سخنرانی “استاد عابدینی “
«مــراسـم عـــزاداری ایـــام شــهــادت
حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها)، فاطمیه اول 1399»
موضوع: ابتلائات و غلبه بر آن ها
زمان برگزاری: 6 دی ماه 1399 به مدت 3 شب
محل برگزاری: تهران، مسجد الشهدای دانشگاه علم و صنعت
صوت مراسم
شب اول: ولایت الهی، صبر ایوب در ابتلائات
شب دوم: شدت ابتلائات
شب سوم: غلبه بر ابتلائات
تصاویر مراسم
کلیپ تصویری
متن جلسات
با یک روایتی بحث را آغاز میکنم که دقت بکنیم که میخواهیم انشا الله یک بحث دقیقی را در این 2،3 شب میخواهیم داشته باشیم در محضر دوستان. در این روایت شریف میفرماید که: از امام صادق (ع) هشام ابن سالم نقل میکند. «ما من قبضٍ و لا بسطٍ الّا و لِلّلهِ فیه المن او الابتلاء» هیچ قبض و بسط، تنگ شدن و باز شدن، سخت شدن و راحت شدن، گرفتاری و گشایش، ثروت و فقر، راحت و سختی، هر چه که شما بگویید، «ما مِن قبضٍ ولا بسطٍ» همه اینها را شامل میشود. انسان یک دفعه میبینید جلوی رویش همه چیز باز است مثل یک جاده بازی که ماشین آماده و جاده هم باز، میتواند با هر سرعتی برود. یک موقع هم میبینید جاده راهبندان ماشین هم خراب، گرفتاری هی قوزِ بالا قوز. هی روی هم فشار و فشار. «ما من قبضٍ و لا بسطٍ الّا و للّله فیه المن او الابتلاء» خیلی قضیهی مهمی است. سنت الهی است. دست خدا بسته نیست. نه آنجاییکه گشایش و راحت است، نه آنجاییکه سختی و گرفتاری است. دست خدا بسته نیست. خدای سبحان در راحت و سختی هر کجا آنجا سنتش در حرکت به سوی کمال بابش به سوی انسان باز است. «الّا و فیه المن» یا در حقیقت آنجا منّت الهی و نعمت الهی است، «او لابتلاء» الهی است. هر دو چه هست؟ حال خاص را میخواهد. اگر نعمت است حال نعمت باید برای انسان ایجاد شود، اگر ابتلاء است حال ابتلاء باید ایجاد شود و انسان مقتضای او را ایجاد بکند. لذا در هر لحظه انسان یا در قبض یا بسط است . خارج از این دو نیست. خارج از این دو است؟ خیر. از قبض بگیرید، از لحظهای که آن موقعی که حمله کردند به خانهی امیر المؤمنین (ع) که آن حال قبض را آدم تصور بکند که برای اهل بیت (ع) ایجاد شد تا حال بسطی که مثلاً که تولد امام حسن و امام حسین (ع) بود برای پیغمبر و خشنودی خاندان اهل بیت و سروری که برای آنها ایجاد میشد و آن لبخندی که بر لبان آنها بود، همهی اینها چه بسطش و چه قبضش، اگر بندهای بنده باشد، این قبض و بسط در مسیر عبودیت و کمال است. هیچ کدام راه نزدیکتر از دیگری به خدا نیست. اینجور نیست که بگویید این نزدیکتر است پس خدا به من غضب کرده است که من را از آن راه دارد را میبرد. یا آن نزدیکتر است بر من در حقیقت من را رهایم کرده است که از این راه دارد میبرد. خیر. اگر این نگاه برای انسان ایجاد بشود انسان میبیند دائماً زیر ولایت الهی است. زیر پرچم ولایت الهی است، و سایه ولایت الهی است، در هر لحظهای. بالاخره یا بلند میشود، سرحال است، خوشحال است یا غمگین است. قبض و بسط است. یا مشکل دارد یا راحت دارد. این روایت شریفی که نظیر دارد به عنوان تابلوی بحث قرار دادیم که نگاهمان به حوادث از چشم خدا اگر شد به حوادث از چشم خدا اگر نگاه کردیم، حوادث مختلف میشود. آن موقع انسان، گفتنش ساده است ولی افتادن در قبض و بسط هر دو در بسط انسان وقتی به گشایش میخورد حالت چه پیدا میکند؟ حالت رخوت، بیمیلی دیگر گاهی به معنویات. میرود در آنها غرق میشود. غفلت، لهو، حالت گرفتاری. وقتی هم به سختی میافتد ناامیدی، دیگر حال در حقیقت طوریکه انسان از خدا یا اهل بیت (ع) و توسلات میگوید من این همه دعا کردم پس چه شد؟ کجا رفت؟ چرا نتیجه نداد؟ این را برای چه عرض کردم؟ اگر ما این نگاه را به حوادث بکنیم آن موقع میفهمیم که خدای سبحان در ولایتش بر ما چه چیزهایی را ذخیره کرده و ما باید چگونه رفتار بکنیم. نگاه به حوادث همیشه دو لایه دارد. یک لایهی نگاه به حوادث همین نگاه عادی است که سختی و راحتی انسان میبیند، مشکل و راحت میبییند. اما یک نگاه دیگر دارد نگاه عمیقتر به حوادث است. میبیند این پیامی از جانب خدا است. این در حقیقت ارتباطی از جانب خداست و ممکن نیست خدای سبحان انسان را به ابتلایی یا نعمتی آزمایش بکند مگر اینکه قوّه و استعداد تحمل آن ابتلاء را قبلاً به انسان داده باشد. ممکن نیست مگر این که داده باشد. اگر سختی است، قوّه به اصطلاح قوه غلبه بر آن سختی را. اگر راحت است قوّهی استفاده از آن را درست به انسان داده است. اگر این را باور کردیم آن موقع هر جا که انسان کوتاه بیاید و غلط رابطه برقرار کند آنجا آن نعمت را یا ابتلاء را ضایع کرده است. من یک مثالی ابتدای کار خدمتتان بزنم تا یک خورده روشنتر بشود. قبلاً این را چند سال پیش شاید در بحثی برای دوستان گفتهام، ولی تکرار این تذکرات ضرر ندارد. غیر از اینکه که یاد دوستان هم خیلی نمی ماند که اذیت بشوند بگویند تکراری شد. جریان حضرت ایّوب را همه شنیدهاند. سختیهایی که بعد از رفاه زیاد برای ایّوب که سالیانی که شاید حدود هفتاد سال حضرت ایوب ثروتمند بود، گشایش داشت، بچههای زیادی داشت، ثروت زیادی داشت، نبیّ الهی بود، خانهاش محل رفت و آمد بود، رجوع مردم بود. یک دفعه به جهتی، حالا الان نمیخواهیم آن را، چون میخواهیم مختصر بگوییم، مورد ابتلاء قرار گرفت. شیطان به خدای سبحان گفت: این که شاکر است مهم نیست، این همه به او دادی شاکر است. اگر اینها را به او نمیدادی شاکر نبود. همه چیز را به او دادهای که شاکر است. خدای سبحان اذن داد به شیطان که تسلط پیدا کند بر اموال و اولاد ایوب، به این معنا که بتواند که آنها را از بین ببرد، مورد آزمایش قرار بگیرد. این ملعون هم به شدیدترین وجه ممکن چکار کرد؟ نه با راحتی و گشایش یواش یواش و نرم. گاهی آدم مصیبت به او آهسته میرسد. گاهی مصیبت چگونه میرسد؟ یک دفعه و با شدت میرسد. همه اموالش در یک شب سوختند و از بین رفتند. زراعتش و دامداریش. هم دامداری سبک داشت هم دامداری سنگین داشت. هم زراعت وسیع داشت. همه از بین رفت. آتش سوزی شد و از بین رفتند. ما خیلی از وقایع که میبینیم، نمیدانیم که علت و حکمتش چیست؟ این خودش یک بحثی دارد، ورود پیدا نکنیم از این دور میشویم. بعد یک آخ نگفت. خودش هم به عنوان کسی که سرکارگرش بوده است آمد چکار کرد؟ تعریف کرد برایش که اینگونه شد، آنگونه شد. به فجیعترین وجه تعریف کرد که از بین رفتند. او هم مشغول عبادتش شد، دعایی به سوی خدا که خدایا! سلطهی بر همهی کارها دست توست. خیلی این ناراحت شد که یک آه نکشید. شب بعد دوازده پسرش در یک زلزله چه شد؟ یکجا. بعد هم آمد خودش به عنوان کسی که خودش آنجا بود، چون میتواند به صورتهای مختلف دربیاید شیطان. یکی از خصوصیتهایش این است که به صورتهای مختلف،«اتّصور لهم کیف عشاء » میتوانم به صورتهای مختلف در بیایم. در حدیث هم وارد است. آمد به سختترین وجه برای اینها بیان کرد برای ایوب که نبودی تو وقتی زلزله آمد چطور آه و نالهی تقاضای نجات از این بچهها بلند بود، کسی کاری نمیتوانست بکند، که دل چه بشود؟ پدر است دیگر. تا دل بسوزد تا یک آه بکشد. نه که غصه نخورد ایّوب، نه که دلش نسوخت ایّوب، چرا؟ فرزند است. انسان کامل نسبت به فرزندانش، نسبت به محبتهایش اشد محبت را نسبت به انسانهای عادی دارد. چون او میفهمد این نعمت چقدر عظیم است. لذا محبت در بین انسانهای کامل اعظم از همه انسانهاست. امّا وقتی همه اینها را تعریف کرد یک آه از نهاد ایوب برنیامد. اینها را برای چه گفتم؟ ایوب ماند و همسرش. مردم هم اینها را طرد کردند با شایعاتی که شیطان کرد که اینها مریضی واگیر دارند، چه دارند، که نبود. اما شایع کرد. طرد کنار شهر. خانم ایوب میآمد در شهر کلفتی میکرد تا چه شود؟ تا غذای خودش و ایوب را از ته ماندهی سفره مردم به او بدهند. که در خانه کلفتی میکرد ته ماندهی غذا را بدهند ببرد با ایوب بخورد که زنده بماند. با آن مکنت و ثروتی که داشتند حالا اینجور. چند سال طول کشید. نه یک روز، نه دو روز، نه خلاصه بعد از هفتاد سال بهرهمندی نزدیک پنج سال نقل میکنند که این وضع طول کشید. یک روز شیطان همه سران شیاطین را دعوت کرد که من عاجز شدهام که از اینکه یک آه بکشد این، هر بلایی به سرش آوردم. گفتند چرا غافلی از زنش. او هنوز با او است. گفت: راست میگویید. این خانم میآمد کار میکرد و برمیگشت. آمد در بین مردم شایع کرد مردم، این خانم با همسرش ارتباط دارد و او بیماری واگیر دارد و اگر بیاید خانههایتان مریضی میگیرید. راهش ندادند. از صبح در هر خانهای را میزد برای کار، یک خانمی که دختر یوسف بوده است. دختر یوسف نبی. یوسف نبی از دنیا رفته. دختر یوسف نبی همسر ایوب نبی بوده است. با این مکنت و ثروت و با اون خلاصه زندگی اشرافی و رفاه و همه اینها. حالا به کلفتی افتاده. آن را هم مردم راهش نمیدهند. مردم میگویند نمیخواهیم. تا ظهر آن روز همینطور میچرخید. ظهر شد آن روز، وقتی که داشت بر میگشت، شیطان آمد به صورت یک پیرمردی مجسم شد که خانم، چرا این مردم با تو رفتار نامناسب دارند؟ تو کی هستی؟ گفت: من همسر ایوب هستم. گفت: همسر ایوب دختر یوسف؟ که نمک بپاشد روی زخمش که یادش بیاورد دوران مکنت یوسفی را. گفت: بله. گفت: پس آن مکنت یوسفی، آن سروری، آن ثروت کجاست؟ جوابی که این خانم داد آه شیطان را درآورد. خیلی زیباست. گفت: خدای سبحان گاهی نعمت میدهد تا صفات شکر در وجود عبد به فعلیت برسد. و گاهی سختی ایجاد میکند برای بنده تا صفات صبر در وجود اینها به فعلیت برسد. ما چگونه سپاس بگوییم خدا را؟ که پسندید در برههی زیادی از عمرمان ثروت را، و راحت را، تا صفات شکر در ما محقق بشود و پسندیده و لایق دیده است ما را که در برههای از عمرمان سختی بدهد تا صفات صبر به فعلیت برسد. اصلاً از یک نگاه دیگری به مسئله نگاه کرد. شیطان ناامید شد. تمام شد. دید خیر. ولی الهی خیلی متفاوت است. … مردمند که ساده با یک چیزی «خلق الانسان حلوا اذا مسح الشّرِ جزوآ و اذا مسح الخیر منوعا» لذا ببیند این را عمداً عرض کردم که غفلت خیلی زود شکل میگیرد. کشتی نوح بعد از اینکه مردم سوار این کشتی شدند، نجات پیدا کردند، طولی نکشید. وقتی پیاده شدند بعد از نجات، که دیدند غرق را و آن سختی و الم را. اما اختلافها و با نوح در افتادنها، چه شد؟ از ولایت رو بر تاب کردن و جدا شدن، چه شد؟ آغاز شد. از داخل خود کشتی بعضی میگویند آغاز شد. از داخل خود کشتی. من هر موقع جریان فاطمیه پیش میآید این نکته واقعاً آزارم میدهد که ما اگر زمان حضرت زهرا سلام الله علیها بودیم بعد از وفات پیغمبر در کدام دسته بودیم؟ کجا بودیم؟ این سؤال، خیلی سؤال است؟ زود نگوییم حتماً کنار حضرت بودیم. انشاالله اینجور باشد. اما رفتار میتواند الان معلوم کند که آن موقع کسانی که شبیه ما بودند کجا قرار گرفتند؟ کسانی که شبیه ما بودند، حتی بهتر از ما بودند، کجا قرار گرفتند؟ کافی است یک قدری سرگذشت کسانی را که آن دوره بودند را ببینید. افرادی که مجاهد بودند. در راه خدا دست و پا و نمیدانم، معلول و جانباز هم شده بودند. سابقههای جهاد داشتند. در دوران سختی اسلام که جنگ بدر و احد بود شرکت داشتند. ببینید! امیر مؤمنان (ع) سه شبانهروز بعد از وفات پیغمبر، بعد از دفن حضرت، حضرت زهرا سلام الله علیها را سوار مرکب میکند همراه امام حسن و امام حسین علیه السلام در خانهی اینها را میزنند، آدمهای کمی نبودند، کافی است بعضیهایشان را اسم ببرید فقط. که ببینید اینها افتخارات اسلامند. هنوز میبالیم به اینها. آدمهای کمی نبودند. شب اول باز کردند. نمیدانستند چه است. امیر المؤمنین فرمود: مگر شما نبودید غدیر؟ مگر پیغمبر اکرم نصب نکرد؟ گفتند: علی جان دیر آمدی دیگر، ما بیعت کردیم. فردا شب دیگر در را نیز باز نکردند. پس فردا شب، دیگر چراغها را خاموش کردند که کسی نبیند که اینها بیدارند. در کل اینها کلاً بیست و چهار جواب دادند، گفتند ما هستیم. آن هم حضرت فرمود پس فردا صبح سرها را بتراشید بیایید که آمادگیتان را اعمال کنید. از این همه اصحاب و صحابی و این همه. از این بیست و چهار نفر هم، چهار نفر آمدند. فکر میکنید ما آنجا بودیم کجا بودیم؟ الان، داریم وظیفهیمان را درست انجام میدهیم؟ که اگر آنجا بودیم درست انجام میدادیم؟ آدمهای کمی نبودند. در راه خدا از همه چیز گذشته بودند. فقر و مهاجرت. انصار هر چیزی داشتند در فقرشان نصف کردند با مهاجرین. کدام یک از ما از این کارها کردهایم. در فقرشان. هر چه که داشتند در فقرشان با مهاجرین نصف کردند. مهاجرین هر چه که در مکه داشتند رها کردند، چکار کردند؟ گفتند به عشق پیغمبر میکَنیم از همه مال دنیا و خانه و زندگی و اموال . میبُریم کاسبیشان را،کارشان را، زمینشان را، خانهیشان را، همه را، حتی بعضی زن و بچهیشان که ایمان نیاورده بودند که ایمان نیاورده بودند رها کردند آمدند به عشق پیغمبر. آن وقت همانها اینجا چه شدند؟ به این مبتلا شدند. اگر ما الان یک همچنین، الان فکر میکنیم ما کدام جبههایم؟ یعنی اگر حضرت زهرا سلام الله علیها الان بود حتماً در جبهه حضرت بودیم اینجا؟ خیلی زیباست. پیغمبر در حال خطبه خواندن است، عبدالله ابن رواهه میخواهد وارد مسجد بشود. هنوز خارج مسجد است. دارد خطبه میخواند برای نماز ظهر و نماز جمعه. بعد آنجا که دارد به مناسبتی میگوید بنشینید. عبدلله ابن رواهه بیرون مسجد است. هنوز نرسیده است به مسجد. آنقدر نسبت به کلام پیغمبر تابع است که همان جا مینشیند. بعد خلاصه که نماز تمام شد و جلسه تمام شد آمد پیش پیغمبر. گفت: بارک الله. که تبعیت تا این حد؟، چه هستش؟ همان قدر که به عشق پیغمبر که میگوید بنشینید، با این که پیغمبر به کسانی که داخل مسجد بودند گفت، اما این عشق آنچنان در وجود او هست که همان جا نشست. ما حالمان اینگونه است؟ یعنی اگر یک دستوری رهبری، الان میفرمایند در رابطه با این جریان رعایت کنیم. آقا نظرش این است. درسته؟ اگر ما غر زدیم و رعایت کردیم، رعایت کردیم و غر هم زدیم. چقدر متفاوت است با آنجاییکه انسان رعایت میکند. شوقاً میگوید خدایا! من میخواهم وظیفهام را انجام بدهم. رهبرم هم به عنوان ولی فقیه هم، به عنوان نائب امام زمان، به عنوان نائب عام، الان میفرماید که اطاعت کنید. اطاعت میکنم با شوق. گوش میکنم. هم عبادت است. هم کاری است که انجام دادهام. هم عبادت کردهام. میشود عمل، عمل عبادی اگر انسان این نگاه را بکند. من برایتان یک قصهای از عمار بخوانم که این قصه عمار هم خیلی جالب است. دلم میخواهد که این را از خود متنی که نوشتهام بگویم. حواسم هم هست که چگونه بگویم. یادم هم هست. اما میخواهم خود متن را بگویم. چون آنقدر متن شیرین است از روی متن گفتنش لذت دارد. دارد که: این نقل شده از یکی از نوههای عمار«قال کنتُ مع رسولِ الله (ص)»می فرماید: من با پیغمبر بودم. این ترجمش را میگویم آنجاییکه لازم است که متنش را میخوانم. در بعضی از غزوهها آنجا امیر مؤمنان علی (ع)، «قتلَ علیٌ علیه السلام اصحابُ الالویه» آن پرچمداران لشکر دشمن را کشت. پرچمداران لشکر دشمن قویترین هستند. پرچم را دست کسی میدهند که چه باشد؟ به این راحتی پرچم از دستش نیفتد. میگوید امیر مؤمنان پرچمداران دشمن را کشت. «و فرّقَ جمعهُم و قتلَ عمر ابن عبدللله الجُمی » او را هم کشت که سرکردهی بزرگشان بود و همچنین شیبت بن نافع. بعد میگوید: «اطیت رسول الله» من آمدم پیش پیغمبر، «فقولتُ یا رسول الله» عمار میگوید: «انّ علیً قد جاهدَ فی الله حق جهادِ» جهاد عظیمی کرد. حق جهاد را رعایت کرد. «فقال »پیغمبر «لانّه منّی و انا منه» علی از من است و من از علی هستم. «وارثُ علمی و قاضی دِینی» که قضای دین من را «منجذو وعدی و الخلیفته بعدی» این جملش «و لولاه لم یعرف المومن المحض» اگر علی نبود مؤمن محض شناخته نمیشد. یعنی مردم در ابتلاء به امیر المؤمنین، آن مؤمن محض در این ابتلاء شناخته میشود. هر دورهای، مرتبهای از محض بودن در یک ابتلاء شناخته میشود. ببینید، پیغمبر اکرم تا بود رسالت، بعد از توحید ظرفیت مردم شناخت رسالت بود. اما مردم در ظرفیت به جایی میرسند دین با توسعش، که حالا ظرفیت مردم میشود ظرفیت چه؟ ولایت. یعنی حالا از این به بعد ظرفیت مردم آمده بالاتر. رشد کردند. میتوانند ولی را بپذیرند. بشناسند. این ظرفیت است که ایجاد شده است. این ظرفیت وقتی که توسط امیر مؤمنان (ع) ایجاد شد یعنی مؤمنین از جهت قّوه و توان آمدهاند در رتبهای که میتوانند با اعتقاد به ولایت تعبیر بعضی روایت این است «الها هُنا التوحید» توحید تا اینجا کشیده شده است. توحید یعنی توحید الهی از شهادت بر الوهیت، شهادت بر رسالت، تا شهادت بر ولایت. چون ظرفیت آمده است بالاتر. مردم آمدهاند بالاتر رتبهیشان. لذا اینجا میشود. بعد ببیند همین ظرفیت حالا دنبالهی روایت را میخوانم. همین ظرفیت میآید بالاتر . بالاتر بطوریکه ما احساسمان این است که در نگاه اول که دوران غیبت دوران چه هست؟ دوران عقوبت مردم است در نگاه اول. در حالی که دوران غیبت دوران عقوبت مردم نیست. بلکه دوران چه هست؟ دوران کمال است. چرا دوران کمال است؟ طول کشیدن دوران عقاب ممکن است باشد. اما اصل الغیبت جزو کمالات است. چرا جزو کمالات است؟ چون میخواهد آنجا امام معصوم از حالت حضور که مردم ببینندش خارج بشود، ظرفیت مردم آمده است مرتبهای که آن ظرفیت چه ظرفیتی است؟ ظرفیتی است که بدون دیدن امام، امام را میخرند و قبول میکنند و باور میکنند. تعبیر این است که «اعظمُ یقیناً» در آن دوره محقق میشود. اعظم ایمان، بالاترین مرتبه ایمان در این دوره، در دوران غیبت، آن وقت این مرتبه دوران غیبت باشد انشا الله بحثش را میخواهم چون گفتند وقت تمام است که یک بحث بسیار عالی دارد این روایت عمار هم آن نتیجه نهاییاش که در رابطه با همین بحث ولایت پذیریش است در دنبالهاش است که من میخواهم انشاءالله یادم باشد که فردا خدمت دوستان باشیم انشاءالله این بحث را که برسانیم به اینکه ما حضرت زهرا سلام الله علیها چه یاد داد اینجا در ولایت پذیری؟ و امروز ما باید چگونه باشیم. دیگه این روزها خانه امیر المومنین (ع) خیلی سوت و کور است. ارتباطات که همه قطع شده بوده است با حضرات. رفت و آمدها کسی دیگه… فاطمه سلام الله علیها بعضیها را میبیند میگوید دیگر به ما سر نمیزنید. بیت نبوت متروک شده. رها کردند. قدردان نعمت نبودند مردم. فاطمه سلام الله علیها از درد بستری شده است. در بستر افتاده است. تعبیر نقل این است که «ما زار فاطمه معصبت الراس». سر حضرت دایم بسته بود از شدت درد. »ناحل الجسم». جسم حضرت آنچنان ضعیف شده بود که دیگر روی پای خودش نبود. کارها را نمیتوانست انجام دهد. «باکیته العین». چشم ها دائماً گریان بود. میدانست چه چیز را از دست داده است. پیغمبر اکرم، واسطه بین آسمان و زمین از دست رفته است. «منحده الرکن». کمرش خمیده بود. این بانوی هجده ساله، در هجده سالگی منحده الرکن. اگر این رکن را جسمش بگیریم جسمش خمیده بود. اگر روحش بگیریم روحش خمیده شده بود. میدید مردم چگونه دارند ساقط میشوند. دور شده اند از خانه ولایت. دور شدهاند از امیر مومنان. اما امیر مومنان در این خانه، چراغ روشن این خانه را در کنار امام حسن و امام حسین این شبها چگونه زنده نگه داشت. چگونه در این خانه آن حیات را ادامه داد؟ من نمیدانم حسن و حسین، زینب و کلثوم در این شبها چگونه مادر را میدیدند درحالی که مادر روز به روز آب میشد. درد میکشید از درد به خودش مینالید. اما آن آخرین روز، حضرت بلند شد. خودش را به سلامتی زد. کار بچهها را انجام داد. خانه را رفت و روب کرد. غذایی آماده کرد. بچه ها را حمام کرد. بچه ها خوشحال شدند. فکر کردند که دیگر کار بهتر شده است. بیماری درمان شده است. اما نگو که این زهرا سلام الله علیها آخرین وداعش است با بچهها. صل الله علیک یا امیر المؤمین. صل الله علیک یا فاطمه الزهرا.
گفته شده که ضرب المثل است که یک کسی بود می رفت دیدار این را مرحوم ابن فهد حلی در کتاب عده الداعی ذکر کرده خیلی تمثیل زیبایی است می رفت دیدن یک پادشاهی پادشاه این را خیلی دوست داشت این هم هر چند وقت میرفت مردم می دانستند که این می رود بالاخره پادشاه دوست دارد این را حاجتشان را بالاخره می گذاشتن در جیب این این هم می رفت آنجا اینطوری نبود که در آن حالت این هارا دربیاره و به آن بگه و فلان اما پادشاه می دانست که این وقتی که میاد مردم این را واسطه کردند حاجاتشان را در جیب این گذاشتند دستور می داد در جیب این هر چه هست دربیاورند و حاجات را براورده کنند جوابش را هم بگذارند اینکه برمی گشت میدید حاجات روا شده است هر چند در آنجا گفتگویی نشده است ایشان می فرمایند که رابط ما با حضرات معصومین عند الله از این قسم است وقتی در خانه این ها می ریم این ارتباط این است که آن ها همه حاجاتی را که ما می گوییم و نمی گوییم و می شناسیم و نمی شناسیم و دیگرانی که در نظرمان به ما رجوع کردند و گفتند التماس دعا همه این ها وقتی انسان آنجا می رسد آن ها می بینند آن ها اجابت می کنند این باور اگر در وجود انسان شکل بگیرد آن وقت انسان در یک راحتی در ارتباط با با یک شوقی یعنی الان با یک شوقی آمدی با این نگاه شوقتان چند برابر می شود اگر باور کنید که اگر ما یک درجه محبت داشته باشیم آن ها هزاران هزار درجه محبت به ما دارند تصور بکنیم که آن ها اگر با این محبت چگونه از ما استقبال میکنند وقتی وارد مجلس می شویم تصورش را بکنید چگونه استقبال می کنند اگر شما محبتتان صد برابر بود چگونه شوق بیشتر شما را با سرعت بیشتر و حرکت بیشتر می کشاند در مجلس حضرات حاضر بودید سختی های بیشتری را هم تحمل بکنید اگر صد برابر بود اگر هزار برابر بود حالا ببینید اگر میلیون ها برابر باشه که آن ها دارند چطوری از زائرشان که با آن ها ارتباط برقرار می کند پذیرایی می کنند برای این که این باور در وجودمان ایجاد بشود یک صلوات بفرستید این صلوات ها خودتان هم می دانید خدا رحمت کنه حضرت آیت الله بهجت را یک کسی یک روز ذکری می خواست ازش ایشان هم ذکر صلوات داده بودند برای حاجاتش این رفت و آمد گفت آقا نشد گفت هر چیزی ادبی دارد صلوات ادبش محبت است یعنی وقتی انسان دارد صلوات می فرستد آن احساس محبت را به صاحب صلوات داشته باشد یک ذکر صلوات با محبت بفرستید یک بحث مهمی که دیشب شروع کردیم اگر یادتان باشد یک حدیثی خواندیم که آن حدیث را من خیلی با اینکه کوتاه بود حدیث این بود که از امام صادق (ع) ما من قبض و لا بسط الا ولله فیه المن والابتلاء هیچ حادثه و واقعه و عملی برای انسان جلوی راهش قرار نمی گیرد مگر اینکه در آن من وابتلا است یا برای انسان این رشد ایجاد می کند یا سقوط ایجاد می کند هیچ حتی یک کار ساده بی اثر نیست در وجود انسان فکر نکنید هر کار ارادی که در وجود انسان شکل می گیرد هر کار ارادی شرطش ارادی بودن است هر کار ارادی که در آن انسان یک عمل یک قدم برمی دارد یک پلک می زند دیگر از پلک زدن که ساده تر نداریم که هر واقعه ای که پیش می آید هر حادثه ای که پیش می آید رفتاری که انسان انجام می دهد می فرماید ما من قبض و لا بسط چه گشایش باشد و چه بستن و سختی باشد الا ولله فیه المن والابتلاء خب این ها گاهی بعضی اش خیلی عظیم است اثرش هم خیلی عظیم است گاهی کوچکتر است اثرش هم کوچکتر است عرض کردیم که از آن کمرگاه ها و در حقیقت گردنه های عظیم این کار جریان فاطمیه بود که برای امت اسلامی و جامعه اسلامی پیش آمد که یک قبض عظیمی بود و فتنه و ابتلا شدیدی بود و در آن فتنه و ابتلا ریزش های زیادی داشتیم و اگر هم در هر زمانی تکرار بشود معلوم نیست آن شدت ابتلا چند درصد ریزش پیدا می کند با یقین می توانیم بگیم که همانطور که امام (ره) و مقام معظم رهبری نگاهشان است امام می فرمودند امت ما این امتی که الان هستند از امت زمان رسول خدا (ص) افضل اند صلوات را بفرستید افضل اند چون عکس العملی که مردم تا بحال در این 41 سال انقلاب نشان داده اند در گرفتاری ها و سختی ها و شرایط مشکل واقعا واقعا واقعا به اصطلاح برخورد نمیگیم مثلا عالی اگر بیست و عالی در نظر بگیریم بیست اما نمره بسیار خوب قبولی بوده با همه بالا پایین ها با همه گرفتاری هایی که پیش آمده این را واقعا کسی در طول تاریخ مطالعه بکند به کمتر از این گرفتاری ها امت ها ساقط شده اند عکس العمل های چی نشون داده اند این را اول داشته باشیم که امید را از دست ندهیم هرچند کارها خیلی سخت است نمیخواهیم خوش خیال هم باشیم که بگیم خبری هم نیست و مردم هم همه خوب اند و همه در راه اند و نه نمیخواهیم نگاه خوش خیالانه اما واقعا مردم عکس العمل هایشان نسبت به حاکمیت اساس حاکمیت تا بحال چی بوده یک نگاه خداپسندانه بوده است حالا اقلا جمعی که تاثیر گذار هستند و توانسته اند قوام حاکمیت را حفظ بکنند این نگاه را داشته اند این یک نکته که اگر جریانی مثل واقعه فاطمیه پیش بیاید و وفات پیغمبر قطعا امروز عکس العمل مردم مثل جریان زمان پیغمبر نیست چنانچه بعد از وفات امام (ره) اگر یادتان باشد خدای سبحان با آن تدبیری که در دل ها انداخت مردم اجابت کردند و آن در حقیقت رهبری جایگزین شد به طوری که کسی باور نمیکرد به این راحتی جایگزین بشود تعبیری که در قرآن کریم هست خیلی تعبیر زیبایی است در جریان وقتی که ولایت امیرالمومنین (ع) به عنوان غدیر اعلام شد با همه آن بساطی که بعدش شنیدید چه شد و اینها آنجا قرآن دارد که الیوم یاس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون امروز کسانی که کفر می ورزیدند الیوم یاس الذین کفرو کسانی که کافر بودند به دین شما ناامید شدند چرا؟ یک نکته جالبی است بگذارید من عرض بکنم خدمتتون این ها در رابطه با پیغمبر ابتدا آمدند عظم علامه طباطبایی میفرماید در المیزان ذیل همین آیات میفرماید میفرماید ابتدا آمدند عظم پیغمبر رو دستکاری بکنند که پیغمبر در عظمش دست بردارد از تبلیغ دین انواع کارها را کردند فشارها و تتمیع و تهدید و همه کار هارا کردند دست بردارد دیدند موفق نشدند بعد از اینکه دیدند موفق نشدند که اینا عینا در دوره ما محقق شده است چند سال اول انقلاب ما آمدند کاری بکنند که انقلاب از عظمش دست برداره لذا دولت بازرگان را یادتان است که اصلا آمد اساس انقلابی بودن رو منتفی بکند بگوید ما هم یک کشوری مثل کشورهای دیگر چیزی نداریم و همان طوری هستیم این اولین کار بود دومین کار این بود که وقتی دیدند نمیتوانند عظم پیغمبر را دستکاری بکنن که پیغمبر سست شود در عظمش و دست بردارد از شعارهای انقلابی اش آمدند در شعارهایش مداحنه کند یعنی بعضی از شعار های انقلابی اش این را علامه میفرماید در المیزان که بعضی از شعارهای انقلابی اش را شل بکند نه دست بردارد مثلا میگوید درحقیقت که عدالت طلبی و فلان و فلان این را فقط در کشور خودتان بگویید در جاهای دیگر نگویید دنبال این نباشید که در جاهای دیگر هم بگویید منطقه را آشوب زده نکنید در جای خودتان باشد اگر میخواهید دفاع بکنید در کشور خودتان کارهایتان را بکنید هرچه میخواهید بگویید اینجا بگویید در جاهای دیگر نگویید دیدند که ای را هم نتوانستند موفق شوند که هرکدام را در تاریخ مدل و نمونه دارد که علامه اشاره میکند سومین کاری که کردند دل بستند به مردن پیغمبر که وقتی پیغمبر از دنیا برود چه میشود شعارهایش همه زیرآبش زده میشود تموم میشود آن وقت ما میتوانیم نقشه برای آنجا کشیدند بالاخره گفتند سنش اینقدر است و طبیعتا ایینقدر طول میکشد و با مسمومیت های مکرر هم که ایجاد کردند میدانستند بالاخره ممکن است یک جا موفق بشوند و پیغمبر از دنیا برود اما آن سال آخر پیغمبر خیلی جالب است سال آخری که پیغمبر بود سال پر حادثه ای بود یعنی سال آخر حیات پیغمبر حج الوداع و بعد جریان غدیر و بعد آیاتی که مرتبط با جریان غدیر بود وقتی محقق شد اگر دوستانی که سال آخر را یادشان باشد سال 68 را نمیدونم کسی یادش هست یا نیست سال آخر امام سال پرحادثه ای بود اتفاقات یکی از آن ها قبول قطعنامه که اواخر سال 67 و اوایل شال 68 بود که قطعنامه قبول شد در جریان جنگ ایران و عراق یادتان هست یا نه که این بود بعد جریان خلاصه خود وفات امام بعد جریان وصیت بعد از امام بود و جریان عزل آن در حقیقت کسی بود که به عنوان قائم مقام رهبری نصب شده بود قبل از آن مدت کوتاهی قبل از آن یعنی تمام وقایعی را که امام پیشبینی میکرد که مورد سوءاستفاده قرار بگیرد را چیکار کرد یکی یکی یکی هم بحث قانون متمم قانون اساسی بود که اگر یادتان باشد که حتی تصویبش یعنی مجلسش قبل از زمان حیات امام محقق شد و تصویبش بعد از رحلت امام یعنی رای گیری قانون متمم قانون اساسی یعنی یکسال امام کار کاملی را در حقیقت آن رخنه هایی که دشمن میتوانست از آن رخنه ها نفوذ بکند راه ها بسته شد عینا این جریان را این ها تاریخ است دیگر کسی اگر تاریخ را خوانده باشد میفهمد یا نگاه الهی باید درس میگیرد در قرآن میفرماید الیوم یاس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم اخشون از این به بعد وقتی که نصب امیر مومنان (ع) به عنوان جانشین پیغمبر شکل گرفت کفاری که منتظر وفات پیغمبر بودند تا با وفات پیغمبر تمام در حقیقت آن شعار ها را زیر آبشان را بزنند و دیگر فراموش بشود نا امید شدند میگوید از حالا به بعد ببینید چقدر زیبا است از حالا به بعد از کفار نترسید الیوم یاس الذین کفروا آن ها نا امید شدند فلا تخشوهم دیگر نترسید آن ها کاری نمیتوانند بکنند نسبت به شما دین شما قائم شد به یک حقیقتی که این یکی بعد از دیگری ادامه دارد قائم به پیغمبر تنها نیست امیر مومنانی است که بعدش در حقیقت بعدش و بعدش یک تعبیر علامه که میگوید یک سنت نوعی شد یک فرد نوعی که یکی پس از دیگری ادامه دارد تمام شدنی نیست لذا منتظر وفات این باشند یا شهادت آن باشند یا آن را بخواهند از سر راه بردارند به اصطلاح تمام شدنی نیست دیگری دنبال این ادامه پیدا میکند لذا از این جهت نا امید شدند این ها را دارم میگویم که عینا در حقیقت در نظام امروز ما ببینید چه کاری باید بکنیم وظیفه ما به عنوان یک ولائی انقلابی چه است که جریان تاریخی درست تکرار بشود نه غلط بعد آن جا دارد که الیوم یاس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم از آن ها نترسید ولی از چی بترسید اخشون اخشون یعنی از من بترسید آنجا ذیلش دارد که از آنجا پیغمبر فرمود که از این به بعد فقط توطئه های داخلی میتواند آسیب بزند به شما که آن هم با تقوای الهی امکان پذیر است حلش یعنی اگر ترس از خدا باشد اختلافات داخلی حل میشه اما اگر افتادید به جان همدیگر به طوری که در بعضی روایات داره به صورت هم تف کردند در جلوی هم ایستادند علیه هم حرف زدند همدیگر را پشت سر هم غیبت کردند اگر به اینجاها رسید بدانید دشمن موفق شده است این راه موفقیت است که از درون ریشه شما را بزند والا با این سنت نوعی هیچگاه از بیرون قدرت بر آسیب زدن به شمارا ندارد عینا همین فرمایشات را مگر مقام معظم رهبری ندارند در رابطه با رصد جریانی که امروز در کار است که آنچه که امروز ممکن است به ما آسیب بزند عدم مدیریت صحیح در کارها در رسیدگی به مردم در ارتباط با مردم خدمت به مردم این ها است و الا دشمن قدرت برخورد با ما را ندارد این حرف دقیقی است کسی که باور الهی ببیند در قرآن در قرآن تضمین کرده این را مگر اینکه درون آنقدر چی بشه آسیب زده شود اختلافات تا به طوری که اخشون محقق نشده باشد پس فلاتخشوهم اخشوهم محقق میشود از آن ها باید بترسیم درواقع اما تا جایی که این خشیت نسبت به خداوند سبحان باشد درون آرامش دارد و صف واحد است این نکته مهمی است که ببینید آن وقت کسی که در این جا باورش به این شکل میگیرد مثل مرحوم سردار دل ها شهید حاج قاسم آن میرود در حقیقت عزمت وجودی این الهیت را گسترده اش بکند یعنی فقط در کشور ایران این را نمیبیند بلکه اخشوهم را در رابطه با خدا تا کجا میبیند تا مرز اسلا مرز وجودی حاج قاسم آیا مرز جغرافیایی بود نه مرز دین بود مرز دین یعنی مرز ترس از خدا مرز ترس از خدا کجاست مرز ترس از خدا آن دین خداست جایی که یک کسی تقاضای کمکی بکند مسلمانی او آن جا حاضر بود چون نگاهش این است اگر ما دین خدا را پاس داشتیم کمک کردیم قطعا خدای سبحان تضمین کرده که این درون ما حفظ میشود این بیانی که الان دارم عرض میکنم ببینید به ما باید افق بدهد انتخابات را در پیش داریم قطعا در جریان انتخابات ممکن است کدورت ها ، ناگواری ها ، حرف و حدیث ها پیش بیاید به خصوص در انتخابات ریاست جمهوری این ها طبیعی تر هم میشود یکی اینکه آن مرز وخشوهم را داشته باشیم دومش این است که مرز ولا تخشوهم را داشته باشیم ترس ما از دشمن نباشد به خاطر ترس از دشمن پالس برای او نفرستیم پیام برای او نفرستیم که با کمک او بخواهیم جلو بیایم کسی که با کمک او بخواهد جلو بیاید در کشور اسلامی این خیلی حقیر است خدا رحمت کند امام میفرمود من آن سختی وقتی شاه در مقابل آن رییس جمهور آمریکا ایستاده بود نمیدانم کارتر بود کی بود که آن زمان قبل پیروزی بود که ایستاده بود آنقدر حقیرانه میگوید تلخی آن همیشه در وجودم هست رییس یک مملکت اسلامی اگ ما پیامی اینطوری بفرستیم حقیرانه است عزتمندانه اش مثل کاری بود که ببینید این آیه را تجسم تامش در وجود حاج قاسم آدم میدید فلا تخشوهم اخشون واقعا خدا ترس بود از آن ها نمیترسید لذا آرزوی شهادت داشت خب این را داشتم عرض میکردم که اگر این باور در ما شکل گرفت نکته بعدی اش ای است هر ابتلائی که گفتیم روایت شریف که من ابتلاء پیش می آید ما من قبض و لا بسط الا ولله فیه المن والابتلاء هر ابتلاء و سختی که بخواهد پیش بیاید یقین بدانید این سنت الهی است سنت الهی است که صبر مطابق آن را و سرمایه مطابق آن را بلکه بالاتر آن را حتما داده است قبلا سنت الهی است امکان ندارد ابتلائی برای ما پیش بیاید ولی به اندازه ای که بتوانیم بر آن غلبه بکنیم به ما نداده باشد اصلا از حکمت الهی این به دور است اگر این باور را کردیم آیا هر سختی که پیش می آید نشان دهنده این است که قبلش چی بوده توانایی بالاتر آن داده شده است حالا این توانایی سرمایه است یا نه؟ یعنی یک موقع هست کسی در امتحان کلاس اول قبول میشود یع موقع هست یه کسی در امتحان دکتری قبول میشود درسته؟ یک موقع کسی هست بین متخصص های همه فن حریف این میشود نفر اول هرچه ابتلاء بالاتر میاد سخت تر میشه سرمایه کار برای اون شخص باشد با این یقینی که عرض کردم آیا نشان داده میشه آن شخص بزرگ تر است عظیم تر است یا نه؟ جامعه ای که ابتلائات سنگین برایش پیش می آید آیا این حکایت از رشد و عظمت این جامعه میکند یا از حقارت و بیچارگی جامعه از چی حکایت میکند برای هر فردی اگر ابتلائات سختی پیش می آید با باور اینکه هر ابتلائی قبلا در حقیقت توانایی آن ابتاء را خدا به او داده است ممکن است به کار بگیرد ممکن است به کار نگیرد به کار گرفتنش حتمی نیست فقط به او داده است خدا ممکن است به کار نگیرد همین ابتلاء او را به زمین بزند یا جامعه به کار نگیرد زمین بخورد و اذیت بشود و مشکل ایجاد شود اما توانایی و سرمایه را خداوند سبحان داده اگر اینطوری باشد که ابتلائات سنگین تر نشان دهنده چیست قدرت بالاتر است توانایی بالاتر است چه در فرد چه در اجتماع فرقی نمیکند لذا جریاناتی که پیش می آید برای ما دو تا قسمت را با هم جدا کنیم این ها را حواسمان باشد یکی اینکه هر ابتلائی که پیش می آید حتما خدا توانایی و قدرت حلش را داده اما اینکه آیا این را بکار گرفتیم فردی یا اجتماعی یا بکار نگرفتیم بحث دومش است اگر بکار گرفتیم قطعا عبور میکنیم و این میشود یک سرمایه برای ما اگر بکار نگرفتیم قطعا زمین میخوریم و این میشود یک هلاکت برای ما چه فردی چه اجتماعی لذا نگویید پس کو بکار نگرفتی باور نکردیم که سرمایه هاش را خدا داده است نشیتیم نق زدیم مدیریت درست نکردیم مارا اگر دشمن تحریم کرد اگر دشمن فشار بیشتر آورد این فشار بیشتر با این نگاهی که الان دارم بهتان به عنوان نگاه الهی عرض میکنم سنت الهی است که اگر فشاری یا سختی بر فرد یا اجتماعی وارد شود آن فشار و سختی حتما در رتبه قبلش خدای سبحان قدرت بالاتری که بر آن غلبه بکند را به او داده است سنت حکمت الهی است امکان ندارد غیر از این والا در حکمت الهی این رخنه است امکان ندارد غیر از این اگر اینطوری شد حتی عرض میکنم حتی آنجایی که انسان کوتاهی بکند دقت بکنید اینجا راحتی آنجایی که انسان کوتاهی بکند و در اثر کوتاهی اش یک مشکلی برایش پیش بیاید کوتاهی کرده همانجا هم قدرت حل را برایش قرار داده اند اما سخت تر از آنجایی است که کوتاهی نکرده باشد در بحث کسی که می خواهد روزه بگیرد در قرآن می فرماید که اگر کسی برای روزه گرفتن همه طاقتش را می خواهد یعنی باید تمام ظرفیتش را به کار بگیرد تا بتواند روزه بگیرد می تواند بگیرد ولی با تمام طاقتش می گوید این از او چه می شود ساقط می شود تبدیل می شود به قضا برایش الان نگیرد چرا می توانست بگیرد با تمام طاقتش خیلی سخت میشد ولی می توانست بگیرد می گوید نه این تبدیل می شود و علی الذین یطیقون کسی که تمام طاقتش را می خواهد برای روزه فدیه این تبدیل می شود به فدیه و دیگر نمی خواهد بگیرد خیلی جالب است این حکم است فقط مورد نیست این حکم کلان در نظام تکلیف است که در نظام تکلیفی که خداوند سبحان ایجاد می کند آنجایی که تمام طاقت را می خواهد تکلیف را از ما برداشته اند تبدیلش کرده اند درست است؟ خب اگر اینطوری باشد احکام اجتماعی هم همین طوری است احکام فردی هم همین طوری است در غلبه بر مشکلات هم همین طوری است آن وقت می دانید اگر باور بکنیم این را چقدر در جایی که یک مشکل عظیمی را دشمن ما برای ما ایجاد می کند آنجا یک جامعه خرسند می شوند یا ناراحت؟ به نظر شما چه می شوند؟ مگر آقا نفرموده اند وقتی اینها تحریم ها و مشکلات را پیش آوردند برای ما یک فرصت است مگر نفرمودند این معنایش همین است یعنی اگر آنها با تهدیدشان ما را دچار یک چالشی می کنند که این چالش باعث شود که توانایی های ما که بالقوه بود و در حالت عادی آنها را جلوه نمی دادیم حال نداشتیم به کار بگیریم حالا همه آنها چه می شود؟ به فعلیت می رسد می رسد یا نمی رسد ندیدیم مگر وقتی که نمی گذارند فلان چیز بیاید آن وقت تولید داخلی چه می شود؟ در آن جهت رونق پیدا می کند کم کم تکمیل می شود خب این نگاه را اگر ما باور کردیم دشمن اگر با ما چند بار این کار را کرد دید نه این چالش ها برای ما چیست؟ برای ما فرصت می شود قطعا جرات نمی کند دیگر چالشی ایجاد کند چون چالشی که فرصت شد سلاح او را از کار انداخته و جای دیگری هم نمی تواند از آن استفاده کند فقط در رابطه با ما نیست که سلاحش از کار می افتد این از کار افتادن سلاح خیلی مهم است لذا جمع جوان دانشجو و فارغ التحصیل ما که این نگاه را باور بکند در هر جایی که ببیند دشمن یک چالشی دارد ایجاد میکند بن بستی دارد ایجاد می کند این آنجا جلو می افتد می شود راهگشا مثل جریان شهید شهریاری میشود در حقیقت چه ؟ می شود یک فرصت کجا به خودمان احتمال می دادیم که اصلا بشود مثلا آن 20 درصد غنی سازی را انجام بدهیم ولی وقتی که دشمن گفت نمی دهم و ما گیر کردیم فکر ها به کار افتاد انرژی ها صرف این شد تمام توان و خدا سلامتی بدهد به آقا ایشان می فرمایند که جهاد آنجایی است دقت بکنید جهاد آنجایی است که آدم وقتی می بیند که دشمن یک جایی دارد ضربه می زند آنجا برای مقابله با دشمن اقدامی انجام بدهد حالا می خواهد اقدام اقتصادی باشد می خواهد اقدام علمی باشد می خواهد اقدام نظامی باشد که جلوی یک فشاری از دشمن را بگیرد دو نفر نشسته اند با هم دارند روی فیزیک کار می کنند هر دو هم دارند در حقیقت روی غنی سازی 20 درصد کار می کنند درست است؟ هر دو هم ممکن است با هم به نتیجه برسند اما یکی افق نگاهش این است که در مقابل فشار دشمن که دارد ما را تحت فشار قرار می دهد من این قدم را دارم برمی دارم تا جلوی تعدی دشمن را این مقابله با دشمن است دیگر این می شود جهاد دیگری دارد همان کار را انجام می دهد به عنوان یک کار علمی صرف به آن نگاه می کند اصلا حواسش نیست یعنی اگر در کار دیگری هم بود برایش فرقی نمی کرد اینکه الان دشمن دارد دشمن فشار می آورد نه اصلا برایش مهم نیست مهم برای این چیست؟ یک کار علمی است می گوید این هم خوب است ولی جهاد نیست جالب است ببینید جهاد است آن یعنی وقتی کسی در آن مسیر است آنجا دارد جهاد می کند آن کس دیگری که همان کار را عینا دارد می کند اما این نگاه را ندارد دشمن شناسی ندارد توجه به عقبه کار دشمن ندارد نگاهش عظیم نیست یک نگاه محدود است یک نگاه در حقیقت کوتاه است افق نگاهش اینها چقدر با هم تفاوت می کند؟ با اینکه کارشان از جهت کاری چه بوده همکار هم بوده اند با هم داشتند یک کار را انجام می دادند اینها جالب است من عرض می کنم ببینید اینجا توانایی های انسان به فعلیت می رسد کسی که نگاه چه داشته باشد؟ جهادی داشته باشد الان چقدر زمینه گشایش برای درحقیقت با سختی هایش با فشارهایش با در حقیقت مجاهدت هایش چقدر زمینه های بن بست در کشور ما است که بن بست شده اما اگر عده ای جوان انقلابی عالم این را به عنوان مقابله با دشمن ببینند تشخیص بدهند قدم بگذارند آنجا خدا هم گشایش ایجاد می کند جلو بروند صبوری هم می خواهد خیلی هم در حقیقت ممکن است کسی تحویلشان نگیرد اذیتشان هم بکنند همه اینها جهاد است دیگر زخمی شدن دارد در جهاد معلول شدن دارد در جهاد جانباز شدن دارد در جهاد شهید شدن دارد در جهاد همه اینها را دارد اگر اینطوری قدم گذاشتیم چه به نتیجه برسیم چه به نتیجه نرسیم در مسیر جهاد قدم گذاشته ایم آن وقت این جامعه قطعا بدانید دشمن برایش غیرقابل تصرف می شود یک کسی که مثال است یک گرگی دنبالش کرده است این قدرت دفاع در برابر گرگ را ندارد چه کار می کند فرار می کند فرار کردن این با دویذن کسی که در حالت عادی می خواهد بدود فرق نمی کند؟ چقدر توانش در دویدن قوی تر می شود اگر بعدا به او بگویی که اینطور بدود نمی تواند اصلا باورش نمی شود درست است؟ این مال این است که آنجا استعداد های خفته انسان هم بیدار می شود ما نگاهمان این است خداوند سبحان برای ما ایجاد کرده میخواهد استعداد های خفته این جامعه بیدار شود من قبول دارم مدیران ما بعضی از آنها لایق این نگاه نیستند باور هم ندارند قبول هم ندارند معادلاتشان و نگاهشان در حد چیست؟ همان نظام محاسبات عادی دو دو تا چهار تا است خدا در زندگیشان نقشی ندارد میگویند ما یک کشور کوچکی هستیم یک ابر قدرت هایی هم هستند ماباید در نگاهمان چکار بکنیم هوای آنهارا داشته باشیم تا آنها هم به ما پیله نکنند چکار داریم پایمان را بکنیم در کفش آنها این نگاه هستش یا نیستش؟ در یک عده ای هستش اما همه مسئولان ما اینطوری نیستند ما یک شیر ژیانی داریم الحمدالله رهبری معظم که با یک باور الهی در صحنه و میدان ایستاده و کانلا از ارزش ها دفاعی در آن نگاه دارد دفاع میکند نمیدونیم ارزش این رهبری با آن نگاه چیست تا نرویم کشورهای دیگر تا نرویم جاهای دیگر که این خلاء هست باورمون نمیشه که ما چه داریم مدل سیاسی حاکمیت ما الان به عنوان یک مدل مطلوب دارد در نگاه حاکمیت های سیاسی دارد مطرح میشود به دنبال این هستند که نحوه ای از این را بومی سازی کنند این را که دارم میگویم با اطلاع دارم عرض میکنم بومی سازی کنند با مدل حاکمیت های غیرالهی نمیدانند که این مدل حاکمیت فقط با الهیت سازگار است که اگر کسی آن رهبری که در اینجا قرار میگیره درحقیقت تابعا لمولی نباشه در حقیقت مخالفا لهوی نفس نباشد عدالت در وجودش نباشد مردم برایش به اصطلاح از فرزندانش نزدیک تر نباشند او جواب نمیدهد که این جواب مال این حالت است که این محبت ایجاد میشود اگر این نگاه در وجودمان ایجاد شود آن وقت سرباز هایی که در این نگاه رشد میکنند میشوند حاج قاسم در یک اوجش میشوند شهید حججی در جوانیش میشود شهید حججی در اوجش در حالت با سابقه میشود شهید سلیمانی سردار دل ها میشود شهید فخری زاده میشود در حقیقت امثال اینها که اینها باور کردند به دنبال رهبری سرباز رهبری قدم برداشتند این نگاه ولایتمداری اثرش این است که در نگاه ولایتمداری انسان خودش را گره میزند به در حقیقت حقیقتی که او وصل به نامتناهی است منتهی امام معصوم وصل به نامتناهی است نائب عامش که میشود این دوره ولایت فقیه به نحو عموم این اتصال هست که ما تبعیت میکنیم به نحو چه هستش به نحو عموم است دیگر نائب عام است همان نصبی که امام زمان کرد که من کان من الفقها صائنا لنفس و مطیعا لامر مولی آن درحقیقت چه هستش من او را حجت برای شما قرار دادم به همین نصب عام خدا هم وعده داده تصدیق کند اورا تایید کند او را با روح ایمان اورا تایید بکند و تصمیمگیری هایش را با درحقیقت تایید الهی نمیگوید معصوم است این را نگفته اما تصدیق الهی در کارش است خدا پشتیبانی میکند یثبت الذین آمنوا تثبیت میکند اهل ایمان را خب وقتی یک کسی قدم گذاشته در دفاع از اهل ایمان خدا دفاع میکند سنت الهی است معصومیت نیست اما سنت تثبیت است با این نگاه اگر ما تبعیت کردیم عمق عمل ما تبدیل میشود به اتصالی که با آن نصب الهی ایجاد شده و همان نصب عام به الهیت تفاوتی که جامعه این را یک سال اینجا راجع بهش در شهر خود حضرت زهرا صحبت کردم حالا ممکن است دوستان آنها نباشند آنچه که باعث میشد زهرا (س) گریه اش قطع نشد این نبود که در حقیقت حق امیرالمومنین در حکومت را خوردند فقط این نبود که پدر از دنیا رفته به عنوان پدر مهربان نه بیان این است که وقتی که ام سلمه میاد خدمت حضرت زهرا (س) عرض می کند که از روز هفتم به بعد در روایت دارد از روز هفتم به بعد گریه های حضرت شدیدتر شد با اینکه در قاعده این است که اگر گریه ای صورت میگیرد برای کسی که رفته چند روز که میگذرد کم کم چه میشود کم کم عادی تر میشود نسیان عارض میشود اما چرا گریه حضرت از روز هشتم شدیدتر شد این روایتی که ام سلمه نقل میکند که خدمت حضرت زهرا (س) رسید و از آنجا سوال کرد که حال شما چیست آنجا در حقیقت میفرماید که اصبحت بین الکمد والکرب بین درد و فشار و سختی صحبت کردم بعد میفرماید که فقد بالفقد النبی و ظلم الوسیع این بیان آنقدر عالی است فقد نبی و ظلم وسیع نه فقد ابی و ظلم عمی پسرعمو نه ظلم وسیع که بیانش این است که حضرت زهرا میفهمید تفاوت حاکمیت الهی و حاکمیت بشری چیست یک دفعه حکومت الهی تبدیل شد به حکومت چه بشری یعنی مردم ریختن دور یک کسی با او بیعت کردند درست است؟ حالا هر طوری هم که بود تا مردم ریختند با یک کسی درحقیقت انتخاب مردم شد این حکومت میشود حکومت چه؟ خب بشری میشود دیگر اما وقتی نصب الهی شد که پیغمبر اکرم بود و بعد نصب ولایی شد که پیغمبر امیرمومنان را نصب کرد این حکومت الهی بود یعنی هرکسی در این حاکمیت هرکاری را انجام میدهد این گره خورده به امر خدا امر خدا دارد انجام میشود خب امر خدا اگر انجام شد اثر امر خدا در وجود افراد یا جامعه غیر قابل قیاس با اثر امری که مثلا من میکنم به خودم یا دیگری میکند به من که امر بشری است آن امر الهی است امر الهی از عمق باطن عالم و عمق مطلق هستی قد گرفته و اثر این عمل به اندازه آن امر است چون حضرت میفهمید که این چقدر دارد از دست داده میشود اینجا و مردم چه چیزی را دارند از دست میدهند گریه های حضرت که تمامی نداشت مال این بود که پیغمبر اکرم که آمد بنیان این حقیقت را گذاشت این حقیقت دارد از دست میرود بدون این که مردم بفهمند در چه حالتشان دارند از دست میدهند خب ما الان بعد هزار و چهارصد سال بی سابقه بوده که یک حاکمیتی نسبت پیدا کند به خداوند سبحان به نصب عام دائما این را تکرار میکنم یک موقع سوءتفاهم نشود به نصب عام به نصل عام یعنی چه یعنی آن طوری که خداوند سبحان پیغمبر اکرم رو نصب کرده و به امر خداوند سبحان پیغمبر حضرات معصومین را نصب کردند وبه امر حضرات معصومین آن دوران غیبت صغری شد به شخصه چهار نفر منصوب شدند پی در پی تا زمانی که آن نائب چهارم وقت رسید که حضرت فرمود بعد خودت کسی را تعیین نکن ولی بعد از آن مشخصاتی را فرمودند که کسانی که آن مشخصات را دارند من بر شما حجت قرار دادم حضرت فرمودند امام زمان که این ها حجت من هستند بر شما و من حجت هستم بر آن ها درست است؟ پس تبعیت کنید از این ها این میشود نصب چه؟ عام که به صورت عمومی که میتوانند خصوصیات را مردم بشناسند که این شخص آن کسی است که امام نصب کرده فغل مردم و انتخاب مردم از چه حکایت میکند از آن نصب حکایت میکند لذا عملی که در این حاکمیت محقق میشود عمل تابع چه میشود؟ امر الهی میشود یعنی شما در اینجا از چراغ قرمز رد نمیشوید دارید امر خدا را اطاعت میکنید باورتان میشود میدونید اگر کسی چشم داشت میدید که در این حاکمیت هر امری را هر قانونی را که هر کس رعایت میکند یا موفق به هر فعلی یا خدمتی در این حاکمیت میشود اگر میفهمید که این چه عمقی ایجاد میکند آن موقع آدم به راحتی عبور نمیکرد آنموقع میفهمید تفاوت این حاکمیت با حاکمیت عادی چقدر زیاد است و چقدر کسی که غیر از اینجا است از دست دارد میدهد و آن کسی که اینجا است چقدر دارد به دست می آورد در این رابطه تفاوتی که جریان سقیفه ایجاد کرد در واقع با جریانی که نصب پیغمبر بود تفاوت حاکمیت الهی و حاکمیت بشری بود نگفتند ما را پیغمبر نصب کرده است هیچ ادعایی نداشتند خودشان هم ادعا نداشتند آن ها مردم آن ها را نصب کردند و بعد بعدی را هم اولی خودش نصب کرد درست است؟ سومی هم در یک شورای شش نفره به اصطلاح منصوب شد یعنی دیگر نصب خدا در کار نبود ادعایی نداشتند حتی این را خدمت شما عرض بکنم آنجایی که حکومت امیرالمومنین (ع) در مرتبه چهارم محقق شد آن جا هم این را بدانید که حکومت امیرالمومنین (ع) هم جریان نصب الهی نبود آنجا چی بود؟ کردم خسته شدند مردم رجوع کردند به امیرالمونین (ع) که تو بیا اصلاح کن نه بگن یاعلی تو منصوب پیغمبر بودی و چون منصوب پیغمبر بودی از جانب خدا ما آمدیم زیر پرچم تو که منصوب پیغمبر هستی اینطوری برنگشتند لذا امیرالمومنین ابا کرد ابتدا از قبول و بعد وقتی فشار آمد در حقیقت با آن شرایط قبول کرد بله عده ای از مومنین هم قبول داشتند امیرالمومنین را اینطوری میدیدند بله عده ای هم اینطوری بودند اما حاکمیت امیرالمومنین حاکمیت به نصب الهی برای عموم مردم نبود در آن دوره در تمام این دورانی که گذشته است تنها دوره ای است که می توانیم نسبت بدهیم بگوییم که جریان حاکمیتی که ایجاد شده مردم فقیهی را به عنوان اینکه این به نصب عام نصب از جانب بقیه الله دارد به نصب عام ما تابعیم چون امام چه هستش؟ مجتهد جامع الشرایطی بود که تقلیدش بر ما واجب بود درست است؟ حکم کرد و تبعیت از حکم به عنوان جانشین امام زمان بر ما لازم بود مگر به این عنوان نکردند مردم که حاکمیت الهی است آن وقت در این حاکمیت الهی کسی اینطوری ببیند هر خدمتی ارزشش معامله کردن با خداست و هر نعوذ بالله سستی و خیانتی خیانت به چیست؟ خیانت به حاکمیت الهی است نه خیانت به این شخص و آن شخص هر ناامید کردن مردمی در نظام کلانش نمی گویم انتقاد نباشد حرف نباشد اینها باشد اما انتقادی که امید ایجاد کند نه انتقادی که ناامیدی ایجاد کند دلسوزی و همدردی که امید ایجاد کند نه دلسوزی و همدردی که ناامیدی ایجاد کند هر ناامیدی که به دست کسی ایجاد شود در نظام الهی پاسخ داده می شود چون نظام الهی را دارد سرخوردگی ایجاد می کند این بحث بسیار عمیق است که ما جریان فاطمیه را اگر از آن این درس را بگیریم که حقیقت ولایتی که حضرت زهرا (س) اینطور شبانه روز گریه کرد به طوری که در این دوره کوتاه 75 روزه شد جزو بکایین خمسه عالم 5 بکا در عالم است که این 5 در حقیقت که اهل بکا بودند که یعقوب و یوسف که یوسف در زندان آنقدر شبانه روز گریه کرد که زندانیان از دستش عاصی شدند یعقوب هم که در فراقش آدم (س) هم که در بهشت به دنیا آمد بعضی نقل ها 40 سال و بعضی بیشتر گریست در فراق مقامی که داشت هم در جریان فرزندش هابیل تا می رسد به جریان حضرت زهرا(س) که چهارمی اینهاست و امام سجاد که پنجمی اینهاست که سی و چند سال امام سجاد(ع) هر جا آبی می دید غذایی می دید گریه می کرد که حضرت زهرا گریه اش گریه از دست رفتن حاکمیت الهی بود حالا ببینید این گریه چقدر عظمت پیدا می کند چقدر بیدار کننده باید باشد اگر امروز ما این نگاه را داشته باشیم که هرکسی دارد ضربه می زند یا کمک می کند با حاکمیت الهی دارد ارتباط برقرار می کند چه در ضربه زدنش چه در کمک کردنش بحث حاکمیت این و آن نیست بله آنکه باید آدم منتقد باشد سر جایش محفوظ است این نگاه ولایی آنوقت معلوم می شود که یک کسی مثل شهید حججی می آید و اینطوری با افتخار یا شهید حاج قاسم سلیمانی می آید اینطوری ببینید چه ارزشی در طول تاریخ پیدا می کند این خون که قوام دین خدا را اقامه دین خدا را اقامه حاکمیت خدا را دارد تثبیت می کند ببینید چقدر ارزشمند می شود اگر شهید شهریاری یک ابتکار علمی به خرج می دهد در تایید اقامه دین خدا ببینید در عالم و هستی و نظام ملکوتی عالم چه غوغایی به پا می کند ای کاش چشم ما را یک مقداری باز می کردند عظمت فعلی که اینگونه باشد را می دیدیم و از آن طرف نعوذ بالله عظمت خیانت را می دیدیم که چقدر سقوط به دنبالش است آنوقت هم خودمان انگیزه هایمان در کار بالا می رفت و خستگی ناپذیر و هیچ مانعی انسان را از کار نمی انداخت هیچ مانعی باعث نمیشد که انسان سست بشود نه این نگاه را من خیلی دلم می خواست که در خطبه حضرت زهرا تطبیقش می کردیم پیارسال اینجا گمان کنم سال 97 قسمتی از این را خدمت دوستان عرض کردیم دوستانی که می خواهند این بحث را رجوع بکنند این اگر ما نگاه کردیم که هر ابتلائی به اندازه اش خداوند سبحان توان داده و استعداد داده آن موقع هیچگاه انسان احساس ناامیدی به او دست نمی دهد و هر فشاری انسان را مثل جریان روز عاشورا که اصحاب امام حسین(ع) شب عاشورا آنچنان در حقیقت حضرت به آنها نشان داد واقعه را که روز عاشورا هر چه به ظهر عاشورا نزدیک میشد روایت دارد که اینها چه میشدند برافرئخته تر میشدند آماده تر میشدند یا مثال ساده اش سحره فرعون خیلی بینظر است جریان سحره فرعون سحره فرعون که 70 نفر بودند اینها آمدند جزو افرادی هستند که وقتی می خواهند بیایند در صحنه به فرعون می گویند ان لنا لاجرا ان کنا لنحن الغالبین اگر ما غلبه کردیم اجر داریم که فرعون می گوید بله نعم و انکم لمن المغربین نه فقط اجر دارید بلکه می شوید جزو درباریان مقام دارید فقط اجر نیست که یکدفعه باشد نه ثابت مقام پیدا می کنید نعم این نعم یعنی اجر دارید و انکم لمن المغربین و علاوه بر آن چه هستید؟ صاحب منصب میشوید در دربار با این نگاه وارد می شود با تاکید حاکمیت فرعونی می آید در صحنه نبرد با موسی کلیم اما وقتی که در برابر آن معجزه موسوی قرار می گیرد تعبیر مرحوم علامه طباطبایی این است که ان فالقی سحره سجدین می گوید اینها نه به خاک افتاده اند یعنی مثل ما که می رویم سجده نه القی یعنی یکباره به زمین افتادن بی اختیار کوبیدند به زمین یعنی این طور نبود که آرام بنشینند زمین سجده بکنند مثل ما که سجده می رویم می گویند انسان خوب است که اینطوری بروند می فرماید آنقدر جذبه الهی اینها را اخذ کرد و آنقدر تحت تاثیر رابطه دیدن امر الهی قرار گرفتند بی اختیار به زمین افتادند و شدند در حقیقت در چه مرتبه ای؟ فرعون گفت شما بزرگترتان لهو لکبیرکم الذی علمکم هذا موسی بزرگ شما بود من نمی دانستم من فکر کردم شما یاران من هستید نه معلوم شد آن بزرگ شما است در سحر درست است؟ و به شما او یاد داده لذا اینجا نقشه کشید با همدیگر این کار را کردید لذا به خاطر اینکه نقشه کشیدید مهدور الدم هستید و مفسد هستید و جرم مفسد چیست؟ دست و پایتان را از خلاف قطع می کنم دست چپ با پای راست و بعد هم لاصلبکم فی جذوع النخل به درخت ها تکه تکه آویزانتان می کنم تا عبرت بشوید آنوقت می دانید اینها چه می گویند در این حالت لا ضیر انا الی ربنا منقلبون تو به ما نمی توانی ضرر بزنی تو به بدن ما می توانی مسلط شوی تو به ما سلطه ای نداری تو به بدن ما مسلط می شوی لذا ما داریم تعبیر علامه طباطبایی در المیزان می فرماید می گوید ان الی ربنا منقلبون نمی گوید انا الی ربنا راجعون مگر ما نمی گوییم انا لله و انا الیه راجعون ما به سوی خدا رجوع می کنیم الی الله المسیر به سوی خدا حرکت است الی ربک المنتهی به سوی رب تو پیغمبر همه می رسند اما اینها می گویند چه انا الی ربنا منقلبون مثل همان طور که به زمین افتادند یکباره انقلاب به سوی خدا است نه رفتن فقط خیلی زیبا است این نگاه این قدرت باوری است که یکدفعه ایجاد شد که موسی را دید موسی کلیم را این رابطه با خدا دارد و امر الهی است تا دید دیگر از تمام رابطه های بشری گسست اگر کسی می خواهد این نتیجه را ببرد که خداوند سبحان 70 نفر را در طول تاریخ بی سابقه است یکجا اینها ایمان آوردند از عالمان یکجا از عالمان بزرگترین عالمان زمانشان بودند سحار علیم بودند به تعبیر قرآن به کل سحارا آنها را بیاور همه آنها را بیاور عالم ترین ها و ذوفنون ترین ها را بیاور اینها را آوردند یکجا در طول تاریخ 70 تا عالم بزرگ یک کشوری پهناور که برای خودش ابر قدرتی بوده آن دوره همه عالمانش ایمان آوردند به پیغمبر آن زمان و به الهیت آن زمان آن هم تا پای جانشان و اعدامشان کرد اولین شهدا بودند کتمان هم نکردند نگفتند حالا هیچ چیزی نمی گوییم چون آنجا امر دایر بود که پیغمبر الهی تکذیب شود یا تایید بشود اگر سکوت می کردند سکوت آنها علامت تکذیب پیغمبر بود لذا آمدند به صحنه تا پای جان این نگاه اگر امروز برای کسی که باور کند این حاکمیت الهی است از جانب خداست تا پای جان از هیچ سختی نترسد چه سختی که دشمن ایجاد می کند چه سختی که دوستان ایجاد می کنند سختی های دوستان شکننده تر از سختی هایی است که دشمنان ایجاد می کنند اما اگر کسی اینجا ایستاد یقین بدانید که آن حقیقت این مثل جریان سحره می درخشد در ملکوت عالم و خدای سبحان عظمت می دهد خب خیلی ببخشید من خیلی بلند حرف زدم این خطوات و این نهیب ها به خودم است من قصد نهیب زدن به شما نداشتم اما خب این شب ها خانه امیرالمومنین علی(ع) خیلی محجور است همه ترک کرده بودند حضرت را شاید فقط ام سلمه رفت و آمد می کرد خدمت حضرت زهرا(س) می آمد رسیدگی می کرد یک جایی ام سلمه به امام حسن و امام حسین (ع) می فرماید که بروید مسجد بگویید بابایتان بیاید اگر می خواهد در آخرین بار زهرا را ببیند خبر که به امیرالمومنین در مسجد می رسد فاصله مسجد تا خانه زیاد نیست کسانی که رفته اند حج می دانند چتد قدم است فاصله محراب تا مسجد خیلی فاصله ای نیست می گویند امیرالمومنین علی(ع) این فاصله را افتان و خیزان آمد وقتی خبر را شنیذ که حال زهرا خراب است قدرت پاهایش از دست رفت آن حیدر کراری که در خیبر را بر زمین می زد مقابل غم از دست دادن این ریحانه بهشتی متزلزل شد افتان و خیزان خودش را رساند بر بالین زهرا تعبیر نقل این است که امامه را به سویی انداخت ردا را به سویی انداخت نشست سر زهرا را بر بالین گرفت صدا زد یا زهرا یا بنت الرسول الله هی صدا زد جوابی نشنید تا آخر گفت زهرا جان ا نبن عمک علی ابن ابی طالب چشمان زهرا باز شد نگاه بر چشمان علی اشک در دو چشم حلقه زده آنجا وصیت هایش را زهرا به امیرالمومنین کرد که شب من را غسل بده شب من را کفن کن شب من را دفن کن من نمیخواهم آن کسانی که ظلم کردند پای جنازه من باشند تطهیر بشوند امیرالمومنین علی (ع) وصیت های زهرا را انجام داده مشغول تغسیل زهرا است بچه ها کنار این دیوار ها ایستادند دارند نگاه میکنند به مادری که از زیر لباس علی دارد او را غسل میدهد علی فرموده بود بچه ها صدا نکنند که کسی خبردار نشود این تغسیل و تکفین پنهانی است اما یک دفعه میبینند خودش ناله سر میدهد وقتی که سوال میکنند علی جان تو که خودت امر کردی میگوید الان دستم رسید به بازوی ورم کرده پیغمبر عنایت داشت دستان زهرا را دائم میبوسید پیغمبر عنایت داشت صورت زهرا را میبوسید ام آن نانجیب ها هرجایی را که پیغمبر اهمیت میدادند صورت زهرا را نیلی کردند سینه اش را زخمی کردند دستانش را زخمی کردند صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا امیرالمومنین
انشاءالله از یاران، یاوران و سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید. سردارها یا سربازها را دیدهاید زمانی که میخواهند سردوشی بگیرند میروند جلوی فرمانده چگونه خطاب که میکنند و با آهنگ نظامی که دارد با صلوات میخواهیم اعلام آمادگی کنیم به امام زمانمان بگوییم که این صلوات سلاح ما است،این صلوات شعار ما است،این صلوات آن شعار میدانی ماست که ما را به هم محکم و پیوند میزند و ما را یک سقف واحد میکند یک صلوات محمدی بفرستید.
هر چقدر عشق و علاقه داریم که در دنیا به زیارت حضرت زهرا (س) نائل بشویم و هر قدر که دوست داریم در آخرت شفاعت حضرت شامل حال همه مان شود یک صلوات فاطمی بفرستید.
بخشی که خدمت دوستان بودیم با یک حدیث آغاز کردیم که این حدیث «ما من قبض ولا بسط الی و فیه المن علی الابتلا» یا این نعمت و قضای الهی و نعمت الهی است و یا ابتلا
بعد عرض کردیم که خدای سبحان گر ابتلایی ایجاد میکند حتماً در رتبه قبل ظرفیت غلبه بر ابتلا را به همه میدهد امکان ندارد که ظرفیت غلبه بر آن ابتلا و آن غالب شدن را نداده باشد ولی ابتلا را ایجاد کرده باشد راه ندارد در نظام حکمت الهی این امکانپذیر نیست. لذا این هم خودش نشان میدهد نتیجهای میشود که هرگاه ابتلایی در عالم انسان میبینید برای خودش یا برای دیگران نشان دهنده این است که ظرفیت آن امت،آن ملت،یا آن افراد چقدر شده که این ابتلا در آن حد است. لذا در ابتلا علامت ظرفیت داشتن است. بله ممکن است کسی ظرفیتش را به کار نگیرد و مغلوب ابتلا شود شکست بخورد این تقصیر خودش است اما اگر جایی ابتلا ایجاد شده حتماً ظرفیت غلبه بر ابتلا به انسان در رتبه قبل داده شده است نه حتی به اندازه بلکه بیشتر تا امکان غلبه باشد. عرض کردیم آیه قرآن هم میفرماید «و علی الذین یطیعون» اگر تمام ظرفیت یک انسان را رای روزه میخواهی خدا میفرماید:
تمام طاقتش را میخواهد روزه ساقط میشود پس ظرفیت امتحان ابتلا حتماً ر رتبه قبل داده میشود تا ابتلا ایجاد میشود اما شیطان در برخورد با انسان که ابتلا و امتحانی پیش میآید تمام ظرفیتش را به کار میگیرد در اینکه انسان در این ابتلا مردود شود و قبول نشود. انسان تمام ظرفیتش را به کار نمیگیرد اینجا ه نظر شما غلبه با چه کسی میشود عمدتاً؟وقتی که تمام ظرفیت را به کار نگیرد انسان، شیطان نه خواب دارد نه نسیان نه تفرق کار دارد یعنی روی مسئلهای که زوم میکند و تنظیم میکند وی آن تمرکز پیدا میکند. کاری را که انسان روی آن تمرکز داشته باشد قطعاً در آن کار انسان موفقیتش بالاتر است تا کاری که گاهی گداری وجه به آن میکند حواسش به جاهای مختلفی است. شما یک نقطهای دریل را بگذارید و روی یک نقطه که تمرکزا روی آن نقطه کار کند خوب دریل سوراخ میشود و عمق پیدا میکند اما اگر تمرکز نداشته باشد این دریل بچرخد این طرف و آن طرف خط میاندازد اما اگر تمرکز داشته باشد به عمق میرسد. شیطان در برخوردش با ابتلاعات انسان تمرکز پیدا میکند به کار انسان هم قدرت تمرکز دارد اما تمرکزش را به کار نمیگیرد خوب اگر غلبهای صورت بگیرد از شیطان به انسان مقصر خداست یا مقصر خودمانیم؟مقصر خودمانیم که توان و تمرکز برایش ایجاد نکردهایم لذا تفرق انسان در ذهن و عملش یک رهزن بزرگی است بااینکه قدرتش بالاتر بود انسان حتماً سقف رحمت الهی اقتضا میکند که غلبه با انسان باشد بر شیطان سبقت رحمت بر غضب است ولی انسان که توانش را به کار نگیرد مغلوب میشود این هم از سنتهای الهی است که چه در فرد چه در اجتماع«ان الله لا یحییر ما به قوم حتی یغیروا» خودشان باید این تغییر را ایجاد کنند اگر توانی را که داده به کار گرفت حتی اگر ظلم است خدای سبحان تضمین کرده برای ظالمی که توانش را به کار گیرد بهش قدرت بده میگوید چون این سنت من است مومن ببیند من به او قدرت دادهام غلبه بر ظلم هم بهش قدرت دادهام ولی اگر به کار نگرفت،ظالم به کار گرفت او غلبه میکند لذا در جنگ احد وقتی مسلمانها غفلت کردند از آن تنگهای که پیغمبر پیش بینی کرده بود تخلیه کردند آنجا را اغلب شکست خوردند. خدا تضمین نکرده در هر جایی که پیغمبری از پیغمبرانش هم حتی اگر باشد حتما غلبه با وجود هر کاری صورت بگیرد نه اگر آن کسانی که به پیغمبر ایمان آوردند آنجا تبعیت از پیغمبر بکنند غلبه محقق میشود لذا پیغمبر اکرم امیر مومنان را نسب کردند اما وقتی مردم تبعیت نکردند خب این غلبه صورت نگرفت و مغلوب شدند و لذا حاکمیت از دست مومنین خارج شد. این سنت خداست هم در نظام فردی هم در نظام اجتماعی در نظام فردی هم همین طور است اگر کسی لذا در نظام فردی به کار نگرفت تواناییهایش را در مقابل شیطان خوب مغلوب میشود و شیطان غلبه میکند بر او و روز به روز بیشتر تسلیم شیطان میشود.
نکته: که اگر ما تواناییهایمان را در ابتلا به کار نگیریم اینطوری نیست که فقط به کار نگرفتهایم بلکه در مقابل ما شیطان قرار دارد او تمام تواناییاش را به کار میگیرد و لذا اگر ما تمام سرمایه مان حرکت نکردهایم مغلوب میشویم و شکست میخوریم و از دور خارج میشویم «ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنو وعملو الصالحات» اگر سرمایه را به کار نگرفت حتماً خسران است اینکه بیتفاوت میگوییم خوب حرکت کمالی نکردهایم سقوط هم نکردیم نه اگر حرکت کمالی نکردی چون سرمایه را بهت دادهایم شیطان رهایت نمیکند شیطان در اینجا شما را حتماً ساقط کرده است حتی اگر متوجه نشوی لذا به ما میگویند که در سکوت در مقابل ابراز حق آنجا آن سکوت هم نه اینکه بگویی من ابراز نکردهام حق را سکوت در مقابل ابراز حق یاری ظلم است. یعنی اعوان کلمه که عدهای ظالم هستند یک عدهایم ساکت هستند. آنی که سکوت میکند در مقابل ظلم انحراف اینگونه نیست که بگویی من سکوت کردهام ظلم نکردهام قوم شعیب ۱۰۰ هزار نفر بودند طبق روایات زیرا شعیب دو نوع نبوت داشته است بر دو قوم مبغظ شده یکی از آن قوم که مبعوث شده شعیب نبی حدود ۱۰۰ هزار نفر بودند در روایت دارد که اینها که عذاب برایشان نازل شد ینها ۴۰ هزار نفرشان عاصی بودند پیمانه را کم فروشی میکردند جرمشان هم کم فروشی بود یک کار عملی بود اعتقادی نبود از کم فروشی به یک کار اعتقادی کشید کارشان ائمه به اصطلاح یک معصیت عملی است نه معصیت اعتقادی اینها که کم میفروختند پیمانه معجزه شعیب بود،شعیب پیمانه را آورد که بتوانند با پیمانه کیل بکنند قبل از آن کیل نبود به صورت اینکه کیل به عنوان یک میزان سنجیده شود،مثل متر که یک کیل است،در حقیقت کیلو کیل است،کیل پیمانهای است که میزان شده که بتواند اشیا را با هم بسنجند بر قبال این معاملات تصحیح شود. همین معجزه شعیب را قومش دستاورد کردند که وقتی میخریدند آنهایی که تاجر بودند و کاسب بودند به پیمانه میخریدند،وقتی میخواستند بفروشند با کم فروشی و تصرف در پیمانه،پیمانه را دستکاری میکردند تا زیاد نشان دهد تا وقتی دارند میفروشند مثلاً ۱۰۰۰ گرم بریزند،یک کیلو نشان دهد. ۴۰ هزار نفرشان این کار را میکردند اما آن ۶۰ هزار نفر چون ساکت بودند عذاب بر آنها هم نازل شد به جرم سکوتشان. پس اگر ابتلا پیش آید باید انسان ظرفیتش را به کار بگیرد و اگر ظرفیتش را به کار نگیرد اثرش این میشود که شیطان به کار میگیرد و انسان را زمین میزند.
نکته: در رابطه با بحث توفیقات و نعمتهایی که خدای سبحان داده «من اعظم نعم الهیه» از بالاترین نعمتهای الهی که روح همه نعمتهای دیگر است لذا دارد در روایت که خدای سبحان برای شما حج را،نماز را،روزه را قرار داده است که پنجمین اینها را ولایت قرار داده است«و ما نودی به شیئا»ولایت را روح اینها قرار داد به طوری که هیچ چیزی انسان ندا نشده که اعظم،از این باشد این نگاه که حقایقی که به عنوان عبادات و اخلاق در نظام دینی ترسیم شده همه شاخهها و شعبههایی از بروز ولایت هستند لذا در روایت دارد که امام معصوم شجره طوبی،تنهاش در خانه امیر مومنان است شاخههای آن در خانههای مومنان پراکنده است. میفرمایند این شجره،شجره ولایت است که در خانه امیرالمومنین است شاخههایش همه اخلاقیات هر کسی به هر حکمی یا به هر خلقی چنگ زده است که این شاخه متصل با این تنه معنا پیدا میکند و لذا همه حسنات در عالم ظهور ولایت هستند. روایت است «والله الحسنه» ولایت امیرالمومنین (ع) روایت است قسم خورده،قسم جلاله که حسنه الحسنة حسنةی که شما بگویید شاملش میشود لذا اگر ما میگوییم که«ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرت حسنه و غنا عذاب النار» این نیست که بگوییم خدایا این را میخواهم آن را میخواهم،میگویند خدایا حسنه میخواهم که در این حسنه خواستن حقیقت اولیاء الهی میگویند همان ولایت است که همه حسنات را همراهش دارد اگر کسی این نگاه را داشته باشد میفهمد که ارتباط با ولایت،ارتباط با همه خوبیها است که در تعبیر روایت دارد که ما اصل خیر هستیم «لا نحن اصل کل خیرو من فروعنا کل بر» ما اصل خیر هستیم و فرع و شاخههای ما هر بر و نیکویی شاخههای ما است. کسی که ادعا میکند با ما است میتواند عملش عمل ناسالح باشد چون «اعدائنا اصل کل شرع» دشمنان ما هم اصل هر شری هستند و فروعشان…. کسی که در عملش مبتلای به شرور و بدیها است و ادعای ایمان دارد نمیشود کسی خودش را به ما…. کند و با ادای ما رابطه داشته باشد هر بری ارتباط با اعدا است. اگر انسان این نگاه را در ارتباط با گناه ببیند وقتی دارد میرود درب خانه گناهی را بزند احساس میکند درب خانه دشمن اهل بیت را میزند تصور کنید که دشمن اهل بیت مثلاً شمر،یزید و معاویه را در نظر بگیرید بعد ببینید که این طرف امام حسین (ع) تصور این باعث میشود که انسان مصونیت پیدا کند که من ادعا دارم که امام حسینیام،فاطمیام،از در خانه آنها آمدهام بیرون میروم با شوق سراغ گناه. داریم میرویم در خانه آنها که دشمنان اهل بیت هستند آن هم با شوق از در خانه زهرا (س) آمدیم بیرون رفتیم در خانه ی گناه. نمیشود کسی ادعای ما را بکند ولی فروع و شاخههای دشمنان را به خودش متصل بکند. گریههای حضرت زهرا (س) برای چه بود؟دید که دارند حاکمیت الهی را که متصل میشود هر عملی به خدا اراده خدا است که دارد فعلیت پیدا میکند. عمل من میشود امر الهی،خدای سبحان که حضرت زهرا میدید که مردم دارند عزیمت بینهایت را از دست میدهند که فعلشان متصل بود به امر الهی الان دارند مان کار را انجام میدهند اما حاکمیت شد بشری و رابطه قطع شد چرا؟چون حاکم ولی که در راس قرار میگیرد ارتباط را ایجاد میکند ارتباط اعمال ما به واسطه آن رجل الهی است اگر این رجل الهی منقطع شد،برداشته شد،یعنی مردم آمدند به انتخاب خودشان کسی را در اینجا قرار دادند نه به نسب الهی که امام معصوم یا پیغمبر باشد یا نائبان دوران عصر غیبت صغرا باشند یا نائبان عامی باشند که دوران غیبت کبری ایجاد شده. اگر کسی این را فهمید موقع جایی که دارد تبعیت میکند حاکم الهی میفهمد و مییابد عملش نتیجهاش آشکار میشود که این عمل بینهایت تاثیر دارد تا جایی که حاکمیت،حاکمیت بشری است. در حاکمیت بشری هم آثار است در روایت دارد که میفرماید:«کسی که یک درهم در راه تثبیت ولایت ما هزینه کند مطابق هزار هزار درهم در ابواب خیر دیگر آن وقت این در راه تثبیت ولایت ما یعنی چه؟یعنی وقتی که دارد خرج میکند دنبال این است که کاری بکند که تألیف قلوب به ارتباط با امام معصوم شود این هم دارد کمک میکند،این هم دارد خرج میکند،اما در نگاهش ارتباط ایجاد کردن است چه در فعل خودش چه در فعل دیگران. بیشترش را ما نمیفهمیم و هزار هزار برابر تاثیر دارد حالا حساب کنید که میفهمد عظیمت اینکه ولی فقیه در کشور است و به نسب عام الهی آقا فرمودند ماسک بزنید امر عقل است که اگر عقلا و علما تشخیص دادند اما همین حکم عقلی وقتی تبعیت میشود که در کنار امر عقلی عظمت این میشود بینهایت چراآن متصل است به یک تکلیفی که انسان احساس تکلیف میکند . چراغ قرمز را عبور نمیکند میگویید چرا؟چون حاکمیت الهی است حاکمیت الهی باعث میشود تخطی ازش تخطی حکم الهی باشد. تبعیت ازش،تبعیت به حکم الهی است موحی دین در فتوحات یک نکته دارد میفرماید: «کسی که در دوران حاکمیت رجل الهی قرار میگیرد یعنی همان جایی که نسب الهی است سرعت فنا و رسیدن به خدای سبحان بسیار زیاد میشود به طوری که دیگر غیر عادی است از جهت وصول الله را چون تمام حالات و رفتارش حکم خدا پیدا می کند.» امام سجاد فرمودند: «خدایا من چگونه شاکر باشم تو را که مرا در دوران اسلام به دنیا آوردی»؟یعنی در دوران اسلام آمدن تا دوران دیگر از جهت خود این استعداد وجودی متفاوت است کسی که در دوران اسلام به دنیا آمده یعنی استعداد وجودیاش کمالی است که اسلام دعوت کرده است. علامه طباطبایی میفرماید: «انبیا به مرتبه واحدیت حق دعوت کردهاند اسلام به مرتبه احدیت حق دعوت کرده است.» کسی که در دوران اسلام به دنیا آمده یعنی اقتضای رسیدن به آن موتن دعوت پیغمبر اکرم را دارد این استعداد هست اگر این عمل را انجام ندهد و مطابق آن جلو نرود باعث شده که در این مرتبه به فعلیت برساند نه در آن مرتبهای که استعدادش داده شده.
نکته: پس اگر ما امروز در دوران حاکمیت ولایت فقیه به عنوان نسب عام الهی قرار گرفتیم حضرت زهرا (س) اگر امروز تشریف داشتند فرض مسئله است که میبینید حاکمیت الهی است اگر کسی در این حاکمیت الهی پشت بکند،بی تفاوتی نشان دهد،حساسیت نداشته باشد چقدر از دست داده؟گریههای آن حضرت را ببین و به یاد بیاور چرا این گریهها بود؟خودش میفرماید فقد بنی و ظلم وسیع رابطه را اینها تحت الشعاع قرار دادهاند نه فقد پدرم نه ظلم به شوهرم فرد بنی یعنی رابطه ظلم به وسیع این یعنی رابطه یعنی نظام ارتباطی را از حالت الهیت تبدیل کردند به رابطه بشری آن حضرت فهمید مردم چه چیزی را از دست میدهند لذا اگر امروز ما نگاهمان به این حاکمیت با این نگاه باشد هر جایی که پمپاژ امید نکنیم به اثبات اصل حاکمیت نه توجیه،نه دفاع بیجا از جزئیات در اثر ندانم کاریها دارد محقق میشود اما اگر انتقاد هم میکنیم اگر در حقیقت انسان آنجا شاکی هم هست اکی از این است که چرا دارد در این حاکمیت ناسپاسی میشود. حرکت و تثبیت حاکمیت انسان انتقاد هم میکند اگر ما قدردان این نگاه نباشیم که نگاه ما تثبیت ولایت را به دنبال داشته باشد اگر در نگاه ما،قدم ما چه نسبت به خودمان چه نسبت به دیگری تضعیف این حاکمیت الهی جایی به چشم بخورد آن موقع به همین نسبت در حزبی قرار گرفتهایم که مقابل حضرت زهرا (س) ایستادهاند باور کنیم این را که این حاکمیت ۱۴۰۰ سال گذشته تا خدای سبحان این حاکمیت را علم کرده و ایجاد کرده نداریم در طول سابقه تاریخی که جایی حاکمیت به خدا شده باشد میدانیم چه عظمتی برای ما خدا امروز افتخاری قرار داده که در این حاکمیت قرار گرفتهایم چگونه باید قدردان باشیم دفاع بکنیم،پشتیبان باشیم؟بدانیم عمل امروز ما در این کشوری که عنوان جمهوری اسلامی دارد هر اطاعت امری که در جایگاه آدم محسوب میشود این اطاعت خدای سبحان میشود. اگر این باور را کردیم میدانی چقدر انسان برایش خوشحال کننده است و سودآور است که انسان در این دوران به دنیا آمده و در اینجا قرار گرفته است. و چقدر دفاع ما را شجاعانه میکند هر کسی که تثبیت کند با کارش، با قدمش،با حرفش هر قدمی در راه حاکمیت بردارد این در حقیقت حاکمیت خدا را تثبیت کرده «ان تنسرو الله ینصرکم و ینبت اقدامکم» اگر این نگاه را کردیم آن موقع میدانیم که ما نمیتوانیم با سکوت بیتفاوتی ببینیم جو مناسب نیست ما هم کم کم به بیتفاوتی برسیم. دشمنان در زمان پیغمبر به دنبال ۱-پیغمبر دست از شعارهایش بردارد. دیدند نسبت به شعارهایش یک خورده مداهنه کند یعنی مطرح کند اما شل مطرح کند خیلی این طرف و آن طرف داد نزند دیدند مداهنه نمیکند.۳-منتظر شدند پیغمبر از دنیا برود که در مقابل پیغمبر ریشه پیغمبر را بزنند بعد که آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل ما انزلت علیه» آیه ابلاغ آمد که رسالت امیرالمومنان بود. بلافاصله وقتی که پیغمبر اکرم آنجا نسب امیرالمومنین (ع) کردند آیه نازل شد «یأس الذین کفرو من دینکم لا تخشو» روزی نیست امروز تثبیت ولایت امیرالمومنین (ع) به تثبیت نسبی است که محقق کرده این نازله آن است در حقیقت نشانی از آن است. اگر این نگاه را کردید باور بکنید که وقتی امام (ره) از دنیا رفتند و بحث نسب ولایت نوعی شد و ادامه پیدا کرد و دیگر در حقیقت بقا پیدا کرد دشمن ناامید شد لذا میگوید از حالا به بعد این نظام حفظش به این نیست که از دشمن بترسد دشمن بیرونی دیگر کاری برای شما نمیتواند بکند امید میبندد به داخل.«فلا تخشوهم» از من بترسید اونی که ز ما نترسید دیگر آنها نمیتوانند به شما نفوذ بکنند مگر از طریق داخل. اینها سنتهای الهی است سنت الهی این است که مومنی که در عالم هستند به یک حد نصابی برسند مین جمع کفایت میکند برای اینکه آغاز ظهور محقق شود. پس به این نیست که همه مردم لازم باشد به آن کمال نهایی برسند. خدا رحمت کند آقای بهجت را فرمودند: «ما نمیدانیم یک لحظه تأخیر در ظهور چقدر برکات را از دست دادهایم اگر میدانستیم اینقدر راحت هر کدام از ما یک قدم به سمت سلاح برداریم این یک قدم در تمام هستی اثرگذار است هر عملی که در عالم محقق میشود مثال علمی آن را شما بهتر میدانید: هر چیزی به اشیا دیگر جاذبه وارد میکند از اشیا دیگر جاذبه میپذیرد. هر شیء که جرمی دارد به اشیاء دیگر جاذبه وارد میکند و از اشیاءدیگر جاذبه میپذیرد حتی اگر یک ذره غبار باشد منتها آن ذره غبار برای ما محاسبهاش راحت نیست وگرنه اصل آن را باور کردهایم. عیناً در نظام معنوی این است هر عملی که در عالم محقق میشود اگر عمل صالح باشد با تمام نظام هستی ارتباط برقرار میکند همه آنها را در راستای ظهور موافقتر و همراهتر میکند و اگر عمل ناصالح باشد همین عمل ناصالح تمام ذرات هستی و تمام آن اسباب هستی را متفرقتر میکند ه این تفرق سبب میشود ظهور به تاخیر بیفتد از عظیمترین عمل صالح امروز حاکمیت الهی است یعنی شما همانطور که گفتم یک درهم برای تثبیت الهی ما خرج کنید هزار هزار برابر خیرات دیگر است. متاسفانه آنقدر دشمن در ما تبلیغ کرده است نسبت به این حقیقتی که الان تحت پرچمش قرار گرفتهایم کم تفاوت شدهایم،باورمان ضعیف شده است هر چقدر این باور قوی باشد بهرهمندی بیشتر میشود حتی اگر من یک نفر باشم باور کنم بهرهمندی هر فردی تابع باورهایش است.
خدا رحمت کند آقای بهجت را ایشان میفرمودند: «محرومیتهای ما برای عدم باورهای ما است چون باور نمیکنیم محرومیم.» آن وقت حسرت است این را بدانیم که حاکمیت الهی عظیمترین تحفهای است که خدای سبحان به ما داده همه وجودمان را سرمایهگذاری کنیم برای تثبیت این حاکمیت هرگونه که میتوانیم در اطراف خودمان امید آفرینی کنیم چون الان شرایط خیلی سخت است اول در وجود خودمان،حواسمان باشد تفکیک کنیم بین سختیها و شرایط سخت و مشکلات با اصل باور تفکیک کنیم اینها میگوییم اینها سر جاش است و آدم باید برخورد هم بکند،باید انتقاد هم بکند،اما طوری که آن اصل زیر سوال نرود آن نگاه اگر ایجاد شود آن وقت میبینید که خیلی حال انسان متفاوت میشود. روایت از امام حسن (ع)«ان الله عزوجل به منه ی و رحمتهی فرض علیکم الفرائض» با منت خودش فرایض را واجبات قرار داد «لم یفرکو ذالک علیکم لحاجت منه الیه» خدا حاجت نداشت به اینها بلکه منت بر شما گذاشت «و رحمته منه الیکم» و رحمت خدا بود «لا اله الا هو المیز من طیب» تمام این تکالیف را قرار داد تا خبیث از طیب جدا شود علت را ببینید «لمیزالله خبیث من طیب»که هر قدمی که انسان در عمل صالح برمیدارد،تکلیف ادا میکند یک قدم بین میز حق و باطل ایجاد میکند بین خبیث و طیب دارد ایجاد میکند هر جایی که سکوت کرد و قدم برنداشت خلط بین حق و باطل ایجاد کرده است هر عمل ما که برمیداریم یا در طرف حق است یا باطل. بین این دو راه راه سومی در کار نیست گر این را دیدیم خیلی کار سخت میشود و از یک جهتی خیلی سرمایه عظیم میشود یعنی خدا خیلی به ما راه داده است که دائماً در جهت تمیز بین حق و باطل باشیم. دائماً خدا به دنبال این است که سینههای شما را مورد آزمایش قرار دهد یعنی مبدا عمل سینه است سینه مبدا نیتها است. انسان با چه شوقی عمل را انجام میدهد «لیبطل ما فی صدورکم» دائماً شما را به سمت تمحیث میبرد تمحث یعنی جدا شدن،یعنی پاک شدن از ناخالصیها سبقت بگیرید به رحمتش «ولو لا محمد صلی الله و الاوصیا من ولده» اگر نبود پیغمبر و اوصیا از فرزندانش «کنتم حیا را کل بها» فرقی بین انسان و حیوان نمیماند چون چیزی که این تکالیف را آورده انسان را انسان کرد،انسان را به مقام انسانیت رساند دین خدا بود معیار انسان بودن در مقابل حیوان بودن لذا پوشش زیبا اختصاصی به انسان نیست حتی دفاع از زن و فرزند اختصاصی به انسان نیست مگر حیوانات تا مرز جانشان دفاع از خانواده هایشان نمیکنند؟آن چیزی که انسان را از حیوان تمیز میدهد دین خدا است و آن هم اقامه دین اگر نبود پیغمبر و اوصیاش متحیر بود مثل حیوانات «و هل ندخلوا من ابوابها» اینها ابواب شهر خدا هستند برای شهر خدا از بابش وارد بشوید ن وقت میفهمید که حاکمیت الهی زمانی ایجاد میشود اقامه حکومت میشود نمیدانیم که خدای سبحان چه تحولی در عالم شده. ما در دریاییم الان حسرت تمام انبیاء و اوصیاء و اولیاءالهی حاکمیت دین خدا بود حسرت بوده است باور بکنیم تاریخ انبیاء را ببینید حسرت انبیاء الهی بوده است که حاکمیت الهی همین مقدار نه اطلاقی،مقدار اطلاقی در زمان ظهور محقق میشود اما،ما به سمت اطلاقی حرکت میکنیم همین مقدار در طول تاریخ بشری به عنوان یک آرزو برای مومنین بوده چقدر خونها ریخته شده،حسرتها خورده شده،همین مقدار را ببینند الان ما به راحتی شعار در وجهی را میدهیم حرف خدا را میزنیم بیسابقه است در طول تاریخ بشری. زمان پیغمبر اکرم یکی از زمانهای خاص آن هم در مدینه که این جریان ایجاد شد بعد از آن حتی امیرالمومنین (ع) خود حضرت میفرماید: «الان که من حاکمیت را به عهده گرفتم مثل زمان پیغمبر باید یه غربالی بکنم که اعلا و اسفل را به هم بریزم مه چیز به هم ریخته شده باید برگردانیم اینها را به قبلش.» و فرصت ندادند به حضرت که این کار بشود در ۵ سال سه جنگ طولانی که یکی از آنها حدود ۱۸ ماه طول کشید جنگ صفین حدود ۱۸ ماه طول کشید و دائم حضرت در لشکرکشی بوده بعضی از فرمایشاتشان را وقتی اعلام کردند برای تغییر آن مردم ریختن در خیابان و راهپیمایی کردند آنجا دارد که امیرالمومنین گفت خب انجام دهید. یعنی بدعت را نتوانست حضرت برای اینکه مردم تابعش نبودند خود حضرت فرمود: «لا رای لا یطاع» کسی که اطاعت نمیشود چه حکومتی دارد چه رأی دارد مردم امیرالمومنین را به عنوان امام انتخاب نکرده بودند اغلب مردم برای اینکه مرد آدم خوبی است انتخاب کرده بودند به نسب خودشان به انتخاب خودشان بله برای اولیا امیرالمومنین به عنوان نسب پیغمبر بود لذا امروز در این نعمتی که خدای سبحان ایجاد کرده است ما داریم اقامه دین خدا را انجام میدهیم اگر این باور را کردیم این سنت گذاری انشاالله متصل میشود به دست صاحب اصلیش و تمام کسانی که قدمی در اینجا برداشتند رای تثبیت حاکمیت الهی ر نتیجهای که در گسترش دین خدا در سراسر هستی پیدا بکند برای کسی که در تثبیت دین هم قدمی برداشته،حتی یک قدم به حساب او هم نوشته میشود تا زمان ظهور آن وقت میدانید انسان از جهت عمل صالح چه بابی را برای خودش گشوده. آن وقت ببینید یک کسی مثل سردار دلها حاج قاسم سلیمانی (ره) چه عظمتی برای خودش ایجاد کرد که گسترش این حاکمیت را در جبهه مقاومت چقدر گسترده کرد. ببینید چه اعمال صالحی به حساب ایشان نوشته میشود هر موقع یاد حضرت زهرا (س) افتادید یاد دفاع از ولایت عامه حاکمیت خدا بیافتید هرگاه خواستید که دلتان را به حضرت زهرا (س) گره بزنید یک قدم بردارید برای اجرای تثبیت حاکمیت یک دلی را محکم کنید در این کار.
در این مورد یک بازخورد بنویسید