سخنرانی استاد عابدینی در صحبت با قرارگاه مردمی جنگ
« حفظ سرمایه اجتماعی وحدت با تشکیلات اخوتمحور »
چهارشنبه ۴-۴-١۴۰۴
صوت جلسه
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فیض الساعه وی کل ساعه ولی و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارزک و تمت فی طوییلا انشاالله خدای سبحان همه ما رو به سربازی امام زمانش بپذیرد و اسم ما رو جزو سربازان حضرت انشاالله ثبت کنم خب ذبهای از جذبههای الهی پیش آمد. همونجوری که برای افراد جذبه پیش میاد، برای جوامع هم جذبه پیش میاد و اون جذبه انسان رو اخذ میکند. اما بعد مدتی غالباً این عکس کمکم از یاد انسان میره. دوباره انسان فراموشکار و دوباره جذبه بعدی و همینطور از ابتدای عمر ما این ادامه داره. تو نظامات اجتماعی هم جذبههای اجتماعی پیش میاد. یعنی یه چیزی که یه دفعه اجتماع رو اخذ میکند همه رو و اینا مراتب دارد. شاید بتونیم بگیم بالاترین جذبهای که توی این سالهای طولانی به صورت اجتماعی پیش آمد این جذبه بود که پیش آمد و خیلی سرعت جذبش قوی بود و لذا اولاً این رو به صورت یک اتفاق بسیار بسیار مهم عظیم ببینیم که تونستیم در اثر چند روز که به هفته نکشه به ماه نکشه این همه دغدغه که از وادادگی ابتدایی برسه به چی یه دفعه برسه به یه همکاری جمعی و یک دغدغه مهم که مردم پراکنده بدون ارتباطی که ما ارتباط نداشتیم حتی همین تشکلا هر کی ساز خودشو داشت افرادم همینوری یه دفعه بشه در این زمان کم چنین خلاصه کار عظیمی صورت بگیره این نفس خودش یه امر بسیار عظیمه یه تجربه بسیار بزرگه که هزینهش اگر بگیم که ما این تجربه رو بتونیم اصلش رو نه حالا نفر صل این تجربه رو حفظ کنیم. واقعاً اگر این شهدای بزرگی که دادیم هزینههایی که شدش میارزید برای اینکه چنین کاری ببینیم شدنیه. واقعاً قبل از این کسی تصور نمیکرد که این کار شدنی باشه. همه میدیدن که اون در حقیقت انگار زمان کار از دست خارج شده و داره میره. تو هر جهتی اقتصادش یه جوری روابط اشتبایش به یه جوری اون نگاه الهی و ضعفی که داره پیش به یه نحوی درسته همه میدیدیم این رو و تمام توانمونم میخواستیم مصرف کنیم اما میدیدیم انقدر این سیل بنیان کنه کمکم میرفتیم کنار که خودمونم نبره خب این جریان با این نگاه یه مسئله قله بلندیست که ایجاد شد همونجور تو نفحات فردی وقتی پیش میاد تو افرادی که خود ماها هم هر کدوم ممکنه یه جذبهای تو برهههایی از عمرمون پیش آمده باشه ولی فراموش کردیم یه حالی یه به اصطلاح حالتی بعد میبینید که این چطور در ماها که انقدر دغدغه داریم پیش میاد از دست میره درسته نباید توقع داشته باشیم که همین مقدار اگر تو اجتماع پیش آمد اگر ضعیف شد یه دفعه برامون چی بشه که ما موفق نبودیم نه این قدرش چی هستش قائمه به اون شدته که اصلاً تو اون شدتها انسان تواناییاش به فعلیت میرسه معمولاً باقی نمیمانه به اون مقدار اما چقدرشو بتونیم نگه داریم موفق بودیم ۱۰۰ چقدرشو بتونیم نگه داریم موفق بودیم ۱۰۰ نه ۱۰۰شو نگه داریما چقدر از این واقعه و این اط و این حالت رو خب این یکی از اون بحثهای زیباییست که ما باید نگاهمون رو هم تو تاریخ ائمه علیهم السلام و پیغمبر اکرم و اه انبیا هم که ببینیم سیری که در اینجاست حادثهها که پیش میآمد مثلاً ببینید جریان غرق به اصطلاح قوم لوط آمده حالا مردم شاهد بودند یه واقعه عظیمی که تا به حال نبوده که غرق قوم لوط هست اونجا و این کشتی نجات درسته توق نوح گفتم چی نه قوم نوح توقع این است که تو این واقعه خیلی کسانی که دست شما درد نکنه خیلی کسانی که به این واقعه اشراف داشتن چی بشه بعدش خیلی حالشون خوش باشه که خدا اینا رو بین این همه آدم برگزیده و رده میبینیم تو کشتی نفاق شروع میشه از تو خود کشتی حالا کشتی چند روز رو آب بوده؟ حداکثر ۳ ماه تا ۴ ماه بوده خیلی گفتن ۶ ماه بیشتر نشده دیگه از خلاصه نمیدونم ۱ ماه تا ۲ ماه تا اینو دارم میگم برای چی؟ برای اینکه یه قدری به اصطلاح معقول به مسئله نگاه کنیم شل نشیم نهراسیم غرق فرعونیانو ببینید یه قومی نزدیک ۳۰ ۱۰۰ سال نزدیک ۳۰۰ سال درسته عذاب کشیدن از دست قبطیهای فرعونی سبتیهای بنیاسرائیل اثبات بنیرائیل از قبطیها بعد از این ۳۰۰ سال که اینا که الان هستن اقلاً ۵۰ سال ۶۰ سال سنشون بوده دیگه اینا بودن از جوان بوده تا این دیدن جلو چشمشون فرعون و قبیلهش و تمام نظام شدن همه غرق شدن بدون اینکه خونی از دماغ اینا بیاد یعنی اینا رد شدن اونا اومدن اونا غرق شدن خب شما به نظر داشتنم میدیدن یعنی دور نشده بودن که نبینن داشتن نگاه میکردن که اینا دارن غرق میشن یعنی قدرتنمایی بینظیر الهی که نه قبلاً نه بعداً سابقه نداشت رو نه بعداً یه همچین چیزی ایجاد شده نه قبلاً بوده این نحوه عذاب الهی که جمعیت خیلی زیاد تا مثلاً نقلها مختلفه از ۶۰۰ هزار سرباز شما تصور ۶۰۰ هزار سرباز به این راحتی نمیشه کرد تا حتی ی میلیون سربازم نقل کردن که گفتن ما برسیم اینا رو دیگه کشتن معنی نمیده خوردیمشون انگار یعنی برسیم به بنیاسرائیل اینا لقمهای نیستن دیگه برای قدرت ما انقدر مثلاً این جمعیت چون بنیسارا شی هزار تا بودن. بنیارائیل که میخواستن عبور کنن از دریا ۶۰۰ هزار تا بودن که از ۱۲ راه تقریباً هر راهی متوسطاً ۵۰ ۰۰۰ نفر ۱۲ راه بوده هر متوسط هر راهی ۵۰ هزار نفر بوده خلاصه میشده ۶۰۰ هزار تا درسته دیگه ۶۰۰ هزار نفر اینا اثبات ۱۲ گانه حال اینا رفتن اونور دریا رسیدن اونور دریا یعنی دیدن الان اینا غرق شدن شاید ۲ روز یا ۳ روز از این واقعه گذشته رسیدن به یه روستا به موسی کلیم میگن اجعلنا الها کم آله میبینن اینا دارن یه گوساله میپرستن یه مثلاً حیوان میگن ا این خدا خوبه ها که دیده میشه انقدر قشنگه ما از این خداها میخوایم مردمی که این معجزه رو دیدن دقت بکنید میخوام بگم یه جوری بیایم جلو که خلاصه توقعمون رو منطقی کنیم لذا اذیت نمیشیم شم انبیا ببین با اینا چیکار کردن چیکارشون کردن فکر کنید اینا رو گفتن قهر کردن رفتن نه حضرت موسی قهر کرد از اینا نه حضرت نوح قهر کرد از اونها نه خلاصه حالا جزئیاتشو بعضیشو نمیخوام عرض بکنم که وقتم گرفته بشه اونجایی که خدا مستقیم آمده وسط بیواسطه دیگه غرق فرعون فرعونم واسطه نبود دیگه بگن فرعون موسیم موسی هم واسطه نبود بگن موسی این کارو کرد همه رو خدا دیدن اینا هرچی سلاحشون سنگینتر بود و زره و خودشون قویتر بود که فرماندههاشون بودن مثل اینا که دیدید از درجه درجههای خیلی زیاد گاهی به خودشون آوزون دارن اینا که دارن اینا هرچی سلاحشون بیشتر بود آقا هرچقدر خودشون و زرهشون قویتر بود که نشون میداد این بالاتره بیشتر غرق شد فروت چون سنگینی این اصلاً عامل فرون همین لباسهای جنگی خودشون بود همین وضعیت جنگی غرق در آهن بود ه اصلاً دیدنشون وحشت ایجاد میکرد. انقدر اینا آهنین بودن خب ولی همین آهنین بودن که نقطه قوتشون بود نقطه چی شد؟ نقطه ضعفشون تو هلاکت شد برای اونا و همون ترسی که مردم از آهنین بودن اینا داشتن بعد تبدیل شد به چی؟ شادیشون که ا هرچی اینا فرماندهترند غرقشون قویتره. خب این نگاه اول به مسئله که توقعمون رو نسبت به مردم تو وقت شدت و وقت راحت یه جور نگیریم. اگه یهو ریزش میشه اصلاً عادیه نترسیم. اما بهترین چیزی این است که انسان ساز وکاری رو مهیا کند که مثل نیروی ذخیره که میگن با نیروی آماده به کار. ما تو تقسیمبندیمون کسانی که امکان ریزش داره رو ریزشون رو به نحو ذخیره نگه داریم. یعنی چی؟ یه موقع ریزش این است که ما چون همه اونایی که تو یخوایم درسته اگه کسی تو میدان نبود از ما جدا شده اما یه موقع نیروهایی رو که هستن الان آمدن الان که اون شدت و حدت کار کم شده هرچی ما بخوایم به سمت این کارای دیگه سوقشون بدیم و ضروری نشون بدیم اون انگیزهسازی ایجاد نمیشه اما یه راه این است که رهاشون میکنیم یا اونا ما رو رها میکنن یه راه این است که اینا رو درجه بندی میکنیم مراتب ذخیره قرار میدیم لایههای مختلف ارتباطمونو قطع نمیکنیم ما منتها ارتباطمون میشه یه حداقلی حداقلی حداقلی مراتبم داره درسته پس تشکیلاتمون این بار ثمرهش باقی مانده که اگر دوباره اتفاقی بیفتد که ما یقین داریم که ابطلاعات آخرالزمانی هرچه میگذره شدیدتر خواهد شد نه اینکه سبکتر بشه و اینم مربوط به این است که امت بالاتر آمده ظرفیتش بالاتر آمده که ابتلا در حد استعداد اینه خب ا رو حالا میتونیم به سرعت فراخوان بدیم یا بگیم ۶۰ ۷۰شو فراخوان بدیم یا نه؟ اگر اولین روز شما چند روز طول کشید تا اینجا رسیدید اگر با اینها طی کنید که ما نمیتونیم الان شما کارتون زیاده امکان یا کار به اون مقدار الان ارتباطمون رو اینجوری حفظ میکنیم که شما ذخیره این کار هستید و ما گاهگاهی هم پیغام میدید براشون گاهگاهی هم چیکار میکنیم؟ ارتباط میگیریم ممکنه تو سالم یه باری یه دعوت بکنید به یه بهانههایی با یه جاذبههایی درصدیشونم بیان عب داره درصد ولی بقیهشونم چیکار بکنیم بقیهشون هم پیام بفرستیم براشون گزارش کار یعنی ما شما رو حساب میکنیم حتی اونایی که نیامدن هیچکی رو از اون جذب شدههامون تو اوج از دست رفته نمیبینیم با این نگاه اونم احساس میکند یه ن باریک بالاخره آبیک ارتباطی باقی مانده که شما گاهگاهی براش یه پیامی می این خود نفس این اتصال هم برا او خوبه س بکنه یه اتصالی با یه مجموعهای داره هرچند ضعیف هم برا شما خوبه که احساس بکنید یه عقبهای دارید هرچند ضعیف که اگر دوباره خواستید به جهتی حالا ممکنه یه جریانی بعد از این همه ارگانها رو لازم نداشته باشد. درسته؟ مثل یه سیلی زلزلهای مثلاً واقعهای آیا ما میتونیم بعضی از این ظرفیتهامونو که چیز کردیم اونجا به کار بگیریم آماده باشن؟ یعنی تعریف کنیم برای اونجا که هر کدام از این کارها اگه پیش آمد ما میخوایم در حقیقت چیکار بکنیم؟ چهجوری از این است؟ خب این یه مرتبه کار که نیروهامون رو بر مراتب ذخیره الان چیکار بکنیم؟ حفظ کنیم و اونا رو نیروی خودمون بدونیم که اگر نیروی الان با ما خیلی داغ و گرم همراه نمیشه بریده حساب نکنیم این نگاه من این رو مثالشو میزنم میگم وقتی که جلوی جالوت قرار گرفتن خب یه عدهای گفتن که اون کسایی که یه قرفه آب خورده بودن یه مشت آب خورده بودن اینا گفتن لا طاقت ب جالود اینم یه نحو عقبنشینیه دیگه درسته یه عده هم گفتن کم من فت قلیله قلبت فتا کثیرب اینام یه دستهن اما هر دو رو تا نگه داشت بله اونایی که اطاعت نکردن افتادن تو آب آب خوردن تو اونجایی که به آب رسیدن ان الله مبتلیکم به نهر فمن شرب منه فلیس منی که این از ما نیست اونا که تبعیت نکردن او جداست ماندن اون دیگه عبور ا اینا که عبور کردن مراتب اینا که اومدن تو تشکیلات حاضر شدن اینا همه چی هستن مراتب مؤمنینن فلما جاوزه وذین جاوزهذ آمن همه اینا رو خدا میگه اهل ایمانن اینا که عبور حتی اونای که یه غرفه خوردن حتی اونای که میگن لا تتلن الیوم بجالود و جنوده میگن اینا گفتن ما نمیتونیم زورمون نمیرسه بازم اینا از ایمان خارج نشدندا زودی نگاه چپ نکنید بهشون ببین این نگاه اینکه میگه من دیگه حال ندارم بیام یه موقع شما یه نگاه چپ میکنی بهش یه موقع شما همین چیککار میکنی میگه اینم جزو اهل ایمانه منتها اینقدر توانشه ازش انقدر میخوایم این نگاه رحمت رو که ما به تشکیلات داشته باشیم اون موقع خود او رو هم یه روابطی رو تعریف کنیم تو این جاها تو این کارا اینا به اصطلا دقت میخواد بعداً باید روش فکر کرد که همین تشکیلات به نفع هر کسی هم هست یعنی تو سختیها و مشکلات این افراد وقتی به این تشکیلات رجوع میکنن و رتباط میگیرن این تشکیلات پشتیبانشونم میشه مثال داره دیگه مثلاً یه کسی یه دفعه مصیبتی براش ایجاد شده احساس بکنه که خبردار شدید یعنی یه ن نحوه اطلاع داشته باشید که یه کسی که براش یهو مشکلی پیش میاد جمعی از نیروها بر این چی باشن؟ آماده باشن برن یه سری پیشش ببینن چیکار از اینا برمیاد اصلاً این تشکیلاتو شکل میده نه اینکه یه طرف بیاد فقط اظهار کار بکنه و بعدم بازخوردی نگیره تعبیر روایت این است که انسان جبلة القلوب علی حب من ینفعها و بغض من ازربها انسان بر این تنیده شده بر این خلق شده که دوست دارد اون چیزی که نافعه بهشه یعنی اینجا که اومده نفعشو دید که اومده اینجا چیکار کرده دیده این الان کشورش در خطر نفعش درینه اما وقتی که الان اون خطره رو نمیبینه چی نفعش باشه که بیاد ته چی ببینه نفعشه که بیاد بماند چی ببینه ضررشه که میخواد فرار کنه کمکار داره در فرارش در بغضش در جدا شدن ازش این خود هر تشکیلاتی اطلاع از وضعیت افرادش که خبر پیدا کند و در صورت خبر پیدا کردن اونجایی که مشکلات پیش میاد اینجا اخوتو شکل میده یعنی الان ما باید این تشکیلاتهامون رو رها نمیکنیم بلکه تعریف اخوت توش میکنیم که هر تشکیلاتی یه نوع برادری ویژه توش شکل میگیره. درسته که این برادری ویژه کار کارش چیه؟ حول چیه؟ حول این هستش که دستگیری از همدیگه فعلاً میکنن هر کدوم یکی بیکاره یه جا یه کسی کار میتونه براش جور کنه میگن تو مثلاً با فلانی تماس ب اینا خیلی یعنی شاید یه سه چار نفر توی دبیرخانه روزی یک دو ساعت وقت بذارن هماهنگیشو با بقیه میتونن این کارا رو بکنن چون هم اطلاعات مردمیه هم به کارگیریها مردمیه کمکها مردمیه اونوقت خود این تمرین تمرینه برای همون کاری که بعداًم میخوان بکنن یعنی اون کاری که بعداً اگه یه واقعهای پیش بیاد بنا شده اونجا امداد داشته باشن هرک تو دایره خودش درسته هر کی تو حیته خودش این تمرینشو کردن بلدن این منش بزرگ شده قبلاً تو همون دوران آرامش این در حقیقت چون تو دوران آرامشم ابطلاعات کمه اوج نداره به ابتلا کسی نیست درسته هیچکسی به ابتلا نیست یه کسی خلاصه خونه مثلاً اجاره نشینه خونهش خلاصه نمیتونه یه پیام تو اون گروه میذارن کسی هست که خونهای داشته باشه برای یکی از اعضا مثلاً قیمتش اینجور مناسب باشد اگه اینا پیدا بشه با هم ارتباط بش پیدا بکنند یعنی روابط اعضا احساس میکنن پیوستگیشون باقی مانده احساس میکنن نیازشون به هم اینم یه کاری از او میتونه برآورده بکنه اینجور نیستش که فقط یه نفر هی بقیه رحمت کند. یکی از دوستانی داشتیم پدربزرگ میگفت پدربزرگ من وضیش خوب بود اما گاهی از بعضی از مردم پول قرض میگرفت یه قرضی میگرفت زودم برمیگردوند یه مدت کوتاهی میگفت اینم این کارو میکنن که اونام روشون بشه از من پول قرض بگیرن اگه از من پول قرض میگیرن نیان بگن این فقط همش باید ازش پول قرض گرفت یعنی این قرض میده ما قرض میگیریم روحیه اینجوری نباشه بگه خب اینم قرض میگیره دیگه پس دو طرفیه این روحیه دو طرفی بودن نیازها به همدیگه خیلی کمک میکند. یعنی اون گروه فعالی که نیازهای همدیگه رو به اصلاً گروه مؤمنین باید اینجوری شکل بگیره و تو گروه بودنم خیلی حضور فعالی تو عرصه نمیخواد که بیرون باشه درسته؟ بعدشم گاهی هم اینا رو ببینن که یه گزارش دادهشه که مثلاً تو این گروه چند تا کار مثلاً انجام شد خود اینم یه دغدغه ایجاد میکنه یه عدهای جذب میشن میمونن بعد بلکه باور کنه یه عده جذب میشن اضافه میشن یعنی ببینن میشه ما تو این گروه اشیم که انقدر نسبت به هم مهربانن کارگشایی دارد خب این کار اگر تو ج این یه کاره کار که هر گروهی الان افرادشو چیکار بکنه جذب کرده رها نمیکنه ارتباط میگیرن تو این ارتباطم رفع حاجتهای از همدیگر رو میکنن تا گروه پیوسته بشه یعنی پیوستگی به ارتباطات متکرره آقا فرمودن ولایت یعنی این روابط متکرر بین مؤمنین یعنی بین مؤمنین رابطهها که این به او به این این به اون سومی او به یک که دیگه ارتباطات که ایشون مثالم زدن به مثل یک خلاصه کوهنوردایی که میرن با طناب خودشونو به هم میبندن که اگه یکی هم پاش سرخ خورد لغزید یا بورانی بود گم کرد این با این طنابه همدیگه رو پیدا میکنن این جامعه ایمانی بر اساس اخوت به ولایت میرسد پس این یه کاره که الان زمینهش الان داغه تا هنوز سرد نشده امکانپذیره که طراحی بشه زودم یه کتابی هم ما به این عنوان نوشتیم دوستان خواستن ینند خلاصه اخوت و ولایت که اساسش بر همین نگاهه عملیات بر این اساسه عملیاته یعنی برای این عملیات برای این اساسه خب این یه کار کارای دیگری که الان مثلاً من دیشب به دوستان گفتم وقتی میفرمودن گفتم مثلاً ما یکی از کارامون این است که بسیج زنده شد دوباره تو این جریان درسته نذاریم دوباره بمیره از بسیج خیلی کار میاد یعنی نگاه نکنید به مسئولین عادی ما که مخل میبینن حضور و مثلاً مردمی رو ما تو هر جهتی باید مردمیسازی داشته باشیم. ما الان تو این جریان انصافاً بالاخره حالا این هرچند گفتنش الان صحیح نیست اما در این حدی که گفته بشه که همچین تشکیلات عظیمی که دشمنان ما تو داخل ایجاد کردن این همه به اصطلاح امکاناتم وارد کردند و آوردند و شکل گرفت و خیلی دقیق جلو رفتن به جهتی باید بهشون آفرین گفت نباید خلاصه آدم که کار بزرگ دشمنو کم ببینه درسته مال مثلاً برای امروز یه تدارکو آماده کرده بودن چقدر در دشمنیشون اینا تو کار قوین که این همه نیرو رو آماده کردن گذاشتن با این همه امکانات شکل دادن برای هر وقتی که اراده کردن اون موقع چیکار کنن بهتری اونوقت نه وزارت ما نه سازمان ما سلطه بر این حالا ممکنه گوش کنار یه چیزاییشو فته بودن اما اینجوری که شاید باور نمیکردن که این همه نیرو که چقدرش گرفته شده چقدر امکانات این همه امکاناتی که بوده اونم با مأموریتهایی تعریف شده یعنی هر گروهی مع مأموریتش چی شده بود تعریف شده بود تو کجا رو تو کجا رو تو کجا رو خیلی اینا کار به اصطلاح این ممکنه چند ماه این مأموریت تعریف شده به کارم گرفته نشده تو اون موقع اما آماده بوده چیکار میکنن اونا؟ حالا غیر از مسئله مالی فقط مالی نیست اما چیکار میکنن که یه همچین تداومی ایجاد باقی میمونه میشه انقدرم بیسر و صدا که هیچکی بالاخره آدم یه کاری که داره میکنه معمولاً دوست داره یه جا بگه یه جا حرفشو بزنه که بله بالاخره همه دوست دارن معلوم شو یه کاری داره میکنه طرف بهخصوص تحقیرم بعضیا میشن که تو هیچ کاری بلد نیستی طرف تو دلشه که مثلاً من میخوام یک کار عظیمی انجام بدم حالا نگفتن لو نرفته بیان نش شده ببین چقدر نگاه مهمه درسته این کاری که بسی شروع کرد نشون داد که اون بهصطلاح جای خالی نیروهای امنیتی فقط با خود اونا پر نمیشه اگر ارتباط مردمیشون شکل نگیره و این سازمان در کار نیاد اون نتیجه محقق نمیشه پس ما باید برای ساز وکار تعریف کنیم در عین اینکه کشور نظامی دیده نشه درسته اما بسیج کاملاً اشراف داشت بحثیش تو کوچه م محلهست دیگه هر جا مسجدی هست پایگاهی هست و این تو تمام زوایا مثل اعصاب و رگهای خونی همه جای بدن این چی شده؟ قلعه بدن رو پر کرده خب بسیجم همینجوری قلعه کشور رو پر کرده هر روستایی هم داره همین رو درسته اگر اینها این ارتباط فعالو بگیرن خودش میشه یه سازمان اعصاب و به اصطلاح نظام رگهای خونی تا مویرگی که هم ارتباط دارن هم فعالن هم همه جا هیچ جایی نیست که از این خالی شده باشه. اونوقت خود این حضور اجمالی بازدارنده است. یعنی خیلیا که بخوان از اول قبول کنن یه خ به اصطلاح خطایی رو احساسشون این است که حضور بسیج چی هستش؟ خطرناک میکنه. حاضر نیستن هزینه بدن براش چون حاضر نیستن. اما وقتی رفت تو کار بهخره گره خورد مسئلهش پای کار موند دیگه میترسه عقب بکشه. اونوقت مجبوره تا ت بمونه. اما از ابتدا اگه بازدارندگی ایجاد کردیم حلقههای اینجوری شکل نمیگیره. بازدارندگی ایجاد میکنه قبل از شکلگیریش خفه میشود. لذا شما خیلی نباید تو این مسئله الان ما تابع نسبت به دستورات خلاصه چی باشیم؟ اینکه حالا بگن دیگه نیاز نیست تموم شد. نه ما مأموریت بسیجو جوری تعریف بکنیم که قبلاًم بودش بشه برای بسیج این مأموریت امنیتی رو به عنوانی که همیشه مراقب باشن گوش شنوایتون محلهها باشن. هر تغییری که پیش میاد که تغییر معلومه دیگه فضولی نیست این مسئله. اون تغییری که بالاخره مرتبطه با آسیب به نظام یا محله محسوب میشه رو رصد بکنن. درسته؟ این رصد کردن تو جریان بودن حالا برخوردم نشد ولی رصد کردن اطلاع داشتن احسا کردن که این به اصطلاح اطلاعات که هست اگر یه موقعی یه حادثهای میخواد پیش بیاد معلومه که تو این محله ۱۰ تا در حقیقت چی هستش؟ موضعی هست که اینا تمال خطر از اینجاها بیشتره. این ۱۰ تا موضع رو به سرعت اگر اقدام بکنن نصف مشکلات آسیبهایی که ممکنه نصفش اقلاً حل میشه و لذا بحث نگاه امنیتی و اطلاعاتی برا بحث هیج رو ما باید یک کار مناسبی که درگیر میکنه خیلی از نیروهای ما رو شده شبی یه ساعت مثلاً برن هر کدوم سر بزنن حضور داشته باشن دور هم باشن تا برگردن اینو تقویت کنیم یعنی برای حفظ امنیت کشور هم از جهت نظامی هم از جهت دشمنان بیرونی هم از جه دشمنان داخلی بودن یه سازمان اینجوری خیلی حراسانگیزه، بازدارندهست. اگه کسی کار داره یه موقعی دوستان ما مزاحم نباشیم. بله. ببینید یکی از کارهای خوبی که تو نظام انبیا میبینیم من خلاصه بکنم یه خورده تندتر بگم این است که کار تعریف میکردن. مردم رو حول یه کار جمع میکردن. باید ببینیم الان ما تو کارای خودمون چیکار میتونیم. مثلاً ذوالقرنین وقتی که رسید به اون شهری که اون به اصطلاح حیواننماجوج و معجوج وارد شهر میشدن و میزدند و میبردند و خراب میکردند و میکشتند و محصول اونا رو از بین میبردن. اینا به ذوالقرنی گفتن یه سدی بین این دو کوه بزن که این ما رو از اومد محل اومدن رفتن اینا اینجاست. پولم هرچی بخوای بهت میدیم. ذوالقرنی گفت: من پول نمیخوام اما خودتونو میخوام. خودتون بیاین تو کار. یعنی صدرو با مردم زد. اومدن مردم در اینکه سدی بزنن که حافظشون باشه. اونوقت اون سدم باید بشه علائم آخرالزمان بگن این سد باقیست تا آخرالزمان قبل از به اصطلاح آخرالزمان این سد شکسته میشه حالا اون معناش چیه به اصطلاح اما خودش میشه کشتیسازی نوح نوح فقط مؤمنین رو حول کشتیسازی جمع نکرد غیرمؤمنینم دعوت کرد بیان پول میداد بهشون اجرت میداد میومدن کشتیسازی کمک میکردن که ببینن این کشتی بعد ببینن این کشتی نجاته بعد وقتی نزدیک غرق میشه میبینن آب داره میاد بالا علغهای که به کشتی داشتن تو ساختنش ث میشد اینام چی بشن؟ احساس بکنن پس این کشتی میتونه نجاتشون باشه چون خودشونم توش سرمایه گذاشتن. اینم یه کار وگرنه خدا میتونست مؤمنین رو جایی قرار بده آب بر اینا نیاد میشد. چنانچه برای هود وقتی قوم هود رو عذاب خواستن بکنن اون باد سموم که آمد قوم نوح رو از بین برد ولی همون باد برای مؤمنین چی بود؟ تنفس گوارا بود در روایت داره همون اون یعنی هوشمند کار خدا اینجور نیست که بگه خدا اگه سیل بیاد دیگه هر مگه نمیگه با آب توی دریا ایستاد خشک شد آماده رفتن شدن اینا مگه نمیگه درسته خدا هوشمند کارش اینجوریست که بگه که حالا سیل میاد من چیکار کنم میخواستی اینجا وای نستی نه میگه من هوشمنده اگه مؤمنین اینجا وایساده باشن و باید باشن مأمور باشن سیل میاد از کنار اینها میره اینا رو نمیگیره درسته اگر این نگاه رو ما داشته باشیم کار تعریف کنیم که نوح کشتی ساخت کشتی نزدیک ۵۰ سال طول کشید ساختنش داشت جذب میکرد با کشتی. خود این یوسف نبی سیلوسازی کرد برای به اصطلاح ذخیرهسازی از مردم کمک گرفت مردم بعداً تو دوران قهدی دیدن ای همون سیلیست که خودشون ساختن چقدر به نعمت یوسفی که ۷ سالی که دوران قهدی نبود رواج بود اما به اینا گفت سیلو بسازید ذخیره کنید اون موقع چقدر به یوسف علاقهمند تو کار جذبشون کرد اگه یوسف میگفت به من علاقهمند بشی کسی علاقهمند نمیشد اینجوری اما آورد تو یه کاری که به نفعشونم بود بقاشون به این بود حیاتشون به این بود خودشون بعداً دیدن دیدن این به نفعشونه این بقائشون به این بوده هرچی گندم میخوردن میدن همون سیلوهایست که خودشون ساختن به خودشون نفع میرسوند درسته این باعث میشد که چی بشن جذب یوسف شدن به طوری که شما ببینید حضرت یوسف اصلاً تو قرآن غیر از یه جایی که تو زندان وقتی که اون دو نفر میان خواب ازش میخوان تعبیر کنه بعد اونجا میگه ارباب متفرقون خیر ام الله الواحدقه ر از اونجا دعوت نکرده خیلی مگر اون آخر عمرش که وقتی یعقوب و آخر عمرش نه آ به اصطلاح اون اواخر بعد از اینکه اینا برمیگردن خلاصه برادران یوسف و یعقوب و اینا میان پیشش اونجا با خدا یه راز و نیاز عظیمی آخر سوره یوسف دارد که ان ولی الله که فاطر السماوات و خیلی زیباست اونجا درسته اما تو بقیهش از یوسف چیزی نقل نمیکنه که این دعوت کرده باشه چی چیزی که مردم رو رسوند به یوسف چی بود؟ کاری بود که تعریف کرده بود مردم رو رسوند. لذا تا میگیم جهاد طبیعین جهاد تبیین فقط به گفتار نیست. مردم رو مطلع کردن و محبتی کردن فقط به گفتار نیست. حالا ببینید ابراهیم خلیل سلام الله علیه ۴۰۰ نفر به اصطلاح چیز داشت. کشاورز و دامپرور داشت. ۴۰۰ نفر استخدام کرده بود کشاورز. بعداً همینا شدن لشکر ابراهیم. قتی لوطو گرفتن حضرت لوطو گرفتن به اصطلا حمله کردن حضرت لوطو گرفتن حضرت ابراهیم با این ۴۰۰۰ نفر لشکرش شدن همینایی که به اصطلاح جذبشون کرده بود برای کار ببینید کار درسته این نگاهی که اگر ما کار تعریف کنیم حالا بیاید دوباره به انبیای محترم موسی علیه السلام جریان موسیم خیلی عجیبه فرعونیا یه کاری کرده بودن که هیچ کار فنی این به اصطلاح سبتیا نداشته باشن طرفدارای بنی اسرائیل نداشته باشن ن کارگر ساده فقط هرچی کار بود دوش اینا بود ولی کارگر ساده کارگر فنی که شغلی رو یاد گرفته باشه صنعتی رو یاد گرفته باشه اصلاً نمیذاشتن از اول خوب تشخیصشون بود موسی علیه السلام بهشون جلسه گذاشت گفتبین شما دارید میرید اینجاها کارگر سادهاید دیگه حمالید همتون میرید و میاید اینو میذارید و برمیگردید دقت کنید اینا دارن چیکار میکنن یاد بگیرید مدتها اینا میرفتن میومدن کارشونو کردن حواسشون بود اد بگیرن تا یاد گرفتن یه خورده هر کدوم تو اون جایی که بودن آوردشون بعد اونجا دارد که خدا امر کرد بهشون تبوع لقومکما بیوتاً فجعل بیوتکم قبله حالا خونهسازی بکنید مهندس شدن نجار شدن آهنگگر شدن نمیدونم بنا شدن یعنی تمام محاسبات رو اینا چهجوری یاد گرفتن یواشکی وقتی دیدن نیازشون این هست چون عشایر بودن نه عشایرم نبودن اجازه خانهسازی بهشون نمیدادن اینا چادرشینی بودن که جای پا پیدا نکرده باشن. یعنی خونه جای پاست که آدم پیدا میکند. وقتی خونه نداره فقط روی زمین روی به اصطلاح چادر زندگی میکنه از اینجا به اونجا این میشه در حقیقت علغای به اونجا ندارد. نشد این میره یه خورده اونورتر نشد میره اونورتر چون الغداره. موسی علیه السلام اومد با اینکه میخواست اینا رو ببره از اونجا و قرار بود ببره اما تو همین با اینکه قرار بود از اونجا برن هجرت کنن همون مدتی که قرار بودن گفت خونه بسازیم. این خونهسازی بعدم فجعل بی ه هم این خونهها رو خونه ساخت هم خونهها رو مرتبط به هم کرد. سالن اجتماعات همه بنیرائیلم شد. نمازاشون ارتباطاتون اجتماعاتشون تو این خونههایی که تو مرتبط با هم بود و در حقیقت ارتباط داشت به طوری که از فرعونیا محفوظ بودن. تمام کاراشونو دیگه انجام میدادن. اونا قدرت نداشتن اطلاع پیدا کنن. چون قبلاً تو مرعا و منظر بودن دیگه. حالا میگه ارتباط خونهها رو بسازید اما بیهدفم نه. وجعل بیوتکم قبله هم مقابل هم باشه هم رابطه با با نماز و اون دستورات ببینید اینا تو حالا هر کدوم از انبیا بیایم باز همینور انبیای بزرگ یا انبیا کوچ هر کدوم همین مسائلو دارن که کار تعریف میکردن مثلاً صالح نبی معجزهش که آمده اینا گفتن یه شتر بیاد یه شتر اومد از دل کو زنده اما این شتر همینجوری آ عادی نیامد چهجوری اومده یه روز آب شهرو میخورد یه روز آب شهر مال این بود اما به همه شیر میداد همه شهر شیر فاده میکردن. یعنی معجزه رو یه کاری کردن چی باشه؟ تو چشم مردم نفع مردم. دقت میکنید کارخانه فراوری بود. یه کارخانه بود در حقیقت. نه فقط یه شتره برای معجزه باشه. میشد یه شتر فقط برای معجزه باشه. بیا چرا اونجا خلاصه همه میدونن این معجزه بود دیگه. از دل کوه سنگی یه موجود زنده آمد بیرون. درسته؟ میشد همین خوب بود. اما نه اینجوری. یه روز آبشونو میخورد تا این اثرش این باشد که بدونن باید هزینه کنن. اگه کاری رو میخوان بیهزینه نمیشه که فقط سود که فایده نداره که باید هزینه کنن تا سود بدن یه روز آب در قبال یه روز آب تبدیل میکرد به شیر اون روز دیگه آب براشون کافی بود اما شیرم پیدا کرده بودن که این فراوری شیر که به همه میرسید این شیر اینم خلاصه از عجایب ما شاید الان باورمون نشه اما ببین مثلاً موسی کلیمه یه سنگی رو روی شتر میذاشت تو دوران ته دوران تی که ۴۰ سال طول کشید این سنگ ۱۲ چشمه ازش اینا قرآن ه انفجرت من حسن عشر عینا که ۱۲ چشمه از این سنگی که روی یه شتر باشه فکر کنید چقدر آب تو اینه این ۱۲ چشمه ۶۰۰ هزار نفر رو نخوردنشون فقط شستشوشون حمامشون تمام اینا رو این آب تعیین میکرد ۱۲ چشمهم بود مثل ۱۲ راهی که تو دریا ایجاد شد ۱۲ چشمه بود تا ۱۲ تا اینا با هم سازگار نبودن اقوام ثبت موسی لذا دعواشون میشد سر اینا دعواشون میشد به کش بکش میکردن حالا دار قصههاشون سریع سر با هم دار لذا با حتی سکناشون ۱۲ قسمت بود یعنی هر جا سکنا داشتن قسمتبندی بود این مال ثبت فلانه اون اثباتم همون برادران یوسف بودن با یوسف ۱۲ تا میشدن دیگه اثبات دوازدهگانی یعنی نوادگان و نسل اونها که اینا کار تعریف کردن حتی ۱۲ گانه بودن رو به رسمیت شناختن مطابق اینا رو که دارم میگم یعنی چیزاییست که تو قرآن آمدهها ما توقع داریم مردم وایسن بدون اینکه نفعی بهشون برسه پای کار سن درسته نمیشه مردم اینجام نف میدیدن که تو نظام جمعی پس باید دنبال این باشیم کار تعریف کنیم یکی اون بود که اول عرض کردم که ارتباطات اخوتی رو با اون رابطهها رفع نیازها یکی این است که فکر کنیم تو هر جایی چهجور میشه کار تعریف کرد که این کار ممکنه کار به اصطلاح شرط ضروری کار ماهم نباشهها اما یه کاری باشد که چی باشه مرت همینا رو جمع کنه کنار هم تا ما اونم ازش استفاده کنیم تا اونم به کار ما بیاد این جمع کردن اینم یکی از مباحثیست که حالا میخواستم یه دو سه تا چیز دیگه بگم ولی بذارید یه خورده منم سؤالات شما رو که اون دغدغهها و چالشاتونم هست بشنویم که زیاد وقتم گرفته نشه ولی احساس من این است که یه رزمایشی خدا برامون ایجاد کرده برای یه جنگ بالاتری اگر این رو رزمایش دیدیم درسته رزمایش و قدرشو میدونیم هر ابتلایی اینو به عنوان یه قاعده و سنت الهی بدونید هر ابتلایی در موقع ودش ابتلاست ولی در نسبت به بعدش رزمایشه خیلی مهمه ها یعنی الان که این تمام شده چی هستش دیگه الان این نگاهتون چی باشه به این رزمایش به ابتلا بعدی یعنی این اگر اینجا خوب بتونیم ثبتش بکنیم حفظش بکنیم استفاده ازش بکنیم اون موقع میتونیم ابتلای بعدی رو آمادگی برا ورودش داشته باشیم اما اگر این رو رهاش کردیم اون بعدی که میاد شدت ایجاد میکنه برای ما. اما اگر این رو حفظ کردیم بعدی که میاد بعدی با این تطابق داره از جهت شدتش به طوریست که اذیتکننده نیست قابل تحمله زود میشه براش سوار شد زود میشه براش سوار شد تو نظام اجتماعی اما اگر اینا رو گسسته دیدیم از ابتدای انقلاب و پیروزی انقلاب تا دفاع مقدس تا بعد و بعد و بعد حتی ابلاعات اقتصادی همه رزمایشی بوده نسبت به حالا و حالا هم نسبت به بعدی با این نگاه اینها در حقیقت یه سرمایهست برای ما هخصوص اگر نگاه بکنیم همه اینا رو تو رابطه با ظهور یکی از اون مسائلی که اشاره میکنم ادامه نمیدم انشاءالله تا دوستان سؤالاتی اگه بحثی هست بشه این است که مردم رو نسبت به اینکه دخیل عینی در ظهور هستند رو میتونیم دغدغهمند کنیم یعنی اینجا رو مرتبط کنیم به اینکه هر کسی تو این کاری که داره میکنه چقدر حقیقتاً عیناً اثر داره نه دعاً فقط این دعای عملی تو صحنه بودن. دعا فقط این نیستش که انسان تضرع میکند. دعا اینکه تو صحنه به وقت حاضر میشود دعاست. یسله من ف السماوات و من فی الارض یساله من فی السماوات وارض کل یوم منه و فی ش دائماً انسان داره تقاضا میکنه. عالم داره تقاضا می خدام دائم داره اجابت میکنه. درسته؟ اگر این رو دیدیم هر قدمی که برمیداریم یه سؤاله و یه اجابت. اگه ما این قدمو برنداریم سؤالو نکردیم. اجابتشم محقق نشده. لذا موندیم تو م ایینتر پس بودن در صحنه نسبت به ظهور یعنی چی؟ یعنی سؤال دا پشت سر هم و اجابت پشت سر هم و جلو رفتن پشت سر هم لذا سرعت ایجاد میکنه برا ظهور یا نمیکنه؟ سرعت ایجاد میکند. هر چند نفری که کنار هم جمع شن جمع شدن یه عینیت و قدمه برای زو حقیقتاً اینجوریست چون وقتی ابن مهزیار خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف رسید اولین سؤالی که امام زمان ازش کرد ابن مهضیا چرا دیر آمدی؟ گفت آقا من ۲۰ نفر حج آمدم به عشق شما زندگیم عشق به شما راه بسته بود گفت ابن مهضیا راه بسته بود یا رابطههای شما با هم فرق کرده اونی که رابندون کرده چیه رابطههای شما با همه که اگر این رابطهها ضعیف بشه رابندون به سوی امام ایجاد میکند حالا این رو این کتاب اخوت و ولایتم ببینید به نظرم از توش طراحی چون انتهاشم یه سری بحثها رو به عنوان به اصطلاح عملیات بیان شده به صورت اجمالی عنوان عملیات انتهاش بیان شده اون رو خلاصه اگه یه نسخه داشتیم میآوردیم آوردن بله بله اگر خلاصه باشه به دوستان بدن ببینن بالاخره بله این به اصطلاح نگاهی که ما اساس در حقیقت رابطهمونو باید با این نگاه اخوت و ولایت چیکار بکنیم؟ ما باید توسعه بدیم راه پیدا کنیم از توش راهها کار براش تعریف بکنیم اگر تونستیم کار تعریف بکنیم اون موقع میتونیم به نتیجه ب توقع داشته باشیم که بیان ولی بشینیم تو دستگاهمون بگیم چرا نمیان مردم چرا رفتن چرا کم شدن درسته این به اصطلاح اومدنو درست نمیکنن این حالا دو سه تا نکتهای بود که در رابط ظهورشو همین مقدار خلاصه عرض کردم راه داره بحث بحث خیلی اثرگذار از اون نکاتیست که جاذبه زیاد برا عموم مردم داره احساس بکنن واقعاً یه قدم عینی فقط حرفی اگر احساس بکنن یه قدم عینی براشون مشهود بشه قدمهاشون رو قوی چنانچه درت امام حسین علیه السلام مردم بدون اینکه ما و شما قدم برمیدارن، خرج میکنن، مالی و جانی حاضرن. جریان امام زمان یه کششی مثل جریان ظهور دارد که انشاءالله مرتبط با جریان محرمم که در پیش داریم کار تعریف کنیم. تو محرمم امکان تعریف کردن کار هست. همه این گروهها ببینن تو جریان محرم امسال ما نباید محرم امسالمون مثل محرمهای سالای پیش باشه. ما یک محرم نازله محرم عاشورای عینی رو تو مملکت یه ذرهشو تجربه کردیم. چون برا مردم جلو چشمشون بوده. باور کنید اگر درست عملیات کنیم امسال میتونیم جمعیت هیئتهامون رو در مجموع دو سه برابر افزایش بدیم. این کشش هست به شرطی که همین تشکیلات الان یکی از عملیاتشو چی ببینه؟ نحوه ارتباط و به اصطلاح دسترسی که باید همه رو مرتبط کنیم به جریان امام حسین علیهال السلام به عنوان نتیجه این کار همین کار که آمده بودن توش نتیجه این کار حتی هیئتها باید جوری برنامهریزی بکنن که بتونن ظرفیت مراتب ایمانو ه باشن. نمیگم که حرف ضعیف بزنن. نمیگم برنامهشونو اما اگه یه کسی میاد یه خورده مثلاً مطابق میل اینها نیست نه بد بیاد که اون جداست. بد اومدنو نمیگیم اما یه جوریست که بالاخره اصلش قابل تحمل هست اما یه جوری کنن که ترد نشه چپ چپ یه جوری نگاه نشه که دیگه نیاد این همونجوری که ما تو حفظ مملکتمون وقتی که این آمد بعضی بزرگوارا بعضی بزرگوارا میفرماین اگر یه موقع میبینید که بچتون نزدیک تون کسی یه خورده فاصله گرفته و به اصطلاح اونجور که شما مطلوبتونه نیست یه روضه تو خونهتون بگیرید بذارید این یه خدمتی اونجا بکنه بذارید این یه خدمتی اونجا بکنه درسته همین خدمته رو که بکنه دلش بسته میشه خیلی اثر داره یعنی بذاریم اینا حتی گاهی یه کاری بهشون بسپریم که میان یه طوری بشه مثلاً یه چیزی بهشون به مثلاً بگن این کارم شما انجام بده نه توهین بهش بشه یه کاری مثلاً اگه مایل بود اگه دیدن کشش داره که یه علغهای پیدا کنه بعد که ی از اساتید ما میگفت من بعضی از اقوامون میومدن پیش ما یه ۲ سانت مثلاً روسیشو میبرن جلوتر حالا باز مثلاً گفت یه بار من تشر زدم بهشون که آخه این چه مثلاً حجابیه گفت اینا رفتن دفعههای بعد که میومدن اون ۲ سانتم نمیآوردن جلو دیدم من خلاصه باعث شدم این حیای اینام ریخته بشه این قدش انقدرشو من باعث شدم همین قد که جلو من ۲ سانت میآوردن یه حیایی بود همین که من تشر زدم دیگه اون ۲ سانتم نمیبرن عق جلوتر نمیارن این دو سانتو دیدم اینشو من ریختم باعثش اینقدرش من بودم چون اینو داشتن این رو. پس مراقب باشیم که اگر یه کسی توی رتبهای هست ما عقبترش نبریم یه موقعی با برخوردامون، با رفتارمون اقلش تو اون مرتبه حفظش کنیم. اگر تونستیم ذره ذره جلو بیاریم اقلش تو اون مرتبه موندنش که از این نر عقبتر خودش خیلیه که اینکه تو جریان مملکت دیدیم تو حفظ مملکت این اخوت و ارتباط همبستگی مردمی چقدر اثر داشت دشمن رو ناامید کرد. حقیقتاً من باور میگم انقدری که این همبستگی اثر داشت موشکها اینقدر اثر نداشت. یعنی اگر اونا موشک میزدن به ما ما هم جواب نداشتیم بهشون بدیم اما مردم همبستگیشون حفظ میشد اونا شکست خورده بودن اونا شکست خورده بودن یعنی با اینکه موشک جوابم نداشتیم اما همبستگی مردم با موشک خوردنا چی میشد؟ بیشتر میشد هوای همدیگه این شکست خورده بودن این میشه روایت الهی از مسئله روایت الهی از مسئله این است که دنبال این باشیم که ایشاالله این روایت الهی رو ببینیم. خب بعضی حرفا همینقدر ببخشید طول کشید و اینها یه نگاهی باید پیدا کنیم افق نگاه خود ما اینکه مردم گاهی از ما فرار میکنن خیلیش مربوط به ماست. یعنی مربوط به مردم نیست. اگر این رو باور کردیم لذا یه کسی میگفت بهم فحش دادن. گفتم من چه کرده بودم که باعث شدم این فحش بهم بده؟ زود آدم تا یکی فحش میده اول اونو مقصر میدونه که چرا فحش داد. اما درسته اون میکنه با مقصر باشه کسی اونو تق اما اینکه تو هم خلاصه این فحشه رو خوردی بالاخره یه چیزی لابد شاید میگه این اصلاً این نگاه از اول آدم که خودشو اول این همون حرکت ربیونه که هر جا مشکلی پیش میاد اول خودشون رو که تعبیر و ما و ما کان قولهم الا ان قالو ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امر خدا ما کوتاهی کردیم الانم ما خودمون رو احساس کنیم کوتاهی کردیم احساس کنیم بعضی جاها تندروی کردیم اسرافنافی یه اغفلنا ذنوبنا کندرویه گاهی کرک فعل داشتیم گاهی زیاد ببینیم چه کردیم که از دور ما پراکنده میشن اگر این نگاهو کردیم خلاصه بعد میبینی جاذبه کار هم بیشتر میشه الهیت کار هم بیشتر میشه پس اخوت و ولایت رو روش فکر بکنیم حلقهها و زنجیرههای ربیون رو که تو این رابطه اخوت و ولایته شکل بدیم ارتباطاتو در اینکه به هم متصل بشیم رفع رجوع مشکلات هیچکسی نیست که بیمکل باشه ثروتمند ترین ثروتمندا تو عالم محتاجتر از گاهی فقیرن. لذا اونم کمک میخواد اگر خواستیم. لذا هیچکسی نیست که بگه یه طرفست فقط او کمک میکنه بقیه کمک میشن. نه همه احتیاج تو جاهای خودش احتیاج به کمک دارن همه. لذا لذا تای بمباران میخواد بشه ببینه ثروتمندا دلشون بیشتر شور میزنه یا فقرا؟ خب او بیشتر دلشور میزنه که اگه ببینی یه مراقبتی داره شکل میگیره او بیشتر خوشحال میشه یا فقرا؟ او بیشتر چون میجه مال اونم محفوظ میمونه خونه اونم دزد نمیزن. ل اونم از بین نمیره. ببینید همه محتاجن. فقیر به نحوی لذا اون روایت حضرت آدم سلام الله علیه بگم دیگه تمام کنم. میفرماید که وقتی آدم رو ذریهشو نشونش دادن همه ذریهشو دید بعد وقتی دید گفت خدایا دید بعضی از اینا ثروتمندن بعضیا فقیر بعضیا عمرشون طولانیه بعضیا کم بعضیا مریضای مریضیاهای بدن بعضیا سلامت دائم دارن همین انواع اینها دوگانهها که تو عالم دنیا هستو مثلاً اونجا تو روایت داره. بعد گفت خدا یه سؤالی دارم میشه سؤالمو بکنم؟ خدا فرمود توو دو جنبه داری آدم همین ما روایت عرضی میگیم و روایت الهی که الان تو مسئله داریم بحثش رو چند جلسه صحبت شده تا حالا حتماً به دست دوستانم رسیده که باید روایتمون الهی باشه نه روایت ارضی روایت ارضی تعداد و کمیتهاست و ظاهر است و چند تا موشک چند تا موشک چند تا کشته چند تا شهید چند تا زخمی چند تا زخمی چند تا خانه چند تا خانه یعنی خلاصه این روایت عرضیه روایت عرضی یعنی زمینی عیبی نداره مطرود نیست یست اما توقف درش غلطه اینو باید مقدمه قرار بدیم بر روایت الهی روایت الهی اعظم از اینه لذا حتی ممکنه که آدم موشکو بخوره موشکم نداشته باشه بزنه اما پیروز باشه مثل جریان امام حسین علیه السلام روایت الهی این است که امام حسین غلبه کرد هرچند که به ظاهر همشون چی شدن تو روایت ارضی شکست خوردن تو روایت زمینی چون کسیشون باقی نموند که این روایت زمینی مسئلهست اما روایت الهیش اونه همچنین انبیا تو طول تاریخ همه پیروز بودن به لحاظ روایت الهی چون ممورشونو انجام دادن هرچند حاکمیت خیلیاشون پیدا نکردن ائمه ما همشون غلبه داشتن تو روایت الهی ولی تو روایت عرضی چی زندان بودن محبوس بودن تبعید بودن محصور بودن مگه نبودن ولیکن خدا میگه مأموریتشونو همه انجام دادن ببین روایت الهی با روایت ارضی چی میشه متفاوت میشه تفاوت میکنه حالا داشتم اینجا عرض میکردم آدم گفت خدایا خلاصه میشه یه سؤالی ب گفت عیب نداره تو یه جنبه عرضی و بدنی داری یه جنبه روحی و نفسی داری بعد سؤال کرد میشه اونی که عمر انقدر کمه مثلاً یه خورده عمرش بیشتر باشه اونی که اینجور که مثلاً مریضه اونم سالم میبود اونی که فقیره خب اونم ثروتمند بود خدا فرمود آدم این از جهت عرضی تو بود این سؤال تو خیلی جالبه که این از جهت زمینی تو بود این چون تو دو جنبه داری بدن داری و نفس این از جنبه اما جوابش این است که عالم ابتلاعات برای رشده ثروتمند به فقیر مبتلاست و فقیر به ثروتمند نه یکیشون فقط به دیگری وظیفه ثروتمند در رابطه با فقیر یه کاریست که اگر انجام داد او در حقیقت قرب پیدا کرده فقیرم نسبتش با ثروت یه وظیفهایست که اگه درست اینم قرب پیدا هیچکدوم راه قربشون بسته نشده هیچکدوم راه قربشون دور نشده اما نوع ابتلا و راهشون متفاوت شده لذا توی قیامت دارد که وقتی که صحنه قیامته صدا زده میشه که این الفقرا بلند میشن جمعی بلند میشن میگه بیاید شما تو این به قول ما رو سن میارنشون رو سن بعد میگه دم نگاه کنن هر کسی به اینا کمکی کردن اون روزی که هر کسی نیاز داره به ذرهای از نجات میگه به این ببینید اگه کمکی کردید چ تو عمر دنیایی شما کمک کردید ۱۰۰ سال بوده یه کمک کردید تو یه لحظه بوده اما توی ابدیتتون الان به این محتاجید چون عمر از دنیا تا آخرته نه دنیا باشه آخرت جدا باشه یه عمر متصله اونا تو ابدیتشون محتاجه به اینن این تو دنیاش ممکنه تو بعضی به اصطلاح زمانها ما ابتلاسیم درسته؟ اونوقت همینجور ثروتمند و مریض و هر کدوم حق خودشون دیگه حالا طول ندم که این نگاه رو اگر که هر کدوم به دیگری چی هستیم؟ مبتلا و ابتلا برا کمالمونه برا رسیدنمونه اگر این رو دیدیم حلقهها به هم مرتبطتر میشند نه حلقه فقرا باشد نه حلقه بیماران باشد بلکه حلقهای میشه که همه توش در حقیقت چی میشن با اون تواناییهایی که دارن مرتبط میشن کار تعریف میشه توش ارتباطات ابطلاعات تعریف کار میشه تو زندگی هر کسی هم هست این زندگی حرکت جمعی و کاروانی روم تقویت میکنه که ما معمولاً بلد نیستیم حرکت کاروانی و جمعی رو که حالا اینم خودش یه بابی داره در خدمتت بزرگ بله
سؤال گفت سؤال عرضیه دیگه سؤال عرضی خدا گفت بعد جواب داد گفت اینا ابتلا به هم پیدا میکنن لذا این اساس اصلاً این کماله بعد اونجا دارد آدم دید که مثلاً داوود سلام الله علیه شاید اگر اشتباه نکنم عمرش مثلاً یه عمر کوتاهی ۴۰ سالش بوده یا ۶۰ سالش دیدت اونجاست. بعد گفت خدای این فرزندم خیلی عمرش کمه. گفت خب عب نداره میتونی از عمر خودت بدی بهش. آدم ۴۰ سال از عمرش رو اگر ۶۰ سال بوده ۴۰ سال از عمرشرو داد. گفت یادداشتم بنویس کتبی امضا کن. کتبین گرفت از آدم کت اینا روایت داره جالبه. بعد آخر عمر آدم که رسیده بود بعد از حدود ۷۰ و خوردهای سال چون آدم ۷۰ و خوردهای سال عمرش گفت آخدای من هنوز عمرم طلب دارم. گفت یادت رفته اینقدرشو دادی به خلاصه یک فرزندانت که بعد اد الان رسیده وقتش کاغذشم بهش نشون دادن حالا کاغذ ما میگیم دیگه اون سندشو بهش نشون دادن که این خلاصه چی هستش تو سند دادی کتبی ازت گرفتی حالا اینم از باب روایته ها نه به اصطلاح شوخی باشه بله نه دیگه نه پس نگرفت دیگه راضی شد نه آدم بود دیگه پدرمونه انقدر بچههاشو دوست داره دیگه پدر با بچش میگه از عمر من برداره رو عمر بچهم بذاره اینا بچههاش بودن همه دیگه انشاالله خدا اون شرح صدرو بهمون بده که بتونیم تو این عملیاتی که داریم انجام میدیم مردم رو دوست داشته باشیم. مردمو دوست داشته باشیم. یعنی دوست داشتن مردم حقیقی باشه نه برا اگه اومدن تا کار ما رو انجام دادن دوست داشته باشیم اگه نیومدن ربطی به ما چه ربطی نداره و کارشون نه. حقیقتاً این جملهای که این آقای سردار موسوی گفت خیلی جالب بود که من دوست دارم فدایی مردم باشم. صلاً انبیا همه آمدن تو طول تا بهترینهای خدا اومدن فدا شدن برای چی؟ برای اینکه مردم هدایت شن چون مردمو دوست داشتن به پیغمبر خلاصه خدا خطاب میکند که چی؟ اون میفرماید که آیه شریفه که نه اون آیه شریفه که میفرماید خودتو از هلاک میکردی خودتو برای این کافر باخ نفس یکون مؤمنی داری خود تو هلاک میکنی چرا اینا ایمان نمیارن؟ یعنی انقدر دوستشون داری انقدر دوستشون داری باور کنیم مردم خلق خدا هستن منتصب به خدا هستن خدا دوستشون داره که عمر بهشون داده بهشون رزق داده دوستشون داره لذا اگر از خلق خدا بدی صادر میشه تا اونجایی که ممکنه آدم بدی رو بدش بیاد اما انسان رو بدش نیاد مگر یه جایی بشه دیگه کفر صریح شقی ظالی مثل اسرائیل و آمریکا و اینا اشن یعنی اسرائیل و آمریکاهم یعنی همین سران اصلیشون که انقدر شقی و با شقاوتند و اینا اونجا البته گفتن هم خودشون رو درسته سلم لمن سالمکم حرب لمن هاربکم اونجا حرب هست اما عموم مردم رو قاصرین از مردم رو انسان دوست اگر اینجوری شد که دستندرکارای ما مردم رو چیکار کردن دوست داشته باشن نه فقط مؤمنین انقلابی رو مردم رو دوست آقا اینجوریه آقا حالش حال پدره برای مردمه دیدید مردمم با طوایف مختلف حالشون وقتی احساس پدری رو میکنن ازش یعنی نمیخواد بگید اما همین قدری که اون حال باشه منتقل میشه اون محبت لذا اگه مردم ببینن مؤمنین این حالو دارن امیرالمؤمنین علیه السلام به رمیله میگه رومیله انا مرضنا لمرضکم شما مریض میشید هر هستید من امام شما مریض میشم به مریضی شما غصه میخورم به غصه شما غمگین میشم به غمگینی شما خیلی خب اگر اینه به ما داره یاد میده دیگه مردمو دوست داشته باشین تو هر کاری که م تحملمونو بالا ببریم این جمله رم بگم حیفه تمام بشه خدا رحمت کند مرحوم آسط محمد حسن الهی طباطبایی برادر علامه طباطبایی رو ایشون فرموده بودن که مؤمنین نه مؤمنین یعنی آقای به آیتالله بهجت و مثلاً امام خمینی نه مؤمنین از امام سؤال میکنن از یکی از هزار سؤال میکنن مؤمن که میگه همین که قائل به ولایت ما هستن همینقدر ما رو قبول دارن همین همینقدر نه حالا خودشونو فدا میکنن نه همینقدر که ما رو قبول دارن همینا مؤمنن ایشون میفرماید مؤمنین هر کد آینههایی هستن که دارن امام زمانو نشون میدن به قدر خودشون. اینجوری به مردم نگاه کنید بالاخره یه خوبیایی تو همه هست یا نیست؟ همون خوبیاشون دارن امامو نشون میدن حتی اگه بدی اونوقت اگر آدم ببینه یکی بدیایی داره بدیاش اگه بدونه منتصب به امام هست این بدیاش قابل تحمل میشه یا نمیشه یکی میگفت یه ماشین ازم جلو زد خلاصه بعد جلو زد اومدم گفتم خلاصه الان میرم حالشو میگیرم با ماشین بود خلاصه گفت یهو دیدم پشتش یا فاطمه مثلاً فاطمه گفتم فاطمه جان به عشق شما گذشتم چون آدم میبینه این همینقدر خودشو منتصب کرده به حضرت انسان بهش شرح سد دست میده اگر مردممون رو همینقدر که به خدا منتصبن همینقدر که به ولی منتصبن همینقدر که میگن ما شیعهایم به ظاهر همین قدم اگر ما به همین مقدار اینا رو آیینههایی ببینیم که اما دارن جلوه میدن ا حرفمونم توشون اثر بیشتر میذاره کارمونم توشون بیشتر اثر میذاره انشاءالله خدا به همهمون اون قوت و قدرت و اون نگاه و معرفت رو به روز بیشتر بده تا خودمون رو سرباز امام زمان بیشتر از گذشته ببینیم. من خدمت شما حمدالله الحمدله این بحثهایی که کردیم بهخصوص آخریاش برای شبکه خانوادهها که محبت اساس خانواده است خیلی میتونه تأثیرگذار باشه انش
بزرگواری سلامت باشید
بسم الله الرحمن الرحیم خدا عزتون بده من اونطوری که از این طریق فرمودید یه فرصت یه واقعا شرایطی ایجاد شد برای بحث جلساتها و معنوی درمانی بحثهای بش انشاالله بعد گذاشتیم از شما برسه میزبان و سفره صلوات و جلسه روضهای خانگی شدن تو این شرایط که اصلاً
نه سابقه داشت نه شرایط خونهشون اون شرایط خاص بود نه پوشش حجابش اصلاً نگاهش نگ یعنی یه کسایی جمع کرد به سرمایه معنویت و بحثهای اینچنینی قطعاً همون طوری که حضرت عالی فرمودی الان تو بحث محرم ویژه اینا میان پای کار الان نیاز د تا طیف تو بحث طلبهها و حوزه حالا یه جمع ع محرمانهست دیگه بالاخره جمع جمع بزرگوان که هستن ساماندهی بشه یکی خود این مبلغین الان ویژه حالا اگه شاید به دهه اولم کم برسیم ولی برای دهه دوم سوم مبلغینی که میرن این خط روایته این بحث نگاه خاصه رو باید حتماً به این مبلغین منتقل بشه این یکی از وظایفه که الان واقعاً حضرت عالی و دیگر بزرگواران حوزه باید اینجا نقش آفرینی کنید یکی اینکه گروههای دیگه از طیف دیگه از اساتید و بزرگان حوزه که بتون میتونن در شرایطهای بحرانی بتونن بیان مدیریت کنن طلاب و شبکه حوزه رو بیارن پای کار. ما هنوز متأسفانه بعضی مدت غیر از اون سه چار تا مرجع بزرگواری که اونم تو بحث تهدید ماظم رهبری پیام دادن حوزه من هنوز ندیدم واقعاً شبکهای ساماندهی تشکیلاتدداری کار خاص هستش منتها ضعف ضعف حوزه این است که بروز و ظهورش و روابط عمومیش و رسانهش خیلی
خب این د این دو تا این د تا نیاز
دویده شده تو خیلی جاها نیروهای حوزوی تو خیلی جاها حضور دارن ما خود حوزه به عنوان حوزه گاهی اون بروز و ظهورو نداره چون نیروهاش معمولاً تو جاهای مختلفی چی شدن؟ تزریق شدن و اونجاها حضور دارن بله این بله دست شما در ن
سلامت باشید تشکر بفرماید نکته
بیا در همین جلو حاج آقا میرفتید دیگه بالاخره
بفرمایید ب
سلام علیکم
سلام علیکم ورحمه الله
من د تا سؤال بپرسم خیلی چیز یه نکته یه سؤال اولم اون لحظه اول که معمولاً یه بحرانی به وجود میاد
معمولاً شبکه مردمی رفتارشون اینگونهست که اون لحظه فکر میکنیم که خب بالاخره این اتفاقی که افتاده ما باید چه آرایشی بگیریم معمولاً به یه بانکی از مثلاً ایدهها میرسیم که مثلاً شبکه ما میتونه این جنس فعالیتها رو انجام بده. شاید یه پله جلوترشم اینه که برخی از این ایدهها رو خودمون اومدیم رفتیم انگار اجرایی هم کردیم. مثلاً فرض بکنید صفای پمپ بنزین در تهران خره شلوغ شده فارغ از اینکه شبکه خودش ورود بکنه دست یه رفیقیو گرفتیم رفتیم همین رو تبدیل کردیم به یک تجربه موفق که آقا بالاخره توی بچه بسیجی الان میتونی بری یه شربتی پخش بکنی حال مردمو خوب بکنی و رسانهای کردن این فکر میکنیم که میتونه تبدیل به یک الگویی بشه که در سراسر کشور بالاخره
من اتفاقاً به این دوستان خاتم که چند روز دو سه روز پیش اینجا بودن بهشون گفتم که حتماً خلاص واسه یه کاری بکنید که این ایدهها و الگوها یه کانالی باشه دیده بشه نه فقط برا خودتون چون خیلی از مردم دنبال یه راهکارن اما چیزی به ذهنشون نمیرسه اگر یه جایی رو درست کنیم که راهکار بعدم بتونیم اگه زیاد شد دستهبندی کنیم مثلاً یه دستهبندی معقول قابل مثلاً ارائه رجوع مناسب سهلی چون این کارا کاری نداره بذاریم مثلاً دانشجوها چه راههایی جلوشونه مثلاً معلما چرا کارگر اهی جلوشونه؟ مردم خانه خانم خانهدار چه راهی جلوشه؟ بچهها چه راههایی ممکنه جلوشون باشه؟ درسته؟ بزرگسالا ممکنه حتی سالخوردگان ممکنه چه راهی امکانپذیر باشه بتونن یه عملیاتی رو انجام بدن. اگه هر کسی من میگم مثلاً حتی ما میگفتیم که رو این دیگه فرصت نشد. گفته بودیم برا دوستان ت نشد. گفتیم هر کی تو خونه حتی ببینه که یه لامپ الان اضافی خاموش کنه. بچهها یاد بگیر یعنی ما میخوایم کمک کنیم به جریان حفظ کشور یه لامپ که خاموش بشه ظرفیت کشور پایدارتر میشه درسته؟ برق کمتر میره مردم وقتی برق کمتر میره آسایش و آرامششون بیشتره یه لام خاموش کردهها ولی احساس کنید با تو جهاد شرکت کرده نه فقط یه لام خاموش کرده توی روایت خیلی زیباست میفرماید که اگر شما یک قدم یا یک درهم در راه تثبیت ولایت بردارید مطابق ۱۰۰ هزار درهم در راه خیرات دیگهست یعنی اگر شما حکومت اسلامی رو به عنوان هور ولایت ببینیم یه کاری که تثبیت حاکمیتو بده یه قدم یه لام خاموش کردن تثبیت حاکمیت میگه مطابق هزار هزار قدم دیگهست که تو راه خیر دیگه کمک میکنی به فقری فقرا همینجور عادی که فقیری رو سیر این خوبه اما میگه اینجایی که تثبیت ولایت بشه خیلی زیباست اینا تو حوادث غدیرم هست تثبیت ولایت بشه ۱۰۰ هزار برابر بعضی روایات ۲۰۰۰ هزار برابر یعنی ۲ میلیون برابر اثر نسبت به اونجایی داره که فقط یه خیره تنهاست خیر مرتبطه با چی هستش؟ حاکمیته. درسته؟ اینجا میشد همه مردم رو کمکم دخیل کنیم یا نه؟ میشد بگیم که نون رو یه خورده صرفهجویی میکنن غذا رو برنج رو یه خورده صرفهجویی میکنن تا اگر الان یه موقع نونوایا کمه نمیخوادم بگی نخر که طرف احساس میکنه تو تنگنا قرار میگه تو مصرفت یه خورده رعایت کن. این رعایت کردن صرفهجویی تو مال خودشم هست. یعنی احساس نمیکنه تو من مصرفشو جلوشو گرفتی نه میگه یه خورده از این که میخوری کمتر حکم حتمم نیست با اختیارش از این ساده شروع کنید تا تو هر جایی امکانش که میشه یعنی شدنی بود که ما همه مردم رو چیکار کنیم دخیل تو جهاد کنیم یعنی احساس کنه اینم یه قدم یه پیرزن در خانهست یه پیرمرد در خانهست ولی احساس بکنه که اینم دخیل در چیه در جهاده یه بچهست با اون پدرش وقتی میره لیوان دست اینه شربت و پدر میرزه تو این میده دست راننده اینم احساس میکنه تو جهاد امروز شرکت کرده. ببینید این جهاد اونوقت وقتی کسی شرکت کرد بهش پیدا میکند. کمک کرده دیگه. این حدیثم بگم که ببخشید وسط کلامتون شد. عیسی علیه السلام یه حدیثی دارد که میفرماید که قلب الانسان حیث ماله. قلب انسان اونجاییست که مالشه. بعد میفرماید اموالتونو در آسمان سرمایهگذاری کنید تا قلوبتون آسمانی بشه. بعد محیالین تو فتوحات میگه که این رو همه بهتر مو سامری انجام داد. سامری قبل از ت عیسی هم میگه اونو انجام داد زینت مردم رو گرفت از خود مردم تقاضا کرد زینتهاشونو بیارن آب کرد ک کرد کرد گوساله بعد به مردم گفت من این به اصطلاح گوساله خدای شماست چون زینت خود مردم بود از خود مردم بود به سرعت این مردمی که تازه از دریا عبور کردن شدن گوسالهپرست چون زینت خودشون توشون بود خیلی نکته ظریفیه ها دقت میکنید زینت خودشون توشون بود خودشون رو دیدن غیر ندیدن اگر ما یاد بگیریم که مردم رو شریک کنیم همونجوری که امام وقتی جریان قبل از انقلاب برا فلسطین گفتن فلان مقدار کمک میخوان برای بازاریا گفتن ما میدیم امام فرمود نه اعلام کنید هر کسی یه یه تومن مثلاً بده هر کسی انقدر بده نمیخوایم یه دفعه میخوایم همه شریک بشن توش این شریک شدن همه همون کارست که تعریف کردنه که راههای تعریف کار خیلی مختلف میشه بله ببخشید سؤال اولم این بودش که این مسیر اصلا مسیر درستیه که میگم شاید بشه همینو تک ترشم کرد. یعنی حتی اگر یعنی بالاخره همه شبکهها بدونن اگر یه موقع بحرانی به وجود میاد اول باید خودشون از اون کپ شدن بالاخره کپ کردن دربیان و بعد بالاخره به یه بانک ایدهای بالاخره شروع بکنن. یه سؤال دومم در مورد
اگه بقریا ذخیره شده باشه حوادث هیچ موقع مباین با هم نیست مختلف هست اما مباین نیست. اگه شما ۱۰۰ تا ایده رو توی مثلاً اینجا الان ذخیره کرده باشید هر حادثهای بعد از این زلزله باشه، سیل باشه، نمیدونم آفتهای دیگری باشه، خیلی از اینها اونجا هم به کار میاد باومیسازی اونجا. لذا این ایدهها رو به عنوان قاعده ببینید نه واقعه. یعنی یه جوری باشه که کاملاً قابل تطبیق با چی باشه؟ با شرایط مختلفم امکان پذیر باشه. اگر اینجوری دیدیم قاعده دیدیم نه واقعه خود این ایدهها همیشه به کار میاد مثل اینکه قرآن کریم از این سنخ استفاده میکنه. بله.
مثال دومم در مورد همین م بالاخره الان یعنی بعد از این بالاخره اتفاق آتشبس و اینها با خانواده شهدا مخصوصاً شهدایی که بالاخره روز آخر بودن یعنی هنوز که هنوزه مراسمات تشریح برگزار نشده شاید همچنان یعنی بالاخره خانوادهها یهو انگار وارد یه مثلاً شوکی شوک زدگی شدن که مثلاً یه فرزند من ش البته میگم هر بالاخره نمونهای که این روزا ما میدیدیم مادران شهدا همسران شهدا حرف شون این بود که فدای سر آقا ایشاالله سر آقا سلامت باشه ولی سابقه داشتیم و مثلاً ما تو چند راهی بمبارانه که بود شهرا کم بودن مثلاً من یادم نمیره یه دفعه قم یه جمعیت زیادی شهید آوردم مردمم تو قم زیاد نبودن یعنی مردم از حرم تا گلزار شهدای قم رو دوییدن پشت جنازهها نه راه برن جمعیتم انقدر نبود یعنی گاهی جنازهها نزدیک بود بیفته چون جمعیت زیادی نبود که اینا رو بگیره انقدرم نبود که بتونن صفوف رو راحت بنی ممکن بود بازم چیکار کنن موشک ب بزنن یعنی دوییدن اما شده بود مثلاً اصفهان یه روزی ۳۰۰ تا شهید تشریح کردن تو تاریخ اصفهان درسته
چقدر یه ۳۰۰ تایی
یه ۳۰۰ تا که یادمه حالا اگه ۷۰۰ تا دیگه رکورد اون میشه که اگر ۷۰۰ تا مثلاً ببینید رسیدگی به خانواده اونا رو چهجوری کردن که شدنی شد الان ما کل شهدامونم به اون مقدار نمیشه در مجموع پس شدنیه که ما بتونیم چیکار بکنیم مردم رو خلاصه بتونیم اون پشتیبانی رو داشتیم من زنگ زدم دوستان هوافضا خب خیلی اونها آسیب دیده بودن به اون ارتباطاتی که دوستان نزدیک آقای حاجیزاده دیدم اینا همه چی براشون قابل تحمل شده ولی میگن اینکه تشییعی نشده هنوز دلمون خالی نشده یعنی هنوز آروم نشدیم یعنی یه جوریست که یه دینی احساس میکنیم فشارمون میده گلومونو گرفته که نتونستیم یه حقی اداته اگر این حق اداه در مؤمنین این همه به تش به اصطلاح سفارش شده یکی از حقوق مؤمنین شرکت در تشناس مؤمنانه اونم دیگه شهید که باشه یه خورده تعلم دل به اصطلاح خانوادهها کمتر میشه هرچند بالاخره حرف اینا که ما میگیم اونایی که اونا میکشند و میچشند اون عینشه بله پس باید مراقب باشیم بیتفاوت نگذریم نسبت به جریان شهدا و بهخصوص یک دو هفته که میگذره از اون رفت و آمدهای اون موقع مهمتره چون اول شلوغ هست سرشون اما بعداً معمولاً چی میشه؟ خلوتتر میشه آقا بسم م الله الرحمن الرحیم السلام علیک حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
عرض کنم خدمت حاج آقا ما وظیفهای که به عهده ما قرار دادن بحرک رصد هست و این چیزی که شما فرمودید این سؤال به ذهن من خورد البته بود یعنی این یکی از دغدغههای ما بود خب ما اون چیزی که شما در مورد حضرت آدم فرمودید که یک جنبه عرضی داره و یک جنبه روحانی و معنوی عمده ما این رصدی که در میدان انجام میدیم این جنبه ارزیشه برای جنبههای روحانی و معنوی که اون حال مردم هست یک سری شاخصهایی وجود داره که باید اندازهگیری میکنیم معمولاً خب شاخصهای ارضیمون تقریباً مشخصه ولی در شاخصهایی که بخوایم ببینیم حال مردم چهجوریه اون حال روحانیشون و این کارها به سمت بهبود اون حال روحانی ب تو این موقعیت کنونی چه در این بحث جنگ هست چه در این بحث آخرالزمانی هست چه شاخصهایی الان مهمتره که ما به اون سمت بریم و اخصها رو اندازه بگیریم از مردم و بتونیم بگیم آقا الان حال این است و وقتی که بفهمیم و چهجوریه دیگه برنامهها به اون سمت هدایت بشه برای اجرا این شاخصهای روحانی و معنویه که امروزه به نظر به نظرتون خیلی مهمتره و ما باید به اون سمت حرکت کنیم اگه بفرمایید راهنمایی کنیم
نگاه خوبی که باید پیدا کنیم این است که اون نگاه زمینی از نگاه آسمانی جدا نیست اون نگاهی جداست که نگاه زمینی صرفه یعنی اگه نگاه زمین و الا نگاه آسمانی از زمین شروع میشه نه نگاه زمینی از یه مرز به اصطلاح زمینی که تمام شد از اونجا آسمانی شروع میشه دقت بکنید یعنی ما تو کم من فت قلیله قلبت فعثیره بهدل واللهصابرین نمیاد بگه نفر اصلاً اثر نداره اما میگه نفر تنها تأثیرگذار نیست درسته نفرو به کار میریم ف یعنی جمع باید یه جمعی باشن اگه هیچکی نباشه که ید یه جمعی باشن اما قلیل و کثیرش درسته این قلیل و کثیرش میگه به قلت و کثرت نیست و کثرتو و نفر رو میخواد اما غلت و کثرتو برمیداره که قلت و کثرت ملاک نیست قلت و کثرت مال عدده اما نفر رو میخواد ببین چقدر زیباست یعنی ما اون به اصطلاح جهات ارضی رو میخواهیم اما اون جهتش که این میچسبونش اینو به زمین و زمینی میکنه رو نمیخوایم ما موشک میخوایم ادو وربخیر ترحب بهدو عدو که باید این در حقیقت چی بشه قوه باشد اما اتکامون و اعتمادمون فقط بر این نیست بله
بله یعنی تمام اتکامون بر این نیست که باید موشک باشه اما اگه مردمو جا انداختیم که موشکان که دارن میزنن درسته خب مردم خودبهخود فرهنگشون شه اگه موشک داشتیم زدیم برندهایم خورد برندیم نخورد بازنده میشیم در حالی که برنده و بازنده بودن به تعداد زدن موشک یا خوردن موشک نیست موشک میخواد اما موشک داشتن تعداد خورده و زد وقتی که داوود در مقابل لشکر تالوت در مقابل جالوت قرار گرفت لشکر جالوت خیلی عظیم بود همه مسلح همه رزمدیده ارتش لشکر تالوت کی بودن تبعید بنیارائیلی که از شهر بیرونشون کردن زناشونم گرفتن بچههاشونم گرفته بودن که ی بیوتشونم خراب کرده بودن هیچی نداشتن تو بیابونی اینا جمع شدن حالا یه لشکر شدن یه آموزش ضمنی دیدن اینا اومدن در مقابل یه لشکر رزمدیده آماده سرتا پا مسلح قرار گرفتن خب این چی میشه اینجا خیلی سخته که این بگه من میتونم مقابله میگن لا تا قتلنا درسته بعد یه جا میرسه میگه که داوود آمد اینشو میخوام بگم حضرت داوود آمد وقتی اومد گفت چیه همش میگید نمیشه نمیشه فتن تو که ندیدیش داوود نوجوان بود گوسفندچران بود ۳ تا داداشاش توی لشکره تالوت بودن این غذا آورده بود براشون گفتن خلاصه نمیشه تو ندیدیش ببینی تو هم زهرت میترکه از بسک اینا گفت بعد صبح ج د تا لشکر مقابله هم قرار کرد گفت نشونم بدید جالوت کدوم گفتن اون بزرگتره از همه که جل اونجا وایساده غرق خلاصه این جالوت این فلاخون داشت اینا میگن فلاخون داوود که اینا میگن یه قلاب سنگ داشت قلاب سنگشو براش سنگ گذاشت گفت اون داوود گوسفنداشو با اینا میچرون. یعنی وقتی گوسفندا یه جا خطا میرفتن این با این سنگ مینداخت. گوسفنده میدونست که باید برگرده اینور. این سنگه رو گذاشت تو این قلابه و چرخوند و چرخوند زد پرت کرد طرف جالوت خورد به پیشانی جالوت تا خورد جالوت از اسب افتاد زمین مرد فقتل داوود جالوته بهذن الله داوود جالوت کشت. بعد قبلش فهزموهم به اذن الله. اینا همشون فرار کردن اصلاً به درگیری هم کشیده نشد. یعنی این همه رزم و این همه امتحان و زمایش و برو و بیا و لا تا به جالود و جنوده و کم من فت قلیله و ربنا افرغ علینا صبرا و مبتلیکم به نهر فمن شرب منه و همه اینا رو ببینید چقدر به اصطلاح مقدمه چینی خدا کرده و چیده و تا اینجا آورده ریزشها ۴ار بار ریزش شده تو لشکر تالوت ۴ار بار حالا دیگه الان وقت نیست بگم که تا اون آخرین ریزشش اون نهر بودش ولی یه سنگ گذاشته سنگ گذاشته تو قلابم گذاشته اما قلاب رفت خورد به پیشونی جالود این خوردن به پیشانی جالود کار خداست که وقتی فرمانده میخوره میفته لشکر منحظم میشه این روایت الهی از مسئلهست یعنی موشک میخوایم اما اینکه موشک بره بخوره به کجا یه دونه فقط گاهی ممکنه یه موشک داشته باشیم درسته یه موشک بره بخوره به اون جایی که یه دفعه نظام اینا رو اصلاً بپاشونه این روایت الهیه پس تعداد موشک ک مسئله نیست تعداد موشک روایت زمینیه اصل داشتن موشک اینکه ما رمیت اذ رمیت ولاکن الله رما ببین آدم اون موقع هر جوری که تو با این قص زدی میگی خدایا من یقین دارم اینو زدن زدنیست که تو میپسندی من وظیفهمه همه گرهها رو بگیرم شلیک بکنم نه همینجوری پا در هوا بزنم درسته سید حسن نصرالله داره سخنرانی میکنه میگه نگاه کنید الان به دریا اون به اصطلاح ناچه ساغر رو ساقر یا سائر نمیدونم سائر ناوچه سائر رو گفت نگاه کنید اولین بار بوده اینا شلیک میکردن هنوز شلیک نکرده بودن که بگی قبلاً تجربه داشتند و با یقین یه یقینی داشت گفت نگاهش کنید الان زنده برنامه زنده این نگاه کردن در همون لحظه این شلیک که شد رفت خورد ناوچه سائر خلاصه چی شد آتش گرفت و مندم خیلی عجیب شد یه دفعه اصلاً اینا یهو چی شد صحنه عوض شد عقب نشستن یا ما زدیم اون گلوبال هال رو چی رو
گلوبال هاک هاک یا هالک
هاک گلوبال هاکو زدیم اصلاً تو تصور این چشم فتنه بود اون موقع چشم فتنه بود همه اون رلندهای ترامپ یهو خوابید اون دوره چشم آخرین لبه تکنولوژیشونو زدیم یهو این همون پیشانی جالوت بود پیشانی جالوت بود یه دفعه تشکرم کرد که هواپیمای ما رو نزدی که اون مثلاً تعداد چیز بود تش واقعاً تشکر کرد از ایران که د تاشون با هم نزدیک همون تو یه افق بودن یعنی میتونست اونم بزرگتر از اینم بوده میتونست بزنه بعد خدا رحمت کنه این آقای حاجیزاده نقل میکرد میگفت وقتی زدیم این گلوبال هاکو خلاصه دوستان لابد بعضی ارتباط داشتن میگفت بلافاصله این قواسای چیزو مردمو بستیشن قواسا رفتن تمام تکهها اینا رو داد تکها رو نشون میداد گفت ببین این تکههای گلوبلها که هست تمامشو بازسازی کردیم گفتین خلاصه رادار سار از اونجا ما یاد گرفتیم. گفت رادار سارو مال تکههای همین گلوبالها که اینو آوردیم رادار اونجا داشتن تکههاشو گفت رادار سار که مهمترین راداریست که اینا داشتن تو اون تعبیه کرده بودن ما از اون درآوردیم. گفت اینه با مهندسی معکوسش کردیم رادار سار با این درست شدش که بالاخره هم زدیم هم غنیمت شد هم پله عروج ما شد میشه یا نمیشه این روایت الهی مسئلهست درسته روایت الهی اون یکی چی رو خوا ام کیو امکیو و ت و آر کیو هفت و حالا من اسماش آر کیو هفتو نشست حالا نشوندیم حالا مهم نیست یه دفعه صنعتشو تمام این الان اغلب پهبادهای ما بازسازی از رعونه سه چار قطعه از سه چار قطع ازش ساختیم ۱/ سوم و دو سوم و نمیدونم س۳/ سوم و چی دیدید یا نه بزرگ داره کوچیک داره متوسط داره همه از روش ساختیم آب پاششو نمیدونم چی چیشو چی چیشو همه رو از رو همون ساختیم یعنی یه دونه از اینا رو نشون دادیم یه دفعه یه صنعتی رو بر اساس اون مهندسی محکوس کردن شکل دادن شدنی این روایت الهی از مسئلهست دقت میکنید که خدا میتونه بشونید یا بشینه و اینجور قدرت داشته باشید باور کنید تکههاشو از تو اقیانوس تا آمریکا اومد بفهمه چی به چی شده کجا شده اینا شبانه خلاصه ترتیب تکههاشو دادند و بیشترشو تونستن به دست بیارن تو این نگاه اگر که روایت الهی از مسئله رو ببینیم روایت م الهی جدای از زمینی نیست الهی دن زمینه. پس ما یه روایت جدا نداریم میگیم از اینجا باید روایت ال زمینی رو بلدیم الهی رو بلد نیستیم میگه نه زمینی رو باید الهی کنید اگر این نگاهو کردید درست میشه و این زمینی کردن الان مورداشو الی ماشاالله حالا تو قرآن ذکر کرده یه سریشم ایناست یه مدلشم ببینید من مثال ساده میزنم کاری که شهید آوینی کرد توی روایت فتح آسمانی کردن روایتهای زمینی بود درسته اینم خودش یه مدل عینی بود که آسمان یعنی آدم میدید آرامش پیدا میکرد از جنگ شوق پیدا میکرد به جنگ یادتون هست یا نه یه نوع دغدغه پیدا میکرد یعنی انگیزه توش ایجاد میشد نه ناامیدی بله
حسد دیگه چرا نبودم چرا نشد من نتونستم یعنی یه انگ این میشه روایت الهی روایت الهی انگیزهسازه روایت الهی حرکتدهندهست روایت الهی تکاندهندهست روایت الهی شوق آفرینه اینا روایت ی اما روایت زمینی نظارته این ۱۰ تا زد تلویزیون وا من میگم چند ساعت پای گوشیها نگاه کننده به صحنه جنگ بودیم نه جنگنده مجاهد نبودیم ولی چیکار میکردیم نگاه میک رصدم نبود نگاه میکردیم چون رصدم یه انگیزه توش میاد نگاه میکردیم مثل که دوربین مداربسته گذاشته باشن درسته ما هم داریم از اینجا احساس مجاهدت دیگرانو میکنیم بعدم تو تو بهشت به ما میگن نگاه کنید اونا که رفتن تو بهشتو نگاهشون کنید شما از اینجا نگاه کنید اونا تو بهشتن نگاهشون کنید داریم این روها این همینه تفاوتش این میشه یعنی اونی که مجاهد در صحنهست میره تو بهشت اونی که نگاه میکنه به صحنه اونم نگاه میکنه به بهشت رفتن اونها بله سلامت باشه
حاج آقا عرض ادب و احترام خیلی ارادت عرض به خدمتتون که من یه چیزی رو فهم کردم یه چیزی رو خیلی دقیق متوجه نشدم میخوام یه توصیهای خدمت شما بشنوم این مراتبی که فرمودین در رابطه با بعد از این جذبهها و یه تنظیم توقع معقولانهای که فرمودیم و بعد هم راهکاری که بود مبتنی بر محبت و تعریف کار من اینطور اینو فهم کردم که این برای عموم مردمه حالا ما احتمالاً خواصی رو باید متصور بشیم که در تشکیلاتهای خودمون سرپنجههای عملیاتی ما هستن مثل ما در بسیج مثلاً بسیج دانشگاه یا هر تشکیلاتی که اینجا هستن سر شبکهها هستن افرادی رو به عنوان افسران خودشون در استانها و در محلهها و شهرها دارند که ما خودمون متوقع این بودیم که اینها آمادهتر از این حرف هستن که ما تصور ما آمادگی فراتر بود و درسته که شاید با سرعت عمل خوبی یه سری اتفاقها افتاد اما اختلالهایی هم وجود داشت که از ایدهها تا اجرا الان میبینیم که اشاره میشود که فاصلهای وجود داره ایدهها بسیار بود اجراها کم بود یه بخشیش این اختلال عدم فعالیت به موقع این افسران جنگی و سرپنجههایی عملیات ما بود
آیا اصلاً این مرتبه بندی که فرمودین اگه ما باید الان این توقع معقولانه و نسبت به این افسران هم ته باشیم یا نه باید توقع بیشتر داشته باشیم و توصیهتون برای بهتر شدن سرعت عمل سرپنجههای عملیاتی ما چیه؟ برای این دسته چه بکنیم؟
البته برای مؤمنینی که ما هستن توقعمون خیلی زیادتره مثلاً جاهدو فلهه حق جهاده ما از مؤمنین در کار حق جهادو میخوایم راضی به اون مرتبه نیستیم اما این خواستن یعنی با ایجاد اعتماد به نفسه ببینید ما تو جریان زمینی مسئله که خیلی سادهست. ما تو آفند و پدافندمون چقدر عیب پیدا کردیم تو همین عملیاتها؟ چقدر کسانی که حالا یه خورده اخبار مطلعن مثلاً ما تو پدافندمون که خیلی مشکل پیدا کردیم تو آفندمونم خیلی مشکل پیدا کردیم یعنی اینجور نبود که راحت هر چیزی تصور میکردیم قبل از این که محاسباتمون رو محاسب اولی فکر میکردیم میشه شد نشد یه دفعه یه سری دستگاهها از کار افتاد یه سری از کار افتاد حالا خیلی نمیشه خیلی آدم خبر دارم بگه هر چیزی رو یو از کار افتاد اینا یه دفعه چهجوری تونستن وقتی که اون معظم به اصطلاح دشمنان ما البته میدونن خودشون دوستان نمیدونن فقط خب همون برای خالی نشدن دل دوستانم همین خوبه که آدم گفته هم نشه خیلی از اینا حالا هرچند دشمنا خودشون میدونن یعنی یه دفعه چی شد که اون توانایی رو که مثلاً ۱۰ فرض میکردیم تو یه مرتبهای یهو تقلیل پیدا کرد به ۲۰ تو یه مشکل یه گردنه یه گلوگاهی که اصلاً دست مام نبود احتمالشم نمیدادیم پیشبینیشم نمیکردیم درسته؟ خب یه دفعه مردم که نمیتونن اینا جنگه نبایدن بدونن درسته ولی حفظ کردن روحی خودشون هیچکی نفهمید هیچکی نفهمید چرا یهو زدنا کم شد تعدادش توجیههای خوبی هم شد گفتن هدفمندتر شده خره بهتر اصابت درستم بود خدا این کارو کرد بهتر اصابت میکرد اوایلی رو بیشتر میزدن اما بوا عواسط به بعدو کمتر تونستن بزنن خدام روایت الهیه یعنی اونجایی که تو کارتو کرده بودی اما یه گیری بود که احتمال نمیدادی پیش آمدش و الان شناختی خب الان شناختیم یه راهکار پیدا ما مردم اومدن فکر میکردیم این توان و این جمعیت این مقدار کار ازش میاد بعد یه دفعه دیدیم نه نشد اول این است که اون گیررو تو خودمون ببینیم چرا نشد نه فقط تو اونا نگیم اونا گیر داشتن چی بوده گیر ما چی بود نتونستیم اینا رو خوب به کار بگیریم یه مثالی بزنم بد نیست برای رفع خستگیتون من یه سالی رفته بودم دانشگاه ما ۲ تقریباً ۷ سال دانشگاه میخوابیدم یه سالی که رفتم یه دانشگاهی بعد اونجا خلاصه یکی از بچهها گفت حاج آقا میاید اتاق ما باشید چند شب ماان گفتم باشه چند شب اتاق م این روزه میگرفت از بچههای المپیادی هم بود خیلی هم دو رشته رم با هم میخوان پزشکی و ک رو شیمی رو پزشکی و شیمی رو شیمی رو دانشگاه تهران میخوند پزشکی رم دانشگاه علوم پزشکی بعد خلاصه اتاق اینا نبودی نابقهای بود همون موقع مقاله به اصطلاح تو این آیسآ هم داشت و ازشم تقدیر شده بود و خلاصه هیچی بعد چند شب گفت من حاج آقا من صحرا برای روزه بیدار نمیشم روزه میگیرم بیسحری بلند شم خوابم بپره تا شب سردرد دارم بیرو بیسری روزه میگم نمازم که رفتید بخونید رفتید نمازو خوندید اومدید منو صدا کنید من بلند میشم خلاصه چشاشم وا نمیکرد تو اتاق از این روشویی بود همونجا وضو میگرفت که چشم وا نمیکرد که خوابش نپره نمازه رو دو رکعت سریع میخوند و میخوابید خداییش سال بعدم من رفتم حاج اگه پارسال مثلاً سختتون نبود چند شب بازم پیش ما گفتم نه ما که پارسال تو کاری به ما نداشتی که خلاصه ما اینجا بودیم تو هم خواب بودی بالاخره کاری به ما نداشتی که همزمان توی دانشگاه تدریس میکرد همون وقتی داشت درس میخوند انقدر استعداد زیاد بود توی دانشگاه تدریس میکرد بعد خلاصه سال گفتش اون سال این آش بود و نامزد کرده بود. نامزدم کرده بود نامزدشم خلاصه همین تو خوابگاههای امیرآباد این خوابگاه اینجا بود اونم خوابگاه اونورتر بود خانما این خانم چیزم خیلی عطواری بود نامزدش غذای خوابگاهرو نمیخورد خب اینام سلف نداشتن دیگه غذا رو باد میگرفتن بردن تو اتاق اونجا تو دانشگاه علوم پزشکی سلف نداشت خوابگاهش خلاصه این دو شب یه غذایی رو آمد میخرید صبح ۲ ساعت قبل از اذان بلند میشد این این غذا رو فراوری میکرد، آمادهش میکرد، میرفت از دم نرده. دیدید شما دیگه دانشگاه تهران دیدید که خوابگاهها نردهست؟ خ خان خانما نمیذارن اون موقع بیان بیرون دیگه. ما اونجا ۱۰ سال اقلاً فقط خوابگاه پزشکی بودیم. خوابگاه داشتم نرده میداد به این خانم و برمیگشت میومد. بعد غذا گرفتن اینو دارم میگم عمدی دارم میگما خیلی توش حرفه غذا رو میرفت بچهها باد بلند میشدن سر میرفتن غذا میگرفتن هر کی از اون آشپزخونه میگرفتن میبردن اتاقاشون. این گفت بچهها امسال بدید من من غذاهاتونو چند تا اتاقو میگرفت میگفت من میگیرم میام سفره رو پن میکرد آماده میکرد صداشون میکرد این بچهها میومدن بعد دیگه آخر ایثارشم این بود که شستن ظرف تو اینجاها برای بچهها پسرا خیلی سخته ظرفا رو مصرف میکنن تمام که شد مجبورشن میشورن اینا رو من میگم من از بچهها بیشتر تو خوابگاه بودما یعنی اگه بچهها خلاصه من بی باور بعضی سالها ۲۰۰ شب تو خوابگاه خوابیدم ۲۰۰ شب تو سالا بعد بعد بچهها ظرفا تموم که میشد میشستم دیگه آخر عیساش گفت بچهها امسال ماه رمضون شستن ظرفا مهمون من دیگه خیلی چیز بودا ایسارا خانما شاید حالا درک نمیکنن که این شستن ظرفو اونم ظرفی که گرم کرده باشه غذا توش سوخته باشه معمولاًهم میسوزونن میره اینو میذاره رو گاز میره مثلاً یه چیزی ورداره یادش میره بعد میبینه به بلند اینا رو مکرره حالا اون دوستانی که سابقه تو خوابگاه داشتن زود میگیرن که چی بوده بعد این این چی بود اینو میخوام بگم بود پارسال تا امسال چه تفاوتی توش شده بود که انقدر انرژی امسال داشت پارسال اصلاً خلاصه میگفت صدام نکنید بیرسحری روز نمازشو اونجوری خلاصه این امسال ۲ ساعت قبل از اذان همه بچهها رم صدا بکنه غذا اونا ارم بگیره ظرفا ارم بشوره با نشاط و سرحال و کیفورم بود این آخرین درجهشم نبود سردرد نگ
نه اصلاً سردرد نیست سرش خوب بود یعنی هیچ هیچ ببینید این یه مرتبهست ما تو وجودمون اون که اول عرض کردم انسان جبلت حب من ینفعها و بغض من ازربها هر چقدر اون محبته بیشتر بیدار شه توان انسان به اندازه اون محبته بیدار میشه اینکه تو جریان حمله به کشور ما این مقدار ایثار و گذشت و حال و این مال این بودش که اون محبته نسبت به حفظ در حقیقت اسلام و کشور و میهن و حالا هرچی که برای هر کسی یه دفعه خلاصه بالا اومد این شدت همه توانها به راحتی اومد ما نتونستیم تو صحنه خوب استفاده کنیم توقعهم نداشته باشیم بعد از اینم انقدر بمونه اگر بتونیم این جریان روایت الهی از بعد از این و جنگ شناختی رو یه جوری باورگونه برای مردم مطرح کنیم که این محبت توش گل کنه به همین مقدار بیداری و توان ایجاد میشه پس اون چیزی که باعث شده ش که نشه اون مرتبه کمال استفاده مال این بوده که این محبته یهو کمرنگ میشه یهو کم تا کم میشه اراده تابعی محبت است یعنی به جایی میرسه به یکی از انبیا خدا گفت فردا از خواب که بلند میشی هرچی که دیدی وردار بخور اولین چیزی که دیدی اولین چیزی که این بلند شد بنده خدا از خواب بلند شد این حالا بگیم مثل ما میگیم پنجره اتاقش باز بود کوه رو دید اولین چیزی که دید کوه رو دید گفت عجب حالا کوه رو که گفت خدا فرموده دیگه نبیه دیگه خدا فرموده راه افتاد به ت این کوه گفت باید برم کوه رو بخورم دیگه دیگه غیرعا یعنی ما نگاهمونست که غیرعقلیه نه نبی چون باور داره میگه اگه خدا گفته حتماً هرچی به طرف کوه میرفت قاعده این است که وقتی زاویه دید آدم جلوتر میای ارتفاع شیب چی میشه؟ بلندتر میشه دیگه از دور که میبینی زاویه سینوسی خلاصه یه طور نشون میده اون به اصطلاح ضلع مقابل این سینوس رو وقتی نزدیکش میشی هرچی فاصله این ضلع زاویه بالاتر میره بزرگتر میشه دیگه بین کف تا صدر زاویه سینوس بزرگتر میشه. خب این هی رفت جلو دید این کوچیکتر میشه. برخلاف قاعده که آدم میره جلوش میگه رسید رسید رسید یه لقمه شد برداشت گذاشت دهنش گفتنین اون غضبه که انسان از بیرون ابتدا که میبینش غیرقابل کنترل میشه آدم رو میبره میبلعه. اما اگر انسان با این باور بره جلوش بعضی حالا داره صبره د تا هر دو امکان پ ه یه لقمه بشه برا آدم مسلط بشه بهش این محبته از این سنخه که واقعاً بیداد میکنه شهید مطهری یه حرفی میزنه خیلی زیبا میفرماید محبت مثل انرژی هستهایه آدم اول که نگاه میکنه اورانیوم رو یه چیز آرامیه اما اگه این شکافت هستهای با اون چیز کرده میشه انرژی آزاد میکنه اصلاً آدم باور نمیکنه میگه محبت و درون انسان انرژی هستهایه وقت تمام شده بله راهکار تربیت در خواص رو چطور پیدا بکن انتخاب
باید این باید حقیقتاً اون نقطههای محبت رو باید ببینیم نقطههای محبت تو چه جیز شکل میگیره مثلاً حول رهبری مثلاً وغن به رهبری برای بعضیا ممکنه میهن باشه برای بعضیا ممکنه چی باشه مثلاً خانواده باشه برای بعضیا هر کدوم اون علقه هر چقدر این علقه بالاتر دیده بشه هرچقدر این علقه با یعنی اینکه دین الدین الا الحب ض پیغمبر نشسته بود دورش اطرافش صحابه نشسته بودن بعد اونجا حضرت فرمودن که خلاصه محکمترین اییمان اوسق محکمترین ریسمان دین چیه؟ گفتن شما اعلمی شما بگو گفت نه میخوام شما بگید یکی گفت نماز یکی گفت روزه یکی گفت نمیدونم حج یکی گفت جهال گفت همه اینا رو میس حبل ایمان هستن عروه ایمان هستن اما اوثق عیمان الحب فلا البغض فی الله حب و بغض ما اگر بتونیم بغضها رو نسبت به دشمن دشمنی که بالاترین دشمنیه هرچه کینه شدیدتر باشه قدرت بالاتره هرچی محبت بالا محبت برای حفظه بغض برا ترد مقابله یعنی د تا این حب حفظه حب من ینفعها و بغض من ازربها بغض به ضرر دردن اگر این د تا رو هر چقدر ما بتونیم حب و بغض رو تو مردم به اصطلاح چیکار بکنیم بکنیم به سمت تمرکزش. این باعث میشه که تواناییها بیدار میشه. این کا راهکار میطلبه. باید رو این کار بکنی. محور حب و بغضه. لذا اساس دین تولی و تبریه و این سیاست دین خیلی عظیمه. هیچ چیزی مثل حب و بغض نمیتونه ت و خدا دین رو جوری کرده که مردم با حب و بغض فطرتاً آشناان. نمیخواد به کسی بگی محبت چیه. نمیخواد به کسی بگه محبت چیه. اصلاً لزومی نداره بگی محبت چیه. بلکه فقط ممکنه خطای در محبوب کرده باشه اونو اصلاح بکنی یا شدت بدی به اصطلاح محبتشو به محبوبش بله دیگه حالا یه آخرین سؤال باشه شما میفرمایین
آره یه س
بشه چون مثل که گفتن یه جاسه دیگه هم جواب دادن چند دیگه
بله
ببخشید سه بله مورد که آماده شده
بله بله بله بله بفرمایید
یه نکتهای حاج آقا داشتم سؤالی در حقیقت در مورد این بحث تحلیل این ش این روزها حالا شما برای این نکته به درستی میفرمایید که داخل تحلیل آتش بس و موضوعات اینطوری رو عرضی و اینکه مثلا چند تا ما زدیم چند تا اونها زدن تحلیل نکنن یه نگرانی که شاید این هسته سختی که در حقیقت میشه گفت انقلاب داره و امروز فکر میکنیم که اتفاق افتاده یه حس بدی اتفاق افتاده در بچهها به خاطر همین مثلاً آتشبس اون همین هستش که از اینجا نشت میگیره و میخوام این دوگانه رو شما حل بفرمایید حضرت آقا فرمودن که اگر مثلاً آمریکا وارد بشود ما پاسخ پشیمان کننده میدهیم اگر اسرائیل این اتخالو بکند ما این اتفاق رو براش رقم میزنیم الان ما در شرایطی هستیم که از یه طرفی هم گفتن که مثلا تو همون پیام اول تلویزیونیشون اگه اشتباه نکنم گفتن که بهخیر فرماندهان و نظامیان ما میجنگن مردم هم پشت سر اینها هستن بهخیر یه فرمانه که شما برید بجنگید مردم شما هم پشتیبانشون باشید اما امروز میبینیم که اون چیزی که آقا خواستن از فرماندهها که پاسخ پشیمانکننده بدهید اتفاق نیفتاده یعنی ریکا که همچنان داره برای ما رو عجز میکنه. اون سمتم که برای ما دوستان میگن که ما دوستان که نه این دشمنان میگن که آقا ما تونستیم بالاخره ایرانو شکست بدیم و بالاخره ضربات مثلاً فلانی زدیم بهشون و همچنان هم در حمله به ایران بازه. یعنی ما الان یعنی واقعیتشو بخوایم بگیم حالا این چیزا ضبطم میشه ولی الان عملاً اینطوریه که ما آقا رو نمیتونیم دیگه در منظر عمومی ببینیم. یعنی از این اتفاقی که الان افتا
البته بذارید به عهده آقا آقا نماز نصر رو هم همین تهدیدات یادتونه؟
بله
اون محافظی که برای این کار برنامه زی میکرد میگفتش که این آقا که تا آمد نماز بعدم بیشتر از همیشه نماز عصرم خودش خوند بعدم نشست با مسئولین اونجا گفت ما جون بهلب بودیم که آقا سالم برگرده برسه آقا اصلاً عین خیالش نبود گفت ما تا آقا نرسید به مقرش لحظه به لحظه خلاصه جون به لبیم یعنی احتمال یعنی حالا اینم در عینی که این خطرات هستش سؤال بنده اینجاست که ما الان باید کنیم چهجوری اینو جواب بدیم الان
فرمون آقا که فرمودن که آقا بالاخره یه بشونین سر جاشون اون باید ازش بخوایم
بله
کوتاهیه مثلاً فرض کنید ما میگیم آقا
من جواب جواب شما رو اگه بخوام مختصر بدم ببینید چی باعث شد که اینا اظهار آتشبس کنن تقاضای آش آتشبس کنن چی
بگید چی
نیاز برای اینکه بخوا
یعنی آیا تقاضا رو اونا کردن یا ما در اونا اصرا رو کیا کردن واسطه رو کیا کردن
شرطو کی گذاشتش
شرطو کی گذاشت اینا هست چیزی یا معلومه یا نه ما شرط گذاشتیم یا نه گفتیم ما باید آخرو بزنیم درسته اونا گفتن ۱۲ اول گفتن ۱۲ ساعت ایران قبلش قطع کنه ۱۲ ساعت اسرائیل حق داشته باشه بعد از اون بزنه بعداً آتشبست بشه اول اینو گفتم در ساعت ایران زودتر قطع کنه. ۱۲ ساعت اسرائیل حق داشته باشه. ما اینو که قبول نکردیم. بعد گفتیم که تازه ما باید آخری باشیم که میزنیم. قبول کردن که ما آخری باشیم بزنیم. قبول کردن یا نکردن؟ کسی که اینو قبول میکنه این به اصطلاح این تحمیلو قبول میکنه او مستطره یا این کسی که شرط گذاشته؟ کدوم مستطرن؟ تو نگاه ما نمیگیم ما ضعف نداریما. من شاید بعضی از ضعفا رو از شما بیشتر الان مطلع باشم. یعنی اینجوری نیست که بگم ما دشمنم میدونست که ما این ضعفا رو داریم اونم نه که خبر نداشته باشه چون خودشون مبد بعضی این کارا بودن میدونستن اما کی ناچار شد با همه این ضعفهایی که ما داشتیم من یه مثالی میزنم میگم که ما دو ماراتون ۲ نفر که دارن میدوئ یه نفر آخرسر نگاه میکنه که جلوئه میبینه دیگه توان نداره خیلی داره تلو تلو میره اما نگاه میکنه به عقبیاشم میبینه اونام دارن تلو تلو میان میبینه همین تلو تلو خوردنشم این به رندهست با اینکه داره تلو تلو میرهها دیگه اصلاً جون ندارهها دیدید که آخریا اینا چهجوری چیز میشن نه اون دعاهای کوتاه دعوهای ماراتون طولانی یعنی هم ما به به اصطلاح بالاخره یه مشکلاتی خورده بودیم هم اونا اما تو این مسابقه ماراتون ما در عین حال جلوتر بودیم چون اونا تقاضا کردن اگر اونا جلوتر بودن قبلش دیدید وقتی جلوتر بودن چهجوری رجز میخوندن اصلاً اعتنا نمیکردن همین که یه جایی احساس کردن عقب افتادن همه رو بسیج کردن هم اروپا رو بسیج کردن هم عربها رو بسیج کردن هم مستقیم منتها یه تفاوتی داره اینکه اونا بلدن شکست و پیروزی نشون بدن ما اینو بلد نیستیم هنوز بلندگوها دستشونه عجزشون رو قوت نشون میدن این دیگه غیر از صحنه جنگه دقت میکنید این غیر از میدانه این یه میدان دیگری رو ما اینو شکست خوردیم توش نی ما تو میدان عینی غلبه کردیم با همین مراتونمونا نمیگم غلبه یعنی مطلق ما بدو بدو میرفتیم اون تلو تلو نه ماهم تلو تلو می ما جلوتر بودیم و اوناهم اینو اما تو عرصه به اصطلاح ما رئیس جمهور ببینید کی شروع کرد حرف زدن اونم چهجوری درسته در این که ما پشتیبانی میکنیم از جریان به اصطلاح اون نظام دیپلماسیمون تا ضعف نشون داده نشه اصلاً اما خب ببینید ترامپ ۵۰ تا توییت زد تو عرض خلاصه چند ساعت مرتب رجز خوند از این امر میکنم نمی من از این به بعد اجازه میدم چین بخره خب مگه قبل از این تو اجازه داده بودی که میخره وقای وجودی رو به امر خودش میدید کنهو به اصطلاح انا ربکم الاعلی من میگم الان نفس بکشید الان شما اصلا نگ ماسه رو داریم میکشیما میگه من میگم نفس حق دارید بکشید ابنت داره نفس بکشید خب اینا رو واضحاتو اصه به طوری که خلاصه خیلیا خندیدن بهش اما در این حال تونست اذهان عمومی رو چیکار کنه؟ جلب کنه یعنی آدم احساس میکرد یه قدرتنمایی داره میکنه من میذارم چین بخره عیبی نداره مردم ایرانو حالا ما نمیخوایم از بینشون ببریم مردم بالاخره اهل تجارتن حالا عیب نداره چین بخره یه خوردهم از ما بخره عیب نداره خب یعنی اصلاً یه لات و در حقیقت لاتی حرف زدنهایی که تو زبان ادبیات عمومی مردم مقبول میشد مقبول میشد من که یقین دارم اینا رو خودش نمیگه براش میساختن یعنی واقعاً با ادبیاتی میساختن براش خودش عقلش به اینار نمیرسه یعنی واقعاً از این یعنی وقتی تو عرصه حضوریه جاهلتر از اینه تو عرصه اینجوریست که یه خورده اینا میتونن براش خوب ما تو این عرصه خب رئیس جمهورمون دیر تو صحنه اومد دی اونوقتم که اومد باه قدرت و قوت و شوکت نیامد ت کنهو کسی حرف رو میدید اً باخته داره مصاحبه میکنه. برده نبود. یعنی میدانمون که برده بودیم رو تو دیپلماسی باختیم. سؤال من اینه که ما انتظاری ح تنها حرف همون انتظاری که آقا داشته از فرماندهان و کشور رو ما تونستیم برآورده بکنیم یا اینکه نه؟ نتونستیم
بالاخره یه مجموعهست دیگه. من میگم این دو امدادیه. دو امدادی این کارتو میگیرن میدن دست بعدی. بعدی هم میدوه میده دست بعدی. ما تو نظامی مون تقریباً تونستیم نمیگیم ۱۰۰ بوده اما انصافاً با تمام به اصطلاح غیرت با تمام توان اونجوری که میتونستن اومدن وسط دیگه شهداشونم کف دستشون گرفتن با اون وضعیتی هم که پیش آمد تو میدان که یه دفعه مثلاً شما تو عرصه هوافضا که نقش اصلی دفاع رو داره و دفاع و پدافند هر دو رو هجوم و دفاع رو یه دفعه چند ردهش یهو شهید شن تو ابتدای کار چند رده یهو شهید شن نه یکی ه
نه اصلاً تو تصمیمگیریهای اصلی اتاق عملیات اینا رو زدن خب اینا این آقایی هم که آقای موسوی عزیزیه که باقی مونده خداییش باقی مونده وگر اینم باها تو اون اتاق بوده درسته خب تو این عرصه با اون وضعیت ما میتونیم بگیم که پیش دشمن ما سرفرازانه ایستادیم و دشمن کلاه برداشت به احترام عظمتی که ما تو میدان با این وضعیت انجام دادیم واقعاً این رو میتونیم از اونام بفهمیم اما تو عرصه دیپلماسی نمیگیم اینا آدمای بدیین اینجوری نیست من یه تعبیری دارم میگم امیرعبداللهیان شهید که بود ما خیالمون راحت بود که تو اون عرصه فعال و به موقع و شجاعانه ظریفم که میدیدیم معیوس ناراحت در غصه که نکنه الان پشت پردهش یه خبریه که داره دست گل دست گلی به آب میده که ما نمیدونیم چیکار داره میکنه. اینم تو ضریب آقای عراق چی؟ یه حد وسطه. نه امیدی رو که به آقای امیرعبدالیان داشتیم بهش داریم نه یسی رو که از ظریف داشتیم بهش داریم لذا مترسدیم. نسبتاًهم خودش خوب اقدام کردش. اما دستگاه دیپلماسی فقطم وزیر خارجه نیست. دستگاه دیپلماسی رئیس جمهور بالاخره خیلی از او لذا کلمات رئیس جمهور ما حرفای او در حد دیپلماسی ما نبود. بله. یعنی اگر یه رئیس و جمهور با قوت و قدرت و به اصطلاح میومد اظهار ارزنددام میکرد، صحنه میدان رو که برده بودیم اونم میبردیم. ما تو صحنه میدان جلو زدیم اما تو صحنه دیپلماسی شاید الان بگیم مساوییم. تو مجموع تو مجموع مساوییم. یعنی عرصه دیپلماسی و عرصه میدان. یعنی عرصه میدان بردشو میده دست می به اصطلاح دیپلماسی. باخت او رو در حقیقت چیکار میکنه؟ یه کنه اونم یه خورده طول میکشه تا این به اصطلاح به تعادل برسه اما من به نظرم کمکم تحلیلهایی که صورت میگیره واقعبینانهتر باشه میدان بر دیپلماسی غلبه میکنه کمکم دیپلماسی به لحاظ لحظه اثرگذاره لذا اونا اینو فهمیدن لحظهها رو استفاده کردن ما موشکمون ۱۲ ساعت بعد از اینکه اونا حمله کردن یا ۱۶ ساعت یا ۱۲ ساعت بعد از حمله اونها این طلاییترین نقطهای بود که همون شب زدن برای عرصه موشکی ما یعنی اگر آقای حاجیزاد ده و تیمشم زنده بودن همون ساعت میزدن زودتر نمیزدم چون تا آمادگی ایجاد بشه نقشهها خوانده بشه ش شکل بگیره همینجوری میشد غیر از این نمیشد یعنی ما تو عرصه نظامی با همه غافلگیری که پیدا کردیم و دشمن غافلگیرانه زده بود و پدافند ما رو از اونا پیشبینیشون این بود که ۴ روز قطعاً پدافند هکش برداشته نمیشه دوستانی که تو پدافند بودن اصلاً میگفتن ما خودمونم باورمون نمیشد واقعاً وار حل شد. تمام توانشونو به کار گرفتن برای این کار پیشبینی داشتن. اون موقع با این نگاه ما میتونیم بگیم تو عرصه میدان پیروز بودیم. تو عرصه دیپلماسی کم آوردیم ولیکن در مجموع تو دراز مدتتر انشاءالله نقطه پیروزی رو برای ما ثبت میکنن. تو ایشاالله تو دراز مدتتر. الان نه من نگاهم این تحلیل خودمه. بله.


