بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿72﴾
وَ لاَ تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتَى أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿73﴾ [1]
توطئه های یهود
عرض کردیم که یهود توطئه های فراوانی داشتند. در برهه های مختلف، توطئه های مختلفی میکردند. بعضی از این توطئه ها را به لحاظ بحرانی بودن اوضاع و شدّت توطئه رسوا میکرد. مثل بحرانی که اینجا پیش آمده بود و با شدت وارد توطئه شدند. اما تنها راه توطئه های یهود این نبود و خدا هم همه جا در صدد افشاء توطئه و اعجاز نبوده است. بلکه به دنبال این بوده که مسلمان ها در حوادث و مسائل رشد کنند و بفهمند. این جا جریان تحویل قبله بود و مسئله بسیار سنگینی هم برای یهود و هم برای مسلمان ها بود، برای یهود سنگین بود، چون یک قبله دیگر ایجاد شدن در ادیان آسمانی بود. تنها قبله برای یهودیّت بود. مسیحیّت هم اگر قبله ای دارد، در دینشان نبوده است. بیت المقدس برای یهودی ها با توجه به اینکه اسلام هم همان را قبله قرار داده بود، برایشان اهمیّت داشت، که تنها قبله اهل ایمان باشد. چون متعلّق به خودشان میدانستند، دیگران را وامدار خودشان میدانستند. یک سببی بود که بر دیگران منّت داشتند. این ادّعا غلط بود. میگفتند بیت المقدس برای ماست و شما وامدار ما هستید که به سمت بیت المقدس نماز میخوانید.
سال اول هجرت هم تغییر قبله صورت گرفته است. هنوز مرزهای مقابله یهود با اسلام شدید نبوده است. کم کم بعد از جنگ احزاب یهود هم با دیگران مقابل اسلام میایستند. اما در جنگ های صدر اسلام هنوز یهود مرزهایش را در مقابله جنگی با اسلام خیلی پررنگ نکرده بود. هرچند مشغول توطئه بود. لذا مومنان هم به یهود به چشم یک هم پیمان مینگریستند. ثانیاً با عقبه ای که یهود در مدینه داشتند و عالمان آن دوره محسوب میشدند، یک اعتمادی بین یهود و مردم بود. نگاه به آن ها به عنوان قشر فرهیخته و عالم و روشنفکر بود. آن هایی که سواد داشتند مربوط به اهل کتاب بودند، که عمده هم یهود بودند.
دوازده نفر از دانشمندانشان یک روز صبح بگویند ما ایمان آوردیم. در آخر روز از اسلام برگردند. بگویند فکر میکردیم علائمی که در کتب سابق آمده است در او هست، اما آمدیم و از نزدیک بررسی کردیم، اما دیدیم نه. آن هم سال اول هجرت. ایمان ها هنوز متزلزل است. مهاجرینی آمدند ولی هنوز سکنای درستی پیدا نکردند. انصار هنوز قوام پیدا نکردند. تازه دارند آشنا میشوند. این وضعیتی که برایشان پیش آمده، تغییر قبله هم در همین اوضاع دارد محقق میشود. یهود هم میدانستند که اگر تغییر قبله بشود، به هیچ وجه دیگر مسلمان ها جذب یهود بشوند و دائره بنی اسرائیل را در حاکمیت خودشان بپذیرند، امکان پذیر نیست. یعنی احساس میکردند یک خودکشی باید بکنند، باید یک شوک وارد کنند. اگر خوب تحلیل شود، معلوم میشود که چقدر برایشان مهم بوده که با این توطئه بیایند. جریان نفوذ یهود نسبت به مسلمان ها خیلی شدید بود. یهود هم در نصاری خیلی نفوذ داشت، یعنی دنبال این بود عده ای از یهودی ها اعلام کنند نصرانی هستند تا از درون انحراف ایجاد کنند. یهودی که نصرانی شده، آن هم عالمانشان که زود میتوانند منصب و رشد پیدا کنند، مورد اطمینان واقع شوند، اکرام شوند. الان حساب کنید یکی از علمای بزرگ یهود و نصاری ایمان بیاورد. اکرام میشود، بزرگ میشود. متعدّد هم دیدیم که از وهابیت خواستند این کار را بکنند که بگویند ما شیعه شدیم، بعد از مدتی برگردند. یهودیت میآمدند درون دین دیگر و به عنوان متدیّن به آن دین، از درون، آن دین را خراب میکردند. با صبوری جعل، ایجاد میکردند. اما چرا این جا با عجله این کار را کردند؟
جریان تغییر قبله
جریان تغییر قبله، یک امر ظاهری است. اما یک امر تشکیلاتی قوی است. قبله یعنی یک امر تشکیلاتی که همه هرجا هستند به سمت آن نماز میخوانند و به آن توجه میکنند، قبله نماد دین است، برای دین، یک علم و یک پرچم است. مفصّل در آیات سوره بقره در بحث تشکیلات گفتیم که تشکیلات دینی باید یاد بگیرد که چگونه از نحوه قبله داشتن در دین، استفاده کند. دینی که می گوید برای همه اعمال، مانند خوابیدن و بلند شدن و دستشویی رفتن و سر سفره نشتن، هر کاری که میخواهند انجام دهند، قبله در آن تأثیر دارد و حکم وجوبی یا استحبابی در آن وارد شده است. تمام این دستورات مرتبط با این عَلَم و پرچم معنا پیدا میکند. میدانستند که اگر قبله از بیت المقدس به کعبه گردانده شود، یک دفعه همه وجهه دین از آن ها روی برگردانده شده است. خودشان را با بیت المقدس یکی میدیدند. ما نگاهمان این نبود که بیت المقدس یهود است، اما نگاه آن ها این بود. لذا برگرداندن رو از آن ها بود. خلاصه طرف دارد آبرویش را سرمایه گذاری میکند. آبرو ریزی است. در عین اینکه دارند یک نقشه ای را اجرا میکنند، اما دارند از آبرویشان خرج میکنند. چون معلوم میشود از تحقیق نبوده است. اما دیدن این هزینه میارزد که مسلمان ها متزلزل شوند.
یک نکته دیگر این است که در نوشته های خود یهودیان بود که قبله به سمت کعبه تحوّل پیدا خواهد کرد، این ها برای اینکه خود یهودیان هم به اسلام گرایش پیدا نکنند، توطئه ای کردند. چون یک موجی برای مسلمان شدن ایجاد شده بود، عدّه ای مسلمان شده بودند، عدّه ای هم متزلزل بودند. وقتی این گروه ببینند دوازده نفر از عالمانشان مسلمان شدند و عصر برگشتند، این ها استحکام بیشتری در دینشان پیدا میکنند. رفتند تحقیق کردند، دیدند غلط است. پس یک جهت نسبت به مسلمان ها بود و یک جهت نسبت به یهود.
یک نکته سومی هم بود که یهودیانی که ساده بودند و اسلام آورده بودند را برگردانند. پس سه دسته، مخاطب این ها بودند. غیر از نگاه کلانی بود که اصل قبله تثبیت نشود، بلکه مسلمان ها تحت فشار برگردند. فشار شدیدی را که ایجاد کردند، هم بحث اعتقادی با عنوان نسخ را مطرح کردند، هم بحث عملی که ایجاد شایعه ها در مورد این که دین ثبات ندارد، یک روز این طرف نماز میخواند و یک روز آن طرف نماز میخواند.
عدم تبلیغ یهود برای یهودی شدن
این نگاه یهود، جهات متعدّدی داشت. از جمله اش، نگه داری یهودی ها برای این که مسلمان نشوند. یهودی ها برای اینکه غیر یهودی ها را یهودی کنند، تبلیغ ندارند. اگر هم کسی یهودی شود، او را نمیپذیرند. نژاد بنی اسرائیل فقط میتواند یهودی شود. این نژاد، حرمت دارد و این دین برای این نژاد است نه برای همه. لذا بر خلاف مسیحیّت، که برای مسیحی شدن، حالت تبلیغی قوی دارند، یهود، تبلیغی برای یهودی کردن ندارد. اما برای نژاد خودش ارزش ویژه ای قائل است. لذا اگر یک یهودی مسلمان میشود، برای این ها خیلی گران است. چون یک دفعه یک بابی از ابواب یهود بسته میشود. چون او یک نسل و خانواده است. اعقابی دارد. همه این ها از یهودیت جدا شدند. لذا یک نفر نبود.
آن هایی هم که یهودی شده بودند هم برگرداندنشان برایشان مهم بود. نقشه داشتند. این یک نقشه یهودیّت بود، چون خیلی فوریّت پیدا کرد، با جریان قبله مواجه شدند و یک نقشه جدّی و اورژانسی ریختند تا به سرعت تأثیر گذار باشد، خدای سبحان آنجا به داد مسلمان ها رسید تا این وقایع را رسوا کند. یا همان موقع این رسوایی را خدا اعلام کرد و بعد این آیات در سال ششم یا هفتم هجرت بیان شد، چون آیات سوره آل عمران حدودا سال ششم یا هفتم هجرت نازل شده است. این بیان جریان آن موقع است، یا الان دارد جریان آن موقع را توضیح میدهد که آن ها چه کردند. این جریان به عنوان یک عبرت و تجربه تاریخی باقی بماند تا تبیین دیگری از آن نشود.
تعبیری که مقام معظم رهبری (حفظه الله) دارند که جهاد تبیین، وقایع را طوری تفسیر میکنند که از آن، آن چه میخواهند نتیجه گرفته شود. این که توطئه شان برملا شد، خودش یک تبیین الهی است. حالا یا هم تبیین پس از واقعه است، یا هم تبیین است و هم در متن واقعه دارد قضیه را نشان میدهد.
الان هرچقدر به ما بگویند که آن توطئه چقدر برای مسلمان ها سهمگین بود، نمیتوانیم بفهمیم. سال اوّلی که هنوز بنیان های حاکمیت محکم نشده است، اوس و خزرج در مدینه نگاه های سختشان و کینه شان گاهی هنوز سر باز میکند، عبد الله بن أبیّ که داعیه سردمداری مدینه را داشت و این سردمداری از او سلب شد و کینه پیغمبر را به دل گرفت، و یهودی ها که منتظر بودند که بنی اسرائیل به عنوان سروران آینده جهان باشند، پیامبری آمده که از بنی اسماعیل است و از گذشته دور این ها به عنوان بنی اسحق با او رقابت داشتند، این ها با تجربه تاریخی که در مقابل نصاری داشتند و طولانی بودن تشکیلات و حزب و نیروهایی که داشتند تشریح و تبیین مسئله و جریان را خوب می شناختند، نشان میدهد که این بیان آیه چقدر میتوانست امید بخش باشد و اطمینان ایجاد کند.
تحریف گری یهود
یهود در تحریف گری، ید طولایی دارد. «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»[2]. گاهی میآمدند در داخل دین و ارکان دین را با تحریف متزلزل میکردند. کافی بود در مسائل عملی یک چیزی را قرار بدهی که اصول را از بین ببرد. چون این عمل، مردم عادی با آن مواجهند، تمام آن اصول را از بین میبرد.
یکی هم این که در تاریخ نگاری خیلی قوی بودند. آن چیزی که از انبیاء نقل کرده اند و از یهود مانده است، کاملاً یک نگاه مادی به انبیاء بوده است. انبیاء را آن چنان در زندگی نازل کردند و وقایعی را به آن ها نسبت دادند که قداستشان شکسته شود. میخواستند قسّیسّین و اهبار و رهبانشان، قداست داشته باشند. غیر از اینکه یهود به عصمت انبیاء قائل نیست. این یک عقبه عظیم پیدا میکند. یک دنباله طولانی پیدا میکند. تحریف ساده میشود. در غیر این صورت، باید پاسخ گو میبودند. اگر قائل بودند که انبیاء معصومند، آن موقع هر چیزی را نمیتوانستند نسبت دهند. این باعث میشود آن زندگی مادّی و محبّت دنیا، کاملاً در زندگی انبیاء دیده شود و مرسوم شود. در تبیین تاریخ هم یهود، دسّ و تحریف کرده است. در نگاه اسلامی هم قصاصینی که بعد از اسلام از یهود آمدند، اصلا کارشان این بود که بعد از اسلام در یهود مینشستند و قصه انبیاء میگفتند. برای مردم هم خیلی شیرین بود. مردم با یک توجه و جذابیت ویژه گوش می کردند. صدا و سیمایشان این طور بود. حفظ میکردند و نقل میکردند. بعضی از این ها وقتی اسلام آمد، همین ها را به اسم اسلام ادامه دادند. اسرائیلیات هم گفته میشود از همین جهت بود.
عرض کردیم که عدّه ای از این ها مسلمان هم شدند و تا آخر هم باقی ماندند. الان داریم توطئه هایشان را عرض میکردیم.
راه نفوذ گاهی همین طور بود که در این مرحله انجام دادند که بیایند اظهار ایمان کنند و بعد برگردند. گاهی این بود که بیایند ولی برنگردند، از درون تحریف کنند. این طور نیست که اگر کسی آمد و اظهار ایمان کرد، بگوییم نمیپذیریم. اما این طور هم نیست که ساده لوح باشیم و بگوییم اگر این تزلزل پیدا کرد، پس دین تزلزل دارد. این یک روش بود که به جای این که این تهدید عملی شود، با رسوایی که وحی ایجاد کرد، تبدیل به فرصت شد. یاد بگیرد که اگر آمدند و رفتند، جامعه ایمانی متزلزل نشود، توطئه است، از اول با نقشه است. لذا ببینند که در عین این که برخورد با هر کسی که بخواهد ایمان بیاورد نمیکنند، اما ساده لوح هم نباشند. نگویند توهّم توطئه است. توطئه بوده است. بعضی با اتّهام توهم توطئه، میگویند ساده لوح باشید. دین میگوید نگاه ظاهری را میپذیریم، اما نه ساده لوحانه. قرآن میگوید توطئه و نقشه است. این ها از طرف جامعه یهود با نقشه این کار را کردند. بقیه نگاهشان به این ها بود که اثر فعل این ها را بتوانند با شایعه سازی پشتیبانی کنند. جریان قبله و نسخ را بزرگ کردند، این ها حتی بدا را قبول ندارند. نه بدا را در تکوین قبول دارند و نه نسخ را در تشریع. از این ها استفاده کردند که بگویند این دین جاهلانه است و خدایی که میگویند خدایش عالم نیست، در غیر این صورت نسخ چه معنا داشت. قانون بشری میشود که بشر یک قانونی بگذارد و بعد نسخش کند، اما این نسبت به خدا راه ندارد. اما این که نسخ را به این معنا بگیرند که برای ایجاد مصلحتی اَمَد داشته و مهلت داشته و بعد به چیز دیگری تبدیل شود و خدا از ابتدا با نقشه این کار را کرده است، این مشکلی ندارد. به فرمایش مرحوم علّامه، اَمَد حکم روشن بوده، تا این که حکم خدا بیاید. قرینه گذاشته اند که بعدا معلوم میشود. این ها با شایعه سازی میخواستند مقابله کنند.
ما با سوء ظن نگاه نمیکنیم، میپذیریم اگر از یهودی ها ایمان آوردند، اما حواسمان هم هست. قرنطینه نمیکنیم. در جامعه وارد میشوند، اما حواسمان هم هست. این طور نیست که بگوییم کسانی که توطئه در آن ها فراوان بوده و بسیار محقّق شده، سابقه خرابی دارند، مثل افراد ساده بپذیریم. ساده لوح نیستیم.
علامه دارند به خاطر روایت دست از آیه برمیدارند.
تغییر قبله، یکی از مهم ترین کارزارهای اسلام با یهود
روایتی که میگویند روایت ابی الجارود است.
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا قَدِمَ الْمَدِينَةَ وَ هُوَ يُصَلِّي نَحْوَ بَيْتِ الْمَقْدِسِ أُعْجِبَ الْيَهُودُ مِنْ ذَلِكَ- [3]
آن ابتدایی که پیامبر(ص) به سمت بیت المقدس نماز می خواندند، یهودی ها خیلی خوشحال شدند.
فَلَمَّا صَرَفَهُ اللَّهُ عَنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ إِلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ وَجَدَتْ [4]، [5]
ولی بعد وقتی که قبله به سمت کعبه تغییر کرد، خیلی ناراحت شدند و برایشان سنگین و سخت شد.
وَ كَانَ صُرِفَ الْقِبْلَةَ صَلَاةَ الظُّهْرِ- [6]
خود برگرداندن قبله جریان دارد.
بعضی از یهود میخواستند جوری دسیسه کنند که طوری در مسجد قرار بگیرد که بیت المقدس و مکه در یک جهت قرار بگیرند، بعد پیغمبر دیدند این نقض غرض میشود. خیلی قصه های مفصّلی اطراف این آورده اند. حالا چرخیدن چند درجه بود و چطور میشد دو قبله را نزدیک هم در یک راستا قرار داد، بحث های مختلف شده است.
فَقَالُوا صَلَّى مُحَمَّدٌ الْغَدَاةَ وَ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا- فَآمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَجْهَ النَّهَارِ- وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ، [7]
وجه نهار یعنی، چیزی که ابتدا دیده میشود. «ما یبدو ابتداء».
اگر وجه النهار متعلّق به أنزل باشد، میشود جریان قبله و نماز صبح. اما اگر گفتیم متعلّق به آمنوا است، ایمان مطلق به پیامبر باشد، معنایش این می شود: به آن پیغمبری ایمان بیاورید که نماز صبحش را به سمت قبله ما خواند، نه پیغمبری که نماز را به سمت کعبه خواند.
این هم یک فشار شدیدی را به مسلمان ها ایجاد میکرد که شوق داشتند که یهود به پیغمبر ایمان بیاورد. خیلی دهان ها را آب میانداخت که یهود با آن همه حزب و قدرت و عالمان بگویند ما تا این جا را قبول داریم. اگر به آن سمت نماز بخوانیم این ها را قبول داریم.
مثلا آمریکا میگوید کاری به فلسطین و یمن نداشته باشید، ما با شما همراه میشویم. خیلی از مسلمان های سست جذب میشوند که اگر همین مقدار است، خب ولش کن. نمیدانند این یک ذره نمیماند. یهود با همین حربه میخواستند بیایند که مسلمان ها را راضی بکنند. اگر بر قبله شان میماندند، راضی نمیشدند، باید تمام تبعیّت محقّق میشد.
«وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»[8]
وقتی قبله عوض شد گفتند ما این پیغمبر(ص) را قبول نداریم.
يَعْنُونَ الْقِبْلَةَ- حِينَ اسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ إِلَى قِبْلَتِنَا.[9]
امید داشتند که با این فشار مسلمان ها تسلیم بشوند و قبله را برگردانند. اگر قبله برمیگشت، یعنی یهود در کارزارش با اسلام غلبه کرده بود. بدانید که مسلمان ها به پیغمبر(ص) خیلی فشار آوردند که این مسئله را میشود قبول کرد تا این ها ایمان بیاورند. این طور نبود که مسلمان ها همه در یک رده باشند. لذا دارد که یکی از مهم ترین کارزارهای اسلام با یهود، همین تغییر قبله بود. بحث نسخ چقدر شدّت پیدا کرده است، پس طبیعتاً خیلی جریان سنگینی بوده است.
حضرت آیت الله جوادی میفرمایند که مرحوم علّامه این جریان را کاملا به جریان قبله منصرف کرده و همه را هم توانسته با یک سیاق معنا کند، و این به خاطر این روایت ابی الجارود است و این روایت، از جهت سندی، روایت ضعیفی است و مبنای این جریان قراردادنش شاید صحیح نباشد.
لذا عرض کردیم که برای آیه 72 و 73 سه قول نقل کردند. یک قول همین بود که الان بیان کردیم که جریان قبله بود.
تاکتیک یهود برای جلوگیری از ایمان یهودی ها
یک قول دیگر این است که این مطلق بود، و به عنوان یک تاکتیک یهود برای نفوذ و جلوگیری از ایمان یهودیها به کار میبردند. اول صبح اعلام کردند و آخر روز هم اعلام کردند تا این باعث شود این طور وانمود شود که پس این دین صلاحیت ایمان آوردن ندارد.
بعضی دیگر هم گفتند که این ها با توجّه به خصوصیّات پیغمبر اکرم(ص) که در پیش بینی ها و کتاب هایشان گفته شده، گفتند: طبق پیش بینی ها که این پیغمبر، پیغمبر موعود است ایمان آوردیم، آخر روز گفتند که حالا که ایمان آوردیم و نزدیک شدیم، دیدیم او نیست.
لذا سه قول است. یک واقعه مطلق که ممکن است بارها اتفاق افتاده باشد. یکی قبله، یکی خصوصیات پیغمبر اکرم(ص). هر سه این ها در آیات به صورت مطلق وارد شده است.
مرحوم علّامه این جا میفرمایند که جهت اول که مطلق باشد، بُعدی ندارد. اما این که این جریان مرتبط با جریان قبله است، برایش قرائن و دلائل میآورند. البته بعضی مفسّرین دیگر قرائنی آورده اند که مطلق است.
آیت الله جوادی میفرمایند: اینکه مرحوم علّامه دنبال قرینه اند که بگویند برای قبله است، به خاطر این روایت است. اما شاید این خیلی وارد نباشد. چون ایشان قرائن زیادی را از آیه هم اقامه کردند، هرچند ممکن است روایت در نظرشان بی اثر نباشد.
این یک بحث مهمی بود در این که هم جریان نفوذ را بشناسیم به خصوص یهود که در جریان نفوذ، زبردست و چیره است ، و هم در مسیحیت و هم در اسلام سابقه داشته است. امروز هم محفوظ است.
هم دنبال نیرو سازی درون جامعه اسلامی بودند، به شواهدش جای دیگر اشاره میشود، دنبال این بودند که یک سری از مسلمان ها را جذب کنند. دنبال این بودند که از ابتدا در اسلام شبهه ایجاد کنند، چون میدانستند این اسلام فراگیر خواهد شد، دنبال این بودند که از مکه در درون مؤمنان نیروسازی کنند، اولین مؤمنان هم بودند، به عنوان مسلمان باقی ماندند، ولی ضربه هایشان را هم زدند.
تعبیر بعضی علما این است که یک منافقین عادی داشتیم و یک منافقین حرفه ای. عبد الله ابن أبی منافق عادی بود. سردمداران بسیج نیرو میکردند اما هیچ اثری و رد پایی از خودشان به جا نگذاشتند. مسلمان ها آن ها را نشناختند. اما خط را اینها میدادند.
گروهی با عنوان «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
در سوره مدثر که از اولین سوره هایی است که بر پیغمبر(ص) نازل میشود، «فی قلوبهم مرض» را به عنوان یک دسته از کسانی که در کنار مسلمانان هستند، مطرح میکند. چه کسانی حاضر هستند با شکنجه و سختی در کنار مسلمانان باشند؟ وقتی ردیابی میکنیم، در ادامه در بعضی آیات چهار دسته میکند. مؤمنان در کنار مشرکان و اهل کتاب و فی قلوبهم مرض و منافقان. پس یک تیپ نیستند. یعنی این رگه را قرآن کریم در بحث فی قلوبهم مرض ادامه داده است. البته مرحوم علامه فی قلوبهم مرض را ضعیف تر از منافقین میداند. اما در تحقیقات کسانی که تحقیق کردند به دست آمده است که کسانی که فی قلوبهم مرض هستند، اشدّ هستند و از اوّل اسلام بوده اند.
وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِكَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَ لاَ يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهٰذَا مَثَلاً كَذٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ مَا هِيَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْبَشَرِ ﴿31﴾[10]
اما در جایی که کافران و منافقان و فی قلوبهم مرض و اهل کتاب را دسته بندی میکند، آوردن منافقین در کنار فی قلوبهم مرض، نشان میدهد این ها، غیر از منافقین هستند.
میشود یک استفاده دقیق کرد که فی قلوبهم مرض یک شدتی از نفاق است.
وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً ﴿12﴾ [11]
إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هٰؤُلاَءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿49﴾ [12]
فی قلوبهم مرض انحراف را ایجاد میکردند و جریان سازی میکنند. منافقین اجرا میکردند. هرجا رسوایی بار میآمد منافقین رسوا میشدند. اما در تاریخ کسی از کفار و مشرکین بواسطه این ها کشته نشده است. زخمی بر این ها در جنگ وارد نشده است. در جایی که 70 یا 90 زخم بر امیرالمؤمنین(ع) وارد شد، این ها سه روز بعد به مدینه رسیدند، آن قدر فرار کرده بودند. میدانستند کجا باشند تا بهشان ضربه نرسد و غنائم به آن ها برسد و در آخر هم حاکمیّت را قبضه کردند.
یهود خطّشان در نفوذ خیلی قوی است.
البته نباید طوری بزرگ کنیم که فکر کنید نمیشود مقابله کرد. نقشه و برنامه ریزی شان قوی است.
انشالله ادامه بحث را در جلسه آینده بیان می کنیم
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] آل عمران 72 – 73
[2] نساء 46
[3] تفسير القمي، ج1، ص: 105
[4] وَجَدَتْ أَيْ حَزِنَتْ. ج- ز
[5] تفسير القمي، ج1، ص: 105
[6] همان
[7] تفسير القمي، ج1، ص: 105
[8] بقره 120
[9] تفسير القمي، ج1، ص: 105
[10] مدثر 31
[11] احزاب 12
[12] انفال 42
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 760” دیدگاه میگذارید;