جلسه 1013 01/10/1403
سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر کتاب المیزان، سوره نساء، آیه اول هستیم و مباحث مختلفی ذیل آیه اول گفتگو شد. قرار شد که در ادامه به کتاب المیزان برگردیم و إنشاءالله بحث را از خود المیزان ادامه بدهیم.
به فراز انتهایی آیه اول رسیدیم که ان الله کان علیکم رقیبا.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَ نِسَاءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ﴿1﴾
در رعایت این تقوا خدا رقیب و مراقب شماست. پس یک تهدیدی در اینجا در کار است که اگر رعایت آن تقوا نشود، آن کسی که رصد میکند این رعایت را، و این حفظ ارحام را، و تقوای ارحام را در کنار تقوای الهی، خدای سبحان است. ان الله کان… وقتی با خدای سبحان کان به کار برده میشود، علامت این است که منسلخ از زمان است. کان علیکم رقیبا. یعنی مراقبت الهی دائمی است. هیچ وقفهای درش نیست. ماضی و مضارع و آینده ندارد. در همه حال کان علیکم رقیبا.
مرحوم علامه میفرمایند در رقیب یک نحوه رصد و کمین در اعمال هم هست. یک مراقبه به معنای عام است که کسی مراقب دیگری است. اما مراقبه به معنای عام در اینجا مقصود نیست. بلکه مراقبه خاص است. مراقبه خاص چیست؟ مراقبه در این است که نسبت به آن موضوعی که در قبل بیان شد، آیا این تقوا و رعایت از جانب افراد درست رعایت میشود؟ مراقبت و حفاظت و شهود در آن حیطه است. نحوهای از مراقبه که با شهود و علم همراه است. آن نسبت به اعمالی که مرتبط با این عملی است که تقوای آن بیان شده است. این را اینجا بیان میکنند.
#اهمیت_صله_رحم
#شدت_مراقبت_الهی_در_انجام_صله_رحم
متن المیزان
قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً» الرقيب الحفيظ و المراقبة المحافظة، و كأنه مأخوذ من الرقبة بعناية أنهم كانوا يحفظون رقاب عبيدهم،
چنانچه موالی حافظ عبیدشان بودند، مراقب زیر دستانشان هستند، اینجا هم خدای سبحان نسبت به زیر دستان حالت رقیب است و مراقبه دارد.
أو أن الرقيب كان يتطلع على من كان يرقبه برفع رقبته و مد عنقه،
کسی که مراقب است، گردن را میکشد، سر را بلند میکند، مثلا اگر یک چوپان مراقب گلهاش است، سر میکشد که از اطراف و اکناف کسی به گله آسیب نزند. سر میکشد تا مراقبت کاملا محقق بشود. چون گردن میکشد، رقبه را بلند میکند به عنوان رقیب اطلاق شده است.
و ليس الرقوب مطلق الحفظ بل هو الحفظ على أعمال المرقوب من حركاته و سكناته لإصلاح موارد الخلل و الفساد أو ضبطها،
اگر عمل درست انجام نمیشود، آن را اصلاح بکند، یا ضبط بکند آن عمل را. هر دو. ضبط عمل و اصلاح عمل. پس خود این تهدیدی که در اینجا هست ان الله کان علیکم رقیبا، دو نتیجه ازش گرفته میشود. یکی اینکه خدای سبحان با این تهدید به دنبال اصلاح عمل بندگان است. بنده بفهمد اگر رقیبی دارد، پس باید مراقب باشد تا عمل را درست انجام بدهد. هر چقدر انسان این محضریت را بیشتر ادراک بکند، چون آن کسی که رقیب است، حاکم و قادر و قدرت هم دست اوست، و نتیجه عمل هم به دست اوست، آینده من در دست اوست، هر چقدر آن رقیب قویتر باشد، مراقبت انسان هم در انجام درست عمل بیشتر محقق میشود.
#رقیب_بودن_الهی_به_مقتضای_رحمت
اگر ما مرتکب خطا میشویم، نعوذ بالله گناهی سر میزند از انسان مربوط به این است که رقیب را قوی نمیبینیم. یعنی نسبت به خدای سبحان چطور هستیم؟ خدا را کاره نمیبینیم، خدا را مؤثر نمیبینیم. در آن روایت شریف که از اسحاق بن عمار است، در آخرش میفرماید اینکه خدا شاهد است کفایت میکند در اینکه عمل درست انجام بشود. اگر کسی خدا را شاهد و رقیب و حاضر نمیبیند، این خدا را از یک بیننده ساده خفیفتر دیده است. این خفیفتر دیدن یعنی خدا را از او کوچکتر دیده است. اگر بندهای حاضر بود این کار را نمیکرد، اما خدا را از این هم نعوذ بالله کوچکتر دیده است و این کوچکتر دیدن باعث میشود انسان دست به یک عملی بزند که اگر کسی بود این کار را نمیکرد. خیلی برای آدم خطرناک است. انسان اقلا خدا را در حد یک انسان حاضر ببیند. اگر در این حد ببیند خیلی از کارها از انسان صادر نمیشود. چه برسد به اینکه او قدرت مطلق است و ما نیاز مطلق به او هستیم و در پنجه قدرت او ما هیچیم. ما هیچیم در پنجه قدرت او. اگر بخواهد علم برکشد، چی در مقابل او میتواند اظهار وجودی بکند؟
#رقیب_بودن_الهی_و_رعایت_تقوا
پس این اثر اصلاحی دارد که ان الله کان علیکم رقیبا. خدا مراقب است نه دوربین، نه ملکی از ملائکه اش، نه انسانی از انسانها. خدا. آن هم الله. کان الله علیکم رقیبا. الله، آن جامعیت مبدئیت این مراقبه است. این خدایی که لایخفی علیه شیء، ذرهای در آسمان و زمین از او مخفی نیست. و لا رطب و لا یابس الا اینکه در محضر و منظر اوست. او مراقب است.
اگر انسان در همین رعایت تقوای ارحام و روابط خدا را اینطوری ببیند، آن موقع اثر اصلاحی در عملش چقدر زیاد میشود و انس با خدا چقدر زیاد میشود؟
#اثر_اصلاحی_رقیب_بودن_خدا
اینکه امام حسین علیه السلام وقتی حضرت علی اصغر سلام الله علیه آنطور جلو پدر به شهادت میرسد میفرماید خدایا آنچه این را برای من سهل و قابل تحمل میکند این است که در جلو چشم شما و محضر شما دارد انجام میشود. میبیند که هدر نمیرود چیزی در این حالت. همه چیز در جای خودش است وقتی خدا دارد نگاه میکند.
أو ضبطها، حفظ میشود، چیزی از بین نمیرود. لذا انسان باید پاسخ بدهد. ببیند عمل به همین صورت باقی ماند و قابل تغییر نیست.
#رقیب_بودن_خدا_و_تحمل_مصائب
فكأنه حفظ الشيء مع العناية به علما و شهودا
خدای سبحان حفظ میکند شیء را مع العنایة به علما و شهودا. او رقیبی است که حافظ است. اما کدام حفظ؟ کاملا با علم و شهود دارد رصد میکند.
و لذا يستعمل بمعنى الحراسة و الانتظار و المحاذرة و الرصد،
به همه این معانی رقیب به کار رفته است. حراست، انتظار، محاذرة، رصد. هر کدام معنایی است. رصد کمین کردن است. محاذره دقت و مراقبه در یک عمل است. انتظار نگاه برای اصلاح است که دارد انجام میدهد و حراست نگهبانی است.
و الله سبحانه رقيب لأنه يحفظ على العباد أعمالهم ليجزيهم بها،
رصد میکند تا جزا بدهد. پس حفظ میکند و رصد میکند تا جزا بدهد.
قال تعالى: وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ: «سبأ: 21»،
این هم از همین سنخ رقیب است.
و قال: اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ: «الشورى: 6»،
خدا حفیظ است.
و قال: فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ: «الفجر: 14».
وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ ﴿10﴾الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلاَدِ ﴿11﴾فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ ﴿12﴾فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿13﴾إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿14﴾
این مرصاد بودن همان رقیب بودن است. خدا در کمین است. رقیب است، یک معنایش رصد بود، در کمین بودن است. ان ربک لبالمرصاد، یعنی رقیبا، خدا رقیب است. مراقب است.
پس مراقبت گاهی برای اصلاح عمل است، جبران خلل عمل است، حفظ عمل است، شهود عمل است، ضبط عمل است، و همچنین جزای عمل است. رصد میکند تا جزا بدهد.
#رقیب_بودن_خداوند
-مگر جزا اثر تکوینی عمل نیست مثل درد و رنجی که انسان بعد از خوردن سم باید تحمل بکند، رقیب بودن و یجزیهم بها چه معناست؟
میخواهد به ما بباوراند که این نتیجه قطعی اوست که سنت الهی است که حتما این نتیجه مترتب بر او میشود، فرع این است که آن حقیقتی که این دوتا را بر هم مترتب میکند بیابد که این هست تا او را بر این مترتب بکند. مثل اینکه شما در نظام علت و معلول بگویید باید این علت از جهت ثبوتی محقق بشود تا معلولش به دنبالش بیاید. ثبوت این عمل به دنبالش آن نتیجه را به دنبال دارد. ثبوت عمل چطور محقق میشود؟ با رقیب بودن خدا. خدایی که این نتیجه را میخواهد محقق بکند باید مطلع باشد. چون خودش که فاعلیتی ندارد. در نظام علت هم همینطور است. نظام علیت را چه کسی قرار داده است که این علت به معلول میرسد؟ خدا قرار داده است دیگر.
در نظام تشریع هم همینطور است. چون در نظام تشریع ما باور نداریم که این جزا مترتب بر آن عمل خود به خود محقق میشود. میگوییم اگر خدا فهمید که این عمل انجام شده است آن نتیجه برش محقق میشود. پس رقیب بودن در اینجا علت را محقق کردن است تا معلول که جزایش است محقق بشود. ثبوت علیت است. اینکه خدا این را بیابد و بداند و عالم باشد. ما فکر میکنیم که دور از چشم خدا داریم این کار را انجام میدهیم. پس اگر دور از چشم خداست، چون خدا مطلع نمیشود پس جزا بر این مترتب نمیشود. میفرمایند ان الله کان علیکم رقیبا، نظام علیت محقق است. ثبوت علیت تام است. علم الهی از جمله آن ثبوت علیت است.
اینکه علامه دائما همه چیز را به توحید برمیگرداند، مهم است که انسان یاد بگیرد که چطور دائما از هر کثرتی به یک وحدتی برگردد. این اگر در نظام فکری انسان تثبیت بشود، آن وقت انسان در متکثرات هیچ گاه گم نمیشود. بلکه حاکم بر متکثرات است.
اینجا هم ببینید:
و في تعليل الأمر بالتقوى في الوحدة الإنسانية السارية بين أفراده و حفظ آثارها اللازمة لها، بكونه تعالى رقيبا
وحدت ساری بین افراد که با رحم محقق شده بود، با ارحام.
أعظم التحذير و التخويف بالمخالفة،
شدیدترین تهدید است. اینجا خدا کأنه شمشیرش را کشیده است و بلند کرده است که این را رعایت کنید. تقوای رحم را با شمشیر برافراشته به ما میگوید رعایت کنید تا ما بترسیم. بلکه رعایت این وحدت و تقوای این وحدت را بکنیم. از این تندتر برای ما خدا نمیتوانست بیان کند، نمیگوییم خدا نمیتوانست بیان بکند، میگوییم از این تندتر برای ما بیان معنا پیدا نمیکرد که ما اینطور بفهمیم که چقدر این مسئله اهمیت دارد.
#شدت_مراقبت_در_تقوا_با_توجه_به_رقیب_بودن_خدا
بعد میفرمایند اگر این وحدت این قدر مهم است در منظر الهی … ببینید، این نحوه برگرداندن کثرات به وحدت است، نحوه دیگری است که هر آیهای که در رابطه با بغی آمده، هر آیهای که در رابطه با ظلم و فساد در ارض و طغیان آمده است، در مقابل این وحدت است. چون در مقابل این وحدت است و برای این وحدت خدا این قدر ارزش قائل است، همه آن تهدیدهای آنها مؤکد این تهدید است. از فروع این تهدید است. چون این وحدت را خدا برش خیلی اصرار دارد، تمام چیزهایی که شکستن این وحدت است، همه آنها تهدیدهایش برمیگردد ذیل این تهدید. از فروعات این تهدید است. یک جامعیت در نگاه ایجاد میکند که همه جاهایی که ظلم و طغیان و فساد و … در بین انسانها هست، هر کسی که دست به اینها میزند، همه اینها از فروع این است که این وحدت میخواهد به هم بخورد. لذا اینجا دارد آن مبدا را بیان میکند، آنها شئون و فروعات این مسئله میشود.
چقدر زیبا احکام به هم برمیگردد؟ نگاه را جامع میکند که اگر خواستید اینها را به یک حکم واحدی برگردانید، چطور برگردانید؟ به آن وحدتی که ابتدا در رحم شکل گرفته است و بر اساس آن رعایت وحدت دارد محقق میشود. بعد عالم انسانی را توسعه میدهد که این هم یک وحدت دارد که همه افراد انسان بنو اب و ام واحده. همه اینها فرزندان یک پدر و مادر هستند و لذا رعایت آن رحم و وحدت در آنجا لازم است. هر کسی که در اینجا دست به یک ظلمی، فسادی، طغیانی بزند، مخالفت با این وحدت دارد میکند و مخالفتهای با این وحدت تمامشان از شئون این تهدیدی است که اینجا شکل گرفته است. یعنی تمام آن تهدیدها میشوند شئون تهدید اینجا. خیلی بیان قشنگی است.
و بالتدبر فيه يظهر ارتباط الآيات المتعرضة لأمر البغي و الظلم و الفساد في الأرض و الطغيان و غير ذلك، و ما وقع فيها من التهديد و الإنذار، بهذا الغرض الإلهي و هو وقاية الوحدة الإنسانية من الفساد و السقوط.
همه آنها برگشت به همین شکستن وحدت انسانی میکند.
دیدید چقدر زیبا استفاده کرد؟ همه آیات را اینطور به هم مرتبط کرد؟ از اول قرآن که دارید میخوانید تا انتها، از اولین نبی که میآید، از اولین قتلی که بین هابیل و قابیل دارد شکل میگیرد، همه جبهه نبرد حق و باطلی که در طول تاریخ محقق شده است و … تهدیداتی که خدا کرده نسبت به اینها، همه مربوط به آن شکستن وحدت انسانی است. اوجش در کجا دارد محقق میشود؟ در ارحام. مبدئیتش از کجا نشات گرفت؟ از رحم.
این جمله آخر از شاهکارهای علامه است که ارتباط بین تمام این تهدیدهای قرآنی را با هم یکی کردند و وحدت ایجاد کردند و یکی دیدند. آدم نگاه میکند، این یک شجره شد. خود تهدیدها یک شجره است که تنه این شجره وحدت عالم انسانی است و تمام این فسادها و طغیانها همه شاخههایی است که میخواهد این را تهدید بکند، در مقابل این بایستد و او را میخواهد قطع بکند. این تهدیدها میخواهد آن فسادهایی که از جهات مختلف میخواهد به این وارد بشود را قطع بکند تا این تنه محفوظ بماند.
این وحدت عالم انسانی.
#جامعه
#وحدت_جامعه
#اهمیت_وحدت_انسانها
#اهمیت_وحدت_جامعه_انسانی
#عوامل_تهدید_وحدت_جامعه
#بغی_و_ظلم_و_فساد_اسباب_تضعیف_وحدت_جامعه
#همه_تهدیدها_نسبت_به_بغی_و_ظلم_و_فساد_برای_حفظ_وحدت_جامعه_است
مرحوم علامه چندتا بحث را منعقد کردند به دنبالش که هر کدام از این بحثها یک نتایج خوبی را دارد.
اینها را با سرعت بیشتری طی میکنیم.
اولین بحث این است که عمر این نوع انسانی چقدر است. آیا همانطور که این فسیل شناسها میگویند تا چند میلیون سال است از جهت فسیلهایی که به دست آوردند؟ یا آنطوری که از قرآن و تورات و کتب آسمانی استفاده میشود به خصوص قرآن و تورات، این است که حدود هفت هزار سال عمر این نوع انسانی است؟
مرحوم علامه میفرمایند عمر این نوع انسانی هفت هزار سال حداکثر بیشتر نیست تا امروز و آنچه از فسیلها به دست میآید مربوط به این است که قبل از این آدم هم آدمی بوده است و همینطور دوران و ادوار و اکواری در کار بوده است. میفرمایند منافاتی با فسیل شناسی آنها ندارد. آنها را نفی نمیکنیم، اما اینکه آنها مربوط به اینکه همین آدم و همین حواء و همین نسل باشد را بواسطه روایاتی که داریم، نمیپذیریم.
این را بیان میکنند. بیان خوبی است که تحلیل میکنند.
كلام في عمر النوع الإنساني و الإنسان الأولي
يذكر تاريخ اليهود أن عمر هذا النوع لا يزيد على ما يقرب من سبعة آلاف سنة و الاعتبار يساعده
میفرمایند اگر در نظر بگیریم یک زن و مردی را، حدودا از سن اینها صد سال بگذرد، زن و مردی باشند که زوجیت داشته باشند، تولد باشد، حدودا اینها میشوند هزار نفر. محاسبه میکنند. ولی از کنارش یک بلایا و مشکلات و آفاتی که به خصوص در زندگیهای بشر اولی خیلی این مسائل بوده است، آنها هم در کنارش میآید. آنها هم آسیبها را میزند. چه بلایای طبیعی، چه بلایای غیر طبیعی. اینها که میآیند سبب میشوند یک سری به نتیجه نرسند و از بین بروند.
بعد اینها را تحلیل میکند. به نظرم تند بخوانیم و عبور بکنیم. چون مثل یک قصه است. خیلی توضیح نمیخواهد.
فإنا لو فرضنا ذكرا و أنثى زوجين اثنين من هذا النوع و فرضناهما عائشين زمانا متوسطا من العمر في مزاج متوسط في وضع متوسط من الأمن و الخصب(فراوانی) و الرفاهية و مساعدة سائر العوامل و الشرائط المؤثرة في حياة الإنسان ثم فرضناهما و قد تزوجا و تناسلا و توالدا في أوضاع متوسطة متناسبة ثم جعلنا الفرض بعينه مطردا فيما أولدا من البنين و البنات على ما يعطيه متوسط الحال في جميع ذلك وجدنا ما فرضناه من العدد أولا و هو اثنان فقط يتجاوز في قرن واحد (رأس المائة) الألف أي إن كل نسمة يولد في المائة سنة ما يقرب من خمس مائة نسمة.
این را فقط در یک شرایط آزمایشگاهی فرض نکنید. الان هم در نظر بگیرید یک زوجی را که با هم ازدواج بکنند که عمر اینها حدودا صد سال باشد. نسل اینها بعد از صد سال که فرزندان اینها هم ازدواج بکنند و … حدودا این خانواده تبدیل میشود به یک خانواده 1000 نفری در صورتی که هیچ آسیبی به اینها نرسد. دارد که آسیبها میآید یک دفعه چقدر کم میکند این تعداد را. اینطور نیست که اینها در هر شرایطی فرزند بیاورند. رزق و روزی سخت میشود، فرزندآوریشان کم میشود، شرایط مشکل میشود، تولد میآید پایین تر.
در پاسخ: در جایی که هیچ آسیبی نرسد. هیچ مشکلی نباشد. رفاهیت کامل باشد. مانعی در کار نباشد. آنها هم آماده تولد باشند، موانع تولد نداشته باشند. مثل حالا نباشد که هزار فکر و خیال بخواهند بکنند. پدر و مادرهای سابق ده تا، دوازده تا، اینها عادی بود. آن ده دوازده تا هم به همین نسبت ادامه پیدا میکردند. هزارتا غیر عادی نبود اگر موانع نباشد.
مثل این میماند که هر یک نفر انگار 500 تا اضافه میشود در صد سال.
الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص: 140
ثم إذا اعتبرنا ما يتصدم به الإنسان من العوامل المضادة له في الوجود و البلايا العامة لنوعه من الحر و البرد و الطوفان و الزلزلة و الجدب و الوباء و الطاعون و الخسف و الهدم و المقاتل الذريعة و المصائب الأخرى غير العامة،
چه مشکلات فردی و چه مشکلات اجتماعی، زلزلهها، وبا، مریضیها
و أعطيناها حظها من هذا النوع أوفر حظ،
آنها هم هر چقدر میخواهند از اینها از بین ببرند. بیشترین صدمهای را که میتوانند بزنند بزنند. آنها هم مثل عواملی که دنبال کار خودشان هستند، مشغول کارشان هستند. آنها هم بتوانند تمام و کمال کارشان را بکنند. کسی جلوشان را نگیرد. آنها هم مقابلهشان را بکنند
و بالفنا في ذلك حتى أخذنا الفناء يعم الأفراد بنسبة تسعمائة و تسعة و تسعين إلى الألف،
کأن 999 نفر از این 1000 تا را از بین میبرند. اوج اوج کاری که بتوانند از بین ببرند، این است. این دیگر آخر آخر تاثیر اینهاست. نمیتوانند کلا نسل را منقرض بکنند. به طور عادی و غالب. نه اینکه هیچ گاه نتوانسته باشند.
ایشان دارند این محاسبات را نقل میکنند. اینهایی که با تمام قواعد مختلف آمده باشند روی هم ریخته باشند چنین محاسبهای ازش در بیاید.
و أنه لا يبقى في كل مائة سنة من الألف إلا واحد
از هزارتا یکی باقی بماند.
أي إن عامل التناسل في كل مائة سنة يزيد على كل اثنين بواحد و هو واحد من ألف.
دوتا بودند، یکی هم میآید کنارشان، میشود سه تا.
یعنی بعد از 100 سال سه نفر باقی بمانند.
ثم إذا صعدنا بالعدد المفروض أولا بهذا الميزان إلى مدة سبعة آلاف سنة (70 قرنا) وجدناه تجاوز بليونين و نصفا،
7000 سال بگذرد، میشوند دو و نیم میلیارد نفر.
و هو عدد النفوس الإنسانية اليوم على ما يذكره الإحصاء العالمي.
در زمان نوشتن المیزان، جمعیت دو و نیم میلیارد نفر بوده است.
فهذه الاعتبار يؤيد ما ذكر من عمر نوع الإنسان في الدنيا
اگر عمر این انسان را میلیونها سال میگرفتید، دیگر این عدد نمیشد. عدد باید بیشتر از این میبود.
لكن علماء الجيولوجي (علم طبقات الأرض) ذكروا أن عمر هذا النوع يزيد على مليونات من السنين، و قد وجدوا من الفسيلات الإنسانية و الأجساد و الآثار ما يتقدم عهده على خمس مائة ألف سنة على ما استظهروه، فهذا ما عندهم،
تا 500 هزار سال هم فسیل پیدا کردهاند که شبیه این انسان است.
غير أنه لا دليل معهم يقنع الإنسان و يرضي النفس باتصال النسل بين هذه الأعقاب الخالية و الأمم الماضية من غير انقطاع،
ما نمیخواهیم انکار بکنیم و بگوییم این فسیلها انسانی نیستند. اما برای انسان ادوار و اکوار قائلیم. و این انسان در این دوره میگوییم 7000 سال عمر کرده است. و الا انسانهای سابق را هم حساب بکنیم عیبی ندارد چند میلیون سال بوده باشند. اما آن نسل از بین رفته باشد به هر دلیلی و هر جهتی که در کار بوده است، از بین رفته باشد. این منافات ندارد که از جهت فسیل شناسی آثاری باشد، اما این انسان هم مبدئش آدم و حواءای باشند که خدای سبحان از ابتدا خلق کرده باشد. و نظیر آنها باشد از جهت نظام جسمانی. مانعی ندارد.
فمن الجائز أن يكون هذا النوع ظهر في هذه الأرض ثم كثر و نما و عاش ثم انقرض ثم تكرر الظهور و الانقراض و دار الأمر على ذلك عدة أدوار، على أن يكون نسلنا الحاضر هو آخر هذه الأدوار.
ما در آخرین دوره باشیم. روایات ما هم به این ناظر است و دلالت بر این دارد.
و أما القرآن الكريم فإنه لم يتعرض تصريحا لبيان أن ظهور هذا النوع هل ينحصر في هذه الدورة التي نحن فيها أو أن له أدوارا متعددة نحن في آخرها؟
قرآن دلالتی بر ادوار و اکوار ندارد.
و إن كان ربما يستشم من قوله تعالى: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ الآية: «البقرة: 30»، سبق دورة إنسانية أخرى على هذه الدورة الحاضرة، و قد تقدمت الإشارة إليه في تفسير الآية.
دقت کنید، دلیل از قرآن نیست، استشمام دلیل از قرآن است.
سفک دماء و فساد را ملائکه میشناختند. یکی از علتهایی که ذکر میکنند و روایات ذیل آیه هم بیان کرده است، این است که اینها انسانهای سابق را دیده بودند در دورههای سابق که کارشان به سفک و فساد کشیده شد که ریشه خودشان را کندند. خودشان ریشه خودشان را کندند. این را دیده بودند. لذا میفرمایند از این میشود استشمام کرد. چون اینها از کجا میدانستند که یفسد فیها و یسفک الدماء؟ میفرمایند از انسانهای دورههای سابق این را دیده بودند.
-آنها هم اختیار داشتند؟
بله.
در روایت تشریح بیان آنها هست که آنجا چطور بوده است؟ آیا اختیار و کمالشان در این رتبه بوده است، یا ناقصتر از این بودند؟ مثل جن بودند که ضعیفتر از انسان بودند؟ همه آنها آیا مقدمه بودند برای اینکه این انسان در نهایت بخواهد بیاید از جهت قوت و شدت و استعداد، اینها بحثهای آنجاست.
اصل مسئله این است که از جهت جسدی این امکان پذیر بوده است.
نعم في بعض الروايات الواردة عن أئمة أهل البيت (ع) ما يثبت للإنسانية أدوارا كثيرة قبل هذه الدورة و سيجيء في البحث الروائي.
بحث دومی که ایشان منعقد میکنند این است که نسل حاضر منتهی میشود به آدم و زوجه آدم، نه به نسل دیگری. این نسل که هست حتما به آدم و حواء منتهی میشود. چرا؟ بعضی خواستند بگویند چون چهار نژاد ما در عالم داریم، این چهار رنگ هم حاکی از این چهار نژاد است، نسل انسانهای سفید پوست، انسانهای زرد پوست، انسانهای سیاه پوست و انسانهای سرخ پوست. بعضی از عالمان انسان شناسی خواستند این را حمل بکنند بر اینکه اینها چهار نوع هستند و همه تحت عنوان انسان میگنجند، نمیشود یکی داخل دیگری باشد و این تغییر امکان پذیر نیست. لذا حداقل باید چهار پدر و مادر برای اینها به عنوان چهار نسل قرار بدهیم.
مرحوم علامه میفرمایند این را به هیچ وجه قبول نداریم، اینها برگشت به یک پدر و مادر میکنند.
#عمر_نوع_انسانی
#همه_انسانهای_موجود_از_نسل_آدم_و_حواء_هستند
اگر لازم شد نکتهاش را عرض میکنیم تا یک خورده اینجا تندتر برویم تا بحث بعدی.
دو سه بحث بعدی هر کدامش یک نکات خوبی دارد تا به بحثهای آیات بعد برسیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.