سخنرانی استاد عابدینی
نشست هم اندیشی مبلغان نخبه با موضوع مهدویت و فرهنگ انتظار 

  • زمان برگزاری: پنج شنبه؛ 25 بهمن ماه 1403
  • مکان برگزاری: قم، سازمان تبلیغات اسلامی ، سالن شیخ طوسی
حجت الاسلام والمسلمین عابدینی بیان کرد:

دوران غیبت؛ فرصتی برای رشد معنوی و آمادگی برای ظهور امام زمان (عج)

دوران غیبت فرصتی برای رشد معنوی و آمادگی برای ظهور امام زمان(عج) است. هر حسنه و عمل نیکی که در دوران غیبت انجام می‌شود، در واقع ظهوری از امام زمان(عج) است. انسان‌های صالح نیز آینه‌هایی هستند که به قدر وجودی‌شان امام را نشان می‌دهند.

صوت مراسم

تصاویر مراسم

متن جلسه

سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کل ولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

از یاران یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید اللهم صل علی محمد و عجل فرجهم هرچقدر شوق و علاقه داریم که انشالله سربازی مون رو امام زمان پذیرفته باشند و توفیق ادامه سربازی رو برای ما در ادامه عمرمون روزی ما قرار بدهد صلو دوم را بلندتر مرحمت همه عشق و علاقه‌مون رو به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد انشالله دقایقی مزاحمت داریم و دوستان بزرگوار تحمل می‌کنند تا نقدی داشته باشند فرمایشی داشته باشند پیشنهادی داشته باشند حتما استفاده میکنیم بحثی که در رابطه با جریان سیر تاریخ ما می‌بینیم آنچه که در سیر تاریخ است این است که خدای سبحان یه سنت خالص سازی دارد سنت موزه سنت محض شدن که عالم رو به محض شدن است و علامت این این است که انبیای گرامی که گردنه‌های تاریخ رو این‌ها رقم می‌زنند تاریخ با وجود این‌ها رقم می‌خورد که در چه رتبه‌ای از اون حقیقت حرکت خودش قرار دارد تفسیر تاریخ با انبیا می‌شود برخلاف تفاسیر دیگری که با وقایع و یا حوادث دیگری رقم می‌زنند از منظر الهی تفسیر تاریخ الهی که تاریخ انسانی انسان است با انبیا رقم می‌خورد و لذا در طول تاریخ این سیر وجودی انبیا رو به کمال بوده یعنی از حضرت آدم سلام الله علیه تا میرسد به رسول خاتم سیر تاریخی انبیا دائما ادیان الهی رو به کمال بودند و انبیا بزرگ یکی پس از دیگری این محووضت تاریخی رو رقم زدن این به عنوان اولین اصلی که عالم با سنت محوزت داره حرکت می‌کند و لذا امت‌ها هم به تبع اون انبیایی که براشون ارسال شدند نشون می‌دهد کاشف به عمل می‌آید که امت‌ها هم رو به معظت هستند و لذا امت‌های یکی پس از دیگری به واسطه رسولان اعظم الهی که اولوالعزم هستند اون گردن ها و پیچ های تاریخی رو رقم زدند اون وقت در امت ختمی که خدای سبحان از پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم اللهم صل علی محمد و آل محمد این حقیقت رو رقم زده با زمینه سازیست بعثت برای غدیر و غدیر زمینه سازیست برای ظهور که این سیری که داره محقق میشه تو امت خاتم هم با اون حقیقت اوصیای الهی که روز به روز این سنت محوزت رو به استکمال است تا جریان ظهور که نهایی‌ترین اون به اصطلاح آرزوی تمام بشریت در تاریخ است محقق شود پس تام در دنیا در ظهور محقق می‌شود البته رجعت و قیامت مرتبه اکمل و اتم این مرتبه ظهور است لذا مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه ۲۱۰ سوره بقره بیانی دارند اونجا می‌فرمایند بعضی از آیات قرآن مثل همین آیه سوره آیه بقره اونجا می‌فرمایند که روایات ذیلش این آیه رو تفسیر به ظهور می‌کنند بعضی روایات تفسیر به رجعت می‌کنند بعضی روایات تفسیر به قیامت می‌کنند که آیات قیامت و ظهور و رجعت تناظر ویژه‌ای به هم دارند و لذا روایات ذیلشون هم با همین نگاه گاهی به این و آن و دیگری در حقیقت تفسیر می‌شود ایشون می‌فرماید مفسرین در ذیل این آیات با توجه به روایات گاهی بعضی روایات رو ترجیح داده و این آیه رو ناظر به اون واقعه که ظهور یا رجعت یا قیامت است می‌دانند ایشان می فرماید اما اون نکته کلیدی مسئله این است که این سه واقعه سوم که ایام الله ثلاثه یوم ظهور یوم الکره و یوم القیامه که که در به اصطلاح روایات ما به عنوان روز ایام سه روز ذکر شده این سه روز سه مرتبه یک واقعیتن که اون واقعیت که حقیقت و نهایتش در قیامت محقق می‌شود که اون تحقق و بروز مالکیت حضرت حق است که اون مالکیت بارز میشود نه ایجاد می‌شود و الا این مالکیت از ابتدا بوده اما بروز این مالکیت و ظهور این مالکیت در قیامت است که و بعد از او لله قهار یا لمن الملک الیوم لله الواحد القهار که اونجا ملوکیت خدای سبحان که لله ملک السماوات والرض که همیشه بوده در قیامت آشکار میشود و لذا توحید محض است در اونجا توحید آشکار است بد مرتبه نازل‌تری از این در یوم الرجعه و یوم الکرم محقق می‌شود که اونجا هم ظهور مالکیت حق است اون وقت در یوم الظور هم مرتبه نازل‌تری از او می‌خواد محقق بشود با این نگاه که دو اصلی که عرض کردیم یکی اینکه عالم رو به محوضت است و در یوم الظور از عالم دنیا نهایت محضتی که در عالم دنیا قید عالم دنیا امکان پذیر است یوم ظهور است که این محقق می‌شود و بعد با این نگاه که یوم الظور نازله یوم القیامه است و در یوم القیامه اون توحید محض الهی ملوکیت مطلق حضرت حق میخواد آشکار بشود اون موقع معلوم میشه که یوم الظور چه در حقیقت حقیقتی است و ما چگونه باید منتظر اون حقیقت باشیم چه تفاوتی با سابق می‌کند در ایام سابق ایامی است که اسباب در کار هستند و خدای سبحان هم اسباب را قرار داده که اول لا الا ان یجری امور اول یجرلامور الا به اسبابها خدا اسباب را قرار داده اسباب دیده شدنشون خلاف توحید نیست اما در یوم ظهور همچنان که در قیامت اسباب برچیده میشود اونجا وقتی که قیامت به پا میشود سببیت ها درنورد درنوردیده میشود لذا اون مسب الاسبابی یک جا دیده میشود همه اعمال با این نگاه محقق میشود ببینید ما در روایات و در آیات داریم که گاهی می فرماید الله یتف الانفس گاهی می فرماید ملک بکم یا می فرماید رسلنا که گاهی خدا توفی می‌کند گاهی ملک الموت توفی میکند گاهی رسل توفی می‌کنند آنچه که در روایات ذیل این از امیر مومنان علیه السلام آمده است این است که خدای سبحان متوفی است در همه حالات اما به لحاظ حالات متوفا کسی که توفی میشود اگر اسباب رو میدید در موتن اسباب بود رسل رو میبینند که توفی او را دارند می‌کنند اگر در رتبه بالاتر از این بود میبیند که ملک الموت او را توفی میکند اگر در وجود او مرتبه اون برچیده شدن اسباب و توجه به حق متعال بود الله انفس اونجا خدا رو میبیند که متوفیست پس به لحاظ رویت متوفاست که خدا متوفیست یا ملک الموت متوفی است یا رسل متوفی هستند اون موقع در یوم یوم الظور می‌خواد این حقیقت همه گیر شود فراگیر شود که همه ببینند نه فقط عده‌ای در دوران‌های قبل که در هر دوره‌ای عده‌ای این موتن رو پیدا می‌کردند که یا ایها الانسان فلاقی انسان به سمت لقای حرکت میکند اگر انسان به سمت لقای حق حرکت می‌کند چون لقاح حرکت به سمت نامتناهیست باید انسان توان حرکت نامتناهی داشته باشد تا به سمت نامتناهی قدرت حرکت داشته باشد اون وقت اگر انسان قدرت و توان نامتناهی داشته قدرت و توان نامتناهی نمی‌شود از جمع متناهی‌ها نامتناهی شکل بگیرد حتماً باید انسان تو هر لحظه امکان حرکت نامتناهی داشته باشد چون اگر در هر لحظه مثلاً ۱۰۰ کیلومتر طی بکند ۱۰۰ سال عمرم داشته باشد این صد سال هر لحظه‌اش ۱۰۰ کیلومتر طی مسیری که می‌شود در نهایت متناهی است امکان لقا که حقیقت نامتناهی ندارد با این نگاه اگر کسی حرکتش به سمت نامتناهیست باید توان نامتناهی داشته باشد توان نامتناهی یعنی تو هر لحظه امکان حرکت نامتناهی باید باشد این امکان حرکت نامتناهی چگونه محقق می‌شود یعنی بحث انتظار که ما در اینجا به عنوان فرهنگ انتظار میخواهیم مطرح این رسیدن به این حقیقت است که انسان اون قدرت نامتناهی رو با فرهنگ انتظار پیدا می‌کند که چگونه این محقق می‌شود حالا این رو به صورت همین خلاصه و فشرده دارم این اصول را عرض می‌کنم چون هم جلسه فوق این است و با اشاره کفایت می‌کند هم بنده توان این رو ندارم بیش از این بیان بکنم ببینید اگر من به اراده و اون قدرت خودم به تنهایی بخوام حرکت کنم من اراده و علمم که علم اراده من از علم من نشأت می‌گیرد متناهی‌ست اما اگر در وجود انسان اراده و علمی حاکم شد که اون اراده و علم از منشأ نامتناهی نشأت بگیرد میتواند این حقیقت که اون اراده را محقق می‌کند اراده نامتناهی رو محقق کرده باشد چقدر ما در تبعیت هر چقدر ما در محبت به سمت محبوب نامتناهی حرکت بکنیم محبوب نامتناهی ظرفیت محبت نامتناهی رو به فعلیت می‌رساند اگر محبوب متناهی باشد قدرت فعلیت انسان در محبت متناهی می‌شود چون افق حرکت رو اون محبوب تعیین می‌کند حتی اگر من ظرف نامتناهی توان را هم داشته باشم ولی محبوب من که من رو حرکت میدهد اگر محدود باشد و متناهی این توان به فعلیت نمیرسد این قدرت به نتیجه نمیرسد و در حد متناهیش مصرف میشود مثل اینکه شما در نظر بگیرید مثال است یه ابر کامپیوتری در دست یک بچه قرار بگیرد خب این بچه در حد خودش از او استفاده میکند و یک بازی کودکانه‌ای از او شکل می‌گیرد هرچند اون ظرفیت یه ظرفیت نامتناهی است اما محبت این شناخت این علم این در این حد است و لذا محدود به کار گرفته می‌شود تو نگاه الهی ظرفیت حرکت نامتناهی در انسان به این است که اون علم امام و اراده امام جانشین علم من و اراده من بشود تا جایی که من می‌شنوم و انجام می‌دهم شنیدن و انجام دادن این با علم من است با اراده من است محدودیت من درش حاکم است اما اگر به جایی رسید که من فقط مثل یه حقیقتی که رسیدم به اینجایی که اون حقیقت نامتناهی است اون حقیقت چیزی رو میبیند و می‌داند که ما نمی‌دانیم و نمی‌بینیم این خودش معرفت عظیمیست به امام که این بیان را در روایات ما خیلی بهش به اصطلاح پروبال دادن وقتی که ابوبصیر سوال می‌کند از امام صادق که متاع الفرج فرج کی محقق می‌شود حضرت می‌فرمایند تو هم نگاهت مادی شد بذارید خود متن روایت را اگر بتونم پیدا بکنم اینجا دم دستم باشه که اونجا می‌فرماید تو هم نگاهت مادی شد و با نگاه مادی نگاه می‌کنی اگر کسی این امر رو شناخت اون قلت الا ابی عبدالله علیه السلام فتاک متل فرج فقال یا ابا بصیر انت من من یرید الدنیا تعبیر ببینید می فرماید که هر کسی عرف من هذالامر فقط فرجع عنه به انتظار اگر کسی این امر رو شناخت فرجع به حقیقت چون شناخته یعنی مراتب فرج به مراتب شناخت امام است که در روایات دیگری می‌فرماید که اگر کسی امامش رو شناخت امامک فانک اذا عرفه دیگه اگر تو شناختی تقدم هذا الامر او تاخر برای تو فرقی نمی‌کند چون حقیقت فرج اون شناخت بود حقیقت رسیدن اون شناخت بود این نگاه که فرج در دوران غیبت امکان پذیر است و این شناخت با جایگزین کردن اراده و اون علم امام در وجود انسان محقق می‌شود بعد می‌فرماید که و من عرف امام اگر بمیرد قبل از اینکه امامش قیام بکند ولی شناخت این امر را وقتی که حضرت قیام می‌کنند خطاب میشود به او که تو جزو منتظران بودی چون جزو منتظر یعنی چی یعنی کسی که امام رو شناخت چون جزو منتظران بودی الان می‌توانی از قبرت به پاخیزی و در کنار امامت باشی و اگر نخواستی هم مانعی نیست لذا در انتظار فرمودند کسی که منتظر است مانند کسی است که در کنار امامش در کنار و در حقیقت رکاب امامش می‌جنگد در فستات امام در خیمه امام تعبیرات مختلف که در روایات آمده که خیلی هم زیاده بعضیشون اینجا یادداشت کرده ایم که هر کدوم از اینها نشون میده اون شناخت امام مراتب شناخت و تبعیت و محبت او در حقیقت چی هستش اون حقیقت امام را در وجود ایجاد می‌کند جایگزین می‌کند اون وقت به همین نسبت ببینید روایات زیبایی که داریم تحت شناخت هر موطنی از اون مسائل دقیق است ما تو فلسفه یه اصلی است که تو فلسفه می‌فرمایند که شیعیت شی به فصل اخیرشه یعنی اون اوج مسئله اوج کمال و فعلیت همه قبل او رو تعریف می‌کند که چیست اون فصل آخر است که معلوم می‌کند حقیقت این شی چی هستش نه فصل‌های قبلی اون وقت تو این نگاه کسی آمده خدمت امام علیه السلام در کافی شریف هم هست اونجا سوال می‌کنند که آقا میشه بفرمایید که حقیقت ظهور چیست میشه برای ما بیان بکنید که مقصود از غیبت چیست تعبیر خیلی تعبیر زیبایی است که غیبت حقیقتش چیست اونجا حضرت می‌فرماید که تعبیر حضرت این است که یا بنیه عقولکم تسخ عن هذا و احلامکم تضیق عن حمله و لاکن انت شو اون امامی رو که حقیقت به اوقاء مست اگر او ظهور کرد و دیدش می‌فهمید ظهور چیه گفتن ظهور و بیان ظهور به لفظ نیست که چه حقیقتی است تعبیر می‌کنند در بعضی از روایات که روایات زیباییست می‌فرماید که تب سوال این است می‌فرمایند ان از امام صادق علیه السلام است می‌فرماید ان لصاحب هازلامر غیبت لابده منها یرتاب فیها کل مبتلن فقلت فداک قال امر لم یحزن لنا فی کشفه لکم جریان غیبت ما نمیتونیم اصل و حقیقتشو برای شما بگیم چه کار میخواد با شما بکند تعبیر میبینید ل امر لم یعزللم یع زن لنا فی کشفه لکم قلت اصرار میکند فما وجه الحکمت فی غیبت وجهش چیست که این غیبت محقق می‌شود قطعاً قال حضرت با اشاره می‌فرمایند وجه الحکمه فی غیبات من تقدمه من حجج الله تعالی ذکر وجه حکمت حضرت حجت هم مانند غیبت‌های سابق است که اونها هم وجه حکمتشون چون در روایات دارد که لابد برای حضرت غیبته که در اون غیبت تمام غیبت های سابق را باید استیفا کند یعنی همه آنچه که قبلی ها از موسی کلیم از عیسی روح الله که ذکر کمال الدین صدوق ابتدای کتاب که شروع میشود اون وجوه غیبت انبیا را ذکر میکند که هر نبی دوران غیبتش چگونه بوده و اونجا بیان می‌کند که تمام این غیبت ها باید در غیبت امام زمان حساب شود تکمیل بشود این همه اونها را دارد به اضافه چون تمام کمالات می‌خواد محقق بشود به اضافه اینجام اشاره می‌کند وجه حکمت در غیبت حضرت از غیبت‌های سابقین می‌توان تا حدودی به او رسید دنبالش ان وجه الحکمه فی ذالک لا ینکشف الا بعد از ظهوره وقتی ظهور محقق می‌شود تازه معلوم می‌شود که غیبت با ما چیکار می‌خواسته بکنه یعنی ما الان تو دوران غیبت قرار داریم تا ظهور محقق نشود ما نمی‌فهمیم که غیبت اون نهایت کاری که با ما می‌خواسته بکنه چنانچه دوران ظهور کسی قرار می‌گیرد نمی‌دونه قیامت با او چه کار می‌خوان بکنن لذا نه چه کار میکنن سرگذشتش یعنی حقیقت ظهور چیست لذا داره هر کدام ما را آماده میکنه برای بعدی فصل بعدی که میاد اون سرگذشت قبلی تازه معلوم می‌شود چی بوده اون فصل این رو روشن می‌کند اون وقت یک اشاره‌ای می‌کند ان وجه الحکمه فی ذالک لا ینکشف الا بعد از ظهوره کما لم ین کشف خیلی زیباست وجه الحکمت فی ما آتاه الخضر علیه السلام من خلق سفینه و قتل الغلام و اقامت الجدار موسی علیه السلام الاهما وقتی که خضر خواست از موسی جدا بشود به او گفت چرا اون غلام را به قتل رساند چرا اون دیوار رو و چرا اون کشتی را سوراخ کرد و اون دیوار رو اقامه کرد موسی علیه السلام اعتراض کرده بود چون وجه حکمت آشکار نبود اما بعد از اینکه وجه حکمت آشکار شد موسی علیه السلام اونجا دید یه باب دیگری از علم و معرفت به روی موسی گشوده شد که تا قبل از این این باب معرفت برای او محقق نبوده این نگاه که هر آبی از ابواب بعدی آشکار می‌شود تازه معلوم می‌شود رفتار ما کارهای ما حقیقت اون دوران ما مقصودش چی بوده با این نگاه حقیقت غیبت در روایات ما به عنوان یک عمل عظیم دیده می‌شود ببینید در کافی شریف باب نادرون فیها للغیبته باب ۷۹ از کتاب الحجه عن ابی عبدالله علیه السلام عقرب ما یکون العباد من الله عقرب ما یکون العباد من الله نزدیکترین حالات انسان با خدا بندگان با خدا یعنی دورانی که اوج نزدیکی بندگان با خداست چه دوره‌ای است دنبالش و ارز مایکون عنهم دورانی که خدا راضی تر است از بندگان حجت الله عزوجل دوران غیبت است غیبت ارزا مایکون العباد است دوران غیبت عقرب و مایکون العباد از خیلی تعریف عظیمیه که دوران غیبت دوران شماتت نیست دوران عیب نیست دوران محرومیت نیست بلکه دوران رشد است دوران رسیدن به یک کمالاتیست که تو غیر از دوران غیبت این کمال محقق نمی‌شود دوران آماده شدن برای دوران ظهور است یعنی بین دوران حضور حضرات معصومین که بودند و دوران ظهور یک دالانی می‌خواد یک مدتی رو می‌خواد که مردم در این دوران آماده شن بهره برای بهره‌مندی از دوران ظهور تا دوران غیبت نباشد دوران ظهور معنا پیدا نمی‌کند نمی‌تونه بیاد همچنان که تا ظهور نباشد قیامت به پا نمی‌شود که لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد باید این محقق بشود چنانچه قبل از اینکه هر انسانی از دنیا برود حتماً باید قبل از او روایات متعدد و زیاد در ابواب مختلف که حتماً باید به حضور حضرات برسد در اون وقت احتضار قبل از اینکه قیامتش به پا بشود که من مات فقط قامت قیامته قبل از قیامت باید ظهور شخصی برای او محقق بشود حضور حضرات بر بالین او محقق بشود اینجور نیست که او یک بار از دنیا به قیامت منتقل بشود از باب ولایت به قیامت میرسد همچنان که قیامت در دنیا باید از باب ولایت و ظهور محقق بشود در هر فردی هم که از دنیا میرود میفرمایند در روایات در اون روایات همون مالک یا مال یا که به شیر کردن من یموت ینی من مومنین او منافقین قبولا حتماً باید ببینند قطعی است اصلا استثنا ندارد که اینجور نیست که بعضی ببینند بعضی نبینند چنانچه دوران ظهور رو همه می‌بینن چنانچه قیامت رو همه می‌بینند دوران اون لحظه لذا در روایت دارد انسان در اون لحظه که حضرات رو می‌بیند می‌بیند یا محبوبشان یا مبغوزش لذا متراکم اعمال و اعتقادات سابقش در اون لحظه یه حقیقتی میشود که میشه محبت امام یا بغض به امام مراتب محبت به امام یا مراتب بغض به امام اون وقت تو این نگاه اگر دوران غیبت رو ما ببینیم دوران غیبت داره ما را آماده میکند روایت همین روایت ادامه دارد که میفرماید که از افت حجت الله از و لم یظر لهم و لم یعلم ذالکه یعلمون انهم لعنه لم تقتل حجت الله میدانند که حجت خدا در کار است شک ایجاد نمی‌شود منتها این شک فقط یه دانستن نیست یعنی مراقبه امام رو دارند ارتباط با امام براشون محقق است لمتل حجت الله جل ذکره و لا میثاقو میثاقش را از دست ندادند میثاق همین ارتباط است همین حال آمادگی و حال نبرد حق در برابر داشتن است فها فتق الفرج صبا و مصا وقتی این حالت داشتید صبا و مساً منتظر فرج باشید به دنبالش هم فان اشد ما یکون غضب الله علی اعدا در بر دشمنان هم شدیدترین دوران دورانی است که حجت خدا غایب است از حجته ولم چقدر تتمه روایتابون خدا می‌داند و شکی در این نیست که اولیا خدا و کسانی که اعتقاد دارند با غیبت به شک نمی‌افتند غیبت سبب شک آنها نخواهد شد ولو علم انهم یرتابون اگر خدا میدانست کسی با غیبت به شک بیفتد حجته یعنی خدا سبب گمراهی نمیشود خدا با غیبتی که ایجاد میکند سبب کمال میشود نه سبب اگر کسی در دوران غیبت به شک میفتد مربوط به اعمال سابقشه چشمش رو خودش در حقیقت کور کرده بود یا تاریک کرده بود که نمیتونه ببینه و الا به غیبت برنمی‌گردد غیبت چشم باز کن است نه چشم را غیبت دوران استکمال است نه دوران سقوط است بله روایات زیادی هم در مذمت غیبت آمده جمع بین روایات زیادی که برای اون فضیلت غیبت و روایاتی که در مذمت غیبت آمده این است که اصل الغیبه اون به اصطلاح فضل است کمال است اما طول کشیدن غیبت که به واسطه عدم آمادگی مردم است مذمت شده است لذا اونجاست که میگن قابلیت نیست و این مورد مذمت قرار گرفته که این رو زم رو به این میزنیم که اگر بیاید خونش ریخته میشود اگر بیاید مورد ستم واقع میشود یعنی عدم آمادگی اما اصل الغیبت کمال است روایت بعدی در اینجا یه روایت زیبایی است من اشارشو می‌کنم دوستان خودشون رجوع می‌کنن روایات مفصلی است شاید بی‌نظیر در جریان تبیین غیبت روایت امام صادق علیه السلام است با عمار ساباتی که روایت دوم همین باب نادرون فیها للغیبه در کافی شریف است اونجا حضرت می‌فرماید سوال می‌کند عمار قلت ابی عبدالله علیه السلام ایما افضل العباده فی السره مع الامام منکم المستطر فی دولت باطل اول عباده فی ظهور الحق و دولت امام منکم از ظاهر دولت به اصطلاح امام ظاهر باشد عبادت در زمان امام ظاهر افضل است یا عبادت در دوران امام مستتر که دولت باطل حاکم باشد حضرت می فرماید یا عمار از صدقه فیس والله افضل من الصدقت فی العلانیه تشابه را ببینید چقدر زیبا ایجاد می‌کنند از اون چیزی که تو ذهن ما تثبیت شده او را قرار میدن برای امری که ممکنه برای ما ابتدا قبولش سخت باشد شروع از یک مقبول برای رسیدن به مطلوب یا عمار از صدقات فی السره والله افضل من الصدقه فی العلانیه و کذالک والله عبادتکم فی السره مع امامکم المستطر فی دولت الباطل این افضل است و تخفکم من عدوهم فی دولت در حالی که شما ترس از اون دولت باطل دارید خود این خوف عبادت است که حفظ کند انسان خودش رو با وجود که این خوف در کار است عبادت و ضریح میده بعد حضرت فرمایشات مختلفی را می فرمایند بعد دست میگذارند رو بعضی از عبادات که هر کدام در دولت به اصطلاح امام قائم باشد یا در دولت امام ظاهر چقدر متفاوت است در انتها وقتی که اون علت ها را بیان دنبالش می فرماید گل تو جعلت فداک قد والله ربتنی فی العمل در این دوران مرا راغب کردی به عمل با این بیان و حسستنی علیه ولاکن احب ان اعلم کیف سرنا نحن الیوم افضل اعمال من اصحاب الامام الظاهر من فی دولت الحق چطور میشه که امام حق که به پا باشد و دولت داشته باشد اصحاب او ثواب عملشون از ما کمتر باشد و اینجا بیشتر باشد بعد اونجا حضرت شش هفت تا بلکه نه تا ملاک را می فرماید که فرصت نیست روایت رو دنبالش به جایی میرسه حیف هم هست ولی دوستان حتما رجوع کنند این بحث رو ما بیان تفسیری المیزان را داشتیم ۳۰ جلسه این بحث ها روایات غیبت را در اینجا بوده در اونجا میتونن دوستان رجوع بکنند بعد دنبالش می‌فرماید قدر شما از دوران غیبت برای ما و فضایل انتظار در این دوران برای ما گفتید نمی‌دونیم دعا کنیم برای ظهور یا نه با توجه به اینکه می‌فرمایید دوران غیبت اینقدر عظیم است اینقدر شدید است بعد اونجا می‌فرماید حضرت سبحان الله اماتحبونه ان یذهر الله تبارک و تعالی الحق والعدل فی البلاد نمیخوای این همگی شه درسته تو رسیدی به اون رتبه درسته برای تو این فضیلت در دوران غیبت که ایجاد شود بالاترین فضیلت است چون غیبت این کمال رو مظهر اسم دولت اسم الباططن حق داره آشکار میشود در دوران حضور حضرات معصومین اسم از ظاهر آشکار بود در دوران غیبت اسم الباططن حق آشکار میشود و در دوران ظهور اسم الباططن و الظاهر تمام آشکار می‌شود لذا اونجا برای کسی که این دولت اسم باطن رو دیده قبلاً هم اسم از ظاهر رو بوده این ممکنه اوحدی رسیده باشند به کمال اما کمال اجتماعی تمام جامعه تعبیر رو ببینید نمیگه نه تو برتر اونجا بهتره برای تو اما میگه نمی‌خوای این فراگیر بشه نمی‌خوای همه گیر بشه همه به این مرتبه برسند لذا انسان دوست دارد این حرکت اجتماعی بگیرد و یجمع الله الک و یعلف الله بین قلوب مختلففه و الله فی عرضه در زمین هیچ عصیانی نسبت به خدا هیچ عصیانی محقق نشود درسته تو در زمین وجود خودت عصیانی نداری تمتعه فیها طویلا اطاعت نسبت به حضرت دائم شده اما اینو نمی‌خوای فراگیر بشود همه گیر چقدر زیبا یعنی در عینی که دوران غیبت رو انقدر ارزا مایکون العباد عقرب مایکون العباد هست که این دوران رو باید قدر بدونیم یعنی دورانی نیست که محروم باشیم دورانی نیست که انسان در اینجا دوران عقب افتادگی باشد بلکه یه دوران عظیمیست در تاریخ بشریت که حقیقت غیبت اگر آشکار شد اون وقت انسان می‌بالد که خدایا من رو انتخاب کردی برای دوران غیبت چه جور شاکر تو باشیم که در این دورانی که دین دینداری تعبیر روایات زیاد که کسی که در این دوران بر دینش با استقامت باقی بماند مطابق کسی است که ۵۰ نفر از شهدای احد و بدر است یا می فرماید هزار نفر از شهدای بدر احد چون جنگ به المثل در شدت اخلاص برای شهداشون که در بدر و احد اونجا کسانی که شهید شدند همیشه ضرب المثل بودند اگر می‌خواستند تو جنگهای دیگه تو وقت‌های دیگه تشبیه بکنند چقدر عظیم است میگن نزدیک شدن به اونها به اون اخلاص و اون مرتبه اما اینجا می‌فرماید نه نزدیک شدند بلکه مثل ۵۰ شهید بدر و دست کسی که در اینجا بر ایمانش باقی بماند معلوم میشه اون باقی مانده فقط این باقی ماندن ذهنی ما نیست که این سختی ۵۰ شهید بدر احد رو ندارد سختی این باید مطابق اونها باشد چطور در اونجا اوج سختی بود هزار شهید بدر و احد اگر این پس منتظر حالش باید این مقدار در شدت باشد در فشار و سختی باشد در اوج یقین باشد تعبیر دیگری در روایت است که حالا تمام میشه در این روایت شریف هم خیلی زیباست از امام سجاد علیه السلام که تمتد الغیبه به ولی الله ثانی عشر من اوصیا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعد این صلوات قشنگ که ما اهل انتظار که معروف شده که علمای صلوات فرستادن یعنی بی میل فرستادن یعنی بی حال فرستادن در حالی که هر چقدر معرفت بیشتر باشد باید این شعار محکم تر باشد با این نگاه که صلوات ما طیبا خلقنا و طهارتفسنا و تزکیة لنا و یک اظهار محبت به امامان ماست اگر با این نگاه اون برای ما صلواتهامون رو ببینند مردمم به ما اقتدا کنند اینجور ببینن که هرچی عالم‌تر می‌شن باید شل‌تر بشن این نگاه چقدر اون وقت سنت گذاری غلط میشه حالا یه صلوات علمایی بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد در این روایت امام سجاد علیه السلام بهباخالد کابلی که از حواریون حضرت بوده اونجا می فرماید یا خالد ان اهل زمان غیبت القائلون به امامت المنتظرون ل ظهوره افضل اهل کل زمان به طور اطلاق افضل اهل کل زمان اینا از همه نه زمان های سابق با روایت عمار ساباتی حتی نسبت به زمان لاحق افضل اهل کل زمان لعن الله تعالی ذکر چرا علت بیان می‌کند چون خدای تعالی ذکرو اعطاهم من العقول و الافهام والمعرفه که اینا سه رتبه است عقل معرفت و فهم عقل فهم و معرفت اینا سه رتبه پشت سر همه حالا خودتون خودتون الحمدالله عالمید اعطاهم من العقول و الافهام والمعرفه ما سارت به الغیبه عندهم به منزلت المشاهده غیبت برای اینها مشاهده شده از شدت یقین شان لذا تو این دوران تعبیر که آمده مثل خورشید پشت ابر است که آثار این دیده میشود قرص خورشید دیده نمی‌شود لا تو را جسم و جسم حضرت دیده نمی‌شود اما وجود حضرت فعال است و مومنان مرتبط اند که اون جریان مرحوم اسحسن مرحوم مرحوم آیت الله حکیم که خیلی جریان زیباییست که حضرت آیت الله بهجت نقل می‌کردند که این عالمان زیدی وقتی که هر سال میرن برای نجف برای زیارت امیرالمومنین علیه السلام بعد خدمت آیت ابوالحسن رسیده بودند مرحوم آس ابوالحسن وقتی بحث میشه بینشون چون اونها قائل بودن زیدیا که امام زمان بعداً به دنیا میاد نه الان باشد صحبت می‌شود که حضور حضرت و تولدش چه فایده داره که الان باشد چرا الان باید باشد مرحوم ابوالحسن می‌فرمایند که ما خدمت حضرت می‌رسیم مسائل مون رو میپرسیم حضرت ما را دائما دستگیری می‌کنند اون عالم سوال میکند حقیقتاً شما ارتباط دارید میگه بله حالا جلو بقیه هم نشستن اونجا در اینم سوال می‌کند که میشه منم حضرت رو ببینم بله یعنی دیگه خیلی تعجب بقیه که می‌فرماید بله میشه شما هم ببینید بعد میگه پس یه وقتی برای ما هم بگیریم بگیم باشه بعد چند روز که اینا هنوز اونجا بودن دارد که صدا می‌زنند که حضرت به شما وقت دادن با هم بریم به سمت وادی السلام میرن اونجا که می‌رسند دارد که ابوالحسن می‌ایستد به این عالم زیدی که بزرگشون بوده میگه شما از این طرف برید حضرت منتظره اونجا اون عالم میگه با هم بریم ما می‌خوایم در معیت شما باشیم مرحوم آس ابوالحسن میگه من تازه خدمت ایشون بودم سوالاتمو پرسیدم حضرت می‌خوان شما رو ببینن این وقتی حرکت می‌کند شاید ساعتی یا دو ساعتی می‌گذرد برمیگردد اونجا به دست و پای حضرت به دست و پای یازن میفته تعریف می‌کند واقعه رو که من چگونه رفتم چگونه بودم دیدم تمام سوالات من را حضرت قبل از اینکه من سوال کنم پاسخ دادم فهمیدم که امام باید باشد و امام فعال است در عرصه هدایت جامعه نه امام غایب یعنی امام نشسته امام قائم است امام ایستاده است امام فعال در صحنه است بستگی داره ما سوالی داشته باشیم یا نداشته باشیم اون وقت این نگاه رو که الان وقتم تمام میشه فقط با این تمام بکنم که اگر ما تو دوران غیبت باور کردیم این روایات شریف رو که رسیدن به حضرت با تو دوران اسم دوران الباططن و تو دوران غیبت که جسم حضرت دیده نمی‌شه اما ارتباط است این است در روایات متعدد داریم که شاید هشت نه دسته روایاته ۸۰ دسته روایته که می‌فرمایند مثلا مثل همین فراز زیارت جامعه ان ذکر الخیر کنتم اول و اصل و فر و منتها هر خیری شما اولش اصلشید فرع شید یا در اون روایات شریف نحن اصل کل خیر و امام صادق علیه السلام نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر بعد می فرماید و من البر التوحید و الصلاة والسیامه اگر شما ببینید که ما تنه هر خیری هستیم و فروع ما شاخه‌های ما همه بره‌ها و نیکی‌ها شاخه‌های ماست بعد می‌فرماید می‌شمارد ۱۳ ۱۴ تا از شاخه‌ها رو به عنوان و من البره از جمله بر اینهاست بعد وقتی می‌شمره تمام بره‌ها به عنوان خوبی‌ها به عنوان ظهور امام دیده می‌شود به دنبالش می‌فرماید و اعداد دشمنان ما تنه هر بدی هستند و من فروعهم کل قبیح و فاحشه هر بدی هم که تو عالم میبینید شاخه های وجودی اونهاست متصل به اونهاست گسسته نیست نه بر و گسسته ببینید نه شر و گسسته ببینید این رو متصل ببینید بعد در انتها حضرت می فرماید که تعبیر خیلی زیباییست کذب من زعم انه معنانا دروغ اون کسی است که میگه ما با شما هستیم و هو متعلق به فروع غیرنا چنگ زده به شاخه‌های دشمنان ما یعنی شاخه‌ها متصل است اگر به این شاخه چنگ زدی تو رو به تنه وصل می‌کند اگر تنه بر است به تنه ولایت متصل می‌شود اگر شاخه فحشا و قوی هست به تنه بدی و دشمنان اهل بیت می‌رسد با این نگاه شجره روایات شجره توبا شاید بیش از ۸۰ روایت در بحث شجره تو باز که شجره توبا تنه شجره در خانه امیرالمومنین است شاخه‌های این شجره که درخت ولایت است در خانه های مومنین پراکنده است هر مومنی وقتی که به شاخه‌ای از شاخه‌های خوبی چنگ می‌زند این به این درخت چنگ زده متصل است نمیشه تن شاخه جدا از تن باشد اگر با این نگاه دیدیم نتیجه نتیجه این است هر حسنه دیدیم در دوران غیبت چی ببینیم ظهور اماممون ارتباط با اماممون اگر مشتاق شدیم لقای امام رو خواستیم می‌فرماید برید سراغ حسنات اینها حسنات ظهور امام متصل‌اند این‌ها ارتباط برقرار می‌کنند بعد بعضی بزرگان مثل مرحوم سید محمد حسن الهی طباطبایی برادر علامه طباطبایی که در علم و فضل و عمل کمتر از علامه نبود اما به جهاتی فقر باعث شد یکی کار کنه دیگری درس داشته باشد می فرماید حسنات در کنار هم وقتی قرار بگیرد حسنات در کنار هم وجود مبارک امام رو می‌نمایاند که هر حسنه یک ظهوری از حضرت است و بعد دنبالش این رو می‌فرماید که تمام کلامم باشد می فرماید صالحان انسان های صالح هر کدام آینه‌هایی هستند که دارند به قدر وجودی‌شون امام رو نشون میدن لذا اگر می‌خوای به امام خدمتی و محبتی بکنید مردم اطرافتون رو نگاه بکنید انسان‌های دیگری رو که اظهار ایمان دارند همین مقدار محبت شما به اینها محبت به امام است لذا اکرام اینها بزرگداشت این‌ها بزرگداشت امام است اگر این نگاه در جامعه حاکم بشود که دوران اسم الباططن امام رو در صحنه در همه جا انسان در هر حسنه‌ای در هر صالحی که اباصالح است پدر صالح این است هر صالحی پدرش اوست حالا الی ماشاالله روایات و مسائل دیگری هست که بدو بدو من حرف زدم ببخشید تند تند بود در محضر دوستان عذر می‌خوام انشالله خدای سبحان ما را در این انتظار به حقیقت منتظران برساند اون حقیقت رابطه با امام رو که ارز مایکون العباد و اقرب ماون العباد هست رو برای ما در همین جا محقق بگرداند والسلام علیکم و و برکاته الله اکبر که پیغمبر صدایت می‌کند مادرت صدیقه اطهر صدایت می‌زند بازوی مجروح زهرا چشم گریان حسن دست‌های بسته حیدر صدایت می‌زند ۱۴ قرن است از قلب مزاری گم شده پهلوی بشکسته مادر صدایت می‌زند زخم یاسین قلب طاها سینه مجروح نور آیه های سوره کوثر صدایت می‌زند تشکر می‌کنم از استاد بزرگوار عابدینی که با بیانات شیوای خود و مطالب ارزشمندشان همه ما را به فیض رسوندند در ادامه جلسه دوستان میکروفون آماده است سیار اگر سوالی نقدی آقا سید بزرگوار چند دقایقی در خدمت شما باشیم اگر تک مده‌ای نکته نظری دارید استفاده کنیم انشالله چشم بسم الله الرحمن الرحیم ماده و غیر ماده به کار نمیاد فقط در عدد هست حالا این بحث رو بسیار یه بحث دقیقی داره که تعبیر روایاتی این است که عالم دنیای شما نسبت به ملکوت عالم که حلقه فلا یا ادامه دارد که زمین نسبت به آسمان اول و آسمان اول نسبت به آسمان دوم و همینجور تا هفت آسمان تا کرسی و عرش که میفرمایند هر کدوم که حل فی فلاح که حل فی مثل انگشتری در بیابان که میخوان بگن نسبت ندارد که اون مرتبه طوریست که مادی چون نیست نسبت ندارد تعبیر از این نسبت نداشتن رو و وسعت اون عالم رو که مثل تعبیری که قرآن می‌کند وقتی می‌خوان از این تعبیر بکنن که نسبت ندارد از این نسبت‌های مادی می‌فرماید ارضه السماوات والارض که عرض بهشت بهشت هر مومنی تمام آسمان‌ها و زمین این تو اصطلاح به اصطلاح ما به عنوان که بخواهیم بشناسیم کنایه از او باشد میگیم بی‌نهایت یعنی حدی ندارد حد نداشتن بی‌نهایت کنایه از نداشتن حدس است وقتی میگیم نداشتن حد این عرض و سماوات والرض فلوات و امثال این تعبیرات حکایت از این میکند اصطلاح به عنوان نداشتن حد است بی نهایت نهایت یعنی حد بی‌نهایت یعنی نداشتن حد لذا بله نه عرض کردم عدد چون ببینید یکی از بحث های جالبی این است که ما یاد بگیریم که تعبیر این است که بتوانیم آنچه که در نظام محسوس هست رو از اون حدود خودش تا جایی که کشش دارد تو نظام معرفتی بالا رو با این معرفی بکنیم این درست اگر محقق بشود همان بحثی میشه که هم امام رحمت الله علیه دارند در آداب و صلاح هم مرحوم علامه در مقدمه المیزان مرحوم علامه می‌فرماید وضع شده الفاظ برای ارواح معانی یعنی آنچه که در نظام ماده ما می‌بینیم حتی واضح برای حد این رو قرار داده اما تو نظام الهی این به کار گرفته می‌شود حدش ازش صرف می‌شود و لذا امام در آداب و صلات می‌فرماید اونجا تازه اون متن به اصطلاح معنا اولاً و به ذات بر مرتبه اتم صدق می‌کند ثانیاً و بالعرض بر مرتبه که واضح وضع کرده برخلاف اونی که ما میگیم بقیش مجاز است با اون نگاه لذا با این نگاه وضع الفاظ برای ارواح معانی عبور میده از حدود و قابل صدق است البته بحث جای تفصیل دارد فرمایش شما صحیحه اما با این قابل سرایت مسئله بسیار زیبا ممنونم عرض میکنم که در خلال فرمایشاتتون فرمایش سرور عزیزمان بود که تمام متناهی ها تبدیل به غیر متناهی خواهد شد خب چنین چیزی نخواهد بود و معنا هم ندارد باز شدن این قصه عرض میکنم که زیده هیچ وقت نخواهد شد اگر چه کسی معرفت بکند یا کسب تخصیص بکند روایت زیبایی که خوندین یوم الله ثلاثه قطعاً مضاف الیوم کسب تعریف میکنه اما خدا نخواهد شد استفاده بکنیم و بقیه چیزهای که در این با متناهی مخصوص به انسان نیست به غیر متمایل برسد زمان هم همین است بقیه هم همین است یه نکته‌ای که ما استفاده کردیم نکته دوم در خلال فرمایشتون حالا بحث ظهور و قبل از ظهور من به فکر افتادم اون سخن عرفا که میگن شیرینی عشق در فراغ است نه در وصال واقعیتی است که فرمودید نکته سومی که عرض میکنم و بهره برده اینه که علی ایحال مباحث شیرین بود قشنگ بود و استفاده کردیم واقعیت یادم رفت سوم ولی بسیار زیبا و ممنونم از مباحث بسیار کلیدی ماست و بحثی است که امروز ۸ میلیون جمعیت با ما مشترک اند و من مباحث کلیسا جاهای دیگه مطرح کردم دیدم واقعا اینجوری است و اثرگذار الله نکته اول رو من اگر بخوام ببینید ما تو نظام محدودیت های عالم محدودیت های هیچگاه به نامتناهی تبدیل نمیشن اما تو نظام ارواح الحاق تو عالم ماده اینجوریه که محدود محدود اما تو نظام ارواح تعبیری که در روایات است که می فرماید از امام باقر علیه السلام روایت جابر بن یزید جفی اونجا نقل می‌کند که شیعیان ما تعبیرست که رسول خدا حجت الله رو گرفته حجت الله رو گرفتن یعنی ما یشائون الاشاء الله وجود این‌ها سرشار از اطاعت رب است نه خدا شدن بلکه اطاعت است فانیست بعد می‌فرماید ما حجت نبی و رسول رو گرفتیم و شیعیان ما حجزه ما را گرفتند بعد اونجا اونجا می‌فرماید حضرت جابر فکر می‌کنی خدای سبحان رسولش و ما رو کجا می‌برد بعد اونجا جابر دارد سه بار دست زد رو دست گفت به اصطلاح والله پست تعبیر رسیدیم ما رسیدیم تو نظام ارواح الحاق معنا دارد همونجوری که در قرآن می فرماید الحقنا بهم ذریات الها سنت الها یا سنت معیت که الائک مع الذین انم الله علیهم سنت معیت سنت الحاق با نگاه فنا که انسان تابعیتش در افعال و بعد در صفات و ذات این رو مرحوم علامه هم در ال می‌فرماید که جایی می‌رسد رسمی از این باقی نمی‌ماند حدی از این تابع از شوقش و محبتش باقی نمی‌ماند همه وجودش پر از وجود محبوبشه به تبع محبوب شأن محبوب می‌شود روایات باب طینت رو ببینیم که این روایت باب طینت می‌فرماید خدای سبحان قلوب ما را از اعلا علین خلق کرده حضرات می‌فرماید ابدان ما را از علین خلق کرده و قلوب شیعیان ما را از این خلق کرده و ابدان شیعیان ما را از دورین بعد اونجا می‌فرمایند شیعیان میشن ابدان برای ما جایی میان بالاترین مرتبه که میشن ابدان برای ما میشن و همچنان که بدن نسبت به روح هیچ شنی از خودش ندارد تابع محض است سوال جدا ندارد حسابرسی جدا ندارد وقتی شیعه‌ای به مرتبه بدن رسید فعلی که از این بدن سر میزند فعل فعل اون روح و جان است لذا از اونجا نشئت می‌گیرد دسته‌ای از روایات وسائر الدرجات و بحارالانوار و در کافی شریف این دسته‌ها آمده به این عنوان الحاق ارواح معنا میده میشن شأن امام که یوم ندعو کل اناسن به اماممهم امام حرکت می‌کند اینا دنبالشن شأن امامن مثل بدن امام لذا اینها میرسند به اونجایی که دارد در روایت که اینا میشن منا اهل البیت که دسته روایات منا اهل بیت این منا شدن ملحق شدنه الحاق است معیت است حالا بحث معیت یه بحث مفصلی دارد در قرآن کریم که در آیاتی که معیت آمده که مثل مثلا محمد رسول الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم معیت بالاتر از تبعیته تبعیت تابع توی رتبه است که انسان می‌شنود تبعیت می‌کند معیت از این رفته بالاتر کانهو شان است حالا این بحثش انشالله یه فرصتی چون وقتم گذشته ولی بدانیم اونجایی که معیت در قرآن آمده حقیقت معیت مثل نبی قاتل معه قاتل معه ربیون کثیر که اینها معیت پیدا کردند از تبعیت بالاتر رفتند مثل همون منا بودن مرتبه از بیان معیت است عذر میخوام تشکر هم می‌کنم از تذکراتتون بسم الله الرحمن الرحیم قابل تفسیر و قابل توجیه است مقام برترین مقام هست حتی در ذات و فنا در افعال در عین حال اون منطقه زاد که لایتناهی بما لایتناهی است این شامل نمیشه اون صفاتی هم که عین ذات حق تعالی هست شامل نمی‌شود بلکه به سپاه فعل افعال هست البته با توجه به اتحاد ظاهر و مظهر هیچ اشکال نداره که ما نسبت بدیم این محدود را با نامحدود وگرنه خود امام که خلیفه الله هر خلیفه الله تمام اوصاف داره بازم در عین حال لایتناهی نیست باز هم همون اتحاد ظاهر و مذهب این مسئله را حل میکنه خیلی متشکرم تعبیر به قلوب ابدان خیلی کارگشاست که اتحاد ما در حد بدن برای امامه که بدن شدن خودش خیلی مهمه چون بدن امام فعل امام از بدن امام که صادر میشود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید