بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
بَابٌ فِي النَّهْيِ عَنِ الِاسْمِ
از زمان پیغمبر اکرم(ص) این سیره بوده که نام ایشان برده نشود. همچنین حضرات دیگر معصومین(ع) نیز همین طور بودند. به خصوص احادیثی که در دوره امام حسن عسگری(ع) وارد شده است. ممکن است جهاتی داشته باشد. جلسه گذشته عرض شد. یک جهتش این است که دوران غیبت صغری به خصوص ارتباط محفوظ بوده و نائبان خاص مرتبط بودند و بعض افراد مرتبط بودند و اگر این نام بردن محقّق میشد، تثبیت این بود که فرزند هست و پیگیری می کردند و بعد به طلب میافتادند. پیگیری مسئله با توجه به این بود که طبق روایت حاکمیّت به این نتیجه رسیده بودند که فرزندی از امام حسن عسگری(ع) نیست و حتی ارث را به برادر امام حسن عسگری(ع) داده بودند و فرزندی نپذیرفته بودند که باشد.
نکته دیگر این است که اگر نهی از اسم بردن شده است، برای این است که خود ولادت حضرت(ع) مخفی بود و خود جریان غیبت یک فرهنگ بود و باید با این فرهنگ انس و آمادگی ایجاد شود. خود نهی از نام بردن نحوه ای از انس با فرهنگ غیبت بود که تفاوتی با حضرات دیگر دارد که اگر ارتباط با آن ها یک ارتباط حضوری و بدنی و شخصی و با امکان رفت و آمد بود، اینجا نه امکان رفت و آمد هست، نه نام بردن و نه دیدن. ولی رابطه بین امام و مأموم برقرار است. این خودش یک نکته است که بعضی روایات که سابق از این هم داشتیم و این جا هم هست که «لاترون شخصه و لايحل لكم ذكره باسمه» [1]. به اسم نمیتوانید یاد کنید. همانطور که بدنشان را نمیبینید، نام هم نمیتوانید ببرید، این ها تناسب دارد.
الان را نگاه نکنید که مسئله کاملاً حل شده و تثبیت شده است. دورانی است که حضرات معصومین(ع) حضور داشتند. از دوران امیرمؤمنان و بعد از آن، اگر حکومت نبوده، ولی حضور بوده است. یک دفعه بگویند کسی او را ندیده است، ارتباط امکان ندارد، اما امام است و آثار امامت باقی است و مفروض الطاعة است. یا به افراط کشیده میشدند و یا به تفریط. از زمان امام جواد(ع) عمرهای حضرات(ع) کوتاه شد و حضرات در پستوها زندگی میکردند. امکان ارتباط کم بود و زمینه غیبت فراهم میشد. کاری که دشمن میکرد، خودش بازی در نقشه الهی بود. نمیتوانیم بگوییم کار خوبی میکرد. او با ظلم خودش این کار را میکرد. اما از نقشه الهی خارج نبود. نام نبردن یا حتی با تقطیع نام بردن، م ح م د، یک شوک بود که چرا باید این طور باشد و این سؤال، انسان را به سمت موضوع و فرهنگ غیبت بیشتر سوق میداد.
حفظ جان شیعیان، یکی از دلایل مخفی کردن نام حضرت حجّت(ع)
نکته دیگری که ممکن است در مسئله باشد این است که خود شیعیان در خطر بودند. اگر کسی اسم را میداند و ارتباطاتی دارد، به راحتی از او عبور نمیکردند. جان خود شیعیان هم در خطر بود. لذا با عنوان های کلی حجّت و صاحب الدار و امثال این ها نام میبردند. خود شیعیان این طور از شرّ دشمنان در امان میماندند. و وجوه دیگری که ذکر شده است.
ممکن بود رابطه ای که امکان پذیر است و دارد محقّق میشود، در دوران غیبت صغری، همین سخت تر بشود. اما این که آیا این نام نبردن در دوران غیبت کبری ادامه دارد و در همان دوران هم از جهت روایات نام بردن حرام است و شمول دارد، یا فقط دوران غیبت صغری را شامل میشود، اغلب بزرگان نظرشان این است که فقط دوران غیبت صغری را شامل میشود و دوران غیبت کبری را مشمول این مسئله ندانستند. هم خطر برای شیعیان و هم خطر برای امام و هم زمینه سازی برای غیبت و فرهنگ غیبت شکل گرفته است. این مسئله تثبیت شده است. دیگر لزومی ندارد.
هرچند بعضی بزرگواران مثل مرحوم مجلسی در مرآة العقول هم بر این اصرار دارند که حتماً با اسم نام برده نشود. هرچند دسته ای از روایات از زمان پیغمبر(ص) بوده که اوصیاء، حضرترا با اسم نام بردند که امکان تشابه نباشد. حتی جاهایی که بحث بدا مطرح بوده که آیا اسماعیل به عنوان امام است یا امام کاظم(ع) امام است، یا در دوران امام هادی(ع) که آیا محمد امام میشود یا امام عسگری(ع)، امام میشود، تمام این ها هم در آن سلسله اسماء به صورت اسمی که قطعاً محقّق خواهد شد، اسم برده شده است.
یا روایاتی از پیغمبر اکرم(ص) که کنیه او کنیه من است، اسم او اسم من است که نام را روشن میکرد. هر چند اسم صریح برده نشده، اما کسی که این روایت را میخواند، کاملاً واضح بود که اسم برده شده و معلوم و روشن است. این دسته روایات نشان میدهد که نام بردن حرمت ندارد، مگر این که دوره و حکمتی باشد، روایاتی هم که تعلیل کردند یا حکمتی را بر عدم نام بردن ذکر کردند، دلالتشان در همین حیطه است که خطر برای امام، حساس کردن حاکمیت یا خطر برای شیعیان ذکر شده است. به همین جهت میتوانیم بگوییم در دوران غیبت کبری، حرمت نام بردن در کار نیست. هرچند اگر انسان ادباً و احتیاطاً از اسماء و القاب دیگر استفاده کند، سزاوارتر است. خود القاب و اسماء حضرت(ع) از جهت تعداد و کثرت با همه حضرات متفاوت است و این به جهت مأموریت های خاص است. هر اسمی مأموریتی را قرار داده است. به همین جهت اسماء و کنیه ها و القاب بیش از بقیّه است.
البته این باب را با اختصار، روایاتش را تطبیق میکنیم. ولی باب بعدی، بحث را مفصّل تر از چیزی که در کافی آمده است، مطرح میکنیم که بحث حقیقت غیبت است که از مباحث معرفتی مهم است.
این سرّ نگه داری و تقیّه خیلی کمک کرد که شیعه در طول تاریخ حفظ شود.
آیت الله بهجت(ره) میفرمودند همین تقیّه بود که شیعه را از چهار نفر به چهارصد میلیون نفر ارتقاء دارد. میدانستند، اما ابراز نداشتند، این یک روش بود که باعث شد شیعه را رشد بدهد. با این تهدید شدید که اگر گفتید و صدمه خوردید و به ما صدمه زدید، در خون ما شریک هستید. تا این تحذیر و تهدید بود. در دوران غیبت با این که امام را نمیبینند، اما به امام باور دارند.
1- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ ع(یعنی امام هادی علیه السلام) يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ [2]
در مورد امام حسن عسگری(ع) امام زاده سید محمد شائبه امامت داشت. ولد اکبر هم بود. اما قبل از اینکه امام هادی(ع) از دنیا برود، سید محمد از دنیا رفت. اما برای بعضی ایجاد شکّ و شبهه کرده بود. امام حسن عسگری(ع) را تطبیق نمیکردند و حتّی نمیشناختند. این هم ابتلاء و امتحانی بود و شیعیان را رشد داد. خلف بعد الخلف سخت تر از این است.
فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ [3]
شما جسد و شخص او را نخواهید دید، حتی جایز و حلال نیست که اسم او را ببرید. نه میبینید و نه میتوانید در گفتگویتان اسم ببرید. تشخّص و شخصی بودن را باید از ذهن ها بیرون بیاورید. چون زمینه غیبت که مثل خورشید پشت ابر است که دیده نمیشود اما آثارش باقی است. ارتباطات شخصی برقرار نمیشود.
آیا دوران غیبت دوران عقاب امت است؟ یا دوران رشد امت است یا هر دو؟ آن بحث را خواهیم کرد.
فَقُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلَامُهُ. [4]
2- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ: سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع(یعنی امام عسگری علیه السلام) أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ [5]
یعنی توقیع وارد شد. معلوم میشود غیر از نوّاب خاصه، بعضی از وکلا و سفرا بوده اند. بعضی خواسته اند بگویند از وکلا و سفرا نبوده است. با عثمان بن سعید و فرزندش مرتبط بوده است. توقیع با واسطه بوده است.
بعضی احتمال داده اند که از سفرا بوده اند، اما از نوّاب خاص نبوده اند.
إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَى الِاسْمِ أَذَاعُوهُ [6]
افشا میکنند.
وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْهِ. [7]
آیا مقصود این نیست که تعبیری که دالّ بر شخص باشد نیاورید نه اسم مثلا م ح م د. حجّت به معنای دلیل بوده است. بر شخص دلالت نداشته است.
عنوان عام بردن قابلیت تطبیق متعدّد پیدا میکرد. اما اسم خاص که تعیّن پیدا میکرد، بر بقیه صدق نمیکرد. لذا در روایت دارد که با این اسماء مثل الحجة من الله نام ببرید.
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ لَا يُرَى جِسْمُهُ وَ لَا يُسَمَّى اسْمُهُ. [8]
شخص در آن روایت با جسم در این جا یکی است. «جِسمُه» یعنی بدنش را. شخصه که در آن جا داشت، نه اینکه تشخّص حضرت نیست. یعنی جسمانیت حضرت دیده نمیشود. لذا غیبت از بدن است.
تعیّن اسمی سبب میشد این که امام عسگری(ع) فرزندی ندارد، از جانب حاکمیّت، مردود میشد.
پس حقیقت غیبت، غیبت از بدن است نه غیبت از وجود مبارک حضرت(ع). وجود مبارک حضرت(ع) در دوران غیبت شاید در بحث های بعدی گفتیم که به لحاظ مأموریت، حضرت(ع) فعّال تر از بقیه حضرات هست.
حضرات مأموریتشان این بود که سراغشان بروند تا اصلاح صورت بگیرد، اما حضرت(ع) خودشان سراغ دیگران میروند.
86 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَمَّنْ ذَكَرَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ نَبِيٌّ وَعَدَهُ اللَّهُ أَنْ يَنْصُرَهُ إِلَى خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً، فَأَخْبَرَ بِذَلِكَ قَوْمَهُ.
فَقَالُوا: وَ اللَّهِ إِذَا كَانَ، لَيَفْعَلَنَّ وَ لَيَفْعَلَنَّ.[9]
خواستند سوء استفاده کنند.
فَأَخَّرَهُ اللَّهُ إِلَى خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً.
وَ كَانَ فِيهِمْ مَنْ وَعَدَهُ اللَّهُ النُّصْرَةَ إِلَى خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً.
فَأَخْبَرَ بِذَلِكَ النَّبِيُّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَوْمَهُ.
فَقَالُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ.[10]
به زمینه چینی برای سوء استفاده شروع نکردند. این ها امیدشان را به خدا بستند.
فَعَجَّلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فِي خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً «17».[11]
گاهی افشاء مسئله تأخیر ایجاد میکند. همین نام نبردن و مستور بودن گاهی تأثیراتی دارد.
حکم به کفر بیان کننده نام حضرت(ع)
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ.[12]
اگر کسی او را نام برد، کافر است. روشن است که کافر مقصود کفر عملی است نه کفر نظری که منکر خدا باشد. بلکه کفر عملی است. گاهی کافر اطلاق میشود و مقصود کفر عملی است. یعنی در دایره اطاعت نگنجیده و از اطاعت خارج است. اما ظالم محسوب میشود. چون از حقیقتی که باید رعایت میکرده، تعدّی کرده است. یعنی در نظام عملی، نهایت عصیان است. هم خودش را به خطر انداخته، هم جان امام را و هم جان شیعیان را.
در کتاب الشموس المضیئه مرحوم آقای پهلوانی روایاتی دارد:
«يغيب عنكم شخصه و لا يحل لكم تسميته»، بعد سوال کردند که چطور نام ببریم؟ فرمودند: «الحجة من الله».
امام باقر(ع) بی واسطه از پیامبر(ص) نقل میکردند و مردم قبول میکردند.
بعد از رحلت ایشان کسی خدمت امام صادق(ع) آمد و عرض کرد که کسی از دنیا رفت که اگر بی واسطه از پیامبر(ص) نقل میکرد، قبول میکردند. امام صادق(ع) فرمودند: «عن اللوح عن القلم عن الله». یعنی حضرت میخواستند بگویند این رابطه باقی است. این خودش تعجب آن طرف را بر انگیخت.
7 قَالَ أَخْبَرَنِي الْمُظَفَّرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَارَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْقَصَبَانِيِّ حَدَّثَهُمْ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ قَالَ لَمَّا هَلَكَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ ع قُلْتُ لِأَصْحَابِي انْتَظِرُونِي حَتَّى أَدْخُلَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَأُعَزِّيَهُ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَعَزَّيْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ذَهَبَ وَ اللَّهِ مَنْ كَانَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَا يُسْأَلُ عَمَّنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا وَ اللَّهِ لَا يُرَى مِثْلُهُ أَبَداً قَالَ فَسَكَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَاعَةً ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِي مَنْ يَتَصَدَّقُ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَأُرَبِّيهَا لَهُ فِيهَا كَمَا يُرَبِّي أَحَدُكُمْ فَلُوَّهُ «3» حَتَّى أَجْعَلَهَا لَهُ مِثْلَ أُحُدٍ [13]
کسی یک خرما یا هسته خرمایی صدقه میدهد، این رشد و نمو پیدا میکند. مثل کسی که گوسفند تازه به دنیا آمده یا شتر تازه به دنیا آمده را رشد میدهد.
صدقه شقّ تمره مثل کوه احد میشود.
فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِي فَقُلْتُ مَا رَأَيْتُ أَعْجَبَ مِنْ هَذَا كُنَّا نَسْتَعْظِمُ قَوْلَ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِلَا وَاسِطَةٍ فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِلَا وَاسِطَة[14]
#نقل_مستقیم_امام_صادق_(ع) _عن_الله
اما اسمه فلا، ان حبیبی و خلیلی که پیغمبر اکرم است عهد کرد به من ان لا احدث باسمه حتی یبعثه الله عز و جل، تا خدای سبحان او را بعث کند، قیامش محقّق شود. یعنی این روایت دلالت دارد که حتی یبعثه الله. و هو مما استودعه الله رسوله فی علمه. این ودیعه الهی بود.
اسم مخفی «احمد» است، اسم علنی ایشان «محمد» است. هم نام پیامبر(ص)هستند. در مورد پیامبر(ص) هم دارد که ایشان نامشان در آسمان، احمد است.
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع أَنْ يُسَمِّيَ الْقَائِمَ حَتَّى أَعْرِفَهُ بِاسْمِهِ فَقَالَ يَا بَا خَالِدٍ سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ لَوْ أَنَّ بَنِي فَاطِمَةَ عَرَفُوهُ لَحَرَصُوا عَلَى أَنْ يَقْطَعُوهُ بَضْعَةً بَضْعَةً [15]
شاید آن زمان بنی فاطمه بر بنی عباس صدق میکرده است یا نه.
در توقیع دیگری هست که «خَرَجَ فِي تَوْقِيعَاتِ صَاحِبِ اَلزَّمَانِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمَّانِي فِي مَحْفِلٍ مِنَ اَلنَّاسِ»[16]. کسی که او را در یک جمعی نام ببرد. از این بر میآید که اگر کسی در تنهایی و خلوت خودش نام ببرد و با حالت نجوا باشد، این روایت، شاملش نمیشود. در یک جای عمومی است.
در یک توقیع دیگری دارد من سمانی فی مجمع من الناس
يَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ يَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَنِيُّهُ وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ يُذَلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَقَاصِي الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «3» فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلَاصِ أَظْهَرَ اللَّهُ أَمْرَهُ- فَإِذَا كَمَلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا يَزَالُ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَتَّى يَرْضَى عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ عَبْدُ الْعَظِيمِ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ؟ قَالَ يُلْقِي فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ فَإِذَا دَخَلَ الْمَدِينَةَ أَخْرَجَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى فَأَحْرَقَهُمَا. [17]
نام بردن اینطوری مانع نداشته است. با اینکه صدر روایت میفرماید نام بردن اشکال دارد، ما این که هم اسم پیامبر(ص) و هم کنیه اوست، معلوم میشود که اشکال ندارد.
این ها خودش آن بحثی را که غیبت زمینه ساز است و اصل است و این را میخواهند جا بیندازند، بیشتر نشان میدهد. هرچند حکمت حفظ جان شیعیان و امام زمان و رابطین هست.
شاید از مجموع استفاده شود که دلیل اصلی آماده شدن برای غیبت و تحمّل غیبت است.
خود امام حسن عسگری(ع) وقتی حاضر بودند عقیقه ای کردند و برای بعضی شیعیان فرستادند، «قَالَ هَذِه مِنْ عَقِيقَةِ اِبْنِي مُحَمَّدٍ» [18]. معلوم میشود برای خواص نام بردن در جایی که حفظ اسرار شود، مانع نداشته است. خود حضرت این کار را کرده اند.
در روایت دیگری از خادم حضرت دارد، «عَنْ أَبِی غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً» [19]. معلوم میشود نام برده اند. اگر حرام بود نام نمیبردند.
در روایت دیگری دارد که:
«دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ فِيهِ أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِيَاءِ فَعَدَدْتُ اِثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ ثَلاَثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ أَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ» [20]. سه تا اسمشان محمد بود و چهار تا علی بود. به همین عنوان نام برده است.
در آن لوح همه اسماء به اسمائشان نوشته شده بوده است.
ان شاء لله از جلسه آینده بحث حقیقت غیبت را شروع خواهیم کرد
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] طوسى، محمدبن حسن،كتابالغيبة ، ص 202، چاپ معارف اسلامية، قم.
[2] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 332 -333
[3] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 332 -333
[4] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 332 – 333
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333
[6] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333
[7] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333
[8] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333
[9] الإمامة و التبصرة من الحيرة، النص، ص: 94
[10] الإمامة و التبصرة من الحيرة، النص، ص: 95
[11] الإمامة و التبصرة من الحيرة، النص، ص: 95
[12] لكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333
[13]الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 354
[14]الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 354
[15] عنه البحار: 52/ 98 ح 21 و إثبات الهداة: 3/ 509 ح 328. الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 333
[16] كمال الدين ج۲ ص۴۸۲ | وسائل الشیعة ج۱۶ ص۲۴۲ | بحار الأنوار ج۵۱ ص۳۳
[17] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: 449
[18] كمال الدين ج۲ ص۴۳۲ | اثبات الهداة ج۵ ص۱۰۰
[19] کمال الدین و تمام النعمه، ص۴۳۱، باب ۴۲،
[20] الکافي ج۱ ص۵۳۲ | كمال الدين ج۱ ص۲۶۹ | كمال الدين ج۱ ص۳۱۱
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 320” دیدگاه میگذارید;