جلسه 464      05/08/1403

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

 

جا داشت در درس اول این را عرض بکنیم. الحمدلله رب العالمین، پیشانی شکر را بر زمین می‌ساییم حتما و شاکر خدای سبحان هستیم که عظمت جمهوری اسلامی را به گونه ای قرار داده است که نصر به رعب کرده است. این نصر به رعب است. وقتی قبل از حمله اعلام کنند به جمهوری اسلامی خودشان که می‌خواهیم حمله کنیم، اما شما پاسخ ندهید. این دلالت بر ضعف جدی دارد که ترس از پاسخ دارد. و لذا خودش را در یک منگنه پاسخ دیدن می‌بینند. حیثیتشان و بقائشان موکول به این است که یک کاری بکنند. مثل دفعه قبل. دفعه قبل هم وقتی وعده صادق یک انجام شد، هی وعده ها و وعیدها، در عین حال یک کار کوچکی شد، خیلی کوچک، اینکه با همه قدرتی که این ها مرتبط هستند، با بقیه، خودشان که به تنهایی نه، با ضمیمه همه این کار را کردند. چنانچه خود آمریکا وقتی جریان عین الاسد پیش آمد، قبلش خیلی توپ و تشر زده بود که اگر کاری بشود فلان، اما او هم کاری نکرد در جواب. این ها نصر به رعب الهی است. ما از خودمان نبینیم. حتما نسبت بدهیم به خدای سبحان که در دل های آن ها هراس و رعبی می‌اندازد از جمهوری اسلامی که شاید ما قدر این رعب را نمی‌دانیم. شاید می‌توانست یک اضطرابی در کشور ایجاد بکند که چندین مدت این اضطراب ادامه داشته باشد. اما الحمدلله نه حتی لحظه ای مردم را مضطرب کرد و نه مشکلی پیش آمد که دنباله اش غیر قابل کنترل باشد. بلکه دلار سقوط کرد، بازار بورس بالا رفت سبز پوش شد به اصطلاح، این نشان دهنده قدرت نظامی است که خدا عنایت کرده است. باور کنیم خدا می‌تواند جایی که به ما حمله می‌شود ما را قدرتمند تر قرار بدهد. خداست دیگر. اگر این باور ایجاد بشود، خیلی تغییر می‌کند. خیلی رفتارها متفاوت می‌شود. هرچقدر این باور شدیدتر بشود، ظهور این نصر به رعب در دشمنان قوی تر می‌شود. سوخت این موشک به مقدار یقین ماست. نه به مقدار آن چیزی که فقط هست. آنچه که موجود است سوخت او و قدرت تاثیر او به باور ماست. ما نظام باور و نظام روحی را رویش کم حساب می‌کنیم. حقیقتا خدای سبحان در این جریان و جریان قبلی و جریان آمریکا، اگر ما از منظر بیرونی نگاه می‌کردیم، می‌فهمیدیم که چقدر نعمت برای ما قرار داده است. در جایی که یک کشور هستیم، آن ها همه با هم متحدند، هوای هم را هم دارند، همه تکنولوژی و فناوری در دستشان است، اما نوع مقابله و برخوردشان در حدی است که فقط حفظ آبرو کنند. مقایسه کنید زدن ما به آن ها را با زدن آن ها ما را. ما در یک فضایی که همه ببینند عملیات انجام دادیم، آن ها از تصاویر دروغین استفاده بکنند، بعد هم معلوم بشود که برای حالا نیست. هیچ چیزی نداشته باشند که نشان بدهند. آنجا همه تصویر برداری را ممنوع کرده باشند، مردمی که از گوشه و کنار تصویر برداری کردند، همان ها وقتی منتشر شد، نه تصویربرداری حرفه ای، اثرش این می‌شود که یک دفعه تمام قدرتشان زیر سوال می‌رود، تمام تکنولوژی شان زیر سوال می‌رود، اینجا الحمدلله خدای سبحان… خود اینکه آن ها اولا خواستند اینطوری حرکت بکنند و تمام قوای درونی و بیرونی شان را بسیج کردند از درون کشور، هرچه جاسوس و نیرو داشتند بسیج کردند، همه آن ها شده است این! نمی‌خواهیم بگوییم هیچ ندارند. اما عظمت و دارایی ما قاهر است از جهت الهی بر آن ها. و معلوم می‌شود آن ها هیچ است. کشوری که این عظمت و قاهریت الهیه را نداشته باشد، همین ها گاهی برای ضربه های کاری برش کفایت می‌کرد. اصرار است بر اینکه الهیت را در کار ببینید.

آن موقع معلوم می‌شود که این آغاز افول آن ها و ان شاء الله صعود گفتمان الهی است. آغاز صعود گفتمان الهی است. و ان شاء الله وقتی حماس و حزب الله این را می‌بینند احساس شوکت می‌کنند. چون این قدرت را پشتیبان و پشتوانه خودشان می‌بینند. و قدرت او را در مقابل این قدرت اینطور ضعیف و ذلیل می‌بینند. این خودش یک احساس قوت روحی به محور مقاومت الهی می‌دهد و این فقط داخل کشور نیست. یک امر جهانی است و یک عزت جهانی خدای سبحان عنایت می‌کند. اگر کاری نمی‌کردند و به یک بهانه ای می‌گفتند ما به این جهت دست برداشتیم، یک منتی می‌گذاشتند و دست برمی‌داشتند برمی‌داشتند حتما برایشان عزتمندانه تر از این بود که این کار را کردند. و این هم باز کار خدا بود، که کار را انجام بدهند اما ذلیلانه بشود. مردم بگویند مثل این بوده است که می‌خواستند برای نماز شب و نماز صبح بیدارمان بکنند. همین قدر که بیدار بشویم عبادتمان را بکنیم. آدم می‌گردد عکسی یا … پیدا نمی‌کند.

درست است که دو بزرگوار از نیروی پدافند ما شهید شدند، ان شاء الله خدا همه کسانی که دیشب اینطور عزتمندانه دفاع کردند از کشور و نگذاشتند آسیبی و به کشور برسد، ان شاء الله خدای سبحان اجر بهترین عبادت ها را برایشان قرار بدهد که آرامش ما مرهون بیداری های آن ها و مراقبت های آن ‌ها بوده است.

ان شاء الله خدای سبحان ما را قدردان خودش قرار بدهد که احساس عزت الهی بکنیم. و هو القاهر فوق عباده. ان العزة لله جمیعا.

#نصر_به_رعب

احساس عزت خدا را بکنیم. ان شاء الله طلیعه:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ‌

إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ﴿1﴾

وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً ﴿2﴾

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّاباً ﴿3﴾

سه نصرت و سه تکلیف. سه نصرت، اذا جاء نصر الله، نصر خدا، آغاز نصر الله، و الفتح، فتح مطلق. نصر و فتح مطلق. نصر به دنبالش فتح. به دنبال نصر و فتح، و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا. ورود فوج فوج. همین را بدانید که خدای سبحان می‌تواند این عزت را طلیعه ورود فوج فوج دیگران به محور مقاومت قرار بدهد، که محور مقاومت اینطور ارزش پیدا کرده است. به دنبالش فسبح، اگر این است، تکلیف تو این است که از این به بعد رو آوری ات به سوی خدای سبحان و عبور از آن مرتبه قبل، بالاتر باشد. فسبح بحمد ربک، حمد کن خدا را. به دنبال این، و استغفره. و استغفره جبران کوتاهی هاست. استغفار فقط این نیست که بگوییم استغفر الله ربی و اتوب الیه. این لفظ مسئله است. جبران کوتاهی ها ست. هر کسی و هر جمعی ببیند هر کوتاهی محقق شده، به همان نسبت دنبال جبران باشد، هم رفعی و هم دفعی. رفعی اگر کوتاهی محقق شده، دفعی یعنی بکوشیم کوتاهی محقق نشود. اگر به پیغمبر اکرم خطاب می‌شود که و استغفره، دفعی است. یعنی مراقب باش که کوتاهی محقق نشود. تازه مربوط به امت هم هست که استغفار پیغمبر استغفار امتش هم هست. که از امت هم کوتاهی صورت نگیرد.

#تکلیف_مقابل_نصرت

مراقب باشیم، تحلیل هایمان، حرف هایمان، گفته هایمان همه اش در جهت ایجاد امیدواری و نشاط باشد. تحقیر نکنیم همه کارها را. چقدر بعضی خودباخته هستند که اگر حمله می‌کنیم تحقیر می‌کنند، اگر حمله بکنند و پاسخ بدهیم و بتوانیم مقابله بکنیم، باز هم تحقیر می‌کنند. این فقط از یک ذهن مریض نشأت می‌گیرد. دشمن تمام زحمتش در این است که ما را نا امید بکند. نا امیدی محور همه تلاش دشمن است. لذا مقام معظم رهبری می‌فرمایند اگر ملتی به نا امیدی رسید از جهت اجتماعی، هرچقدر اخبار صدق و درست به او بدهی، در وجود او چون نگاهش نگاه نا امیدی است، تمام این ها تفسیر می‌شود به حالت نا امیدی. همه اش می‌شود کذب. برخلاف جایی که کسی روحیه اش روحیه امید و مقاومت باشد، حال نشاط در وجودش باشد. برای او هر خبر ضعیفی قابل تفسیر و قابل عمل به مرتبه مقاوم سازی بالاتر است. برای این است که می‌تواند موجب حرکت و نشاط بالاتر باشد. حتی اگر شکستی بر آن ها وارد می‌شود این را سکوی حرکت بالاتر قرار می‌دهد و اراده بالاتر.

ببینیم آیا حرف زدن ها و تحلیل ها و گفته هایمان امید ایجاد می‌کند در جامعه یا نه، از یک روحیه منفی باف نا امید مأیوس است. اگر خودمان مأیوس هستیم، مریضی مان را سرایت ندهیم. مریضی که اینطوری است، سعی کند خودش را ایزوله کند. اگر نمی‌تواند خودش را اصلاح کند، خودش را ایزوله کند. حرفش را اینور و آنور نگذارد. در دل خودش بریزد برای خودش.

این ها را دارم با غصه و ناراحتی می‌گویم که کلام بعضی از ما سراسر یأس و تحلیل ناامیدی است، همه اش غر زدن است. به جای اینکه عزت بدهیم به جامعه، به جای اینکه نشاط بدهیم به جامعه، اراده بدهیم به جامعه، همه اش هر قوت و قدرتی را تضعیف می‌کنیم.

ان شاء الله خدای سبحان که اینجا عزتش را به ما نشان داد، قدر دان خدا باشیم. از این به بعد شاکریتمان، تسبیح و حمدمان نسبت به خدا بالاتر باشد. تا ان شاء الله ببینیم که این زمینه سازی ظهور و آغاز رشد مقاومت و عزت مقاومت و جهانی سازی بیشتر مقاومت است که دارد جای خودش را در نظام جهانی کامل باز می‌کند که دشمنان ابرقدرت مجبورند خضوع کنند در برابر این قدرت. و این قدرت الهی است فقط و چیزی غیر از قدرت  الهی نیست.

#امید_و_نشاط_در_همه_حال

#تحلیل‌_امیدوارانه

#تحلیل_مأیوسانه

قطعا بدانید که دل امام زمان خرسند می‌شود از عزت مومنین و همه این ها را بگوییم فدای یک تار موی اماممان و خوشحالی او می‌ارزد به اینکه همه ما شهید بشویم یک لبخند بر لب حضرت واقع بشود که ببیند عزت مومنین را. ان شاء الله خدا روز به روز مومنان را در عالم عزتمند تر قرار بدهد.

 

در محضر کافی شریف هستیم، در کتاب الحجة، باب مولد النبی، باب 111.

روایاتی که اینجا در محضرش هستیم، یک بابی از روایات هستند که بحث معراج است. روایات معراجیه، معراج پیغمبر، یک باب وسیعی است و روایات زیادی است. اینجا به یک گوشه ای از آن روایات اشاره شده است. روایات معراجیه خودشان جمع آوری شدند و شاید در کتاب هایی مفصل این ها تبیین و تبویب شدند. یک بحث مفصلی است. از جهات مختلف، محتوایش یک معنا دارد، نوع تحققش یک بیاناتی دارد، فصولی بر هر کدام از این ها منعقد شده است، کی واقع شد؟ چگونه واقع شد؟ چه چیزهایی گذشت؟ اینکه در قرآن کریم دو جا صریحا به این مسئله مفصل تر پرداخته است، یکی در آیه اول سوره اسرا که

سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿1﴾

و همچنین در سوره نجم که

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿8﴾

فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿9﴾

در این دو جا به صورت واضح تر و مفصل تر به بحث معراج پرداخته است.

مرحوم علامه هم در ذیل تفسیر المیزان در ذیل سبحان الذی اسری بعبده، بعضی از روایات معراجیه را آورده است، مفصل هم آورده اند، اینجا چند خطی از آن روایات است.

حتی حدیث معراجی که پیغمبر اکرم با خدای سبحان تخاطبی که صورت گرفت و آن سرمایه و تحفه ای که از عالم غیب همراه پیغمبر شد، که آن هم یکی از حدیث های معراج است. حدیث های معراج یکی هم نیست.

آیا معراج یکبار بوده یا چندبار بوده است، بعضی روایات ما که اینجا هم هست می‌فرماید دوباره بوده است. بعضی از روایات از امام صادق علیه السلام است که 120 بار بوده است.

اینکه تعداد معراج های ذکر شده به چه معناست، یکبار یا دو بار یا صد و بیست بار، یا اینکه می‌فرمایند الصلاة معراج المومن و پیغمبر اکرم در هر نمازی معراجی داشتند و آن معراج هم معراج خاصی می‌شود، این معراجی که یکبار یا دوبار ذکر شده است، این معراج ویژه ای است که شاید بروحه و جسمه صدق می‌کند به معنای خاص خودش. اما آنجایی که معراج روحانی پیغمبر اکرم است، آن حد ندارد، دفعه ندارد، اینطور نیست که بگوییم چند بار. هر نمازی برای پیغمبر اکرم معراج بوده است. هر توجه و دعایی به سوی حضرت حق معراج بوده است. هر عبادت و توجهی از پیغمبر معراجی برای پیغمبر بوده که آن معراج دیگر تابع عدّ و حد و … نیست.

اما اینکه در اولین معراج که قبل از هجرت پیغمبر محقق شد، در دورانی بود که پیغمبر در مکه بوده، آیا سال دوم بعثت بود؟ یا تا سال دوازدهم ذکر شده است، قبل از هجرت، این معراجی که معروف است و آن دستاوردهای ویژه را داشته است. دیدن ملائکه مختلف، دیدن صورت های مختلف در آن معراج، و بعد رفتن به آسمان های مختلف و دیدن انبیاء مختلفی که موکل بر هر آسمانی بودند، که روایت مفصل دارد و هر کدام از این ها جای باز شدن دارد.

این را به عنوان طلیعه عرض کردم که بدانید بحث معراج یک بحث گسترده و مفصلی است که جا دارد روی هر نکته اش کار بشود. و اینکه خدای سبحان در دو جا به صورت تفصیلی بیان کردند و در روایات هم الی ما شاء الله روایت معراجیه داریم خودش نشان می‌دهد که یکی از مباحث معرفتی عمیق هدایتگر است. هدایتگری دارد. اختصاص به پیغمبر نداشته است. درست است که آن معراج برای پیغمبر بود، اما اولا آن معراج هدایتگری برای امت دارد، ثانیا راه معراج برای کسانی که تابع پیغمبر هستند مراتبش مفتوح است و مسدود نیست. لذا ذکر شده تا حرکت صورت بگیرد. این ها اصل مسئله است که توجه بهش مفید است.

#معراج

#تعدد_معراج‌های_پیغمبر

#الصلاة_معراج_المومن

#معراج_روحانی_پیغمبر

#هدایتگری_جریان_معراج

12- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص

عُرج قشنگ است. نه عَرج رسول الله، عُرج برسول الله. بردن غیر از رفتن است. در مورد ابراهیم خلیل در قرآن آمده است که انی ذاهب الی ربی. من رفتم. اما پیغمبر اکرم را اسری بعبده، بردنش، سیرش دادند. این مرتبه فناء تام است که آنجا تعین و حد در کار نیست. اسری بعبده. آن هم تعبیر به عبده. ملاک این سیر و سیر دادن خدا عبودیت پیغمبر اکرم بوده و چون رسیدن و سیر دادن در اوج سیر دادن بوده، معلوم می‌شود که این عبودیت در اوج عبودیت بوده است. آن وقت اگر ملاک به دست آمد، هر کسی در عبودیت قدمی بردارد به مقدار قدمش در عبودیت سیر دادن و معراج رفتن برایش امکان پذیر می‌شود. زمینه معراج و قابلیت قابل برای معراج عبودیت است. نه اینکه عبد باشد تا معراج پیدا بکند. این عبودیت نمی‌شود. عبد آنی است که در جایی که امر است مطیع محض است، اطاعتش هم به شرط مزد و جزا نیست، بلکه به امر است. هر چقدر این عبودیت اوج بگیرد و شدت پیدا بکند و اطاعت محقق بشود، به همان نسبت به طوری که این قصد جزا نکند، خدای سبحان معراج و عروج را محقق می‌کند.

#عبودیت_شرط_معراج

#مراتب_عبودیت_مراتب_معراج

پیغمبرمان را که می‌برند، ما را برده اند! چون جان ما اوست. پیغمبر را وجود منفصل نبینیم. چطور انسان اگر خودش را می‌بردند خوشحال می‌شد و سرور پیدا می‌کرد؟ اگر این باور که پیغمبر جان ماست، نسبت حضرات با ما نسبت روح و بدن است. اگر این نسبت را باور کردیم، آن موقع وقتی دارند می‌برند برده شدن را در خودمان هم احساس می‌کنیم.

منتها همچنان که پیغمبر به معراج برده شد و بدن هم همراه بود،جسم هم همراه بود، ما هم به مقدار اطاعتمان مثل آن جسمی هستیم که همراه هست. تعبیر روایت این است که مومنین ابدان ما هستند. با این نگاه اگر این قصه را می‌خوانیم و این حدیث را می‌خوانیم، حدیث ماست یا حدیث غائب است؟ حدیث حاضر است. داریم سرگذشت خودمان را می‌خوانیم. این چقدر افتخار است برای انسان که ببیند نظام روحی اش را سیر داده اند و برده اند و چرا این خودش را اینجا نگه داشته است و دوخته به زمین، اخلد الی الارض.

#هدایتگری_جریان_معراج

انْتَهَى بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى مَكَانٍ

مقصود مکانت است، نه مکان به معنای زمین. مکان به معنای زمین نیست. حتی اگر الموجود فی المکان نسبت به خدا بدهند، مقصود این نیست که خدا در یک جایی قرار گرفته است. آن مکانت الهی و رتبه وجودی و نهایت وجودی که مطرح می‌شود. لذا لکل موجود مکان مخصوص به او هست. منتها نه مکان به معنای زمین که ظرف و مظروف نیست. باشد. نه. ظرف و مظروف نیست. حقیقتی است که خودش مکانت ساز است. لذا می‌گوید به یک جایی رسیدیم که جبرئیل حد وجودی اش بود. از آن بالاتر نمی‌توانست برود. انتهی به جبرئیل، جبرئیل منتهایش بود، نه منتهای پیغمبر. انتهی به، یعنی منتهای جبرئیل بود. برای او دیگر حرکت جا نداشت.

فَخَلَّى عَنْهُ

جبرئیل آنجا جا ماند. حرکتی نکرد. از آنجا به آن طرف جای پای او نبود. مکان حرکت او نبود. مسیر او نبود.

فَقَالَ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ تُخَلِّينِي عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ

در این سفر عظیمی که دارد محقق می‌شود، در این حالی که جلالت و عظمت حضرت حق وجود پیغمبر را پر کرده است و احتیاج به انسی در کنار دارد تا توجه باعث بشود این عظمت برای او قابل تحمل بشود، چنانچه در اولین لحظاتی که وحی بر پیغمبر اکرم نازل می‌شد، اولین وحی هایی که نازل می‌شد وجود مبارک حضرت برایش آنجا ابتداء این رابطه عظیم سنگین بود، در روایت ذکر شده است، تا کم کم به این مقام انس گرفت و برای او این رابطه عادی تر و قابل تحمل تر شد، می‌گوید اینجا که این عظمت هی دارد شدیدتر می‌شود، تجلی عظمت هی دارد سنگین تر می‌شود، اینجا من را تنها می‌گذاری؟

فَقَالَ امْضِهْ‏[138] فَوَ اللَّهِ لَقَدْ وَطِئْتَ مَكَاناً مَا وَطِئَهُ بَشَرٌ وَ مَا مَشَى فِيهِ بَشَرٌ قَبْلَكَ.

هیچ نبی و رسولی، هیچ ولی ای از اولیاء الهی تا به حال به اینجا قدم نگذاشته است. یعنی موطن من نسبت به تمام انبیاء و اولیاء سابق جایی بود که در اوجشان من هم همراهشان باشم. اما اینجایی که تو قدم می‌گذاری، که هیچ نبی و ولی و وصی و هیچ کسی اینجا قدم نگذاشته است، من هم قدم نگذاشتم. چون من همراه آن ها این قدم گذاشتن برایم تا آنجا امکان پذیر شده بود. اما همراه تو از این به بعد نمی‌توانم باشم.

این هم حد جبرئیل را نشان می‌دهد با همه عظمت وجودی که جبرائیل داشت، در تعبیر بعضی روایات دارد که لو دنوت انملة لاحترقت، اگر یک بند انگشت قدم آن طرف تر بگذارم می‌سوزم، یعنی حد من نیست.

#موطن_نهایی_جبرئیل

سعه وجود نبی ختمی چقدر عظیم است که تمام وسائط در اینجا جا می‌مانند. لذا در آن مرتبه ای قرار می‌گیرد که واسطه ای -حتی واسطه جبرائیلیه- در کار نیست. وقتی واسطه نیست در آن مکان اوست و صفات و اسماء حضرت حق بی واسطه. آن هم در روایات دیگر دارد که این موطن تجلی جلالی حق است. وقتی موطن جلالی حق تجلی می‌کند، تجلی اش به فنا محقق می‌شود. موطن جلالی وقتی محقق می‌شود، اثرش فناست. لذا اسری، سیر دادن می‌شود. نه رفتن. آنجا اثری از این نیست.

#سعه_وجود_نبی_ختمی

در روایاتی که در المیزان آمده است می‌فرماید

فقال: تقدم أمامك فوالله لقد بلغت مبلغا لم يبلغه خلق من خلق الله قبلك فرأيت ربي و حال بيني و بينه السبحة قلت: و ما السبحة جعلت فداك؟ فأومأ بوجهه إلى الأرض و أومأ بيده إلى السماء و هو يقول: جلال ربي جلال ربي، ثلاث مرات.

در عین اینکه سر فرود به زمین می‌آید، بوجهه الی الارض و بیده الی السماء، این تعبیر خیلی تعبیر عالی است. آن هم در حالت معراجیه

#موطن_جلال_و_فنا

قال: يا محمد قلت: لبيك يا رب قال: فيم اختصم الملأ الأعلى؟ قلت سبحانك لا علم لي إلا ما علمتني.

حالا کأن این حکم می‌شود بین ملأ أعلی که سوال می‌شود فیم اختصم الملأ الأعلی. ملأ اعلی که مجردات هستند، مسابقه شان و تخاصمشان در چیست؟ می‌فرمایند من نمی‌دانم. فوضع یده و … ادامه دارد روایت. روایت خیلی زیباست.

هر کدام از روایات معراجیه وجهی را بیان می‌کنند.

 

در پاسخ: ملائکه اعظم در عین اینکه ساجدند، همراهند. ساجد بودنشان همراه بودن است. اینجا موطنی است برای پیغمبر که از موطن سجود ملائکه بالاتر است. با انبیاء دیگر بودند، انبیاء بالاتر بودند و ملائکه ساجد بودند بر انبیاء. اما اینجا موطنی است که از موطن سجود ملائکه بالاتر است. یعنی موطنی نیست که ملک حاضر باشد و ساجد باشد. اصلا آنجا حضور ندارد. فوق موطن ملائکه و سجودشان است. اما با انبیاء دیگرمنافاتی ندارد که انبیاء بالاتر از ملائکه هستند، ولی ملائکه هم با آن ها در آن رتبه حاضرند. ولی ساجدند. مثل بدن که با نظام نفس انسان هست ولی ساجد نسبت به نفس است، ملائکه ساجدند نسبت به انبیاء ولی حاضرند.

اما اینجا در این مرتبه هم این ها حاضر نیستند. ملک اعظم که جبرئیل است، هرچند در بعضی از روایات دارد که جبرئیل نسبت به اسرافیل وقتی تجلی اسرافیل صورت می‌گیرد جبرئیل کالعصفورة یا کالکرکمة. مثل گنجشک کوچکی می‌لرزد. کالعصفورة. کرکمة زردچوبه است. زردچوبه چطور زرد است؟ پیغمبر نگاه کرد دید جبرئیل دارد می‌لرزد و رنگش هم زرد شده است. تعبیر روایت است. پرسیدند چی شده؟ گفت اسرافیل دارد می‌آید. یعنی خودش را در مقابل اسرافیل… در عین حال همه ملائکه با مقام عظمتشان در مقابل این موطن دیگر حاضر نیستند. اینجا مقامی نیست که دیگری راه پیدا کرده باشد.

چقدر افتخار دارد که جان ما و روح ما و حقیقت ما این موطن را داشته باشد. این چقدر به انسان شوق و نشاط می‌دهد که جان امت رسول خاتم است که این مرتبه را دارد.

#اسرافیل

#اسرافیل_و_جبرئیل

 

این روایات تکه هایی از روایات مفصل تری هستند. مرحوم کلینی چند خطش را آورده اند.

 

13- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلَ أَبُو بَصِيرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ

______________________________

(1) و في بعض النسخ [الحسين بن محمّد عن عبد اللّه‏].

(2) أي و عترته أيضا كان مؤيدا بروح القدس.

(3) العرف: الريح‏

(4) الهاء في «امضه» للسكت.

 

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 443

فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَمْ عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ مَرَّتَيْنِ

این روایت و یک روایت دیگر بیش از یکبار را بیان می‌کنند. روایت دیگر 120 بار ذکر می‌کند.

فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِيلُ مَوْقِفاً فَقَالَ لَهُ مَكَانَكَ يَا مُحَمَّدُ

تو ادامه بده. اینجا جای توست. جای من نیست. مکانت توست نه مکان من.

فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَكٌ قَطُّ وَ لَا نَبِيٌّ إِنَّ رَبَّكَ يُصَلِّي

وقتی می‌روی صبر کن. خدا مشغول صلاة است. خدا مشغول صلاة است، برای ما چون سابقه دارد، سخت نیست. ان الله و ملائکه یصلون علی النبی. صلاة از خدای سبحان معنایی دارد، از ملائکه معنایی دارد، از انسان معنایی دارد. اینطور نیست که تا می‌گوییم یصلی، بگوییم مثل انسان ایستاده است رو به قبله و دارد رکوع و سجود به جا می‌آورد. نه دیگر. یصلی من الله معنای خاص خودش را دارد که امداد و نصرت عبد است در بالا رفتن است. این صلوات خدای سبحان است. و صلوات ملائکه استغفار برای مومنین است که رفع مانع بشود. از خدا ایجاد مقتضی است برای بالا رفتن، از ملائکه رفع مانع است برای بالا رفتن، از انسان اظهار عبودیت است نسبت به خدای سبحان. ان الله ملائکه یصلون، همانجا هم صلاتشان متفاوت است.

#صلاة_خدا_و_ملائکه_و_انسان

فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَ كَيْفَ يُصَلِّي

نمی‌فرماید مگر خدا نماز می‌خواند که انکار بکند. می‌فرماید کیف یصلی. می‌داند نماز هر جایی معنای خودش را دارد.

قَالَ يَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي

چقدر زیبا. صلاة رب سبوح قدوس است. خودش که منزه است. سبوح قدوس، این نماز مرتبط با آن کسی است که دارد ارتباط ایجاد می‌شود از جانب خدا با او. یعنی این نماز الهی وقتی مرتبط با توست، صلاة الهی مرتبط با توست، مقام سبوح قدوس است. سبوح قدوس همان مقام جلالی است که آنجا فرمود جلال ربی جلال ربی. یک وقت یسبح بحمده است، تسبیح و تحمید جلال و جمال است. یسبح بحمده. اما یک موقع سبحان است. در معراج سبحان الذی أسری بعبده دارد. آنجا ظهور مقام سبوحیت حضرت حق است. این ها چقدر با هم توافقش خوب و زیبا می‌شود!

اینجا هم می‌فرماید صلاة حق، سبوح قدوس است که هر دو تنزیه است. هر دو به حیثیت جلال اشاره دارد.

همچنان که سبحان الذی اسری به جهت جلالی اشاره دارد و تسبیح است.

#مقام_سبوح_قدوس

انا رب الملائکة و الروح. ملائکه در روایات هم دارد که خلقی هستند که الروح اعظم از این هاست. الروح خلق اعظم من الملائکة. لذا اینجا که می‌فرماید انا رب الملائکة و الروح، ملائکه تا اینجا جا ماندند، اما الروح چی؟ الروح مصداق تامش خود پیغمبر اکرم است که سبوحیت و قدوسیت مسیر کمال را در مسیر ملائکه طی کرده، رسیده به مقام الروح. اینجا ظهور مقام الروح است.

#الروح

#مقام_الروح

سبقت رحمتی غضبی، سبقت رحمت بر غضب هم از باب این است که اینجا جای انسی است که بماند. و الا مقام تجلی سبوحیت و قدوسیت باقی نمی‌گذاشت کسی را.

فَقَالَ اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ

خیلی زیباست. وقتی او با جلوه جلالی تجلی می‌کند، عبد با جلوه عفو و بیچارگی تجلی می‌کند. عفوک عفوک. گذشت است و گذشت. هیچ سرمایه ای نمی‌بیند که بگوید ان من شیء یسبح بحمده. اینجا مقامی نمی‌بیند که بخواهد عرض اندامی بکند. عفوک عفوک. فقط عفو توست نه عمل من. عمل من در کار نیست. خیلی زیباست.

زیبایی و تناسب تک تک الفاظی که به کار رفته است با هم که از یک سو سبوح و قدوس حضرت حق است، از یک سو زبان عفوا عفوا است. نمی‌گوید عمل عفو را من با زبان… نه، فقط عفو تو. هیچ از من حتی همین هم صادر نمی‌شود. بردن است دیگر.

تعبیر آیه این است که

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿159﴾ إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿160﴾

وصف حضرت حق از هیچ کسی سزا نیست مگر از عباد مخلَص. تعبیر روایت ذیل آیه این است که عباد مخلَص زبانشان زبان خدا شده است. زبان خودشان نیست. مخلَص هستند. اینجا که دارد که عُرج، اسری، قدم قدم عبد نیست. بلکه بردن است. کلام کلام عبد نیست، لذا می‌تواند آن سبوح قدوس به زبان مخلَصین از زبان پیغمبر صادر بشود، مانعی ندارد. سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین. اما در مقام جلالت حضرت حق. سبوح قدوس چطوری محقق شده است؟ در آن مخلَصین محضی که سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین. یعنی جبرئیل در وجود پیغمبر این را دید و بیان کرد. از کجا دید خدا دارد چکار می‌کند؟ در وجود پیغمبر دید.

وقتی خطاب می‌شود لمن الملک الیوم، هیچ کسی قدرت جواب ندارد. در بعضی روایات دارد که خود خدا جواب می‌دهد لله الواحد القهار. در بعضی روایات دارد که مخلصین که حضرات خمسه طیبه هستند پاسخ می‌دهند آن ها هم چون حیثیتی از خودشان ندارند. پس مخلَصین زبانشان زبان خداست. اینجا هم اللهم عفوک عفوک.

اینجا بود که به این موطن رسید که قاب قوسین او ادنی، که ان شاء الله توضیحش باشد برای جلسه آینده.

#وصف_خدا_توسط_مخلَصین

 

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 464” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید