سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و و اللعن علی اعدائهم اجْمَعِینَ الی یوم الدین. اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً. ان شاءالله ارض وجود ما و ارض هستی و عالم به طاعت ولی الله اعظم آراسته و پیراسته شود و این طاعت دوام داشته باشد (تمتعه فیها طویلا) و ما هم در اقامه این طاعت شریک باشیم، صلوات بلندی مرحمت کنید.
روز پیروزی انقلاب اسلامی است و شاید سن دوستان اقتضای آن دوره را نکند؛ اما آن دو سه روز 19 ،21 و 22 شاید از ایام بی سابقه ای بود که شاید دیگر تکرار شدنی نیست و لحظه هایش به اندازه یک عمر برکت داشت و اختیار مردم در دست اراده الهی بود و بارادتک عن ارادتی حقیقت خود را کاملا نشان می داد و با اینکه تیر و گلوله بود و کشته شدن و شهادت و جراحت بود، اما مردم باکی از عمل به اطاعت عمل و اطاعت دستور امام که فرموده بودند در خیابان ها بمانید، نبود. این حقیقتا یکی از ایام الهی بود که ﴿وَذَكِّرۡهُم بِأَيَّىٰمِ ٱللَّهِۚ﴾ [1] را باید از دست ندهیم، یادمان باشد که اینها جزء ذکر خدا است. ایام الله است. خب، چون جلسه دیگری ما صحبت کرده بودیم، دوستان در کانال گذاشته بودند دیگر راجع به آن صحبت نمی کنیم.
به ماه رجب نزدیک می شویم و یکی از ایامی که برای ما در ساخته شدن نقش ویژه را پیدا می کند، همانطور که مرحوم جواد آقای ملکی فرمودند زمان ها منازل سلوک الی الله هستند و هر زمانی در این ساخته شدن و ساختن نقشی دارد؛، پس باید قدر زمان ها را بدانیم؛ به خصوص زمان های ویژه. ماه رجب و شعبان و رمضان طبق نقشه الهی چیده شده است؛ یعنی اینگونه نیست که خدا ببیند اینها بودند حالا بگوید با اینها چه کار کنیم، طرحی قبل از واقعه نیست، بلکه نقشه ای قبل از ایجاد است و اگر انسان با این نگاه به ماه رجب و شعبان و رمضان نگاه کند، به خصوص با این نگاه که ماه ولایت، ماه رسالت و ماه خدا که این سه ماه به خصوص که ماه رجب دروازه و باب ماه رسالت است و رسالت بابی برای ورود ماه خدا است و ماه خدا هم در اوجش به شب های قدر منجر می شود؛ پس ماه رجب راهی به سوی شب های قدر است؛ لذا بزرگان مراقباتشان برای ادراک لیالی قدر از ماه رجب شروع می کردند. دیر ماه رجب کار ویژه برای خودشان تعیین می کردند.
چند نکته درباره این مساله معروف است، اما یادآوری آن مخل نیست. یکی اینکه ماه رجب اولین ماه حرامی است که آغاز می شود و جنگ در آن قبل از اسلام هم حرام بود؛ لذا محاربه در ماه رجب آغاز وقتی است که دیگر محاربه حرام است؛ دست کشیدن از جنگ است، به همین نسبت دست کشیدن از جنگ با خدای سبحان هم که معاصی است، قطعا باید در این ماه برای انسان نقش ویژه پیدا کند و معاصی محاربه است و ماه حرام آغاز شده و دستور صلح با خدا اینجا صادر می شود. در ماه حرام دیه جرم و جنایت ماه حرام دیه اش متفاوت است به همین نسبت عقوبت گناه هم متفاوت است. اینها با هم تناسب دارد؛ همانطور که دیه ظاهریه در ماه حرام متفاوت است، عقوبت گناه هم متفاوت است. این هم نکته دیگری است. رجب الاصب ماهی که رحمت در آن ریزان است؛ اصب آنچنان ریزان است کانه آب را یکدفعه خالی کنند، رحمت اینگونه در این ماه ریزان است؛ لذا چقدر وجود باید عائق باشد و دهانه وجود باید بسته باشد که از این ماه بهرهمند نشود.
یکی از خصوصیت های ماه رجب هم این است که با حدیث ملک داعی آغاز می شود. این حدیث از احادیث عظیمی است که بهره مندی و مخاطبه با او خوب است که درباره این مساله به المراقبات اشاره کنیم. بسیار عجیب است که آنجا «من مهمّات المراقبات فیه من أوّله الی آخره تذکّر حدیث الملک الدّاعی، علی ما روی عن النّبی ِ صلّی الله علیه وآل وسلم: أنّ الله تعالی نصب فی السماء السابعه ملکاً؛ ندا از کجا می آید، دعوت از آنجا است و رساندن به آنجا است، گاهی می فرمایند، ندا از آسمان هفتم، گاهی می فرمایند ندا از آسمان چهارم، گاهی ندا از آسمان پنجم. هر یک از اینها خصوصیتی دارد و اینکه می فرماید نصب فی السماء السابعه ملکاً، یقال له الدّاعی؛ دعوت کننده است. فاذا دخل شهر رجب ینادی ذلک الملک؛ آن ملک از آن آسمان هفتم ندا می کند، بعد از آسمان هفتم کرسی و عرش الهی است. کرسی مقام اجرا و تنفیذ که جامعیت دارد؛ تنفیذ همه احکام و عرش مقام صدور دستور است؛ اصدار همه احکام، اما سماوات مقام تفصیل؛ لذا سماوات سبع بالاترین تفصیل؛ لذا از آنجا دارند می خوانند. این اهمیت مساله سماوات سبع و ملکی که از این مرتبه دعوت می کند تا به اینجا برساند. اجابت دعوت این ملک رسیدن به آسمان هفتم است. آسمان هفتم… همانطور که می دانید انسان لطائف سبعه انسانی را شنیده اید؛ انسان لطائف سبعه دارد، پنج مرتبه باطن دارد، مرتبه هفتم این لطائف سبعه مطابق با آسمان هفتم می شود؛ لذا به اوج مراتب باطنی انسان می رساند؛ پس ماه رجب آن ملک داعی که ندا می کند، می خواهد انسان را به اوج کمالات باطنیه که آسمان هفتم و لطیفه سبعیه انسانیه است، برساند که آسمان ها است در مراتب جان؛ یعنی آسمان ها در بیرون نیست، آسمان ها در مراتب جان است که هر یک باطن دیگری است، یعنی اینها در باطن انسان است. اگر می گوییم آسمان هفتم به دوردست چشم ندوزیم! چشم را ببندیم، این آسمان هفتم بهتر دیده می شود، چون در درون جان است که آسمان هاست در مراتب جان. این نگاه که از اوج اوج باطن انسان دارند انسان دعوت می کنند. این ملک داعی کجاست؟ در باطنی ترین مرتبه وجود انسان است که از آنجا دارند انسان را دعوت می کند و می خواهند انسان را مهمان خودش کند، منتهی کدام مرتبه خودش؟ اوج خودش که خودش هم از آن غافل است؛ ندارد. این در قوس نزول عالم هست، در خزائن الهی این مرتبه برای انسان هست. از آنجا دارد انسان را دعوت می کند؛ لذا تا می گوید ملک داعی، برایتان آشنا باشد نه غریبه. چرا؟ از کجا دعوت می کند؟ از باطنی ترین مرتبه خودمان دارد دعوت می کند. ندا از کجا به گوش ما می رسد؟ از درونی ترین خطورات انسان به گوش انسان می رسد؛ لذا اگر انسان حواسش را جمع کند، ندا را می شنود، چون ندا شنیدنی است، منتهی نه با این گوش بیرونی. این گوش بیرونی آن ندا را نمی شنود؛ همان گوش قلب انسان که ان للقلب اذنین؛ قلب هم گوش دارد که ینفث فیه الملک؛ از یکی از گوش ها ملک می دمد و ینفث الشیطان[2]؛ از گوش دیگر ابلیس و شیطان. این ملک خودش مراتب دارد، شیطان هم مراتب دارد به وفاق ارضین سبع. گاهی از همین ارض انسان را می خوانند، آن هم مراتب شقاوت درون انسان می شود؛ نفس اماره انسان و مراتب بدی و عناد که از آنجا انسان را می خوانند. آن هم ارضین سبع می شود که اوجش است.
نصب فی السماء السابعة ملکاً، یقال له الدّاعی؛ اصلا اسمش داعی است. اسم گذاری و حقیقت ملائکه بر اساس عملی است که انجام می دهند. ذاتی جدا که بعد برایشان عملی تعریف شود، نیست، بلکه تعریفشان به عمل و تدبیری است که انجام می دهند؛ لذا اسم این ملک داعی است، اصلا کارش دعوت است، ذاتش این دعوت است و چیزی غیر از این نیست که فاذا دخل شهر رجب ینادی ذلک الملک کلّ لیلة منه الی الصباح: هر شب از آغاز تا پایان شب، یعنی از وقتی که اذان مغرب شروع می شود تا طلوع فجر یا بگویید اذان صبح. (حالا شاید این ممکن است اختلافی باشد که شب را تا کجا قرار می دهند که آیا تا طلوع فجر آفتاب زده می شود است یا طلوع فجر اول که سپیده زدن اول است. آن قدری که یقین است ابتدای مغرب تا اذان صبح می شود این قدر متقین آن است) کلّ لیلة منه الی الصباح؛ تا صبح که می گوید شاید بیان این باشد که سلام هی حتی مطلع الفجر که آنجا مطلع فجر است. این بیانش دعوتش طوبی للذّاکرین، است. طوبی را گاهی می گوییم خوشا به حال، مثل اینکه در مقابل آن می گوییم ویل، منتهی هم طوبی هم ویل دو حقیقت هستند، نه فقط دو خوشامد و بد آمدن باشند، بلکه در روایت دارد طوبی شجره است و ویل چاه است. طوبی شجره طیبه ای است که تنه اش در خانه امیرالمومنین علیه السلام است و شاخه هایش در خانه های مومنان پراکنده است؛ شجره ولایت است. اگر می فرماید این ملک داعی طوبی للذاکرین، می گوییم خوشا به حال ذاکرین. عیبی ندارد، اما بالاتر از این طوبی للذاکرین است. کسانی که اهل ذکر در این شب ها هستند، به آن شجره طیبه ولایت وصل می شوند، او متعلق به اینها می شود و او به آن ها تعلق پیدا می کند، آن هم نه فقط شاخه هایش؛ این حقیقت شجره طوبی است که اهل ولایت این خصوصیت را دارند، طوبی للذاکرین، طوبی للطّائعین؛ کسانی که اهل طاعت هستند، یقول الله تعالی؛ آن ملک می گوید که خدا می فرماید: أنا جلیس من جالسنی… » که اگر پیغمبر اکرم نفرموده بود، واقعا برای دهان ما آتش بود که بگوییم أنا جلیس من جالسنی؛ من همنشین کسی هستم که با من می نشیند. یک موقع من و شما با هم این حرف ها را می زنیم که رفیق هستیم و بالاخره با هم می نشینیم و گفت و گو می کنیم. یک موقع حقیقت قیومه عالم وجود مطلق هستی خدای سبحان عظمت مطلقی که چو سلطان عزت علم برکشد * جهان سر به جیب عدم برکشد. خدا تا بگوید من، چیزی برای غیر باقی نمی ماند. درست است؟ ﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ١٦﴾[3]. دیگر آنجا غیر باقی نمی ماند؛ برزوا لله الواحد القهار. آنجا فقط خدا می ماند و خدا، اما اینجا آنقدر رحمت عظیم است، می فرماید انا جلیس من جالسنی.
من دیگر چیزی نمی گویم رجوع کنید به مخاطباتی که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی درباره همین حدیث و همین فراز [بیان نموده]. بیداد کرده که چه گفته که فيا حَسْرَتاه عَلى ما فَرَّطْنا في جَنْبِ اللهِ[4]؛ خدایا ما چکار کردیم؟ این الشاکرون این المجتهدون این العقلاء من تقدیر حق هذا النداء؛ چه کسی است که بتواند جواب این ندا را بدهد؟ مالی ما اری من یجیبنی من نداعی؛ چرا کسی پاسخ این ندا را نمی دهد؟ بعد ادامه دارد.
ادامه روایت قبل: «أنا جَليسُ مَن جالَسَني، ومُطيعُ مَن أطاعَني؛ چه کسی است که بدی و کوتاهی و نقص نداشته باشد؟ خدا فرموده (ندای خدا از طریق ملک داعی است): «انا نا غافر منهد؟ بعد ادامه دارد…غافِرُ مَنِ استَغفَرَني»؛ من جبران می کنم. مغفرت رفع درجه و پوشاندن گذشته است. هم پوشاندن مانند عفو است هم درجه است که بالاتر از عفو است. انا غافر من استغفرنی. اگر کسی اینجا استغفار کند، وعده داده است که غافرُ. کریم که وعده می دهد، وعده اش تخلف ندارد، اگر وعید بدهد و بترساند، از کریم بعید نیست که اگر ترساند، بعدا انجام ندهد. کریم است دیگر، بگوید من گفتم، اما حالا لزومی ندارد که وعیدم محقق شود، حالا که بخشیدم؛ ﴿يَعۡفُ عَن كَثِيرٖ٣٤﴾ [5] اول می بخشد، بعد می گوید، حالا که بخشیدم، موضوعی نیست که بخواهم عقابت کنم. اینجا می فرماید وعده است؛ انا غافر من استغفرنی و دنبالش می فرماید: «الشَّهرُ شَهري؛ این ماه ماه من است، وَالعَبدُ عَبدي، وَالرَّحمَةُ رَحمَتي (آدم دیگر چه می خواهد؟) فَمَن دَعاني في هذَا الشَّهرِ أجَبتُهُ؛ اجابتش می کنم؛ و مَن سَأَلَني أعطَيتُهُ؛ هر کسی سوال کند، حتما به او می دهم، ومَنِ استَهداني هَدَيتُهُ»؛ هر که طلب هدایت کند، حتما هدایتش می کنم.
آدم اگر باور کند؛ آن هم کریم مطلقی که دارد این وعده را می دهد، جای سستی باقی می ماند؟ خوب است آدم طمع داشته باشد، احتمال دهیم راست باشد. اگر به شما بگویند بیرون دم در ایستادند، هرکسی بیاید 100 میلیون چک کشیده اند بگیرد و برود. هر کسی یک احتمال نیش غولی هم باشد، بلند می شویم که 100 میلیون را بگیریم. به احتمالش هم باید آدم ترتیب اثر دهد؛ چه برسد با اینکه ما به لحاظ ظاهری به این اعتقاد داریم که این راست است؛ ولی عملش کو؟ عمل ما نشان می دهد که باور نداریم راست است، عمل ما نشان می دهد احتمال هم نمی دهیم راست باشد، نه فقط یقین نداریم، بلکه احتمال هم نمی دهیم، وگرنه صرف احتمال کفایت می کرد برای اینکه انسان…. چون وعده بسیار عظیم است، می گوید، هر کسی سالنی اعطیته؛ هر که بخواهد می دهم و هر که طلب هدایت کند، هدایت می کنم، هر که دعا کند، اجابت می کنم. در این شهر از اذان مغرب تا اذان صبح ویژه است، یک بار دادن ویژه است، رابطه ویژه است، وقت ویژه است. این هم با این حدیثی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده و اینطور آن ملک از آسمان هفتم… «و جعلت هذا الشهر حبلا بيني و بين عبادي؛ این ماه را ریسمانی بین خودم و بندگانم قرار دادم. ریسمان یعنی یک حقیقت آویخته که به آن چنگ بزنیم، نه یک ریسمان افتاده. ریسمان افتاده را می خواهم چکار کنم؟ ریسمان یعنی رابطه متصل که آن طرفش در دست خدای سبحان است و این طرفش برای بنده آماده شده است. چنگ زدن به این رسیدن است؛ حبلا بيني و بين عبادي، فمن اعتصم به وصل إلي»[6]؛ نه وصل به آرزوهایش، نه وصل به حاجاتش، بلکه فمن اعتصم به وصل إلي. خدا می فرماید هر که به این چنگ زد، به من رسیده، نه اینکه چنگ بزند، می رسد. دیگر چگونه به ما بگویند؟! اگر خدا می خواست به ما چیزی بفرماید که ما راه بیفتیم، چطوری می گفت، ما راه می افتادیم و باور می کردیم؟ خدا به خودش قسم بخورد؟ به که قسم بخورد؟ اگر می خواست چیزی بگوید که ما باورمان شود، چکار می کرد؟ با چه زبانی اگر می گفت، ما باورمان می شد، این همه مقدمات چیده و این همه بیان زیبا، صریح، وعده؛ آن هم از کریم مطلق. آخرش هم می فرماید: «فمن اعتصم به وصل إلي». رسیده، نه اینکه می رسد؛ یوصل نیست، بلکه فمن اعتصم به وصل إلي؛ به من رسیده است، قطعی است و دیگر شک و شبهه ندارد.
اینجا مخاطبات مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی بسیار زیبا است، من دو سه تکه آن را می خوانم، وسطش است اوایلش را نخواندم دیگر… می گوید: به شفاعت همین شان و این روایت زیبا و این حالی که در راه رجب ایجاد می شود و برکت و رحمتی که خدا ایجاد کرده، «نسال ایها الملک الهنا جل جلاله ان یوفقنا لاجابة هذه الدعوة اللطفی ما از خودت می خواهیم ای ملک، ما را به این دعوت لطیف موفق کند. از خدا بخواه. تو که این ندا را کردی، قابلیتش را از خدا خودت برایمان بخواه. ما این را هم نداریم، می خواهیم این را هم خودش دهد. همین را هم همینطوری که این را نداریم باور کنیم که می گوییم اینها درست است، اما ما همین قدرهم حال نداریم راه بیفتیم، آن را هم خودتان بدهید، و الکرامة العظمی و نجیبک ایها الواعد للطوبی للذاکرین و الطائعین بالترحیب و الدعاء و التفدیة بالنفوس و الارواح. همینطور دارد. بعد می گوید ما را راغب کند؛ رغبتنا الی طاعة مولانا و سیدنا؛ ما را راغب کن به ما یک شوق بده، خیلی خاموش و سرد هستیم، و بلغتنا کرامة الهنا الرفیق الشفیق». این الهی است که ابراهیم خلیل علیه السلام وقتی تبعید شده بود، داشت هجرت می کرد یک جایی رسید که یکی جلویش را گرفت او را پیش پادشاه بردند و… او می خواست چند بار به ساره همسر ابراهیم تعدی کند، خدای سبحان به غیرت ابراهیم که نفرین کرده بود، دست او خشک کرد، سه بار اینگونه شد، دفعه سوم از او خواست که از خدایش بخواهد و دیگر کاری ندارد، بعد حرکت کردند که دیگر برگردند، آنجا که می خواست برگردد، پادشاه حضرت ابراهیم را اکرام زیادی کرد و او را جلو انداخته بود، حضرت ابراهیم داشت جلو می رفت، خدا به حضرت ابراهیم وحی کرد که ابراهیم بایست. بگذار او جلو برود. او پادشاه اینجا است تو می روی و تمام می شود، ولی او شانش این است که پیش مردم از همه بزرگ تر باشد، ولی تو را از هیبتت جلو انداخته و جلو می روی، شانش شکسته می شود؛ بنابراین ابراهیم ایستاد. پادشاه گفت، چرا ایستادی؟ ابراهیم علیه السلام گفت، خدای من می گوید که تو جلو بروی. پادشاه گفت، خدایت؟ حضرت گفت، بله. پادشاه گفت، چه خدای رفیق شفیقی داری! چقدر این خدا مهربان است، حواسش به چه چیزهایی هست؛ اینقدر مهربان؟! خدا اینقدر مهربان است. تعبیر ایشان این است که بلغتنا الهنا الرفیق الشفیق؛ این الهی که رفیق و شفیق است، رفیق همراه است، رفق دارد؛ با مدارا است، شفیق است؛ دلسوز و مهربان است، «فیجیبک ایها المنادی المبلغ؛ به آن منادی خطاب می کند، لسان حال هذه النفوس اللئیمة من زبان این نفوس لئیمهای می شوم که مخاطب این کلام تو بودند، قد انعمت و کرمت و دعوت؛ تو اینها را خواستی و دعوت کردی الی السعادة العظمی و المحلة الکبری. اما فما ابعد محلنا الخسیس. ما بسیار پرت هستیم، ما بسیار دور هستیم، و مقامنا الارذل. ما کجا این ندا کجا؟ این ندا به درد ما نمی خورد؛ چون آنقدر فرو رفتیم، این ندا نمی تواند ما را نجات دهد، و حالنا الخبیث و مکاننا الاخس من ذکر ربنا و ان نکون محل بتقدیس الهنا، ما کجا؟ ما بخواهیم محل تقدیس خدا شویم؟ و ما للتراب و رب الارباب؟ این متلطخ بالاقذار و مجالس الاطهار؟؛ ما بیچاره ها گرفتار گناه و پلیدی شدیم، نجس شدیم، مطلتخ بالاقذار هستیم؛ آلوده ایم، این المتطلخ بالاقذار و مجالس الاطهار؟ کجا ما با این دعوت طاهر؟ این المکبل الاسیر؛ ما در غل و زنجیرهای هوای نفس و محبت دنیا خودمان را له کردیم، این المکبل الاسیر من منازل الاحرار؛ کو؟ اینقدر فرو رفتیم، (این ها را گفت اینها زبان دلال است دیگر) لکن کرم ربنا قد اقتضی الاذن لنا فی ذکره؛ آن طرف خدا است دیگر. اله رفیق شفیق است دیگر. او اجازه داده که با همه کثافات و بدی ها و آلودگی هایتان ذکر من را بکنید. اذن دادند، باز هم اجازه دادند، در این ماه بیایید و پاکتان می کنم، در این ماه بیایید، دستان را می گیرم، بالایتان می برم و حکمته اقتضت التشریف بالتکلیف؛ اجازه داده که ما عبادتش کنیم، اجازه داده که ما با همه بدیهایمان تکالیف را انجام دهیم، ما افضحنا ان قصرنا بعد هذه الموهبة الجلیلة فی الذکر؛ دیگر چقدر باید پلید و بد باشیم با اینکه آنقدر بد بودیم به ما اجازه داده این کار را کنیم، باز هم کوتاهی کنیم! آن طاهر مطهر طهر به ما اجازه داده که با همه این دنس و رجس بیاییم اجازه دادند بیاید، باز هم بی اعتنایی کنیم، و ما اخزانا بعد هذا التشریف ان اهملنا فی الطاعة؟ اگر در طاعت کوتاهی کنیم، فما اکرم السید و ما الأم العبید. چقدر بندگان پستی هستیم، (خودم را می گویم، دارم جمله ایشان را می خوانم خطابم به شما نیست)؛ چقدر این سید کریم است، چقدر این بنده لئیم و پلید است، و ما احلم الاله. چقدر این خدا صبور است، حلیم است، و ما اسفه العباد. چقدر این بندگان سفیه هستند، بعد می فرماید ما این انا جلیس من جالسنی را به گوش قلبمان شنیدیم، و قد ابکم عظمة هذا الابلاغ و التشریف کل لسان فی عالم الامکان و التکلیف عن الجواب؛ کدام زبان با این دعوت باقی می ماند که بخواهد جواب دهد؟ همه زبان ها کلال پیدا می کنند که خدای با آن عظمت… گنگ می شوند، در مقابل عظمتی که این دعوتی که می گوید، انا جلیس من جالسنی، زبان ها لال می شوند، ولو کان لکل نفس؛ اگر همه زبان های همه عالم را در کنار هم جمع می کردند و به بلیغ ترین بیان می خواستند جواب این دعوت را بدهند، امکان نداشت، چه برسد که بخواهیم تک تک جواب دهیم، و لو کان لکل نفس من المشرفین بهذا الخطاب انفس تمام العالمین و ارواح جمیع ذوی الارواح و بذلوها فی الجواب و فدوا بها لتعظیم هذا الخطاب، لما ادوا بذلک شیئا؛ قدرت جواب نداشتند، من حقوقه و شکر جزء من اجزاء نعمه و کیف للبطال اللئیم (اینها را آقا میرزا جواد آقا دارد می فرماید)؛ عمری را به بطالت گذراندیم، و الخسیس الذمیم؛ چطور می شود جواب دهد، ایشان ادامه می دهد، فیالله و الخطب البدیع و الشأن الفظیع؛ همینطور ادامه می دهد، بسیار مفصل است همه اش برای حال انسان عالی است که انسان را منقلب کند، فکما ان الشهر شهرک والعبد عبدک و رحمة رحمتک فالاعتصام بحبلک ایضا بتوفیقک. شما فرمودید: فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَي»، ما می گوییم اعتصام به این حبل هم فقط با توفیق خودت می شود. ما چکاره هستیم؟ این یعنی خدایا ما قبول کردیم، می دانیم که لایق نیستیم، اما مگر کرم تو تا حالا دائرمدار لیاقت ما بوده؟ هر چه دادی مگر با لیاقت بوده که به ما دادی؟ کجا لایق بودیم ما در دورانی به دنیا بیاییم که این دوران عزت مومنین باشد؟ که امروز روز جشن پیروزی مومنان بوده. کجا لایق بودیم در دولت اسلام و در عصر پیغمبر صلی الله علیه و آله به دنیا بیاییم؟ در دورانی باشیم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امام ما باشد؟ کجا لایق بودیم؟ مگر قبلش ما کاری کردیم که اینها را به ما اعطا کردی؟ این اعتصام به حبل را هم خودتان به ما عنایت کنید. راهمان بیندازید، منتظر راه افتادن ما نباشد، ما هیچ چیز نداریم، راهمان بیندازید، لان الخیر کله منک لا یوجد فی شیء سواک و این لنا الخیر ولا یوجد الا من عندک و این لنا النجاة و لاتستطاع الا بک فان اجابنا ایها الکریم، بعد اگر ما را اجابت کردی، عدلک و ردنا میزان حکمتک… ادامه می دهد و بسیار جانسوز است، بعد می گوید (زبان دلال است دیگر..) اگر جلالت گفت، اگر تو را هم بخواهم نجات دهم، پس چه کسی را به جهنم ببرم؟ و اما ظهور جلالک و محل عدلک و عقابک؛ اگر آن ها بخواهند ظهور پیدا کنند، بعد من هم جزء نجات پیدا کردگان باشم، جلال خدا کجا ظهور پیدا کند، می گوید اگر آن هم بخواهد ظهور پیدا کند، فیکفی له المعاندون. خدایا ما هر چه هستیم اهل عناد نیستیم، معاندین هستند، ظهور جلال تو هم در معاندین باشد، چرا ما را بگیرد؟ یک عده ای اوج عناد هستند، در افتادند، مقابله می کنند، اما ما با خدا سر جنگ نداریم، آن ها سر جنگ دارند. آن ها مظهر جلال تو شوند. فیکفی له المعاندون لحضرة کرمک والمتکبرون عن عبادتک فانک تجد من تعذبه غیری؛ تو می توانی برای عذابت کسی را که غیر من باشد، پیدا کنی و لا اجد من یرحمنی غیرک، اما من کس دیگری را غیر تو ندارم که بخواهد من را مورد رحمت قرار دهد. از همه چشم پوشیدیم، فما للمقرین المعترفین السائلین الداعین الراجین الوجلین المستحیین؛ ما اگر هم گناه می کنیم، حیا می کنیم و خجالت می کشیم، ما اهل حیا هستیم، عناد نداریم. می گوید همه اینها را داریم، ما در زبانمان اقرار داریم. می گوید ما للمقرین المعرفین و ظهور الجلال؟ ظهور جلال چرا اینجا؟ می گوید، اگرچه ما اهل عصیان هستیم، ولکنا نتوسل الیک باولیائک المطیعین؛ به اولیای اهل اطاعتت توسل می کنیم و آن ها را واسطه می کنیم. ما سیاه رو هستیم، اما آن ها نورانی هستند، قلوب ما مظلمه است، اما آن ها نستضیء من انوار عبادک العارفین بک؛ حب دنیا قلب ما را مریض کرده و عقول ما را هلاک کرده، لکن محبة احبائک ایضا قد احیاها؛ محبت دوستان تو هم دل ما را زنده می کند، بعد می گوید و ان ناقشنا عدلک فی ثبوت ولایتهم…؛ عدل تو بگوید تو این حرف ها را می زنی؟ تو داری می گویی من ولایت اولیای تو را دارم؟ تو کجا ولایت آن ها کجا؟ کدام رفتارت به ولایت آن ها می خورد؟ چقدر به آن ها چقدر شباهت داری؟ کجا حرف آن ها را اطاعت کردی؟ می گوید، اگر عدل تو با ما اینطور مناقشه کند، آن قدر هست که فلاشک فی ان اعدائک و اعدائهم انما یغضوننا بنسبة ولایتهم؛ خدایا دشمنان اولیائت ما را دوستان اولیایت می دانند، به خاطر اینکه ما را دوستان اولیایت می دانند، به خاطر این که ما را دوستان اولیایت می دانند با ما دشمنی می کنند، ما را تحریم می کنند، جنگ راه می اندازند، دنبال ضربه زدن هستند. این قدر که هست که دشمنان اولیایت ما را دوستان اولیایت می دانند، دیگر این که راست است! هیچ شباهتی نداریم.
روایت دارد که محمدبن مسلم با یکی دیگری وارد مجلسی برای شهادت وارد شدند، شهادت شیعیان را در آن دوره نمی پذیرفتند، بعد آن قاضی به محمد بن مسلم خطاب کرد، شما فاطمیون هستید و شهادت فاطمیون قبول نمی شود. محمد بن مسلم به گریه افتاد. گفت چرا گریه می کنی؟ دست بردار شهادتت قبول می شود. گفت گریه ام از این است که شما ما را به فاطمیون می شناسید، اما چه بویی از فاطمه در وجود ما است؟ ما با فاطمه سلام الله علیها چه نسبتی داریم؟ خدایا الان مملکت ما را به عنوان شیعه اهل بیت می شناسند، یک مملکت شیعه اهل بیت است که اسمش را به این عنوان می شناسند؛ اگرچه نه سیره، نه مرام، نه کارهایمان شباهت ندارد، اما دشمنان وهابیت استکبار و صهیونیست ها همه ما را به این عنوان می شناسند، همین که دشمنانت ما را به این اسم می شناسند، ما را جزء موالیان اینها قرار بده، رفتار ملک داعی را در این شب ها توفیق برای ما قرار بده. دیگر اعمال دیگری دارد که دوستان خودشان رجوع می کنند. حتما به المراقبات رجوع کنید.
یک نکته ای را مرحوم میرزا جواد آقا می فرماید (خطاب به ما نمی گوید اما من می خوانم..) ایشان می فرماید: «از بس که این سه ماه عظیم است، ینبغی لطلاب العلم، کسانی که همه وقت خود را در طلب علم می گذرانند، نه اینکه طلب علم هم برای اینها یک کاری است)، ان یزیدوا فیها جهة عباداته علی جهة تحصیل العلم»؛ کمی از جهادشان در علم را کم کنند، به جایش جهت عبادت را در این سه ماه بیشتر کنند، منتهی ما تا می گوییم می گویند، همان وقتی را که برای درس گذاشتیم، را کم کنیم؛ نه، آن برای کسی است که تمام وقتش برای این کار بود، برای ما آن اوقاتی را که فرصت داریم را در این ماه برای عبادت بگذرانیم. «و ان کان من تحصیل العلم ایضا من افضل من العبادات»[7] خودش عبادت است، اما در این سه ماه سعی کنیم، عبادت های عملی اینگونه هم داشته باشیم و در این ماه روز ولادت امیرالمومنین علیه السلام است، بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است، ایام البیض اعتکاف است و مناسب های دیگر؛ لذا به ما گفتند که خوب است که شروع آغاز به این ماه را با یک توبه آغاز کنیم؛ لذا دعا و نماز توبه که در ایام ماه ذی القعده است را در اول این ماه شروع کنیم که هم شب اول می شود هم می شود یکشنبه هایی که در آن ماه ذی القعده بود، حتی تکرارش مفید است.
یک کتابی هم ادب حضور اسرار ماه رجب از آقای فیاض بخش عزیز چاپ شده برای دوستان خوب جمع آوری کرده و دوستان اگر خواستند استفاده کنند. او کار خوبی کرده ، بعد دستورالعمل مرحوم قاضی را که در این سه ماه است را اینجا ذکر کرده سعی کرده از این چندماه نکات خوبی را بیاورد. امشب عذر می خواهیم که نشد حدیث عنوان بصری را در ادامه ارکان عبودیت در محضر دوستان باشیم، ان شاءالله جلسه آینده.
یکی از حضار: بهترین عمل در این ماه چیست؟
استاد: بهترین عمل در این ماه ترک گناه است که همان محاربه با خدا است، مرحوم قاضی، آیت الله پهلوانی، علامه طباطبایی فرمودند. همین ماه حرام است، انسان محاربه با خدا و جنگ با خدا را ترک کند، ترک گناه، توبه، توبه، توبه که مناسب با ترک گناه است.
یکی از حضار: ما که هنوز اول ماه هستیم چکار کنیم تا حضور در درگاه ربوبی را درک کنیم؟
استاد: همین کاری که حدیث داعی گفت. این حدیث داعی برای کسانی که اول و آخر کار هستند، یکی است که من اعتصم به وصل الی اگر کسی به این ماه چنگ زد، وصل الی.
یکی از حضار: چه کسانی می توانند به حظیرة القدس راه پیدا کنند؟
استاد: این را باید از اهلش بپرسید که رفتند اگر می گوییم حظیرة القدس، حظیره یعنی آنجا که حفاظ دارد، بعد هم آن طرفش قدس طهارت است. خب باید یک شباهتی باشد دیگر، یعنی از این حظر و مانع و حفاظ کسی نمی تواند عبور کند. قدس محض است مگر ملائکه نمی فرمایند: ﴿نَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[8]؛ پس هر چیزی که در وجود انسان با قدس منافات دارد…، ما می گوییم می خواهیم از حظیرة النجاسة خارج شویم الان بحثمان این است که با ترک گناه از این حظیرة النجاست خارج شویم، اما همت خوب است که انسان به حظیرة القدس حرکت کند، اما حظیرة القدس شباهت می خواهد. هر چیزی که بوی نجاست پلیدی رجس دهد، نباید در وجود باشد ، نه فقط در ظاهر، بلکه در مراتب نیت و درون انسان.
یکی از حضار: اینکه با خدا معامله کنیم که من فلان کار را انجام می دهم شما این را به من بده، کار درستی است؟
استاد: نه، کار درستی نیست ما چکاره ایم؟ روایت دارد که به من یاد ندهید که برایتان چکار کنم؟ بگذارید من خدایتان باشم، نه اینکه شما خدا باشید، آدم به خدا می گوید من بنده ام انجام می دهم، اگر تعیین کردیم به اندازه عقل خودمان تعیین کردیم ضرر کردیم یا سود کردیم؟ رفتیم پیش یک کریمی نمی دانیم او چقدر دارد؛ به او می گوییم 100 هزار تومان به ما بده، اما وقتی به کرم خودش گذاشتیم… من اعتصم به وصل الی؛ رسیدی پیش او… می گویند سلطان محمود غضنوی با عیاز بوده که سلطان محمود پول و زر و طلاو جواهر را در آن روزی که بار پیدا کرده بود، حالا همه طلا است ونمی توان گذشت؛ ریختند به جمع کردن، عیاز ایستاد و تکان نخور، گفتند، تو چرا جمع نمی کنی؟ گفت، من اصلش را دارم، برای چه رها کنم، بروم پیش او؟ می گوید، من اعتصم به وصل الی. آدم بگوید، خدایا من می آیم، ولی آن را بده! این آن را بده یعنی چه؟ آن را بده آبنبات میکی است. بچه عقلش به همین می رسد. ما هم همین هستیم. آبنبات میکیمان کمی بزرگ تر می شود، اما اگر به کرم خدا گذاشتیم کرم خداست دیگر.
ان شاءالله خدای سبحان ما را قدردان ایام دهه فجر قرار دهد، به برکت اولیای خودش ما را با تمام وجودمان وارد ماه رجب کند، چیزی از ما خارج نماند که اقبلت بکلی الیک[9]؛ خدایا با تمام وجود به سوی تو رو می کنیم، ما را بار بده، توفیق بده، ما را طاهر کن، توفیق توبه به ما بده، توفیق عمل صالح بده، توفیق اجابت ندای ملک داعی را بده، حیای نداعی را که بر ما شده، حیای ارتباط با او را به ما بده که این حیا باعث شود که دست ما در این مساله گرفته شود، خدایا توفیق ورود به ماه شعبان را به ما بده، ما را برای ورود به ماه رجب و ماه و شعبان و رمضان اهل بکن. خدایا ما را برای ادراک احیای شب های قدر اهل کن و بهترین تقدریاتی که برای اولیای خودت قرار می دهی برای ما هم قرار بده. شهدایی را که مظلومانه دیگر یادشان بر سر زبان ها نیست، در کنف اهل بیت عصمت و طهارت مهمان بگردان و زیر سایه آن ها قرار بده ، مقام امام شهدا را متعالی قرار بده، طول عمر با عزت و نفوذ کلمه به مقام معظم رهبری عطا بفرما، جمهوری اسلامی را از شر اشرار داخلی و بیرونی و استکبار و صهیونیست و وهابیت حفظ بفرما، خدایا عزت مومنان را در جهان ایجاد کن و نشان بده که ما ببینیم که پرچم توحید را به همراهی و در رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سراسر زمین به اهتزاز درآمده و ان شاءالله ما هم جزء کسانی باشیم که در این مسیر حرکت کردیم و همه وجودمان را در این کار سرمایه گذاری کردیم. خدایا گناهان ما را بیامرز و ما را طاهر کن و بر این ماه وارد بگردان. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
[2] . الکافي ، ج۲، ص۲۶۷، الوافي ، ج۵، ص۱۰۱۳، تفسير الصافي ، ج۵، ص۱۵۲، تفسير الصافي ، ج۵، ص۳۹۸، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۳۲۹، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۸۱۹، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۱۹۹، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۶۷، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۴۷، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۲۶۹، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۷۲۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۱۵۰، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۴، ص۵۵۵،، بحار الأنوار ، ج۶۰، ص۱۹۴، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۴۸، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۷۲۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۴، ص۵۵۵،
[6] . إقبال الأعمال ، ج۲، ص۶۲۸، بحار الأنوار ، ج۹۵، ص۳۷۷، مستدرك الوسائل ، ج۷، ص۵۳۵،
[7] . المراقبات، الميرزا جواد الملكي التبريزي، ج1، ص70-77
[9] . تفسير كنز الدقائق ، ج۱۲، ص۴۳۶، الصحیفة السجادیة ، ج۱، ص۱۳۴، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۱۳۳
در این مورد یک بازخورد بنویسید