جلسه 459 18/07/1403
یک مقدمه ای عرض بکنیم. روایات خلق نوری حضرات جزء مراتب سر حضرات است. البته سر هم مراتب دارد، همچنان که علن و ظاهرشان مراتب دارد. و لذا روایات خلقت نوری حضرات عمدتا برای خواص از اصحاب حضرت گفته میشد و آن ها هم برای خواصشان نقل میکردند. گفتار عمومی برای این روایات گاهی نه فقط رشد را محقق نمیکند، بلکه گاهی ضلالت را هم به دنبال میآورد و حتی دور شدن را هم ایجاد میکند برای خیلی ها. لذا حضرات گاهی تشر میزدند به بعضی از یارانشان که چرا این روایت را نقل کردی، چرا این حرف را زدی. و هشدار میدادند که هر حرفی را هر جا نزنید. و اگر شما باعث بشوید کسی چیزی را انکار بکند… تا به حال فکر نکرده بود، توجهی نداشت، وقتی توجه میکند میبیند نمیتواند بپذیرد. اگر برای کسی گفتید و او انکار کرد و این انکار رابطه را در آن مرتبه قطع بکند، شما باعثش شدید. لذا باید ببینید کشش در چه حدی است، بیش از آن ابراز نکنید. نیاز را ببینید، مطابق نیاز حرف بزنید.
اگر این نگاه را ما نداشته باشیم، گاهی فکر میکنیم هر چیزی که یاد گرفتیم چون خیلی عالی است خوب است هر جا بگوییم، سر منبر برویم بگوییم. در حالی که اینجا ممکن است افراد مختلف با سطوح مختلفی باشند. یک موقع یک چیزی در درس و بحث روایی است، آن هم با چند سال سابقه است، ممکن است اینجا جای مفهومش تا حدودی باشد. اما سر منبر، در هر جلسه ای، با هر جمعی، که بعضی هستند که دنبال این هستند که استیحاششان را بیان بکنند، یا یک آدم ساده شنید و رفت در جمع فامیلشان گفت به عنوان چیز عجیبی که شنیده است، بعد آن ها همه خندیدند و مسخره کردند… اگر سکوت باشد رابطه قطع نیست، اگر انکار باشد رابطه قطع میشود.
مراقب باشیم. روایاتی که یک مقدار سنگین است، لزوم ندارد هر جایی گفته بشود.
ثانیا اگر گفته شد، لزوم ندارد هر مرتبه ای از آن باز بشود. خود مرحوم کلینی هم در اینجا روایات نوریه سنگین را نیاورده است. نه اینکه نمیدانسته و ندیده، تعمد داشته، نیاورده است. یا مرحوم صدوق در توحید صدوق میفرماید یک سری روایات را نیاوردم با اینکه سندشان صحیح بود. چون مطلب توجیهش سخت بود، بیانش سخت بود، ممکن بود کسی به تجسم مبتلا بشود، من نیاوردم. از دست دادیم ما، اما در عین حال باید هدایتگری درش باشد. روایات نوریه این کشش درشان خیلی زیاد است. لذا باید مراقب باشیم اگر نفهمیدیم، انکار نکنیم، بگوییم باشد بعدا ببینیم چی میشود. زود انکار نکنیم. هر جایی هم نگوییم. ممکن است آدم احساس بکند که به به چه مطلب گفتنی ای است. هر جا بگویم دهان همه باز میماند. خلقت نوری! طرف مبهوت میشود. عوضش ممکن است انکارش هم پای تو نوشته بشود.
#محافظت_نسبت_به_احادیث_سر
#تسبیب_در_انکار_معارف
نکته دوم این است که خلقت نوری در نظام تکوین اصلش محقق میشود. نظام هدایتگری انبیاء نظام ظاهر است. آنی که رسول است و نبی و امام، در نظام ظاهر است. خلقت نوری که ولایت است، در نظام تکوین است. اولین مخلوق در نظام وجود خلقت نوری است. صدور بقیه عالم بواسطه این خلقت نوری در نظام تکوین رواست. چون این عالی تر است، شمول است، جامعیت است. کمالات همه از آنجا نشات میگیرد. این نگاه نوری که از آنجا نشات گرفته و سرایت دارد، نباید خلط بشود با نظام هدایتگری که زمانی است، خلقی است، در این عالم است. در جلسه اول مفصل مرزهایش را بیان کردیم که مراقبتی صورت بگیرد.
خیلی از احکام نظام نوری با نظام تشریع و هدایتگری تناسب دارد. ولی یکی نیستند. نظام هدایتگری نازله نظام تکوین بوده است. اینکه میفرمایند خلق الله الارواح قبل الابدان بألفي عام، یا اینکه قبل از خلقت عالم از انبیاء میثاق میگیرند نسبت به جنبه نوری پیامبر اکرم، در جنبه دیگری است که نازله اش هدایتگری اینجاست. حکم این را با آن قاطی کنیم. احکام اینجا محفوظ است. آدم پدر پیغمبر اکرم است و احترام پدر به همان نسبت لازم است. ابراهیم خلیل پدر حضرت است و به همان نسبت رابطه ابوت برقرار است. این ها افتخار میکردند که ابراهیم پدرشان است. هرچند در نظام روحی اب الانبیاء است. در نظام نوری کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین.
گر به صورت من زآدم زاده ام
من به معنی جد جد افتاده ام
این دو نظام را باید با هم جمع بکنیم. خلط نکنیم. نگوییم چون در نظام نوری اینطوری است، پس نظام ظاهری برچیده است. جمع بین دو نظام ظاهر و نظام باطن مهم است. این حقیقت معرفت است که انسان در عین اینکه نسبت به حضرات اولیاء و ائمه و انبیاء نظام نوری را میبیند و به اقتضائات آن ها توجه دارد و میداند که این گفته ها صرف یک گفته نیست که ربطی به ما نداشته باشد، اخباری است که به دنبالش انشاء و حرکت محقق میشود که هدایتگری است، اما احکام هر کدام از این عوالم نوری و خلقی با هم مختلف است. این بحث را در جلسه اول همین فصل مفصل تر بیان کردیم.
#پرهیز_از_خلط_میان_احکام_نظام_نوری_و_نظام_ظاهری
در پاسخ: عالم ماده نازله عالم جبروت است، اما احکام عالم ماده یک احکامی است، احکام عالم ماده یک احکامی است. در عین اینکه این نازله اوست. نظام نفس شما یک نظامی است، بدن شما یک نظامی است، نفس شما بهش میگویند روزه بگیر، روزه برایش خوب است، بدن شما ممکن است روزه برایش سخت باشد. ولی برای نفس راحت است. درست است که صوموا تصحوا، یعنی بدن هم به صحت میرسد، اما در عین حال سخت است دیگر. احکام هم کدام یک طوری است. نظام نفس میگوید نیمه شب بلند شو. بدن دلش میخواهد بخوابد. احکامشان مختلف است، اما دوتا با هم انسان را میسازد. اگر این نبود، فقط نظام روح بود، بیدار بودن اینقدر مهم نبود. اینکه بدن هست، و بیدار شدن سخت است، ولی انسان بیدر میشود، نخوردن سخت است ولی انسان نمیخورد، کمال ایجاد میکند. مخالفت با غلبه احکام بدن کمال ایجاد میکند.
5- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْفَضْلِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ
برادر عبدالله بن سنان است. عبدالله بن سنان عمدتا روایات فقهی را نقل میکند. محمد بن سنان عمدتا روایات معارفی و کلامی را نقل میکند. سابق از این بعضی رجالیون تضعیفش میکردند. بعضی از روایات بلند هم در کلامش هست. ما الان کاری به اینکه وثاقتش در چه حد است نداریم. به لحاظ کلمات بلند بوده یا شخصیتش، کار نداریم.
قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع
امام جواد علیه السلام
فَأَجْرَيْتُ اخْتِلَافَ الشِّيعَةِ
اختلاف شیعه راجع به شخصیت حضرات بوده است که بعضی چون روایات نوری را میشنیدند، گاهی بالا میبردند بیش از حدی که باید باشد، نزلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم. گاهی حواسشان به این حدود نبود که لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک، عبد بودن و خلق بودن را دیگر نمیدیدند. کمال را که میدیدند، آنقدر مبهوت میشدند یادشان میرفت که همه آن ها به لحاظ عبودیت آن هاست. این را نمیتوانستند جمع بکنند. لذا احساس خدایی در وجود این ها میکردند. این ها را وسیله و سبب به سوی خدا نمیدیدند. بلکه مقصود نهایی میدیدند.
نقلی که از آن نوجوان عرض کردم همیشه یادمان باشد که پیغمبر اکرم رسید به جمعی از نوجوان ها، دید بازی میکنند. به یکی از آن ها فرمود من را بیشتر دوست داری یا خودت را یا پدر و مادرت را. همه را پاسخ داد شما را. بعد پرسیدند که من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ گفت شما هم چون رسول خدایی دوستت دارم. نگفت خدا را بیشتر دوست دارم شما را نه. ببینید چقدر زیبا گفت! گفت شما هم چون رسول خدا هستی دوست دارم. پیغمبر فرمود توحید را از این یاد بگیرید. یک نوجوان است. کلام زیباست.
اینجا هم در همان بحث است. گاهی کشش نیست. اگر کمال را بگویی، دیگر نمیتواند خلق بودن و عبد بودن این کمال را ببیند. فکر میکند رفت در دایره این که مقصود فقط اوست. ما باید برویم در خانه ائمه و همان جا باشیم. نه در خانه ائمه تا ما را ببرند پیش خدا. ما میرویم، استشفعت و توسلت بکم الی الله، این الی الله بودن را یادمان میرود. مرز بین توحید و غیر توحید گاهی از بین میرود.
گاهی هم انکار میکنند وقتی میشنوند.
#توحید_مورد_تایید_حضرات
فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِيَّتِهِ
اصل اولی چیست؟ خدا لم یزل متفردا بوحدانیته.
فرد است. یعنی آنی که اصلا دو برایش امکان پذیر نیست. نه اینکه دو ندارد.
خدا رحمت کند. یک همسایه ای داشتیم، آقای قافی رحمة الله علیه. آن موقع که این آقا از دنیا رفت، پدرش در مراسم تشییعش و … خودش صحبت میکرد. پدری داشت که خیلی اهل حال بود. وقتی بچه اش از دنیا رفت گفت من خیلی ناراحت شدم. پسر شاید حدود سی و خورده ای سالش بود. پدر شصت و خورده ای سال بود. میگفت من دائما دعایم بود که خدایا من و اهلم را به سوء مبتلا نکن. این پسر تصادف کرد. یک دفعه احساس کردم که فرد در عالم فقط خداست. هر کسی از دنیا میرود تاکید فردانیت حق است که خدا فقط باقی است. دیدم چقدر لذت بخش شد. هر کسی از دنیا میرود این سوء نیست. دارد توحید را آشکارتر میکند. از منظر دیگر نگاه کردن به مسئله است. بچه اش را از دست داده است. اما گفت احساس کردم هر کسی از دنیا میرود دارد فردیت حق را تایید میکند. نبودن همه تایید کامل فردیت حق است. ساده شد برایم مسئله. چون معشوق انسان که خداست دارد آشکارتر و ظاهرتر میشود.
لم یزل متفردا بوحدانیته. آنی که واحد است و فرد است اوست. این خودش اگر جا بیوفتد، عشق این مسئله در دل کسی جا بیوفتد، زوال هر چیزی تأیید فردیت است. بقاء این است. دوام این است. انگار این سرو بلند قامت هی قامتش رشیدتر دیده میشود. یعنی انسان در تمام ظاهر شدن ها، میبیند آنی که باقی است اوست. لذا تمام زوال ها تاکید بقای اوست. یک دفعه نگاه از این رو به آن رو میشود.
خیلی خوشم آمد. یک موقع آدم سر منبر حرف میزند، یک وقت سر جنازه بچه اش این را میگوید. این مهم است. اینجا نشستن و در این حال گفتن، کیف کردن، آنجا سر جنازه نشسته باشی، تصادف شده، او را از دست دادی، این حالت را پیدا کنی…
#از_دنیا_رفتنها_تاکید_فردانیت_الهی_است
ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ
در آن اوجی که متفرد به وحدانیت است، برای اولین ظهور، آن متفرد بوحدانیت خدشه دار نمیشود. اما اولین ظهور پس از تفرد به وحدانیت باید یک ظرفیت عظیمی باشد که نسبت به او داشته باشد. هنوز هیچ حدی محقق نشده است که آن حدود مانع بشود برای آن ظهور. الان یک فاعلیت حضرت حق است که میخواهد ظهوری را محقق بکند.
در آن موطنی که تفرد به وحدانیت و فردیت است، میخواهد در موطن ظهور پس از او اولین ظهور را محقق بکند، این خلق محقق شد. این تکثر که این سه تاست، به لحاظ ماست. کلهم نور واحد است. خلق نوری دارد محقق میشود. این خلق نوری است. خلقت نوری مراتبش با خلقت خلقی متفاوت است. خلق نوری بنابر وسعت وجود است و کمال وجود است، ولی خلقت خلقی بر اساس نظام ظاهری است که پسر ممکن است از پدر بالاتر باشد در نظام خلق جسمی. چنانچه پیغمبر اکرم فرزند حضرت آدم است اما از او اکمل و افضل است. اما در نظام خلق نوری اینطور نیست. چینش در نظام خلق نوری مطابق حقیقت عالم است. از عالی تر به سمت پایین تر صورت میگیرد. اولین خلق کاملترین است. آنجا زمان نیست. ترتب ترتب زمانی نیست. وجودی است. کمال وجود است. در مرتبه عالی قرار میگیرد، بعد نازلتر، بعد نازلتر، تا میرسد به هیولی عالم وجود که پایین ترین مرتبه عالم وجود باشد. این چینش در نظام نوری است. اما در نظام خلقی بر اساس یک سری قابلیت ها و روابط است که این هدایتگری درش هست.
#تفاوت_نظام_نوری_و_نظام_خلق
در پاسخ: در نظام نوری قواعد و نظام با نظام خلقی متفاوت است. اگر ما به عنوان جنسیت در نظام خلقی چیزی را میبینیم، اگر در نظام روحی اثری از او بخواهد باشد، مدلش و نوعش متفاوت از نظام جنسیتی است که ما در عالم خلق میبینیم.
در بهشت تمام خلقت نوری و خلقت جسمی آشکار است. جامع است. اما در نظام خلقت نوری خلقت نوری است. مقام جامعیت نیست.
کثرت در نظام عالم نوری کثرت عددی نیست. سه در آنجا سه در اینجا نیست. کثرت عددی در عالم خلق محقق میشود. جزء مراتب دون عالم خلق است. عالم ماده باید باشد، جوهر و عرض باید باشد، کمیت یکی از اعراض است. یک قسمتی از کمیت کم منفصل است. کم منفصل میشود عدد. کثرت عددی مربوط به کم منفصل است که در عالم ماده محقق میشود. اگر میگوییم این سه تا خلق شدند، سه تای عددی نیست. قواعد عالم ماده را در نظام نوری سرایت ندهیم. لذا آنچه در عالم ماده است نازله هست، اما این بعینه در بالا نیست. چون نازله آن حقیقت است.
خدای سبحان همین الان، چون ذهن ما به زمان آغشته است، الان که میگوییم یعنی بعد از خلق متفرد به فردانیت هست یا نه؟ الان کما کان. کان الله و لم یکن معه شیء، و الآن کما کان. الان هم در موطن فردانیتش فرد است و هیچ زوجیتی محقق نشده است. اما در موطن پایین تر ظهوراتی و خلقی صورت گرفته است.
#کثرت_در_نظام_نوری
فَمَكَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ
ما یک زمان داریم، یک دهر، یک سرمد. آنی که به خدا نسبت داده میشود سرمد است. آنی که به مجردات عالیه نسبت داده میشود یعنی نظام ارواح، دهر است. آنی که در نظام خلق مطرح میشود زمان است.
نسبت متغیر به متغیر را میگویند زمان. نسبت ثابت به متغیر، یعنی مجردات به عالم مادی را میگویند دهر. نسبت ثابت به ثابت(یعنی خدای سبحان با عالم مجردات) را میگویند سرمد. و حالی فی خدمتک سرمدا، خدایا حال من در خدمت به تو، یعنی حال روحی من، نظام وجودی روحانی من با تو سرمد باشد. آن سرمد زمان ربوبی است. لذا اینکه میگویند.
#زمان_و_دهر_و_سرمد
وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ
این الف سنة، یا میفرمایند خمسین ألف سنة، مراتب زمان ربوبی و عالم وجود است.
الف دهر غیر از الف سنة است. سالیان طولانی را میگویند دهر. ما در زمان میگوییم یک سال، یک قرن. صد سال را میگوییم یک قرن. یک سال دهری، یک دهر، یک روزگار، یک زمان طولانی.
هزار دهر این ها مکث کردند.
ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ
فاصله بین آن موطن وجودی با موطن بعدی خیلی زیاد است. نه اینکه اینجا مکث کردند یعنی زمانی ماندند و بعد بقیه را خلق کردند. یعنی فاصله رتبی بین وجود حضرات با موجوداتی که بعد از آن ها خلق شدند خیلی زیاد است. این هم از عجائب است که در روایات ما فاصله خیلی زیاد است بین موجوداتی که اول خلق شدند تا موجوداتی که پس از آن ها خلق شدند. این روایت خیلی زیبا بیان میکند.
این ترتب وجودی است. اینقدر فاصله طول کشیده است ازجهت ترتب وجودی. نه زمان.
فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا
اشهد این ها(پیغمبر اکرم و امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیها) را بر خلق اشیاء.
شاهد کردن اینکه بایستند و نگاه بکنند نیست. بینونت و تکثر در آنجا بینونت عزلی و بینونت جسمی نیست که یکی در یک طرف و یکی در یک طرف دیگری باشد.
مثل همان که در نظام صعود میگوییم که
فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِكَ عَلَى هٰؤُلاَءِ شَهِيداً ﴿41﴾
پیغمبر، در آن روزی که هر نبی شاهد امتش است، یعنی میزان امتش است، و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا. یعنی تو دو حیث داری. یکی اینکه نبی امتت هستی، شاهد امتت هستی. یک حیث دیگری داری که شاهد بر همه شهدایی. این شاهد بودن میزان بودن است. شاهد بودن گاهی شهید بودن است، گاهی مشهود بودن است. مشهود بودن یعنی در تمام آنها تو دیده میشوی. آن ها تفصیل وجود تو هستند. أشهدهم خلقنا یعنی کأن عالم خلق تفصیل خلق شماست. ظهورات شما هستند. نازله وجودات شما هستند. در آن ها شما دیده میشوی در مرتبه ای که آن ها دارند.
وَ أَجْرَى طَاعَتَهُمْ عَلَيْهَا
به خاطر همین حیث وجودی که این برتری و فضیلت دارد و کمال دارد، طاعت شما بر همه آن ها جریان پیدا کرد.
اگر خدا فرموده به ملائکه که سجده بکنید برای چی بود؟
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هٰؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿31﴾
قَالُوا سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿32﴾
قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿33﴾
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿34﴾
دیدند که او بر این ها کمال دارد. این ها خبر نداشتند. این ها نمیدانستند. این ها حقیقت خودشان را هم به نحو کامل و تام نمیشناختند. آدم این ها را تماما میشناخت. یعنی ظرفیت وجودی او بالاتر بود. لذا بلافاصله امر شد که سجده کنید، مطیع باشید، تابع باشید. این سجده خدمةً و محبةً بود. خادم باشید و محب او باشید. اینجا هم تا خلق عالی تر میشود، نظام طاعت میآید.
پس طاعت این بزرگواران بر همه اشیاء لازم شد. حالا همه اشیاء، بعضی شان انسان ها هستند، طاعت تکوینی و تشریعی است، بعضی فقط عالم وجود است که طاعت تکوینی است. یعنی در خدمتشان هستند. سجده ملائکه نسبت به آن ها محقق شده است.
وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَيْهِمْ
یعنی امور همه اشیاء به آن ها تفویض شد. یعنی خدا از خودش باز کرد داد دست این ها؟ گفت من خسته شدم مینشینم کنار؟ یا این تفویض وجود کاملی است که در طریق تحقق این ها بوده است. خدای سبحان مقوم ذاتی همه این هاست. به اذن الهی به این ها تفویض شده است. به اذن است. نه جدا شدن. از خدا قابل سلب نیست. چون یک امر اعتباری نیست. مالکیت اعتباری قابل جدا کردن است. این کتاب برای من است، میدهم به شما میگویم من نمیخواهم. از خودم مالکیت را جدا کردم دادم به شما. دیگر من مالک نیستم. اما در نظام وجودی هر مرتبه بالا نسبت به مرتبه پایین سلطه وجودی دارد. قابل رفع نیست. اگر از لفظ تفویض استفاده میشود به معنای واگذاری که من کاره ای نیستم نیست. او مالک است. اما در عین اینکه مالک خداست، تملیک میکند به انبیاء. لذا تفویض در اینجا به این معناست. قابل سلب نیست. بحث سلب و اثبات در آنجا مطرح نیست. وجود است و این نازله اوست.
-میشود تعبیر کرد این روایات بیانگر انسانی کردن عالم هستند؟
تعبیر انسانی کردن عالم، تعبیر ذو وجوهی است. ممکن است به تعبیری صحیح باشد. اما این تعبیر رهزن هم هست. کأن خدای سبحان عاجز بود از اداره عالم به غیر از این. احتیاج خدا به انسان میشود. این غلط است.
اگر یک موقعی بخواهیم با آن نظام اومانیسمی که الان مطرح است، اومانیسمی که الهی هم باشد، که خدای سبحان انسان را خلق کرد و بعد عالم بر محور انسان بنا نهاده شد و خدا به معزل قرار گرفت چون تجرد فوق تجردی داشت، راه نداشت، ارتباط امکان نداشت، در حرکت هم مسیر منتهی میشود به انسان.
میشود تعبیر صحیح هم کرد. اما بواسطه تعبیرهای غلط زیادی که شده است، چه الهیون و چه غیر الهیون، سعی میکنیم در عبارات جوری عبارت بیاوریم که تداعی آن جهت نشود.
یک عارفی داریم که عبد الکریم جیلی است. یک کتابی دارد به نام انسان کامل. آنجا بیانش این است که خدا از چشم انسان به عالم نگاه میکند و خلق را بر اساس انسانی که خودش خلق کرده است و چشمی برایش قرار داده است که نگاه این انسان است، عالم را بر اساس این چشم خلق کرده است. نه چون احتیاج به این داشته است. چون این انسان را میخواهد به کمال برساند و عالم در مسیر کمال انسان است، عالم را از چشم انسان خلق کرده است. در دنیا این چشم باید ببیند. خلق بر اساس رویت چشم صحیح است وقتی به آخرت و معاد وارد میشود، چون عالم ظاهر میشود باطن، و عالم باطن میشود ظاهر فبصرک الیوم حدید، در قیامت هم از چشم انسان به عالم نگاه کرده است. کدام چشم؟ آن چشمی که فبصرک الیوم حدید. لذا چینش عالم در آنجا بر اساس این چشم انسان قرار میگیرد.
برای انسان جامع که در اینجا و آنجا هست، عالم جامع چیده شده و دیده شده است.
این بحث سنگینی است.
اجری طاعت را، هم تکوین است هم تشریع. در نظام تکوین، خلقت تکوینی عالم در مجرای اراده انسان کامل دارد شکل میگیرد. لذا همه عالم تابع و مطیع انسان کامل هستند. اگر یک موقع میبینید انسان کامل کمالش ظاهر نمیشود در یک جایی، به اذن اوست این امر. اینطور نیست که دشمن عاجز کرده باشد اورا. در نظام ظاهر عاجز کرده است. اما در نظام کل به اذن او دارد محقق میشود.
إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ
این بیت ولایت است که از این بیت همه چیز محقق میشود.
این تفویض با همین نظام وجودی شکل میگیرد.
فَهُمْ يُحِلُّونَ مَا يَشَاءُونَ وَ يُحَرِّمُونَ مَا يَشَاءُونَ وَ لَنْ يَشَاءُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
هرچه این ها بخواهند حلال بشود حلال میشود، هرچه این ها بخواهند حرام بشود حرام میشود، اما این نیست که میل این ها انانیت باشد. میل این ها هوس باشد. میل این ها میل خدا شده است. چون این ها رسیدند به موطنی که میلشان میل خداست. میتوانیم بگوییم خدا خواسته، میتوانیم بگوییم این ها خواسته اند. اگر به اسماء حق نسبت بدهیم فعلی را، بگوییم اسم خالق این کار را کرده است، این شرک نسبت به خداست؟ نه. کسی اسماء خدا را مقابل خدا نمیبیند. چون ذاتی در قبال ذات حق ندارند اسماء. ذات اسماء همان ذات حق است. منتها این جلوه اش است در این اسم.
اسم فعل، ذات نیست. اما یک جلوه هست از خدا. رازق یک اسم است. اسم فعل هم هست. اسم فعل عین ذات نیست. اما ظهور ذات است. ملائکه را چی میگویید؟ ملائکه هم از همین سنخ هستند. یدبر الامر من السماء الی الارض. آیا تدبیر ملائکه از آسمان به زمین، کارگزار خدا شدن، یعنی شرک؟ کسی نگفته است. الله یتوفی الانفس، با توفته رسلنا، با یتوفاه ملک الموت الذی وکل بکم کسی شرک نمیبیند. انسان کاملی که به کمال میرسد هم اینطور است.
منتها همه انبیاء به این رتبه نرسیدند. مراتب دارد. به عنوان ملک عظیم، اطلاق این مرتبه اختصاص به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارد.
#ملک_عظیم
#مایشائون_إلا_أن_یشاء_الله
ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ الدِّيَانَةُ الَّتِي مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ خُذْهَا إِلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ.
کسی یک قدم آن طرف تر بگذارد، نمیتوانیم بگذاریم ها. از روی نفهمی است. من تقدما مرق، خارج شده است.
کسی که این را قبول نکند و جا بماند، از بین میرود.
و من لزمها لحق که المتقدم لکم مارق و المتاخر عنکم زاهق و اللازم لکم لاحق. با صلوات شعبانیه سازگار است.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 459” دیدگاه میگذارید;