جلسه 462     28/07/1403

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

 

ابتدا یک نکته ای را در مورد شهادت شهید مجاهد بزرگ یحیی سنوار عرض بکنیم خدمت دوستان و بعد در محضر روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام باشیم.

جنگ ها برای مجاهدان یک نعمت عظیمی است که قوای وجودی مجاهدان را به فعلیت می‌رساند و یک دانشگاه عظیمی است که قدرت ایجاد می‌کند. حتی اگر به ظاهر به شکست منجر بشود، ولیکن قدرتی که در طول جنگ ایجاد می‌شود، یک ذخیره عظیمی است برای پس از این. ما هنوز داریم از ذخیره دفاع مقدسمان، فرماندهان بزرگی که داریم، داریم استفاده می‌کنیم. آن دوران هشت ساله دفاع مقدس ذخایری را ایجاد کرد برای ما. نفوس ساخته شده و تربیت یافته ای را در دانشگاه دفاع مقدس ایجاد کرد که بعد از آن با همه شرایطی که در کار بود، چنین نیروهایی کمتر ساخته شد. چون شرایط سخت آن دوران بود که قوا را به فعلیت می‌رساند.

علم جواهر الرجال فی تقلب الاحوال. در شرایط سنگین است که جوهره مردان آشکار می‌شود و به فعلیت می‌رسد. لذا هرچقدر دشمن صهیونیستی در منطقه جنگ را برافروخته تر بکند، نا خواسته دارد تربیت نیروها را دامن می‌زند و افول خودش را به دنبال می‌آورد. کسی که انگیزه و دغدغه دارد، جنگ برای او یک میدان بزرگ به فعلیت رساندن استعدادها می‌شود. لذا مومن از جنگ نمی‌هراسد. جنگ طلب نیست، اما جنگ را یک نعمت می‌داند، جهاد را یک نعمتی می‌داند که ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه. نفرموده است جهاد بابی از ابواب جنت است که تا یک عده شهید بشوند فقط که وارد بشهت بشوند. بلکه جهاد در راه خدا باب ورود به بهشت است. نه فقط شهادت. لذا ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه مربوط به این است که ایمان در آن شدت قوت پیدا می‌کند. قوا فعلیت پیدا می‌کند. مومن به نتیجه می‌رسد. لذا فتحه الله لخاصة اولیائه. هرچند به شهادت نمی‌رسند و زنده اند، مجاهدت های این ها فتح باب بهشت است و این فتح باب یعنی مومن رشد و کمال پیدا می‌کند. اگر مسئله جهاد را نگاه بکنیم، اگر در دوران سابق دشمن می‌ترسید که طول بکشد تا کادر سازی و نیروسازی محقق بشود و سعی می‌کرد در دوران کوتاهی جنگ را به پایان برساند تا همچنین آمادگی ایجاد نشود، اینبار نا خواسته تن داده است به اینکه با طولانی شدن این جنگ جریان ساخته شدن مهره ها و کادرهای ایمانی قوی تر شکل بگیرد. در آن دوران همین مقدار که جنگ ها شکل گرفته بود،کادرهایی ساخته شده بود که الان دارند رهبری می‌کنند. در این دورانی که جنگ طول کشیده است، کادر عظیمی ساخته می‌شود که به این راحتی قدرت مقابله با آن نیست. دشمن این را بهتر از ما می‌فهمد. اما در تله ای افتاده است که قدرت ندارد خودش را از تله در بیاورد مگر اینکه زهرش را بریزد.

نکته دوم این است که وقتی شما یک سنتی را رایج می‌کنید که رهبران یک قومی را ترور می‌کنید و می‌زنید، اثرش این است که قدرت جایگزینی رهبری قوی می‌شود. این قدرت که جایگزینی فرماندهان محقق بشود، این خودش یک قدرت است. هر جایی محقق نمی‌شود. دشمن خودش ناخواسته دارد سرعت جایگزینی ایجاد می‌کند. این هم از آن تله هاست که دشمن در آن افتاده است. وقتی لشگری می‌بیند باید مبارزه بکند، اما احتمال اینکه رهبرانش را بزند، با توجه به فناوری و اطلاعات و سلاحی که دارد، باعث می‌شود نیرویی که در حال مقابله است عکس العمل مناسب این کار را پیش می‌گیرد. انسان در مقابل هر هجمه ای دفاع مناسب را شکل می‌دهد. خدای سبحان این را در شالوده همه موجودات قرار داده است که در مقابل هر هجمه دفاع مناسب آن هجمه را به فعلیت برسانند. لذا دشمن ناخواسته در این دوره که دست به چنین کاری زده است، به زودی خواهد دید که در مقابل این حرکت او یک نهضت قوی کادرسازی و جایگزینی سریع فرماندهان شکل می‌گیرد که این وقتی به صورت ملکه در بیاید دیگر مقابله با او به این راحتی نیست و عاجز می‌شود. اگر حربه او این بود که فرماندهان را ترور کند تا تضعیف ایجاد کند، با ترور فرماندهان که خورشیدهای درخشان عرصه مجاهدت هستند، وقتی یک خورشیدی غروب می‌کند، ستاره ها می‌درخشند. اگر به جایی برسد که افول و غروب این خورشید دائمی باشد، ستاره ها خورشید می‌شوند. این قدرت جایگزینی و برتری در مجاهدت اگر شکل بگیرد که دارد شکل می‌گیرد، در حزب الله به نحوی محقق شد و در حماس هم تا حدودی شکل گرفته است، این یک دفعه سلاح دشمن را در این قدرتش که می‌توانست از جهت برتری اطلاعات و تکنولوژی و فناوری که داشت مقابله ای را در یک صحنه هایی اینطوری شکل بدهد، این تبدیل می‌شود به یک ضعف. چون هر یک فرماندهی که افول می‌کند به نظر آن ها، یا به قول ما به شهادت می‌رسد، در کنارش چندین ستاره خورشید می‌شوند. قدرت اعتماد به نفس در جوان ها و بازسازی جنبش ایجاد می‌شود. باور کنیم که دشمن ناخواسته در طریق قدرتمند کردن مجاهدان دارد قدم برمی‌دارد. هم از طریق جنگی که طول کشید و هم از طریق زدن فرماندهان که دارد رسمی ایجاد می‌کند که قدرت جایگزینی دائما دیده بشود. با این نگاه هر کسی که به فرماندهی می‌رسد بلافاصله اولین کارش این است که …. ما قبل از انقلاب هر قدمی که می‌خواستیم برداریم در راه مقابله با رژیم شاهنشایی ملعون، اولین فکر این بود که دستگیر می‌شویم، چون قدرت اطلاعاتی آنها زیاد بود و تحت شکنجه قرار می‌گیریم و چه کنیم که اگر دستگیر شدیم و تحت شکنجه قرار گرفتیم، قدرت مقاومت داشته باشیم. خود او این را به ما یاد داده بود. وقتی قدرت مقاومت ایجاد می‌شد، وقتی دستگیر می‌شدند و شکنجه می‌شدند، قدرت داشتند. از قبل تدارکش را دیده بودند. سلاح او بی اثر می‌شد. این ها هم سلاحی که دارند به کار می‌گیرند باعث می‌شود هر کسی به فرماندهی می‌رسد هم خودش و هم دیگران می‌دانند که این به سرعت ممکن است به شهادت برسد و ترور بشود. هم می‌داند که جایگاهش دائمی نیست و هم باید نفرات بعدش معلوم باشند. این خودش نظام مجاهدت را قدرت می‌دهد که فرمانده سازی جزء نگاه اصلی شان باشد. جایگزین ها را از ابتدا خوب ببینند.

در قرآن کریم اگر بخواهیم برای این مثالی ببینیم. در قرآن کریم امر می‌فرماید به پیغمبر اکرم که بلغ ما انزل الیک، ابلاغ کن جریان جا نشینی امیرمومنان علیه السلام را، آیه نازل شد بعدش که الیوم یئس الذین کفروا من دینکم، فلاتخشوهم و اخشون، بعد از اینکه تو جایگزین خودت را معرفی کردی این ها مایوس شدند. چون امید داشتند با زدن تو و رفتن تو جا خالی بشود و این ها بتوانند از آن جای خالی نفوذ و سرکوب و قدرتشان را اعمال بکنند. اما وقتی بدانند تو می‌روی کس دیگری جای تو هست و آن هم نوعی است نه یک شخص، یعنی یک نوعی از امامت را جایگزین کردی، باعث یأس دشمن شد. الیوم یئس الذین کفروا من دینکم، امروز آن ها مایوس شدند. لذا دیگر از آن ها نترسید. خیلی تعبیر زیباست. دیگر از آن ها نترسید. چون جایگزین نوعی شد، دیگر آن ها امید به این ندارند که با رفتن تو تزلزلی ایجاد بشود. دیگر از آن ها نترسید. با این کاری شکل گرفت که جایگزینی نوعی شد، دیگر از آن ها نترسید. ولی خشیتتان را از من بیشتر بکنید که در درونتان دچار نفاق نشوید.

این نازله و رقیقه اش به صورتی که آن ها ناخواسته به این تن دادند، دارند جوری می‌کنند که کاملا سیستم جایگزینی محقق بشود. اگر این باور را دیدیم که تدافع نسبت به این حمله با این نگاه شکل بگیرد، یک قدرت عظیمی در نهضت مقاومت ایجاد خواهد شد و برای نهضت مقاومت یک دستاورد عظیم را به دنبال خواهد داشت. اگر توانستیم این را خوب جلوه بدهیم و آشکار بکنیم، می‌بینید بغض و غیظ دشمنان اگر این را ببینند خیلی شدیدتر می‌شود که با دست خودشان یک مقاومت سازمان یافته تر را و شکل یافته تر را شکل دادند. لذا این ها در تحلیل های بعدی شان می‌فهمند که چه کردند با خودشان و چه تزلزلی برای خودشان ایجاد کردند.

این را به عنوان یک نگاهی که از منظر دیگری به مسئله نگاه بشود، چقدر می‌تواند الطاف خفی خدای سبحان که به ظاهر برای ما صدمات است و دردناک است، هر مجاهدی مجموعه ای از تجربه ها و ذخایر و حالات تضرع به درگاه الهی و بزرگ شدن در نزد درگاه الهی و قرب الی الله بوده است. اما در عین حال ما باورمان این است که خون شهیدان هیچ گاه هدر نخواهد رفت و شهدا هیچ گاه غیر مرتبط با ما نیستند. زنده مؤثر در کار هستند. از جمله تاثیراتشان همین است که وقتی هر کاری آن ها می‌کنند، نظام مقابلش را خدا القاء و خطورش را ایجاد می‌کند و باعث قدرتمند تر شدن نهضت مقاومت می‌شود.

ان شاء الله خدا صبوری را برای دوستان مجاهد ما در لبنان و غزه قرار بدهد و جبرانش را به نحو احسن برای آن ها محقق بگرداند و روح این شهدا را هم بپذیرد و آن ها را مورد قبول خودش قرار بدهد و ان شاء الله ظالمان سرنگونی شان به زودی زود باشد و شکست و انهزامشان با قدرت تمام و افتضاح تمام صورت بگیرد و مجاهدانمان پیروز بشوند.

باید این تذکرات را داشته باشیم تا نکند روحیه های ما به طرف یاس برود. ما من بلیة الا و لله نعمة تحیط بها. هر ابتلایی که ایجاد می‌شود از جانب خدای سبحان، هرچند دشمن به ظاهر این کار را کرده است، اما دست خدا که بسته نیست که آن بلیه و ابتلا را تبدیل بکند به نعمة تحیط بها. نگاه به اینکه این خودش از الطاف خفی الهی و نعمت های بزرگ الهی می‌تواند باشد. تبدیل در نظام الهی که هر ابتلایی در نظام ایمانی، در معده ایمان تبدیل به فرصت و رشد می‌شود و هر نعمتی در معده کفر تبدیل به نقمت و ابتلا می‌شود.

#یحیی_سنوار

#جایگزینی_نوعی_و_یأس_دشمنان

#نعمت_الهی_در_شهادت_پی‌درپی_فرماندهان

 

این بحث نور علی نور است. هم روایات نور است. هم بحث خلقت نوری.

 

10- الْحُسَيْنُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‏[135] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ

جابر بن یزید است، معدن روایات نوری و ویژه اهل بیت است. وقتی خدمت حضرت عرض می‌کند که دارم فشار اینکه این روایات در دل من مانده و نمی‌توانم به کسی بگویم، حامل ندارد، فشارش دارد غیر قابل تحمل می‌شود. حضرت می‌فرمایند چاله ای بکن، روایات را بگو، بعد خاک بریز پر کن.

روایاتی بوده است که نمی‌توانسته برای کسی بگوید. می‌داند که این روایات برای دیگران نیست. خودش ظرف وجودی این روایات بوده و برایش گفته شده است. این روایت از سنخ روایاتی بوده که گفتنی بوده است.

قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ

اول ما خلق مراتب دارد در روایات ما. گاهی اطلاقی است. گاهی به لحاظ یک عالم وجودی است. هر عالم وجودی و مرتبه ای از عالم اول ما خلق دارد. اول ما خلق در عالم مثال مرتبه ای است. در عالم عقل مرتبه ای است. به صورت اطلاقی هم مرتبه ای و حقیقتی است.

لذا اگر در روایات اول ما خلق ها را می‌بینیم و می‌بینیم که شاید با هم تناسب نداشته باشد، باید با قرینه دید که بر کدام عالم نظارت دارد.

چنانچه در مورد عرش چنین است. ما یک عرش اطلاقی داریم که همه ما سوی الله از عرش اطلاقی نشات گرفتند و آنجا خدای سبحان به معنای اطلاقی الرحمن علی العرش استوی، بر آن عرش استوای اسم الرحمن است. اما عوالم وجودی هم عرش دارد. لذا گاهی در آسمان دنیا عرش ذکر می‌شود که استوای او نسبت به عالم دنیاست. آنجا هم الرحمن علی العرش استوی. منتها الرحمن که در مرتبه ظهور عالم دنیاست و استوا و حکمرانی و آن اطلاقاتی است که مربوط به عالم دنیاست.

پس باز هم این روایات که در مورد عرش است حواسمان است که مربوط به کدام موطن است. آیا عرش عالم جسمانی است، آیا عرش عالم عقول است، آیا عرش عالم مثال است، یا عرش اطلاقی است؟

این خودش یک قاعده است. بسیاری از حقایقی که مطرح می‌شود، مثل اول ما خلق، یا عرش، یا حتی کرسی، که کرسی مقام اجرایی عرش است. عرش مقام اصدار حکم است، کرسی مقام اجرای حکم است. وقتی کرسی اطلاق می‌شود، هر کرسی مربوط به عرشی است. آن عرشی که اطلاقی است، کرسی اش هم اطلاقی است. آن عرشی که مربوط به عالم اجسام است، مقام اجرایش هم مربوط به عالم اجسام است. لذا روایات باب را با این نگاه باید دقت داشت تا یک موقع به تعارض مبتلا نشویم.

#مراتب_اول_ما_خلق

#اول_ما_خلق_در_عوالم_مختلف

خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ عِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِينَ فَكَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ

خیلی تعبیر زیباست. اگر خدا نور است، هر چیزی به غیر از خدا حتی مخلوق خدا می‌شود اشباح نور. می‌شود سایه. دقت کنید چقدر زیباست. اگر پیغمبر اکرم و اهل بیت را نسبت به خلق بعدی ببینیم، او نور است و بعدی سایه است. اما وقتی خلقت این ها را نسبت به خالق که خدای سبحان است می‌بینیم این ها اشباح نورند. اینها سایه هستند. پس اشباح نور مرتبه به مرتبه است. به نسبت اینکه پیغمبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام را مخلوقیتشان را می‌خواهیم ببینیم، اشباح نور هستند. اما وقتی رابطه شان را با عالم خلق می‌خواهیم ببینیم، این ها نورند و بقیه می‌شوند اشباح نور و سایه این ها. این ها کلید است. به یک روایت فقط نیست. بلکه این ها کلید نگاه به روایات متعدد است.

#اشباح_نور_بودن_معصومین

تعبیر الهداة المهتدین، یعنی خودشان هدایت پیدا کردند و هدایتگر هم هستند. یعنی اساس خلقت این ها بر این است که هم خودشان صالحند و رشد یافته و نور هستند، هم نورانیت برای بقیه و هدایتگری برای بقیه دارند. این حیثیشان در اینجا مورد نظر است.

این ها سایه و شبح نور هستند بین یدی الله. یعنی هیچ حیثیت استقلالی ندارند. برای آن ها در آن رابطه، هرچه ربطیت قوی تر باشد، قدرتمند تر هستند. شبح نور به معنای ضعیف نیست. شبح نور یعنی ربط به نامتناهی. هرچقدر این وجود قوی تر باشد و شدتش بیشتر باشد، ربطیتش به نامتناهی شدید تر است. لذا اگر می‌فرمایند ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون، این عالی ترین کمالی است که خدای سبحان برای انسان ذکر کرده است. یعنی این بنده می‌خواهد بشود عین ربط. عین ربط شدن و ادراک این بالاترین کمال است. قرب الی الله نتیجه این است. این خودش عالی ترین است. لیعبدون که عبودیت خدای سبحان است که یافت ربطیت است، این بالاترین کمال بنده است، بالاترین افتخار است که وقتی با خدا دیده می‌شود و با آن نسبت سنجیده می‌شود نمی‌گوییم این مقرب عند الله است. این قبیح است که وقتی موجودی را با خدا ببینیم، بگوییم این مقرب است. بلکه این عبد است. عبودیت کمالش است. قرب از نتایج این می‌شود. اما حیثیت بنده نسبت به خدا، کمال این حیثیت ربط بودن و عبد بودن است. چقدر زیباست؟ ما خلقت الجن و الانس، که اوج عبودیت و ربطیت است، خلیفة الله بودن را به دنبال می‌آورد نسبت به موجودات. نسبت به موجودات و ما سوی الله می‌شود خلیفة الله. هرچند نسبت به خدا این می‌شود عبد.

پس اگر پیغمبر می‌فرماید بالاترین اسمی که من دوست دارم من را به او خطاب کنید یا عبده است، معلوم می‌شود چرا. یا اگر می‌فرمایند الفقر سواد الوجه فی الدارین، این فقر است که عبودیت است و عین نیاز بودن، یا سجد لک سوادی و خیالی و بیاضی، همه مراتب وجود من ساجد در مقابل تو هستند، این بالاترین کمال برای پیغمبر است. اگر در بهشت سجده می‌کند، خطاب می‌شود که آنقدر به تو خواهیم داد لترضی، این مربوط به عبودیت است که نتیجه اش می‌شود این. پس اساس این است که هر مرتبه از عبودیت نسبت به ما سوی الله کمالی را ایجاد می‌کند. اگر عبودیت به اطلاقش رسید، اوج کمال نسبت به ما سوی الله ایجاد می‌شود. لذا خلیفة الله مطلق خدای سبحان عبد ترین موجود است نسبت به خدای سبحان.

#خلیفة_الله

-تعبیر اذل الاذلین که فرمودند.

بله. امام سجاد علیه السلام در دعای عرفه می‌فرمایند انا اذل الاذلین، انا اقل الاقلین، در نگاه با خدا کوچکی را کمال می‌بیند در آن رابطه. اقل الاقلین است در نسبت یافت. این بالاترین یافت است. اذل الاذلین است در رابطه با عبودیت الهی که این از همه در مقابل خدا ذلیل تر است.

این تعارض نیست که ببینیم در روایات جمع کرده است بین اشباح نور بودن این ها، که این ها شبح نور هستند، چیزی نیستند، اما اوج کمال را نسبت به ما سوی الله دارند.

قُلْتُ وَ مَا الْأَشْبَاحُ قَالَ ظِلُّ النُّورِ

شبح بودن با این نورانیت عظیم این ها، با اول ما خلق بودن، شبح بودن یعنی هیچی نبودن، سایه بودن، شبح گویی چیزی از نور ندارد. شبح نور است. می‌فرمایند ظل النور. شبح سایه نور است. ما سایه نور را می‌گوییم عدم نیست. اما چیزی هم نیست. چون ظل نور است، سایه نور است. نور نیست. نبود نور است، اما نه نبود عدمی نور. اگر نبود باشد ظلمت است. سایه نیست. سایه مثلا یک چیزی حائل شده است بین نور، پشتش را می‌گوییم سایه است. روشن هست، اما نور نیست. شبح نور است. اگر نور نبود این سایه نبود. عدم بود. اما نور هست و این سایه… همین مقدار کاملا نشان می‌دهد که اوج ارتباط با نور است. اوج نبود نور است، نه عدم. کاملا سایه نشان می‌دهد که نور چه حقیقتی است. پس وجود مبارک این ها نشان می‌دهد که خدای سبحان نور محض است. این ها حاجب نمی‌شوند برای نور حق. این ها نشان می‌دهند که خدا نور است.

با تمام عظمت وجودی که دارد انسان وقتی به این ها که نگاه می‌کند و کمال این ها را در شبح نور بودن می‌بیند، آن وقت تازه می‌فهمد که نور چه حقیقتی است که این سایه نور است که این گونه عظیم است نسبت به ما.

#ظل_بودن_معصومین

أَبْدَانٌ نُورَانِيَّةٌ بِلَا أَرْوَاحٍ

در دو سه روایت قبل داشتیم که می‌فرماید.

در روایت سوم داشتیم که یا محمد انی خلقتک و علیا نورا یعنی روحا بلا بدن. این یعنی روحا بلا بدن شاید تعبیر امام صادق علیه السلام باشد که دارد تبیین می‌کنند تعبیر خدای سبحان را. اینجا می‌فرماید ظل النور ابدان نوریة بلا ارواح. یعنی چی؟ در مرتبه آن خلق اول ابدان نورانیه بلاارواح چه معنا پیدا می‌کند؟ ممکن است با توجه به بعدش بیان داشته باشد.

اینکه ابدان نورانیة بلا ارواح، گاهی مقام خلقت نوری اهل بیت علیهم السلام است، ناظر به آن حیث وحدتشان. مثلا در روایت نهم بود:

إِنَّ اللَّهَ كَانَ إِذْ لَا كَانَ فَخَلَقَ الْكَانَ‏ وَ الْمَكَانَ‏ وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ أَجْرَى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ هُوَ النُّورُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّا

بعد این نور تکثیر و تفصیل پیدا کرد در وجود مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسن و امام حسین علیهما السلام، ادامه پیدا کرد تا رسید به صلب عبد الله و صلب ابوطالب، یعنی در مقام تکثیر نور است.

وَ كَانَ مُؤَيَّداً بِرُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ هِيَ رُوحُ الْقُدُسِ

با اینکه اینها ابدان نورانی هستند، تکثرشان در ظهورات آشکار است. هر کدام از این ها ظهوری هستند. ولی در عین اینکه هر کدام ظهوری هستند، روح واحدی دارند که کلهم نور واحد، اما ابدان متکثرة. آیا ابدان متکثرة دارند یا نه؟ ابدان متکثره ظهورات این هاست. این جنبه ظهوری این ها می‌شود ابدان نورانیة. در عین اینکه این جنبه ظهوری این ها که ابدان نورانیه است روح واحدی است که روح القدس است که همه این ها از او تایید می‌شوند. این یک نگاه به خلقت نوری است که تکثر این حضرات را دارد نشان می‌دهد اما تکثر به لحاظ ظهوراتی است که از یک مبدا نوری واحد نشات می‌گیرد.

ابدان نورانیة بلا ارواح. یک روح واحد است که همه این ها را دارد تدبیر می‌کند. همان روحی که نور واحد است. این روح القدس را فقط جبرئیل نگیریم. جبرئیل سلام الله علیه یک مرتبه از ظهور روح القدس است. روح القدس مرتبه عالی نوری خود حقیقت محمدیه صلوات الله و سلامه علیه است.

با این نگاه خدای سبحان گاهی خلقت ارواح نوریه را مورد نظر دارد. دارد از آن حیث بیان می‌کند. گاهی به لحاظ ابدان نوریه است که ظهورات نوری این هاست. در دنیا به نحوی ظهور است، در برزخ به نحوی ظهور دارد. در قیامت به نحوی ظهور دارد. و زیبایی اش هم این است که می‌فرماید ابدان ما را از مرتبه علیین خلق کردند. و ارواح ما را از اعلی علیین خلق کردند. و مومنین ارواحشان را از علیین خلق کردند و ابدانشان را از دون علیین خلق کردند. یعنی ابدان نوریه این ها از مرتبه علیین است که این تازه مرتبه ابدان این هاست که مرتبه ارواح مومین است. ارواح مومنین مرتبه شان از مرتبه ابدان حضرات است. معلوم می‌شود که بدن مادی فقط نیست. بدن یک حیثیت و موطن است که کف وجودی آن هاست. کف وجودی آن ها از مرتبه ارواح عالیه مومنین خلق شده است. چنانچه ارواح مومنین خودش نوری است.  نور ایمان و روح ایمان است. اما روح ایمان کف وجود آن هاست. لذا دارد که انبیاء پنج روح دارند، مومنان چهار روح دارند. روح بدن، روح شهوت و روح قوت و روح ایمان. اما انبیاء به غیر از این چهارتا، روح قدسی دارند. آن روح قدسی یعنی مرتبه نورانیت فوق العاده آن ها. در مرتبه روح قدسی، حضرات معصومین علیهم السلام اوج روح قدسی که الروح است را دارند. تنزل الملائکة و الروح، الروح آن حقیقتی است که فوق ملائکه است، خلق اعظم من الملائکة. جبرئیل یکی از ملائکه اعظم است. الروح خلق اعظم من الملائکة. اعظم بودن در نظام روحی به معنای سعه وجود است که بقیه می‌شوند شئونشان. لذا ملائکه می‌شوند شأن او. لذا روح قدسی را اگر جبرئیل می‌گیرند مانعی ندارد. جبرئیل یکی از شئون آن حقیقت الروح است.

در پاسخ: آنجا مقام نورانیت ارواح این هاست، اینجا مقام نورانیت ابدان این هاست.

اگر گفتیم او اول ما خلق است، این هم اول ما خلق است، معلوم می‌شود که اول ما خلق آن در رتبه ای بوده است، اول ما خلق این در رتبه دیگری است که ابدان نوریه این ها را شامل می‌شود.

در پاسخ: در روایت سوم بدن مطرح نیست. چون آنجا می‌گوید روح بلا بدن. روایت دهم اشاره به مراتب ابدان است.

 

در ادامه می‌فرمایند ظل النور، ابدان نورانیة. نسبت به خدای سبحان این ها ظل هستند. اما چون ظل بودن به خصوص در ناحیه بدن نسبت به روح خیلی آشکار است، بدن سایه نفس است. در اختیار نفس است. بالخصوص در نظام قوی برزخی به بالا، دیگر اصلا بدن صادر از نفس است. اگر در اینجا بدن ممکن است کامل در اختیار نفس نباشد به لحاظ تزاحمات عالم دنیا، من دلم می‌خواهم روی هوا راه بروم نمی‌توانم، چون سنگینی و ثقالت بدن، جاذبه او را روی زمین نگاه می‌دارد. اما در نظام برزخی لهم ما یشائون فیها. چون بدن صادر از نفس است. چنانچه شما در ذهنتان تصویر گری که می‌کنید، اشکالی که می‌سازید، کاملا در اختیار شماست. دلتان می‌خواهد کوه از زمین کنده بشود و در آسمان قرار بگیرد. در ذهن شما این تصویر گری کاملا ممکن است. یا دلتان می‌خواهد کاهی روی زمین بیوفتد و بلند نشود از سنگینی. می‌شود. کاملا امکان پذیر است. چون صادر از شماست دیگر مقاومتی در مقابل شما ندارد. همین نسبت که در اینجا فقط در مرتبه ذهن است، در عالم مثال و عالم عقل عین تحقق می‌شود. لذا در بهشت هم از همین سنخ می‌شود. بدن در اختیار نفس است. لذا لهم ما یشائون فیها. مانعیتی در برابر خواست بدن در بهشت ندارد. هرچه که انسان می‌خواهد آنجا محقق می‌شود.

روایات تنعمات بهشتی با این مسئله هماهنگ است. دلش می‌خواهد میوه بیاید در دهان او قرار بگیرد از درخت با اینکه به شاخه متصل است، دلش می‌خواهد میوه را بچیند، می‌چیند. دلش می‌خواهد طیری که روی هواست به صورت مشویه برای او به سرعت آماده بشود، می‌شود. در عین اینکه طیر در آسمان در آسمان است، میوه بر درخت بر درخت هست، تو خوردی، اما میوه بر درخت باقی است. نه اینکه ذهنی باشد. حقیقتا خوردن محقق شده اما سنخ او هم بقا پیدا کرده است. خیلی تعبیرات روایات در مسئله زیباست.

#بدن_سایه_نفس_است

فَبِهِ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ وَ عِتْرَتُهُ[136]

به همین روح قدسی است، یا بگوییم به آن ابدان نورانیه است، یا ظل النور. اگر بزنیم به روح القدس ضمیر باید مؤنث برگردد. اگر به ظل نور بزنیم بهتر از بقیه است.

با این ظل نور است که کان یعبد الله. چون عبودیت دیده می‌شود، ظلیت دیده می‌شود یعبد الله. اگر ارواح دیده می‌شدند، فقط روح دیده می‌شد، روح قدرتمندی اش را می‌دید و لذا عبودیت محقق نمی‌شد. تعبیر این است که وقتی خدای سبحان عقل را خلق کرد به او خطاب کرد اقبل فاقبل. رو کن، رو کرد. دسته ای از روایات را که مشهور است نبینیم، آن ها هم همین مفاد را دارد. اما این روایت که حضرت آیت الله بهجت نقل می‌کردند، قال له من انت؟ قال انا انا و انت انت. من منم و تو هم تویی. قال له ادبر. فادبر قال له من انت؟ قال انت الرب الجلیل و انا العبد الذلیل، وقتی عقل را خلق کرد، به او گفت رو کن، خلق او با رو کردن او چون یک حقیقت واحده بود، مثل آینه ای که نور خدای سبحان در آینه افتاده باشد و این عقل نورانیت خودش را می‌دید اما نورانیت انعکاسیه بود، نورانیت ظلیه بود. اما این نور را تا به حال منقطع ندیده بود. لذا نورانیت ظلیه نمی‌دید. نورانیت اصلیه می‌دید. وقتی بهش گفت من انت، گفت انا انا و انت انت. من هم نوری دارم، اما نور تو بیشتر است. وقتی گفت پشت کن، پشت کرد، دید هیچی ندارد. مثل آینه ای پشت به نور بکند. وقتی خطاب شد من انت؟ گفت انت الرب اجلیل و انا العبد الذلیل. همه نور برای توست و من هیچی ندارم. فقر مطلق هستم.

وجودات نوریه حضرات معصومین همه شان به نسبت خدای سبحان ظل و عبد و بدن هستند نسبت به آن حقیقت. نه اینکه بدن خدا باشند. معلوم است دیگر. حیث بدنی را دارند که سایه است. حیث عبودیت را دارند. حیث اصلیت ندارند. همه شبح و ظلند. همین ظلیت سبب عبودیت می‌شود. همانجا که فرمود انت الرب الجلیل وقتی پشت کرد و دید شبح است و چیزی ندارد، اقرار بر اینکه انت الرب اجلیل و انا العبد الذلیل. من هیچی از خودم ندارم. لذا وقتی بدن بودن این ها در حیثیت نوریه معلوم می‌شود، عبودیت این ها… فبه کان یعبد الله و عترته. به همین حیثیت ظلیت بود که کان پیغمبر اکرم و عترتش یعبد الله. خدا را عبادت کردند. ضمیر کان را برگردانیم به پیغمبر اکرم.

#عبودیت_در_یافت_ظلیت_است

وَ لِذَلِكَ

به خاطر این ظل بودن و عبودیت

خَلَقَهُمْ حُلَمَاءَ عُلَمَاءَ بَرَرَةً أَصْفِيَاءَ يَعْبُدُونَ اللَّهَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ السُّجُودِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ وَ يُصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ وَ يَحُجُّونَ وَ يَصُومُونَ.

تمام تکالیف و کمالات به حیثیت عبودیت محقق می‌شود. خیلی زیباست. اگر همه کمالات و همه تکالیف که باعث کمالات هستند مربوط به حیثیت ظلیت و بدن بودن است، همه خلافت انسان به لحاظ همین عبودیتش محقق می‌شود. لذا ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. عبودیت منشاش آن مرتبه ظلیت انسان است که ظل است و بدن است و سایه است و شبح است. لذا اینکه خدای سبحان می‌فرماید لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین یعنی او را در مرتبه بدن قرار دادیم آن مربوط به همین بدنی است که عبادات و احکام و اخلاق و … به او متوجه می‌شود. و همه کمالات خلافت الهی مربوط به این بدن داشتن است و از اینجا شروع می‌شود. خلقت نوری روحی وقتی با خلقت نوری بدنی همراه می‌شود انسان را از ملائکه ممتاز می‌کند و خلیفة الله می‌شود این. حتی ملک بر او باید ساجد باشد.

در پاسخ: حقیقت عبودیت حقیقت ظلیت را یافتن است.

در پاسخ: این ها در مرتبه قوس نزول این را یافتند. اما کمال در مرتبه قوس صعود محقق می‌شود. خلقت نوری شان را در مرتبه قوس نزول یافتند.

در پاسخ: این روایت اول ما خلق به لحاظ ابدانشان است که روح القدس حاکم بر آن هاست.

 

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 462” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید