جلسه 1079       23/07/1404

 

وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ ﴿20﴾

وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿21﴾

فرمودند به قرینه مقابله در این آیه، مرد حیثیت اولی‌اش تنتشرون است و زن حیثیت اولی‌اش لتسکنوا الیهاست.

برای کسب و زندگی پراکنده شدن و بعد برگشتن برای سکونت، ایشان فرمودند که نگاه الهی بر این قرار گرفته است که اگر نبود زن، و فقط مرد بود، رفتن و غلبه در کار بود، و برگشتن و سکونتی در کار نبود. اینکه مرد می‌رود ولی برمی‌گردد، به خاطر مودت و رحمت و سکونتی است که خدا در خانه برای مرد قرار داده است و لذا می‌بینید که هر جا دور هم که می‌رود برمی‌گردد. لذا مردانی که به این قید کمتر مقید هستند، به این برگشتن هم کمتر مقید هستند. حتی سر کار می‌بینید میلی به برگشتن به خانه گاهی ندارند. چون اشتغال و محبت و سکون و آرامشی در خانه اضافه بر آنچه در کار باشد ندارد لذا برگشتن هم برایش راحت نیست. سخت‌تر است.

 

لكن الله سبحانه خلق النساء و جهزهن بما يوجب أن يسكن إليهن الرجال و جعل بينهم مودة و رحمة فاجتذبن الرجال بالجمال و الدلال و المودة و الرحمة، فالنساء هن الركن الأول و العامل الجوهري للاجتماع الإنساني.

زن هم تکیه به مرد می‌دهد و قوام و سکون وجودی‌اش به مرد است، اما در نظام اجتماع، برگشت از انتشار بواسطه این مودت و محبت و سکونت شکل می‌گیرد.

و من هنا ما جعل الإسلام الاجتماع المنزلي و هو الازدواج هو الأصل في هذا الباب

اگر خانواده به سمت سستی برود، جامعه هم رو به سستی می‌رود.

اگر جامعه‌ای مثل جامعه‌ای که حضرت لوط به آن مبتلا شد، اگر رو به فساد می‌رود، حتما رو تلاشی می‌رود. خانواده سست شد، به همان نسبت جامعه سست می‌شود.

مرکز اجتماع خانواده است. مرکز خانواده هم سکونتی است که در خانه ایجاد می‌شود و مودت و مظهر این مودت زن است. تعبیر علامه این است.

قال تعالى: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏

از خانواده شروع کرد. زن و مرد خانواده را شکل می‌دهند. به دنبالش قبائل و شعوب شکل می‌گیرد که اجتماع است. پس آیا در قرآن آیه‌ای هست که بیان بکند اجتماع مبتنی بر خانواده است، این آیه به صراحت دلالت دارد که اجتماع به دنبال خانواده شکل می‌گیرد. در نظام تحلیل ذهنی اینطور هست. اما به عنوان نص قرآنی داریم بیان می‌کنیم.

من ذکر و انثی یعنی دو صنف مکمل و محتاج به هم که هر کدام به دیگری محتاج است و این احتیاج مکملیت را و شکل خانواده را شکل می‌دهد. منحصر به انسان هم نیست. در حیوان هم همین مسئله است. حتی در گیاه هم هست که من کل شیء خلقنا زوجین. این تکوین عالم است. هستی است. الان به دین کار ندارد تا اینجا. اما حکم دین مطابق این تکوین است. حکم دین مؤید و مکمل و مطابق این تکوین است.

ابن سینا بیانی دارد که اختلاف صورت‌ها و قیافه‌ها مبتنی بر قوه خیال است. هر موجودی که قوه خیالش قوی‌تر است، کثرت اختلاف‌های صورت‌هایشان بیشتر است. چون قوه خیال در انسان هست، نطفه‌ای که از این قوه خیال که صورتگری می‌کند، صورت‌ها را ذخیره می‌کند، صورت‌ها را مرور می‌کند، این قوه خیال که قوی می‌شود، کثرت شکلها و قیافه‌ها به دنبالش ایجاد می‌شود. چون انسان بین همه موجودات قوه خیالش قوی‌تر است، کثرت نوع در افرادش در انسان از همه بیشتر است.

موجودات دیگر تفاوت دارند، اما به مقدار قدرت خیال این تفاوت هست. در حیوانات که قوت خیال هست، تفاوت هست، اما به مقدار شدتش تفاوت‌هایشان بیشتر است و چون انسان در این مسئله بارز است قوه خیالش، تفاوت‌ها شدیدتر است. لذا صورت‌ها و قیافه‌ها خیلی متفاوت‌تر از موجودات دیگر است.

ما گاهی فکر می‌کنیم موجودات دیگر هم مثل ما متفاوت هستند ولی ما تشخیص نمی‌دهیم.

قاعده‌ای که ابن سینا می‌فرماید سازگار است. ترکیب صورت‌ها در رشد نطفه خیلی آثار دارد. روایات هم مؤید مسئله است. می‌گویند در نزدیکی صورت دیگری را در ذهن نداشته باشید. یا می‌گویند از محاسن فرزند این است که شبیه پدر باشد. یعنی پدر صورت دیگری در ذهن نداشته، یا خیالش اینور و آنور نبوده است. پراکندگی خیال یا تجمع خیال آثار دارد.

وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ‏: «الحجرات: 13»، فبدأ بأمر ازدواج الذكر و الأنثى‏

______________________________

(1) سورة النور: 50

(2) سورة الكهف: 49.

الميزان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 217

و ظهور التناسل بذلك ثم بنى عليه الاجتماع الكبير المتكون من الشعوب و القبائل.

و من ذيل الآية يظهر أن التفضيل المذكور في قوله: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ الآية، إنما هو تفضيل في التجهيز بما ينتظم به أمر الحياة الدنيوية أعني المعاش أحسن تنظيم،

فضیلت مرد بر زن که باعث می‌شود قوّام باشد، عرض کردیم وجه تفضیل مرد بر زن عقل معاش است نه عقل معاد.

و يصلح به حال المجتمع إصلاحا جيدا، و ليس المراد به الكرامة التي هي الفضيلة الحقيقية في الإسلام و هي القربى و الزلفى من الله سبحانه فإن الإسلام لا يعبأ بشي‏ء من الزيادات الجسمانية التي لا يستفاد منها إلا للحياة المادية و إنما هي وسائل يتوسل بها لما عند الله.

سبیلی که مرد می‌رود ممکن است با سبیلی که زن می‌رود متفاوت باشد. یکی از راه ایجاد سکونت و حسن تبعل باشد، یکی از راه انتشار و کسب روزی.

اما این دو سبیل می‌رسد به یک صراط که در آن صراط هر دو … ان اکرمکم عند الله اتقیکم. هر کسی در مسیرش تقوی را رعایت کرد وارد صراط می‌شود و به خدا نزدیک می‌شود.

صراطشان متفاوت نیست. اما سبیل و راه فرعی که این‌ها را به راه اصلی می‌رساند، متفاوت است.

در پاسخ: برای شکل گیری اجتماع و خانواده، یکی باید حال فاعلیت داشته باشد و یکی انفعال، یکی حال امر داشته باشد و یکی حال تبعیت. لذا یکی قوّام بر دیگری است.

نحو تبعیت و نحو متبوع بودن، دو نحو قرب است. سبب می‌شود با هم حرکت بکنند. یک نفر می‌شوند.

اینکه ذریه ملحق می‌شوند به خاطر این است که شدت وحدت ایجاد شده و این شدت وحدت این‌ها را در آخرت به هم ملحق می‌کنند.

-می‌شود کسی رکن جوهری باشد ولی تابع باشد؟

بله. رکن جوهری به معنای قبول است. اگر هر دو فاعلیت بودند، همدیگر را دفع می‌کردند. اینکه این فاعلیت دارد به شریطی که مقبولیت باشد، جمع صورت می‌گیرد.

-چرا یکی را رکن می‌گیرید؟

یکی را مظهر تنتشرون قرار دادیم، یکی را مظهر مودت و سکونت. آنی که مظهر مودت و سکونت است جمع است. آنی که مظهر تنتشرون است… . به جهت قوام بودن، مردم مقدم است. اما نسبت به جهت اجتماع، زن رکن جوهری است.

رکن انتشار مرد است، رکن اجتماع و سکونت زن است.

اکتفاء مرد به مرد و زن به زن که در غرب الان دارند انجام می‌دهند قطعا به اجتماع منجر نمی‌شود. و ما کید الکافرین الا فی ضلال. حتما به نتیجه نمی‌رسد.

راه این است که تنتشرون سر جایش باشد. حتی اگر در جامعه‌ای نقش را عوض بکنند، زن را به تنتشرون بکشانند، نه در فرض اضطرار، به صورت اختیار و عادت و فرهنگ زن را به تنتشرون بکشانند و مرد را به تسکنوا بکشانند، این هم قوام پیدا نمی‌کند. چون خصوصیت غالب اولی این نیست. حالت دلال و مودت و رحمت و … در این رابطه شکل نمی‌گیرد. زنی که خسته از بیرون بیاید، مرد دلربایی‌اش فایده ندارد. در موارد شاذ  عیب ندارد، چون این قوه در مرد هم هست. اما نظام اجتماع به صورتی است که این دو باید نقش خودشان را ایفاء بکنند. هر چقدر این نقش درست‌تر ایفاء بشود، نتیجه بهتر محقق می‌شود.

در انتشار نقش اولی مربوط به مردم است. در اجتماع نقش اولی مربوط به زن است.

قوامیت رجال نسبت به نساء در انتشار است.

فقد تحصل من جميع ما قدمنا أن الرجال فضلوا على النساء بروح التعقل الذي أوجب تفاوتا في أمر الإرث و ما يشبهه لكنها فضيلة بمعنى الزيادة و أما الفضيلة بمعنى الكرامة التي يعتني بشأنها الإسلام فهي التقوى أينما كانت.

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿13﴾

در عقل معاش مرد فضیلت دارد و در احساس و عاطفه زن فضیلت دارد.

-عقل معاد چیست؟

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان.

اگر زن حسن تبعل و آنچه بر عهده‌اش است را درست انجام بدهد، عقل معادش کامل است.

مردی آمد نزد یکی از معصومین، خیلی از خانمش تعریف کرد، بدرقه می‌کند، اگر پول نداریم می‌گوید ما تحمل می‌کنیم، به سختی نیوفتی و … .

حضرت فرمودند این از کارگزاران خداست در خانه تو. در نظام وجودی کامل است.

حسن تبعل و کاد علی عیاله، دو سبیل است.

 

در پاسخ: اینکه خداوند دو زن را مثل برای اهل ایمان قرار داد و دو زن را مثل برای اهل کفر قرار داد، یعنی زن‌ها هم اقتضاء هدایت نسبت به مردان را دارند. اینطور نیست که بگوییم در نظام عقل عملی مرد‌ها قوی ترند از زن‌ها. در امور عملی که حضرت آسیه از همسرش تبعیت نمی‌کرد و نباید می‌کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *