بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در تتمهی بحثی که باقی مانده بود و انشاءالله این تتمه امروز به پایان برسد و ما این بحث را تا همین میزان انشاءالله خاتمه دهیم اگر دوستان مایل باشند… نکاتی از بحث باقی مانده بود، از جمله این بود که گستردگی دفاع ما میتواند تا صحنهی گستردگی دشمن را شامل شود. یعنی ﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ﴾، موکول به این نیست که همانجایی که به ما ضربه وارد کردند، ما به آنها ضربه وارد کنیم و این خودش یک اصل خیلی اصیل و قوی است که وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ، هر کجا که آنها را یافتید. ممکن است اینها در بطن مکه و خود سرزمین مکه و شهر مکه به ما ضربه زده باشند اما ممکن است ما در اطراف مکه و جاهای دیگری مثل همان کاروانی از آنها که عبور میکرد و عبوری بود و حتی الان در مکه نبود میتوانیم قدرت ضربه زدنمان را داشته باشیم. این اصل به ما کمک میکند که الان اگر به عنوان اصلی که با توجه به مبنایمان آن را قبول داریم اگر مثل الان امروز آمریکا با ما درگیر شود، به لحاظ پهنا و گستردگی که آمریکا برای خودش و منافع خودش در سرتاسر جهان ایجاد کرده است وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ صدق میکند و این ضعف او میشود. یعنی این پهنا و گستردگی که برای دشمن در عرصهی جغرافیایی امکانپذیر شده و قدرت او تلقی میشود همین در مقام ضربه زدن به عنوان یک [ضعف] تلقی میشود. ممکن است که الان موشک ما به خود آمریکا نرسد، ممکن است ما الان قدرت جنگ در سرزمین آمریکا و قدرت رفتن به آنجا برای جنگ را نداشته باشیم اما آیا میتوانیم پادگانها، ناوگانها یا سفارتخانهها یا مثلا امثال اینها را… سفارتخانهها بحث است که اگر سفارتخانهها عنوان عهدنامههای بینالمللی پیدا میکند و ما عهدنامههایی را امضا کرده باشیم، آیا این امضای عهدنامهها برای ما تکلیفآور است یا نه، آن بحث است؛ ولی مثلا ناوگانش، پادگانهایش، امکاناتش که در جاهای دیگری دارد به خصوص ناوگان بین المللی او که هزاران کیلومتر دورتر از خاک آمریکا هستند میتواند برای ما به عنوان وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ صدق بکند؟ میفرمایند بله. وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ مثل کاروانی که از قریشیها که در حال عبور از منطقهای بود که نزدیک مسلمانها بود و این قدرت ضربه زدن را برای آنها ایجاد میکرد، این وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ… جنگ است دیگر، بالاخره باید پی این را هم به تنمان بمالیم که ما که این کار را میکنیم، آنها هم همین کار را خواهند کرد. یعنی حتی ما این کار را نکرده هم آنها این کار را میکنند. بعضی از کشتیهای ما را، بعضی از امکانات ما را قبل از اینکه به بنادر برسد مورد بازجویی قرار میدهند، مورد کنکاش قرار میدهند، حتی بازداشت میکنند. حالا این گونه نیست که اگر او این امکان را داشت ما نتوانیم. گستردگی وجود او باعث میشود که یک هدف بزرگی برای ضربه زدن باشد، این هدف بزرگ برای ضربه زدن خیلی کار را آسانتر میکند.
لذا دشمن برای معادلاتی که میچیند در ضربه زدن، یقین دارد که الان قدرت ما برای ضربه زدن به آمریکا در کشور آمریکا خیلی ضعیف است اما این یقین را دارد که ضربه به او فقط موکول به رسیدن ما به سرزمین آمریکا نیست بلکه چون او گسترده است در منطقه به خصوص در منطقهی ما، این امکان ضربه زدن به او را برای ما خیلی زیاد میکند. لذا آیه شریفه وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ اذن در این برخورد است چون اگر ما اذن در این برخورد را نداشتیم از جهت الهی بلکه میگفت از همان جایی که به شما ضربه زدند، در همان جایی که به شما ضربه زدند و از همان حیثی که به شما ضربه زدند حق ضربه زدن دارید فقط، خب آنها میتوانستند از جهت استراتژیک در یک امنیتی باشند. بگویند ما مثلا کشور آنها را بمباران میکنیم، فرض مساله است، آنها هم از جهت قواعد و قانون شان حق دارند در مقابل این کشور ما را بمباران کنند و چون امکان رسیدن به این را ندارند پس ما در امن هستیم. این گونه نیست، آیه شریفه میفرماید که وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ. غیر از این که این اصل، فقط یک اصل اسلامی نیست بلکه به عنوان یک اصل فطری برای مظلوم نسبت به ظالم یک اصل مقبول است. یعنی از جهت فطرت جهانی و قبول جهانی هم این گونه نیست که این غیر قابل باور باشد، مقبول است. آنها هم میپذیرند که کشوری که دست به حمله میزند، منافعش در همه جا ممکن است به خطر بیفتد. لذا اولین کاری که میکنند وقتی یک حرکت تهاجمی و تخاصمی انجام میدهند، بلافاصله تمام آن جاهایی که منتسب و مرتبط به آنهاست را تحت یک نگهبانی و حراست شدیدتر قرار میدهند چون این احتمال را میدهند که طرف مقابلشان از هر امکانی برای مقابله استفاده بکند و این را خود آنها هم میفهمند. این به ما از جهت اسلامی هم اذن داده شده است. لذا اگر این اذن نبود ممکن بود بگوییم ما منحصر هستیم در این که از همانجایی که… بقیهاش چه بشود؟ بقیهاش اذن در مقاتل بینه نداشت. خود این اصل است در نظام دفاع.
یکی از حضار: این که فرمودید این امر در این آیه میشود ارشادی والا اگر نبودند عقل حکم میکرد که نامفهوم6:37.
استاد: حالا چه امر را.. ببینید در بحث ارشاد منافاتی با وجوب مولوی هم ندارد. وجوب مولوی هست یعنی امر وجوبی است؛ اما این امر وجوبی تعلق گرفته به چیزی که اگر این امر هم نبود عقل به آن حکم میکرد. اما این امر وجوبی الان تعلق گرفته است. وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ، یعنی امر شده به ما که اگر قدرت نداشتید به اصل آنجا رجوع بکنید… حتی موکول به این هم نیست. یعنی به ما نزدیکترین و سهلترین امکان ضربه زدن به آنها را اجازه دادهاند. موکول به آن هم نیست که اگر نتوانستیم این کار را بکنیم. نه، اگر نتوانستیم هم نیست. یکی از نکات جالب این است که همیشه پهنای وجودی ظالم و ستمگر بیش از مظلوم است. لذا همیشه برای مظلوم قدرت ضربه زدن به ظالم مهیاتر و فراهمتر است. چرا؟ چون او خودش را گستردهتر کرده است. او خودش را پهنتر کرده است لذا ضربهپذیرتر است. همیشه همین باعث میشود که قدرت ضربه زدن به مظلوم برای ظالم راحتتر باشد. خب این حقیقت خیلی سادهتر، مثلا ما در برابر ناوگانهای عظیم آمریکایی با قایقهای تندرو… ضربهپذیری قایق تندرو به ناوگان عظیم خیلی سادهتر است تا ضربهای که بخواهد آن ناوگان به یک قایق بزند. این ناوگان اگر بر فرض که پنجاه تا قایق به او حمله کنند بر فرض پنج تا از این قایق ها را هم بزنند، فرض مساله است دیگر، پنج تایش را هم زدند در این حرکت اما خودشان وقتی که ضربه را بخورند، او یک هدف عظیم است با افراد زیاد، این طرف هدفهای کوچک هستند با افراد کمتر. یعنی در محاسبه ارزشمند… در همین محاسبه اینگونه… غیر از این که در جنگهای پارتیزانی، همیشه جنگهای پارتیزانی موفقتر از جنگهای کلاسیک است. لذا جنگهای کلاسیک وقتی که ایران نسبتش را در جنگها و ارتباطاتش با آنها حالت پارتیزانی و غیر کلاسیک قرار داد نقطه ضعف آنها شد. مجبور شدند که نگاهشان را از جنگ کلاسیک به سمت جنگهای پارتیزانی هم سوق بدهند تا جنگهای پارتیزانی.. و این برای آنها خیلی سخت است چون جنگهای پارتیزانی عمدتا شجاعت میخواهد. مثل آن حالت نبردهای تن به تن میشود جنگهای پارتیزانی. دیگر ورای این است که او صد کیلومتر، هزار کیلومتر آن طرفتر بایستد و موشک بزند. این نمیشود. در جنگ پارتیزانی قدرت شجاعت و باور به اعتقاد نقش عظیمتری دارد و چون آنها این را ندارند، این نقطه ضعفشان میشود و معمولا در این جاها نمیتوانند پیروز بشوند. لذا در عراق که آمدند، در افغانستان که آمدند، در این جاها که آمدند، بلافاصله بعد آن مورد تهاجم قرار گرفتند و نقطه ضعف اینها بود و نتوانستند دوام بیاورند. بعد از آن تصمیم گرفتند که چنین کشورهایی حرکتهای زمینی برایشان اصلا حرکت معقولی نیست چون اینها هدف چه میشوند؟ مثلا کاری که انصار الله کرد این بود که یک قسمت از یمن را تخلیه کرد. اگر یادتان باشد آن موقع هم عرض کردم که یک تاکتیک بسیار عظیمی را انجام داد. خب وقتی که اینها تخلیه کردند دشمن مجبور شد نیرو بیاورد، به خاطر اینکه تا به حال هوایی بود که میزدند دیگر، وقتی که یک قسمت را تخلیه کرد آنها مجبور شدند برای استقرار نیرو بیاورند. حالا وقتی که نیرو آوردند یک هدف خیلی نزدیکی برای انصار الله شدند. لذا میبینید مرتب دارد موشک میزند و آنها هم مدام کشته میدهند و این شده نقطه ضعف و آسیبشان. یعنی تا وقتی که اینطوری نبود قدرت زدن برای آنها خیلی سخت بود چون دورتر بودند یا شهرهای نزدیکشان خیلی کم بود اما اینطوری الان هدف نزدیکی شدند و همان موقع قبل از اینکه به اینجا بکشد بعضی از تحلیلگرها میگفتند که یک کار عظیمی بوده است تا دشمن را بیاورند نزدیک خودشان و اینها در تله افتادند با این کار و فکرشان این بود که عقبنشینی اینها از ضعف بوده و یک امتیازی را به عربستان و نیروهای متحدش دادهاند. اینها فکر کردند این گونه است اما بعد دیدند که نه، یک تلهای شده است. یعنی الان در تعز محاصره هستند، در جاهای دیگر محاصره هستند، در جاهای دیگر در تیررس هستند. هر چند وقت یکبار اینها با موشک آسیب جدی میبینند و خیلی برایشان سخت و سنگین شده است. اینها تاکتیک جنگ است دیگر که دشمن را نزدیک خودمان بکشانیم.
حالا از این مساله خیلی دور شدیم. وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ. خب یکی پس این بود که این هم یک قانون است. ببینید از یک کلمه و از دو کلمه چقدر میشود قوانین جنگی استفاده کرد که وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ موکول به جنگ در مأمنی که جنگ فقط صورت میگیرد نیست بلکه مقاتله امکان گسترش در هر جایی که دشمن حضور دارد را داراست نه فقط آن جایی که میجنگد. وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ. خیلی جالب است. یعنی هر چه روی آن فکر میکنیم باز میبینیم که امروز کارایی دارد.
از نکات دیگر.. که من چون یک سری از این نکات را گفتهام دیگر عبور بکنم، یکی از نکات دیگر این است که… این خیلی نکتهی مهمی است. دیروز اشاره داشتم، راجع به آن صحبت کردیم. امروز فقط یادآوری میکنم که حرم، مسجدالحرام، ماههای حرام حرمت دارد اما حرمت خون مسلمان اعظم از اینهاست لذا اگر آنها دست زدند به این که خون مسلمانی در ماه حرام یا مسجدالحرام یا مکان حرام ریخته شود قطعا مقابله جایز است و اینجا اجازهی اینکه آنها خونی را بریزند و محفوظ بمانند ندارند. لذا خون مسلمان اولی از حرم و مسجدالحرام و ماههای حرام است ولی در نگاه اسلامی پیشدستی جایز نیست. همانگونه که پیش دستی در جنگ جایز نبود، باید آغازگر جنگ آنها باشند، در تعدی به ماههای حرام و مکان حرام هم آغازگر باید آنها باشند از جهت آغاز کردن تا ما مجوز جنگ در ماههای حرام و مکانهای حرام را پیدا بکنیم.
یکی از حضار: غیر مستقیم مجوز ترور هم میشود برای ما؟
استاد: اگر مثلا حمله کردن به کاروان اقتصادی آنها و امثال اینها ترور تلقی بشود، مثل جنگ بدر که مسلمانها به قصد مصادره کاروان رفتند چون آنها قبلا اموال اینها را مصادره کردند و اینها این حق را داشتهاند، اگر این و امثال این کار ترور تلقی بشود البته. اگر یک شخصی از اینها را ما… وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ، از این استفاده میشود که میشود اشخاص اینها را در جای دیگری، به شرط اینکه مشکل دیگری نباشد، اگر ما جای دیگری قدرت پیدا کنیم به آنها، امکان داشته باشد… اگر در آن جریانِ مسلم بن عقیل که پیش آمده که فتکی را[به کار ببرند] و فرمودند که ما اهل فتک و حملهی غافلگیرانه به دشمن نیستیم، آنجا شاید هنوز بحث اعلان جنگ نبوده است. آنجا عبیدالله بن زیاد بود دیگر. وقتی که آمد در آن خانه، مسلم از ترور او در آن خانه صرفنظر کرد و انجام نداد با اینکه ابتدا قبول هم کرده بود، آماده هم شده بود اما در نهایت این کار را انجام نداد و صرفنظر کرد. یعنی قابل بحث است مساله اما اصل این است که وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ کشش این بحث را دارد که بحث ترور یا حتی بحثهای انتحاری؛ یعنی اگر یک موقع امکان ترور نیست حتی به نحو انتحاری… این خودکشی تلقی نمیشود. درست است که در انتهای آیات دارد که ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ﴾[1] اما وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ که در همین دسته آیات ذیل آخرین آیه آمده است، آیا اینکه نباید با دست خودمان، خودمان را به هلاکت بیندازیم، شامل آن جایی هم میشود که امکان ضربه زدن به دشمن با انتحاری را داریم اما حتما باید خودمان هم کشته بشویم و با این کشته شدن به او ضربه میخورد؟ از ظاهر آیه استفاده میشود که این بحث انتحار شامل این نمیشود وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ و بحث انتحاری جایز باشد چون وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ صدق میکند در آنجا هم. منتهی این بحث قابل پیگیری جدیتر است با آیات و روایات دیگری که ببینیم صدر و ذیل آن چگونه است اما نهی به این مساله وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ، به نحو اولی شامل این موارد نمیشود.
یکی از حضار: استاد مصادرهای که میفرمائید مشخص است دیگر. هدف مصادره بوده است. هدف کشتن آن کاروان نبوده است که.
استاد: قطعا وقتی که میخواستند مصادره بکنند به قیمت چه چیزی تمام میشده است؟ چون آنها افراد مسلح داشتهاند دیگر. بالاخره اینها رفتند که بزنند و بکشند منتهی اینها محدود بودند. میکشتند و مصادره میکردند. نمیخواستند فقط مصادره کنند. بله اگر آنها فقط روابط مالی را به هم زده بودند، ما هم در اینجا فقط حق مصادره داشتیم؛ اما آنها با ما جنگیده بودند، شکنجه کرده بودند، اخراج کرده بودند، لذا محارب بودند. اصل محارب بودنشان و حربی بودنشان ثابت بود منتهی اینجا میخواستیم که صدمهی کمتری باشد و یک رزمایش برای ما باشد که اینجا که نیروی کمتری دارند ما وارد شویم و بجنگیم و مصادره کنیم در کنارش و هم انگیزهی بیشتری برای مسلمانها باشد که یک کشتی در کار است اما مصادره و به دنبال آن اموال هم هست و بهرهمندی هم هست برای اولین بار و البته آنجا خدای متعال تبدیلش کرد به یک جنگی که آن پیروزی اعظم شد از مصادره یعنی آن آثار مصادره را داشت اما اعظم از آن بود چون اینها بعد 70 نفر را اسیر کردند و بعد در قبال اینها پول گرفتند و فدیه گرفتند و آن مسائلی که دیگر به دنبالش میآید.
یکی از حضار: پس فقط به قصد اموال نرفته بودند.
استاد: بله دیگر. آنجا میخواستند آن افرادی را هم که مقاومت میکنند در مقابل گرفتن… یقین داشتند یک عدهای مقاومت میکنند.
یکی از حضار: یک وقت به خاطر اینکه مقاومت میکنند، چون مانع میشوند باید مانع از سر راه برداشته شود یک وقت…
استاد: نه، اصلا اینها حربی بودند منتهی اصل نگاه بر چه بود؟ بر مصادره اموال بود. منتهی قطعا درگیری پیش میآمد. اگر تسلیم میشدند آنها را نمیکشتند اما اگر تسلیم نمیشدند و میخواستند بجنگند، اینها هم قصد جنگ هم داشتند از ابتدا. یعنی اینطور نبود که بخواهند بروند بکشند اینها را چون اینها خیلیهایشان اهل جنگ نبودند. نمیخواستند اینها را که اهل جنگ نیستند بکشند.
یکی از حضار: میشود گفت که ترور نبوده است. در اصل بخاطر مقاومت آنها…
استاد: عرض کردم که ترور به عنوان حملهی غافلگیرانه به کسی که او برای جنگ بیرون نیامده است. عنوان ترور اینجا صدق پیدا میکند. حالا این ترور گاهی زدن و گرفتن اموال است، گاهی زدن و کشتن افراد است. همهی اینها صدق میکند. این کسی که مقابل ما اینجا جنگیده است، حالا رفته در یک موطن دیگری و آنجا ما امکان دسترسی به او را داریم و عهدنامههای بینالمللی هم شامل اینجا الان نمیشود که به ضرر ما تمام شود و ما عهد کرده باشیم خلاف عهدمان بشود. مثلا اگر کسی این کار را کرده باشد اما الان برای مذاکره آمده در کشور ما و ما هم عهد کردیم که… خب ما اینجا نمیتوانیم این کار را بکنیم چون اینجا با عهد آمدهایم. اینجا خلاف عهدمان نمیتوانیم انجام دهیم. مثل همان جایی که میگوید اگر دو طرف مقابل هم قرار گرفتید و کسی از طرف مقابل خواست حرف شما را بشنود، او را تحت الحفظ میآورید داخل مجموعهی خودتان، آنجا حرفهایتان را برایش میزنید و تحت الحفظ میبرید تحویل همانجایی که بوده میدهید. اگر خواست ایمان میآورد و جزء شما میشود و برنمیگردد. اگر نخواست همان طوری او را برمیگردانید در لشگر دشمن و این شخص ممکن است نیروی قدری هم از دشمن باشد، جزو سران و سردارانشان هم باشد؛ ولی حق ندارید اگر به این عنوان آمد داخل لشگر شما او را بکشید و بگویید این فرد سردار است و اگر ایمان نیاورد موقع برگشت همین جا رهایش میکنیم و پدرش را در میآوریم. نه، این عهد است دیگر. اگر خلاف عهدنامههایی که کردیم نباشد، البته ترور با این نگاه امکانپذیر میشود. مگر اینکه خلاف عهدنامههایی باشد که خودمان قبول کردیم که در آنجا امکانپذیر نمیشود.
خب بعد میفرماید که چون اسلام هدفش از جنگ هدایتگری است، هر جا که این هدایت امکانپذیر شد همانجا جنگ متوقف میشود. لذا فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ. این هم یک اصل است؛ چون از هر جا که دشمن دست از جنگ برداشت نه به واسطهی نیرنگ، نه برای نیرنگ، نه برای تجدید قوا، بلکه إن انتهوا، یعنی پذیرفت. پذیرفتن در اینجا، ایمان آوردن است. در آن فإن انتهوا اول هم دست برداشتن از جنگ در ماههای حرام است که بگوید مثلا نه، به ماه حرام رسیدهایم و الان نجنگیم. عیبی ندارد. آنجا هم فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ، شما حق ابتدا به جنگ در حالیکه او دست کشیده است را ندارید. با اینکه در غیر ماه حرام او آغاز کرده بوده اما اگر در ماه حرام او دست کشید، شما حق ندارید جنگ را در ماه حرام ادامه دهید. یعنی به ماه حرام نکشیده بوده هنوز. نه اینکه در ماه حرام شروع شده باشد و بخواهد وسطش دست بکشد؛ نه. اگر به ماه حرام رسید و او متوقف کرد جنگ را فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ، شما هم متوقف کنید کار را. فإن انتهوا دوم دست برداشتن از کل آن فکر جنگی بودن و ایمان آوردن است که آنجا میگوید هر جا… راه بسته نیست. راه هم به دست خود اوست. یعنی راه بسته نیست. هدایت شدن هم به دست اوست. با قبولش جنگ تمام میشود. با قبولشان جنگ تمام میشود. یا فرد یا جمع. اگر قبول کردند همانجا جنگ تمام میشود به شرط اینکه حیله نباشد.
یکی از حضار: این دو تا فإن انتهوا، اشاره به این ندارد که خداوند با صراحت تمام میگوید جبههی حق همیشه پیروز است؟
استاد: البته نمیشود این استفاده را کرد چون در آن آیه قبل به ماههای حرام میرسند و ادامه میدهند و اینجا جنگ تا آخر ادامه پیدا کرده و گاهی مسلمانها غلبه کردند و گاهی آنها غلبه کردند. این استفاده اگر بشود آن وقت هیچ موقع نباید… و اصلا این قول را عمدا خدا در نظام ظاهری نداده است تا همه تمام توانشان را به کار بگیرند. خدا وعده نصرت داده اما وعده نصرت همیشه پیروزی و غلبه ظاهری نیست. ممکن است شهید هم بشوند و کشته هم بدهند اما مثلا مثل جنگ موته که در آن جنگ سه تا فرمانده پیغمبر گذاشت، هر سه فرمانده شهید شدند. هم جعفر بن ابیطالب شهید شد هم زید بن حارثه شهید شد. سومین فرمانده، عبدالله بن رواحه توانست لشگر را به عقب ببرد و عقب نشینی کند و این فرار در جهتی بود که دیگر جنگ برای مسلمانها امکانپذیر نبود و پیغمبر هم تحسین کرد و عمل را عمل صحیحی دانست. خب، پس راه هم باز است برای برگشتن و راه بسته نیست و برگشت هم میکند راه به دست خود آنها. ببینید این هم نوعی هدایتگری است که راه برای پایان جنگ به دست ما نیست. پایان جنگ را برای برگشتن به عهدهی آنها گذاشتهاند. إن انتهوا، اگر آنها قبول کردند. از این جهت باز هدایتگری خودش را خوب نشان میدهد که تا آخرین لحظه اسلام راه را برای آنها به دست خود آنها باقی گذاشته است. این هم نکتهی جالبی است. ببینید اینها اگر کنار هم قرار بگیرد آن وقت آن مساله که اسلام در اوج جهادش بالاترین رحمتش را دارد نشان میدهد یعنی مساله جهاد و قتال مظهر رحمت اسلامی به تمام مواد است. لذا بعضیها این شبهه را میکنند که، حالا من سوال را نوشته بودم که در سوال و جوابها چند تا سوال را هم خدمت دوستان در این مساله جواب بدهم، یکی از آنها این بوده که اگر گسترش اسلام به واسطهی رحمت پیغمبر بوده و این را هم کسی حرفی ندارد که پیغمبر چون خیلی رئوف بود و خیلی رحیم بود و خیلی ملاطف بود در رفتارش و ارتباطاتش، این باعث گسترش اسلام بود که ﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾، تصریح قرآن هم هست و بما لِنت لهم[2]، این بیان که با ملایمت تو بود که این گسترش محقق شد، این حقیقت آیا با جنگها چگونه سازگار است که اسلام را دین سیف نشان بدهیم و پیغمبر را جزو پیامبرانی که قیام به سیف داشتند نشان بدهیم؟ این دو تا با هم چگونه سازگار است؟ سازگاریش به این است که در خود این جهادها، در خود این جنگها، بالاترین مظاهر رأفت و رحمت پیغمبر آشکار میشد. یعنی این گونه نبود که پیغمبر در غیر جنگ رحمتش را آشکار کند فقط. «و بما لِنت لهم» و «لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک»، فقط در جایی که غیر جنگ بوده نیست. در خود جنگ، آداب جنگ، روابط جنگی، بعد از جنگ، حین جنگ، قبل از جنگ، در تمام اینها این و بما لنت لهم کاملا آشکار بوده است. یعنی قواعد جنگی ما بر اساس سبقت رحمت بر غضب است. با اینکه باید وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡ باشیم، جاهِدِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ[3] باشیم، ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ﴾[4] باشیم و تمام اینها به صورت وجوبی آمده است اما در عین حال که اینها به صورت وجوبی آمده و ظاهرشان شدت و خشونت است ولی این شدت و خشونت در غالب و قواعد و قوانین رحمت دائما خودش را متجلی میکند. لذا پیغمبر در صحنهی جنگ هم در عین اینکه غلیظ بود، در عین اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید هر گاه ما کم میآوردیم، کلام امیرمومنان علیه السلام است، هر موقع ما کم میآوردیم پناه میبردیم به شجاعت پیغمبر، در پناه شجاعت پیغمبر ما میجنگیدیم و آنجا بود که ما قوت پیدا میکردیم. بیان امیرالمؤمنین علیه السلام است. خیلی جالب است؛ که نشان میدهد پیغمبر در شجاعت در میدان جنگ به طوری بود که امیرالمومنین علیه السلام با این کلام تقدیر میکند نه اینکه پیغمبر یک جا نشسته باشد مامور دیپلماسی باشد و بقیه مامور جنگ باشند. این گونه نیست که پیغمبر در یک چادری در آنجا بنشیند و هر موقع کار دیپلماسی خواستند پیغمبر برود جلو، هر موقع کار جنگ بود امیرالمؤمنین علیه السلام برود جلو، نه. میفرماید پیغمبر شمشیر میزد، در میدان جنگ بود. هر چند وارد شده و قابل دقت است که کسی به دست پیغمبر کشته نشده است. حالا این بحث جا دارد.
یکی از حضار: یک نفر کشته شده است.
استاد: آن یک نفر چه کسی بوده است؟
یکی از حضار: اسمش خاطرم نیست ولی زخمی شده و بعد میمیرد.
استاد: حالا دیگر بالاخره این نقلی که خدا رحمت کند حضرت آیت الله میانهچی نقل میکرد، من به نقل از آقای میانهچی عرض میکنم. حالا قابل بحث است. عرض کردم این قابل دقت و قابل بحث است اما امیرمؤمنان سر شجاعت… لذا در همان صحنهی جنگ عطوفت پیغمبر با قواعدی که داشت، با حالاتی که داشت، با ارتباط… خود عطوفت، میدانید عطوفت در صحنهی جنگ خودش را عظیمتر جلوه میدهد چون هر چیزی در آنجایی که مقابلش هست، جلوهاش قویتر و عظیمتر است. یعنی آنجایی که جای شدت است، رحمت نشان داده شود در عین شدت، آن عطوفت عظیمتری است. به خصوص در جنگ که معمولا حالتهای تعادل به هم میخورد و جای نشان دادن شدت است. آنجا اگر کسی قدرت پیدا بکند که رحمت و عطوفتش را حفظ بکند، خیلی سخت است که واقعا آنجا یک کسی مثل امیرالمؤمنین علیه السلام میخواهد که غلبه میکند و آنچنان لشگر خودش را تحت کنترل میگیرد و زمام لشگر را آنچنان میکشد که تعدی از یک ذره نکنند و حتی حاضر میشود که افراد لشگرش را تازیانه بزند به خاطر یک کلامی که به دشمن گفتهاند.
یکی از حضار: در مورد همین که گفتند پیغمبر کسی را در جنگ به قتل رساندند، مثال نقض آن میشود امیرالمومنین که به وفور…
استاد: خب این را که داریم که. حالا ما که انکار نکردیم که کسی را به قتل نمیرسانند.
یکی از حضار: درست است اما آیا این فضیلت محسوب میشود…
استاد: نه. عرض کردم قابل بحث است. چرایی آن قابل تحلیل است. این موضوع بحث تحلیلی میخواهد که آیا اگر به قتل رساندن نقص است، چرا امیرالمؤمنین به قتل رسانده است آن هم در حدی که قتال العرب لقب بگیرد؟ آیا اگر کمال است چرا پیغمبر به قتل نرسانده است؟ عرض کردم یک بحث تحلیلی است. آیا نقش عنوان نبوت دخیل در این مساله است و آن حیثیت را امیر مؤمنان علیه السلام چون عنوان نبی را نداشته است، این حیث برای او آزاد بوده است و آن کار لازم بوده است؟ برای نبی اکرم به عنوان نبی این چه بوده است. این قابل بحث است که چرا. یعنی در حقیقت یک بحث است. یعنی از آن مباحثی است که باید روی آن فکر کرد، باید روی آن تحلیل داشت. خبری عرض کردم و قابل تحلیل، همین. منتهی بحث این است که نه به قتل رساندن فی نفسه کمال است، نه به قتل نرساندن فی نفسه کمال است ولیکن مجری آن جایی که احکام الهی بودند چیست؟ حتی همین امیرالمؤمنین علیه السلام، وقتی مالک اشتر مباحات میکنند که تعداد کشتههایشان برابر بوده در جنگ نهروان، آنجا امیرالمؤمنین میفرمایند من شمشیر را که بالا آوردم و میخواستم بزنم تا هفت نسل بعد آن شخص را هم دیدهام و اگر از او صالحی زاده میشد او را نکشتم. آیا کشتن مالک اشتر نسبت به آنها بد بوده که امیرالمومنین نکشته است؟ همین هم میبینید تشکیکی میشود. اینجا امیرالمؤمنین نکشته است، مالک اشتر کشته است. [آیا کشتن مالک اشتر بد بوده؟] نه این شخص واجب القتل بوده اما به دست امام نباید این کار محقق بشود. آن کسی که استعداد صلاح در نسل و ذریه او هم هست، به دست امام کشتن این شخص محقق نمیشود؛ اما به دست غیر امام که علم بر این ندارد، اشکالی ندارد. واجب القتل هم بوده اند. مهدور الدم بودهاند اینها. آیا نکشتن اینها مهم است؟ میگوید نه چون مقام امامت در کار است، مقام امامت لازمهاش این است که او نباید بکشد. پس کشتن مالک اشتر اشکال نداشته است. نگوییم پس این ضعف برای مالک است که همه را از دم زد کشت و در حقیقت همینطوری کشت. نه، همینطوری کشت نیست. این حکم داشته است. ملاک داشته است؛ اما تفاوت وظیفهی مالک با امام در این است. شاید تفاوت وظیفهی امام با نبی هم همین حیثها بوده است یعنی حیثیتی داشته باشد. یعنی اگر این ثابت شد و معلوم شد از نظر تاریخی همین گونه باشد.
یکی از حضار: استاد اگر خود پیغمبر در میدان حضور داشته این با آن امر عقلایی که فرمانده نباید بجنگد30:00، کارش اصلا چیز دیگری است.
استاد: حالا این یک بحث دیگری است. ببینید اینطور هم نیست که فرمانده در هر جنگی… نگفتند در هر جنگی… آنجا هم که امیر مؤمنان علیه السلام به عمر میگوید که تو نرو. تو مثل قطب نامفهوم30:12 هستی آن برای یک جنگی است که خارج میشدند از مدینه میخواستند بروند دوردست که در دوردست عقبهی لشگر بریده است و امکان شکستش خیلی بیشتر است. آنجا بیان میکند که اگر لشگر شکست خورد، یک عقبهی در کار است که دشمن به خودش جرأت ندهد که بگوید حالا که لشگر شکست خورد پس تمام شد، پس من تا مدینه هم بروم، تا پایتخت. میگوید خب این یک لشگری از آنها بود. اصل لشگر با فرماندهشان در خود مدینه هستند اما در جایی که پیغمبر تعدادشان معلوم بوده و در اطراف مدینه میجنگیدند یا همهی لشگر همینقدر بوده و معلوم بوده، در آنجا دیگر اینطور نیست که بنشینند و بگویند شما بروید. هرچند در همهی جنگها پیغمبر اکرم نبوده، چون بعضی از جنگها کوچک بوده، سرایا بود. بعضی از جنگها غزوه بود. در خود غزوهها هم مختلف بوده، کوچک… لذا پیغمبر در همه که شرکت نکردهاند. از هفتاد و چند جنگی که در زمان پیغمبر محقق شد، اگر اشتباه نکنم دوستانی که حضور دارند، این مال شاید خیلی سال… من حداکثری که شنیدم که نقل کردهاند چهل و پنج تای آنها است که شرکت کردهاند. شاید چهل وپنج تا را شرکت نداشتهاند اگر من اشتباه.. ولی در ذهنم…
یکی از حضار: معروفش 23 تاست.
استاد: حالا دیگر میگویم اختلاف دارد تا 30 تا. شاید 45 تا شرکت نداشته. من یک آمار 45 تا در ذهنم از خیلی قدیم هست. شاید 45 تا را شرکت نداشته است.
یکی از حضار: 23 تا را شرکت داشتهاند.
استاد: عرض میکنم شاید این است که 45 تا را شرکت نداشته آن وقت بعد 23 تا 30 تا میشود آن تعدادی که ایشان شرکت داشتهاند. حالا عرضم این است که در همه شرکت نداشته ولی اینطور نیست که بگویند پس در هر جنگی فرمانده اصلی نباید باشد. نه، اینگونه نیست. آن جنگ خاصی بود که امیرالمؤمنین علیه السلام به عمر آن حرف را گفت.
یکی از حضار: درجات رحمت به خود خدا هم اینطور که میفرمائید میتوانیم نسبت دهیم دیگر.
استاد: متوجه نمیشوم درجات رحمت…
یکی از حضار: اینکه امیرالمؤمنین میفرماید من تا هفت نسل او را میبینم در مورد خود خدا هم بالاخره میتوانیم یا کار مالک را هم از این باب که خدا ارادهی قتل او و مجروح32:20 کرده. آن کسانی را که او کشته است.
استاد: نامفهوم32:30 سخت است. ببینید تحقق هر فعلی در عالم در نظام تکوین به ارادهی خدا هست یا نه؟ هست. پس اگر اینجوری شد کاری هم که مالک کرده جزو ارادهی الهی محسوب میشود دیگر. منتهی آن که بگوییم که در ارادهی الهی باید ادقّ باشد اگر در حیثیت امام ادقّ است و در حیثیت نبی ادقّ است، آن موقع باید خدا را محدود کنیم. ببینید اینها حیثهای مختلفی داشتند. قابل بحث است. اینها را باید زود نبندیم ولی اینگونه نیست چون در نظام تکوین ارادهی الهی در همهی نظام تکوین بر قتلها محقق است و اراده بوده است.
خب، در ابتدای بحث میفرماید که نکاتی که باقی مانده است… خلاصهاش بکنیم. از اینها بگذریم که…
یکی از نکات دیگری که خیلی جالب است این است که در سیستم قانونگذاری باید ارتباط به نحوی باشد، قانونگذاری به نحوی باشد که در عین اینکه تمام شرایط خوب رعایت شده است دشمن از قانونگذاری ما جرأت پیدا نکند. یعنی بازدارندگی قانونگذاری آن قدر قوی و شدید نباشد که دشمن به خودش اجازه دهد که پس اینها دست و پایشان در قانون بسته است، خیلی محدودیت دارند. هر کاری من بکنم اینها از جهت قانون خودشان برای این کار اجازه ندارند؛ نه. اسلام در این مساله هم دست ولی و حاکم اسلامی را در خیلی از جهات با توجه با همین باز گذاشته است لذا قانونهایشان بازدارندگی طرف دشمن را دارد. یعنی این قدر حالت تشجیع و تهییج در جهاد را دارد و شجاعت در جهاد را آنچنان ستوده و بحث جهاد را آنچنان عظیم دانسته که خود این برای دشمن ایجاد بازدارندگی میکند که اینها اگر باب جهاد باز شود دیگر کسی جلودارشان نیست. دیگر اینطوری نیست که در حالت عادی باشند. یعنی این بحث که قانونگذاری ما به گونهایست که آن عزت مسلمانها کاملا محفوظ است. اینگونه نیست که قانونگذاری از روی تسامح، تساهل، از روی عدم قدرت باشد. اینگونه نیست. این هم خودش در تمام این آیات مشهود است که این هم باید در قانونگذاری رعایت شود.
یک بحث دیگر این است که هیچ جایی حتی در جنگ، نباید از مرز اعتدال و عدالت عبور بکنین که همین بحث اعتدال در دو جای آیه هم ابتدا هم انتهای آیات دو بار ذکر شده است.
یک بحث دیگر که نکتهی مهمی هم هست این است که بحث محبت را در آیات جهاد به شدت مورد تاکید قرار داده است. ببینید در آیاتی که در مورد این مساله آمده هم آیات اول ﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ١٩٠﴾[5]، از ابتدا موکول میکند و این را با محبت الهی نسبت به رعایت قوانین به خصوص در رعایت قوانین که وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. میگوید آن چیزی که میتواند بازدارندگی شدید ایجاد کند، آن چیزی که میتواند باعث اجرای خوب قوانین بشود و افراط و تفریط در قوانین نشود آن رابطهی محبتی و محبوب خدا شدن است. یعنی مسلمان از راه محبت قوت اجرا پیدا میکند. اگر ما در آن مناجات شعبانیه داریم که میفرماید لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبّتک[6]، حتی در آن حالتی که میخواهم خودم را از معصیت باز بدارم آنجا وقتی است که محبت تو گل میکند. وقتی است که محبت تو در وجود من تاثیرگذار است. محبت تو میتواند من را از معصیت جدا بکند. اینجا هم در اوج شدت میفرماید که َقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ، اما بلافاصله که میداند جای تعدی است میفرماید وَلَا تَعْتَدُوا. چگونه باعث این لاتعتدوا بشود؟ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. یعنی آن قوهای که میتواند این فرد را از اعتدی حفظ بکند و حفظ تقوا را در وجود او محقق بکند آن محبت الهی است. خیلی جالب است. این بحث، بحث… یعنی این قدر اینجا محبت آمده، در شدیدترین حالتهای جنگ قدرت حفظ مقررات و تقوا را چه چیزی به انسان میدهد؟ محبت الهی والا این محبت نباشد این شدتِ… آنجا غضب غلبه میکند. انسانها با نگاه غضب جلو میروند. خون دوستش، رفیقش، برادرش، پدرش، فرزندش وقتی ریخته میشود دیگر به همین راحتی انسان نمیتواند آنجا تحمل بکند اما میگوید این محبت الهی است که میتواند جلوی این اعتدی را بگیرد که آنجاست که اینها آن وقت نظایرش و مصادیق را… بعد همین عینا در آخر آیه میفرماید که وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ، یعنی صدر آیات و ذیل آیات از دو طرف پیچیده شده در محبت الهی میشود که مرکبی که در خود جهاد و جنگ میخواهد حافظ باشد، آن هدایتگری را و حافظ باشد این مجاهد را، یعنی این کسی که مجاهد است چه چیزی میتواند او را حفظ بکند در میدان جنگ که به تعدی مبتلا نشود و احسان، وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ، احسان را بتواند پایدار بکند در وجودش چون که احسان فقط به انفاق نمیخورد. این احسنوا فقط بحث انفاق نیست. نتیجهی کل است که انفاق هم یکی از شؤون آن است. یعنی آن جایی که دارید جان را تقدیم میکنید، آن جایی که دارید مال را تقدیم میکنید در هر دو شما محسن هستید و محسن را خدا دوست دارد. لذا حرکت شما شوقی میشود با محبت الهی.
خیلی شیرین است این که این دو تا… پیچیده شده این شش آیه، ابتدا و انتهای هر شش آیه به بحث محبت. از آن جاهایی است که قابل پیگیری است. یعنی به عنوان یک نگاه که در جاهایی که همانطوری که عرض کردیم اعتدی از آن جاهایی است که خدای متعال تعالی، جاهایی که غضب برافروخته میشود بحث اعتدی معمولا آمده مثل قصاص که آنجا اعتدی آمده در جنگ هم اعتدی آمده که اعتدی مورد قبول حق نیست یعنی جایی است که جای اعتداست. نشان میدهد جای اعتداست. لذا خدا تصریح کرده، تاکید کرده، تکرار کرده اعتدی را که اعتدی ممنوع است. همین طور آن چیزی که اینجا میتواند موثر باشد، میتواند اثرگذار باشد، میتواند قدرت ایجاد کند محبت است که هم حافظ مجاهد است در حرکتش هم حافظ اوست در رعایت قوانین جنگ در رعایت حرکت هدایتی. حرکت هدایتی اگر با محبت محقق نشود به هدایت منجر نمیشود نه در وجود مجاهد، نه در وجود کسی که دارد با او مجاهده میشود تا او هم جذب شود. این هم یک نکتهی جالبی است که بنظر من این نکات، نکات شیرین و دقیقی است. یعنی از آن نگاه هدایتی و رحمتی قرآن و هدایت قرآن نشأت میگیرد. اگر بتوانیم آن نکات هدایتگری قرآن را در این مسائل دربیاوریم، آن موقع معلوم میشود که اگر بخواهیم مجموعه جهاد را توضیح بدهیم با این مجموعهها آن وقت اصلا یک چیز دیگری میشود. غیرقابل تصور میشود برای عالم انسانی که چقدر عالی و زیباست. اینها جلوه میدهد آن را. زینت میدهد جهاد ما را که جهاد میشود مظهر رحمت، مظهر عطوفت، مظهر محبت. اصلا آنجا جایی میشود که زینب سلام الله علیها میگوید ما رایت الا جمیلا[7]. اینجا در حقیقت محبت دارد خودش را کامل نشان میدهد. با اینکه کشته دادند، با اینکه اسیر دادند اما در آنجا تمام آن حرکت را میبیند؛ یا خود امام حسین علیهالسلام در آن لحظه دعا میکند برای قومش در آینده؛ یا آن چیزی که به عنوان کلام پایانی حضرت تلقی میشود. اینها نشان میدهد که حتی در آنجایی که دارد به شهادت منتهی میشود محبت الهی است که آنها همه را آرام میکند و او را در مسیر خودش پایدار میکند. خب این هم این نکته بود که گذشت.
حالا دیگر انشاءالله این نکات… من چند تا سوال هم به ذهنم آمد که مصداقیتر باشد. حالا وقت هم کم شده است. یک سری سوالاتی که آیا جهاد منحصر به عصر حضور معصوم است؟ بعضی این شبهه را مطرح کردهاند. اصل جهاد را. خب البته این شبهه هست که در جهاد ابتدایی منحصر باشد… این شبهه هست. فقهای بزرگ ما هم به این نظر دادهاند که جهاد ابتدایی موکول به عصر حضور معصوم است اما اولا این عمومیت ندارد و همهی فقها قائل به این نیستند. مشهور فقهاست اما غیر از این قول هم هست. غیر از اینکه بعضیها خواستند بگویند که اصلا اصل اقامهی حاکمیت که جهاد یکی از متفرعات آن است حتی جهاد دفاعی موکول به عصر معصوم است. لذا در غیر زمان معصوم باید فقط خود را حفظ کرد آن هم نه در نظام اجتماعی بلکه در نظام فردی. مثل آن نگاهی که انجمن حجتیه و اینها داشتند یا شبیه به این نگاه در طول تاریخ. اصلا این نگاه غلط است و این برمیگردد به همان نگاهی که تسامح و تساهل و آن نگاه اجتماعی اسلام را قبول ندارد و مرزهای فرهنگی و دینی را به عنوان مرز نمیشناسد. همین شخص اگر مرز جغرافیاییش مورد تعدی قرار بگیرد قطعا حکم به مقابله میکند. آنجا دیگر نمیگوید که مقابله نکنیم اما مرز فرهنگی را قطعا مرز نمیبیند. یعنی نگاه این فرد با انسان فقط یک بدن است هرچند ابراز نمیکند که بدن را قبول دارد اما نظام روحی را که مورد تعدی قرار بگیرد که نظام فرهنگ است، این را به عنوان نظام نمیشناسد و برای آن مرزی قائل نیست. لذا با اینکه تفاوت روح و بدن به نسبت روح و بدن است اگر کسی در نظام مدنی در مرز جغرافیایی حساسیتی قائل هست حتما و قطعا باید در نظام روحی مرز او اعظم باشد. یکی از نکاتی که آنجا یادمان رفت این است که دفاع از مرزهای جغرافیایی را اسلام تایید میکند چون میگوید اخرجوهم من حیث اخرجوکم.[8] یعنی این که شما را مظلومانه اخراج کردند، این اخراج به شما اجازه میدهد که آنها را اخراج کنید. یعنی همانطور که آنها به مرز جغرافیایی شما حمله کردند و شما را اخراج کردند از مکانتان که مکه بود حق دارید شما هم همین کار را با آنها انجام دهید که این هم تایید مرزهای جغرافیایی است یعنی تایید میکند اسلام که جنگیدن در مرزهای جغرافیایی در صورت تعرض به آن، جنگیدن صحیح است البته به شرط اینکه ما در یک مملکت کفر نباشیم که بعد اسلام بخواهد برای باز کردن راه اسلام به آنجا حمله بکند و من بگویم من در این کشور هستم، امر دایر میشود که با آن لشگر بجنگم یا در مقابل آن لشگر بجنگم. اینجا دیگر معلوم است دیگر. بحث مرزهای جغرافیایی و مرزهای روحی جای خودشان را معلوم میکنند. خب، اینکه منحصر در عصر معصوم هست یا نیست برای خودش بحث دارد منتهی من چون دو سه تا سوال مهم دارم میخواهم آن را پیش بکشم. این را هم عرض کردیم که جنگ هم رویهی دیگری از مهر است و اینطور نیست که جدا باشد و جواب آن مساله را میدهد.
یک سوال دیگر اینکه در عصر حاضر تکلیف جهان اسلام در برابر دشمنان ستیزهگر و همراهان آنها چیست؟ ما اگر الان قدرت داشتیم چه کار میکردیم؟ همین مقدار که الان قدرت داریم، بجنگیم؟ نجنگیم؟ چه کار میکنیم؟ اصل این است که دشمن با توجه به آن حیطهی رسانهای که دارد و قدرت رسانهای که دارد بسیاری از دشمنان ما به جهل مرکب مبتلا شدهاند. به طوری که واقعا اینها فکر میکنند که میدانند و مطلعند نسبت به اسلام ولی حقیقتا اسلام را اشتباه فهمیدهاند. همین کاری که مقام معظم رهبری به عنوان دو نامه برای جوانهای اروپایی انجام دادند یعنی اولین و اصلیترین وظیفهی ما امروز افشاگری و هدایتگری و بیان اسلام است. در ستیزهی ما با جهانِ مقابل جهان اسلام اولین وظیفهمان این است همانطوری که امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی که 12000 نفر از خوارج مقابلش قرار گرفتند شروع کرد به تبیین، بیان، تحلیل. یعنی با لسان بیان با لسان تبیین همهی اینها را به کار گرفت تا آنها را به حداقل برساند. دوازده هزار نفر تبدیل شدند به چهار هزار نفر در هنگام جنگ. یعنی هشت هزار نفر از آنها جدا شدند و همین برایشان نجات دهندگی ایجاد کرد. هرچند عدهای از اینها باز برگشتند اما اصل این بود که مقابل، آنهایی که کشته شدند چهار هزار نفر شدند.
پس وظیفهی اصلی ما امروز به عنوان جنگ، جنگِ رسانهای است و اینکه آیا شرایط زمان و مکان در ملاکها و معیارهای جنگ اثر دارد؟ البته که اثر دارد چون امروز حقیقت جنگ این است که جنگ سختافزاری کمتر است، بلکه جنگ نرم افزاری است، امروز حقیقتا تهاجم فرهنگی، حقیقتا بحث نگاه برخورد تمدنها، جنگ تمدنها، این بحثهایی که بیان میشود، ما در اینجا به این قائل هستیم و به این یقین داریم و این را جزو نقاط قوتمان میدانیم. اگر جنگ کشیده بشود به عرصهی رسانهای، اگر جنگ کشیده بشود به عرصهی بیان و تبیین، قطعا قدرت غالب ما هستیم. یعنی ما این را نقطهی قوت خودمان میدانیم منتهی نقطه ضعف ما در اینجا چیست؟ دشمن در عرصهی تبیین کار کرده، هم سخت افزارش آماده است برای این عرصه و غلبه دارد و ما در این مساله مقهوریم و هم در نحوهی آن بیان هنرمندانه و تایید کار کرده است به طوریکه بدون اینکه محتوی صحیح باشد قدرت دارد یک متن غیر صحیح را از جهت محتوی به صورت غالب ظاهری صحیح نشان بدهد. اگر ما در اینجا خودمان قدرتمان را قویتر بکنیم قطعا آن جایی است که اصلا دنبالش هستیم. لذا همانطوری که موسی علیهالسلام میخواست حرفش را بزند، زمینهی بیان حرفش نبود مگر اینکه فرعون آماده کرد، گفت یوم الزینه را بگذاریم برای اینکه موسی را رسوا بکنیم و آورد موسی را در یوم الزینه و آنجا موسی توانست به سرتاسر مملکت مصر حرفش را بیان بکند که این برای خود موسی مقدور نبود. برای ما این قدرتهای نرمافزاری و شبکههای اجتماعی و جریان رسانهای، آنجا نقطهی مطلوب ماست که میتوانیم حرفمان را دقیق و درست بزنیم به شرط اینکه قدرت حیلهی آنها را که سحر آنهاست الان.. یعنی آن ﴿تَلۡقَفُ مَا يَأۡفِكُونَ ٤٥﴾[9] آنها را که آن عصای موسی آن إفک آنها را بلعید، الان اینها با إفک دارند مطرح میکنند. إفک یعنی تکرار زیاد، هنرمندانه مطرح کردن، قدرت سخت افزاری غلبهی بیان، اینها همه إفک است دیگر. اینها واقعیت نیست. ﴿يُخَيَّلُ… أَنَّهَا تَسۡعَىٰ٦٦﴾[10] است. اگر ما توانمان را در جنگ در بلعیدن افک اینها قرار دهیم و محتوایی را که یقین داریم نیاز بشریت است و بشریت اگر درست بشنود و ما درست مطرح بکنیم قطعا قبول میکند، اینجا نقطهی اوجی است که دشمن دارد به آن سمت میرود و در این نقطه قطعا گیر میافتد و اثر و مصداقش هم این است که وقتی در عراق آمریکا آمد غلبه کرد، آنجا در بحث نرمافزاری چه کسی غلبه کرد آنوقت؟ در بحث نرم افزاری ما غلبه کردیم خودشان هم ابراز کردند. در جنگ سخت افزاری آنها غلبه کردند. آمدند عراق را گرفتند. آمدند کمک کردند در عراق صدام را سرنگون کردند اما وقتی که انتخابات شد، اما وقتی که رأی اکثریت پایش وسط آمد چه کسی برنده شد؟ جناحی که مرتبط با ما بود، جناحی که ارتباط با ما داشت. لذا این غلبهی گفتمان است چون حرفمان حرف صحیحی است. در کشورهای دیگر، در سوریه میدانند و یقین هم دارند اگر الان انتخابات بشود ما برنده هستیم، طرفدارهای ما برنده هستند. یقین دارند در یمن اگر انتخابات شود ما برنده هستیم. یقین دارند در یمن، خودشان میگویند، اگر انتخابات شود قطعا ما برنده هستیم. «ما برنده هستیم» یعنی آن کسانی که با ما [مبانی مشترک دارند]. در فلسطین اگر انتخابات شود استدلال ما استدلال نافذ است، حرف ما حرف صحیح است. یعنی از همان ابزاری که آنها ابزار قدرت خودشان میدانستند، دموکراسی نمیدانم چه، همان ابزار راهکار ماست و اینها در همین راهکار گیر افتادند خودشان لذا تن نمیدهند. یعنی به دموکراسی تن نمیدهند. اگر این شیخ را میکشند بخاطر اینکه مطرح میکند که باید حق رای داشته باشند، حق اظهار نظر داشته باشند، این همان حرفی است که ادعای آنهاست اما مجبورند وقتی که به مرتبهی عمل میرسند بزنند زیر بازی و قواعد بازی را [به هم بزنند]. در نظام نرم افزاری قطعا امروز برنده ما هستیم.
اگر این باور را داشته باشیم، دنبال راهکار مطرح کردن این خواهیم بود. اگر در عرصهی رسانهای برنده ما هستیم چون حرف ما حرف برتر است به شرط اینکه بتوانیم قدرت سختافزار رسانهای را هم تکمیل بکنیم که الان در جهان حاضر ما میتوانیم به سرعت راهکار یارگیری قوی را از بین… که آقای حمید زکزاکی وقتی کمتر از هزار را میرساند 14 میلیون، این سرعت را اینها میبینند خیلی وحشتناک است. این سرعت خیلی وحشتناک است. اگر خود ما هم مینشستیم در مقابل دشمنان یک چنین سرعتی را میدیدیم خب قطعا یک چنین کارهایی را میکردیم چون خیلی سرعت کار وحشتناکی است که کمتر از هزار نفر برسد به چهارده میلیون در عرض بیست سال. تقسیم کنید ببینید درصد و سرعت چقدر شدید است. سرعت رشد خیلی قوی بوده است. اگر با همین سرعت و شتاب میخواست ادامه پیدا کند در حالت مخروطی.. و فقط به نیجریه هم خلاصه نمیشود این. الان در مصر هم همینطوری است، الان در… یعنی اینطور نیست که نسبت به مصر سرکوب شد، تمام شد. این مردم متحیر هستند که این انقلابشان چرا اینطور شده است؟ و اینکه چه چیزی باعث شد که مصر با این سرعت… حرکتها را که تحلیل میکنند میبینند باز حرکتهای جناح مُرسی معلوم میشود که چقدر خطا بوده است و حالا بحث گذشت.
یک سوال دیگر این است که آیا میتوانیم با دشمنانمان پیمان ببندیم یا همکاری کنیم برای سرکوبی داعش؟ یک حدیثی امیرمؤمنان علیه السلام دارد که این حدیث خیلی زیباست. یک حدیث ساده، بیان معروف اما ببینید چقدر کارساز است. امیرمؤمنان در نهج البلاغه میفرماید أصدِقاؤكَ ثلاثةٌ ، دوستان تو سه دسته هستند. أصدِقاؤكَ ثلاثةٌ و أعداؤكَ ثلاثةٌ. فَأصدِقاؤكَ : صَدِيقُكَ، دوستت جزو اصدقاء است. و صَدِيقُ صَدِيقِكَ، و عَدُوُّ عَدُوِّكَ. این سه دسته جزو دوستان تو هستند. خب دوست آدم که معلوم است. دوست دوست هم باز روشن است. دشمن دشمن هم میگوید جزو اصدقاء تو هستند. یعنی اگر یک کشوری، یک جریانی، یک کسی دشمن باشد حقیقتا با دشمن من، مثلا الان تطبیقش با این است که روسیه مجبور است… یعنی ممکن است آن هم با ما اختلاف داشته باشد اما دشمن دشمن من است واقعا امروز. تصنعی نیست. آمریکا میگوید که من میخواهم با داعش مبارزه بکنم اما در عمل دارد تقویت میکند پس او دشمن داعش نیست. اگر روزی آمریکا حقیقتا دشمن داعش میشد، اگر واقعا اینطور بود در حالیکه قطعا این امکانپذیر نیست چون ساختهی خودشان است، اگر واقعا یک روز اینطور میشد جزو عدو عدوک میشد و اینجا میشد ما… اما تا جایی که ظاهریست و معلوم است… اما ما با روسیه امروز میتوانیم این کار را داشته باشیم؟ میتوانیم همکاری کنیم؟ طبق بیان امیرالمؤمنین علیه السلام میگوید میشود. نمیگوید دوست تو میشود به عنوان اینکه اعتماد کن و با او مثل صدیق باش اما میگوید جزو مراتب دوست است. در دوست خودِ صدیق یک مرتبه است، صدیق صدیق یک مرتبه است، آنجا که عدو عدو است یک مرتبهی دیگری است اما در عین حال میشود همکاری کرد یعنی به ما اجازه میدهد امیرمؤمنان علیهالسلام به عنوان امام مسلمین، به عنوان مُشَرّع احکام که ما از جهت همکاری، همکاری بکنیم. و أعداؤكَ باز ثلاثه. عَدُوُّكَ و عَدُوُّ صَدِيقِكَ، یعنی آن کسی که دشمن دوست من است. کسی که دشمن دوست من است او هم جزو اعداء من محسوب میشود. با من دشمنی نکرده ظاهرا اما با دوست من دشمنی میکند. این هم جزو اعداء من است و همچنین صَدِيقُ عَدُوِّكَ[11]. دوست دشمن تو. ببینید چقدر جالب است. یکی عدوّت، یکی عدوّ صدیقت، یکی صدیق عدوّت. این دو تا با هم متفاوت هستند. یک کسی دوست من است یک دشمن دارد، دشمن دوست من دشمن من هم هست. از آن طرف من یک دشمنی دارم دشمن من دوستی دارد، آن دوست دشمن من هم دشمن من است. ما اجازهی همکاری با این سه دسته را نداریم پس اگر یک موقع امر دایر باشد که در جریان داعش که به عنوان یک نیروی دشمن الان محسوب میشود با چه کسی الان میتوانیم همکاری کنیم؟ با کسی که این خصوصیات را داشته باشد.
یک نکتهی دیگر این است که آیا الان لازم است که ما تمام توانمان را صرف جهاد با داعش و دشمنی با او بکنیم؟ ابدا. چرا؟ چون اصلا عَلم کردن داعش مربوط به این است که ما سرگرم شویم با این دشمنی تا از دشمن اصلی غفلت بکنیم. این ساختهی دیگری است. یعنی دشمن اصلی ما… وجود مبارک امیرالمؤمنین خیمهی معاویه را نشان میداد میگفت آنجا هدف است. یک موقع در وسط راه فریب نخورید. یک طایفهای، یک قومی، یک قبیلهای شما را مشغول نکنند. باید از اینها عبور کنید. اینها نقطهی پایانی نیستند، نقطهی حرکت ما هستند. لذا اگر ما دشمن را تعریف کردیم گفتیم شیطان بزرگ آمریکا دشمن اصلی ماست آن وقت اغمار او و آن کارهایی که دارند راه میاندازند تا اصلا این منطقه را به جان هم بیندازند، اصلا این یک حرکت گمراه کننده است. بله ما به مقداری که دفاع و حفظ منطقهی اسلامی لازم است باید بپردازیم، باید آنها را سرکوب بکنیم اما از اول حواسمان هست که تمام توانمان صرف این نمیشود بلکه توان اصلی ما صرف مقابله با اوست و اصلا اینگونه نیست که ما تمام نیرویمان و فکرمان و برنامهریزیها، همه چیزمان را صرف این بکنیم. نه، یک قسمتی، به اندازهی همان مقداری که این ارزشمند است، نسبت به آن هدف بزرگتر که چقدر است همان مقدار ما لازم است که تمام توانمان به این مقدار صرف این بشود، بقیهاش صرف دشمن اصلی بشود.
یکی از حضار: از دوستان آمریکایی الان آل سعود هم…55:35
استاد: عرض کردم وهابیت هم در کنار داعش به عنوان یکی از ظهورات بحث آمریکا میشود یعنی خود وهابیت هم هدف نهایی ما نیست. با یک سرنگون شدن کسانی که سرکار هستند تمام است حرکت وهابیت اما جریان آمریکا با رفتن رئیس جمهورهایشان با رفتن اینها تمام نمیشود. فرهنگ لیبرالی آنجا حاکم است ولی در عربستان فرهنگ وهابیت به زور خودش را تحمیل کرده است. یعنی تا این زور برداشته شود دیگر این ادامه ندارد لذا این راحتتر از بین میرود تا جریان آمریکا و غربی که یک فرهنگ حاکم بر یک کشور است. فقط افرادش نیستند. انشاءالله این سوالات دیگر… ادامهی بحث را هم خود دوستان دیگر میدانند دیگر. بحث انفاق بود که در انفاق هم البته لازمهی جهاد این است که حتما باید پشتیبانی اقتصادی باشد و اگر کوتاهی اقتصادی بشود به همان مقدار که کسی در جنگ فرار کند… یعنی اگر در آنجا میتوانستند اما پشتیبانی نکردند مثل فرار از جنگ میماند و مثل تخلف از جنگ میماند و همان اثر را دارد.
انشاءالله خدای تعالی این بحث جهاد را که امروز ابتلاء زیادی هم به آن هست… سوالات زیاد دیگری هم بود ولی فرصتی نشد که این سوالات مصداقی باشد. انشاءالله ما را جزو مجاهدین خودش در این روز قرار دهد آن هم مجاهدینی که مطابق قواعد الهی تمام حرکتهایمان در این منطقهی اسلامی تحت فرماندهی ولی فقیهمان انشاءالله قرار بگیرد.
صلواتی بفرستید.
[3] . [التوبة: 73] ، [التحريم: 9]
[6] . إقبال الأعمال ، ج۲، ص۶۸۵، بحار الأنوار ، ج۹۱، ص۹۶، زاد المعاد ، ج۱، ص۴۷، الصحیفة العلویّة ، ج۱، ص۱۸۵
[7] . عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۳۸۳، تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۳۶۲، مثیر الأحزان ، ج۱، ص۹۰، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۱۴، اللهوف ، ج۱، ص۱۴۹
[11] . نهج البلاغة ، ج۱، ص۵۲۷، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۹۴، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۱۹۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۶۴
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 328” دیدگاه میگذارید;