بسم الله الرحمن الرحیم. ان شاء الله از یاران، یاوران و بلکه از سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید.
ماه مبارک رمضان است و انفاسکم فیه التسبیح و نومکم فیه عبادة.[1] ان شاء الله این عبادتها مضاعف باشد با ذکر مبارک صلوات بر محمد و آل محمد.
ماه مبارک رمضان تحویلدادن نظام اعمال ما به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و توفیق را و عنایت را از آنان خواستن است؛ لذا هرقدر که دوست داریم اعمالمان به مهر و امضای آنها برسد در عرضۀ اعمال و هرچقدر که دوست داریم تقدیرات اعمالمان برای شب قدرمان به عنوان بهترین شب قدر، تقدیر بشود، صلوات سوم را تقدیم وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میکنیم.
در محضر حدیث شریف عنوان بصری بودیم، اما قبل از اینکه ادامۀ بحث عنوان بصری را خدمت دوستان عزیز باشیم، یک نکتهای را مرتبط با ماه مبارک رمضان عرض میکنیم که ان شاء الله بهره داشته باشیم. از عهدهای جمعیای که انسان میتواند با هم داشته باشد تا این عهد جمعی ارتباط بین مؤمنین را گسترده تر بکند و روح جمعی بین مؤمنین را ایجاد بکند و از اسباب استحکام آن روح جمعی باشد، عهد با قرآن کریم است. قرآن کریم تعبیری که امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید به فرزندشان محمد بن حنفیه، میفرمایند که فإنه عهد من الله تبارک و تعالی[2] و چون این عهد خدا است با بنده، لازم است که بنده در هر روز نظر کند به این عهد و نگاه کند به این عهد و لااقل از این است، لااقل از این است که در ایام عادی که هرروز است، پنجاه آیه از آیات قرآن کریم را داشته باشد و بخواند که این عهد زنده باشد با او؛ لذا در ماه مبارک رمضان بزرگانی مثل امام رحمة الله علیه هشت بار در شبانهروز تلاوت قرآن داشتند که بقیۀ کارهایشان را با ساعات تلاوتشان تنظیم میکردند. نه اینکه کارهایشان را بکنند، هرموقع فرصتی پیدا میکردند قرائتی داشته باشند. نه. برای قرائتشان ساعاتی بود مثل اوقات نماز، بقیۀ کارها را تنظیمشان با آن وقت قرائتشان بود. اصل را آن قرار داده بودند؛ چون آن حقیقت را میفهمید که عهد خدا یعنی چه که خدای سبحان تجلی کرده در عهدش یعنی چه. آنوقت این هم در نظر بگیریم که بزرگان فرمودند که، این هم نکتۀ دقیقی است که وحی الهی فقط تا شنیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مرتبۀ قلبی و گوش قلبیاش نبوده که ﴿نَزَلَ … عَلَىٰ قَلۡبِكَ﴾ [3] فقط نیست که تا آنجا وحی باشد، بلکه وحی الهی تا ابلاغ پیامبر به گوش ما هم وحی الهی است؛ یعنی هنوز وحی الهی در مرحلۀ تنزیل است و در مرحلۀ نازلشدن است. این وحی الهی که در مرتبۀ نازلشدن است، این حقیقت تا به گوش ما میرسد، هنوز آن وحی ادامه داشته. اگر این باور را بکنیم که وحی الهی هنوز ادامه دارد تا به گوش ما یا به چشم ما بخورد یا به گوش ما برسد، آن موقع همۀ آن هیمنهای که پیامبر اکرم در اخذ وحی برایش ایجاد میشد، همۀ آن شدتی که پیامبر اکرم در اخذ وحی برایش ایجاد میشد، میگرفت حفظ میکرد تا ابلاغ بکند، مثل اینکه تنظیم میکرد در حدود ما تا برای ما ابلاغکردنی باشد، همۀ آنها هنوز ادامه دارد. اینجوری نیست که وحی تمام شده باشد و ما به تاریخ وحی رسیده باشیم که حالا بشنویم که وحیی شده بوده. نه. الان وحی ادامه دارد تا به گوش ما میرسد. اگر انسان این نگاه را داشته باشد، یک اثرش این است که ادامۀ وحی برای انسان حالت تخاطب ایجاد میکند؛ یعنی وقتی قرآن کریم، آیات قرآن انسان دارد میخواند یا میشنود یا میبیند چه در موقع مطالعهاش، قرائتش، چه در موقع شنیدنش، چه در موقع تلاوتش، در هرصورتی خودش را مخاطب قرآن میبیند؛ به خصوص اگر باور کنیم که، باور کنیم این را. ما باورمان نمیشود. اگر باور کنیم که قرآن کریم یک حقیقت حی و زنده است و این حقیقت زنده با ما گفتگو میکند. نه اینکه او یک چیزهایی را گفته، ما هم یک حاجاتی داریم که ربطی به او ندارد. وقتی دو موجود حی و صاحب شعور کنار هم قرار میگیرند، با هم گفتگو میکنند، نمیشود که یکی از اینها حاجتی را، گفتگویی را مطرح بکند، او دیگری حرف بیربطی بزند. امکان ندارد. یعنی اگر این حاجتی و نیازی دارد، دارد مطرح میکند، آن کسی که زنده است و باشعور است و مخاطب کلام این بوده، در دایرۀ تقاضای این و آنچه که دغدغۀ این است آن هم حرف میزند، گفتگو میکند. اگر قرآن کریم یک حقیقت ذیشعوری است که حی است و ذیشعور است، با ما تخاطب دارد؛ یعنی در دایرۀ نیاز ما با ما گفتگو میکند و دنبال رفع نیاز ما است. هرچقدر این باورها بیشتر شکل بگیرد، اثری که ما، بهرهای که میبریم بیشتر است. محضریت قرآنمان بالاتر میشود. ما الان در محضر قرآن کریم اینگونه نیستیم؛ یعنی قرآن را میخوانیم، احترام هم میکنیم، محبت هم داریم، اما واقعاً به عنوان یک حقیقت ذیشعور حی و زنده با او برخورد میکنیم؟ به عنوان یک حقیقتی که دارد نیاز من را پاسخ میکند برخورد میکنیم؟ نه. اگر میدانستیم که خدای سبحان با کلامش دارد جواب من را میدهد، دارد نیاز من را اجابت میکند، اینجور بیمیل، بدون رغبت نبودیم. اگر این عدم رغبت گاهی هست، مال این است که شعور به قرآن نداریم که اولاً دایرۀ وحی ادامه پیدا کرده تا رسیده به همین کلماتی که در قرآن کریم یا به گوش ما میرسد یا میبینیم. این ادامۀ وحی است. وحی یعنی کلام خدای سبحان. یعنی همین الان خدای سبحان دارد با ما صحبت میکند. حتی اگر آیهای را چند میلیون نفر در آن واحد بشنوند مثلاً تلویزیون دارد پخش میکند، قبل از اذان است مثلاً، چند میلیون نفر الان دارند میشنوند، در مساجد و خیابانها و جاهای مختلف دارند این قرآن را میشنوند، ما یقین داریم از جهت معرفتی برای هر نفر پیام ویژه دارد مطابق نیاز او. این کلام جامع است. کشش این کلام است. ما نگاهمان به قرآن مطابق نگاه کلمات عرفی خودمان نباید باشد که من وقتی با شما صحبت میکنم، تازه تمام وجود شما را هم نمیشناسم، اگر هم بشناسم نمیتوانم مطابق تمام نیاز شما جواب بدهم و اگر هم بخواهم جواب بدهم و بشناسم کلمات کشش ندارد تمام آن جواب را در این کلمات بریزم، این ضعف ما است، اینها نقص ما است. اما خدا محصور در اینها نیست. خدا محیط بر اینها است؛ یعنی کلمات قرآن کریم کشش این را دارد که میلیونها نفر در آن واحد مخاطبش باشند و میلیونها تخاطب داشته باشند. این کلمۀ جامع است. این حقیقت بسیط الحقیقة است که کل الأشیاء و لیس بشیء منها. همۀ حقائق را دارد اما عین هیچکدام نیست. حد هیچکدام بر آن نخورده. اگر این نگاه در انسان زنده بشود، آنموقع ارتباط انسان با قرآن وقتی وارد به قرآن میشود کتاب را باز میکند، دارد نیازش را پاسخ میگیرد و وقتی انسان نیازش را پاسخ بگیرد، حتماً در این رابطه در وقت پاسخگرفتن نیاز، حتماً حواسش جمعتر است و شوقش بیشتر است. این هم یک نکته در رابطه با قرآن کریم.
یک نکتۀ دیگری که این میخواهیم به عنوان یک عهد جمعی فعلاً دوستان داشته باشند، شروعش را کردند از اول ماه مبارک رمضان تا چهل روز این عهد را یعنی ده روز بعد از ماه مبارک حداقل ادامه میدهند، حالا ممکن است ده روز بعد ماه مبارک را مثل ماه مبارک روزی چند جزء نخوانند. عیب ندارد حالا روزی چند جزء نمیخوانید بعد ماه مبارک ولی این عهد لااقل پنجاه آیه را بعد ماه مبارک انسان ادامه بدهد. یکی دیگر از نکات قرآن کریم که این نکته را حضرت آیتالله بهجت میفرمودند و من بارها این را میگویم برای خودم مؤثر بوده وقتی که میگویم این است که این حدیث شریفی که إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی که پیغمبر اکرم میفرمایند که من بین شما دو چیز گرانبها را به ارث گذاشتم؛ کتاب خدا و عترتم را که به زبانهای مختلف متواتر بین فریقین هم هست. هم شیعه، هم اهلسنت این متواتر است بینشان. آنجا لم یفترقا حتی یردا علیّ الحوض[4]. اینها جدا هم نمیشوند از همدیگر تا بر حوض کوثر بر من وارد بشوند که هرکسی به اینها تمسک بکند، این نجات پیدا میکند. حالا با الفاظ مختلف آمده. تعبیری که حضرت آیتالله بجهت داشتند این بود که این لن یفترقا، لن نفی ابد است؛ یعنی اصلاً احتمال جدایی ندارند. بعد ایشان میفرمود که این بیان نشان میدهد که جریان غیبت جبرانشده است. چجوری؟ ایشان میگفت این روایت از اسرار شیعه است؛ چون جریان غیبت جبرانشده است. چرا جبرانشده است؟ چون میفرماید که اینها لن یفترقا جداشدنی نیستند. اگر جداشدنی نیستند، لن یفترقا است حتی یردا علیّ الحوض، پس این دو اگر ما دلمان برای امام زمانمان تنگ شد و شوقمان به دیدار حضرت شدت گرفت، کجا به دیدارش برویم؟ آدرس ندادند به ما؟ میگویند لن یفترقا. اینها جداشدنی نیستند. اگر کسی سراغ قرآن برود به شوق دیدار ولیاش، میبیند حضرت را. آقای بهجت میفرمودند. هرچقدر این باور شدیدتر باشد و اعتقاد قویتر باشد، چون دیدن دیدن جسدی بدنی بیرونی نیست، چون حقیقت دیدن امام معصوم در دوران غیبت دیدن یقینی است، دوران غیبت دوران افضل یقیناً است، دوران یقین برتر است، یقین برتر یعنی مییابد حضرت را هرچند جسمش را نمیبیند. این دیدن جسم، دیدن نازل است. امروز یک بحثی داشتیم در آن بحث اندیشۀ اسلامی، این نکته را مطرح کردیم که دوران غیبت دوران ظهور شدیدتر است از دوران حضور حضرات که بودند. چون ظهور شدیدتر است، هرگاه ظهور شدت پیدا میکند، حواس ظاهری ما شدت ظهور را ادراک نمیکند. لذا همانجوری که خدای سبحان یا من هو اختفی لفرط نوره[5]، لشدة ظهوره خدای سبحان قابل رؤیت نیست. چون شدت ظهور دارد چشم ما نمیتواند ببیند. محجوب بودن چشم ما است که نمیتواند آن را ببیند. حضرت در دوران غیبت شدت ظهور دارند. چون شدت ظهور دارند، اینها تعبیر روایات است که آن روز خواندیم، دوستانی که آن جلسه را ببینند آنجا بیان شده که این شدت ظهوری که در آن روایات مطرح میشود، باعث میشود که بدن حضرت نیست، اما حقیقت حضرت که نظام سیطره و هیمنۀ حضرت هست بر عالم، در دوران غیبت آشکارتر است؛ لذا کسانی که اعظم یقیناً هستند، در این دوره حضرت را میبینند و برای آنها غیبت مطرح نیست. غیبت مال کسانی است که با این چشم میخواستند نگاه بکنند. بدن را نمیبینند. چون شدت ظهور است… اما دوران ظهور آنجا دوران جامعیت ظهور است. یعنی هم نظام بدنی هست، هم آن نظامی که در دوران غیبت بود آشکار میشود؛ یعنی آنجا جامعیت ظهور است در دوران ظهور. پس ما یک دوران حضور داریم که دوران حضرات معصومین علیهم السلام [است]. مردم حضرات را با جسدشان میدیدند، بدنشان میدیدند. یک دوران غیبت داریم که دوران شدت ظهور است که آن یقین است که آنجا با حضرت ارتباط برقرار میکند و یک دوران ظهور است که دوران ظهور مرتبۀ جامعیت است که هم بدن حضرت آشکار است، هم آن نظام یقین آشکار است که دیگر مثل هیچکدام از دو دوره نیست، جامع همۀ موارد است. این را عرض میکردم که اگر با این نگاه انسان حالا وارد به قرآن بشود، قرآن حقیقت زندهبودنش برای انسان خیلی متفاوت میشود. اگر واقعاً باور کردیم که در محضر قرآن، این را از من به عنوان لفظش بگیرید، از من به عنوان باورش نخواهید؛ چون من خودم این باور درونم ایجاد نشده. دوست دارم ایجاد بشود ولی نشده. اما شما این را به عنوان آن حقیقتی که در روایات ما، در بیانات حضرات ما هست و به عنوان یک اصل الهی هست را بگیرید، بعد با باور خودتان با آن برخورد بکنید که اگر انسان قرآن را با باور اینکه محضریت امام معصوم علیه السلام، امام زمان است، وارد به این محضر بشود و قرآن را در دست بگیرد، آیا مثل خواندنهای ما میشود؟ مثل نشستنهای ما میشود؟ مثل توجه ما میشود؟ وقتی ما در محضر اگر وقتی بشود بشناسیم که حضرت را، رؤیتی محقق بشود، تشرفی حاصل بشود، اگر وقتی اینجوری بشود، لحظه به لحظۀ آن لحظات برای ما تفسیر و تحلیل میشود یا نمیشود که آن نگاه حضرت را، آن دست حضرت را، آن توجه حضرت را، آن کلمهای که حضرت، همۀ اینها برای ما خاطره میشود یا نمیشود؟ اگر باور بکنیم که دائماً خدای سبحان در این کلامش تجلی کرده، ولی الهی در این کلام تجلی کرده، با این نگاه سراغ قرآن برویم که در این ماه امداد بیشتری هم انسان میشود برای اینکه این باور را بکند که انسان در یک حال خلوتش حتی اگر کتاب در جایی هست، قرآن در جایی هست، خیلی میرسد به او، شوقی زیاد بشود که بردارد ابراز محبت… خدا رحمت کند حضرت آیتالله بجهت را. ایشان میفرمودند ابراز محبت در تسهیل معرفت قرآن و حفظ قرآن تأثیر دارد. ابراز محبت. یعنی انسان به قرآن محبت بکند. میبیند ابراز محبت بکند. یعنی واقعاً برای او محبوب باشد. نه یک شیء کتاب عادی حالا یک مقدار مقدستر. نه. نگاه محبتآمیز، توجه محبتآمیز. من دیدم یک کسی داشت از این خاطرات زندگی پس از زندگی هستند اینهایی که از دنیا میروند و بعد پخش میکرد، اسم خدا را که میآورد، خیلی خوشم آمد از بیانش. دیشب داشت نشان میداد میگفت قربانت بروم خدا. قربانت بروم. همیشه اسم خدا را میآورد که ما میگوییم عز و جل، خدای سبحان، این با حال خودش میگفت خدایا قربانت بروم. یعنی همینجور میگفت قربانت بروم، یعنی آدم احساس میکرد واقعاً این بنفسی أنت را دارد با تمام وجود [میگوید] یعنی با یک حال محبتی، با یک شوقی، با یک شعفی، قربانت بروم با تمام وجود، خب این خیلی زیبا است که آدم یک احساس محبتی داشته باشد به قرآن کریم که باور بکند این حقیقت حی است و اگر احساس محبت کردی، موجود زنده به آن محبت بکنی، پاسخ محبتت را میدهد یا نمیدهد؟ آن هم موجود زندهای که در افضل و اعلای مراتب کمال است و وجود است، اگر تو یک قدم به سمتش محبت بکنی، او چقدر به تو محبت میکند؟ امام رحمة الله علیه فرمودند فرزندم. به سید احمد نامه نوشته بودند. این کتاب نامۀ محبوب است. نامۀ محبوب در هرصورتی نگو اگر نمیفهمم نخوانم. نامۀ محبوب در هرصورتیاش محبوب است. حتی آن لفظش محبوب است. حتی اگر انسان لفظش را نمیتواند بخواند، نگاه به آن محبوب است. من یاد این نامهای میافتادم که حالا شما شاید یادتان نیاید، حالا کمتر شده، زمان جنگ این بچهها که نامه مینوشتند، بعضی پدرمادرها سواد نداشتند. به خصوص این در مادرها قویتر بود. این نامۀ بچه را دائم در سینهشان بود. هرجا میرسیدند یک کسی باسواد پیدا میکردند، درمیآوردند میگفتند این را برای من بخوان. نمیتوانست بخواند، اما این در سینهبودنش یک قوت قلب بود برای او. یعنی این علاقه است، محبت است، کشش است، جاذبه است. اثر دارد. اینها را ما باور بکنیم. اینقدر نظامها نظامهای منفصل گسستۀ بیاحساس شده، آدم میگوید اینها شاید یک چیزهای عجیب و غریبی باشد. نه اینها راست است. واقعیت است که اگر به موجود حی شما اگر به همین در و دیوار عالم وجود اگر محبت بکنید، به همین درخت و سنگ و زمین و آسمان، اگر محبت بکنید جواب میدهند. اینها هم زنده هستند. چه برسد به انسانی، چه برسد به کتاب خدا که اگر انسان محبت بکند جواب دارد، نتیجه دارد. اگر این باور را کردیم، تعبیری که در بعضی روایات آمده خیلی زیبا است که در آن روایت میفرماید که دو مؤمن که به همدیگر میرسند، افضلهما عند الله احبهما لأخیه[6]. آنی پیش خدا افضل است که آن دیگری را این بیشتر دوست دارد. دو نفر رسیدند به همدیگر، دو مؤمن، یکی در دلش آن یکی را بیشتر دوست دارد، این را خدا میفهمد. ما نمیفهمیم کدام کدام را بیشتر دوست داریم، ولی خدا که میفهمد. میگوید افضلهما عند الله احبهما لأخیه. آنی که برادر مؤمنش را بیشتر دوست دارد، پیش خدا او عزیزتر است. معیار افضلبودن چه قرار داده شده؟ محبت مؤمن، محبت بیشتر. در یک روایت دیگری میفرماید که رحمت خدا نازل میشود وقتی اینها به هم میرسند. نود و نه مرتبهاش مربوط به آن کسی است که آن یکی را بیشتر دوست دارد. حالا در نظر بگیرید که اگر که امام معصوم، مقدار ایمان معصوم نسبتش با مقدار ایمان ما چقدر است؟ چه نسبتی دارد؟ غیر قابل قیاس است نسبت امام نسبت به ایمان ما. اگر ما میرسیم آیا ما اظهار ایمان داریم یا نداریم؟ اظهار که داریم که. ادعای ایمان که داریم که. اظهار ایمان که داریم. بعضی اعمال را که داریم انجام میدهیم به اسم ایمان. همین مقدار اسم مؤمن صدق میکند بر ما به همین نسبت ظاهری، به راحتی طرد نمیکنند که ما را. اگر برسیم خدمت امام با همین قرآن کریم، فکر میکنید که محبت امام نسبت به ما اگر بخواهد طبق این روایاتی که زیاد هم هست، مطابق چه باشد؟ منزلتش و فضیلتش عند الله باشد، فرض مسئله است دیگر. ما پوچ و هیچ هستیم ما، اما فرض مسئله، اگر ما یک درجه پیش خدا ارزش داشته باشیم، امام زمان بینهایت ارزش دارد پیش خدا. پس اگر امام زمان پیش خدا بینهایت ارزش دارد، اثرش این است که امام زمان نسبت محبتش به ما، ما چقدر محبت داریم؟ محبت امام زمان نسبت به ما ضرب در بینهایت باید بشود. محبت امام زمان نسبت به ما. اگر قرآن یک موجد حی است ، یک حقیقت ایمانی است، ﴿هُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ ١٠٢﴾[7] است، للمؤمنین است، اگر هست، محبت قرآن به ما چقدر میشود با این نگاه؟ ما چقدر محبت داریم؟ اگر ما قدم محبتیمان را هرچقدر عظیمتر برداریم، بلندتر کنیم این قدم را، به همین نسبت محبت قرآن نسبت به ما بالاتر میرود. به همین نسبت محبت امام زمان نسبت به ما… چرا؟ چون ایمان آنها نسبت به ما بینهایت است. ما با محبت به قرآن، ظرف پذیرش محبت ایجاد میکنیم. با محبت به قرآن ظرف پذیرش محبتمان را بالا بردیم. استعداد پذیرش محبت پیدا میکنیم. با محبت امام زمان ما قابلیت محبت امام زمان ادراککردن را پیدا میکنیم. توانستم عرضم را برسانم؟ اگر این نگاه را سعی بکنیم در ماه مبارک رمضان نزدیک شبهای قدر میشویم، وقت تولد قرآن است. یعنی اگر بخواهیم تولدی برای قرآن بگیریم، وقت تولد قرآن شبهای قدر است. ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾[8]. در شب قدر زمان تولد قرآن کریم است. با این نگاه که ما یک تولد دوبارهای نسبت به ارتباطمان با قرآن پیدا بکنیم که عهدٌ من الله است که این عهد الهی ببینیم همانجور که امیرمؤمنان فرمودند. سعی بکنیم در این ماه مبارک رمضان با این نگاه و با این نگاه عهد. حالا ما یک جزوهای پارسال چاپ شد به اسم رفیق روزهای بندگی، برای هرروزی یک بابی، یک نگاهی را، ارتباطی را با قرآن در آن گفته بودیم. مثل اینکه امسال هم گفتند شبکۀ قرآن چون سی جلسۀ پنج دقیقهای ضبط کرده بودیم، گفتند امسال هم میگذارند ظهرها شبکه قرآن. پارسال گذاشتند، امسال هم میگذارند. آن هم میتواند معدی باشد برای انس با قرآن. البته کتاب انس با قرآنی هم هست که هفتۀ آینده دیر چیز شده. بیاید از چاپ بیرون که آن هم انس با قرآن است که مفصلتر آن است. یعنی دیگر تفصیلی آن مسئله است که این نکات اینجوری را که ارتباط انسان را در مراقبهاش با قرآن کریم بالاتر ببرد. نمیخواهیم فقط حرف معرفتی اندیشهای فقط بزنیم. نه. حرفهای معرفتی اندیشهای که مرتبط بشود با نظام کاربردی و مراقبۀ انسان. به عمل انسان ناظر باشد که اگر این عمل کشیده نشد، حرف فقط شنیدنی و دانستی فایدهای ندارد. حتماً باید به عمل کشیده بشود. با این نگاه ان شاء الله خدای سبحان به ما قوت و قدرت بدهد که با قرآن ارتباط بیشتری داشته باشیم. حتی به ما فرمودهاند که اگر یکموقعی شما قرآن دارید که مثلاً بعضی مسبحات ششگانه را هرشب میخوانند. مسبحات ست را دستوری دارند هرشب میخوانند یا بعضی سورهها را هرشب میخوانند. مثلاً سورۀ واقعه را هرشب میخواند یا بعضی از آیات را دارند صبح میخوانند یا ظهر میخوانند. در برنامهشان قرآن را دارند. به ما فرمودند آن باشد سرجایش. دست نزنید، اما سعی کنید قرآن را حتماً به صورت ترتیبی بخوانید. هر آیهای از قرآن اثری دارد در وجود ما که اگر در طول مدتی این اثر در وجود ما وارد نشود، مثل غذاهایی که ما میخوریم هرکدام ویتامینی دارند، خاصیتی دارند که باید جامع خورد تا همۀ این خاصیتها در وجود انسان وارد بشود و نیاز بدن انسان هست، فرمودند آیات قرآن هرکدام چه ما بدانیم، چه ندانیم با ما کار دارد. حتی آنجایی که نمیدانیم اثر میگذارد. بله فرمودند اگر کسی فهمید و شعور پیدا کرد به بعضی ازخواص قرآن، آثارش عمیقتر میشود. قویتر میشود. این البته قطعی است. پس ترتیبی خواندن قرآن و نظم قرآن را داشتن، همۀ آیات قرآن را در یک مدتی انسان سعی بکند داشته باشد، این هم جزء دستورات مراقبهای است. البته یک دستورات ظاهری هم دارند که انسان خدا سلامتی بدهد به حضرت آیت الله حسنزاده آملی حفظه الله. ایشان میفرمودند که سعی کنید گاهی قرآن را ایستاده رو به قبله بخوانید. باور کنید که در محضر قرآن هستیم اینجوری. در محضر قرآن بودن را آدم ادراک بکند. ایستاده رو به قبله بایستد. نه حالا همیشه یا جلوی بقیه. جلوی دیگران نه. جلوی دیگران انگشتنما شدن خوب نیست. آدم حالا خودش است، تنها است، اتاقش است، کسی نیست، این کار را بکند. این خیلی خوب است که آدم احترام بگذارد. احترام گذاشتن و محبت کردن آثار ایجاد میکند. کمکم در ارتباط انسان در اخذ اثر میگذارد. اگر قرآن گوش چشمی به ما نشان بدهد در آیاتش، برای انسان دیوانهکننده میشود. توقل در معارف الهی از منظر قرآن یک چیز دیگری میشود. قرآن حقائق را به صورت حی دارد نشان میدهد خودش هم. همۀ حقائق را به صورت حی دارد نشان میدهد نه مفهوم. ما داریم مفهوم میگیریم ولی قرآن دارد حی نشان میدهد. اگر این باور را کردیم، هر آیهای وقتی خودش را به ما میرساند، نمیدانید با چه شوقی خودش را به ما میرساند که بتواند القا کند به ما؛ یعنی هر آیهای صدها و هزارها زبان دارد. صدها و هزارها زبان در گفتار دارد در ما تا به ما القا کند، یاد بدهد. اما ما گوشمان کر است. چنانچه آیات تکوینی خدا اینجوری هستند. همهشان زبان دارند، دارند میگویند. دائماً دارند میگوید، اما گوش ما از شنیدن از کر است که ما سمیعیم و بصیریم و هشیم/ با شما نامحرمان ما خاموشیم[9] . اگر نگاهمان به قرآن از این منظر باشد در این تتمهای که از ماه رمضان که البته تتمۀ وسیعی از آن مانده، داشته باشیم، با یک احترام ویژهای، با یک برنامۀ خاصی، با یک نگاه عظیمتری، محبت بالاتری، خدمت به قرآن هم از جمله کارهایی است که در رابطه با قرآن تأثیر دارد. یعنی انسان بتواند خادم القرآن باشد به هر نحوی. حالا میتواند در بین جوانها، نوجوانها، در یک جایی، کاری انجام بدهد تا خادم القرآن باشد. الحمدلله شنیدم بعضی از دوستان در این جمع کاری دارند میکنند به عنوان خادم القرآن، خدمتی به قرآن کرده باشند. ان شاء الله خداوند به آن کارها هم برکت بدهد. خدمت به قرآن هرطوری که منتها با شوق و اخلاص یعنی انسان سعی بکند که در کاری که برای قرآن میکند، آنجا دیگر جای آن صفوهترین، بهترین، زبدهترین کارها است. چون هم ناقدش خدا است، آنکه نقد میکند و میبیند، هم خود قرآن است که حی است، هم ولی است که متحد است با این قرآن. لذا هر خدمتی که به قرآن میخواهیم بکنیم، ارتباطی که با قرآن میخواهیم داشته باشیم، کاری که در رابطه با قرآن داریم میکنیم، دیگر باید حواسمان باشد که شیطان کمترین تصرف را در ما داشته باشد. بسپریم به خودشان. دنبال هیچ چیزی به جز خدمت به قرآن نباشیم. هرچقدر به قرآن کریم خدمت مخلصانهتر و گمنامانهتری بکنیم، آنها ما را عزیزتر میکنند، بزرگتر میکنند، جلوهدارتر میکنند، پرتر میکنند. این هم یک نگاه که خدمت به قرآن کریم از آن خدمتهایی است که ماه رمضان جای خدمت به قرآن کریم است. اگر کسی میتواند قرآن میخرد به کسی که ندارد هدیه میکند. اگر کسی قرار میگذارد یا مجلس قرائت قرآنی را اگر امکانپذیر است به راه میاندازد. پایهگذاری میکند تا بعدها. اینها خدمت به قرآن کریم است. در دل دیگران علاقه ایجاد میکند. این هم یک خدمت به قرآن است. هرکاری که خدمتی به قرآن محسوب بشود از ظاهر و باطن، خدمت به قرآن است و جزاء دارد. قرآن خودش غیر از آنکه خدای سبحان جزاء میدهد، قرآن خودش شافع است. قرآن خودش از شافعین است که در روز قیامت شفاعت میکند و شاید جزء بزرگترین، اگر الان روایتش صریح در نظرم نیست، غیر از آنی که داریم آخر من یشفع ارحم الراحمین است که ارحم الراحمین آخر من یشفع است، غیر از آن شاید داشته باشیم که قرآن کریم در بین مخلوقات الهی بزرگترین شافع باشد در کنار اینکه پیغمبر اکرم هم آن اشفع تشفع است که در همۀ انبیا میآیند در خانه، اما قرآن کریم هم حقیقت پیغمبر است، ظهور پیغمبر است که لذا به عنوان یک شافع هم به آن نگاه بکنیم که این زندگی پس از زندگی بعضی برنامه هایش خیلی خوب است. من متأسفانه نشده ببینم، اما دوسهتایش را دیدم، یکی دوتایش را خیلی پسندیدم. یک نکتهای میگفت خیلی جالب بود. میگفت وقتی که انسان بالاترین عذاب در آنجا این است، در قیامت که انسان وارد بشود، حالا این قیامت یعنی برزخ که اینها وارد شدند، بالاترین عذاب این است که انسان آنجا رها باشد. آنجا پشتیبانی نشود. بعد یک ادراکی کرده بود، یک عظمتی را دیده بود با یک صفات عظیم، بعد دیده بود پشتش به این است، کاری به این ندارند، این رها است. میگفت حاضر بودم بالاترین عذابها که مثلاً آنجا میگویند مثل در چرخگوشت انداختن انسان را لهکردن یا آتش را ریختن در وجود انسان، همۀ اینها را حاضر بودم بچشم واقعاً، قابل تحملتر بود از این بود که پشت او به من بود. میدیدم چه عظمتی است و پشت او به من است. دقت میکنید؟ آنوقت اگر انسان قرآن کریم وارد بشود بعد قرآن بگوید یا رب قوم تو، قوم پیغمبر ﴿ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا٣٠﴾[10]. من را رها کردند. پشت کند به انسان. انسان ببیند که این میآید، وقتی که میگوید قرآن عبور میکند، انبیا میگویند که این از انبیا است لابد، بعد شهدا می گویند این از شهدا است لابد، خلاصه صدیقین میگویند، هر دستهای که میرسد اینها میگویند لابد از اینها است اینقدر پرنور است و اینقدر عظیم است. بعد این از همۀ اینها عبور میکند و میفهمند که این قرآن است. این در دست ما است. قدردان باشیم و نسبت به آن اهلمحبت و خدمت و ارتباط و استفاده باشیم. بدانیم که این حقیقت در روز قیامت جلوهای دارد. همین امروز هم دارد، منتها ما ادراک نمیکنیم. آن جلوهاش در روز قیامت برای همه آشکار است. جلوهای دارد که هر جلوهایاش برای انسان نیاز مطلق انسان است و اگر آنجا پشت کند به انسان، آنوقت همۀ عذابها از این کمتر است. همۀ عذابها از این پشتکردن قرآن برای انسان کمتر است. ان شاء الله خدای سبحان همهمان را آشناتر با قرآن کریم، محبتمان را بیشتر به قرآن کریم، رابطهمان را قویتر با قرآن کریم، محور زندگیمان را رابطه با قرآن قرار بدهد. آیات قرآن را، حیات قرآن را برای ما باورپذیرتر بکند که احساس بکنیم که قرآن حیات دارد. به عنوان یک موجود ذیحیات صاحب شعوری که با ما تخاطب میکند، گفتگو میکند و نیازهای ما را برآورده میکند، با این نگاه ببینیم. این استخاره کردن هم از این سنخ است. باور میکنیم که او مجیب است، پاسخگو است. لذا استخاره میکنیم جواب میگیریم دیگر. این هم از همان سنخ است.
سائل: میفرمایید که قرآن حی است پس قلب ما تاریک و مرده است که این را درک نمیکنیم. بنابراین هرچه میخواهیم اثری نمیبینیم. باید چه کرد؟
استاد: ما قلبمان مرده نمیشود، اما میتواند زیر خروارها خاکستر دفن بشود اما نمیمیرد چون فطرت نمیمیرد. فطرت انسان، قلب انسان مبتنی بر فطرت انسان است. لذا تا آخرین لحظهای که در دنیا هستیم، اگر قلب انسان مهر نخورد در اثر عناد، همیشه قابل برگشت است. لذا سعی بکنیم از همان ذرهذره نور استفاده بکنیم. با همین محبت ظاهری آغاز بکنیم. کمکم به آن محبتهای عمیق کشیده میشود. دنبال این نباشیم که یکدفعه آن آخرین مرتبهای که اولیا الهی داشتند، ما هم پیدا بکنیم. میشود آن هم. آن هم خدای سبحان گاهی برای بعضی ایجاد کرده، اما راهش این است که از همین نظام ظاهری اولیه، گام به گام شروع کنیم، گامهای اول یکخورده سخت است ولی در این ماه مبارک رمضان میتواند سرعت بالاتری داشته باشد و اثر بیشتری.
چرا خداوند متعال بعضیها را نظر ویژه میکند و مجذوب سالک میشوند؟ آن هم یک عملی در وجودشان یا خمیرهای در وجودشان یا عملی از آبائشان در وجودشان بوده که اینها میشوند مجذوب سالک. نمونۀ مجذوب سالک در نظام بیرونی که بخواهیم انسان خوب بفهمد این است که خذر نبی وقتی با موسی کلیم حرکت کردند، در آن روستایی که از آنها پذیرایی نکردند، چه کردند؟ دیواری را بهپا کردند. دیوار را چرا به پا کردند؟ تا گنجی که مربوط به دو یتیم بود حفظ بشود. این مجذوب سالک است این یتیم. چرا؟ قبل از اینکه او شعورش را داشته باشد، آن یتیم، خدا دارد برایش زمینهسازی میکند. چرا؟ چون فعل آبائش است. دارد که بعضی روایات دارد چهل یا هفتاد نسل گذشتهتر از این، آباء اینها برای اینها در نظر گرفته بودند نتایجی را. این نتیجۀ آن نگاهی است که هفتاد نسل پیش، چهل نسل پیش… لذا حتماً یک خمیرۀ وجودی هست حالا یا به فعل خودشان یا در درون خودشان از افعال دیگرشان یا افعال دیگری که مرتبط با این است. لذا دعای برای همدیگر تأثیر دارد، ایجاد ذخیرۀ الهی میکند. دعای پدر و مادر، آباء ما اثر دارد. دعای شما برای نسلتان و برای نسلهای بعدیتان اثر دارد. فکر نکنید اثر ندارد. ذخیرهای میشود گاهی به داد آنها در بزنگاهها میرسد. آن خمیرمایه آنها را یکجایی یکدفعه میبینید در یک کار غلطی که افتادند، یکدفعه برمیگردند. اما هرچه میگردد نمیداند کجا است که این از دعای شما بوده و عمل شما محسوب میشود که نسبت به او شاید صد سال جلوتر این دعا را کرده باشید و الان هم نباشید. چنانچه آباء ما نسبت به ما این کارها را کردند و نتیجهاش را میبینیم. پس مجذوب سالک هم دائر مدار یک فعلی است، یک عملی است، یک زمینهای است که حالا این زمینه گاهی به لحاظ فعل خود این شخص است، گاهی به لحاظ افعال دیگران است در رابطه با این شخص.
خب همه این را دوست دارند و از لطف خدا هم بعید نیست. عرض کردیم. پس این هم بیعلت نیست. علتش هم باز… پس میتوانیم ما هم این کار را بکنیم؟ اگر ما نسبت به آیندگانمان، دیگران این کار را کردیم، آنموقع این قابلیت ایجاد میشود در خود ما هم این مسئله ایجاد بشود. یعنی دیگران را دوستداشتن، خدمتکردن، ذریهاش را انسان دعا کردن، برای ذریهاش نگاه به افقهای دور. ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ﴾[11] که ابراهیم خلیل بعد پیغمبر فرمود من اجابت دعای پدرم ابراهیم هستم.
جایگاه ادعیه در مقابل قرآن چیست؟ جایگاه ادعیه تعبیری که حضرت آیتالله شاهآبادی بزرگ داشتند و امام رحمة الله علیه نقل میکردند بیان بسیار مهمی است که ادعیه قرآن صاعد هستند. ادعیه میفرماید دعا جواب قرآن است. قرآن صاعد است. یعنی دعاهای معصومین علیهم السلام، اصل دعا که یک رابطه است که گفتگوی با خدا است که انسان با خدا گفتگو میکند. درست هم هست. انسان در دعا گفتگوی با خدا میکند. عرض حاجت دارد. رابطه برقرار میکند. همه چیز را به او مرتبط میکند. اما ادعیهای که از حضرات معصومین رسیده، اینها پاسخ قرآن است. چرا؟ چون حضرات معصومین در روایاتشان مخاطبشان چه کسانی بودند؟ مردم بودند. لذا امرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم[12]. هرچند مطالب عمیق است اما علی قدر عقول تنزلش دادند تا بتوانند بیان کنند. اما در ادعیه مخاطب کیست؟ خدا است. متکلم کیست؟ معصوم است. معصوم دارد با خدا… لذا در اوج است. لذا تعبیری که بزرگان دارند مثل امام رحمة الله علیه، مثل علامه طباطبائی، بزرگان دارند ادعیه ذخیرۀ خداوند است برای آخرالزمان که هنوز بابش باز نشده. هنوز معارفش باز گسترده نشده. اینکه اسمائی ردیف میشود، بعد نتایجی متفرع میشود، ما فکر میکنیم حالا تعارفاً، تمام این ترکیبها، ترکیبات اسما مثل مثالش، خیلی بخواهیم اینها را نازل کنیم تا ما بیچارهها بفهمیم مثل این است که یک ترکیبات دارویی درست میکنند تا این دارو نتیجه بدهد، این همه گاهی پیچیده شده، این را دارد، این را دارد، این را دارد، اینها همه در نظام تأثیری و آن کن وجودی الهی، تمام این ادعیه این تأثیرات را دارند. کن وجودی خدا هستند. اسماء الهی مؤثرات عالم هستند و چینش اینها یک چینش کسی است که مسلط به اینها است.
ان شاء الله خدای سبحان ما را با ادعیه در این ماه محشور بکند. همچنانکه با قرآن و این دو از یکجا نشأت گرفته.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] . فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام ، ج۱، ص۱۳۳، عيون الأخبار ، ج۱، ص۲۹۵، فضائل الأشهُر الثلاثة ، ج۱، ص۷۷، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۹۳، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۲، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۳۵۶،، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۴۵، الوافي ، ج۱۱، ص۳۶۶، زاد المعاد ، ج۱، ص۷۱، وسائل الشیعة ، ج۱۰، ص۳۱۳، تسلیة المُجالس ، ج۱، ص۴۷۶، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۶۳۳، زاد المعاد ، ج۱، ص۷۰
[2] . من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۶۲۶، الوافي ، ج۲۶، ص۲۲۹، وسائل الشیعة ، ج۱۵، ص۱۶۸
[4] . العمدة ، ج۱، ص۶۹، الطرائف ، ج۱، ص۱۱۴، اثبات الهداة ، ج۲، ص۳۰۹، اثبات الهداة ، ج۲، ص۳۱۹، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۶۴، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۱۴، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۵۱،، اثبات الهداة ، ج۲، ص۲۷۷، الاحتجاج ، ج۱، ص۲۶۲، مناقب الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام ، ج۲، ص۱۳۵، مناقب الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام ، ج۲، ص۱۷۰، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۴، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۹، اثبات الهداة ، ج۲، ص۶۹، اثبات الهداة ، ج۲، ص۱۹۱، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۴، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۸، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۳۳، ، کشف اليقين ، ج۱، ص۴۲۱، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۲۷، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۴۵۴، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۹۶، عيون الأخبار ، ج۲، ص۶۲، اثبات الهداة ، ج۲، ص۵۷، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۲، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۴۵، ، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۴۱۳، مختصر البصائر ، ج۱، ص۲۵۹، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۰، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۴۰، ، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۴، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۸، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۰، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۴، بحار الأنوار ، ج۳۷، ص۱۳۷، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۴۹، ، شرح الأخبار ، ج۲، ص۵۱۴، شرح الأخبار ، ج۳، ص۱۲، كمال الدين ، ج۱، ص۶۴، كمال الدين ، ج۱، ص۲۳۶، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۴۱۵، روضة الواعظین ، ج۲، ص۲۷۳، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۱، اثبات الهداة ، ج۲، ص۱۰۴، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۲۶، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۱۲۶
[5] . شرح المنظومة ت حسن زاده آملي، السبزواري، الملا هادي، ج2، ص44
[6] . الکافي ، ج۲، ص۱۲۷، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۲، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۹۱، الوافي ، ج۴، ص۴۸۵، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۷۶، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۵۰، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۳۹۸، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۸۱۵،، المحاسن ، ج۱، ص۲۶۳
[9]. شرح مثنوى، شهيدى، سید جعفر، ج3، ص462.
[12] . المحاسن ، ج۱، ص۱۹۵، تحف العقول ، ج۱، ص۳۷، عوالي اللئالي ، ج۲، ص۱۰۳، عوالي اللئالي ، ج۴، ص۱۲۵، بحار الأنوار ، ج۱، ص۱۰۶، بحار الأنوار ، ج۲، ص۲۴۲، بحار الأنوار ، ج۱۸، ص۱۶۱، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۴۰، مستدرك الوسائل ، ج۱۱، ص۲۰۸،، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۴۱۸، بحار الأنوار ، ج۱، ص۸۴، الکافي ، ج۱، ص۲۳، الکافي ، ج۸، ص۲۶۸، الوافي ، ج۱، ص۱۰۷، بحار الأنوار ، ج۱، ص۸۵، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۲۸۰، ، بحار الأنوار ، ج۴، ص۴۵، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۴۸۱، بحار الأنوار ، ج۲، ص۶۹، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۲۵۱
اولین کسی باشید که برای “حدیث عنوان بصری، جلسه 15” دیدگاه میگذارید;