جلسه 48
سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلا
در محضر آیه 12 سوره فتح هستیم. در این آیه شریفه میفرماید
بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً ﴿12﴾
این آیه شریفه که باز حقیقت درونی منافقان را دارد آشکار میکند، خدای سبحان در قرآن کریم یک داعیهای دارد که در بسیاری از جاها ما فی الضمیر منافقین را آشکار بکند. با اینکه مدارای با منافقین یک امر دائمی بود که مدارا میکردند تا وقتی آنها به محاربه برخیزند، مدارای پیغمبر با آنها بود، اما یک چیز جالبی که در تمام اینها دیده میشود، حرفها و کارهای این ها را خدای سبحان رسوا کرده است. درست است که خیلی اوقات شخص خاصی یا اشخاصی مقصود نبودند. اما آنچه جریان و خط فکری منافقین است را رسوا کرده است. این جریان شناسی خط فکری منافقین مهمتر از خود اشخاص منافقین است. چون اشخاص منافقین میآیند و میروند. اما جریان فکری ماندگار و باقی است. لذا شناختن او شناساندن او مهم است. ما باید خط فکری نفاق را به عنوان یک جریان مهمی که همیشه ضربهاش از شرک و کفر و از دشمنان استکباری شدیدتر بوده است بشناسیم. در هر دورهای ما نگاه میکنیم جریان نفاق تاثیرگذارترین نیروها در بین مؤمنان بوده از جهت شکستی که بر مومنان ایجاد شده است. لذا خدا هم داعیه دارد در جاهای مختلف خط فکری و جریان فکری اینها را آشکار کند.
#اهمیت_شناخت_جریان_نفاق
#شناخت_جریان_نفاق_مهمتر_از_شناخت_منافقین
در آیه قبل اینها حرفهایی میزدند که قلبشان با زبانشان یکی نبود. خدای سبحان نشان داد آنهایی که به عنوان عذر آوردند، خدا فرمود نه، شما ترس داشتید. یعنی یکی از معیارهای اصلی که در جریان منافقین قابل شناسایی است و همیشه بروز میدهند در لحظات حساس، اینها غائبند. حتی اگر حاضر میشوند، تعجب است در تاریخ اسلام که نقل شده است، بعضیها که خیلی سر و صدا در شجاعت داشتند، در تاریخ اسلام وقتی رد اینها را میبینید نه کسی از مشرکین به دست اینها کشته شده است و نه زخمی از مشرکین در جنگها به اینها وارد شده است. یعنی نه زخم میخوردند و نه به کسی زخمی زدند و جراحتی یا قتلی. هیچ! یعنی کأن در صحنه هم بودند جوری خودشان را جا سازی میکردند که جای خطرناک نباشند. نه کسی مقابلشان باشد… روی این کار کرده باشند. جریان خطر و ترس همیشه اینطور نبود که نروند. گاهی میرفتند. چون لازم داشتند. باید نشان میدادند که هستند. اما رفتنشان هم بی خطر بود برای دشمن. جوری واقع میشدند در نگاه و جایگاهشان که نمیبینید کسی به دست اینها مجروح شده باشد، یا کشته شده باشد یا اینها در جایی باشند که زخمی خورده باشند.
خدا رحمت کند آیت الله احمدی میانجی را، ایشان میفرمودند عجیب است که هر چه آدم میگردد، هیچ چیزی نسبت به اینها پیدا نمیشود. بودند در جنگها، اما هیچی برایشان ثبت نشده است. نمیگوییم پشتیبانی بودند، در معرض نبودند. نه. خودشان را در خط مقدم همیشه احساس میکردند و ادعایشان این بوده که همیشه در خط مقدم بودند. بعد از جنگها هم اینها پزش را میدادند که ما بودیم. پز را اینها میدادند اما جراحت را دیگران میخوردند. اگر سختی بوده مربوط به دیگران بوده است. اینها سختی ندیدند.
این هم یکی از نکات مهم است که خدا جریان شناسی نفاق را برای ما بیان کرده است. زیرا اشخاص جابجا میشوند اما جریانات باقی میمانند.
#منافقین_حرفهای
#سیره_منافقین_حرفهای
سیقول لک المخلفون من الاعراب، عرض شد کسانی را که تخلف کردند، همه را، چه شهرنشینها و چه غیر شهرنشینها را تعبیر به اعراب کرد که اینها بادیه نشینی هستند که خیلی برایشان این مسائل مطرح نبوده، تا خود این یک ضد ارزش بشود. ملاک را دوری و نزدیکی به شهر نگرفته است، ملاک را دوری و نزدیکی به اطاعت رسول گرفته است. آنهایی که مطیع بودند اعراب نبودند، آنهایی که مطیع نبودند، اعراب بودند. مثل شرق و غرب که امروز میگویند شرق و غرب فکری داریم، ممکن است کسی در شرق باشد اما فکرش کاملا غربی باشد، این نگاه جغرافیایی فقط نیست، جغرافیای فکری است. اینجا هم در نظام جغرافیای فکری منافقین همه اینها را اعرابی میداند که کأن هیچ خبری ندارند. منتها اعراب فکر هم ندارند، قدرت فکر هم نداشتند، اینها با شعور این کار را کردند. ولی اینها را ملحق کرده است به آنها.
#اعرابی_و_شهرنشین_بودن_از_منظر_قرآن
در این آیه میفرماید
بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَداً
شما در محاسبات و دستگاه محاسباتی تان رسیدید به این و یقین کردید که دیگر پیغمبر و مومنان با رفتن به حدیبیه برگشتی برایشان نیست و به خاطر همین خودتان را بعد از این پاسخگو نمیدیدید که رسوا بشود حرف هایتان و مجبور بشوید بخواهید چاره جویی بکنید که چه عذری بیاورید. میگفتید اینها که برنمیگردند. تازه آن موقع میگفتند ما راست گفتیم ما درستتر فکر کردیم. ما بهتر فهمیدیم. خودمان را به هلاکت نینداختیم.
تعبیر ظننتم هم آمده است. یعنی علم اینها چون کم شعورند، ملحق شدهاند به این، علمشان هم ظن است. نمیفرماید علمتم. همه اینها به عنوان ظن است. چون باطل است، وهم است، در آیات قبل هم داشتیم
وَ يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ
اینها گمانشان غلط بود. یعنی علم اینها را همه را ملحق کرده است به ظن و گمان و برای اینها علمی قائل نیست.
مبدئیتش را میفرماید الظانین بالله ظن السوء. اینها ظن سوء و بد به خدا داشتند. بقیه بهانه است.
#علم_نبودن_امور_باطل_و_وهمی
#ظنی_بودن_امور_باطل_و_وهمی
اینجا میفرماید
وَ زُيِّنَ ذٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ
این را شیطان هم در قلب شما تزیین کرد. آن هم فی قلوبکم. یعنی از درون شما جریان نفاق تا قلب شما نفوذ کرده است. فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا است. بعضی گفتهاند زین فاعلش خدا هم میتواند باشد جزاءً. یعنی اینها حرکت کردند، مثل فی قلوبهم مرض، فزادهم الله مرضا. جزاءً خدا هم رهایشان کرد تا مرضشان مضاعف بشود.
اینجا هم چون میفرماید اینها ظن غلط داشتند، زین ذلک فی قلوبکم. خدا هم رها کرد شما را تا هی این پرورش پیدا کند در دلتان و زین ذلک.
البته اگر هم به شیطان نسبت داده شود مانعی ندارد به این جهت که بالاخره هر فعلی در عالم محقق بشود لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. به خدا منسوب است. قل کل من عند الله.
اما متعارف این است که این زین به شیطان نسبت داده شود که فاعل نزدیک باشد.
تعبیر فی قلوبکم نشان میدهد رسوخ پیدا کرد. یعنی وقتی به قلب میرسد غیر از فعل ظاهری است.
وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ
همان تعبیر الظانین بالله ظن السوء. به خدا سوء ظن پیدا کردید. ظننتم ظن السوء یعنی اینها باورشان این بود که خدا اینها را رها کرده است. خدا اینها را نصرت نمیکند. رها هستند. خودشان هستند و خودشان. نگاهشان اینطوری بود. چون باور به خدا نداشتند. باور به قدرت خدا نداشتند. محاسباتشان و دستگاهشان همین دستگاه عادی بود.
ما اگر در نظام اسلامیمان از ابتدای انقلاب نگاهمان فقط به محاسبات عادی بود، نه انقلاب پیروز میشد، نه دفاع مقدس پیروز میشد، نه جریان دفاع از حرم امکان پذیر بود، نه مسائل بعدی که تا امروز هست. البته در عین اینکه باید نگاه دستگاه محاسباتی ما به اینکه لله جنود السماوات و الارض است باشد، این منافات با اینکه انسانها در این دستگاه رشد کنند و تابعیت از ولی برایشان محقق بشود ندارد. هر چقدر این تبعیت از ولی در وجود حاکمیت الهی قویتر بشود، مردم پای کار بهتر بایستند، قطعا نصرت الهی بیشتر نازل میشود، امر الهی با زبان ولیاش برای ما آشکار میشود. لذا باید به دنبال تحقق امر ولی باشیم.
#تبعیت_از_ولی_و_حسن_ظن_به_خدا
وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً ﴿12﴾
چون اینطوری بود شما هالک هستید. یعنی اگر کسی در دستگاه محاسباتیاش خدا را ندید هلاکت به دنبالش قطعی است. خدا رهایش میکند. مومن باید حرکتش الهی باشد. به امر باشد. نه به اینکه ذوق و سلیقه من چی میخواهد و چی تشخیص میدهد.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را، میفرمودند این همه ما با آیات و روایات و احکام الهی مأنوس میشویم، باید یک ذوق الهی در وجودمان شکل بگیرد که انسان احساس میکند خدای سبحان اوامرش چگونه است، این حشر و نشر زیاد یک ذوق باید برای انسان ایجاد بکند. نه استحسان. این ذوق یعنی یک جوشش درونی در ارتباط با خدا برای انسان باید ایجاد بشود.
إنشاءالله خدای سبحان ما را در اطاعت اوامر خودش موفقتر از گذشته قرار بدهد تا ظنمان به خدا تبدیل به علم بشود. و علممان به خدا علم به بهترین حال باشد. نصرت را ببینیم. اگر آنچه تا به حال محقق شده را باور کنیم، نصرتها پی در پی بوده است. آنجاها هم که شکست بوده حقیقتش نصرت بود.
#هلاکت_نتیجه_محاسبات_غیر_الهی
ما شاید جریان قطعنامه 598 که در انتهای جنگ ما با صدام خائن بود، با اینکه امام با عنوان جام زهر تلقی کردند، اما خدای سبحان همان را که به امر الهی و به عنوان اینکه این نتیجهای است که امروز باید اینگونه باشد و امام این را با همه سختی اش قبول کرد، اما تبدیل کرد خدای سبحان به یک پیروزی که دشمن ما نابود شد، اما ما باقی ماندیم. آنی که احساس قدرت میکرد نابود شد، نابودیاش هم به صورت کنتم قوما بورا، هلاکتی که هیچ اثرش ازش باقی نماند جز نفرین و ناله علیه او، اما عزت برای ما باقی ماند، چون نگاه نگاه الهی بود. دنبال این باشیم که رابطهمان را با خدا در روابط اجتماعی مان، تشخیصهایمان، عملهایمان، بیش از گذشته قرار بدهیم تا خدای سبحان نصرت بکند و فتح قرار بدهد نه اینکه قوم بور و هالک باشیم.
#عمل_به_وظیفه_با_نگاه_الهی_و_در_پی_آمدن_نصرت_الهی
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
-جریان نفاق قوی که همراه بودند با پیغمبر در جریان حدیبیه.
عرض کردم.
-این آیات راجع به آنهایی است که نرفتند.
بله. عرض کردم که اینها که نرفتند منافقین عادی بودند. آنهایی که رفتند منافقین حرفهای بودند. همیشه هم در صحنههای جنگ حاضر بودند. منتها همه آنهایی که بیعت کردند، آیا خدا ازشان راضی شد؟ نه.
منافقین حرفهای آینده نگریشان بیش از این حرفها بود. دقتهایشان بیش از این حرفها بود. منتها عجیب است که در هیچ کدام از جاهایی که نقل شده اینها آسیب ندیدند. کسی به دستشان کشته نشده.
بعضی بزرگان میگویند که چرا در قرآن در کنار نفاق فی قلوبهم مرض آمده است. بعضی بزرگواران مثل علامه طباطبایی نظرشان این است که فی قلوبهم مرض خفیفتر از نفاق است. ولی بعضی دیگر قائلند که فی قلوبهم مرض اشد از کسانی است که نفاق دارند.
لذا گاهی میفرماید مومنین، مشرکین، منافقین، فی قلوبهم مرض. چهار دسته در عرض هم میآورد. این نگاهی که بنده به نظرم میآید با توجه به آیات مختلف، فی قلوبهم مرض اشد از نفاق است. لذا این منافقین حرفهای داخل در فی قلوبهم مرض باشند. در قلبشان مرض وارد شده است. یعنی عمیق است. آن هم مریضی ساده نیست که زائل شدنی باشد. یک مریضی ماندگار است. قلب که مریض شد، مثل طبع بر قلب است.
#منافقین_و_الذین_فی_قلوبهم_مرض
#الذین_فی_قلوبهم_مرض