادار باشید، کاری را انجام بدهید، خیانت در این امانت نکنید. نه در فردیتتان، نه در گوشه ی خانه تان، نه در نظام جمعی تان، هیچ کجا نسبت به این پیمان و ولایت عهدشکن نباشید و لاتغشوا هداتکم. آنی که هادی شما است، غش در ارتباط نداشته باشید. که هر جا به نفع شما است تابع باشید. هر جا به نفع شما نباشد دبه در بیاورید. یعنی آن جا برای خودتان محفوظ بدارید مخالفت را. این لا تغشوا هداتکم و لا تجهلوا ائمتکم وَ لَا تَصَدَّعُوا عَنْ حَبْلِكُمْ. آن حبل و ریسمانی که با ارتباط با امام از سویی در ارتباط با مومنان از سوی دیگری بستید، لا تصدعوا عن حبلکم، آن را پراکنده نشوید که اگر از او پراکنده… نظامتان را فردی نکنید. ارتباطتان را با امام ضعیف نکنید. ارتباطتان را با مومنین ضعیف نکنید. دو رابطه دارد. ارتباط با امام، ارتباط با مومنان. هر کدام از این ها پیش بیاید، لا تصدعوا عن حبلکم نتیجه اش فتفشلوا. هرجا جمعیت در تبعیت از امام یا در تلازم با هم دیگر که ارتباط با هم دیگر باشد این کوتاهی صورت بگیرد و پراکندگی صورت بگیرد، این ﴿فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡ﴾ [2]. هر دوی این ها، چه ارتباط مومنان با هم، چه ارتباط مومنان با امام که خود حبل امام است و در عین حال حبل آن دستورات و فرامین امام است که بین مومنین را هم شامل می شود. پس می توانیم بگوییم این حبل هم ارتباط با امام است، هم حبل چیست؟ رابطه ای است که از طریق امام بین مومنین ایجاد شده. چون رابطه ی اخوت با ولایت متصل است. اگر کسی می خواهد به نظام ولیاش نزدیک بشود باید ارتباطات بین مومنینش گسترده تر باشد که ان ذلک قربة الی[3]. این نزدیک شدن به من است. یا می فرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ ﴾ [4] که سنخ آن حبل که اعتصام به آن لازم است، از چه سنخی است؟ اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم. محبت بین مومنان است که آن حبل را محکم تر می کند که این حبل ارتباط با امام هم در این دایره محقق می شود و دشمن هم در این دایره ضعیف می شود و اگر خلاف این محقق بشود یعنی این تصدق پیدا کند و این گسستگی پیدا بکند، به دنبالش ارتباط با امام ضعیف شده و به دنبال این دشمن طمع می کند. فتفشلوا و تذهب ریحکم. آن حال شما که یک استواری یک قدرت، یک حالت ترس بر دشمن را ایجاد می کند تذهب ریحکم. آن آبروی شما می رود، آن قدرت شما از بین می رود و این باعث می شود دشمن جسور می شود به شما، دشمن طمع پیدا می کند. چنان چه امروز می بینیم همین مقدار اتحادی که بین محور مقاومت ایجاد شده، دشمن را ترسانده. لذا سابقه نداشت دشمن این طوری وقتی می خواهد یک کاری را بکند، قدم به قدم بخواهد جلو برود، عکس العمل مسلمان ها و مومنان را چک بکند. می ترسد از این عکس العمل و حتی از این که مسلمان ها تهدید کردند دائما پیغام می دهند مثلا یک طوری که نشود این وحدت شکل بگیرد. این اعتصام به حبل است. قدرت ایجاد می کند. دشمن را ضعیف می کند. هر چقدر این رابطه ضعیف تر بشود، دشمن جسارتش بیشتر می شود. لذا می فرماید: فتفشلوا و تذهب ریحکم وَ عَلَى هَذَا فَلْيَكُنْ تَأْسِيسُ أُمُورِكُمْ. همه ی کارهایتان را بر این اساس شکل بدهید. مبنا را این قرار بدهید. بقیه ی کار ها را با این تعریف کنید. چقدر زیبا؟ یعنی آن چیزی که ملاک وحدت بین امت اسلامی می شود را اصل قرار بدهید. بقیه را با این تنظیم کنید. این یعنی اصل و فرع را بشناسید. اهم و مهم را بشناسید. یک موقع نیاید مهم جای اهم را بگیرد و آن مهم که آمد جای خودش هم مهم بود، اما جای اهم را که گرفت اصل و فرع تغییر کرد تمام روابط تغییر می کند، تمام محاسبات بر این اساس تغییر می کند.
لذا تعبیر ببین چقدر: عَلَى هَذَا فَلْيَكُنْ تَأْسِيسُ أُمُورِكُمْ روابط اجتماعی را محکم کردن، اتحاد و اعتصام به حبل واحد این را پررنگ کردن را اصل قرار بدهید. محورهایی که تفرقه زا است، محورهایی که باعث تشتت می شود به دنبال این دنبال رفعش باشید؟ با این اساس…
خدا رحمت کند امام اوایل انقلاب که تازه امام جمعه ها را گذاشته بودند، فرمانداران، استانداران نصب می شدند، می رفتند در شهر ها می خواستند کار کنند اختلاف نظر بود به هم می زدند، با هم گلاویز می شدند. می آمدند پیش امام. امام گاهی می فرمودند این مسئله داخلی است. خیلی مهم نیست. یعنی نگاهتان را ببرید روی این که یک حقیقت خارجی بزرگ عمومی سیاست جهانی دارد شکل می گیرد. آن را ببینید. بعد این اختلاف داخلی وقتی کوچک می شود با آن نگاه بشود، آن عظمت که دیده بشود، این ها کوچک می شود. حدش معلوم می شود. اما اگر این را تمام اختلاف دیدیم، همه ی ارتباط این را دیدیم، از بقیه ی نگاه جهانی غافل شدیم، خیلی بزرگ می شود و لذا غیر قابل حل می شود. اما اگر نگاه را بردیم روی آن اعتصام جهانی، وحدت، در آن رابطه بعد می بینی این اختلاف ها خود به خود بسیاری اش اصلا آدم دیگر خجالت می کشد مطرح بکند در آن رابطه وقتی دیده می شود. کجای آن را می تواند پر بکند؟
این نگاه را سطح نگاه را دارد بزرگ می کند که حواستان باشد عَلَى هَذَا فَلْيَكُنْ تَأْسِيسُ أُمُورِكُمْ که این را اصل قرار بدهید. اساس امورتان را این قرار بدهید. این تأسیس امورکم یعنی هرچیزی را بعد از این قرار بدهید. اساس این باشد. این نگاه اصلا یک نگاه دیگری ایجاد می کند که انسان نمی گوید نبینید. نمی گوید این ها نباشد. نمی گوید اصلا از این حرف ها نزنید. می گوید چرا عیبی ندارد. اما حواستان باشد بدانید اصل و فرع چیست بدانید اساس و امر چیست، آن وقت این جایگاه خودش را در حد خودش پیدا می کند. بیش از آن دلتان به آن مشغول نمی شود.
در همان جا که اگر یادتان باشد بحث مفصلی هم داشت در ذیل همان آیاتی که و اعتصموا بالله جمیعا و لاتفرقوا و اذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذکم منها. وقتی آن اعتصام نبود وقتی آن وحدت نبود، آن اخوت نبود، کنتم علی شفا حفرة من النار. آن دشمنی ها کینه ها، نبود روابط محبت شما را بر لبه ی آتش قرار داده بود، آتش کینه ها که از درون بپاشید. کنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها. با این اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم شما را از این آتش نجات داد. بعد دنبال این آیه می فرماید که (یک آیه ی بعدش) وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ از آن طرفش. نباشید مانند کسانی که كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ [5]. آن جا علامه فرمودند این که تفرقوا و اختلفوا را آورده به چه معنا است؟ یک بحث بسیار مهمی را آن جا مفصل عرض کردیم خدمت دوستان. علامه می فرماید شیطان از راه اختلاف در عمل شما را می کشاند به اختلاف در اعتقاد. و لاتکوتواو کالذین تفرقوا، این تفرق در عمل است. مرحوم علامه می فرماید. واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات. اختلاف بینات می شود آن وقت. یعنی بعد از این اختلاف در اعتقاد است؛ یعنی برای اینکه در یک جامعه ای اختلاف کامل دشمنی کامل ایجاد بشود از کجا شروع می شود؟ از اختلافات عملی که این ها پررنگ می شود این ها کم کم مرز ایجاد می کند. نمی گوید اختلاف نیست. اما می گوید این اختلافات تفرق می آورد به دنبالش. اختلافی که تفرق آورد در عمل، منجر به مرزبندی های اعتقادی، حزبی، گروهی منافع کامل. از یک جای ساده شروع می شود. می گوید حواستان باشد جمع های مومنان ابتدا از همین تفرق عملی که هر کدام در یک موضع…
یک دفعه واکسن می شود؛ به جای گفتمان علمی، تخطئه ی با هم شروع می شود. وقتی تخطئه شروع می شود نسبت به هم دیگر، نه گفتمان علمی در حل مسئله، این تخطئه به دنبالش چه می آید؟ و لاتکونوا کالذین تفرقوا… این تفرق است، و اختلفوا، بعد می شود به مرزبندی هایی که اگر یک جایی مثلا ببینیم واکسن زده اند یک عده ای مرده اند، آن کسانی که مخالف واکسن بودند خوشحال می شوند، می گویند حرف ما به کرسی نشست. حتی از مردن یک عده ناخودآگاه خوشحال می شوند این از چه وجه است؟ یا از آن طرف مقابلش. هر دو طرف. یعنی تفرق به کجا می کشاند؟ تفرق می کشاند به جایی که حتی مردن دیگران برای انسان ارزشش را از دست می دهد که او غصه نسبت به این بخورد؛ بلکه خوشحال می شود که حرف من ثابت… این همان واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات است. دیدی من گفتم؟ دیدی من نگفتم؟ این دیدی ها آن اختلاف است که مرزبندی ها از مرز تفرق به اختلاف مرزبندی در جامعه کشیده می شود که هر گروهی از این دو دسته مومنان ضربه ای بخورند دسته دیگر خوشحال می شود. احساس می کند که حرفش به… این آن جایی است که قرآن دارد پرهیز می دهد. می گوید اگر اختلاف هم دارید یک تفرقی هم هست یک گفتگوی متفاوت هست این گفتگو نکشاند شما را به دشمنی. اذ کنتم اعداء نشوید. اگر شدید اذ کنتم اعداء، علی شفا حفرة من النار می شوید. این خیلی زیبا است که این جا می فرماید نگاه را هر چقدر انسان جهانی تر کرد و نگاه را اگر در یک افق بزرگ تری دید، بقیه جایگاه خودشان را پیدا می کنند. نه دیده نشوند؛ اما جایگاه خودشان را پیدا می کنند که اگر جایگاه خودشان را پیدا کردند هر چیزی در جای خودش قرار می گیرد. جای دیگری را اشغال نمی کند که حالا یک بحث تسویه 17:10 نسبت ها هست که مفصل قبلا برای دوستان در جلسات دیگری غیر از این جلسه عرض شده.
عَلَى هَذَا فَلْيَكُنْ تَأْسِيسُ أُمُورِكُمْ وَ الْزَمُوا هَذِهِ الطَّرِيقَةَ. چقدر تاکید بکنند؟ این را ملازم باشید. این طریق را ملازم باشید. فَإِنَّكُمْ لَوْ عَايَنْتُمْ مَا عَايَنَ مَنْ قَدْ مَاتَ مِنْكُمْ حواستان باشد، اگر در آن رابطه با امامتان، رابطه با ولیتان و ارتباط مومنین با هم دیگر، اگر این جا رعایت نکردید، اگر امکان پذیر بود شما هم می دیدید آن چیزی را که کسانی که از دنیا رفتند، دارند می بینند، فانکم لو عاینتم ما عاین من قد مات منکم مِمَّنْ خَالَفَ مَا قَدْ تُدْعَوْنَ إِلَيْهِ، آنی که دعوت شده بودند به آن، اما مخالفت کردند و او را نپذیرفته بودند، الان که رفتند مردند می بینند آن جا، آن وقت می بینند که وقتی رفتند مردند، می بینند آن جا. آن وقت می بینند که آن چیزی که آن ها می بینند، دیگر جای پشیمانی و برگشت ندارد. لَبَدَرْتُمْ وَ خَرَجْتُمْ وَ لَسَمِعْتُمْ. اگر می دیدید این جا شما می دویدید، می کوشیدید به دنبال این که اگر آن چه را که آن ها مشاهده کرده بودند، شما هم با شتاب می آمدید. لبدرتم یعنی با شتاب آمدن. و شما خرجتم از آن چیزی که باعث اختلاف بود و آن چیزی که باعث عدم این التزام بود جدا می شدید و لسمعتم حرف امامتان را. لبدرتم و خرجتم و لسمعتم. از آن اختلاف جدا می شدید. و لسمعتم به این تبیعت می گرویدید. وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا هرچند آن چیزی که آن ها می بینند از چشم شما محجوب است وَ قَرِيباً مَا يُطْرَحُ الْحِجَابُ.[6] البته دور نیست که به زودی آن حجابی که مانع دیدن شما بود برداشته می شود، اما دیگر فایده ای در آن موقع برای شما نیست. یعنی شما هم می میرید، ملحق می شوید و می بینید و پشیمان می شوید. امام می گوید من دارم خبر می دهم برای شما از آن جا. بعد می روید می بینید این همانی است که من گفتم به شما. شما این جا با چشم عینی ندیدید. اما من آن چه که دیدنی بود را برای شما بیان کردم. اگر تبعیت می کردید حالا وقت می رفتید آن جا می دیدید که خوب تبعیت کردید و خوب جایی هدایت را محقق کردید و پشیمان نیستید.
خب روایت البته خیلی فرازهای دیگری هم دارد.
یکی از حضار: نامفهوم 19:50
استاد: آن هم هست دیگر. ما عاینتم یعنی عذابشان را و آن چیزی که… چون اصلش ادراک است. ادراک می کنند بعد عذاب هم به دنبال این… می بینند تخلف کرده اند و این تخلف چه صدماتی زده و آثار آن صدمات مربوط به این ها است و عذاب هم به دنبال آن صدماتی است که این ها ایجاد کرده اند. می بینند. این دیدن ادراک است. می بینند و عذاب را هم جزء دیدن هایشان است. لذا باعث می شود که اگر شما الان مراقبت کنید به آن عذاب، به آن رؤیت به آن حسرت مبتلا نخواهید شد.
این روایت شریف این جا را اگر اجازه بدهید سرعت بیشتری بگیریم. من دلم می خواهد آن روایت چیز را محضرش… بحث خیلی عمیقی است. اگر بشود ان شاء الله. در روایت چهارم می فرماید که عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ اَلصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: نُعِيَتْ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَفْسُهُ… خبر وفات پیامبر را به او دادند. نعیت الی النبی نفسه یعنی خبر وفات پیغمبر به خودش داده شد وَ هُوَ صَحِيحٌ در حالی که هنوز کسالتی هم نداشت. لَيْسَ بِهِ وَجَعٌ. دردی هم نداشت. قَالَ نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِينُ. حضرت فرمودند که روح الامین نازل شد و به من خبر داد. قَالَ فَنَادَى صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلصَّلاَةَ جَامِعَةً. هر موقع خبر مهمی می شد مردم را به مصلی دعوت می کردند و وَ أَمَرَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارَ بِالسِّلاَحِ. این هم خیلی عجیب است که دعوت کردند همه با سلاح به مسجد بیایند. یک موقع سلاح آماده شدن برای جنگ است که با سلاح بیاید. آمادن بودن معلوم است یک حمله ای می خواهد باشد. یک واقعه ی این گونه می خواهد باشد که یا می خواهند جایی تهاجم بکنند، یا جلوی تهاجمی را بگیرند که مردم را… بارها مردم را به مصلی دعوت می کردند به مناسبت های مختلف. اما این که با سلاح دعوت بکنند همه بگویید با سلاح بیایند لباس رزم بپوشندو بیایند… این مسئله می فرماید و امر المهاجرین و الانصار بالسلاح وَ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ فَصَعِدَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْمِنْبَرَ. حضرت بر بالای منبر رفتند وقتی مردم مجتمع شدند. فَنَعَى إِلَيْهِمْ نَفْسَهُ. خبر وفاتش را به مردم اعلام کرد که به او وعده و خبر داده شد. ثُمَّ قَالَ أُذَكِّرُ اَللَّهَ اَلْوَالِيَ مِنْ بَعْدِي عَلَى أُمَّتِي أَلاَّ يَرْحَمُ عَلَى جَمَاعَةِ اَلْمُسْلِمِينَ. الان یادآور می شوم بر کسی که می خواهد بعد از من والی مسلمین باشد الا یرحم علی جماعة المسلمین. بر مردم مهربان باشد. فَأَجَلَّ كَبِيرَهُمْ وَ رَحِمَ ضَعِيفَهُمْ وَ وَقَّرَ عَالِمَهُمْ بزرگان را اکرام کند. بزرگ بدارد در جامعه نگذارد آن بزرگی بزرگان شکسته شود. بزرگان یعنی آن کسانی که شیخوخیت دارند پیرمردتر ها هستند. از یک خانواده بزرگش تا یک اجتماع بزرگش. کسانی که بالاخره پیشکسوت مسئله بودند. پیشکسوتان را چکار بکنید؟ نمی گوید پول بیشتر به آن ها بدهید. می گوید اکرام کردن. خود این اکرام نسبت به بزرگان، فرزند نسبت به پدر، کوچکتران نسبت به بزرگتران یک ادبی را ایجاد می کند که وقتی انسان در رابطه با خدا قرار می گیرد عظمت الهی وقتی برای انسان آشکار می شود خود به خود این ادب وجود این بوده که نسبت به بزرگ چه باشد؟ خاشع و خاضع باشد. نسبت به خدای سبحان همان جا تمرین خضوع را از قبل کرده. می بیند می تواند خاضع… بلد است. ادب خضوع را بلد است. ادب اکرام بزرگ را بلد است. لذا می بینید این با کسی که جسور است، بی باک است بی ادب نسبت به بزرگان، درگاه الهی را هم که می رود این نمی تواند با ادب باشد. پس یک تمرینی است. لذا عِظَمُ اَلْخَالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ اَلْمَخْلُوقَ فِي عَيْنِكَ.[7] اگر کسی خدا در نزد او…
یکی از حضار: نامفهوم 24:20
استاد: دوتاست دیگر. آن هم هست. عَظُمَ اَلْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ[8] یا عظم الخالق عندک یصغر المخلوق فی عینک که مخلوق را در چشم تو چه کار می کند؟ کوچک می کند. آن عظمت خالق را دیدن. آن کسی که این تمرین را قبلا کرده چه کار می کند؟ می تواند این را.
لذا تعبیر این است که فَأَجَلَّ كَبِيرَهُمْ، یک تمرین برای عبودیت است، وَ رَحِمَ ضَعِيفَهُمْ، در عین حال نسبت به ضعفا حالت رحمت داشتن، این را ظرف وجود این می کند که خودش هم ضعیف است و رحمت الهی شامل حالش بشود. آن جا تمرین اکرام بزرگان است. این جا بزرگداشت و رحمت بر ضعیفان است که خدایا من هم ضعیف هستم من ضعیف مسکین مستکین… این جا که می فهمد چیست. چون اکرام به ضعیف داشته خودش هم می فهمد که رحمت بر ضعیفان باعث می شود که خدا هم بر او ارحم ترحم[9] می شود. وَ وَقَّرَ عَالِمَهُمْ عالم را توقیر و بزرگ داشتن. پس یک موقع اکرام کردن است، یک موقع توقیر است و بزرگ داشتن است. وَ لَمْ يُضِرَّ بِهِمْ. این ضرری به هیچ کدام از این ها نمی زند که این حالا بر می گردد به وقر عالمهم و لم یضر بهم یا ضعیفهم و کبیرهم، همه را شامل می شود. یا بگویید که علی جماعة المسلمین. لم یضر بهم به جماعت مسلمین، به مسلمین این ضرری نمی زند.
فَيُذِلَّهُمْ که آن ها را بخواهد ذلیل بکند. وَ لَمْ يُفْقِرْهُمْ. حالا این را می خواهیم داشته باشیم که آن که با سلاح آمده اند برای چه بوده است. یعنی این را داشته باشید حالا داریم جلو می رویم تا روایت به آن جا برسد. فیذلهم و لم یفقرهم که این ها را سبب فقر آن ها نمی شود که این فقر باعث بشود نیازمندی جامعه آن ضعیفان… ضعیف گاهی یک کسی است که قدرت بدنی ندارد ضعیف یک موقع کسی است که قدرت اقتصادی ندارد، ضعیف یک موقع کسی است که قدرت سیاسی ندارد، این رحم ضعیفهم همه را شامل می شود. همه ی مراتب را که هر کدام از این رحمت ها در جامعه نباشد، عوارضی به دنبالش می آید. یکی از عوارضش این است که اگر این نیازمندی در جامعه باشد، در هر جهتی اش، این نیازمندی باعث می شود ناخودآگاه یا فقر است یا جهل است، یا نشناختن درست است، از دین خارج می شوند با قدم بعدی که بر می دارند. می گوید نگذارید جامعه به سمت نیازمندی برود. خیلی بحث است که اگر جامعه نیازمند شد و شما می توانستید بر در هر حدی در اطراف خودتان جلوی این نیازمندی را بگیرید و نکردید، این باعث می شود فَيُكْفِرَهُمْ. که این باعث می شود این ها به کفر کشیده بشوند که این فقر و ذلت به کفر می کشاند و اگر در جامعه تدبیر نشد. نگوییم هم فقط مسئولین. آن ها جزء اولویت های این کار هستند در برنامه ریزی شان؛ اما هر کسی خطابش به کیست؟ به همه ی کسانی که اهل ایمان هستند باید اطراف خودشان مراقب باشند که طوری رحمت بر ضعیفان داشته باشند که همین مقداری که از دست هر کدام می آید… مالی هست سیاسی هست، علمی هست، تمام این ها را شامل می شود.
وَ لَمْ يُغْلِقْ بَابَهُ دُونَهُمْ. در خانه اش را به روی آن ها نبندد. لم یغلق بابه دونهم مراتبی دارد و ظهوراتی. یک موقع یک کسی در یک محله ای است. پول دار شده. به این راحتی تلفنش کسی را هم جواب نمی دهد. این لم یغلق بابه دونهم تلفن جواب ندادن را هم شامل می شود یا نمی شود؟ می گوید از حالا به بعد خیلی به من رجوع می کنند پس من جواب نمی دهم. لم یغلق بابه. یک موقع خانه اش را از این محله می برد یک جای دورتری که کسی دسترسی نداشته باشد. این هم لم یغلق بابه دونهم. درست است؟ یک موقع یک طوری است که مسیری را که مسجدی را که می آمد می رفت جایی که مردم او را می شناختند دیگر آن مسیر و مسجد را نمی آید تا… همه ی این ها لم یغلق بابه دونهم است. درست است؟ پس لم یغلق بابه دونهم هر چیزی که ما… حتی حاجبی که غیرلازم است. یعنی یک کسی مسئول شده. می بینی سه چهار مسئول دفتر دارد. از خان اول عبور کنی به خان دوم دیگر نمی توانی [برسی]. به خان دوم توانستی به خان سوم [نمی توانی]. لذا خدا می گوید هرکسی… جایی لازم است یک موقع کسی نمی تواند تمام جزئیات را اداره بکند. اما می بینی سه تا چهار تا پنج تا… من یک جایی رفته بودم. از یک دفتری عبور کردم. رفتم دیدم آن جا یک اتاق جلسات و یک اتاق هایی کنار این بود. گفتیم خب این چیست؟ گفت این اتاق جلسات است و این چیزها هست مربوط به این رتبه. رفتیم یک مرتبه دیگری دیدیم آن جا هم یک اتاق جلسات و… در همان هی مراتب طولی. گفت این ها مربوط به کیست؟ گفت مربوط به همان آقا است در یک سیر دیگری مثلا این جلسات و… بعد رفتیم یک… دیدیم که چند خان. جلساتشان هم خان به خان است. یعنی این طور نبود که در یک اتاق جلسه همه ی جلسات را… آن ها همه خالی بود. وقتی آن یکی هست این ها خالی بود. چون یک آقا با همه ی این ها باید جلسه می گذاشت. این طوری نبود که بگوید که حالا این جا جلسه است آن جا هم جلسه است شاید وقت نباشد جا پر باشد.
این هم گاهی تشریفات و حاجب ها این قدر زیاد می شود خدا می فرماید من هم بین بنده ام و خودم ایجاد حاجب می کنم. اگر کسی حاجب ایجاد کرد بین بندگان با خودش من هم وقتی به در خانه ی من می آید می بینی راه ندارد. حاجب است. تا این را راضی بکند حاجب اول را و حاجب دوم و حاجب سوم. تا برسد می بینی کار گذشته از کار دیگر. آن موقع فائده ای ندارد. لذا حواسمان باشد که به قدری که واقعا ضرورت است. ممکن است آدم بگوید یک کسی قبلا با صد نفر ارتباط داشت حالا شده صد هزار نفر، دویست هزار نفر. خب نمی تواند همه را خودش پاسخگو باشد. درست است. اما به اندازه دیگر.
فَيَأْكُلَ قَوِيُّهُمْ ضَعِيفَهُمْ. که این ها نوع… قوی ها ضعیف ها را قورت بدهند. یعنی آن ها هضم بشوند در این… دیده نشوند. آن ها فقط… حتی در یک جایی در یک نظام علمی است. کسی آشنا دارد، دیده می شود. دیگر آشنا ندارد، علمی دیده نمی شود. این هم یأکل قویهم ضعیفهم است. این هم یذلهم است. آنی که حق… می خواهم بگویم هیچ کدام از این مبرا نیستیم. نگوییم این دغدغه ی کسانی است که فقط مسئول می شوند. در هر جایی در هر ارتباطی باید…
وَ لَمْ يَخْبِزْهُمْ فِي بُعُوثِهِمْ. حواسمان باشد که آن جایی که آن جایی که لشکر کشی ها است که وقتی می خواهند بعث لشکر کشی ها باشد، آن طوری نباشد که تعبیر این است که پیغمبر می فرماید به حاکم بعدی، یک طوری این ها اذیت نشوند که دائم در جنگ باشند. لم یخبزهم، این ها را این طور در آتش جنگ غوطه ور نکنی دائما فی بعوثهم فَيَقْطَعَ نَسْلَ أُمَّتِي همه اش به جنگ باشد. یک طوری باشد یک نفسی هم برایشان ایجاد بشود. ثُمَّ قَالَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاشْهَدُوا[10] من گفتم پس شاهد باشید.
این جریان وقت پیغمبر خبر وفاتش را به او دادند، چون بارها جریان نصب امیر مومنان علیه السلام را داشتند می دانستند مخالفت می کنند و می دانستند نقشه در کار است تا چه بشود؟ تا اگر دوباره جریان امیرالمومنین را مطرح کرد با سروصدا و هو و جنجال مسئله را از این رو به آن رو بکنند حضرت فرموده بود با سلاح بیایند مهاجرین و انصار. حالت آمادگی جنگی داشته باشند که حتی اگر یک طراحی از طرف مقابل بود خنثی شد. یعنی نشان می دهد یک طراحی بود از طرف مقابل حتی در زمان حیات پیغمبر در تاریخ هم نقل می کنند که این ها با هم…
یکی از حضار: نامفهوم 32:55
استاد: نه نه نه اصلا به جریان اسامه نیست. روایت که در ذیلش آمده و تفصیل این روایت است که این روایت آمده مربوط به همان جریان است. اصلا اصل نصب است. نه جریان جنگ که بعد از این بخواهد بفرستد جنگ اسامه. نه این به آن الان کاری ندارد. جریان این بود که می دانست که این را بخواهد مطرح بکند عده ای می خواهند مخالفت کنند. این هنوز قبل از مریضی پیغمبر است و فرستادن به جنگ اسامه است. این می گوید هنوز سالم بود پیغمبر و هنوز سرحال بود. خبر وفاتش را داده بودند. حضرت آمد این را بیان بکند. چطور با این جریان این طوری نشان می داد که خود این ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم﴾[11] آمادگی، رزمایش های قبل می تواند دفع توطئه ها را بکند. در این مرحله توطئه را دفع کرد که این ها نتوانستند وقتی پیغمبر مطرح می کند چیزی…
لذا دنبال این روایت در بعضی از روایات دارد که… ببینید این جا مثلا علامه مجلسی نقل می کند: «چنانچه از اخبار دیگر استفاده می شود، این خطبه ی پیامبر مفصل و طولانی بوده و آن حضرت فضائل اهل بیتش را در آن جا یادآور شده است و امام را در همین خطبه تعیین فرموده و چون منافقین پیمان بسته بودند که جانشینی آن حضرت را از خاندانش بگردانند و زمینه ی فتنه و شورش آماده بود، پیامبر دستور داد مهاجر و انصار سلاح بپوشند و به حال آماده باش در آیند.» که این جریان دفع یک توطئه ای بوده که پیغمبر حتمی می دیده. حالا بعضی از روایاتش را هم که مفصل تر است از جاهای دیگر آورده بودم. منتها دیگر حالا همین مقدار فکر می کنم که در این روایت هم کفایت می کند.
هرچند فرصت برای این روایت به صورت تفصیلی که می خواستیم روایت ششم و هفتم و بعدی ها را بیان بکنیم نیست؛ اما یک مقدمه چینی عرض بکنیم تا ان شاء الله بعد ادامه ی بحث را داشته باشیم. در روایت ششم (چون روایت پنجم را خواندیم دیگر) یک بحثی را مطرح می کند. خیلی این بحث اگر خوب ارتباطاتش با روایت دیگر دیده بشود می تواند یک افق فکری خوبی را برای ما ایجاد بکند. برای این که مسئله ذهنی نشود من اول روایت را می خوانم یک ترجمه اجمالی می کنیم. اگر ان شاء الله فرصتی شد وارد آن بحث اجمالا می شویم تا تفصیلش بدهیم.
می فرماید عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِي. من از همه اولی هستم بکل مومن من نفسه. از نفس مومن به خودش. از هر کس به خودش اولویت من نزدیک تری من بالاتر است و علی اولی به من بعدی. فَقِيلَ لَهُ مَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ قَوْلُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ تَرَكَ دَيْناً. امام صادق علیه السلام می فرماید مستند من این قول پیغمبر است که من ترک دینا أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ. اگر از کسی بدهی به جا ماند و اگر کسی برای او اهل و عیالی (وقتی دارد از دنیا می رود) باقی ماند که این ها احتیاج به سرپرستی دارند و باید مراعات بشوند، فعلیّ. پیغمبر فرمود بر عهده ی من است. من او را متکفل می شوم. لذا داشت دست بدهکار را می گرفت… طلبکار دست بدهکار را می گرفت می آورد خدمت پیغمبر می گفت نمی تواند بدهد. پیغمبر برانداز می کردند، سؤال می کردند، اگر می دیدند واقعا مهلت هم داده شده، این قدرت چیز ندارد پیغمبر به عهده می گرفت می گفت از بیت المال این ادا بشود و ادا می کردند از بیت المال ادا می کردند این را. تعبیر این است که من ترک دینا او ضیاعا فعلی وَ مَنْ تَرَكَ مَالاً فَلِوَرَثَتِهِ. اگر کسی مالی را به جا گذاشت از خودش این مال برای ورثه ی خودش باشد. بدهی به جا گذاشت که از مالش نمی شد ادا بشود، به عهده ی من باشد. دقت بکنید. خیلی تعبیر زیبا است. فَالرَّجُلُ لَيْسَتْ لَهُ عَلَى نَفْسِهِ وِلاَيَةٌ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ. کسی که مالی ندارد برای خودش هیچ اندوخته و ثروتی که بخواهد خودش را اداره بکند ندارد این مثل کسی می ماند… چون بر عهده ی بیت المال می شود بر عهده ی امام می شود این بر خودش دیگر سلطه ای ندارد. این باید در خدمت او قرار بگیرد که دارد پول او را می دهد، دارد او را تأمین می کند. فالرجل لیست له علی نفسه ولایة اذا لم یکن له مالٌ وَ لَيْسَ لَهُ عَلَى عِيَالِهِ أَمْرٌ وَ لاَ نَهْيٌ إِذَا لَمْ يُجْرِ عَلَيْهِمُ اَلنَّفَقَةَ. کسی که نفقه ی زن و بچه اش را نمی دهد حق امر و نهی به زن و بچه اش را هم ندارد. بالأخره این دو در قبال هم قرار داده شده. تامین نفقه درقبال اطاعت همسر از شوهرش قرار داده شده. کسی که نفقه نمی دهد اطاعت او هم در این جا وارد نشده. این دو از جهت… حالا الان حکم فقهی اش را نمی خواهیم بگوییم. اما همین تناسب هم دارد که وَ لَيْسَ لَهُ عَلَى عِيَالِهِ أَمْرٌ وَ لاَ نَهْيٌ إِذَا لَمْ يُجْرِ عَلَيْهِمُ اَلنَّفَقَةَ وقتی نفقه نمی دهد، وَ اَلنَّبِيُّ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِما اَلسَّلاَمُ وَ مَنْ بَعْدَهُمَا که حضرات معصومین باشند، أَلْزَمَهُمْ هَذَا. بر عهده ی این ها است که کسی اگر کسی نمی تواند خرج زن و بچه اش را بدهد، اگر کسی نمی تواند بدهی اش را بدهد، بر گردن این ها است. و النبی و امیر المومنین علیهما السلام و من بعدهما علیهم السلام الزمهم هذا. بر گردن این ها است. فَمِنْ هُنَاكَ صَارُوا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. اگر آن جایی که پولی دارد مال خودش است و مرد هم مال ورثه اش است. اگر پولی نداشت و بدهی هم داشت و سرپرستی فرزندانش هم روی زمین مانده بود کسی عهده دار نبود که پول این ها را تأمین بکند، بر عهده ی امام است؛ بر عهده ی پیغمبر است که این را انجام بدهد. می گوید این اگر بر عهده ی این است پس اولویت بر نفس این پیدا کرده. چون نفس این داشت مال خودش بود؛ نداشت بر عهده ی پیغمبر است. آن جایی که داشتن این مال خودش بود نداشتنش بر عهده ی پیغمبر است نشان می دهد که او از این اولی تر به خودش است؛ چون این اگر داشتن و نداشتن به عهده ی خودش بود، می گفتی هر داشتن و نداشتن… او می گوید نه داشتن مال خودت، نداشتن هایت به عهده ی من. یعنی نزدیک تر از آن است. خیلی بحث زیبایی است. حالا روایاتش را می خوانیم ببینید چقدر این جا راه النبی اولی بالمومنین من انفسهم را از یک مسیر دیگری هم آمده. غیر از آن مسیر اعتقادی، مسیر معرفتی مسیر ولایی، جعل الهی، همه ی این ها که در کار است و درست هم هست، از یک مسیر ساده که این مسیر ساده خیلی راه را ملموس می کند، محسوس می کند، محبت را بیشتر می کند.
لذا دنبال این می فرماید و من هناک صاروا اولی بهم من انفسهم. از خودشان… نفس آدم در سود و زیان شریک است. اما این می گوید من فقط در زیان تو شریک هستم. سودت مال خودت. این از خودش به خودش نزدیک تر است. چون خود آدم در سود و زیان شریک است. این خیلی دیگر… یکی در سود شریک است و فقط سود را می برد. کسی در سود و زیاد شریک است که خود آدم است. امام می گوید من در زیان تو فقط شریک هستم آن را ادا می کنم. خیلی جالب است. بعد می گوید و ما کان سبب اسلام عامة الیهود که این تحلیل می خواهد. بگردیم در تاریخ چه کار بکنیم؟ این که الان دارد می فرماید را در آن زمان در بیاوریم. وَ مَا كَانَ سَبَبُ إِسْلاَمِ عَامَّةِ اَلْيَهُودِ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ هَذَا اَلْقَوْلِ از رسول خدا… می گوید عموم یهودی ها که ایمان آوردند بعد جریان صدر اسلام مربوط به این قول پیغمبر بود. به خصوص یهودی ها؛ چون خیلی نسبت به این مسائل مالی حساس هستند یک جاذبه ی خوبی ایجاد کرد که یعنی واقعا یک حکومت تا این مقدار ایثار گر که می گوید تو اگر داشتی برای خودت، مردی هم برای ورثه ات؛ اما اگر نداشتی، بدهی بار آوردی، مشکل برایت پیش آمد بیا پیش من. اصلا این خیلی کار عجیبی است. بعد می فرماید این باعث شد… و ما کان سبب اسلام عامة الیهود الا من بعد هذا القول مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عَلَى عِيَالاَتِهِمْ.[12] احساس کردند که خودشان و تمام عیالاتشان و بعد از خودشان در یک ایمنی و یک حالت راحت و آرامش قرار گرفتند. لذا با طیب خاطر اسلام آوردند.
این مسئله روایات زیادی دارد. خیلی روایات زیاد است. من همین طور یک مقدار رجوع کردم دیدم نه بیش از هفتاد هشتاد روایت در این مسئله وارد شده که من مات و خلف مالا فلورثته و من مات و خلف دینا او کلا فعلی.[13] از این سنخ روایات که حالا من بعضی اش را نوشته ام؛ منتها در بعضی از این ها یک اشاراتی دارد که آن اشاراتش خیلی زیبا است. یعنی نظام ابوت و امومت (پدر و مادری) را که پدر و ما در چقدر دلسوز هستند نسبت به فرزند، ولی در عین حال وقتی یک دینی این طور به گردن مومنی می آید، به پدر منتقل نمی شود، در این صورت این جا که این طور دارد ذکر می کند. حالا با آن شرایطی که برای پدر اگر موسر باشد یا معسر باشد… الان نمی خواهیم بحث جزئیات فقهی اش را بکنیم؛ اما این در مرتبه منتقل می شود به که؟ به امام. یعنی آن جا اگر از او ارثی باقی بماند ارث به پدر هم می رسد. اگر ضرری هم گاهی برسد، ارث هم می رسد؛ ولی در این جا ارث اصلا می گوید برای ما نیست. بله اگر کسی هیچ ورثه ای نداشت، هیچ آشنایی نداشت، هیچ کسی که با او مرتبط شود در طبقات مختلف ارث نداشت، کلا بله آن مالش می رسد که این کمتر پیش می آید کسی که هیچ کس را نداشته باشد مال او به عنوان انفال محسوب می شود و برای بیت المال قرار می گیرد یا اگر مرد و ورثه ی او کافر بودند، مومن نبودند، رابطه ی ارث قطع شده باشد، به طوری که کفر قطع رابطه ی ارث را می کند و میراث به فرزندان کافر یا منتسبان کافر از مومن نمی رسد، آن جا میراث به انفال محسوب می شود. اما این که به صورت کلی که در جامعه خیلی اتفاق می افتد، الان هم بخواهیم خیلی اعلامش بکنیم یک دفعه می بینی که صف بدهکار ها که همه ی مردم را شامل می شود آن وقت باید بگویند طایفه ی بدهکار نمی دانم چند درصد از این یارانه بگیرها که می شوند می گوید آن بقیه هم بدهکار هستند؛ حالا یارانه بگیرها معلوم است که بدهکاری دارند. آن ها هم که نمی گیرند اینجا… همه باید بایستیم دم چیز که بگوییم بدهی ما را دولت باید ولی باید ادا بکند. منتها آن جا دارد بسط ید داشته باشد؛ امکان داشته باشد.
حالا این روایات زیبا را… یک بحث زیبایی در نوع حاکمیت. بیان حاکمیت امام. ارتباط امام که کالأب الرحیم است. چگونه این نظام ابوت و از این طریق نظام ولایت الهی با همین بیان ساده چطور می شود از آن منتقل شد را در خدمت دوستان هستیم. یک خرده نظم چیز را که می خواستم ادا بکنم با رجوع به روایات سابق از دست دادیم. یک طراحی کرده بودم برای این که یک جا به این برسیم. دیگر حالا نشد فرصتش ان شاء الله جلسه ی بعد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
یکی از حضار: نامفهوم 45:45
استاد: عیبی ندارد. اصلا قرآن از این ها استفاده کرده. ﴿وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ﴾. اصلا تعبیر کرده.
یکی از حضار: نامفهوم 46:03 که اگر با شواهد علمی و طبیعی بتوانیم تفسیر کنیم یک مقدار ممکن است که…
استاد: نه یک موقع است که ما می خواهیم ایجاد کنیم. یک موقع خودش به کار برده. می گوید جریان منافقین مثل رعد و برقی می ماند که… خود قرآن می فرماید. می فرماید کار منافقین مثل این است که… سوره ی بقره هم هست. همان اوایل سوره ی بقره هم اگر حالا پیدا بکنم. تشبیه می کند. کاملا خودش تشبیه کرده. کار ما نیست. می فرماید: مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ آتشی به پا می کنند. تا آتش فراگیر می شود ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَكَهُمۡ فِي ظُلُمَٰتٖ لَّا يُبۡصِرُونَ١٧. یکدفعه آتش که می رود نور می رود، چه می شود؟ ظلمت لایبصر می شود دیگر شدید. چون یک دفعه تاریکی می شود. بعد دنبالش: صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ١٨ یا مثال دیگری: أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مثل رعد و برقی کد در آسمان می زند. فِيهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ يَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ از صدای آن ها. حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِيطُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ١٩ يَكَادُ ٱلۡبَرۡقُ يَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ آن برقی که زده چشم این ها را کور کرده. یخطف ابصارهم که چشم کور شد دیگر هیچ… كُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم هرگاه می خواهند یک قدمی بردارند مَّشَوۡاْ فِيهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَيۡهِمۡ قَامُواْۚ[14] یک دفعه آن ظلمت رعد و برق می شود دیگر هیچ جلویشان را نمی بینند. این دیگر تشبیه خود خدا است. دیگر این بیان صریح است. ما همین را بیان کردیم. اصلا اضافه هم نکردیم که بگوییم یک مثالی را ما خواستیم تحمیل بر قرآن بکنیم نیست. تصریح است. خودش در قرآن این مثال را زده.
یکی از حضار: نامفهوم 47:50
استاد: آن جا چون عصمت نیست این مرتبتی… لذا آن جا نظام عقلا در کار است. نظام عقلا چیست؟ تا یک کسی که عالم تر است و سلطه اش بیشتر است وقتی در مقام این نگاه است که می بیند اخبار به او رسیده، عالم تر است، توجه دارد، آن جا حواسمان باشد من نشسته ایم یک گوشه ای، اخبار را خبر ندارم، یا خبر یک گوشه دارم. علم آن مرتبه را هم ندارم. این هم لا تجهلو به این معنا. منتها در عین این که به عصمت نمی کشاند. اگر هم من اول می گویم خدایا من شاید احاطه ندارم. دنبال این هستم ببینم علتش چیست، بیان چیست. ولی در عصمت دیگر فوق این است. اما این جا هم راه دارد. تشکیکی اش، مرتبه اش که زود تا منی که در یک گوشه نشسته ام هیچ خبری هم از وقایع جهانی و اطلاعات چیز ندارم تا یک چیزی ایشان می گوید من هم خودم را صاحب نظر بدانم اظهار نظر بکنم. یعنی تجهلون دیگر. یعنی آن را نسبت به… این هم غلط است. معلوم است. همه تخطئه می کنند. من بروم دکتر. دکتر این همه وقت صرف کرده فوق تخصصش را گرفته، بعد تا آن حرف می زند بگویم نه آقای دکتر این طوری هم که شما می گویید نیست. بدش نمی آید او؟ همه تخطئه هم نمی کنند؟ می گوید این جا جا حرف زدن تو است؟ منتها در عین این که دکتر هم معصوم نیست. اما بالاخره او الان در مقام علم است، بیان است، تفحص است، تجربه است، من هم نشسته ام سر و رو نشسته آمده ام وسط می گویم که من هم بله من هم لحیه ای دارم. من هم حرفم این است. شما حرفت این است. من هم حرفم این است. این طوری معلوم است دیگر. لاتجهلوا مرتبه اش… اما عصمتش مربوط به البته فقط امام معصوم است.
یکی از حضار: نامفهوم 49:40 می شود از این نتیجه گرفته که تشکیلات…
استاد: بله همین است. بله همین است. یعنی دارند دستور العمل می دهند. مثل کاری که امیر مومنان با مالک اشتر می کند. دارد دستور العمل تشکیل حکومت می دهد. منتها نمی خواهد بگوید که غیرمعصوم هم بشود والی اصلی. اما در سیر این والی دارند والی را معرفی… مثل تشرهایی است که خدا به پیغمبر ها می زند در قرآن آمده. این تشر… اگر این طوری بشوی آن طوری بشوی، یعنی دارد همه را می گوید. یعنی حواستان باشد. در دایره ی این که قرار بگیرید، در مرتبه ی این قرار بگیرید باید این طوری باشید. و الا آن پیغمبر ها که معصوم از این بودند که بخواهند این کار را بکنند. اما دارد تشر را می زند. به پیغمبر هم می زند که دیگر کسی جرئت نکند بگوید ما البته شأنمان بری است. می گوید پیغمبرش هم این طوری مورد تشر قرار گرفته است.
یکی از حضار: نامفهوم 50:40
استاد: بله می شود. بله می شود. بله بله.
روایات خوبی است این ها هر کدامش دستور العمل است واقعا. اما جا داشت هر کدام از این ها اجتهادی روی آن کار بشود. یعنی واقعا کلمه به کلمه اش چه بشود؟ گفتگو بشود. نه این طوری که مثلا سه روایتش را در یک روز بخوانیم برویم. نه اجتهادی روی هر روایتش باز بشود. گفتگو بشود. حالا خب دیگر حالا همین مقدارش هم دیگر این روایت خوانی است اسمش این جا.
یکی از حضار: نامفهوم 51:20
استاد: عرض کردم این را من تفحصی نکردم. عرض هم کردم جا دارد تفحص بشود که قرائن و شواهدش هم … این روایت می فرماید این ها ایمان آوردند با این… اگر می شد که بگوییم این کی محقق شد و جریان رو آوردن یهود چطور شکل گرفت… عرض کردم باید ذیل این روایت یک تاریخی ثبت بشود. یک تحقیق تاریخی می خواهد. شاید این خود یک رساله ذیلش تدوین بشود به عنوان یک الگویی که امام داده یک تحقیق رساله ای قوی… کسی برود دنبالش ببیند که جریان یهود با این چه نسبتی پیدا می کرد و چه علائمی را می شود. یعنی الان به عنوان رسمی و صریح نداریم چیزی این طوری مگر کسی بگردد در جزئیات این ها را پیدا کند یک رساله ای بشود تحقیقی تفحصی جدی. که از لابلای کلمات پیدا بشود. جا دارد. التماس دعا از دوستان.
[1]. الکافی، الشيخ الكليني، ج1، ص403.
[3] . الإختصاص ، ج۱، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۳۰، مستدرك الوسائل ، ج۹، ص۱۰۲،
[7] . نهج البلاغة ، ج۱، ص۴۹۲، خصائص الأئمة علیهم السلام ، ج۱، ص۱۰۱، بحار الأنوار ، ج۷۲، ص۱۰۹
[8] . بحار الأنوار ، ج۷۵، ص۲۸، بحار الأنوار ، ج۷۵، ص۷۳، نهج البلاغة ، ج۱، ص۳۰۳، روضة الواعظین ، ج۲، ص۴۳۸، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۴۷۵، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۳۱۵، ، کنز الفوائد ، ج۱، ص۸۸، أعلام الدین ، ج۱، ص۱۳۸، بحار الأنوار ، ج۶۵، ص۱۹۲، ، كشف الغمة ، ج۱، ص۱۰۰، كتاب سُليم ، ج۲، ص۸۴۹، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۵۷۰،، صفات الشیعة ، ج۱، ص۱۸، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۳۴۱، ، بحار الأنوار ، ج۷۵، ص۲۳، المؤمن ، ج۱، ص۷۰، تحف العقول ، ج۱، ص۱۵۹
[9] . إقبال الأعمال ، ج۱، ص۵۰۶، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۲۰۹، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۶۴، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۳۸۲، ، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۳۹۶، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۷۰، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۰۰، مستدرك الوسائل ، ج۹، ص۵۵، أعلام الدین ، ج۱، ص۱۸۷
[13] . بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۳۸۳، تفسير القمی ، ج۲، ص۱۷۵، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۴۱۶، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۴۳، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۷، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۰، ، تفسير القمی ، ج۱، ص۹۴، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۵۵۸، وسائل الشیعة ، ج۱۸، ص۴۲۴، مستدرك الوسائل ، ج۱۳، ص۴۳۷، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۴۲، مستدرك الوسائل ، ج۱۳، ص۳۹۸، تفسير الصافي ، ج۲، ص۳۰۵، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۱۴۸، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۹۸، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۲۷، عيون الأخبار ، ج۲، ص۸۵، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۱، ، معاني الأخبار ، ج۱، ص۵۲، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۹۵، ، الکافي ، ج۱، ص۴۰۶، الوافي ، ج۳، ص۶۵۴، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۷، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۲۶۰، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۴۸، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۴۰، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۵،
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 413” دیدگاه میگذارید;