بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز ان شاءالله ایام ماه مبارک رمضان و تعطیلات عید و ایام عید بر همه خوش گذشته باشد و مقبول درگاه الهی واقع شده باشد ان شاءالله بعد از ماه مبارک رمضان تحولی که در وجودمان در ماه ایجاد شده است ما را شخص دیگری کرده باشد و انقلاب روحی در وجودمان ایجاد شده باشد و با سابقمان خیلی متفاوت باشیم و این تفاوت ان شاءالله حفظ بشود و باقی بماند و مورد هجوم شیطان واقع نشود بتوانیم ان شاءالله حفظش بکنیم خدای سبحان حفظ بکند اعمالمان را ان شاءالله به صاحب اصلیش می سپریم همان طوری که در عرض اعمال از طریق آن ها بالا می رود و قوس صعود اعمال در پذیرش اعمال با عرض اعمال بر آنها محقق می شود ان شاءالله حفظشان بکنند اعمال ما را از اینکه شیطان رسوخی و نفوذی در آن پیدا بکند محفوظ نگه دارند ما عاجز تر از آن هستیم که ما بتوانیم حفظ بکنیم هرچند عملی هم از ما محقق نشده است اما در عین حال همین ظاهر بی روح و جسد بی جان را هم ان شاءالله آن ها حفظ بکنند و از شر شیطان محفوظ بماند و توفیق اعمال مضاعف را در این ایام بعد از ماه مبارک به همه ما ان شاءالله بیش از پیش ارزانی بکنند و قدرت بر انجام عمل را بهمان اعطا بکنند حتما خلاصه باور داریم که در ماه مبارک رمضان با همین اعمال بی جان و بی روح مورد مغفرت الهی قرار گرفتیم ان شاءالله ولیکن حفظ این مغفرت خودش سخت تر از اصل مغفرت است شاید حفظش خلاصه برای شیطان گاهی به مغفرت راضی می شود اما میگوید دوباره این ها را بر می گردانم اگر هم این باب مغفرت ایجاد شد دوباره بر می گردانم ان شاءالله دنبالش هم همان طوری که مورد رحمت قرار گرفتیم مورد رحمت حق قرار داشته باشیم و خارج نکنیم خودمان را از رحمت حق ان شاءالله در بحثی که در محضر دوستان بودیم آخرین آیه ای که از سوره آل عمران در محضر دوستان در قبل از ماه مبارک رمضان و سال گذشته که هم سال شمسی پایان پیدا کرد و هم در حقیقت برای اهل سلوک سال قمری که ماه مبارک رمضان مبدا سال قمری برای اهل سلوک محسوب می شود
در عین حال آیه هم آیه بسیار قوی و قوی می بود که در محضرش بودیم آیه شریفه عبارت بود از این آیه بسم الله الرحمن الرحیم لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (آیه 92 سوره آل عمران) اگر این آیه شریفه همان طوری که در جلسه گذشته هم بیان شد مورد دقت ما قرار بگیرد و عمل ما واقع بشود یکی از مهم ترین و کاربرد ترین آیاتی است که می تواند در آن نگاه فطری و تاثیر گذاری فطری در جذبه ای که دین می تواند داشته باشد این آیه مستمسک بسیار خوبی است و حبل متینی است که ازش می شود استفاده کرد تعبیر این است ببینید لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ اولا لَنْ آمده اینها را یک گزارشی از قبل عرض می کنیم لَنْ به معنای اولیش نفی ابد است مگر در جایی که غایت برایش ذکر بشود که وقتی غایت ذکر می شود که لَنْ با یک غایتی میاد نشان میدهد که آن بعد از آن غایت امکان پذیرد پس اگر امکان پذیرد نفی ابد نمی شود پس اگر می فرماید لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا این با آمدن حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ نشان میدهد که نفی ابد با نبود غایت است یعنی اگر این غایت نیاد این نفی ابد راه دیگری ندارد راه دیگری ندارد تنها و تنها همین راه است که می تواند این نفی ابدی را بردارد پس نفی ابد است نسبت به راه های دیگر اما نسبت به غایتی که ذکر شده است اگر این غایت بیاد این نفع برداشته می شود که لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ پس به لحاظ اینکه نفی ابد مطلق نمی شود می توانیم بگوییم این لَنْ شدت نفی است نه نفی ابد است شدت و تاکید نحوی است که این مقدار مو کد است نرسیدن مگر از این راه لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ این یک نکته در رابطه با لَنْ . تَنَالُوا نیل رسیدن است نفهمیدن است تَنَال نیل رسیدن، رسیدن غیر از آن جایی است که انسان بیابد بشنود بفهمد به عنوان یک علم فقط ادراک بکند آن وقت این رسیدن هم این گونه نیست که عمل انسان برسد بلکه لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ این نمی رسد به الْبِرَّ یعنی شخص خود این شخص نمی رسد نه عملش نمی رسد لذا حَتَّىٰ تُنْفِقُوا که انفاق بکند آن کی؟ آن کسی که می خواهد برسد پس باز هم در دایره خود عامل است نه عمل که عمل به آن جا نمی رسد بلکه عامل نمی رسد پس نیل، نیل رسیدن عامل است لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ ، الْبِرَّ هم معانی مختلفی دارد یک معنای عام دارد الْبِرَّ که خب مطلق نیکی است این مطلق نیکی که الْبِرَّ از ریشه همان الْبِرَّ و در مقابل بَر گرفته شده است مکان با سعه و وسعت را می گویند بیابان وسیع را می گویند بِر صحرای وسیع را می گویند بِر در مقابل بَر آن موقع بِر توسعه است در آن وسعت خوابیده است لذا خود بِر برای اینکه این عمل از انسان صادر بشود که خیر است این عمل خیر که حالا عمل خیر یا اعتقاد خیر یا هر چیزی که به خیر انسان را منتسب می کند از ضیق انسان را نجات می دهد یعنی انسان را از آن مضیقه از آن تنگنا از آن فشار از آن در حقیقت کوچکی انسان را بزرگ می کند اگر یادتان باشد یک بحث مفصلی را بارها در جاهای مختلف خدمت دوستان عرض کردیم که ما یک من داریم یک تن داریم که انسان گاهی خودش را تن می بیند وقتی احکام تن بر انسان حاکم بشود زیر احکام تن این است که تن در مقابل تن های دیگر است یعنی تن من در مقابل تن های دیگر قرار می گیرد و هیچ گاه امکان اتحاد بین این تن ها که برقرار نیست ارتباط بین تن ها امکان پذیر است اما اتحاد بین تن ها امکان پذیر نیست من وقتی این جا نشستم این جای را این جایگاه را در حقیقت اشغال کردم شما آن جا نشستید دیگر کسی دیگر جای شما آن جا الان با همین شرایط نمی تواند بشیند چون این جا را شما نشستید این در حقیقت اشغال تن مانع از این است کس دیگری جای او را پر کند لذا اگر انسان حقیقتش تن باشد در مقابل تن های دیگر قرار می گیرد نیازهاش همه چیزش در مقابل آن هاست اما اگر انسان حقیقتی باشد کشیده شده و گسترده که یک مرتبش تن باشد مراتب دیگری دارد که مراتب من مراتب من تا من عالی انسانی آن جاها امکان اتحاد هست لذا می بینید که هر چقدر انسان از سیطره احکام تن عبور بکند به احکام حقیقت من و من عالیش برسد آن جا امکان اتحاد برقرار است لذا عاشق و معشوق در دایره تن یکی نمی شوند اما می شود در دایره من عاشق و معشوق چی بشوند؟ یک حقیقت واحده بشوند می شود امام و ماموم در دایره من یک حقیقت واحده بشوند و مامون بشود شان امام می شود. می شود دو نفر که محبت به همدیگر دارند در دایره محبتشان هر کدام نسبت به دیگری چی بشوند شان او بشوند به لحاظ محبت لذا در دایره بین مومنین اخوت بین مومنین محبت بین مومنین شرط است که مومنین همه خودشان را یک حقیقت ببینند که إذا اشتكى عُضوٌ اگر یک عضوی به درد بیاد در حقیقت چه هستش تَداعى سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ و الحُمّى بقیه جسد هم برایش تب می کنند اگر این عضو مریض بشود چون یک حقیقت زنده پیوسته به هم دیگر هستند بقیه اعضا برای او چکار می کنند تب می کنند این در دایره انسانی هم به ما فرمودند همین نسبت را داشته باشید که انقدر اتحاد بالا برود مثل یک بدن متحد متصله با همدیگر اگر یکی برایش یک عارضه ای پیش میاد یا خوشحالی پیش میاد این خوشحالی یا عارضه برای آن هم ملموس باشد مشهود باشد حتی در روایت دارد که کسی خدمت امام (ع) عرض کرد که آقا جان ما خلاصه گاهی صبح از خواب بلند می شویم می بینیم یک غم خاصی در دلمان است یا خوشی خاصی داریم حضرت فرمودند این درست است مومنین در شرق عالم و غرب عالم هم که باشند مرتبط اند حتی اگر همدیگر را نمی شناسند مرتبط و گاهی این خوشی یا غم که بر دل انسان وارد می شود مربوط به مومن دیگری است که در جای دیگری از عالم برایش پیش آمده است برای او هم پیش میاد به همین نسبت در مرتبه بالاتر نسبت به امام و ماموم است که یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا که شیعیان ما این گونه هستند خب این را عرض کردم که دایره وجود انسان مراتبی از وجود را دارد در بعضی از دایره ها امکان ارتباط هست مثل جسد اما در بعضی از دایره ها امکان اتحاد هست امکان سعه در آن جا هست که من وجود دیگران از مومنین را خودم می بینم اگر وجود خودم دیدم آن موقع خرج کردن برای خودم برای خودم در حقیقت به اصطلاح هزینه کردن ساده می شود چنانچه وقتی انسان برای غیر دارد می کند سختشه ولی برای خودش که می کند یادش نمی ماند که من این خرج را برای خودم کردم چون دیگر به حساب کسی نمی خواهد بگذارد جایی نمی خواهد محاسبه بکند درسته وقتی انسان همسر و فرزند هم پیدا می کند نظیر این برای انسان ایجاد می شود که آن ها را هم خودش می بیند اما اگه برای غیری خرجی بکند این خرج در ذهنش باقی می ماند که من این جا انفاق کردم صدقه دادم کمک کردم در ذهنش میماند چون غیر می بیند اما از صبح تا شب دارد برای خودش سوار ماشین می شود پول میدهد این جا پیاده می شود هر کاری که می کند اما در ذهنش اینها را نگه نمی دارد چون انفاق و صدقه و برای غیر نمی بیند خب این را داشتم برای این عرض می کردم که بیانی که انسان تو بِر پیدا می کند حقیقت بِر توسعه دادن است که از لفظ خود بِر هم این به خوبی آشکار است منتهی یک توسعه دادن، توسعه دادن عمومی است که انسان کمک می کند به دیگران و دیگران را هم دیگر می بیند برادر مومن می بیند اما به همان نگاه اولی که دیگریست کمک می کند به همین نسبت این توسعه پیدا می کند اما این توسعه مراتبی دارد به جایی می رسد که آیه شریفه می فرماید که حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ یعنی یک موقع هستش که انسان زیادی دارد به دیگری می دهد یک موقع هستش که انسان از خلاصه آن چیزی که اضافی اش است مثلا عرض می کنیم یک وسیله ای خریده وسیله قبلیش دیگر الان در خانه زیادی است بخواهد و نخواهد ردش می کند حالا ممکن است اگه بخواهد ردش بکند گاهی در قبالش یک کسی یک پولی هم بهش بدهد اما می بیند حالا این پول جزئی که بخواهد بدهد ارزش نداره می گوید این را انفاق می کنم من می دهد به کس دیگری عیب ندارد این هم خوب است این هم بد نیست این هم بِر اما همین بِر به جایی می رسد که این وسیله را احتیاج هم دارد حالا اگر هم خریده این هم احتیاج دارد ولی رد می کند به دیگری و انفاق می کند این هم یک مرتبه اش است یک موقع دیگری هم هستش که خریده می بیند یک خوب دارد که الان خریده یک دانه هم قبلی دارد که از قبل داشته است که عادت بر او کرده است و برایش خیلی عادی شده است اگر پیش میاد که می خواهد انفاق بکند چکار بکند کدامش را میدهد اگر آن جا این نو را داد اینکه تازه خریده و جذبش کرده دلش را پر کرده می شود اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ آنی که دلش آن جاست خیلی سخته ولی وقتی این آیه نازل شد بین مسلمین یک ولوله ای افتاد تا به حال با این حقیقت مواجه نشده بودند که انفاق مما تحبون باشد یعنی نگاهشان انفاق بود از به اصطلاح آنچه که داشتند بود اما انفاق مما تحبون مثلا مثال می زنند که زید بن حارثه یک اسبی داشت خیلی بهش علاقه داشت خب اسب هم آن زمان غیر ماشین حالا است که درست می تواند بگوییم یک ماشین حالا شیکی داشته باشد بهش دلبسته می شود اما اسب یک موجود زنده است و لذا وابستگی اسب به صاحبش و صاحبش به اسب یک بحث جدی است ورای حتی یک وسیله مکانیکی عادیه دقت می کنید لذا تا این آیه نازل شد زیدبن حارثه اسبش را در راه خدا داد این اسبی که خیلی بهش علاقه داشت مرکب خاصش بود مورد توجهش بود منتهی پیغمبر اکرم هم (ص) برای اینکه این مسئله تسهیل بشود و خود همین هم یک حالت سنتی بشود اسب زیدبن حارثه را قبول کرد انفاقش را. اما این انفاق را به پسر زید هبه کرد و داد یعنی کاری کرد که در عینی که این گذشت را انجام داد از آن چه که دوست داشت گذشت اما این گذشت را چی کرد؟ یک کاری کرد باز هم نزدیکای خود این باشد دست پسرش شد که ببیند این هم بالاخره یک کاری است که ببینید چقدر لطیفه مثلا امیرالمومنان (ع) در جایی که می خواستند به اصطلاح آن خراج را جمع کنند از زکات و اینها را جمع کنند به اصطلاح عاملینی که می فرستادند سفارش حضرت با عاملین شان این بود که بر خانه های مردم وارد نشوید وقتی میروید یک روستا کنار آب آن روستا محل تجمعی که اینها بیشتر جمع میشوند آنجا شما اتراق بکنید حالا به قول ما چادر تان را بزنید آنجا بعد مردم بیایند سراغتان بعد هم وقتی اموالشان را آوردند خیلی زیباست چقدر جالبه اموال را از اول دو قسمت بکنید بگویید هر کدام از دو قسمت را خودش خواست بردارد تو آن قسمت دوم شما دوباره دو قسمت بکنید دوباره آن را هر قسمتش آن خواست بردارد آن قسمتی که موند را دوباره دو قسمت بکنید تا مقداری که آن لازم است برای آن زکات با انتخاب خود آن شخص محقق شده باشد چون یک موقع است پول است خب پول خیلی تفاوت نمی کند اما یک موقع هست مال است گوسفندان طرف است درسته؟ یک موقع گوسفندان طرف است یک موقع ممکن است اموال دیگر طرف باشد که بهش علقه ای دارد توجهی دارد نمی گوید یک دفعه آنی که مورد توجهش هست را به زور بگیر می گوید بگذار خودش انتخاب بکند حالا ممکنه یک کسی آن بهتره را بگوید برای مال خدا می خواهم بدهم این انتخاب خودش است یک موقع یک کسی می گوید نه آنی که علقه دارم را خودم میخواهم نگه دارم آنی که علقه ندارم را می خواهم بدهم با اینکه مالم هست آن هم . آن را هم من درآوردم پول خودم است اما سهم الهی را این طوری می دهم ببینید چقدر ظرافت و دقت است پس بِر شروع می شود از یک مرتبه ساده عادی که ممکن است یک مالی باشد که انسان احتیاجی هم بهش ندارد می خواهد بگذارد در کوچه حالا مثلا ببرند حالا همین را هم انفاق می کند عیب نداره این هم یک مرتبه است این هم یک مرتبه است اما خیلی نازل است یک موقع هست در قبالش پولی میدهند از آن پول می گذرد یک موقع هست نه یک مقداری احتیاج هم بهش دارد باز هم ازش می گذرد می دهد یک موقع هستش که نه این اصلا مورد احتیاج شدیدش هم هستش ولی حاضر است بدهد آن جایی لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ به آن مقام ابرار این بِر مقام ابرار است نه بِر به معنای مطلق نیکی چون ما یک بِر داشتیم به معنای مطلق نیکی که مطلق نیکی همه موارد را شامل می شد اما آنجایی که مقام ابرار است می فرماید نمی رسد به مقام ابرار مگر کسی که چی باشد؟ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ تا آن جایی که در آن ضیق وجودش که تعلق به اموالش است بتواند از آن محبوب ترهایش بگذرد چون انسان غریزتا به اموالش یک تعلقی دارد شاید بگویید که این از آن نیاز انسان نشئت می گیرد ببینید ما یک نیازی داریم که احساس نیاز و ادراک نیاز انسان را متعلق می کند هر جایی که نیاز باشد همان باعث می شود انسان چی بشود تعلق پیدا بکند کلامی هم از امیرالمومنین (ع) است که من شات تکن لهو کثیره 19:24 که نزدیک به همین عبارت از هر کسی که می خواهی پولی بگیری بگیر اما اسیر او میشوی حاجت را سراغ هر کسی که رفتی به همین نسبت چی هستی تو؟ اسیرش میشوی به همین نسبت یا اگر پیغمبر اکرم در روایت شریف می فرماید که می فرماید که خدایا آن حاجت من را نسبت به لا تجعل فاجر علی ید فیحبه قلبی 19:50 فاجری را بر من در حاجتی که من دارم برمن قرار نده لا تجعل فاجر علی ید ید او را بر من که من محتاج او بشوم که اگر محتاج او شدم فیحبه قلبی قلب من به همین نسبت احتیاجم آن فاجر را چکار می شود بهش علاقه مند می شود به همین نسبت یعنی نیازهای انسان تعلق ایجاد می کنند برای انسان و چون نیاز بدنی ضروری ترین نیازهای مشهود انسان است مفهوم انسان است مدرک انسان است انسان زود می فهد نیازهای بدنیش را گرسنه می شود تشنه می شود زود می فهمد نیازش را و تا مرز هلاکت خودش را احساس می کند که اگر نخورد و لذا شدت علاقه به نیازها رفع نیازهای بدنی تا در حقیقت این شدت چی هستش؟ به عنوان ضرورت دیده می شود از جمله اینها اموال انسان است که انسان نیاز خودش را به آن ها می بیند چون نیاز به اموال را می بیند تعلق به اموال پیدا می کند نیاز را می بیند نیاز و ادراک نیاز باعث چه می شود؟ علقه می شود تعلق می شود لذا همان حدیث معروفی که به اصطلاح به صورت عامی البته نقل شده است محی الدین در فتوحات نقل می کند این حدیث را که به اصطلاح می فرماید که بله قلب انسان حیث الماله قلب انسان آن جاییست که مال انسان است قلب انسان قلب انسان حیث ماله چرا این مربوط به عموم مردم است چون عموم مردم نیاز را در دایره بدن می بینند و تعلق در دایره نیاز محقق می شود درسته پس مال را چون رافع نیازشان می بینند تعلق قلبی به مال بسیار دارند لذا عادی هم هست می بینید که حساب هاش را حسابش را دارد شمارش را دارد تعبیر که دائم عد و شمارش دارد که در این حسابم انقدر دارم خودش یک در حقیقت آرامش زاست بعد یهو میبیند حسابش دارد کم می شود چه می شود تپش پیدا می کند حالت برایش یعنی احساس می کند نیازهایش برطرف می خواهند نشوند یا اشکال ایجاد بشود یا یک پول پایین میاد بالا کی مثل امیرالمومنین (ع) یا امام رضا (ع) یا امام سجاد (ع) یا حضرات معصومین وقتی که می گویند خلاصه هزار تا بده بگوید هزار تا سفید بدهم یا زرد بدهم بگوید خوب برای من که فرقی نمی کند زرد و سفیدش یعنی واقعا زرد و سفید یک اعتبار دیگر حقیقتا یک اعتبار است می گوید برای من که زرد طلا باشد یا نقره باشد برای من که فرقی نمی کند ببین حال او چی فرق می کند برای آن. این خیلی حرف است مثال عظیمی است کیست که برایش بگوید هزار تا طلا باشد یا هزار تا چه باشد نقره باشد فرقی برای من نکند این اصلا تصور پذیر برای ماها نیست یعنی چی دقت می کنید این جا که داریم تطبیقی برای این جا می کردیم که تعلق و ادراک نیاز تعلق میارد محبت میارد آن وقت اگر انسان به چیزی ادراک احساس نیاز کرد تعلق پیدا کرد از آن توانست بگذرد با این که نیاز دارد با اینکه نیاز دارد تعلق دارد از او توانست بگذرد این سعه پیدا کرده یعنی وجودش از مرتبه تن عبور کرده اگر این نیاز مربوط به نیاز چه باشد؟ تن باشد بله ولو نیاز حقیقی باشد صدای نامفهوم23:13 در آنجا بله یک جایی هستش که نیاز ضروری در حدی است که نبود این مردن این را در پی دارد اما در زندگی اجتماعی. مثلا آن مراتب داریم و تُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا درسته آن جا چه بوده آن جا نیاز ضروری بوده یا نبوده نیاز ضروری بوده اما موت به دنبالش نبوده یعنی تا آن حد مرتبه شاخص دارد اگر همان آیه شریفه را الان سوره انسان درسته سوره انسان همین آیه را قبلش را ببینیم فکر می کنم همان جا هم بحث بِر است اگر که اشتباه نکنم همان جا هم بحث ابرار است در آن جا هم می فرماید که بله ان الابرار بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا (انسان 9-5 ) که ادامه آیه که آن جا هم بحث رسیدن به مقام ابرار است البته مقام ابرار بالاترین مقام حضرات معصومین علیهم السلام نیست از مقامات حضرات است چنانچه در آن آیه شریفه که اگر سوره مطففین که در رابطه با ابرار است آنجا صدای نامفهموم 24:57 بله دیگر عَلَىٰ حُبِّهِ دیگر إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ بله می فرماید که وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ حالا بنا بر اینکه به طعام بخورد این در حقیقت کاملا مصداق بحث ماست که با اینکه به طعام چه داشتند عَلَىٰ حُبِّهِ یعنی نیازشان بنا بر آن نیازشان که نیاز است همان طور که در روایت آمده صدای نامفهموم 25:23 یشهده المقربون نه آن نه آیه سوره چیز که اگر یک موقعی نمی دانم سوره چندم می شود مطففین این جا بله در سوره مطففین بعد می فرماید این جا می خواهم بگویم تنها بالاترین مقام حضرات ابرار نیست چرا این جا می فرماید که كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ (مطففین 18) اگر یادتان باشد روایات می فرماید که مقام علیین این مقام تن حضرات معصومین است تین حضرات است و مقام قلبشان فوق علیین است که از اعلی علیین است همان روایت این جا هم آیه هم همین را می فرمایید كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ کتاب ابرار در علیین است وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ (مطففین 19) تو چه می فهمی که علیون چه مقامی است كِتَابٌ مَرْقُومٌ (مطففین 20) که يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (مطففین 21) که تازه شاهد بر این کتاب چه کسانی هستند ؟ مقربون هستند مقربون بالاتر از ابرار هستند که شاهد بر این ابرار هستند دقت می کند که كِتَابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ که مقربون شاهدان ابرار هستند شاهدان بر علیین هستند حالا ابرار آیا ابرار اصحاب یمین اند یا بالاتر از اصحاب یمین هستند بحث در آن هست اما در عین حال ابرار یک مقام علیین است که مقام عظیمی است که در حقیقت همه مومنان در دایره آن قرار نمی گیرند لذا کسانی می رسند که لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ می تواند کسی اهل ایمان باشد اما به مقام ابرار هم نرسیده باشد از اصحاب یمین باشد اما به مقام ابرار هم نرسیده باشد دسته ای خاص از مومنین هستند اما با این که دسته خاصی از مومنین هستند فوق آن ها مقربون هستند که يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ بله در تقسیم کلی می توانیم در مقابل مقربون بگوییم همه اصحاب یمین هستند که سه دسته می کنند اصحاب مشعمه اصحاب یمین و سابقون درسته می توانیم بگوییم اما اگر بخواهیم خود اصحاب یمین و با عرض عریضش در نظر بگیریم بِر مقام اصحاب یمین است اما ابرار مقام چه هستش مقام بالاتر از اصحاب یمین است که این ها دسته دیگری هستند خب باز این جا می خواستم فقط همین آیه شاهد بیاد که نشان بدهد همان طوری که در روایات داریم که مرتبه طینت حضرات از مرتبه به اصطلاح علیین خلق شده است و مرتبه قلوبشان فوق علیین است و مرتبه قلوب مومنین از مرتبه علیین است و ابدان مومنین از مرتبه دون علیین هست که مرتبه قلوب مومنین از مرتبه ابدان حضرات معصومین نشئت گرفته لذا تعبیر این است که حنین پیدا می کند آن اصل بر فرع و والد بر طبق روایات والت الولد علی الولد28:17 مثل والد بر مثل اصل بر فرع که داره چون فرعش است بدن فرعش است و اینها از آن نشئت گرفتند که حالا در جای خودش روایات مسئله هم وارد می شود خب صدای نامفهوم 28:30 در مقام ابرار یعنی مقصود دیگر لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ فقط عمل نیست لذا این را جلسه گذشته هم عرض کردیم که در مرتبه جانی هم این صدق می کند که اگر کسی جان خودش را در این راه سرمایه گذاری بکند نه فقط مال خودش را آن هم به ابرار صدق می کند بر او بلکه اشد از مرتبه آن به اصطلاح مرتبه خود ابرار آن اشدیت در کار است لذا چه در مرتبه اعتقادی چه در مرتبه جانی همه این ها صدق این مسئله بر مسئله ابرار خواهد کرد فقط موکول به عمل و نظام مالی نیست بلکه البته این به عنوان مصداق عمومی اش هست که همه راحت تر می فهمند بله همه این ها در حقیقت گاهی ممکنه که کسی سرمایه گذاری آبرویی اش را بکند که آبرویش را به خطر بندازد برای کاری برای مومنین برای چیزی برای در حقیقت حقی آن هم چه هستش آن هم حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ است دیگر که از خود انسان و جان انسان و آبروی انسان چیزی عزیزتر برای انسان نیست یک موقع مالش است اما یک موقع آبروش است یک موقع جانش است این همه مِمَّا تُحِبُّونَ چون حب ذات چه هستش اشد مراتب حب است اگر انسان مال را هم دوست دارد چون به او منتسب می شود برای او مفید است احساس رفع نیاز با او می کند کاذبا یا واقعا به همین نسبت محبت پیدا می کند اما خودش در حقیقت چه هستش دیگر مرکز محبت است جانش آن حب ذات اساس حب ذات است آبروش اساس خب ذات است لذا می بینید که ملاک مِمَّا تُحِبُّونَ یعنی در دایره حب ذات دیگر آن مرتبه عالیش خودش را نشان میدهد که در مقام شهادت در مقام در حقیقت چی در مقام آبرو سرمایه گذاری جانی یک کسی می گوید که من ببینید یک موقع می گویند من اگر فلان رای را بدهم تو مجلس مردم بفهمند دفعه بعد به من رای نمیدهند این مرتبه آبروی خودش را در نزد مردم تازه نه در نزد خدا برای خودش چی می بیند حفظش را لازم می بیند برایش توجیه هم می کند می گوید اگر من هم به این جا رای نمی دهم مال این است که خدمات زیادی از من میاد اگر مردم به من رای ندهند مردم از آن خدمات چه میشوند محروم میشوند پس این جا عیبی ندارد مصلحتا رای نمیدهم تا مردم به من رای بدهند درسته تا در حقیقت من باقی بمانم تا خدمت بیشتری به مردم بکنم ممکنه تا این حد اما یک موقع از آبرویش انسان با خدا معامله می کند دیگر می گوید من آبرویم هم برود می ایستم پای این مسئله ولیکن چه باشد حکم خدا محقق بشود حتی اگه مردم دیگر به من رای ندادند حتی اگر چه شد خیلی سخته گفتنش راحته ها خیلی سخته که آدم وجهه ای داشته باشد آبروی داشته باشد و اینجا سرمایه گذاری کند برای اینکه حکم خدا آن جا محقق بشود البته با همه شرایطش دیگر آن جا خب پس اصل مسئله می بینید آیه یکی از آیات بسیار چه هستش کاربردی و عظیم است که می خواهد انسان را از تنگنای بدن خارج کند اصل بِر خروج از تنگنای بدن است رسیدن به مقام ابرار خروج از خیلی از تنگناها است حتی از تنگناهای اخلاقی حتی از تنگناهای اعتقادی یعنی فقط تنگنای بدنی و مالی نیست اینکه به مقام ابرار می خواهد برسد مطلق بِر خروج از تنگنای بدنی است و آن مضیق های بدنی است که از این انسان دادن پول سخت است درسته هر دادن پولی به هر مقداری هر طوری هر مالی همین مقدار انسان را از مضیق بدنی خارج می کند لذا خیلی تاکید شده است در کنار اقیموا الصلاه دائما چه آمده آتوا زکاه آمده که دادن زکات با میل و اراده حتی اینکه انسان یک موقع به زور ازش بگیرند آن حق واجب را یا چه کار بکند با اختیار و شوق بدهد خیلی تفاوت می کند یعنی یک حق واجبی بر گردن من هست خمسی زکاتی بر گردن من هست یک موقع این خمس را می دهم اما با کراهت می گویم خدایا آخه این خلاصه چرا این چیه حالا من سخته اما یک موقع هست با تمام شوق می دهد همان را دارد می دهد همان مقدار هم هست اما در حقیقت با تمام شوق دادن یک اثری می گذارد در خروج انسان از تنگناها آن جایی که با زور می دهد یک اثری می گذارد هر دو اثر دارد اما تفاوت آثار خیلی زیاد است لذا اگر انفاق بکند با تمام شوق انفاق می کند خوشحال می شود از اینکه انفاق کرده است لذا دارد دستش را ببوسد نه به باب اینکه کار خوبی من بابی که این دست در دست خدا قرار گرفته است دستش را می بوسد این شوق را دارد این حالت را دارد احساس می کند یک معامله به اصطلاح بسیار رابحی را انجام داده که با خدا معامله کرده یک موقع هم دارد میدهد می گوید دیگر باید بدهم دیگر چه بکنم باید بدهم دلم سوخت حالا ناچارم و خب خیلی فرق می کند هر دو خوبه اما تفاوت این خوبها این جا آیه دارد به ما خط می دهد لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ نمیرسد انسان نیل نیل این نیل مثل که وارد شدن است نیل در حقیقت شمول است یعنی یک حالتی است که تو این مقام در حقیقت این مقام شاملش بشود فرا بگیرد آن را .نه این که فقط به دم درش برسد این نیل رسیدن و ورود است لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ که از آن چیزی که دوست دارد این خیلی و مراتب دوست داشتن مراتب نیل است چون دوست داشتن هم یک حد نیست مراتب یک موقع انسان از فرزندش می گذرد در راه خدا یک موقع انسان از خودش می گذرد در راه خدا یک موقع از آبروش می گذرد در راه خدا یک موقع از مالش می گذرد در راه خدا یک موقع از مالش در راه خدا می گذرد که بین خودش مثلا و در حقیقت فرزندش و کس دیگری چه شده است اما این اختیار می کند آن جا در راه خدا گذشتن از این را و یک هر کدوم اثری می گذارد هر کدوم از این لذا لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ خیلی راجع به این آیه ی شریفه می شود بیان داشت و ازش راهکارهای اجرایی عملیاتی درآورد یعنی به نظر می رسد اگر کسی همین را به اصطلاح یک رساله عملی برای کار قرار بدهد تا کاربرد این آیه را در نظام مثل حاکمیتی و رابطه بین مومنین از توش استناد بکند خیلی کار ازش می رسد تو نظام حاکمیتی نوع قانون گذاری را چطوری بر این منطبق بکند که مردم با میل چون حاکمیت می خواهد مردم را سوق بدهد به کمال نمی خواهد که فقط حاکمیت یک حکومتی را برقرار بکند حاکمیت الهی یعنی سوق دادن مردم به سمت کمال دیگر برای این آمدن اگر می خواهد این جور باشد چه طوری مردم را به این راه بکشاند از این مسیر در حقیقت چه کار بکند اگر می خواهد حقوقی هم محقق بشود از این مسیر محقق بشود تا کمال ایجاد بشود نه اینکه به زور سر ماه بگیرد آن هم سر جایش از کسانی که نمیدهند آن طور آخر سر بشود اما تو ابتدا چه باشد نوع رابطه به طوری طراحی با برنامه ریز بشود تا امکان کمالات زیاد برای مردم محقق بشود نه به صورت ناچاری همان طوری که عامل زکات را حضرت فرمود چیکار بکن بذار خودش انتخاب بکند تا کمال خودش را خودش رقم بزند که از دست ندی تو باعث نشود و کمالی را از دست بدهد اگه تو یک مالی را گرفتی از او و او با محبت این را نداده بود این از دست دادن آن کمال است تو تفریطش کردی خیلی زیباست اینها چون حقیقت انسان یک حقیقت تو در تو و لایه لایه است این معاملاتی که ما تو قانون گذاری می کنیم و مجبوریم کف کار است مربوط به لایه ای است که انسان را تن می بینیم چون انسان را تن می بینیم فقط این قانون ها باید همین طوری هم باشد چنانچه از یک در حقیقت حیوان اگر کاری می خواهیم بکشیم همین طور می کشیم از انسان هم با یک جبری همین کار را در حقیقت انجام می دهیم نگاه انسانی در قانون گذاری مطابق نگاه الهی می شود اختیار انسان لحاظ می شود حب انسان لحاظ می شود و انتخاب انسان در کمال چه می شود لحاظ می شود و این باعث می شود کمالات پیدا کند این قسمت اول آیه است که خیلی لایه ها داره منم خیلی ساده نوشتم ولی دیگر ازش عبور می کنم اما یک نکته دیگر این است در انتهای قسمت دوم آیه وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ این که اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ درسته در خفی ترین و مخفی ترین لایه های وجود تو محبت شکل گرفته تو انجام می دهی و کسی هم ممکن است نفهمد که این محبوب تو بود تو دادی اما وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ اگر انفاق کردی با این مراتب چیزی را در خفی ترین لایه های وجودت که آن مراتب محبت توست فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ خدا تو مرتبه سر و اخفا و تمام مراتب تو که حضور دارد علم دارد از دید او چیزی پنهان نمی ماند هر چند مردم این را نبینند نفهمند که تو محبوبت را چه کار کردی انفاق کردی مردم احساس کنند تو هم یک انفاق کردی مهم نیست آنی که باید این کمال را برین متفرع بکند جزا را بر این قرار بدهد مردم نیستند تو برای مردم ندادی حتی این را در نظر بگیرید قصد اولی در انفاق در جعل انفاق در اسلام و نگاه الهی اصل اولی پر کردن چاله های اجتماعی نیست شما در نگاه این هست که اصل اولی در انفاق چه هستش آن پر کردن به اصطلاح آن خلل های اجتماعی است تا بالاخره اجتماع به چه برسد به یک عدالتی عدالت مرتبه دوم آن هم اصل هست اما اصل در مرتبه اول آن توسعه وجود شخصی است که دارد انفاق می کند آن کسی است که دارد این صدقه را می دهد اولین مرتبه چون اگر معلوم باشد که این اولی است یا دومی در برنامه ریزی و قانون گذاری حاکمیتی کاملا متفاوت است در برخورد ما برای اینکه این را چه طوری محقق بکنیم متفاوت است اگر اصل اول این باشد که عدالت اجرا بشود به هر قیمتی باید عدالت اجرا بشود تو این جا به زور و جبر و سختی و راحتی و هر چه که باشد با این اصل باشد بقیش می شود فرع اما اگر اصل این شد که کمال کسی است که دارد انفاق می کند و این باید ساخته بشود اصل این است نه این که در حقیقت اصل او باشد او دنباله این محقق می شود بلکه اگر اصل این شد او بهتر محقق می شود یعنی اگر اصل شد این نیروسازی اگر اصل شد این در حقیقت رشد کسی که دارد انفاق می کند آن موقع جامعه هم وقتی که این انفاق در آن صورت گرفت بهتر رشد می کند چون انفاقی که از روی محبت داده بشود توش منت لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ (بقره 264) هم دیگر نیست اما آن کسی که به زور ازش گرفتند و دادند احساس چی می کند احساس برتری می کند که من بودم دادم من در حقیقت منت دارم اما آن جایی که کسی با این محبت می دهد و در خفا کامل میدهد با خدا معامله می کند برای او در حقیقت هیچ برتری در جامعه دیده نمی شود تکبری ایجاد نمی شود آن دیگری هم احساس ذلت نمی کند آن کسی هم که گرفته است احساس ذلت نمی کند پس اصل در این جا ساخته شدن چه هستش ساخته شدن آن کسی است که دارد انفاق می کند اگر این را به عنوان نقطه اصلی این آیه دیدیم حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ که مِمَّا تُحِبُّونَ مربوط به این است که می خواهد این ساخته بشود لذا دارد بهش می گوید که با این لایه انفاق را انجام بدهد با این نگاه انفاق را انجام بدهد آن موقع می بینید که جامعه بر این اساس یک ارتباط پیوسته ناگسستنی بین فقیر و غنی پیدا می شود که دیگر غیر از آن جایی است که شما از غنی می کنی به سختی به فقیر میدهی در حقیقت و او احساس چه می کند مال خودش را می کند بله این حکم جاری است یعنی اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ که انسان آماده باشد عرض کردیم فقط هم به مال نمی خورد که این مال بالاخره در هر جایی ممکن است فقیر نباشد اما کسی که در حقیقت به این احتیاج داشته باشد اما فقر نباشد دایره متوسط به بالا باشد اما دیگری که ثروت بالاتری دارد از این بگذرد یا کسی که متوسط زندگی متوسط دارد یا حتی کسی که زندگی فقیرانه دارد هم شامل این می شود یعنی کسی که زندگی فقیرانه دارد درسته آیا می تواند اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ داشته باشد می تواند آن هم داشته باشد دیگر حالا این دائر مدار مقدار مال نیست دائر مدار محبت است و نیاز است که اگر اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ شد دائر مدار چه هستش محبت و نیاز است هر چقدر به این نیاز بیشتری داشت و محبت بیشتری داشت از این گذشت به همین نسبت رشد و رسیدن به مقام ابرار محقق شده است منتهی این حکم خیلی سخت است گفتنش بر زبان ماها زیادی است یک کسی است مثل زیدبن حارث میشنود حرکت می کند میرود ببیند چی در زندگیش از همه بیشتر بهش علاقه دارد همان را چه کار بکند همان را بدهد درسته این مدل دیگر اثر گذاریش این است ما هم حرف می زنیم در ذهنمان خوب هم هست و خوشمان میاد و حلاجیش می کنیم میرویم خانمان هم همان رابطه هامان با اشیایی که داریم با چیزهایی که داریم نسبت به خودمان مِمَّا تُحِبُّونَ که برقرار است پس انفاق مِمَّا تُحِبُّونَ در دایره ثروتمندان نیست در دایره هر کسی حتی آن کسی که چه هستش هیچی ندارد غیر نفس کشیدن خب این اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ برای آن هم صدق می کند درسته نفسش را کجا بزند کجا این نفس را خرج بکند همین هم صدق می کند یا نمی کند پس دایره رسیدن به مقام ابرار محدود به ثروتمندان نیست بلکه چی هستش توسعه دارد و لذا اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ برای همه کس امکان پذیر است و لذا رسیدن به مقام ابرار برای همه کس امکان پذیر است برای زن یا مرد امکان پذیر است کوچک یا بزرگ امکان پذیر است فقیر یا غنی امکان پذیر است حاکمیت اجتماعی باشد یا نباشد امکان پذیر است یعنی برای همه شرایط اَنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ امکان پذیر است صدقش و به دنبالش وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ که این خیلی زیباست که جلو چشم خدایی آدم جلوی چشم مردم نماز می خواند حالش با وقتی که تنها می خواند فرق نمی کند می گوید جلو چشم مردم که می خواند تندتر می خواند بی حال تر می خواند در خانه که می خواند باحال تر می خواند طولانی تر می کند این طوری است آدم حالش جلو مردم چه هستش معمولا بالعکس این است دیگر آدم حال پیدا می کند آنجا اصلا ناخودآگاه حال پیدا می کند بخواهد و نخواهد می بیند عجب چه حالی الان بهش دست داد اصلا اشک هایش روان می شود خب اگر فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ جلو چشم خداست جلو چشم کسی است که قادر مطلق است عالم مطلق است جزا هم دست اوست آدم بدوند که یک کسی که می تواند به این یک چیزی بدهد حالش جلوی خوش باشد بعد آن ببیند خب مطابق این حال خوشش بهش میدهد فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ هر چقدر می خواهد حالت خوش باشد جلو خدا خوش باشد که وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ آن خفی ترین حالت های تو را هم در این رابطه خدای سبحان عالم است ان شاءالله خدای سبحان ما را عالم به این حقایق قرار بدهد و قدر این دینی که این قدر زیباست این قدر راحت است این قدر دقیق شدنی است این قدر در دسترس است این قدر فطری است بدانیم و علاوه بر اینکه بشناسیم و عمل کنیم بشناسانیم همین طوری و قابلیت عمل را برایش ایجاد بکنیم در آخرالزمان دین خوب شناخته می شود و مردم زود بهش ایمان می آورند ما قدرت شناساندن دینمان را هم الان نداریم البته قدرت شناختمان هم همین طور ضعیف است چون شناختنمان ضعیف است شناساندنمان هم ضعیف است ان شاءالله خدای سبحان قدرت بدهد به ما این دین زیبا را هم بشناسیم هم بتوانیم عمل کنیم هم بشناسانیم والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 787” دیدگاه میگذارید;