جلسه 995 02/08/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر سوره مبارکه نساء، آیه اول پس از بسم الله الرحمن الرحیم هستیم
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَ نِسَاءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ﴿1﴾
در بعضی از مفاهیمی که در آیه شریفه بیان کرده بود تا به حال گفتگو کردیم. به این بحث رسیدیم که خدای سبحان میفرماید شما را از نفس واحده خلق کردیم و زوج او را هم از همان نفس واحده خلق کردیم. اینکه زوجیت در قرآن کریم مکرر به کار رفته است، زوجیت یک معنای عامی دارد که آن معنای عام فراگیرتر از زوجی است که به معنای زن و شوهر در انسان و یا مذکر و مؤنث در حیوان و یا حتی نر و ماده بودن در گیاه است. فراگیرتر از این هم هست.
با اینکه زوجیت بر اینها اطلاق میشود، اما این ها اطلاق خاص است. اطلاق عامی که بر زوجیت میشود حتی در جاهایی از قرآن، انسان با عملش زوج است. یعنی عمل انسان زوج انسان اطلاق میشود. و یا امثال اینکه انسان با آن ملکات و با آن اخلاقیاتی که با او همتا شده است زوج است.
لذا در بعضی از آیات قرآن کریم وقتی به کار برده میشود، مثلا احشروا الذین ظلموا و ازواجهم، قطعا نمیشود گفت همسر انسان با ظلم من با من محشور میشود در جهنم. اینگونه که نیست. در بهشت و جهنم زن و شوهر هر کدام محاسبه جدا دارند، ولی اگر در بهشت هر دو قرار گرفتند، میتوانند با هم باشند، و یا یکی شفیع دیگری بشود. امکان پذیر است. اما اینکه در جهنم کسی جهنمی باشد، زوجش هم به خاطر او جهنمی بشود، نه. این در نظام محاسبه الهی و عدل الهی قطعا راه ندارد.
با قرینه بعدش که
احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ وَ مَا كَانُوا يَعْبُدُونَ ﴿22﴾
آن چیزهایی که عبادت کردند. یعنی معبود هایشان. همه این ها در جهنم در کنار هم محشور میشوند. پس چطور ما یعبدون آن ها عمل و اعتقادشان بوده است، ما ظلموا هم اعمالشان هست که در کنار عمل و اعتقادشان این ها با هم زوجیتی دارند که این زوج قرین بودن است، همراه بودن است، جدا نشدن است. یعنی این ها در کنار عملشان که با آن ها دائما هست و از آن ها جدا نمیشود، زوجیت دارند.
-به معنای تابع و متبوع نیست؟
چون دارد حشر افراد را میگوید، یعنی کسانی که ظلم کردند. اگر کسی این را در تابعیت نسبت داد هم میتواند به معنای عام سرایت بکند. اما شخصش را دارد اینجا میگوید.
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا
اینکه هر کسی با تابعینش محشور میشوند، ملحق بهش شدن مانعی ندارد. جزء عملش میشود. معنای عامش عمل است. در معنای جزئیات میتوانیم بگوییم که تابع او هم زوج اوست. اما در زوجیتی که جدا ناپذیر است، یک ارتباط ناگسستنی است، عمل انسان است که این عمل البته خودش میتواند تابعین هم به نحوی عمل محسوب بشوند.
پس اگر نبود در قرآن جز این آیه شریفه، نشان میداد که معنای زوجیت عام است و شمول دارد.
حتی در سوره واقعه دارد که و کنتم ازواجا ثلاثة. عده ای سابقون هستند، عده ای اصحاب یمین هستند، عده ای اصحاب شمال هستند. این سه زوج هستند. ازواجا ثلاثة. سه زوج هستند. سه دسته و گروهی هستند که هر کدام زوج هستند. سابقین زوج هستند، اصحاب میمنه که مومنانی هستند که مثل سابقین نیستند اما اهل نجات هستند، این ها زوجند. اصحاب شمال هم زوج هستند. این آیه هم زوجیت را عام میداند.
وَ كُنْتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً ﴿7﴾ فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ﴿8﴾ وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿9﴾ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿10﴾ أُولٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿11﴾ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿12﴾
لذا زوجیت یک معنای عامی است. هر انسانی خودش زوج است با اعمال و اعتقاداتش. زوجیت و همراهی ناگسستنی دارد. پس اساس معنای زوجیت بر پیوستگی است که گسست ندارد. مثل قرینی که جدایی ندارد. به همین جهت زن و شوهر زوج اطلاق میشوند چون از مصادیق این معنا میشوند که جدایی ندارند.
حتی گاهی زوجیت را در متضادات به کار میبرند. مثلا شب و روز را که یکی بیاید دیگری نیست، یخرج اللیل من النهار و یخرج النهار من اللیل. هر کدام بیاید دیگری نیست، با این حال این ها را زوج میدانند. با اینکه متضاد هستند از این جهت که اگر یکی باشد دیگری نیست، ولی به جهت همین علاقه تضادی که دائما یکی از این ها هست، دیگری نیست، همین علاقه ایجاد کرده است. علاقه تضاد هم ایجاد زوجیت میکند.
آسمان و زمین هم زوجند. آسمان مرد و زمین زن در خرد، آنچه آن انداخت این میپرورد. بر آسمان و زمین هم اطلاق زوجیت شده است.
پس امر زوجیت به غیر از ذکورت و انوثت و نر و ماده بودن که در موجودات مختلف دیده میشود، یا حتی بار مثبت و منفی که در یک اتم دیده میشود که آن هم نحوه ای از زوجیت است که سبب استحکام یک اتم است، که اگر هر کدام از این ها گسستی پیدا بکند، بقیه آن اتم هم گسسته میشود، لذا میبینید این ها هم زوجیت است.
لذا امر زوجیت همانطوری که خدای سبحان فرموده است که:
وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿49﴾
ما همه چیز را زوج خلق کردیم، به خصوص با اطلاق و من کل شیء، شیء شاید فقط عالم مادی را شامل نمیشود که بگوییم فقط عالم ماده است. شاید شیء مطلبش اعم از این باشد. لذا به دنبال جریان زوجیت باید در نظام تجردی هم معنایی موافق خودش پیدا کرد. هرچند زوجیت در هر جایی مناسب خودش است. همانطور که الان هم عرض شد. گاهی حتی به علاقه تضاد است. حتی بین اسماء الهی به عنوان ظهورات، جلال و جمال دارند. از آن جمال و جلال اسماء الهی موجودات خلق میشوند. به همین جهت میگویند مثلا درست است که انسان خلیفه خدای سبحان است اقتضاء و اسماء جمال و جلال جامعا برایش امکان پذیر است به صورت اقتضائی و استعدادی، اما به صورت کلی زن مظهر اسماء جمالی حق است بیشتر، و مرد مظهر اسماء جلالی حق است. و ظهور این دو با هم مکمل هم میشود. لذا خود اسماء حضرت حق هم به لحاظ تجلیات میتوانند بگوییم زوجیت برایشان هست.
خدای سبحان از زوجیت مبراست. چون هر چیزی که در نظام خلق خصوصیات خلق است، خدا از آن مبراست. لذا خدا فرد است. خدا فردانیتش به عنوان فرد بودن خصوصیت کمالی است که برای او زوجیتی نیست. اگر در اسماء هم به عنوان ظهورات اسماء زوجیت را ذکر کردیم نه خود اسماء، تا آن جنبه تنزیهی که در مورد حضرت حق است کاملا ساری و جاری باشد و آنجا هم نظام تشبیه راه پیدا نکند.
بله، بعضی از افراد در بعضی مسفورات و کتاب ها تعبیر تناکح اسماء را به کار برده اند که این تناکح موجب تحقق موجودات میشود. آن نکاح به معنای ازدواج نیست، بلکه به معنای نکاح تدبیری است. تدبیر چند اسم با هم موجودی را محقق میکند که این موجود مظهر این چند اسم است. از این هم گاهی تعبیر کرده اند. و الا جناب حضرت حق و اسماء حق از زوجیت مبراست. بتشعیره المشاعر علم ان لا مشعر له. وقتی خدا حواس و قوا را قرار داد، معلوم میشود که خودش از اینکه قوه داشته باشد منزه است. نه اینکه خدای سبحان سمیع بصیر نیست، اما سمیع بصیر بودنش به آلت و مشاعر نیست. اگر دارد که بتجهیره الجواهر عرف ان لا جوهر له، خدا جوهر را خلق کرد. خلق پس از نظام اسمائی است، پس معلوم میشود جوهر بودن بر خود خدای سبحان حاکمیت ندارد. مخلوق حضرت حق است. از جمله همین تناکح و زوجیت است. و من کل شیء خلقنا زوجین، ما همه چیز را زوج خلق کردیم، پس خودش از زوجیت مبراست.
این به عنوان یک نگاه کلان که عالم را زوجیت فرا گرفته است و هر زوجیتی در عالم دلالت بر این میکند که خدا از زوجیت مبراست. هر زوجیتی که در عالم محقق میشود، خود این دلالت دارد که خدا از زوجیت مبراست.
در پاسخ: اگر زوجیت نسبت داده میشود بین اسماء، به لحاظ مدبَّرات است. و الا خدای سبحان از مرتبه تناکح و زوجیت مبراست.
در پاسخ: خلق منها زوجها در این آیه همین زوجیت خاص است. منها یک موقع زوج تشریعی است، یک موقع زوج تکوینی است. زوج تکوینی یعنی همه هستی زوجیت دارند. گیاه و نبات هم زوجیت دارند. اصلا نبات به تشریع کار ندارد. بدون اینکه خطبه ای خوانده بشود، خلقشان بر اساس زوجیت است. بدون اینکه خطبه ای خوانده بشود و اعتباری در کار باشد حیوانات زوجیت دارند. اما در انسان علاوه بر آن نظام خلق که تکوین است، که خصوصیاتی مرد دارد، خصوصیاتی زن دارد. و این خصوصیات مرد و زن نحوه خلقتشان، خلقت زوجیت است. این یک مرتبه است که خلقت زوجیت یعنی اینکه یک تناسب تکوینی در خلقت این ها ایجاد شده است که آن تناسب تکوینی، زوجیت تکوینیه است. اما زوجیت تشریعی موکول به یک خطبه است و قرارداد و اعتباری که دین فرموده و بیان کرده است.
پس اینکه میفرماید خلق منها زوجها، به معنای خلقت تکوینی است که خدای سبحان همانطور که آدم را خلق کرد، زوجی که مکمل وجود او باشد از جهت نظام تکوین را هم خلق کرد. اما آیا با این خلق حواء زوج شد برای آدم به معنای تشریعی؟ نه. اینطور نیست. روایات شریف هم دارد که بعدا… این هم روایتش زیباست که وقتی آدم از حالت خلسه یا خواب بلند شد یک دفعه حواء را دید. قبلا ندیده بود. اولین بار بود میدید. یک دفعه دید این چقدر جذاب است، چقدر برایش شیرین است. گفت تو کی هستی؟ خدا فرمود این حواء است. گفت بیاید پیش من. گفت نه. تو باید بروی پیش او. او هم امة الله است. باید از من خواستگاری اش بکنی. خواستگاری اش کرد از خدا. مهریه برایش قرار داد. لذا مرد باید به سمت زن برود برای خواستگاری. از آن مبدئیت این محقق شد. اگر حواء رفته بود به سمت آدم، رفتن زن به سمت مرد محقق میشد. لذا در روایت دارد، روایتش هم خیلی ملیح و شیرین بیان شده. عاشقانه است. که دل آدم را برد.
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ آدَمَ ع مِنْ طِينٍ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَسَجَدُوا لَهُ أَلْقَى عَلَيْهِ السُّبَاتَ[1] ثُمَّ ابْتَدَعَ لَهُ حَوَّاءَ فَجَعَلَهَا فِي مَوْضِعِ النُّقْرَةِ الَّتِي بَيْنَ وَرِكَيْهِ وَ ذَلِكَ لِكَيْ تَكُونَ الْمَرْأَةُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ فَأَقْبَلَتْ تَتَحَرَّكُ فَانْتَبَهَ لِتَحَرُّكِهَا فَلَمَّا انْتَبَهَ نُودِيَتْ أَنْ تَنَحَّيْ عَنْهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا نَظَرَ إِلَى خَلْقٍ حَسَنٍ يُشْبِهُ صُورَتَهُ غَيْرَ أَنَّهَا أُنْثَى فَكَلَّمَهَا فَكَلَّمَتْهُ بِلُغَتِهِ فَقَالَ لَهَا مَنْ أَنْتِ قَالَتْ خَلْقٌ خَلَقَنِي اللَّهُ كَمَا تَرَى فَقَالَ آدَمُ ع عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ مَا هَذَا الْخَلْقُ الْحَسَنُ الَّذِي قَدْ آنَسَنِي قُرْبُهُ وَ النَّظَرُ إِلَيْهِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا آدَمُ هَذِهِ أَمَتِي حَوَّاءُ أَ فَتُحِبُّ أَنْ تَكُونَ مَعَكَ تُؤْنِسُكَ وَ تُحَدِّثُكَ وَ تَكُونَ تَبَعاً لِأَمْرِكَ فَقَالَ نَعَمْ يَا رَبِّ وَ لَكَ عَلَيَّ بِذَلِكَ الْحَمْدُ وَ الشُّكْرُ مَا بَقِيتُ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاخْطُبْهَا إِلَيَ فَإِنَّهَا أَمَتِي وَ قَدْ تَصْلُحُ لَكَ أَيْضاً زَوْجَةً لِلشَّهْوَةِ وَ أَلْقَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ الشَّهْوَةَ وَ قَدْ عَلَّمَهُ قَبْلَ ذَلِكَ الْمَعْرِفَةَ بِكُلِّ شَيْءٍ فَقَالَ يَا رَبِّ فَإِنِّي أَخْطُبُهَا إِلَيْكَ فَمَا رِضَاكَ لِذَلِكَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ رِضَايَ أَنْ تُعَلِّمَهَا مَعَالِمَ دِينِي فَقَالَ ذَلِكَ لَكَ يَا رَبِّ عَلَيَّ إِنْ شِئْتَ ذَلِكَ لِي فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ شِئْتُ ذَلِكَ وَ قَدْ زَوَّجْتُكَهَا فَضُمَّهَا إِلَيْكَ فَقَالَ لَهَا آدَمُ ع إِلَيَّ فَأَقْبِلِي فَقَالَتْ لَهُ بَلْ أَنْتَ فَأَقْبِلْ إِلَيَّ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ ع أَنْ يَقُومَ إِلَيْهَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَكَانَ النِّسَاءُ هُنَّ يَذْهَبْنَ إِلَى الرِّجَالِ حَتَّى يَخْطُبْنَ عَلَى أَنْفُسِهِنَّ فَهَذِهِ قِصَّةُ حَوَّاءَ ص.
بعد از اینکه از بهشت آمده بودند، هر کدام چیزی همراهشان سوغاتی آورده بودند. آدم گندم و گل و چند دانه آورده بود، حواء هم عطر و زینت آلات آورده بود از بهشت. هر کدام مطابق ذوق و ماموریتی که داشتند… این ماموریت بود دیگر. این جبله شان بوده است، در روایت دارد. این مطابق آن خواستگاه خلقتشان، اینکه همراهشان چی باشد از آنجا، از سوغاتشان معلوم است.
-وقتی هبوط کردند زوج بودند؟
بله. قبل از ورود به بهشت هم زوج شدند. در مراحل خلقت زوجیت و خواستگاری محقق شد.
در پاسخ: برای همه انسان ها اقتضائش باید باشد. مثل اینکه اگر شیطان انسان را وسوسه کرد، همه انسان ها باید شیطان وسوسه شان بکند و وسوسه بشوند؟ نه. اقتضاء وسوسه هست. در ساختارشان آمد یعنی اقتضائش. لذا اگر آدم علم الأسماء کلها، اقتضائش برای بقیه بود. نه اینکه برای همه علم الأسماء محقق شد برایشان. ولی اقتضائش محقق شد.
در پاسخ: اینکه برعکسش هم محقق بشود عیبی ندارد. یک امر توقیفی نیست. اما درنظام کمالی این به عنوان کمال دیده شده است. حتی در تاریخ اسلام هم گاهی اگر راجع به حضرت خدیجه سلام الله علیها ذکر میکنند، خدیجه سلام الله علیها واسطه کرد کسی را که بگوید به پیغمبر که او بیاید به خواستگاری. خودش نرفت مستقیم. حضرت خدیجه سلام الله علیها واسطه کرد کسی را که حتی اگر خانمی مردی را طلب میکند و ممکن است آن مرد خبر نداشته باشد، مطلع نباشد، یا ممکن است برایش از دست برود اگر بخواهد اقدام نکند، راهش را این قرار دادند که واسطه ای بکند که آن واسطه از آن مرد بخواهد که او به خواستگاری آن خانم برود. حضرت به خواستگاری رفتند و مهریه قرار دادند و در آن خواستگاری حضرت ابوطالب حضور داشت و جریانات مفصلی که در آن خطبه خواندن و خواستگاری و مهریه آمده است.
-خلق زوج چطور دال است که خدا زوج نیست؟
امیر المومنین فرمودند بتجهیره الجواهر عرف ان لا جوهر له. بتشعیره المشاعر عرف ان لا مشعر له. یک چیزی که خلق خداست، خدا از آن منزه است دیگر. در مورد زوجیت هم میفرماید و من کل شیء خلقنا زوجین. ما زوجیت را خلق کردیم، یعنی افراد را زوج خلق کردیم. پس خدای سبحان از خلقش منزه است. این صفت خلق میشود. چون صفت خلق است، پس خدا از صفت خلق منزه است.
یک وقت چیزی کمال است، خدا کمال بالاتر آن کمال را دارد. اما یک چیزی صفت خلق است. از صفت خلق خدا منزه است.
#معنای_زوجیت
#زوجیت_در_هستی
#زوجیت_تکوینی_و_زوجیت_تشریعی
#تناکح_اسماء
#فردیت_خدای_سبحان
#تنزه_خداوند_از_صفات_خلق
این مقدمات خیلی جا دارد رویش کار بکنیم. به جهت اینکه بشر امروز در مقابل این زوجیت ایستاده است. نه فقط در عالم انسانی دارد با این به عنوان خانواده مقابله میکند و تقابل دارد، بلکه با نظام حیوانات هم در نظام زوجیت ایستاده است. با نظام نباتات هم در نظام زوجیت ایستاده است. دانه هایی را کشت میکنند از راه های مختلف اصلاح نژادی شان، به طوری که این ها یکبار رویش دارند، اما آن چیزی که از اینها در میآید فقط برای مصرف مناسب است، نه کاشتن و بار دادن دوباره. عقیم است در بار دادن دوباره. یا حیواناتی که برای رشد مناسب است، اما دوباره زایش ندارد. باید رجوع بکنی. این عقیم رشد دادن و عقیم اصلاح کردن، این دخالت در حقیقتی است که خدای سبحان قرار داده است.
مرحوم علامه بیانی دارند در جای دیگر المیزان که آن بیان خیلی مهمی است که گاهی انسان در مقابل سنت الهی یک انحراف ایجاد میکند، مثلا در مقابل سنت ازدواج، نعوذ بالله فحشاء را قرار میدهد. این انحراف از سنت طبیعی است. اما گاهی در مقابل یک سنت الهی، تقابل ایجاد میکند. لذا بحث لواط تقابل در مقابل سنت الهی است. اگر خدای نکرده کسی مبتلای به فحشای زن و مرد میشود، انحراف از سنت الهی است. اما اگر مرد و مرد یا زن و زن به انحراف کشیده میشوند، تقابل با نظام الهی است. وقتی انحراف باشد عقاب به گونه ای است که انحراف را برگرداند. اما اگر تقابل باشد، تعبیر ایشان این است که عذاب نازل میشود، اگر آن ها محض بشوند. لذا بر قوم لوط که مرد با مرد و زن با زن کفایت کردند، چون تقابل با نظام هستی بود، آنجا جای ابتلا برای برگشتن نیست. بلکه عذاب برای نابود شدن است. این یک بیانی است که در مقابل سنت الهی اگر تقابل صورت بگیرد و محوضت در این شکل بگیرد در جایی، قطعا آن جریان عذاب الهی نازل میشود. اما اگر انحراف باشد، انحراف با ابتلا سازگار است. ابتلا برای برگشتن است. برای اصلاح است.
این در نظام فردی معنایی پیدا میکند، در نظام اجتماعی هم معنایی پیدا میکند.
این مقدار را رویش باید دقت علی حده کرد که این سنت فراگیر هم، گاهی سنت الهی سنت انسانی است، گاهی سنت الهی سنت عالم حیات است که حیوان و انسان است، گاهی سنت فراگیر است. یعنی و من کل شیء خلقنا زوجین. همه هستی ما سوی الله در این زوجیت مشترک هستند. مقابله با این سنت عذابش اشد است. پس اگر یک موقع مقابله با سنت انسانی فقط باشد، این یک مرتبه از عذاب را دارد، اما اگر مقابله ای که بشر میکند این مقابله درست است در سنت انسانی اش دارد مقابله میکند، اما این سنت فقط انسانی نیست، بلکه این سنت فراگیر ما سوی الله است. در حقیقت مقابل سنت خدا در ما سوی الله ایستاده است. این عقابش اشد است. این بحث از جهت معرفتی و کلامی جای مستند کردنش به لحاظ آیات و روایات هست. آنجا که میفرماید لیفسد الحرث و النسل، حرث که زنان باشند و نسل که فرزندان باشند، گاهی فقط حرث است که مورد فساد قرار میگیرد، گاهی حرث و نسل است. یعنی به گونه ای مورد فساد قرار میگیرد که بقاء نوع هم که نسل است به خطر میافتد. این مقابله با سنت نوع وجودی موجودات که با طریق زوجیت و نسل از آن ها شکل میگیرد، این مقابله اشد عذاب را دارد.
-ما گاهی با چوب کشتی میسازیم. تغییر ژنتیکی نمیتواند مصداق این باشد؟
این تغییر ژنتیکی نیست. تغییر ژنتیکی یعنی شما فقط عرضشان را تغییر نمیدهید، بلکه هدف خلقتشان را تغییر میدهید. خدا سبحان میگوید ما همه این ها را در خدمت شما قرار دادیم تا از درختان کشتی بسازید یا از زمین و آسمان اینگونه استفاده بکنید. در مسیر خودشان است. اما گاهی انسان تغییر در روند مقصدش میدهد. حفظ گیاه و حیوان و انسان، به این است که نوعیتش باقی بماند. افراد نوع باقی بمانند. افراد نوع علی البدل هستند. اگر شما در طریق اینکه افراد عقیم بشوند قرار گرفتید، در رابطه با عقیم شدن قدم برداشتید، این مقابله با نظام هستی است. چون بقاء نوع با این سرایت پیدا میکند. ممکن است بگویید ما بعضی را عقیم کردیم. اما همین مقدار وقتی تکوینا -این بحث تکوینی اش خیلی مهم است- دانه ای که عقیم است در راستای هدف خلقت و بقاء خودش را نمیبیند. لذا عکس العمل مقابله نشان میدهد. احتیاجی هم ندارد که بیان بکند. همین دانه ای که عقیم است در وجود ما قرار میگیرد، عکس العمل طبیعی خودش را ندارد. مورد آزار قرار گرفته است. به مقداری که خدا به او توان داده است، او هم مورد آزار قرار میدهد. ساختارش به هم میریزد. ساختار به هم ریخته به جای اینکه منشا محبت با ما باشد، رابطه اش با ما بغض میشود. هرچند ما توانستیم او را تسخیر بکنیم و غذای خود قرار بدهیم، اما این غذای حبی نیست که با وجود ما سنخیت پیدا کند. لذا تولید مرض میشود. مریضی ایجاد میشود. این ها به دنبالش میآید. چون با غایت وجودی اش مخالفت صورت گرفته است.
بله، یک موقع درصدی از نباتات و حیوانات و انسان ها عقیم هستند، نه اینکه کسی جبری را محقق کرده باشد. آنجا این مسئله نیست. اما آنجایی که بواسطه اراده دیگران این جبر بر او وارد شده باشد، این عکس العمل راجع به همان شخص را بالخصوص و اگر رضایت نوع باشد مطابق آن را در مقابل نوع دارد. این یک بحث دقیق کلامی دنبالش میطلبد که اگر خوب رویش کار بشود، میتواند اخلاق روابط ژنتیک را برای ما بیان بکند که چطور باید رفتار بکنیم تا آن تغییر در خلق خدا محقق نشود تا عکس العمل نظام طبیعت محقق نشود.
الان خود آن ها هم، حتی کسانی که به دینی معتقد نیستند، به عنوان فرضیه به این مسئله نگاه میکنند. خیلی از عالمانشان قائلند که این عکس العمل دارد. یعنی محیط زیست مطابق آسیبی که بهش وارد میشود عکس العمل دارد و عکس العمل های امروز که به سمت گرم شدن زمین دارد جلو میرود، عکس العمل طبیعی محیط زیست در مقابل افعال ماست. یا حتی مثلا سوراخ شدن لایه اوزن و … . رابطه ما وقتی غلط صورت میگیرد باعث میشود او عکس العمل داشته باشد.
به خصوص اگر کسی قائل بشود که عالم شعور دارد. ما قائلیم.
وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰكِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ
تو نمیفهمی دلیل نمیشود که او شعور نداشته باشد.
ما سمیعیم و بصیر و باهشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
لذا اگر این نگاه بالخصوص باور بشود که روایات ما به این دلالت دارد که حتی جمادات هم شعور دارند، منتها در حد وجود خودشان، نه شعور انسانی و حیوانی، بلکه در حد خودشان، آن موقع این نگاه یک رابطه دیگری را ایجاد میکند. پس استکمال عالم وجود با این سنت الهی که زوجیت است، یک امر قطعی و بدیهی است و هر کاری در راستای تحکیم این، در راستای تحبیب عالم است با انسان که عالم را با انسان، حبش را و رابطه اش را قوی تر میکند. و هر کاری در راستای مخالفت با این، هر مرتبه ای از مخالفت، حتما یک مخالفتی از طرف عالم ایجاد میشود.
#ابتلاء_برای_بازگشت_از_انحراف_در_سنت_الهی
#عذاب_برای_مقابله_با_سنت_الهی
#تفاوت_انحراف_و_مقابله_با_سنت_الهی
#اخلاق_روابط_ژنتیک
#عکس_العمل_عالم_به_افعال_انسان
#تحبیب_عالم_با_انسان
لذا حتی همین مقدار که سن ازدواج عقب بیوفتد و زوجیت به موقع محقق نشود، خودش آیا در راستای یک انحراف است یا نیست؟ انحراف در سنت زوجیت در عالم است. همین مقدار هم تاثیر دارد. منتها یک موقع مقابله است، یک تاثیری دارد، یک وقت تاخیر است، به عنوان مقابله نیست، میگوید من توان ندارم، نمیتوانم، حال ندارم، شرایط جور نیست… همین مقدار هم…. لذا بر عهده جامعه است که کاری بکنند که
وَ أَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ
همه باید در راستای ازدواج قدم بردارند. این فقط تکلیف فرد نیست که ازدواج بکند. بلکه تکلیف جامعه است در اینکه ازدواج به موقع صورت بگیرد. نمیشود بگویی من ازدواج کردم، فرزندان من ازدواج کردند و تمام شد. نه. و انکحوا الایامی منکم، اینکه شما باید دنبال ازدواج باشید، یک تکلیف عمومی است که بر گردن همه است. اگر تاخیر میافتد در نظام اجتماعی و سن ازدواج میرود بالا وبالش گردن همه را خواهد گرفت. نه اینکه فقط کسانی که این کار را دیرتر انجام میدهند. البته مراتب دارد، آنی که مقصر تر است بیشتر و آنی که کمتر تقصیر دارد کمتر.
ان شاء الله خدای سبحان ما را به مقاصدی که خدا قرار داده برای کمال و راه را نشان داده، به خصوص مقاصدی که خیلی فراگیر و اثر گذار است، در آن راستا ما را مطلع تر و موفق تر در انجامش قرار بدهد. باور کنیم که سنت الهی در مسئله ازدواج و تشکیل خانواده و تحکیم خانواده، یعنی پیوند زوجیت در کسانی که ازدواج کردند، هرچقدر این پیوند محکم تر باشد، در راستای سنت الهی قدم راسخ تر برداشتن است. چون ازدواج در عین اینکه یک کف دارد، سقف متعالی دارد که باید به سمت آن سقف متعالی اش که یک پیوند محکم مستحکم است قدم برداشت.
#وظیفه_همگانی_نسبت_به_ازدواج_آحاد_جامعه
ان شاء الله همه مان موفق باشیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
در پاسخ: یکی از بحث های تشکیلاتی خود بحث خانواده و ازدواج است در نظام دینی و نظام سنت تکوینی. یکی از مبانی تشکیلات است که تشکیلات چطور باید شکل بگیرد. از این سوژه خیلی میشود استفاده کرد.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 995” دیدگاه میگذارید;