بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
در محضر احادیث نورانی کافی شریف، باب نادر فی حال الغیبة، حدیث دوم هستیم. باب هفتاد و نه کتاب شریف حجّت بود. روایت، روایت نسبتاً طولانی بود که قسمت سوم آن را ان شاء الله در محضرش هستیم.
جلسه گذشته وقت گذشت و جمله نیمه تمام باقی ماند. آن را عرض میکنیم و سپس وارد قسمت سوم میشویم.
2- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّمَا أَفْضَلُ الْعِبَادَةُ فِي السِّرِّ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ أَوِ الْعِبَادَةُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الظَّاهِرِ فَقَالَ يَا عَمَّارُ الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِي الْعَلَانِيَةِ وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ عِبَادَتُكُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ تَخَوُّفُكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ حَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَق الظَّاهِرِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ لَيْسَتِ الْعِبَادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مِثْلَ الْعِبَادَةِ وَ الْأَمْنِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّى مِنْكُمُ الْيَوْمَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِي جَمَاعَةٍ مُسْتَتِرٍ بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِي وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ خَمْسِينَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِي جَمَاعَةٍ وَ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلَاةً فَرِيضَةً وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِي وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا لَهُ خَمْساً وَ عِشْرِينَ صَلَاةً فَرِيضَةً وَحْدَانِيَّةً وَ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلَاةً نَافِلَةً لِوَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا عَشْرَ صَلَوَاتٍ نَوَافِلَ وَ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ حَسَنَةً كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِهَا عِشْرِينَ حَسَنَةً وَ يُضَاعِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَسَنَاتِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا أَحْسَنَ أَعْمَالَهُ وَ دَانَ بِالتَّقِيَّةِ عَلَى دِينِهِ وَ إِمَامِهِ وَ نَفْسِهِ وَ أَمْسَكَ مِنْ لِسَانِهِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَرِيمٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ وَ اللَّهِ رَغَّبْتَنِي فِي الْعَمَلِ وَ حَثَثْتَنِي عَلَيْهِ وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ صِرْنَا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلَ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ مِنْكُمْ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ نَحْنُ عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ فَقَالَ إِنَّكُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَى الدُّخُولِ فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ وَ فِقْهٍ وَ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ سِرّاً مِنْ عَدُوِّكُمْ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ مُطِيعِينَ لَهُ صَابِرِينَ مَعَهُ مُنْتَظِرِينَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ خَائِفِينَ عَلَى إِمَامِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ مِنَ الْمُلُوكِ الظَّلَمَةِ تَنْتَظِرُونَ إِلَى حَقِّ إِمَامِكُمْ وَ حُقُوقِكُمْ فِي أَيْدِي الظَّلَمَةِ قَدْ مَنَعُوكُمْ ذَلِكَ وَ اضْطَرُّوكُمْ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا وَ طَلَبِ الْمَعَاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَى دِينِكُمْ وَ عِبَادَتِكُمْ وَ طَاعَةِ إِمَامِكُمْ وَ الْخَوْفِ مَعَ عَدُوِّكُمْ فَبِذَلِكَ ضَاعَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمُ الْأَعْمَالَ فَهَنِيئاً لَكُمْ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا تَرَى إِذاً أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ وَ يَظْهَرَ الْحَقُّ وَ نَحْنُ الْيَوْمَ فِي إِمَامَتِكَ وَ طَاعَتِكَ أَفْضَلُ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ الْعَدْلِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِي خَلْقِهِ وَ يَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَيَظْهَرَ حَتَّى لَا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ أَمَا وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ لَا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا- إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبْشِرُوا.[1]
أفضلیّت عبادت در دوران غیبت
عرض کردیم این روایت شریف شاید جزء روایات نادری است که جوامعی از اصول و قواعد و سنن را بیان میکند، می فرماید که عبادت در دوران غیبت به دلائل مختلفی أفضل از عبادت در دوران ظهور است که شاید هشت یا نه دلیلش را حضرت ذکر کردند که تازه این ها حصر به تمامه نیست بلکه بعضی از علل را ذکر کردند، تمام مسئله نیست، فرمودند عبادت در دوران غیبت به این جهات، باعث میشود دوران غیبت دوران جامعی شود که انسان کمالاتی که میتواند به دست بیاورد، بی نظیر باشد. شاید به جهاتی از دوران ظهور برتر میشود. اینکه انسان در دوران غیبت خوف دارد، انتظار دولت حق را دارد، اینکه صابر با امامش است. اینکه در دوران غیبت میبیند حقّ امامش ضایع شده و حسرت و تاثّری که بر این میخورد و الی ما شاء الله نکاتی که اینجا فرمودند که هر کدام بابی از ابواب هدایت بود. تمامش در ارتباط با امام تعریف میشد. یعنی اگر خوفش است، اصل خوفش مرتبط با امام است. اگر صبر است، صبر مع الامام است. هر نگاهی که در دوران غیبت دارد، این نگاه عظیم میشود. حقّ مؤمنین هم ضایع شده است، صبر مومنین هم سخت است، خوف مؤمنین هم زیاد است. اما اوج این خوف و صبر مرتبط با امام دیدن این مسئله است که دارد دوران غیبت را یک دورانی که مؤمن تمام حشر و توجّهش به امام بشود، تعریف می کند که در این دوران مؤمن، هر چیزی را به امام منتقل می کند، اگر ترسی است، مرتبط با اینکه امام نیست و این ترس ایجاد میشود، اگر صبر است، با توجه به اینکه امام این صبر را در مرحله عالی اش دارد تحمل میکند، این نگاه که دوران غیبت هر چیزی از آن مرتبط با امام شود، در نوع بیان که فرج انسان را در ارتباط با امام به اوج خودش میرساند، بی نظیر است.
هشتمین نکته ای که فرمودند این بود که چرا امروز، عمل ما أفضل است.
یک توضیح کوچک درباره عمّار ساباطی بدهیم. زمان امام صادق(ع) به ایشان ایمان آورد. از کسانی نبود که از اول مؤمن باشد. در دوران امام کاظم(ع)از کسانی بوده که مشهور به این است که عبدالله بن افتح را امام میدانسته است. از فتحیه بوده است. بعضی قائلند که از فتحیت برگشت، لذا از امام کاظم(ع) حدیث نقل کرده است و در دوره امام رضا(ع) هم ادامه حیات داشته است. حدود هفتاد تا هشتاد سال عمر کرده است. شاید از امام رضا(ع) حدیثی بی واسطه نقل نکرده است. امام هم مقداری در مرو بودند، یا در مدینه بوده، رفت و آمد به مدینه و مرو برایشان مشکل بوده است. از امام کاظم(ع) هم روایت کم نقل کرده است. شاید هم به این جهت بوده که امام کاظم(ع) در دوران زیادی در زندان بودند. در کل روایاتی که از او نقل شده است را میپذیرند. لذا امرش دائر بین این است که ثقه باشد و شیعه دوازده امامی باشد. یا اگر فتحی است، در نقل روایاتش ثقه است. به خصوص از اغلب فتحیون، روایات را به صورتی که نقل روایت کرده باشند، رد نمیکنند. عمار که نسبت به برخی دیگر از فتحیون شخصیت ویژه تری هم داشته است.
عمّار از امام صادق(ع) سؤال کرد که اگر این خصوصیاتی که در مورد دوران غیبت گفتید، با توجه به اینکه همه اهل ایمان در ایمان مشترکند، چطور میشود این افضل باشد؟
علّت أفضلیّت عبادات و أعمال در دوران غیبت
حضرت(ع) فرمودند: علت افضلیّت این است که شما سابق هستید، در عمل به احکام مقدّم بودید، شما خط اتّصالی دین از پیغمبر تا رسیدن به دوران ظهور هستید، خوف و صبر و تحمّل شما، ارتباط شما با امام، ضایع شدن حق امام و ناراحتی بر این، دیدن دولت امام در دست کفار، این خودش مرتبه کمی نیست. آدم ببیند دولتی که باید حق باشد و در دست امام باشد، در دست ظلمه است و دارند ظلم گستری میکنند، حسرت های زیادی را در دل ها ایجاد میکند.
نکته: یک نسبت مؤمن با این دولت هاست که صبر میکند و تقوا پیشه میکند. یک نسبتی است که زمانه با دولت ها دارد. بیانی ذیل روایت لیلة القدر خیر من الف شهر است که می فرماید: «ليلة من إمام عدل، خير من ألف شهر ملك بني أميّة»[2]
یک وقت در مورد شخصی که کمالاتی برایش مطرح است داریم سوال میکنیم، چرا افضل است؟ به این جهت. اما اینکه دوره سیطره امام حق باشد، کمالی که برای اجتماع ایجاد میکند، خب معلوم است که در دولت سیطره امام حق بیشتر است. یک بار به لحاظ افراد نگاه میکنید، یک بار به لحاظ جامعه. جامعه ای که امام حق و ظاهر دارد، أفضل است. ولی به لحاظ فرد، در دوران غیبت أفضل است.
جبران طلب برای مؤمن در دوران غیبت
مؤمنی که یکی از وجوه و شئونش نظام اجتماعی هست، پس در دوران غیبت با نبود امامت حق آیا این اسیب دیده است؟ خیر. آسیب ندیدنش برای این است که این منتظر است و طلب دارد. سمت و سوی تمام کارهایش را مرتبط با آن مسئله جهت میدهد. چون منتظر است و طلب دارد، این طلب جبران میکند. هرچه که بعداً در دوران ظهور، کمالات محقّق شود ،برای او هم نوشته میشود. چون او طلب داشت و اقدام برای تحقّق آن انجام داد. لذا برای تمام کسانی که طلب داشتند و قدم برمیداشتند، کمالات در دوران ظهور محقّق میشود. زمینه سازان و سابقین شریک هستند پس هم این را دارند، هم اضافه را دارند که آن اضافه همین بستر سازی و خوف و صبر و محرومیت های از امام و غصّه ها و حسرت هایی که داشتند، همین انتظاری که داشتند. انتظار، در دوران ظهور دولت حق نیست. بلکه تحقّق است. این ها علاوه بر تحقّق که طلبش را داشتند، انتظارش را داشتند. جمع کردن بین چیزهایی که در دوران ظهور هست و آنچه در دوران ظهور نیست، همین هایی که در دوران غیبت امام و سلطه دولت باطل هست.
لذا دوران غیبت برای افراد اعظم میشود. اما آیا برای اجتماع هم همین طور است ؟ البته نظام اجتماعی در دوران ظهور بالاترین آثار و برکات را برای همه به دنبال دارد. اما افراد اگر بخواهند سود کنند و فضیلت و افضلیّت را پیدا کنند، در دوران غیبت افضلیّت امکان پذیر است.
بارها عرض کردیم که همین کم این جا به ضمیمه خوف و سلطه باطل، زیاد آنجاست. این را مفصّل گفتیم. یک نماز جماعت در اینجا پنجاه برابر است. همچنین طلبش در اینجا باعث میشود که فعلیّت بعدی هم جزء اعمال این حساب شود و شئون دیگری که دارد. همه این ها در مسئله هست. فقط یک بحث انتزاعی نیست. این یک بحث هستی شناسی در نظام جزاست که خدای سبحان نظام جزایش چطور است؟ ما نظام جزا را در نگاه اولیه اعتباری میبینیم. اما خدای سبحان نظام جزا را یک نظام حقیقی قرار داده است. چون نظام حقیقی است، طلب عین تحقّق است. چون طلب هست، طلب ویژه است. طلب عین تحقّق است، اما عام تر از تحقّق است. یعنی تحقّق را حتماً دارد. لذا امروز هر کسی طلبی در وجودش باشد، اگر طلب واقعی باشد، اجابتش همراهش است. لذا به ما گفتند اگر کسی عملی را میخواهد انجام دهد ولی قدرت ندارد، موانع دارد، برایش نوشته میشود. یا گفته اند اگر کسی در جوانی اعمالی را انجام میداد، ولی در دوران فرتوتی نمیتواند انجام دهد، اعمال جوانی را برایش مینویسند. چون طلب داشت و انجام میداد. امروز طلبش هست ولی توانش نیست. چون طلب هست ولی موانع موجود است، همه آن اعمال را برایش مینویسند. طلب تحقق است، بلکه عام تر است. این ها سنن الهی است. اگر انسان به این سنن توجه کند، میفهمد که در این دوره برای افراد افضلیت امکان پذیر است، برای اجتماع، افضلیت در دوران ظهور است.
لذا در قسمت اول که سوال میکند که «كَيْفَ صِرْنَا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلَ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ»[3] حضرت میفرمایند: شما این طورید، شما آن طورید.
در ادامه بحث سؤال میکند که آیا تقاضای آن مرتبه را نداشته باشیم؟ میفرمایند آن عالی ترین مرتبه ظهور است. چه کسی میتواند آن را بداند و انتظارش را نداشته باشد؟
در ادامه عرض میکنیم که حال انسان در دوران غیبت چطور میشود که تمام آرزویش تحقّق حق میشود. با این که این افضل است، چطور تمام آرزویش آن میشود. حضرت در ادامه میفرمایند.
حقّ امام
«تَنْتَظِرُونَ إِلَى حَقِّ إِمَامِكُمْ وَ حُقُوقِكُمْ فِي أَيْدِي الظَّلَمَةِ قَدْ مَنَعُوكُمْ ذَلِكَ وَ اضْطَرُّوكُمْ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا وَ طَلَبِ الْمَعَاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَى دِينِكُمْ وَ عِبَادَتِكُمْ وَ طَاعَةِ إِمَامِكُمْ وَ الْخَوْفِ مَعَ عَدُوِّكُمْ فَبِذَلِكَ ضَاعَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمُ الْأَعْمَالَ فَهَنِيئاً لَكُم»[4] حقّ امام اعمّ از حاکمیّت دولت حق است که امام در رأسش است، یا حقوق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که از امام محرومیّت ایجاد شده است. تفاصیل این ها را هم شامل میشود. درآمدهای ملی باید در دست امام باشد تا خلل و فرج را پر کند. در حالی که در دست باطل است و صرف هواهای نفسانی شان میشود. از حقّ ولایی و الهی گرفته، تا جزئیات اقتصادی و دیگر موارد .
میبینید آن چه مربوط به شما بوده، حقّ شما بوده، دست ظلمه است، «قد منعوکم ذلک»، این را از شما منع کردند. آن رهبری امام را از شما منع کردند. سیطره و الهیت امام را منع کردند. حسرت در اینکه انسان بشناسد و منع شدن را ببیند. شناختش از دست نرود. بداند که اگر امام بود چه میشد، تصوّر این که اگر امروز امام در بین مردم ظاهر بود و سلطه داشت، چه کمالات و برکاتی بر این مترتّب بود و انسان به لحاظ نبود این، چقدر از دست داده است. هرچقدر این دقیق تر ادراک شود، هرچقدر شخصی دقیق تر این را ادراک کند، سوز ظلم برایش بیشتر میشود و سوز نبود امام شدیدتر میشود. شوقش به بودن امام و نفرتش از بودن ظلمه شدیدتر میشود. هرچقدر این ادراک شدیدتر باشد، اضعاف مضاعفه رشد این بالا میرود، سرعت تحقّق و بستر سازی هم بیشتر میشود. چه تدبیر زیبایی چیدند. دشمن فکر کرد با فشار و محجوب و ساتر شدن امام، دست مؤمنین بسته شده است. در حالی که دشمن هر اقدامی که میکند ،دست مومن بازتر میشود. خیلی زیباست.
نگاه الهی در مسئولیت پذیری
در دولت اصلاحات، در نظام امنیتی کشور اختلالات ایجاد شده بود، مسئولین متدیّن و متعهّدی که سابقه داشتند را محصور کردند و جابجا کردند، تا این ها جدا شوند و بروند و بدنه از این ها خالی شود. این ها پیش کسی رفته بودند و صحبت شد، به آن ها گفتند این ها هرچقدر اینور و آنور کردند، اگر بار گذاشتند، بردارید. اگر بار را برداشتند، به زندگی تان برسید. مدّتی جابجا کردند، دیدند از کوره به در نمیروند. میروند زیر بار خوشند، رهایشان میکنند، خوشند. گفته بودند برایتان مهم نیست؟ گفته بودند مهم است، اگر خدا مسئولیت را از ما برداشت، ما به زندگی مان میرسیم. آن ها بریدند. وقتی طرف مقابل میتواند عاجز شود از اینکه طرف مقابل را به عجز برساند، این بالاترین عجز است. اگر دشمن بفهمد که غیبت برای مؤمن بن بست نیست، بلکه خوش است. غیبت برای عمل من سرمایه بالاتری است، میدانید این چقدر برای دشمن سنگین و سخت است؟ چقدر قدرت الهی را نشان میدهد که خدا قدرتش قاهر است. حتّی جایی که ما به ظاهر میبینیم دولت باطل است. در دولت باطل، دست خدا برای هدایت بسته نیست بلکه در دولت باطل، خدا هدایت گری اش بیشتر است. این قدرت باطل را به صُلابّه میکشد. طرف مقابل را عاجز میکند. در همه این ها خوش است. دنبال آن تمدّن نهایی هست، اما این طور نیست که اگر مانع برایش موجود باشد، ناامید شود. نه. الان هم دوره ای است.
جریان ابتلای حضرت ایّوب(ع)
من یادم نمیرود، شاید این جریان را ده بار گفته ام. وقتی بلاها بر سر ایّوب(ع) آمد، شیطان از اینکه حضرت ایّوب(ع)ناله ای کند یا ناسپاسی از ایشان صادر شود، عاجز شد، شیطان دید این ناله نمیکند. فراخوان داد همه شیاطین را جمع کرد، گفت چه کنم. عاجز شدم. گفتند چرا از همسرش غافلی. هنوز همسرش را دارد. گفت این ایده خوبی است. همسر ایّوب(ع) که دختر یا خواهر یوسف نبیّ(ع) بوده است، در روایات، مختلف آمده است. از شدّت فقری که ایجاد شده بود، در خانه های مردم کارگری میکرد و ایّوب به واسطه شدّت فقر در حاشیه شهر زندگی میکرد. از صبح زود تا ظهر کار میکرد، جارو کشی و ظرف شویی و امثال این کارها. دختر یوسف(ع) که عزیز مصر بوده، ته مانده سفره یا قسمتی از سفره را به او میدادند که با ایّوب بخورد، همین مردمی که سالیانی سر سفره ایّوب بودند. شیطان شایعه کرد که ایّوب مریضی واگیردار دارد و اگر خانمش بیاید در خانه شما، مریضی می گیرید. آن روز هر دری را زد، جواب کردند. تا نزدیکی های ظهر جایی پیدا نکرد. شیطان متمثّل شد، گفت تو که هستی که مردم به تو بی اعتنایی میکنند؟ گفت همسر ایّوب. شیطان گفت همسر ایّوب دختر یوسف؟ عزت گذشته را به یادش آورد. در آن خانواده به دنیا آمدن و در عزّت یوسفی رشد کردن، حالا این نتیجه اش شد؟ این وضعیت چیست؟ این حالی که داری چگونه است؟ خیلی جوابش زیباست. فرمود ما چطور خدا را شاکر باشیم که بندگانش را با ثروت و مکنت و سلامت مورد آزمایش قرار میدهد تا صفات شکر این ها بیرون بریزد، گاهی با سختی و فقر و مریضی امتحان می کند، تا صفات صبر در وجود این ها تحقّق پیدا کند. ما چطور او را شاکر باشیم؟ خدایی که پسندید برهه ای طولانی با ثروت و مکنت، صفات شکر در وجود ما به فعلیت برسد، و پسندید دوره ای را با سختی که صفات صبر در وجود ما محقّق شود. خیلی حرف بلند است. میگویند شیطان فریادی کشید، دید از اینکه بتواند ضربه ای به ایّوب و خانواده او بزند عاجز شد. این نگاه که در اینجا هست این است که دشمن عاجز میشود. در غیبت، صفات صبر در وجود انسان ها تجلّی میکند و در بودن امام، صفات شکر در وجود انسان تجلّی می کند. هر دو این ها برای کسی که در دوران غیبت است، امکان پذیر است. هم صفات صبر و هم صفات شکر.
تطهیر مؤمنان در زمان غیبت
وَ اضْطَرُّوكُمْ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا [5]
شما را مضطر کردند که به سختی های دنیا بپردازید. در حالی که اگر حقوق شما را به شما میدادند، برای طلب معاش این قدر سختی در زندگی لازم نبود.
وَ طَلَبِ الْمَعَاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَى دِينِكُمْ [6]
چون بر دینتان صبر کردید. به خصوص در دوران زیادی از حاکمیّت بنی عباس و بنی امیه، شیعیان شهروند درجه دو بودند. به خاطر دین داری شان، اجازه کارهای بزرگ به این ها داده نمیشد.
وَ عِبَادَتِكُمْ وَ طَاعَةِ إِمَامِكُمْ [7]
چون مطیع امامتان بودید، منتسب به امام بودید، محروم شدید. این محرومیت در انتساب به امام و ارتباط با امام، میدانید چقدر عظیم میشود؟ به خاطر انتساب به امام، انسان محروم بشود. به خاطر تبعیّت از امام، انسان تحت فشار قرار بگیرد و از حقوق اولیّه محروم بشود و این صبر داشته باشد و بر این راضی باشد، خیلی عظیم است.
وَ الْخَوْفِ مَعَ عَدُوِّكُمْ [8]
هر لحظه ممکن است شما به جرم اطاعت از امام و انتساب به امام مورد ظلم و جور و کشته شدن قرار بگیرید.
ما الان تصور نمیکنیم که خوف از عدوّ در آن زمان چطور بوده است. اسم حضرات برای کسی بود، جرم محسوب می شد. ارتباط و انتساب به حضرات داشتن در برخی برهه ها قتل بود. لذا اگر در بعضی روایات میفرماید که بعضی از شیعیان شما اینطور بودند و این کارها را انجام می دادند، حضرت(ع) میفرمایند: این ها نجات پیدا میکنند. طرف سوال میکند چطور با این گناه ها نجات پیدا می کنند؟ حضرت میفرمایند اگر امر دائر باشد که از ما دست بردارند یا کشته شوند کدام را انتخاب میکنند؟ میگوید حاضرند کشته شوند. یعنی این اصل در وجودشان است. عقاب را میبینند، تطهیر میشوند. به خاطر آن گناهان از کمالات بعدی محروم نمیشوند. تطهیر میشوند.
فَبِذَلِكَ ضَاعَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمُ الْأَعْمَالَ [9]
شاید نه عامل بود، به تمام این عواملی که گفتیم، «ضاعف الله عز و جل لکم الاعمال». خدای سبحان جزای اعمال شما را مضاعف میکند. این ضعف هم عرض کردیم که دو برابر نیست. مثل آنجا که گفت «اضعافا مضاعفة». به لحاظ پایه عمل ضعف است. هرچقدر صبر و شکر و نیّت و عملش احسن باشد، همه این ها مضاعف میکند.
فَهَنِيئاً لَكُمْ [10]
امام صادق علیه السلام میفرماید: این وعده الهی برای شما گوارا باشد. خیلی زیباست. یعنی اگر آدم این را از امام با زبان امام بشنود که «فهنیأً لکم»، برای شما گوارا باشد ، دل میلرزد.
خدا آیت الله بهاء الدینی رحمت کند ، گاهی دعا میکردند خدا به شما حیات طیّبه بدهد، آدم احساس میکرد انشاء است. إخبار نیست. دل انسان خنک میشد. انگار حیات طیبه را حس میکرد. «فهنیئأً لکم». دعای امام گزاف نیست، انشاء است. ایجاد است. اگر این باور نسبت به این روایات و مقدماتی که امام فرمودند، در وجودش باشد، «هنیأً لکم»، تحقّق آن گوارایی در وجود است. ان شاء الله بر همه مان گوارا باشد و احساس هنیء بودن داشته باشیم، گوارایی که هیچ مانع و رادعی در مقابلش نیست.
أفضلیّت عمل در زمان امام مستور
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ [11]
این جعلت فداک ها خیلی زیباست. این اظهار محبت ها، زبان آدم از دورن جانش، مقابل امام است. یک وقت انسان حواسش پرت است و چیزی میگوید، گاهی مقابل امام همه چیز باید از روی صدق باشد. گزاف راه ندارد.
فَمَا تَرَى إِذاً أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ وَ يَظْهَرَ الْحَقُّ [12]
استفهامیه یا نافیه هر دو راه دارد. ما نخواهیم از اصحاب قائم باشیم با این صفاتی که شما فرمودید؟ در سؤال قبلی گفت چطور میشود ما از آن ها افضل باشیم با اینکه بر دین واحد هستیم.
یعنی طلب ظهور نکنیم؟
وَ نَحْنُ الْيَوْمَ فِي إِمَامَتِكَ وَ طَاعَتِكَ أَفْضَلُ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ الْعَدْلِ [13]
امروز که دولت باطل حاکم است و شما امام مستور هستید، ما افضل اعمالاً هستیم، آن را طلب نکنیم؟
فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ [14]
یعنی چطور از حرف من این استفاده را کردید؟ چطور این برداشت را کردید؟
اما تحبّون، دارد آروزهای کسانی که در دولت باطل هستند نشان میدهد. در دولت باطل، طلب دولت حق برایش بیشتر است تا وقتی که در دولت حق است. وقتی انسان در دولت باطل است، سوز نداری دولت حق در وجودش خیلی شدید است .در دولت حق که هست، به خصوص اگر از ابتدای تولّدش آن جا به دنیا آمده باشد، خیلی چیزها عادت میشود. کمالات را میبیند، اما سوز نداری را ندارد. در نظام تربیتی میگویند همیشه دارایی ها، سبب نظام تربیتی صحیح نمیشود. بچه ها باید گاهی نه بشنوند و سختی را بچشند. لذا خدای سبحان میفرماید: «و لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ» [15]تربیت تکوینی که خدا قرار داده، در نظام تشریع و هم در نظام تربیتی اجتماعی و خانوادگی قابل سرایت است. کسی که این را میچشد، بیشتر قدردان آن است.
در قسمت دوم بحث که گذشتیم، امام میفرماید شما افضل اعمالاً هستید. این شوق به عمل ایجاد میکند. از جمله اعمال، طلب دولت حق و انتظار داشتن است. به جایی میرسد که در نظام انتظار دولت حق دنبال جزا نیستند، فوق جزا میشود. طلب دولت حق دارند، محبّت به کمالات دولت حق در آن ها پیدا می شود. یعنی ابتدا انسان در دوران غیبت با نظام اضعاف جزایی تربیت میشود، همان مسلک انبیاء میشود، مسلک ثواب و عقاب، بعد به لحاظ ظهور مسلکش، مسلک حبّیه میشود. میگوید تو آن جا از جهت ظاهری بیش از این به دست نمیآوری. اما آن جا میبینی، حکم خدا ظاهر است، همه با هم هدایت شدند. هیچ جایی نیست که باطل در آن جا نفوذی داشته باشد. لذّت این که برای تو جزایی بیشتر از سابق ایجاد نکرده است، اما لذّت آن ظهور دولت حق و سرایت احکام حق ألذّ لذّات میشود. این تربیت در دوران غیبت محقق میشود که او را ببیند و بچشد و بخواهد. امروز اگر ما آن طلب را داریم، اصل طلب، ما را افضل اعمالاً میکند. اما آیا در این طلب میمانیم یا میخواهیم این طلب به فعلیّت برسد. با اینکه اگر به فعلیّت برسد اعمال ما این شدّت را ندارد، اما لذّت اعلای کلمه خدا که میبینیم خدا حاکم است، برای مومن ألذّ لذات است.
طلب تحقّق دولت حق
أَمَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ [16]
دوست ندارید؟ خیلی زیباست. نمیخواهید ببینید دولت حق و توحید و عدل در همه جا حاکم است؟ استدلال نمیکند که آنجا به تو بیشتر نمیدهند. پس اگر کسی تربیتش در دوران غیبت، به این محبّت به تحقّق دولت حق نرساند معلوم است که این تربیت غلط است. آن حقیقت برایش طلب جدی نیست. کسی که این طلب برایش جدّی باشد، وقتی محقّق میشود، از ثواب و عقاب گذشته است. فوق ثواب و عقاب است. دیدن توحید کلمه و دیدن اعلای کلمه حق است. این را میبیند.
«الحق» یعنی کلمه توحید. «العدل» هم اقامه عدل است. این فقط اقتصادی نیست. عدل در اجتماع، عدل در نظام فرهنگی، عدل در نظام سیاسی، هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد.
ما امروز تصور کنیم که خدای سبحان در همه عالم ارضی که ما میشناسیم، حاکم باشد و همه جا تابع حق باشند، هیچ مانعی در تحقق عدالت در عالم نباشد، همه جا عدل باشد، ببینیم این تصور چه عالی میشود. ما یک نگاه شکسته ای و پرده ای از حق را اگر یک جایی میبینیم، چقدر انسان مسرور و مشعوف میشود، تازه با همه نقائص و تقصیرهایی که در اطراف محقق میشود، حالا ببینید اگر ببینیم توحید در همه جا بتمامه و کماله بدون هیچ نقص و فطور و طوری محقّق شود و همه چیز بر اساس حق باشد، این شوق چقدر برای انسان شیرین است و موجب می شود دنبال تحقّق این را میگیرد. ما نمیدانیم هر لحظه در نبود امام زمان(ع) چه چیزی از دست میدهیم. به فرمایش آیت الله بهجت(ره) اگر میدانستیم، این قدر آرام نبودیم. محرومیّتمان را نمیدانیم چقدر است. هرکس به اندازه فهم این محرومیت شوق به ظهور دارد. اما شوق به ظهور ما همین قدر ساده است. تصور دائم نداریم.
توصیف جامعه امام زمانی
وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ [17]
خدا همه را حول کلمه توحید جمع میکند. محور همه عالم کلمه توحید میشود.
وَ يُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ
دارد جامعه امام زمانی را توصیف میکند. توصیفش امروز برای ما امر است که باید به این سمت حرکت کنیم و این را ایجاد کنیم. الان ایجادش در کل، برای ما مقدور نیست، آیا در یک خانه یا محله یا اداره یا کشور یا شهر امکان پذیر است؟ هرچقدر امکان پذیر است باید حرکت کرد. توصیف آن دوره است، اما باید به آن سمت حرکت کرد. باید مقدماتش را محقق کرد تا آن ایجاد شود.
روزی را در نظر بگیرید که بین هیچ قلبی با قلب دیگری کینه نباشد. همه با محبّت باشند. در یک خانه، محله، کشور، در همه هستی. همه با هم با یک رابطه ایمانی زیبا تعامل می کنند. خیلی تصورش زیباست. نگویید ایده آل پردازی است. شدنی است. باید از خانه شروع کنیم. اگر توانستیم در خانه محبّت بین افراد را ایجاد کنیم، محبت بین افراد فامیل را ایجاد کنیم، این فامیل به همین مقدار امام زمانی شده و زمینه ساز و بستر ساز شده است.
این ها طلبش فطری است. اغلب انرژی و توان ما صرف اصطکاک با همدیگر است. بعضی اش آشکار است و بعضی پنهان است. اگر همه توان صرف حرکت کمالی شود، چقدر اثر محقّق میشود؟! میتوانید تصویر کنید که همه اصطکاکات برداشته شود. همه توان صرف حرکت شود. در کشور ما اگر همه صرف حرکت و خدمت شود، اصطکاکات و منازعات نباشد، ببینید چقدر حرکت سرعت میگیرد. وقت و پول و طرح و فکر چقدر صرف اصطکاکات میشود.
وَ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ [18]
اصلا خدا در زمین عصیان نمیشود.
هر کدام از این ها باز بشود، معارف زیادی به دست می آید. یعنی نظام تکوین با نظام تشریع یکی میشود. چون نظام تشریع عصیانش است که باعث میشود موانع ایجاد شود. اگر مانع ایجاد نشد، باران به موقع باریده میشود، رشد به موقع محقّق میشود، درختان بیشترین رشد را پیدا میکنند. چون رشد درختان در گرو نزاع بین انسان و نظام الهی است. لذا در روایت دارد که «تصطلح السباع»، درنده ها با هم صلح میکنند. آیا به لحاظ انسان های سباع است؟ یا به لحاظ این است که وقتی انسان ها در این صلح قرار گرفتند، همین صلح در نظام تکوین هم تاثیر میگذارد و سبعیت ها تبدیل به صلح میشود، حالا چه میشود، حیوانات گوشت خوار چه میکنند بحث زیبایی دارد. نمونه ای از آن در کشتی نوح محقق شد.
وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِي خَلْقِهِ [19]
حکم خدا در همه جا جاری است. حد و حق الهی در همه جا ساری است.
وَ يَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ [20]
حق به دست اهلش بازگشته و دست ظالم نیست.
آیا این ها را دوست نداری؟!
فَيَظْهَرَ حَتَّى لَا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ [21]
وقتی حق حاکم شد و باطلی در کار نبود، همه حق آشکار میشود، اگر میفرمایند الان دو حرف از بیست و هفت حرف علم آشکار است، برای این است که اقامه حدود الهی نشده است، خدا حاکم نیست، توحیدحاکم نیست، محبّت ها نیست، اصطکاکات هست، معاصی هست، هر کدام تأثیر میگذارد در اینکه علم بتمامه خودش را آشکار نمیکند. اگر به طوری شد که احکام الهی بود، اقامه حدود الهی بود، هیچ مرتبه ای از حق از دست خلقی مخفی نمیماند، گاهی این خلق ظالم است و گاهی ظرفیت نداشتن است. یعنی مردم ظرفیت ندارند که حق آشکار نمیشود.
ما روایات سِرّ را نمیفهمیم، کسی هم میفهمد، نمیتواند برای همه بگوید. چون ظرفیت نیست. در آنجا هیچ مرتبه ای از حق مخفی نمیماند. اگر ملکوت آسمان و زمین برای همه آشکار شود، علم به خدای سبحان برای همه مشهود شود، میدانید چه تفاوت و تغییری در وجود انسان ها ایجاد میشود؟ آن چیزی که برای انبیاء و اولیاء و خواص در طول تاریخ آشکار بوده، قرار است در یوم الظهور عمومی شود.
موت در زمان غیبت، أفضل از دوره های صدر اسلام و ظهور
أَمَا وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ لَا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا- إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبْشِرُوا. [22]
کسی در این دوره با این حال و ترسیمی که من کردم از دنیا رفت، هم از گذشته و هم از آینده میتواند برتر باشد.حضرت تا به حال داشت از دوره بعد میگفت، یک دفعه حضرت به دوره سابق برمیگردد که نه تنها این دوره، از دوره ظهور افضل است و این افراد این طور هستند، بلکه به صدر اسلام برمیگردد و می فرماید: در این دوره، سختی ها و مشکلاتش به گونه ای است که از بسیاری از شهدای بدر و احد افضلند. نفرمود همه. چون در بین این ها حمزه سیدالشهداء داریم.
جنگ بدر و احد، جنگ مقابل کفر بود. صبر و بصیرت ساده بود. در این دوره جنگ در مقابل کفر و نفاق است و نفاق خیلی سخت است. لذا برتر است. ان شاء الله خداوند صبر به ما عنایت کند تا قدردان باشیم و بتوانیم بین فضائل دوران غیبت و فضائل دوران ظهور جمع کنیم.
و السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
[2] تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج14، ص: 372 | بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج25، ص: 96
[3] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334 | بَابٌ نَادِرٌ فِي حَالِ الْغَيْبَة ، حدیث دوم
[4] همان
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334 | بَابٌ نَادِرٌ فِي حَالِ الْغَيْبَة ، حدیث دوم
[6] همان
[7] همان
[8] همان
[9] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334 | بَابٌ نَادِرٌ فِي حَالِ الْغَيْبَة ، حدیث دوم
[10] همان
[11] همان
[12] همان
[13] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334 | بَابٌ نَادِرٌ فِي حَالِ الْغَيْبَة ، حدیث دوم
[14] همان
[15] بقره 155
[16] همان
[17] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334 | بَابٌ نَادِرٌ فِي حَالِ الْغَيْبَة ، حدیث دوم
[18] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334 | بَابٌ نَادِرٌ فِي حَالِ الْغَيْبَة ، حدیث دوم
[19] همان
[20] همان
[21] همان
[22] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334-335 | بَابٌ نَادِرٌ فِي حَالِ الْغَيْبَة ، حدیث دوم
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 332” دیدگاه میگذارید;