(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) وَ (صَلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ). (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنِ الدَّائِمَ أَعْدَاءَهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ).
در محضر بحثی بودیم که به مستندسازی فرمایش [آقا] در رابطه با آیات و روایات که [ایشان] سرمایهگذاری برای تولید نامگذاری [کرده بودند] و به مناسبت آیهای که رسیده بودیم در سوره نساء که تناسب با این بحث داشت، از قبل از عید در محضرش بودیم و بعد قصد گسترش بیشتر آیه را داشتیم تا انشاءالله یک نگاهی اصلاً به مسئله اقتصادی نه به عنوان دقیق جزئیات و فروعات مباحث اقتصادی که کار ما نیست، بلکه از منظر کلان نگاه الهی به بحث اقتصاد، یک نگاهی به مسئله، آن هم خود مسئله پول و گنج و سرمایه، یک نگاه کلان کلی ارزشی فقط، نه نگاه حالا خیلی جزئی و کاربردی دقیق، آنجور نه چون کار ما نیست و یک مسئله به هم پیچیده و وابستهای است که باید عالمان فن آن را خلاصه بیشتر به اصطلاح گفتگو بکنند.
آیه کنز و تلاش برای محدود کردن شمول آن
در ضمن آیاتی که قرار بود در این بحث به عنوان شاهد بحث و مبدأ بحث مطرح بشوند، آیه کنز مطرح شد که (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ (ای کسانی که ایمان آوردهاید، بسیاری از عالمان یهود و راهبان نصاری اموال مردم را به باطل میخورند و از راه خدا باز میدارند و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (ذخیره و پنهان) میکنند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده!) تا آیه بعد.
نکته اول این است که تو این آیه شریفه، یک قول اول این است که اولین مسئله چون صدر آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ یعنی مربوط به عالمان غیراسلامی مطرح شده که اینها سیر و سنتشان این است که (لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ) لذا عدهای از اول به دنبال این بودند این (وَالَّذِينَ) را بردارند که اگر (وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ) عطف شده نباشد، (الَّذِينَ) میشود برای بیان کیها؟ احبار و رهبان. یعنی احبار و رهبان این خصوصیت را دارند، نه [جامعه] عمومی. جهتش چی میشود؟ این مربوط به عالمان اسلامی نیست. اصلاً آیه کنز [به] مردم اسلام کاری ندارد. فقط به عالمان یهود و نصارا برمیگردد. این اولین اقدامی بود که داشتند در طول تاریخ صدر اسلام انجام میدادند که با مقاومت بعضی از کاتبان و مؤمنان این به اصطلاح توطئه خنثی شد.
تلاش دوم برای محدود کردن شمول آیه و استدلال ابوذر (ره)
بعد از اینکه دیدند خب این توطئه خنثی شد و (وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ) خود خودش یک عطف کامل شامل جامعه عام است و همه را شامل میشود و اختصاصی به آنها ندارد. آنها را هم شامل میشود، دین اسلام را هم، مسلمانها را هم شامل میشود. آمدند کاری بکنند که باز از آن اطلاق این را خارج بکنند. گفتند چی؟ گفتند (الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ). این قبل از آیه زکات بوده. بعد از اینکه آیه زکات آمد، [گفتند] آیه زکات این [آیه] را نسخ کرده. یعنی چی؟ یعنی اگر زکات مالی پرداخت شد، دیگر گنج و کنز اطلاق نمیشود. پس با خیال راحت زکات مال را بدهیم و بقیه مسئله حل است. این هم یک مسئله بود که بعد از آنکه اولی نشد، دومی را آمدند ترویج کنند.
لذا همان جریان معروفی است که پیش معاویه وقتی که ابوذر این خلاصه را میخواند و مقابله میکرد. آنجا دارد که در پیش عثمان، در پیش عثمان این خلیفه سوم دارد که وقتی که عثمان گفت وقتی زکات را بدهند این گردنشان چیزی نیست، اشاره کرد به کعب الأحبار و کعب الأحبار هم تأیید کرد که از پیغمبر روایتی خواست نقل بکند که اگر کسی زکاتش را داد دیگر در حقیقت چی هست؟ هیچ حقی نیست. حتی اضافه کرد که [اگر] از خانهای بسازد، قصری بسازد، خشتی از این از طلا باشد، خشتیاش از نقره عیبی ندارد اگر که زکاتش را داده باشد. پس دیگر این هیچ در حقیقت حدی برای انباشت مطرح نیست به غیر از امر زکات. مسئلهای که آنجا ابوذر خلاصه میگویند زد بر فرق کعب الأحبار و فرق کعب الأحبار را آنجا شکست. با عصا زد تو سر این و گفت:
«يَا يَهُودِيَّةُ، مَا أَنْتَ وَالتَّصَرُّفُ فِي أَحْكَامِ الْمُسْلِمِينَ؟» (ای یهودی! تو را چه به دخالت در احکام مسلمانان؟)
[و] قول خدا راستتر از قول [تو] است.
﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ (و کسانی که طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده!)
تا آخر آیه که استفاده کرد ابوذر از آیه که از پیغمبر استفاده کرده که این بعد از زکات را هم شامل میشود نه فقط خلاصه به اندازه زکات باشد که استشهاد ابوذر با توجه به اینکه اصدق در حقیقت آن تعبیر امیرمؤمنان که صدق از کلامش و صادقانه است و استفاده کرده، بعد از زکات این را این در حقیقت چی هست؟ نشان میدهد که ابوذر استفادهاش غیر از این بوده. آن هم در صدر اسلام در مسئله. خب این هم خلاصه یک نکته است که تو مرحله دوم کنز را خواستند فقط با دادن زکات مسئله را چهکار بکنند؟
اختلاف فقها و مفسران در شمول کنز
البته روایات ذیل مسئله داریم که زکات واجبه برای کنز لازم است اما اینکه این موجب [میشود] که ذیل آیات کنز آمده که آیا اگر حق واجب ادا شد دیگر چیزی به گردن نیست؟ این بحث دومش است. اینکه آن حق واجب باید ادا شود، همه اتفاق دارند، کسی در این شک ندارد. بحث بعد از این است که اگر حق واجب ادا شد، آیا دیگر حقی به گردن به اصطلاح آن صاحب گنج نیست؟ دیگر در حقیقت راحت است و مقصود حالا دلش خواست بدهد، بدهد، نخواست بدهد، دیگر ندهد اما چیزی به گردنش نیست. این یک مسئله است که البته مفسرین به اصطلاح در اختلافشان در برداشت این از فقها شاید اختلاف شدیدتر باشد. فقها بیشتر مشهور میل کردند به همان که حق واجب که ادا شد، دیگر ما به اصطلاح چیزی بر گردن نیست ولی مفسرین اختلاف بیشتر است در اینکه بعد از ادای آن زکات، زکات واجبه، این در حقیقت انفاق مستحب هم در جایی که بابش اگر دارد با این تخطئه میشود، با ندادنها و اصلاً آن باب دارد مسدود میشود و یا جامعه مسلمین با آن نظام اجتماعی اسلامی اگر در حقیقت برایش محذور و چیز پیش بیاید، این در حقیقت بر حاکم اسلامی است که این توسعه را داشته باشد و بر مؤمنین است که مالشان را عرضه کنند.
نگاه علامه طباطبایی و مفسران دیگر به مفهوم کنز
یعنی مرحوم علامه طباطبایی و بعضی از مفسرین دیگر قائلند به اینکه کسی حق ندارد غیر از اینکه مالش را باید به جریان بیندازد، مخفی نباید بکند مال را. یعنی گنج دو جهت دارد: یکی خود گنج بودن است که منهی است که کسی گنجی دارد. یکی این مخفی کردنش است که پول را در یک جایی بگذارند که بر آن اشراف نداشته باشد، حاکمیت نظام بر آن نظارت نداشته باشد، دور از چشم باشد. این دور از چشم بودن هم طبق روایات چی شده؟ بعضی از روایات که آمده، نهی شده. نمیخواهند سلب مالکیت بکنند اما سلب مالکیت نکردن و آن تثبیت مالکیت منافاتی با این ندارد که پول باید در مرآ و منظر هم باشد. یعنی حاکمیت بداند و اگر در جایی لازم بود و صلاح دانست و حکمی در آنجا آمد، بتواند خبر داشته باشد چه پولهایی در اینجا در کار است تا برای مصالح عامه اگر لازم شد، آنجا جعل حکم بکند، جعل در حقیقت مالیات [ا]ضافه بکند.
این نگاه دوم هم در گنج، مرحوم علامه به آن اصرار دارد که (يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ) خود از گنج، مخفی شدن درش خلاصه گاهی قرار داده شده که مخفی شدن هم نباید باشد. یعنی یک موقع هستش که این آماده عرضه است ولی جای کاری هم نیست. مثلاً اقتصاد بیمار است. اگر من پول را به این اقتصاد بیمار تزریق کنم، تلف میشود. درست است؟ من پولم در مرآ و منظر است اما اقتصاد کشش ندارد تزریق پول من را. اینجا نگفتند تو در هر صورت پول را به جریان بینداز ولو اینکه بدانی تلف هم میشود. نه، این را نگفتند، نفرمودند. جایی لازم است که جامعه و یا اجتماع و احکام مسائل مالی نیاز به جریان انداختن داشته باشد. با جریان نیفتادن این مسئله مالی چی بشود؟ اختلال ایجاد شود.
رابطه کنز با نظام اقتصادی جامعه
حالا اختلال البته مراتب دارد. یعنی گاهی اختلال کلان است مثل یک پول مثلاً چند هزار میلیارد تومانی که مخفی میشود و کنز [میشود]. یک موقع اختلال محدودتر است مثل مثلاً پول ۱ میلیارد تومانی که چی بشود؟ محصور بشود. حالا ما کمترش را نمیگوییم نیست یا آن بنا به نگاه اقتصاد و جامعه برمیگردد چون گاهی سرمایههای جزء در ضمیمه شدنشان به هم، همانجوری که آقا فرمودند، خودش کلان میشود. این قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود هم سر جایش محفوظ است. یعنی باید این نگاه شود تو جامعه که آیا این اختلال محسوب میشود یا نمیشود؟ عقلای اقتصادی جامعه باید این نظر را بدهند که این سرمایههای جزء هم آیا راکد ماندنشان ضررش همانجوری است که پس باید ضمیمه بشوند تا در حقیقت چی بشود؟ این ضمیمه شدن بتواند کارایی داشته باشد که بسیاری از جاها این امکانپذیر میشود.
خب پس تا اینجا ابتدا خواستند آیه را از اسلام [و] مسلمانها منصرف کنند. ببینید حکم به اصطلاح فقهی مسئله اینجور نیست که همه فقها یک نظر داشته باشند اما مشهور فقها عرض کردم که آن بودش که زکات واجب [کافی است]. منتها خود مشهور فقها که این حکم را میدهند، اغلب قائلند به اینکه به حکم در حقیقت اینکه حاکم و ولی مسلمین، جامعه مسلمین اگر در جایی دستش بسته نداشته باشد، این در حقیقت چی میشود؟ قدرت اعمال ندارد و لذا حق واجبه اقل ما یمکن است که همه میدانند که واجب است، باید ادا شود اما اگر صلاح دانستند به حکم ولایت فقیه، آنجا چی هست؟ میتواند توسعه پیدا بکند و شمول دیگری هم پیدا بکند ولیکن آیه را که کنز است را تفسیرش را به این گرفتند که اگر آن ادای حق واجبش بشود، دیگر اطلاق کنز نمیشود که آن کنزی که به اصطلاح این حکم را دارد که به اصطلاح (تُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ) این تو نگاه در حقیقت ابتدایی مسئله، در از منظر مفسران و از منظر چی؟ فقهای گرامی. فقها هم البته غیر از این فتوا دارند منتها خب مشهور آن طرفی است که عرض کردیم.
حد نصاب گنج در روایات
بعد از این، بحث سومی که مطرح میشود، در بعضی از روایات گنج و کنز را حد برایش قرار دادند: ۴۰۰ درهم، ۱۲۰۰۰ درهم، در [بعضی] نهادها، در بعضی از به اصطلاح نقلها ۱۰۰ هزار درهم را دیگر میگویند بالاتر اصلاً امکان ندارد که بشود پولی جمع بشود. لذا گنج بودن را به یک حدی محدود کردند در بعضی از روایات که تا آن حد گنج اطلاق نمیشود، آن مثل یک پول جاری است که حالا در دست کسی باشد، از آن اگر بیشتر شد اطلاق گنج میشود. حالا آن هم روایات قوّتی که حکم فقهی که حد بزن، شاید از تویش درنیاید اما بالاخره این هم دستهای روایتند، چند روایت هستند که ۴۰۰ و ۱۰ هزار و ۱۲ هزار را و بعضاً ۲۰ هزار و اینها را چهکار کردند؟ گاهی ذکر کردند که حالا آن دسته روایاتش هم ذکر شده. دیگر حالا اگر یک موقعی لازم شد، بعد برای دوستان عرض خواهیم کرد که آنها هم دستهای از روایات هستند که جمع شده، جمعآوری شده. خب آن هم یک نکته.
عمومیت کنز فراتر از طلا و نقره
نکته بعدیش این است که بعضی از مفسرین مسئله را بالاتر از این دانستند. مسئله این است که هر پولی که تو جریان نظام اقتصادی جامعه و هر به اصطلاح طلا و نقره و مالیتی که در جامعه به کار نیفتد را گنج دانستند. یعنی فقط اولاً طلا و نقره نیست. یعنی عمومیتش را از طلا و نقره چهکار کردند؟ باز عامتر کردند که غیر از این را هم شامل میشود. ثانیاً مسئله را به حقوق واجبه و مستحبه فقط منحصر نکردند بلکه هر پولی که تو جامعه و هر مالیتی که تو جامعه، آن نقدی، نقدینگی که تو جامعه این راکد بماند، اطلاق کنز شده و حدی برایش تعریف نشده مگر آن استثنایی که خرج سال شخص را استثنا میکند که خرج سال استثناست که اگر کسی خرج سالش را [تأمین] کند و نگه دارد، این اطلاق کنز بر او، بر او نمیشود که این تو روایت ما هم وارد شده، هزینه سال و آن مصرف سالانه برای خانواده. آن در حقیقت چه تو خرید به اصطلاح آنچه که لازم است. البته این هم تو حالت عادی است دیگر و الا تو حالت بحران، جایی که قحطی شده، جایی که مسئله سخت شده، آنجا البته حکم چی میشود دوباره طبق نظر فقهی بحث احتکار و ایام قحطی حکم خودش را پیدا میکند.
اهمیت جریان داشتن مال در جامعه
اما این نظر مفسرین هم در اینجا یک نظر به اصطلاح این شمولش، عمومیتش و در حقیقت آن رواجش از همه بیشتر است که با آن نگاه، با این نگاه که مثل مرحوم علامه طباطبایی این نگاه را دارند و بعضی از مفسرین دیگر مثل حضرت آیتالله جوادی و بعضی از مفسرین سابق یا مثل ملا مهدی نراقی و بعضی از فقها و مفسرین این نظر را دارند. خب البته این نظر دیگر یک نگاه است که ملاک وارد شدن است دیگر. یعنی ملاکات اصل قرار میگیرد. احکام به صورت نگاه جزئی فقط بهش نگاه نمیشود، بلکه روایاتی که جعل مصالح، جعل ملاک کردند را اصل میگیرند. آن موقع از آن جعل مصالح و ملاکها، نتایج را درمیآورند. دقت کردید؟ یعنی با نظر به جعل مصالح و ملاکات است که آنوقت این هم برای خودش روایاتی را اینها شاهد مثال خودشان میآورند.
[مانند] آنچه که مرحوم علامه هم به اینها استشهاد کرده که حالا بعضاً خلاصه روایاتش را اینها را تو جزئیتر انشاءالله عرض خواهیم کرد که حالا اینجا من هستش ولی حالا باشد که هر کدام از اینها تو جای خودش بیاید. خب این تا اینجا طرح کلان بحث را که نظرهای مختلفی بود را عرض کردیم. درست است که یک نظر این بود که اصلاً به مسلمانها تعلق نمیگیرد که این اقلی و شاذ و مردود شد که واو را نبینند. بعد این شد که تعلق به مسلمان حکم میگیرد اما با زکات واجبه تمام میشود و گنج اصلاً اطلاق نمیشود. مسئله بعدی این بودش که گنج حدی دارد حتی اگر حقوق واجبهاش هم ادا بشود، به آن حد که برسد اطلاق کنز میشود. و مرحله بعدی این بودش که نه، هر پولی که تو جامعه به اصطلاح راکد بماند، نقدینگیای که تو جامعه راکد بماند، آن چیزی که نسبتها با او تو جامعه سنجیده میشود مثل طلا، نقره، پول، دلار حالا بگویید من مثلاً هر چیزی که تو این نسبتها باشد، راکد بماند، این چی میشود؟ اطلاق گنج بر آن میشود و حرام میشود و ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا﴾ و دنبالش ﴿فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ﴾ بر او صدق میکند. این کلی مسئله و نگاه کلان به مسئله است.
استشهاد به روایت امام باقر (ع) و ملاکهای جعل مال
ما در محضر بحث علامه بودیم که داشتیم این (كَلَامٌ فِي مَعْنَى الْكَنز) را میخواندیم تا به اینجا رسیدیم که بله و (ذَلِكَ) این کلام بله فقط شاهد (نَافِعُ الْحَرْبَيْنِ) خواندیم و (وَ إِلَى ذَلِكَ يُشِيرُ). ببینید مرحوم علامه دارند به کلام روایاتی که ملاک را دارند مطرح میکنند استشهاد میکند چگونه؟ یعنی نمیآید به فرو و فرض در حقیقت جزئی مسئله استشهاد اول بکند. اول به ملاکات استشهاد میکند و (وَ إِلَى ذَلِكَ يُشِيرُ قَوْلُ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي رِوَايَةِ الْأَمَالِي الْمُتَقَدِّمَةِ) روایت الأمالي للصدوق متقدمه که [امام باقر (ع)] جعلش [را] برای این به اصطلاح اموال مصلحت برای خلقش [دانسته] و با آن امور و نیازهایشان سر و سامان مییابد. یعنی میگوید اصلاً جعل این مالیتی که برای این پولها قرار داده شده برای این است که اینها (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ) است. درست است؟ (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ) مثل همان ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ برای شما این را قوام قرار داد. ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (و اموال خود را که خداوند آن را وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به سفیهان ندهید) که وقتی این قوام دیده بشود، میشود ملاک. قوام میشود چی؟ ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ میشود چی؟ ملاک. آنوقت این ملاک اگر هر جا ساری و جاری باشد، آنجا حکم ساری و جاری است. نمیآید از فرض فرعی مسئله شروع کند بعد برسد به کلان، از کلان شروع میکند. آنوقت میگوید هر جا فرض فرعی مستقلی آمده، از مصادیق این محسوب میشود. از فروعات این محسوب میشود. مثبت است نه انحصار. مثبت است یعنی چی؟ یعنی او هم به اصطلاح این را دارد اثبات میکند. نفی غیر را نمیکند. مثبت است اما ممکن است مثبت دیگری هم در کار باشد. ممکن است مثبتی را هم خود ملاک ابراز بکند که خود این ملاک، ابراز مثبت این ملاک بودن و علتگیری و ملاکگیری باعث میشود (الْعِلَّةُ تُعَمِّمُ وَ تُخَصِّصُ) (علت، حکم را تعمیم و تخصیص میدهد) که با فرض وجود علت، حکم هر [جا] باشد.
بله، جامعه به یک تعادلی رسیده، هیچ در حقیقت نقصانی ایجاد نمیشود. حتی اگر کسی فرض مسئله است پولی را در جایی ذخیره بکند، هیچ تو جامعه اختلالی ایجاد نمیشود. آنوقت در حقیقت اینجا چی میشود؟ (جَعَلَ اللَّهُ) که این به اصطلاح (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ وَ بِهَا يَسْتَقِيمُ شُؤُونُهُمْ وَ مَطَالِبُهُمْ) آنجا در حقیقت اختلال ایجاد نشد. آن موقع ممکن است، ممکن است اگر کسی بگوید فرض مسئله داشته باشیم که پولی در حقیقت یا طلا و نقرهای انباشت شود و به جامعه ضرری نزند، ممکن است بگوید آنجا مشکلی هم ندارد. دقت میکنید؟ بنا بر اینکه حق واجبش ادا بشود. اما فرض مسئله غلط میشود با این نگاه روایت که میفرماید اصل جعل اموال برای این است. لذا اگر آن زمان هم اثر ندارد، در طولانی مدت ممکن است چی بشود؟ این اثر سوء ایجاد بشود. نباید جانها به سمت این در حقیقت کنز عادت کنند.
لذا نگاه این است که اصلاً جعل کنز (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ) باشد. دقت میکنید؟ پولها (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ) باشد. اموال (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ). این نگاه باعث میشود حتی اگر کسی بگوید به ظاهر اولی صدمهای تو نگاه اول زده نمیشود، میگوید با جعل حکم مخالف است اصلاً این چون جعل حکم برای چی بوده؟ (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ) بوده دیگر. درست است؟ این اگر با راکدش کرد، (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ) رعایت نشده و چون (مَصْلَحَةٌ لِخَلْقِهِ) رعایت نشده، پس مورد در حقیقت به اصطلاح آن به اصطلاح علت و ملاک در این محقق نشده و مورد نهی قرار میگیرد و حکم کنز پیدا میکند.
پیچیدگی پول اعتباری و نگاه شهید صدر
این طراحی کلان مسئله است که باید با اشراف حالا بعد از این به روایاتی که تو باب است، قوت و ضعف روایات، روایاتی که ملاکها را بیان میکنند، روایاتی که فروعات را بیان میکنند، آنچه که به عنوان آیات و روایات دیگری که ملازم بحث است، هر چند ممکن است صریح در مورد بحث وارد نشده باشد و نگاهی که بعضی از فقها مثل شهید صدر دارند تو مسئله که خیلی دقیق تو مسئله وارد میشوند و تو این مسئله صاحب نظر هستند در آن کتاب اقتصاد ما. اینها باید با هم دیده بشود و مسئله را انشاءالله جلوتر ببریم که نگاهمان این باشد که ما اصلاً به بحث مالی تو جامعه نگاه دینی چه نگاهی باید داشته باشیم، به پول و سرمایه چه نگاهی باید داشته باشیم.
البته الان مسئله پول و سرمایه یک مسئله بسیار پیچیدهای شده به طوری که وقتی نظام پولی از نقدینگی به اصطلاح نقد طلا و نقره به سوی پول اعتباری رفته، بعضی از معضلات چند برابر شده چون ذخیره کردن پول در جایی که راکد بماند، پول و دیده نشود چون امکان خلق پول و چاپ مجدد پول هست و وقتی پول در جریان کم باشد امکان خلق پول هست، خلق پول ممکن است [برای] صلاح حکمی پیدا بکند، آنجا مسئله گنج نوع دیگری مطرح بشود چون ارزش این پول با راکد ماندنش ممکن است صدمهای به جریان کلی، کسی بگوید نزند چون امکان خلق پول هست و آنجا البته باز این مطرح میشود، خلق پول اگر بشود آیا [ضررش کمتر از] به نگاه جمع نقدینگی که جا [گیر] بشود؟ اگر این نقدینگی را بعد به هر جهتی این درآورد و به کار انداخت در حالی که جای این هم چی شده؟ پولی چاپ شده، خب یک دفعه ارزش پول میآید پایین یا نمیآید؟ ارزش پول میآید پایین. باز هم دوباره چی شده؟ دوباره اثر خودش را ایجاد کرده.
اثر کنز بر قوام و حیات جامعه
در هر حال بحث خلاصه فروعات زیادی ما تو نگاه کلانش میخواهیم وارد بشویم. اینجا میفرماید و (وَ إِلَى ذَلِكَ يُشِيرُ قَوْلُ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي رِوَايَةِ الْأَمَالِي الْمُتَقَدِّمَةِ) که روایت را مفصل ایشان تو بحث روایی آورده حالا باید بحث روایی را بعدش بخوانیم. (جَعَلَ مَصْلَحَةً لِخَلْقِهِ وَ بِهَا يَسْتَقِيمُ شُؤُونُهُمْ وَ مَطَالِبُهُمْ). اصلاً قوام جامعه به این است. اگر قوام جامعه به این است، هر اختلالی به این قوام، اختلال به جامعه است و اگر اختلال به جامعه وارد شد، جامعه اسلامی که حفظ نظام اسلامی است و حفظ جامعه اسلامی جزو ناموس الهی است که باید حفظ بشود، آن موقع تو این مسئله ورود در حقیقت الهیون تو مسئله به عنوان حلال و حرام لازم میشود. نه اینکه بگویند خلاصه اینجا چی هست؟ ما فقط وظیفهمان گفتن نهی است. اختلال در نظام اقتصادی که معیشت بندگان را مورد خدشه قرار بدهد، آسیب قرار بدهد، فقط به صرف گفتن حکم کفایت نمیکند، اقامه میخواهد. آنجا که اگر نشود، حتی آن نگاه دین مورد تخطئه قرار میگیرد. تازه اگر نگاه دین هم مورد تخطئه قرار نگیرد، وظیفه دینی اقتضا میکند که خدا این را اینجوری جعل کرده، پس باید همینجوری قرار بگیرد. باید اینجور قرار بگیرد. یعنی حتی موکول به جریان اینکه دین بخواهد فقط اقامه بشود هم نیست. بلکه امور بندگان باید معیشتشان چی بشود؟ باید بگذرد و عبور بدهد. عبور بشود از این بحران. لذا وظیفه ایجاد میکنند.
کنز، ابطال قوام اشیاء و کشتن حیات جامعه
این همه و (وَ مِنْ هُنَا يَظْهَرُ أَنَّ كَنْزَهُمَا كَنْزُ النَّقْدَيْنِ إِبْطَالٌ لِقِيَمِ الْأَشْيَاءِ). وقتی که کنز آنها، کنز نقدین (طلا و نقره) ابطال برای ارزش اشیاء است، (إِبْطَالٌ لِقِيَمِ الْأَشْيَاءِ) قوام اشیاء که به اینها بود، آن چیزی که قوام را ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾، قوام را شما وقتی متزلزل کردید، همه چیز متزلزل میشود. به تبع این به اصطلاح منشأ قیمتگذاری که طلا و نقره بود، همه چیز چی میشود؟ مختل میشود و (وَ قِيَامُ السُّوقِ فِي الْمُجْتَمَعِ عَلَى سَاقِهِ) [مختل میشود] و (وَ إِمَاتَةٌ لِمَا فِي وُسْعِ الْمَكْنُوزِ مِنْهُمَا مِنْ إِحْيَاءِ الْمُعَامَلَاتِ الدَّائِرَةِ). آن حیات معاملات دائره را از بین میبرد و به نسبت خودش اماطه ایجاد میکند. من این مقدار کنز را در حقیقت چهکار کردم؟ از جامعه خارج کردم. این منشأ قوام را که در جامعه [است]، به همین نسبت من دور کردم، جدا کردم. میگوید به همین نسبت چی میشود؟ اماطه [برای] آن حیات معاملی جامعه شکل میگیرد چون حیات معاملی جامعه هم یک حیات است. به همین نسبت اماطه این حیات شکل میگیرد و اگر اماطه این حیات شکل گرفت، جامعه به سمت موت حرکت میکند. حیات جامعه از بین میرود و من در کشتن جامعه سهیمم با اکتناس. یعنی این کشتن محسوب میشود، قتل حیات جامعه است. بله.
مقایسه کنز در آیه توبه و سوره کهف
بله، یکی از بحثهای مهم این است که حالا انشاءالله آن آیات را گفتیم، یک آیاتی دلالت التزامی دارد. آیات دلالت التزامی، یکیاش همان است که آن دیواری که احیا کردند تا به دست صاحب مال [برسد]. آنجا بحث این نبود دست حاکمیت بیفتد. [دقت] میکنید؟ بحث این نبود که آن کنز میخواهد دست حاکمیت بیفتد با خراب شدن دیوار، بلکه از دست آن صاحبانش خارج میشد و تلف میشد. تلف میشد یعنی دست کسانی میافتاد. منتها کسی ممکن است از ملازمه این که بالاخره آنجا کنزی شکل گرفته و این کنز رایج، حالا آن کنز چی بوده؟ ذیل آیات، روایات مسئله بحث مفصل دارد که آیا در بعضی روایات دارد طلا نقره بوده؟ یا بسیاری از روایات دارد فکر نکنید که این طلا و نقره بوده و آنجا بیان میکند اگر شد انشاءالله آن بحثش را باید مفصلتر [بیان کرد] که آن یک گنجی بوده که از ۷۰ نسل سابق هم برای اینها بوده و محتوایش را در بعضی روایات ذکر کردند. بر فرضی که حتی گنج به معنای آن مالیت باشد، باید آنجا گفتگو بشود که خضر (سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِ) در [باره] این گنج چهکار کرده؟ اقدام کرده که این گنج باقی بماند تا به دست چی برسد؟ مالک آن برسد. بله.
نه، مصلحت اشخاص در کار است منتها مصلحت اشخاص با همین نگاه که مالکیت اشخاص در طول مالکیت عمومی است، نه به معنای مالکیت عمومی به معنای مالکیت سوسیالیستی. این را جلسات به اصطلاح قبل از [این] مفصل بیان کردیم که یعنی اینکه باید تو راستای حدودی دارد در مصرف که تو راستای چی قرار بگیرد؟ ضربه به اجتماع قرار نگیرد، ضرر زدن به جامعه. اما مالکیت خصوصی است. حق ندارند که این را چهکار بکنند؟ بردارند، سلب مالکیت کنند. حتی اگر این حاضر نبود تو جریان عمومی قرار بدهد، بر مالک و ولی جامعه این است که این مال را از آن حصر خارج کند، به کار بیندازد. اصل به اصطلاح اصل مال مربوط به صاحب سرمایه است، سودش را هم بهش بدهند منتها حقالعمل کاری را هم بردارند. لذا اصل مالکیت طرف محفوظ است و از بین نمیرود ولی باید تو چارچوب [باشد]. حتی تعبیر روایت خیلی تعبیر روایت زیباست که میگوید که اینجور نیستش که فقط ضربه نزند به جامعه. یک موقع هست میگوید فقط ضربه نزند به جامعه. میگوید نه، فقط ضربه نزدن هم نیست بلکه چیست؟ تو راستای منافع جامعه هم قدم برداشتن است چون ۲ تا مسئله است که این هم یک روایت خلاصه زیبایی است که اگر الان پیدایش میکنم روایت را، قشنگ است که تو بیان اصلاً آن نگاههای خلاصه چیز را برای ما متفاوت میکند. خیلی تفاوت ایجاد میکند که بله دیگر میترسم الان وقت نشود، بعداً انشاءالله این روایت را برایتان میخوانیم.
انفاق مازاد بر نیاز و عدم کنز
آنوقت از جمله روایات دیگر این است که در [روایت] امام صادق (عَلَيْهِ السَّلَامُ) [آمده]: (فُضُولُ الْأَمْوَالِ) یعنی اضافه از آنچه که مصرف دارید، (فِي وَجْهِ اللَّهِ) تا شما این را صرف کنید کجا؟ آنجایی که خدا جهت داده و معلوم کرده و (وَ لَا تُمْسِكُوهُمَا لِتَكْنِزُوهُمَا) این را نداده که کنزش بکنید. یعنی تو مصارف عمومی باید این را صرف بکنید و (وَ مِنْ هُنَا إِبْطَالُ قِيَمِ الْأَشْيَاءِ وَ إِمَاتَةُ مَا فِي وُسْعِ الْمَكْنُوزِ مِنْهُمَا مِنْ إِحْيَاءِ الْمُعَامَلَاتِ الدَّائِرَةِ وَ قِيَامِ السُّوقِ فِي الْمُجْتَمَعِ عَلَى سَاقِهِ) تا در حقیقت حیات اجتماعی قوام پیدا بکند و (وَ بِبُطْلَانِ الْمُعَامَلَاتِ وَ تَعَطُّلِ الْأَسْوَاقِ تَبْطُلُ حَيَاةُ الْمُجْتَمَعِ). که اگر این پول از به اصطلاح گردونه خارج شد، کنز شد، به مقدار اینکه قوام اجتماع را به هم میزند، حیات اجتماع را از بین برده یعنی قتل است و این قتل اجتماعی از قتل نفس اعظم است چون به دنبالش [آثار سوء میآید].
اثرات سوء رکود اقتصادی و کنز
لذا ببینید تو بحثهای ربا هم مطرح شد چقدر افراد با این چی میشوند؟ مثلاً بعضی از جریاناتی وقتی اقتصاد ناسالم میشود، چقدر خودکشیها، نمیدانم بحرانهای روحی، مسائل اینجوری چقدر زیاد میشود. کسانی که دیگر تحمل پیدا نمیکنند. نمیگوییم که این به اصطلاح خودکشی جایز میشود، دیگر معلوم است دیگر. اما وقتی به بحرانهای روحی کشیده میشود، چقدر دستهها از هم چی میشود؟ گسسته میشود. چقدر پدر و به اصطلاح کسانی که تو خانواده متکفلند به زندان میروند. وقتی به زندان [میروند]، تو اثر اقتصاد ناسالمی که دامنگیر میشود، کسانی که گاهی جرمی هم نداشتند اما توی اقتصاد ناسالم یک دفعه اینها هم گرفتار میشوند، گیر میکنند و بعد خانوادهها متلاشی میشود و بعد فرض تمام این آثار آن کسی است که این را چهکار کرده؟ به هر مقداری تو اکتنازی که این به اصطلاح حیات اجتماعی را مخفی کرده، شریک میشوند. یعنی قتل نفس فقط این نیستش که انسان چاقو را بردارد، تفنگ را بردارد، بزند که قتل نفس این است که با حیات اجتماعی کسی بازی بکند، با این دست به اصطلاح اینجور به هم بریزد، این حیات اجتماع را مختل کرده و (وَ بِالنِّسْبَةِ مَا لَهَا مِنَ الرُّكُودِ وَ الْوُقُوفِ تَقِفُ وَ تَضْعُفُ) جامعه، حیاتش متوقف میشود و ضعیف میشود. (تَضْعُفُ) یعنی آن [حیات] مثلاً حیات جامعه چی میشود؟ [ضعیف] میشود و این جامعه رو به موت میرود.
نگاه دین به اقتصاد و سرمایه
پس اگر باور کردیم جامعه حیاتی دارد و این پول خونی است که تو حیات جامعه گردش پیدا میکند، تو نظام بدنی جامعه، چون جامعه یک حیات روحی دارد، یک حیات جسمی دارد. حیات جسمی جامعه با نظام اقتصادی است. حیات روحی جامعه با چی هست؟ آن نظام در حقیقت الهی و معنوی است که این دو تا با هم، با هم حرکت میکنند و بدن باید مطابق حیات روحی باشد. لذا باید اقتصاد هم تابع احکام الهی باشد تا آن حیات جسمی هم محقق بشود.
مقایسه مجدد کنز در آیه توبه و سوره کهف
آنجا کنز را کمال گرفتند که تطبیق بر آن معارف شده. اینجا کنز با ذیل آیه که ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ چی هست؟ یک به اصطلاح کمال نمیتواند محسوب بشود، بلکه یک عذاب دارد و کشتن حیات اجتماعی است. لذا با او اصلاً قابل قیاس نیست. آنجا کشش دارد تو نظام فردی، یک کشش هم دارد. آن هم هر دو جنبهاش باید دیده بشود تو آن آیه سوره کهف. فقط، فقط روایات یک دسته نیست، هر دو دسته را دارد البته با توجه به صدر و ذیل آیه و جریان خضر (سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِ) و حضرت موسی و جریان باطنی بودن مسئله که خضر ایجاد کرد. آنجا یک تبیین بیشتری را میطلبد بر مسئله ولی با اینجا کاملاً متفاوت است.
و (سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ).