سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلا
إنشاءالله پرچم توحید بر سراسر عالم به اهتزاز در بیاید و همه مومنها و همه انسانها به طاعت کامل خدای سبحان در بیایند. ما إنشاءالله آن روز را ببینیم و رضایت آسمانیان و زمینیان از این حاکمیت الهی را با همهمان با چشمانمان ببینیم.
در محضر آیه 11 سوره فتح هستیم. این آیه بیان کسانی است که تخلف کردند در رفتن و همراهی با پیغمبر. اینها خودشان دو دسته بودند. اما اینجا بیشتر دسته اول مقصود است. اینها از ابتدا چون تحلیلشان این بود که این حرکت یک حرکت عاقلانهای نیست، که پیغمبر با عدهای راه بیوفتند بروند به سمت مکه آن هم با یک سلاح ساده، یک شمشیر همراه، نه نیزه و سپر و تجهیزات کامل. با یک سلاح سفری شمشیر که مرسوم بوده همراه افراد بوده همیشه، بروند در دل دشمن. نه جای دیگری. بروند در دل دشمن خونی که بارها با هم جنگ داشتند، جنگ بدر بوده است، جنگ احد بوده، مقابلهها بوده است. دشمن از خدا میخواهد که اینها بیایند و اینها را قتل عام بکنند. نگاه اینها این بود که اینها با دست خودشان دارند میروند که قتل عام بشوند. و چون این تحلیل را داشتند مجاز میدانستند خودشان را که نروند.
نگاه نکردند که کی دارد امر میکند. یک موقع چند نفر هستیم در عرض هم، به دو تحلیل جدا میرسیم. یکی میگوید لازم است برویم، یکی میگوید شرایط رفتن نیست.
میگوید تو اگر به این نتیجه نرسیدی نیا. اما یک موقع پیغمبر اکرم است که امر میکند حرکت کنید. اینجا عقل من و تحلیل من در قبال تحلیل پیغمبر قرار نمیگیرد که بگویم من به این نتیجه رسیدم لذا من حرکت نمیکنم. آنجایی که ولی و کسی که صاحب اختیار من است، صاحب رای من است حکمی بکند، تبعیت لازم است. محاسبه بکن، فکر بکن، کسی نمیگوید اینها را نداشته باش، اما وقتی حرکت صورت میگیرد تابع باش. این منافی با تعقل و حساب و کتاب نیست. خواستی هم بگو به پیغمبر. نه اینکه بخواهی تصمیم پیغمبر را عوض کنی. چون علم تو با علم او … اما وقتی حضرت قصد و عزم میکند برای حرکت همه باید تابع باشند با هر تحلیلی که دارند. تازه اگر کسی آنجا دید تحلیلش با تحلیل پیغمبر یکی است، خوشا به حالش که توانسته است در عرصه تفکرش هم برسد به افق پیغمبر که همانطوری که او رسید ما هم ببینیم همانطور رسیدیم.
حتی اگر مخالف هم شد، عیبی ندارد. این یک نقصانی هست. اما گناهی نکرده است در این، ولی باید تبعیت بکند. نباید تخلف بکند.
#لزوم_تبعیت_از_ولی_با_وجود_سوال_در_نظام_علمی
حالا آیه را ببینیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً ﴿11﴾
پیغمبر در حالی که داشت برمیگشت از حدیبیه و اینها دیدند همه تحلیلهایی که کردند غلط بوده، فکر میکردند اینها دارند میروند خودشان را به کشتن بدهند و حتما برگشتی برایشان در کار نیست، دیدند خیلی هم با سرافرازی دارند برمیگردند. با خوشی دارند برمیگردند. با صلح حدیبیه و نزول سوره فتح که انا فتحنا لک فتحا مبینا که قبل از ورود به مدینه بود دارند برمیگردند. برای اینها خیلی سخت شد. چی بگویند حالا؟ اینها گفتند ما نمیرویم. پیغمبر میرود با آنها کشته میشوند، جوابی نمیخواهد به کسی پس بدهیم. کسی نیست که جواب پس بدهیم. تازه بعدش میگوییم دیدی ما نرفتیم ماندیم. یک دیدی هم اینطوری میگوییم.
اما اینها رفتند و برگشتند، با خوشی و خرمی و بدون هیچ جرح و مشکلی هم برگشتند. حالا باید جواب پس بدهند به پیغمبر که چرا ما نیامدیم. دارند با خودشان حرف و حدیث میکنند که چه بگوییم.
از آن طرف هم خدا اینها را رسوا کرد پیش پیغمبر که پیغمبر، تو الان میرسی مدینه اینها میخواهند بیایند پیش تو اینها را بگویند، بدان که دروغ میگویند. خیلی برای آدم سخت میشود که خدا رسوا کرده باشد. خدا آدم را رسوا کرده باشد آبرویی برای آدم باقی نمیماند. نمیشود بگویی دروغ است، نمیشود بگویی از کجا میگویی این را، وحی الهی است، آیه است. نه فقط آن روز، تا امروز هر کسی سرگذشت اینها را میخواند میفهمد که اینها دروغ گفتند. چقدر رسوایی است. چون کاری که کردند خیلی زشت بود خدا هم پرچم رسواییشان را بلند کرد تا الی یوم القیامة برافراشته بماند تا کسی اینطوری نگاه نکند دیگر، با این تحلیل مقابله نکند با امر ولی اش.
#رسوایی_از_جانب_الهی_در_پی_عمل_غلط_و_توجیه_آن
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ
زود باشد که وقتی تو برمیگردی، آنهایی که تخلف کردند از آمدن با شما، یا آنها که نیامدند و آنجا ماندند، عیبی ندارد، چه تخلف از امر باشد، چه آنهایی که ماندند معنا بکنیم.
آن هم من الاعراب. تعبیر خیلی گزنده است برای آنها. اعراب یعنی کسی که فرهنگ و تمدن و شعور و تفکر ندارد. اینها کسانی نبودند که بیابان نشین باشند که نرفته باشند. شهرنشینها هم یک سریشان نرفتند. میفرماید هر کسی که نیامد، نگاهش و تفکرش اعرابی است و بیابانی است. یعنی تفکر شهری ندارد. تمدن آنجایی است که وقتی میبیند پیغمبر عقل کل است، تبعیت بکند. هر کسی اینجا تخلف بکند، از تمدن دور است. چقدر تعبیر زیباست.
سیقول لک المخلفون من الاعراب، اینها اعراب هستند، بادیه نشین هستند، غیر متمدن هستند. نمیخواهد بگوید کسی روستایی است بادیه نشین و بی تمدن است. میخواهد بگوید کسی که در شهر هم هست تفکرش تفکر غلط است، بادیه نشین است، روستایی است، دور از شهر است. اگر کسی در روستاست اما تفکرش صحیح است، تابع است، این فرهنگ و تمدن دارد. پس ملاک تمدن و عدم تمدن آن تفکر صحیح است. نه مکان دور و نزدیک که این هم خودش یک حرف خیلی زیبایی است.
#اعرابی_و_شهرنشین_بودن_از_منظر_قرآن
اینها چی میگویند؟
شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا
ما میخواستیم بیاییم، اما چکار کنیم؟ اموالمان بی سرپرست بود، باغاتمان را کسی نبود بهش بسپاریم. نمیدانستیم مال التجارةمان را به کی بدهیم. همچنین خانواده هایمان. بالاخره خانوادههای ما حریم ما هستند، و ما کسی نداشتیم اینها را بپساریم که امین باشد. شغلتنا اموالنا و اهلونا، اموال ما و خانوادههای ما ما را مجبور کرد بمانیم.
فَاسْتَغْفِرْ لَنَا
عذرخواهی نکردند. نگفتند اشتباه کردیم. دقت بکنید کلام چقدر متفاوت است؟
یکبار طرف میآید میگوید ما اشتباه کردیم نیامدیم. یکبار میگوید عذر داشتیم در نیامدن. اما محروم شدیم از عبادتی که آمدن با شما بود. استغفار بکنید که این محرومیتمان جبران بشود. نه اینکه نیامدیم کار غلطی کردیم. شغلتنا اموالنا و اهلونا، یعنی این را درست میدانند. لذا اینکه میگویند فاستغفرلنا یعنی به لحاظ محرومیتی که پیش آمد برای ما طلب استغفار بکن. این را کی دارد میگوید؟ خدا دارد به پیغمبر میفرماید که پیغمبر، تو برسی به مدینه اینها میآیند جلو تو اینطور میگویند. نه اینکه نقل کلام آنها را بکند. دارد نقل میکند که اگر تو رفتی رسیدی مدینه، تا برسی مدینه، اینها اینطوری میآیند جلویت عذرخواهی میکنند.
يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ
خداوند بلافاصله میفرماید همین مقدار که دارند میگویند شغلتنا اموالنا و اهلونا دروغ میگویند. نه اموالشان مانع بود، نه اهلشان مانع بود، بلکه اینها میترسیدند بیایند. ترسشان مانع بود. منتها دارند دنبال یک محملی میگردند که پیش بقیه مجوزی باشد برایشان. در هر جایی که شرایط سخت میشود انسان دنبال محملی هست که این را درست بکند.
یقولون بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم، اینها اعتقاد اینطوری نداشتند. اگر همین هم بود، باز میتوانست تخفیف داشته باشد. اما آدم یک کار غلطی بکند، بعد برای توجیه آن یک حرف غلط و دروغ دیگری را هم بگوید. این خیلی بد است. آن هم پیش پیغمبر خدا. این باعث شد خدا رسوایشان کرد. و اگرنه اگر شغلتنا اموالنا و اهلونا راست بود، خدا رسوای عالمشان نمیکرد. چون این راست نبود، آمدند پیش پیغمبر یک دروغ دیگری غیر از کار غلط قبلیشان بگویند، باعث شد خدا رسوایشان بکند. لذا سعی کنیم در درگاه الهی اگر غلطی انجام میدهیم، عذرخواه باشیم نه توجیه غلطمان را با یک دروغ و غلط دیگری بکنیم. این خطرناک است. ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ، آدم به تکذیب خدا میرسد. از یک عمل بد به تکذیب الهی میرسد.
#لزوم_توبه_و_پشیمانی_از_عمل_غلط_و_پرهیز_از_توجیه
بعد جواب پیغمبر است که اگر رفتی بهشان اینطور جواب بده.
إنشاءالله در جلسه آینده در محضرش خواهیم بود.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
-فاستغفر لنا که ظاهرش بد نیست.
فاستغفر لنا از محرومیتشان میگویند نه از نرفتنشان. اگر از نرفتن بود، یعنی ببخشید، عذرخواهی میکنیم، ما اشتباهی کردیم… این را نمیخواهند بگویند. فاستغفر لنا یعنی محروم شدیم از آمدن به آنجا. و الا کارمان درست بوده است. چون اینطوری است غلط است. و الا استغفار که خوب است.
-همان نکتهای که قرآن میگوید که اگر میخواهید استغفار بکنید بیایید پیش پیغمبر
اما اینها آمدند به دروغ… در عین اینکه کار خودشان را صحیح میدانند، از محرومیتشان میگویند استغفار کن. این غلط است. هر چیزی که با استغفار برداشته نمیشود. اینها تخلف کردند. تخلف عذرخواهی میخواهد. اول میگویند شغلتنا اموالنا و اهلونا، یعنی درست انجام دادیم. اما در عین حال نتوانستیم بیاییم. یعنی کارشان را درست میدانند. استغفار در اینجا بی معنی است. یعنی استغفار فقط یک بهانه است، نه استغفار حقیقی.
غیر از اینکه خدا میفرماید دروغ میگویند.
-اینکه محاسبهشان غلط بود، به ظاهر که درست بود.
به شرطی که امر پیغمبر نبوده باشد.
-نباید توجیه بشوند.
لزومی ندارد. وقتی امر پیغمبر است، اینها باور دارند که و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما، یا من یطع الرسول فقد اطاع الله، اطیعوا الله و اطیعوا الرسول. اطاعت اینجا مطلق است. لزومی ندارد ملاک را بدانند. لزومی ندارد که حکمت و علت را بدانند. اگر اینطور بگویید باید بگویید هر امری که پیغمبر میکند باید اول علت و حکمتش را بگوید، بعد اینها اگر دیدند درست است، به خاطر درست بودن علت و حکمت کار را انجام بدهند. نه. به خاطر امر پیغمبر باید این کار را میکردند. پیغمبر در خواب دیده بود و آن خواب را برایشان گفته بود. در آیات آخر میآید که پیغمبر دیده بود که با سرهای تراشیده وارد کعبه میشوند.
در ادامه میفرماید که اینها باور نداشتند به خدا. اینها ظن و گمان سوء به خدا داشتند. فقط یک کار غلط عملی نبود. از کفر در وجود اینها نشأت میگرفت.