بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
ابتلائات سنّت امامت، آماده شدن برای جریان ظهور
در جلسه گذشته عرض کردم که تمام ابتلائاتی که در رابطه با سنّت امامت پیش آمد، همه آماده شدن برای جریان ظهور بود. هر کدام نقش و تأثیری داشت که اگر کسی بگردد میتواند پیدا کند. یا در خود روایات ذکر شده و یا با تفحّص میشود رابطه اش را پیدا کرد. تمام جریانات، طبق نقشه خدا پیش میرفت. نقشه الهی در این مسئله کاملاً حساب شده بود. این طور نبود که اتّفاقی پیش بیاید، بعد به لحاظ این اتفاق شیعیان، حضرات معصومین(ع) دنبال راه حلی باشند. نه. کاملا حساب شده جریان تولد و شهادت حضرات(ع) بوده است. دشمن کمتر از این بود که تأثیری در تغییر در نقشه الهی ایجاد کند. هر کاری که دشمن میکرد، تأکید نقشه الهی بود. این نه فقط در این دوران هست، بلکه در کل دوران تاریخ بشریت، فقط نقشه الهی در کار بوده است. به خصوص نسبت به انبیاء و اوصیاء، این نقشه الهی بوده است. نقشه الهی تغییر پذیر نیست. اگر هم عنوان بدا ذکر میشود، به لحاظ ظهورش برای ما است نه به لحاظ تغییر در نقشه الهی.
معنای «بدا»
چرا میگویند بدا لله؟
چون در نگاه اول، منتسب به خدا بوده است. نسبت به حضرات معصومین(ع) حتی اسماء حضرات(ع) در روایات قبلاً به اسم آمده است. بعضی جاها اسم مشترک بوده است، بعضی جاها اسم مشترک نبوده است. معلوم بوده که در نظام اسم، کدام یک از این ها میشود. «بدا لله» به لحاظ لوح محو و اثبات راه دارد نه لوح محفوظ. پس نقشه الهی نسبت به لوح محفوظ، تغییر پذیر نیست. اما نسبت به لوح محو و اثبات، تغییرامکان پذیر است.
در لوح محو و اثبات هم بسیاری ازحقایق ثابت است. هرچیزی قابل محو و اثبات نیست. سنّت ها و حقایق ثابت الهی در مرتبه لوح محو و اثبات، ثبات دارد. در عین حال نسبت به یک سری از حقایق و وقایعی که به آن سنت های اصلی و نقشه سابق صدمه ای ایجاد نمیکند، قابلیّت تغییر در آن هست. این سنّت ها قابل تغییر است. جریان امامت و آنچه مترائی برای مردم بود که فکر میکردند ابوجعفر فرزند امام هادی(ع) که محمد بوده است، محمد بن علی فرزند امام هادی(ع) بوده است، همه فکر میکردند، چون فرزند بزرگ تر است و همه شرایط طهارت و صفا و پاکیزگی و صفا در او هست، با توجه به بزرگ تر بودن او، برای همه روشن بود که ایشان، امام است. اما مدت کوتاهی قبل از وفات امام حسن عسگری(ع)، یا مدتی کوتاه تر، این فرزند از دنیا میرود. بین شیعیان یک غلق و اضطرابی ایجاد میشود. نکند واقعه ای دارد اتفاق میافتد که غیر قابل پیش بینی بوده است. حضرت(ع)، این غلق و اضطراب را در این روایت شریف دارند بیان میکنند.
12- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ شَاهَوَيْهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَلَّابِ قَالَ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ(امام هادی علیه السلام) فِي كِتَابٍ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ عَنِ الْخَلَفِ بَعْدَ أَبِي جَعْفَرٍ وَ قَلِقْتَ لِذَلِكَ [1]
اضطراب پیدا کردی. شبهه ایجاد شد.
هدایت بعد هدایت
فَلَا تَغْتَمَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُضِلُ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ [2]
خیلی زیباست. سنّت خدا این نیست که اگر قومی هدایت پیدا کردند، خدا باعث گمراهی آن ها بشود. یعنی سببی که آن سبب گمراهی به دنبال داشته باشد، از جانب خداوند هیچ گاه ایجاد نمیشود. این یک سنّت الهی است. سبب گمراهی ممکن است بواسطه خودش ایجاد شود. اما از جانب خدا اضطراب و پیچیدگی ایجاد نمیشود. ابتلاء ایجاد میشود، اما علائم امامت آشکار است. خداوند میفرماید: اگر غیبت امام زمان(ع) قرار بود اصلش باعث بشود کسی به ضلالت بیفتد و از هدایت دور بماند، خدای سبحان میفرماید: من غیبت را ایجاد نمیکردم. پس غیبت سبب ضلالت کسی نخواهد شد. بله، کسی که به سبب اعمال و رفتار خودش زمینه داشته باشد، در غیبت بواسطه اعمالش به گمراهی میافتد. اما غیبت سبب این نمیشود.
سؤال: حیرت مرتبه ای از ضلالت نیست؟
نه. وقتی علائم هست، ضلالت نیست. کسانی که دنبال هدایت هستند، گمراه نمیشوند. این باور اگر ایجاد شود، انسان به اعمال و رفتارش خیلی باید دقیق تر شود. چون خدای سبحان کارش این است که برای انسان هدایت بعد هدایت ایجاد کند. اما همان هدایت بعد هدایت برای انسانی که معده اش خراب باشد، درونش آلوده باشد، همان هدایت، سبب ضلالت میشود.
رجوع به قرآن در فتنه ها
قرآن شفاء لما فی الصدور است، ولی همین قرآن که هدایت و نور است، ﴿وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ [3]. امام و جریانات امامت که نورند، همین نور ممکن است برای کسی که درونش ظالم باشد، ﴿وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ [4] این خسارت ایجاد کند. پس مراقبت در این که در مواجهه با ابتلائات انسان طهارت وجودی اش را هرچقدر بیشتر حفظ کند، هرجا انسان به فتنه مبتلاء شد، به طهارت بالاتر روی بیاورد. در فتن گفته اند، به قرآن مراجعه کنید.
امام علی(ع) از پیغمبر(ص) سؤال کردند که در فتنه ها چه کنیم؟ فرمودند: به قرآن مراجعه کنید. ولی باید با طهارت رجوع کرد. ﴿وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ [5]در فتنه ها باید انسان دنبال طهارت بالاتر باشد.
در بعضی روایت ها دارد که برای تشخیص سالم در آخر الزمان، به محبّت ها و بغض های سابق خودش توجه کند. آن ها را تشدید کند. حبّ و بغض های صحیح را تأکید کند. باعث میشود هدایت بالاتر ایجاد شود. در دوران فتنه های آخر الزمان، جا نماند. طهارت وجود انسان را از فتنه ها سلامت بیرون میآورد.
این سنّت الهی است. این جا به صورت کتاب از جانب امام برای او نوشته است. حتی ظاهرش این است که او کتابی ننوشته، حضرت ابتداء نوشته است.
حضرت فرمودند میخواستی سؤال کنی، یعنی سوال نکرده است. این لطف امام(ع) سرایت دارد، منحصر به عبدالله بن جلاب نیست. منحصر به آن زمان نیست. بلکه اگر کسی قلبش طاهر باشد، از جانب امام جذبه ای نوری کلامی مشاهده ای ایجاد میشود که عیناً این جریان ایجاد میشود. بیان کار امام یک واقعه نیست، یک قاعده است. اگر یک قاعده دیدیم، هر کسی که این نگاه را داشته باشد، به اضطراب در جایی بیفتد که با طهارت وجودی همراه باشد، حتما گشایش از جانب امام(ع) و ولیّ محقّق میشود. ولی باید علامت را بگیرد. این جا به صورت کتاب بوده است. گاهی یک کلامی به گوشش میخورد. گاهی در کتابی چیزی میبیند. اگر این اتصال را توانست ببیند، آن موقع امام است که این را به او نشان داده است، به او گفته است. قطعاً بدانیم که این یک سنّت و قاعده است.
گاهی لغزش در زمانی، ﴿وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ [6]را در آن لحظات به دنبال دارد. حال وجود انسان در اینکه تحت ﴿وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ [7]قرار بگیرد یا ﴿وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾ [8] ، تاثیر دارد. فقط مرتبط با ملکات نیست. گاهی انسان یک حال طهارتی دارد، یک جذبه ویژه ای از قرآن دریافت میکند. حال، نتیجه اش در حال است. ملکه نتیجه اش دائم است.
این بحث که قاعده است نه واقعه، روی آن دقت داشته باشید. این ها را تاریخ نبینیم. یک قاعده ای مرتبط با خودمان ببینیم که برای ما هم تکرار پذیر است. این جاری است. امام مثل قرآن که در روایت دارد «یجری مجری الشمس»، امام هم «یجری مجری الشمس». دائما طلوع دارد برای انسان و هدایت بعد هدایت ایجاد میکند.
گاهی این آیه را بشارت گرفتند که ﴿لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ﴾[9] .
معنای دقیق حبط
وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿115﴾[10]
در المیزان علّامه میفرمایند: در حبط، این طور نیست که اعمال صالح سابق به نتیجه برسد و بعد حبط بشود. یکی از معانی حبط این است که بعدها معلوم میشود اعمالی که به عنوان صالح انجام داده بوده، اختلال داشتند. چون نمیشود اعمال صالح نتیجه اش عمل ناصالح باشد. تعبیر این است که «لایضل قوما بعد اذ هداهم». نتیجه بعدی اعمال صالح توفیق و صلاح بالاتر است. جبر هم نیست. توفیق است.
اما اگر یک جایی به این نتیجه میرسد که این عمل صالحی که انجام داده بود به حبط میرسد، معلوم میشود که اختلال در همان اعمال بوده و الآن اختلال آشکار شده است. در عین اینکه اختیار انسان محفوظ است.
علّامه در ذیل آیه، این را یک تهدید میگیرد. نگاه اولی این است که این بشارت است. حواستان باشد که این هدایت دائمی نیست، ترس از این را داشته باشند. ترس اینکه از چشم نیفتند را یک تهدید میگیرند. بعد تفصیلاً مطلب را بیان میکنند.
کار امام، ایصال الی المطلوب
بشارت گاهی در اعلام شخص است. گاهی در ارتباط است. آنجا حیرت در این بود که چه کسی بعد از امام هادی(ع) امام می شود. این دست گرفتن گاهی از یک مرتبه به مرتبه بالاتر بردن است. ما گاهی امام را در مرتبه اسم میشناسیم. گاهی از اسم، دست آدم را میگیرند و به یک فعل میکشاند. گاهی از مرتبه فعل به صفت میکشانند و گاهی از صفت به ذات می برند. این سنّت هدایت گری امام که ایصال الی المطلوب است رساندن و دست را گرفتن و بردن است. کار نبوّت، گفتن است. انذار و تبشیر است. اما کار امامت بردن است. ذیل آیه «انی جاعلک للناس اماما» رجوع کنید. کار امام گرفتن دست و بردن و رساندن است. این از جمله مصادیقش است.
اگر انسان این نگاه را در ارتباط با امام ببیند، دست امام را در دست خودش در هر رابطه ای بهتر میبیند. آن وقت دیگر به قدم خودش نرفته است.
وقتی انسان توفیق اعمال بعدی را پیدا میکند، بالاتر میرود، در نگاه دقیق ببیند که امام دارد میبرد. هرچقدر در مفهوم باور کرد، کم کم به رؤیت و شهود تبدیل میشود. فهم معرفتی در ابتدا این است که هر هدایتی با ارتباط با امام است. این فلسفه دقیقی دارد که چرا امام در هر کمالی باید وجود داشته باشد و با دامنه وجودی امام، انسان حرکت میکند. اگر این باور مفهوماً شکل گرفت، کم کم با تلقین، اصرار و دقت بر آن شهودی میشود. انسان میبیند. کم کم از علم حصولی به مراتب حضوری تبدیل میشود. انسان میبیند در حشرش چه زمانی از امام جدا شده است. در آن نگاه خوابش هم عبادت میشود. محضریّت میشود.
اگر ما این ها را به عنوان سنّت دیدیم روایت از یک بحث ساده مفهومی خارج میشود.
وَ صَاحِبُكَ بَعْدِي أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنِي [11]
اسمشان حسن است و کنیه شان ابو محمد است.
برادر بزرگ تر محمد بود و کنیه اش، ابوجعفر بود. همان امام زاده سید محمد که میشناسیم.
برای این شیعه ولایی حضرت(ع) که قلق و اضطراب داشت و تنشی داشت، حضرت نامه نوشت و دستش را گرفت. هر کسی میگفت این مقدار طمأنینه ایجاد نمیشود.
اگر انسان اضطرابش بر اساس معصیت نباشد، قطعاً آن ها در اضطراب، انسان را هدایت گری میکنند و از اضطراب نجات میدهند.
وَ عِنْدَهُ مَا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ- [12]
خداوند دستش در تقدّم و تأخّر باز است. فرزندی که در ظاهر مقدّم بود، مؤخّر کرد و این فرزند که در ظاهر مؤخّر بود را مقدّم کرد.
ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها [13]
تعبیر امیرالمومنین(ع) هست که «ما لله آیة اکبر منی». همان طور که عیسی(ع) آیه است، انبیاء آیه هستند، آیه میتواند، معجزه باشد، میتواند یک فرد باشد. این جا استشهاد به آیه، بیانش این است که از دنیا رفتن فرزند بزرگ تر و امامت برای فرزند بعدی، آیه است «ننسها» در نظام علمی است، «ننسخ» در نظام عینی است.
بعضی خواستند بگویند «یقدم الله ما یشاء و یؤخر الله ما یشاء»، بعضی گفته اند شاید وفات خود امام هادی(ع) باشد. «ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها او مثلها». امامت ادامه پیدا میکند. غیر از این نیست. پایین تر نیست. یا برتر است یا مثل است.
این هم سنّت الهی است. در جایی که آیات باشد. در بحث علم هم خواندیم که خدای سبحان علمی را که در وجود عالمان یا حضرات معصومین(ع) نازل میکند، این علم برنمیگردد. میماند. خیلی بحث زیبایی بود که قبلاً داشتیم.
قَدْ كَتَبْتُ بِمَا فِيهِ بَيَانٌ وَ قِنَاعٌ لِذِي عَقْلٍ يَقْظَانَ. [14]
حضرات معصومین(ع) در نظام نوری، نور واحد هستند. در ظهور و بروز متفاوت هستند.
13- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِيَ الْحَسَنُ [15]
عدم رؤیت حضرت، فتنه ای عظیم در آن دوران
همه این تنش ها و چالش هایی که دیدید، نسبت به آنچه در جانشین او پیش خواهد آمد، چیزی نیست.
جریان امامت امام زمان (ع)، هر کدام از این جریان ها مرتبط با او باید تفسیر شود.
با همه چالش ها یقین کنید که جانشین بعد از من، فرزندم حسن است.
فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ [16]
آن جاست که سخت است و ابتلاء مشکل است. نمیبینید، اغلب ندیدید. این نزاع نسبت به آن چیزی نیست. سنّش هم بزرگ نبوده که راحت پذیرش شود.
نسبت به امام جواد(ع) تسهیل کرده بود. اگر در زمان امامت امام زمان(ع) همه وقایع میخواست یک جا محقّق شود و قبلاً زمینه چینی نشده بود، هر عدّه ای به خاطر یکی از این جریانات منحرف میشدند. مانند جریان سنّ حضرت و …. .
فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ. [17]
ما الان در یک راحت هستیم. برایمان حل است. اما شرایط را در بحران های آن دوره ها ببرید. فشارهای ظالمین و داخلی شیعیان از طرف دیگر، اولاً نمیبینید. ثانیاً اسمش را هم حق ندارید ذکر کنید. نه ببینید، نه اسم ببرید. پس چطور رابطه برقرار شود. خیلی فتنه سنگینی بوده است. این نگاه که لاترون شخصه، بعداً در روایات ما به خورشید پشت ابر تعبیر میشود. بدن حضرت دیده نمیشود. لا ترون شخصه غالباً. عموم افراد نمیبینند. اما این که بعضی حضرت(ع) را دیدند چه در دوران غیبت صغری و چه در دوران غیبت کبری، نفی مطلق غیبت را نمیکند. لا ترون شخصه با توجه به اینکه قطعاً نواب میبینند و قطعاً عدّه ای در دوران طفولیت حضرت دیده بودند. این نفی مطلق را نمیکند. میشود استفاده کرد که غالبا لا ترون شخصه.
خیلی زیباست که از دوران امام جواد(ع)، سن حضرات کوتاه میشود و رابطه حضرات با مردم کم میشود و تحت حصر قرار میگیرند. حتی امام جواد(ع) رابطه هایشان با حصر غیر علنی همراه بود. امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) ارتباطشان با مردم کاملاً کنترل شده بود. حتی جالب است که بعضی ها که خدمت امام عسگری(ع) میرسیدند، حضرت از پشت پرده با آن ها حرف میزدند. تا آمادگی برای غیبت صورت بگیرد. بعد ابتداء دوران غیبت صغری و بعد غیبت کبری. این سیری است که خدا چیده است.
دوران غیبت صغری یعنی واسطه بین امام و مردم یک افرادی هستند که معصوم نیستند. آدم صالح و مورد تأیید است اما معصوم نیست. اما حرفش برای مردم، قولش به عنوان نیابت از امام حجّت است. اگر چیزی را از جانب امام میآورد یا مکتوب میآورد، باز مکتوب بالاتر است، بیان هم میکردند برای بقیه حجّت بود. با اینکه معصوم نیست. زمینه چینی برای دوران غیبت کبری است. در دوران غیبت کبری، رابطه غیبت صغری هم به آن شدّت نیست که قبلی بیاید بعدی را اعلام کند. اولی هم که از جانب امام زمان(ع) نصب شد، کسی بود که سه امام قبلی او را وکیل قرار داده بودند. تأیید ضمنی داشت. از امام جواد(ع) این شخص را امامان مورد تأیید قرار داده بودند. امام به وکیل جدّشان وکالت دادند.
نصب امام(ع) از نزدیک ترین فرد به نبیّ(ص)
در بحث های قبلی خواندیم که امام باید حتماً از نزدیک ترین جایی که به نبیّ هست، به امامت نصب شود و امامان بعدی هم به همین نسبت هستند. این طور نیست که مردم در پیدا کردن وصیّ بگویند همه هستی را باید بگردیم تا وصیّ را پیدا کنیم. این جزء سنّت است. نزدیک نبیّ را باید میگشتند. وصیّ بعد وصیّ هم همین طور. این سنت الهی است. غیر از این که در نظام تکوین رابطه آباء و اجداد باید جزء اصلح آباء و اجداد باشند که سیر وجودی وصیّ که دارد محقّق میشود، از طریق آباء طاهرین محقّق شود.
سؤال: آیا در نائبین عام و خاص هم میشود همین را گفت؟
اوّلی و دوّمی، پدر و فرزند بودند. در بقیه این طور نیست. زمینه عمومیت نیابت را داشتند ایجاد میکردند. در نظام عالمان و کسانی که مشهور به علم هستند، بعد از آن باید گشته شود.
عبور از شخص امام(ع) به حقیقت امام(ع)
در ممنوعیت آوردن نام مردم دو نظر است که آیا مخصوص به همان زمان بوده که جان امام و مردم به خطر نیفتد. یا اینکه نه، سنّت است برای این که از شخص امام به حقیقت امام عبور شود. امام در غیبت آثار هدایت گری اش و جریان فعّال بودنش در امامت سر جایش است. اما به عنوان شخص در بیرون نمیبینید. این را عبور از شخص امام به حقیقت امام میگویند. جریان امامت میخواهد معرفت بالاتر در آن ایجاد شود که نظام بدن حاجب نشود. نه اینکه نظام بدن ندارد. دارد. اما حاجب نشود که امام را فقط در یک گوشه و مکان بداند. امام در هر حالی امکان ارتباط با امام را پیدا میکند. در جایی که امام شخصش به صورت بدن خاص دیده میشد، توجه ها به بدن بود و از آنجا به روح منتقل میشد. اما در این رتبه، نظام غیبت رشد برای بشریت ایجاد میکند. از نظام بدن عبور میشود و به نظام نفسی امام و سیطره و سلطه امام منتقل میشوند.
لذا تعبیر این است که «سِرٌّ مِنْ سِرِّ اَللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اَللَّهِ» [18] مثل جریان موسی(ع) و خضر(ع) است که بعد از ظهور معلوم میشود که غیبت چه تأثیری در رشد داشت. در جریان موسی(ع) هم هنگام مفارقت معلوم شد.
جنبه حقیقی و حقوقی حضرت حجّت(ع)
روایات زیادی داریم که دوران غیبت، افضل دوران یقین و افضل دوران ایمان است. بعضی از یاران پرسیدند که یعنی برای ظهور دعا نکنیم؟ دارد که نماز در زمان غیبت، افضل است. امام میفرمایند نمیخواهید آن نگاه همه گیر شود؟ این فرج انفسی میشود. این نگاه که انسان امام را حیّ و حاضر و مرتبط ببیند، میشود فرج انفسی و شخصی. این باید منجر به فرج عمومی شود که مربوط به همه است.
وقتی که آدم با لفظ نگاه میکند، لفظ گاهی به مسمّی خاص محدود میرود. اما این نگاه که او را حجّت میبیند، نماد حقوقی وجودی، کسی فکر نکند حضرت وجود حقیقی ندارد. حضرت به صورت حقیقی و حقوقی موجودند. اما جنبه حقوقی حضرت هم چنان پر رنگ است. در زمان های قبل، جنبه حقیقی حضرت پر رنگ بود. در زمان ظهور، جنبه حقوقی اساس است و جنبه حقیقی هم در سایه آن هست.
نورانیّت امام و وحدانیّت بین حضرات معصومین(ع) و بساطتی که مفهوماً میخواندیم، روشن میشود.
در رجعت این قضیه روشن تر میشود. امیرالمؤمنین(ع) با همه ائمه ای که رجعت میکنند، حضور دارد. این حضور از این سنخ است. حیث امامت و حجّت بودن در آن جا دیده میشود. از یک حقیقت، افراد مختلفی در زمان رجعت مترائی میشوند. جهت نوریّه بر جهت ظهورات مختلف(اشخاص مختلف) غلبه دارد. هرچند در قیامت، جهت جامع هست.
ان شاء الله ادامه بحث را در جلسات آینده عرض خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[2] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[3] إسراء 82
[4] إسراء 82
[5] إسراء 82
[6] إسراء 82
[7] إسراء 82
[8] یونس 57
[9] توبه 115
[10] توبه 115
[11] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[12] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[13] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[14] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[15] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[16] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[17] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 328
[18] كمال الدين ج۲ ص۴۸۱
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 317” دیدگاه میگذارید;