سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرین.

«حضار» اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

«استاد» و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین. برای امتحاناتشان اینطوری کرده­اند یا اینکه نه اینطوری شده شده؟ آن یک صفایی دارد اونطوری. البته ما مینشستیم روی صندلی شما مینشستید روی زمین ما دوست نداشتیم ما دوست داریم که همه روی زمین مینشستند و آن صفای دورهمی بودند و یک حالت جاذبه بالاخره درس طلبگی اونطوری انگار کنار هم نشستن و گرمی هم را احساس کردن خیلی خلاصه… نه که این بد باشد این هم بالاخره یک فضیلتی است الحمدلله خدا نعمتی قرار داده ولی خب آنطوری. ما درس صبحمان اینطوری شد دیگر دیدیم خلاصه گفتیم خب این درس ظهر را هنوز سنتی بودنش محفوظ است این هم الحمدلله کثیف شد.

در بحثی که در خدمت دوستان بودیم و بحث جهاد بود خب الحمدلله مباحث بسیاری از مرحوم علامه در این بحث مطرح شد و روشن شد که شاید اگر بگوییم که جهاد رحمت الهی و رحمت مؤمنین در آن آشکارتر است گزاف نگفتیم چرا؟ چون در رحمت اینقدر حدود زیاد است که باید با نگاه رحمت و سیطره رحمت فقط وارد باب جهاد شد. با اینکه باب غضب و انتقام است اما سیطره رحمت در آنجا از باب خود رحمت آشکارتر است چون حدود بیشتری برای تعدی از رحمت محقق است اینجا رعایت ضوابط و شرایط بیشتری است و رحمت در آن شدیدتر و سنگین­تر رعایت شده.

لذا میتوانیم بگوییم که واقعا باب جهاد اسلام باب رحمت اسلام است. هم برای آن کسانی که قتال نسبت به آنها محقق میشود یعنی مشرکین و کافرین و منافقین هم نسبت به خود مقاتلین و کسانی که اهل جنگ هستند جنگ جویان کسانی که جهاد میکنند مجاهدین. یعنی خود مجاهدین هم در این منظر و در این نگاه شدت بحث رحمت در وجودشان تجلی میکند. همانطور که مثال هم عرض کردیم که مادر و پدر در جایی که فرزند احتیاج به تشر دارند پدر مادرترند یا آنجایی که هر چه پسر بچه میخواهد به او میدهند. آنجایی که تشر میخواهد تشر بزنند رحمتشان بیشتر است چون سخت هم هست اما رحمت آنجا متجلی­تر است. کسی که با این نگاه ببیند…

لذا در اسلام همین طوری است. یعنی آنجا میدانند با توجه به آدابی که و تربیتی که مسلمان شده که اساسش بر رحمت است و نگاهش به رحمت است و با رحمت نشو و نما پیدا کرده وجودش رحمانی شده اگر باب جهاد باز میشود و اذن جهاد و امر به جهاد به او داده میشود معلوم میشود که حتما و حتما او در باب رحمت دیده شده و از همان باب است لذا در اینجا امیرمؤمنان علیه السلام اگر به عنوان قتال العرب است اگر به عنوان قتال العرب به او لقب میدهند این قتال بودند از یک سنگینی نعوذ بالله از دل و قسوت دل نیست بلکه چه هست؟ این از باب رحمت آشکار و واضح هست که محقق شده و همان بحثایی که در باب جهاد که ایشان حتما اگر کسی صالحی امکان داشت تولد از او پیدا کند او را نکشت است. یعنی هیچ استعدادی را ضایع نکرده در عین اینکه قتال العرب به او لقب دادند. منتهی به اینکه میخواهند بگویند قتال العرب اگر بخواهند بگویند که تا آن رحمتش را از ما دور کنند البته این لقب… اما اینکه در مقابل خشن فی ذات الله که پیغمبر اکرم نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام که بعضی آمده بودند سعایت بکنند به عنوان این که امیرمؤمنان علیه السلام در آن جایی که امر الهی است و حقیقت مربوط به خدا میشود او خشن است یعنی کوتاه نمی­آید مسامحه ندارد.

پس اگر در رابطه با قصاص میبینید که کلیت قانونی این است که اگر کسی به شما اعتدا کرد اعتدا جایز است که در این آیات هم دو بار به آن استشهاد شده اگر در اینجا آمده که اگر اعتدا کردند ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَيۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ﴾ اعتدا در نظام فردی جایز است ﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾[1] اما اگر که عفو و صفح کردید خدای تعالی اهل عفو را دوست دارد دنبال آیه چیست؟ ﴿وَإِن تَعۡفُواْ وَتَصۡفَحُواْ وَتَغۡفِرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ١٤﴾[2] که خدای تعالی با غفران و رحمتش با شما برخورد میکند همان طوری که شما با غفران و رحمت با دیگران برخورد کردید.

«یکی از حضار» ألا تحبون أن یغفر الله لکم

«استاد» آن را هم داریم ﴿أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡ﴾[3] آیا نمیخواهید دوست ندارید که شما را خدا هم همینطور مورد مغفرت… یعنی شما با مغفرت دیگران و عفو دیگران ظرفیت پیدا کردن عفو پیدا میکنید. لذا ترجیح به جانب چه داده شده در آنجا؟ با اینکه اذن به قصاص داده شده و فرموده و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب اما این گونه نیست که اگر در جایی قصاص ـ آن قبلا گذشت ـ اگر در جایی قصاص اثر تربیتی در اجتماع دارد و باید عبرت انگیزی بشود در اجتماع اگر آنجا کسی ببخشد آنجا معلوم نیست که این ألا تحبون شامل حالش بشود. آنجایی است که مساوی هستند این دوتا. چه ببخشد چه نبخشد اختیار با او است ترجیحی با هیچ کدام نیست. آنجا دیگر خدا میگوید ترجیح با این است که ببخشی. درست است؟

در نظام فردی این گونه بود اما در نظام اجتماعی چه؟ در نظام اجتماعی اگر احکام دین به واسطه فتنه­ای به واسطه قتالی به واسطه تعدی مورد ستم قرار گرفته، احکام دین مورد تعدی قرار گرفته امر وجوبی به اعتدا است نه امر جوازی به اعتدا. ببینید امر وجوبی با امر جوازی در جایی که و لکم في القصاص حیاة یا أولی الألباب به عنوان امر فردی بود در امر فردی جواز اعتدا است یعنی خدا به شما حق میدهد در مقابل اعتدا اعتدا داشته باشی. اعتدای در مقابل اعتدا جایز است و بیانش این است که اگر گفتند که اعتدا نه اینکه این تعدی باشد. این اعتدا به لاحاظ فعل طرف مقابل این اسم گذاشته شده. ﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَيِّئَةٖ سَيِّئَةٞ مِّثۡلُهَا﴾[4] جزاء السیئة که سیئة نیست سیئة در مقابل سیئة اما به لحاظ سیئه­ای که او کرده اسم این را هم سیئه گذاشته­اند. اما این سیئه نیست عین عدالت است عین احسان است درست است؟ لذا در نظام فردی با نظام اجتماعی فرق روشن است. در نظام فردی در صورتی که ترجیحی در کار نباشد ترجیح اولی با مغفرت است در نظام فردی حقوق فردی است. اما در نظام اجتماعی چه؟ در نظام اجتماعی اساس بر اینست که تعدی در مقابل تعدی تعدی باید صورت بگیرد مگر اینکه یعنی وجوبی است تعدی در مقابل تعدی مگر اینکه ترجیحی یا رجحانی در مسئله باشد که سکوت یا گذشت از گذشت اجتماعی از منظر کسی که این حق را دارد نه فرد فرد. از منظر کسی که حاکم است ولی است این حق به آن داده شده است بتواند با آن ترجیح… باید اصل در جواب به تعدی است اگر میخواهد سکوت کند اگر میخواهد بگذرد اگر آن حق باید ترجیح داشته باشد که بتواند این اذن را به آن ولی بدهد تا بگذرد این دوتا روشن باشد که یک موقعی نیاییم… چرا که این استدلال­ها را میکردند که مگر نمیگویید شما که عفو و صفح بهتر است. خب پس چرا در حقوق اجتماعی از عفو و صفح استفاده نمیکنید عفو و صفح در کجاست؟ در حقوق فردی است در حقوق اجتماعی حق اجتماع ضایع شده. به خصوص در جایی که به احکام دین الهی برگردد. پایه­های حاکمیت دین الهی متزلزل شده باشد. تعدی به حکم الهی صورت گرفته باشد. دقت میکنید؟ این حقوق اجتماعی که حقوق انسانی است تعدی از آنها گذشتن و عفو و صفح کردن باید ترجیحی داشته باشد که آن اصل اولی را تخصیص بزند اصل اولی چیست؟ تعدی در مقابل تعدی اصل اولی در نظام اجتماعی تعدی در مقابل تعدی بلکه وجوبا است این تعدی در مقابل تعدی. مگر این که ترجیحی در کار باشد تا امکان تخصیص باشد. این از اول روشن باشد.

«یکی از حضار» نامفهوم 34 : 10

«استاد» اصل اولی تعدی یعنی جواز اعتدا است منتهی جواز اعتداء در مقابل اعتداء. این اصل اولی است. منتهی این اصل چون جواز اعتداء در مقابل اعتداء است. جواز اعتداء در مقابل اعتداء است نه وجوب اعتداء در مقابل اعتداء دقت میکنید چون جواز است آن وقت میتواند در دو فرد ظاهر بشود. فردی که اعتداء در مقابل اعتداء است. قصاص در مقابل آن جرم و جنایت و چیزی که واقع شده عفو در مقابل چون جواز است دیگر. هر دو طرف اختیار دارند هر کدامش را انجام داد قابل ملامت نیست. نمیشود بگویی که تو راجح را ترک کردی. حق با اوست و این را خدا قرار داده برای او. اما برای کمال فردی او چه قرار داده شده؟ برای کمال فردی او گفته­اند اگر ترجیحی در قصاص نیست… یک موقع ترجیح است آنجا اگر بگذرد آن شاید مورد عتاب هم واقع بشود اما اگه ترجیحی برای قصاص نبود آنجا عفو و رحمت چه هست؟ از آیات بعد استفاده میشود که برای نظام فردی ممدوح­تر است. قبلا بحثش مفصل بوده.

اما در نظام اجتماعی اصل بر وجوب اعتداء در مقابل کسی که به اجتماع تعدی کرده نه جواز. لذا از این اگر بخواییم بگذریم و عفو قرار بدهیم که آن هم ولی الهی میتواند که حاکم است امام است هر کسی این حق را ندارد. حتی اینطور نیست که بگوید که مردم رأی گیری میکنند که بگویند رأی میگیریم که بگذریم این حق را ندارند چرا؟ یک نفر هم مخالف باشد نمیتوانند از آن بگذرند. اگر حق اجتماعی افراد حق الناس باشد یک نفر هم… اگر حق الله باشد که هیچ کسی حق ندارد از او بگذرد مگر ولی الهی آن هم به اذن الهی. حقوقی که خدا برای او قرار داده. پس اصل در حقوق اجتماعی وجوب جواب به آن تعدی است لذا در بیان اینجا هم چه آمده؟ قاتلوا آمده به عنوان امر آمده یا اگر به عنوان اعتداء آمده به عنوان امر آمده ﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ١٩٠﴾ و اقتلوهم و اقتلوهم وجوب است اینطوری نبود که بگوید جایز است و اقتلوهم یعنی اگر خواستید. اگر خواستید نیست این وجوبی است که و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث با اینکه با ایشان تعدی کردن اخرجوهم این وجوب اخراج آنها است نه اینکه اگر دلتان خواست حالا قلب بر این تعلق گرفت نه اخرجوهم من حیث اخرجوکم و همینطور آیات بعد که می­آید.

بله فان انتهوا که آمد چه هست؟ فان انتهوا بیان این است که اگر دست از تعدی برداشت در هر جا دست از تعدی برداشت شما تا همان منطقه و حیطه­ای که او تعدی کرده بود حق دارید و وجوب تعدی بر آن هست. از آنجا به بعد دیگر چیست؟ نگویید چون این تعدی شده بود دیگر حالا من تا آخرش میروم میگوید نه اگر فان انتهوا اگر دست برداشت از فتنه یا مقاتله یا هر چیزی راه بسته نیست چون نگاه هدایتی است چون نگاه هدایتی است راه بسته نیست و امکان رجوع برای او باقی مانده است. حتی در آخرین لحظه که در قتال که مشغول قتال است در جایی که صفها در مقابل هم آراسته شده و درگیر هم با هم شده­اند میتواند کسی برگردد یا دیگر راه بازگشت بسته است؟ میتواند برگردد امکان برگشت هست فان انتهوا در اول عرض کردیم انتهوا اول آنجایی است که دست از کفر بردارد فان انتهوا دوم در جایی است که دست از جنگ بردارد. یعنی هر کدام از اینها اگر بود در انتها و امر پذیری و نهی پذیری او و برگشتن از آن تعدیش البته فلا عدوان إلا علی الظالمین آن که اهل ظلم است. عدوان تعدی بر آن امکان پذیر است.

«یکی از حضار» فرمودید اصل اولی در اجتماع اعتداء است

«استاد» یعنی وجوب اعتداء است. در حق اجتماعی و در حق الله یعنی در حق الله و حق اجتماعی چه هست؟ دست ما نیست که بخواهیم چه کار بکنیم؟ وظیفه ما نیست که جایز باشد

«یکی از حضار» نامفهوم 59 : 14

«استاد» به شما عرض کردم اگر حق اجتماعی به حق الناس باشد همه باید راضی بشوند. اگر همه راضی شدند، قابل تشکی است، این همه کدام همه هستند؟ آیا همه­ای که به عنوان فقط مسلمان­ها اطلاق میشوند یا همه کسانی که در این حق انسانی که گسترش دین است همه در آن شریک باشند. یعنی آنجا باز جای بحثش را دارد. ممکن است این به چند نفر مسلمان تعدی کرده باشد. اما این به چند نفر مسلمان تعدی کرده چون به عنوان اسلام تعدی کرده نه به عنوان حق فردی. اگر به عنوان اسلام به اینها تعدی کرده این خودش یک حق الهی تلقی میشود غیر از حقوق فردیه و اسلام را مورد تعدی قرار داده حقوق فردیه افراد نیست. بله اگر یک ظلمی شده باشد در حیطه فردیه اینها یعنی اجتماعی این را به عنوان فردیشان… یک مالی را از اینها نه به عنوان اسلام بلکه به عنوان حقوق فردیشان… اونجا اگر اجتماعی بر این رضا شدند میتوانند… مثل همان جایی که قصاصی یک موقع تعلق گرفته به چند نفر اولیاء دم باشند اگر یک نفر هم نگذرد اجرای حکم هست البته با آن شرایط و آن چیزی که آنجا اجرا میشود.

«یکی از حضار» در مرتبه حق الله خداوند متعال به ما میگوید بهتر است که قصاص نکنید؟

«استاد» در اینجا ندارد که قصاص نکنید در نظام فردی اما در نظام حق الله اینطوری نیست

«یکی از حضار» از این طرف امر الهی این میشود نسبت به خودش که میرسد میگوید اصل این است که …

«استاد» به خودش که میرسد نیست آنجا چه است؟ شما بحث را دیگر ناسیونالیستش نکنید خودم و او. بحث در آنجا است که آنجا دین خدا است. خدا یعنی دین خدا در اینجا. یعنی آنکه مصلحت عموم است نه مصلحت عموم به عنوان نفع فقط اجتماع

«یکی از حضار» مشکل با این اصل اولیه است آنجا که جواز شد که اینجا حتما جواز است آنجا وجوب است. در جریان فتح مکه پیغمبر آن جمعیت کثیر از ابوسفیان به درد نخورتر که نداریم

«استاد» نه مصالح حق ولی الهی است که دین الهی دست اوست آن هم با ضوابط رابطه با خدا اینها را تعیین میکند نه با ذوق و سلیقه و استحسانات لذا او میتواند البته تشخیص بدهد که اینجا در امانند با اینکه گفته بوده قاتلوا ولی میفرماید که در امانند به این شرط و به این شرط و به این شرط در امانند. میتواند بفرماید درست است؟ به فرمایش شما بدتر از ابوسفیان چه کسی بوده که خانه او بشود مأمن دیگر اتمام حجت تام هم میشود. او میفهمد. ما حق نداریم این کار را بکنیم. ما اگر مأمور به ابلاغ این آیات بودیم انجام این آیات بودیم باید همه آنها را میزدیم میکشتیم. اما رسول گرامی اسلام است که میتواند این بیان را به عنوان ولی الهی داشته باشد.

«یکی از حضار» آنجا هم مثل همین مورد فردی است. آنجا هم جواز هست حال مصالح متفاوت میتواند این طرفی­اش بکند میتواند …

«استاد» نه آنجا جواز نیست چون دین خداست چون احکام الهی و اقامه است جواز نیست. بله اگر مصلحت ویژه­ای از طرف ولی الهی آمد آن تخصیص خورده به آن و الا اطلاقش اصل چیست؟ قاتلوا دقت میکنید؟ بیان و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب بیان اخباری است. بیان و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب نمیگوید قصاص کنید امر به قصاص نیست دقت میکنید اما امر به جهاد هست. امر دلالت بر وجوب دارد مگر اینکه خلافش… آن هم امری که در مقابلش کسانی را که کوتاهی کردند. همه را مورد عتاب قرار داده یعنی اصلا آمده اینها را… بله آن طرفش را دارد جلویش را میگیرد. از حد وجوبی تعدی نکنید نشان میدهد در اوج شدت دارد بیان میکند تحریکشان هم میکند اخرجوهم من حیث اخرجوکم تحریک هم میکند که این شدت محقق بشود.

«یکی از حضار» نامفهوم 39 : 19 یعنی در نظام فردی هم شما کسی که دارد کتک میخورد شما نمیتوانید بگویید که بهتر است تو ببخشی پس دوباره همین وجوب اعتداء است

«استاد» اصلا این الذین یقاتلونکم را هم بیان کردیم نه آن وقتی که الآن شمشیر کشیده بالا سر گردن من… میگوید آن موقع شما را اذیت کرده شکنجه کرده آزار داده الذین یقاتلونکم کی؟ ما مضی. الآن که در مدینه دست آنها به شما نرسیده که. کاری در مدینه با اینها نداشتند. اما الذین یقاتلونکم که اینها آغاز کرده بودند در آن دوره به خصوص تعبیر و اخرجوا میگوید و اقتلوهم حیث ثقفتموهم چرا؟ چون اینها شما را اخراج کرده بودند اخرجوهم من حیث اخرجوکم قبلا شما را اخراج کرده بودند الآن که دیگر اخراج نمیکنند. قبلا این کار را کردند. قتالشان هم قبلا بوده. قتالشان در حد شکنجه کردن افراد مؤمن بود. معارضه با افراد مؤمن بود دو مورد سه مورد قتل محقق شده بود اینطور نبود که با همه به قتال برخواسته باشند ولی قرآن این را محاربه میبیند این را قتال میبیند. لذا اذن کلی میدهد که میشود با همه مقاتله کرد و آن را کشت. در و اقتلوهم لسان امر است. لسان امر لسان وجوب است در اینجا. آنجا ولی نه لسان جواز است اخبار است که این برای شما قرار داده شده است. قرار داده شده غیر از آنجایی است که بگوییم وجوبی است اگر آنجا هم زبان زبان وجوبی بود البته اصل بر وجوب بود مگر که تخصیصی قرار داده باشند برای جواز. ولی در اینجا اصل بر وجوب است در حقوق اجتماعی و حقوق الهی مگر اینکه ولی الهی یا خود قرآن و دین جایی… فان انتهوا این انتهوا چه است؟ این تخصیصش است تا اینجا. از اینجا به بعد دیگر وجوب ندارد بلکه جایز هم نیست. بلکه حرام میشود.

یکی از حضار: بعد حمله متجاوز چه می‌شود پس وقتی که ان انتهوا بعد نامفهوم 21:29.

استاد: عرض کردم که حالا این بحث دارد که فان انتهو، اگر این‌ها دست برداشتند چون شما داشتید در مقابل اینکه این‌ها تعدی کرده بودند به شما، اگر ظلم کرده بودند به شما، اگر تعدی کرده بودند، اگر مال شما را… هرکدام از این‌ها باید برگردد، یعنی آن ظلم اینها چه بشود؟ اما دیگر قتال نسبت به آن ها و کشتن… بله اگر فردی کسی را کشته بود، فردی کسی را کشته بود او اگر منافق هم باشد آن جا در حقیقت قصاص محقق می‌شود چون در حقیقت آن کسی که کشته شده است به دست این‌ها او در حقیقت خونش چه هست؟ خونش به واسطه… اما اگر یک جمعی در مقابل جمعی قرار گرفته‌اند، دقت می‌کنید، این‌ها اگر الان برگشتند به دین الهی الان به عنوان اجتماعی حق جنگ با این‌ها دیگر نیست، آن دیگر حقوق فردی در کار میآید.

یکی از حضار: آن فان انتهوا یعنی دیگر مسلمان شدن معنا ندارد.

استاد: عرض کردم که اگر دست از فتنه برداشتند یا دست از شرک برداشتند، در حقیقت ان انتهوا اول معنایش او بود، در ان انتهوا دوم دست از قتال برداشتند، یعنی یک موقع هست دست از قتال برداشتن است، یک موقع هست دست از کفر و شرک برداشتن است، هرکدام معامله با حد خودش را دارند.

یکی از حضار: خوب الان که دست از قتال برداشتن است خوب امر طول کشید تا فتنه را از بین ببرد، اینجا هم دست از قتال برداشتند اما هنوز فتنه دارند.

استاد: خب احکام دیگر جاری می‌شود، مثل اینکه اهل کتاب وقتی که دست از قتال برداشتند اگر اهل کتاب باشند جزیه برای ایشان قرار داده میشود، جزیه چه هستش؟ در مقابل همین بود که این‌ها وقتی قتال نکردند، اهل قتال بودند بعد با آنها… این‌ها یا در حقیقت به اصطلاح کوتاه آمدند می‌گوید جزیه از آنها بگیرید ﴿وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩﴾[5]، درحالی که چه باشند؟ نشان داده بشود که این‌ها آن عهدشکنی که کردند عهدشکنی آنها جزا دارد داده می‌شود، تسخیر می‌شوند، کوچک می‌شوند در این نگاه، یعنی آن نگاه در… منتها اساس بر چه هست؟ اساس بر هدایتگری است، چون اساس بر هدایتگری است غیر از غلبه است، چون اساس، نگاه بر هدایتگری است دین آمده است برای چه؟ هدایت، جنگش هم برای چه هست؟ فی سبیل الله است، جنگی که فی سبیل الله شد احکام خودش را پیدا می‌کنند، غیرجنگی که انتقام است، اگر حقوق الهی را زیر پا گذاشتند باز ما نمی‌خواهیم انتقام بگیریم، باز می‌خواهیم چه کار کنیم؟ برگردانیم این‌ها را، یعنی نگاه این است که برگردانیم این‌ها را به سمت چه؟ رعایت حقوق الهی، برگرداندن به دین الهی، برگرداندن و نگهداری از فتنه، درست است، این یک نگاه است، ممکن است بگویند که این نگاه تا آن جایی لازم است که بروند همه این ها را از بین ببرند، فتنه تا اینجا است که ﴿وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا٢٧﴾[6]، عذاب بیاید و همه آنها را در حقیقت بردارد، این یک مرتبه است، اما یک مرتبه این است که نه، این‌گونه نیست، این‌ها در حقیقت در یک مرتبه از فتنه بودند که می‌شود با یک در حقیقت مقاتله و لشکرکشی بازدارندگی ایجاد کرد چون هدایتگری بر این اساس است همین مقدار چه هستش؟ کفایت می‌کند، اما این‌ها در مقابل کسانی بوده است که سالیانی در مقابل مسلمانان ایستادند و سران فتنه و سران شرک بودند در مقابل و سابقه… هر چه که دعوت هم شده بودند هدایت نشده بودند، قدرت هم… می‌گوید حالا بیایید بکشید آنها را، منتها کشتن تا کجا؟ فان انتهوا که این‌ها برگردند، چون نگاه… بیان ببینید چقدر با رحمت آمیخته است. حالا قسمت‌هایی که مانده بود را خدمت دوستان عرض می‌کنم اگر سؤال دیگری ندارند.

یکی از حضار: عمده در وجوب به اصطلاح اعتدال در نظام اجتماعی آن امر در آیه است یا آن بحث حق الله و حق الناسی که…

استاد: همه این‌ها با هم است یعنی در امر در آیه که حقوق اجتماعی امر آمده است، هم در حقوق ناس رضایت همه هست اگر بخواهد اگر حق الناس فقط باشد، چون این‌ها نگاهشان در این بحث مقاتله و قتال بحث در حقیقت حقوق ناس نبود بلکه حقوق چه بود؟ حقوق انسانی به عنوان دین الهی بود، حقوق انسانی به عنوان دین الهی متوجه این چند نفر فقط نبوده است، فقط آن عده‌ای که از مکه اخراج شدند نبوده است، بلکه این‌ها دین خدا را می‌خواستند از بین ببرند منتهی این چند تا مصداقش بودند در آن زمان، این چند تا مصداقش بودند، با اینها تعدی… اگر بیش از این‌ها بودند بیش از این‌ها تعدی می‌کردند، اگر هرکسی دستشان می‌رسید این تعدی را می‌کردند، لذا این‌ها نگاهشان به آن تعبیر حالا منطقی ما بر آن قضیه حقیقیه بوده است نه بر قضیه خارجیه که این چند تا هستند که اگر این‌ها راضی شدند تعدی از این‌ها برداشته بشود، دقت کنید، اگر دین الهی مورد تعدی قرار گرفته باشد، مسلمان‌ها به لحاظ اسلام خودشان مورد تعدی قرار گرفته باشند قطعاً چه هستش؟ قطعاً تعدی به عنوان رضایت این چند نفر کفایت نمی‌کند، آنجا باید خدا راضی بشود، خدا کی راضی می‌شود؟ فرموده است، فان انتهو، اگر مقاتله شما تا جایی شد که این‌ها چه شد؟ بازدارندگی ایجاد کرد برای این‌ها و این‌ها برگشتند، پذیرفتند، فان انتهو، اگر پذیرفتند برای اینها که دست از فتنه بردارند، دست از شرک بردارند یا دست از قتال بردارند، دست از قتال بردارند کدام قتال؟ یعنی در صحنه جنگ فقط دست از قتال بردارند یا نه، دست از دشمنی با شما بردارند؟ دقت می‌کنید، این دست از دشمنی برداشتن است، که دیگر به جایی برسد که یا قدرت دشمنی نداشته باشند و بگویند ما تسلیم هستیم و دیگر نمی‌جنگیم یا نه، به جایی رسیده باشد که واقعاً شما احساس کنید و یقین کنید که این‌ها چه شده است دیگر؟ دیگر فهمیدند که با اسلام جنگیدن کار صحیحی نیست، بعد دیگر می‌گویند کاری نداریم، دست از دشمنی… ان انتهوا اینجا در حقیقت چه هستش؟ و ان الله غفور رحیم، که خدای تبارک و تعالی غفور رحیم است.

خب دیگر آنجا را هم که قبلاً آن آیه‌اش را خواندیم که و المراد به الانتهاء عن مطلق القتال عند المسجد الحرام، ایشان ترجیح داد کدام را؟ آن در حقیقت به اصطلاح قبول… عن مطلق القتال بطاعة الدین و قبول الإسلام فإن ذلک هو المراد بقوله ثانیا، یک موقع هست که بحث از قتال در مسجد الحرام است، می‌گوید اگر این‌ها از قتال در مسجد الحرام دست برداشتند شما آن جا تعدی نکنید، آن ایام ماه‌های حرام را چه کار می‌کنید؟ یعنی هر مرتبه‌ای از عقب‌نشینی آنها در مسئله می‌تواند با به صلاح مراتب جزا را در پی داشته باشد، اگر در ماه حرام با شما نجنگیدند شما هم در ماه حرام با آن ها نجنگید، اگر شروع کرده بودند منتها دست برداشتند در ماه حرام، یعنی قبل شروع کردند ماه حرام رسید دست برداشتند از جنگ، شما حق ندارید در ماه حرام با آنها… بگویید چون جنگ شروع‌شده پس در ماه حرام هم ما ادامه می‌دهیم، نه، ان انتهوا حتی همین مقدار انتهوا که در ماه حرام نمی‌جنگند، شما هم حق ندارید به قتال، اما آن انتهوا دوم چه هستش؟ فقط بحث ماه حرام نیست و دست برداشتن… بلکه آن دست برداشتن از کفر و شرک است که اگر دست برداشتن از کفر و شرک در آنجا در حقیقت چه می‌شود؟ فلا عدوان الا علی الظالمین، یعنی مسلمان شدند، اگر مسلمان شدند الاسلام یجب، درست است، جب می‌کند و جبران می‌کند و آن در حقیقت پاک می‌کند گذشته را.

یکی از حضار: قتال در ماه حرام اگر که بنابر آن معنای دفاع عامی که فرمودید که مثلاً اگر حدس می‌زنند مسلمان‌ها که در این مدت طرف مقابل دارد تدارک می‌شود، دارد نفس می‌گیرد، اجازه ندارد انجام بدهد دفاع را؟

استاد: او به حاکم اسلامی برمی‌گردد، اما در نگاه اولی نه، آیه می‌فرماید نه، یعنی حتی اگر این‌ها به ظاهر دست برداشتند شما هم حق ندارید.

یکی از حضار: حاج آقا این دست برداشتن نیست دیگر، دست برداشتن یعنی اینکه طرف واقعاً در یک شرایطی است که می‌تواند حمله کند و حمله نکند، الان این نفس کشیدن…

استاد: عرض کردم که اصل مسئله به ظاهر اولیه این است که باید چه باشد؟ باید این باشد که اگر دست برداشتند به ظاهر از حمله در ماه‌های حرام، نه هر جایی، یک جا شروع کردند در ماه عادی الان دست برداشتند، می‌گوید نه، چون شروع کردند ادامه بدهیم، اما در ماه حرام رسیده دست برداشتند، درست است، در ماه حرام دست برداشتن حکم اولیه این است که چه هست؟ شما هم حق ندارد در ماه حرام به آنها حمله بکنید.

یکی از حضار: دست برداشتن چون ماه حرام رسیده…

استاد: عرض کردم دیگر، دست برداشتند چون ماه حرام رسیده است، شما هم دست بردارید چون آنها دست برداشتند در ماه حرام شما هم دست بردارید، اما اگر در حقیقت چه باشد؟ اما اگر ببینیم که تحرکات آنها برای آماده شدن بیشتر است آن جا جای ولی الهی و آنجا امام مسلمین است که چه کار بکنند؟ آنجا تشخیص بدهد که این خودش اعتدا است، این تعدی است، دارند چه کار می‌کنند؟ نیروهایشان را می آورند در خط مقدم، هرچند حمله‌ای نمی‌کنند اما دارند می‌آورند، آنجا دست امام مسلمین است، به تشخیص او است اما اصل مسئله چه هست؟ ما باشیم و نگاه اولی اگر دست برداشتند از قتال در ماه حرام شما هم دست بردارید از قتال در ماه حرام.

یکی از حضار: اینجا هم همان حکم اولی نامفهوم 30:19.

استاد: عرض کردم حکم اولی در این جا چه هست؟ یکی از حضار: یعنی اینکه الان نمی‌جنگند اما دارند…

استاد: اصل اولی چه هستش؟ اصل اولی این است که عدم قتال در مقابل عدم قتال آنها، اما اگر ولی فقیه تشخیص داد این قتال است، امام مسلمین تشخیص داد نه این قتال است، پس قتال اینها است، تخصیص هم نمی‌خواهد چون این قتال است دیگر، آنجا حکم قتال جاری… او هم اصل اولیه خودش جاری است، قتال است در مقابلش قتال است، اما اگر نه دیدند عدم قتال است به لحاظ ماه حرام این حکم در حقیقت حکم اولی اش چه است؟ عدم جواز قتال در ماه در مقابل آنهایی که توقف کردند. معلوم است حکم دیگر خیلی ابهام ندارد.

در خلاصه ادامه بحثی که در چیز داشتیم به اینجا رسیدیم که صفحه شصت و سه است در کتاب ما، قوله تعالی فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین، پس در حقیقت این نشانه ضعف نیست این فلا عدوان و عدم… ببینید فلا عدوان، تعدی نسبت به ظالم در حقیقت فقط روا است، چون این‌ها در حقیقت انتهوا از ظلم در حقیقت در مرتبه دوم است دیگر، از اصل شرک دست برداشتند، وقتی از اصل شرک دست برداشتند، از اصل کفر دست برداشتند فلا عدوان الا علی الظالمین. بله ممکن است یک کسی بگوید که اگر کسی به ظاهر اسلام آورد چه؟ به ظاهر اسلام آورد، حکم چه می‌شود؟ به ظاهر اسلام آوردند، چه میشود حکم؟ چه میشود؟

حضار: نامفهوم 32:03.

استاد: ظاهرش این است که از این استفاده می‌شود که در حکم اولی مسئله این است که همان ظاهر اسلام کفایت می‌کند برای‌اینکه دست از جنگ ما برداریم، فان انتهوا همین مقدار هم، همین مقدار هم چه هستش؟

یکی از حضار: آن وقت با اینکه فتنه از بین برود نمی‌خورد نامفهوم 32:25.

استاد: این فتنه را گفته‌اند چه هست؟ گفته‌اند همان ظاهر است دیگر، بالاخره ما باید معیار داشته باشیم برای فتنه، قاتلوهم حتی لا تکون فتنه، فتنه گفت رفع شرک است، حتی گفتش که این قاتلوهم حتی لا تکون فتنه صدق بر کفار اهل کتاب نمی‌کند چون آنها در توحید با ما شریک هستند، همین مقدار، با اینکه همان جا آیه فرمود، با اینکه این‌ها حقیقتا در حقیقت همین هم قبول ندارند به ظاهر، همین مقدار هم چه هست؟ صدق میکند.

یکی از حضار: قلعه خیبر که به ظاهر…

استاد: آن جا نکث بیعت شد.

یکی از حضار: ظاهر که نکردند پیغمبر از…

استاد: عرض کردم ببینید آنها نکث بیعت کردند، نکث بیعت و پیمان‌شکنی و اخباری که این‌ها توطئه دارند می‌کنند و انجام دارند می‌دهند او در حقیقت اخبار الهی مثل نکث بیعت بیرونی است دیگر، یعنی آن قضیه به اصطلاح وحی الهی مثل چه هستش؟ آن شهود بیرونی است دیگر، اقوی از آن هم هست دیگر، آنجا که آن محقق می‌شود. بله یک موقع کسی با عالم مکاشفات می‌بیند نه به عنوان وحی الهی، آن بحثش این است که حجیت برای آن مسئله نیست، لذا انسان نباید به غیر ظاهر… در آن جایی که به امر الهی وحی محقق می‌شود او نشان می‌دهد حکم ظاهر است و مثال‌های متعددی هم داشته است از مسائل درونی که قرآن افشا کرده و در حقیقت حکم ظاهری برایش مترتب شده است. دیگر روشن است تقریباً.

یکی از حضار: بیان علامه یک خورده سخت است، یعنی در مورد اول این‌ها فقط در مسجدالحرام نامفهوم 33:57 می‌کنند، ان الله غفور رحیم، مورد دوم این‌ها ایمان می‌آورند، فلا عدوان الا علی الظالمین.

استاد: خوب در دنبالش چه می‌فرماید؟ بعد می‌فرماید که…

یکی از حضار: الشهر الحرام بالشهر الحرام.

استاد: ﴿ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَيۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ١٩٤﴾[7]، یعنی همین جا فکر نکنید که اگر یک موقعی دست برداشتید این جا کوتاه آمدید نسبت به این مسائل این طوری فکر نکنید شکست خوردید و سستی ایجاد شده است، نه، و اعلموا ان الله مع المتقین، یعنی شما اوامر الهی را که اجرا کردید دنبالش چه می‌آید؟ دنبالش پیروزی است دیگر، ان الله مع المتقین، معیت الهی یعنی پیروزی، یعنی اگر کسی در اینجاها حکم الهی که همان رسیدن به هدایت الهیه است را، فی سبیل الله بودن را دنبال کرد هرجا به ظاهر عادی بود که بابا من الان دیگر داشتم این‌ها را قلع و قمع می‌کردم، ریشه آنها را می‌کندم، الان این‌ها اظهار اسلام کردند، درست است، همین که اظهار اسلام کردند من دست بردارم و کوتاه بیایم این‌ها باقی می‌مانند، می‌فرماید که اگر شما حکم الهی را رعایت کردید و اعلموا ان الله مع المتقین، این تقوا است، این تقوا دنبالش پیروزی است، اینجاها سخت است چون آدم آنجایی که غلبه غضب می‌شود می‌خواهد تا آخرش بروید دیگر اما می‌گوییم که نه، با اینکه حالا قدرت پیدا کردی، امکان غلبه برای تو محقق شده، الان دیگر غالب شدی، چیزی نمانده، بله یک موقع هستش که به اصطلاح خود منافقین در مقابل ما قرار گرفتند مثل در حقیقت معاویه و در حقیقت آنهایی که به عنوان در نفاق در مقابل قرار گرفته‌اند خوب آنها که اظهار اسلام کرده بودند، اظهار عدم اسلام نمی‌کردند قبلش، درست است، آن بحثش متفاوت است در حدود، انجام حدود، آنجا نکث بیعت است، اگر برگشتند به بیعت خلاصه حرف فرق می‌کند اما اگر قرآن بر سرنیزه کردند دلالت بر قبول اسلام نیست که بگوییم پس ما از جنگ دست برداریم چون قرآن را به نیزه کردند، دقت کنید یا نه، تفاوت مسئله… این‌ها مشرک هستند می‌گوید اگر این‌ها دست از شرک برداشتند فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین، درست است، اما آن جایی که نکث بیعت کردند باید دست از نکث بیعت بردارند، بگویند در حقیقت ما برگشتیم به بیعت و اشتباه کردیم، آنجا با اینجا مدلش در تسلیم متفاوت است در انتهوا، هرکدام از این ها انتهوا خاص خودش را دارد، بله اگر آن جا هم در میان جنگ قبول کردند که ما نکث بیعت کردیم، اشتباه کردیم همان ها چه می‌شوند؟ همان جا فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین‌. همین مقدار حتی اگر ظاهری باشد.

یکی از حضار: نامفهوم 36:49 چطور باید معامله کرد؟

استاد: گفتم دیگر عرض کردم الان.

یکی از حضار: الان همین هم ظاهر است دیگر.

استاد: عرض کردم دیگر احکام معیارش بر اساس چه هست؟ و الا معیار پیدا نمی‌کند، اگر شما می‌خواهی حکم جهاد را سرایت بدهی، یک موقع هست امام معصوم فقط در کار است، می‌گویید او به علم الهی مطلع است، هرچند در حقیقت به علم الهی و آن علم باطنی خودش مکلف به انجام نیست بلکه باید او هم به علم ظاهری انجام بدهد اما در این اصل را اگر می‌خواهد به عنوان احکام دین که اقامه می‌خواهد بشود، خب همیشه که امام مسلمین نیست، ممکن است خطا در علم باطنی محقق شده باشد، لذا تکلیف به نظام باطنی اصلاً نیست، معیار بر اساس نظام ظاهر است تا امکان تطبیق و عدم تطبیق داشته باشد، درست است، با این نگاه در حقیقت چه می‌شود؟ بله اگر ولی مسلمین تشخیص داد که واقعاً این‌ها با این قرائن و این قرائن در حال جنگند و این توطئه است، آنجا در حقیقت جنگ است دیگر، آنجا نمی‌شود بگویی… بله آمده مصالحه می‌کنند اما در حقیقت نیشش را هم در حقیقت از طرف دیگری و خنجرش را هم به تعبیر مقام معظم رهبری این پنجه فولادین در دستکش مخملی، یک تعبیری داشتند.

یکی از حضار: دست چدنی.

استاد: دست چدنی در دستکش مخملی، خب این معلوم است، این در حقیقت آشکار است، علائم دارد، قرائن دارد، معلوم است، این جا نمی‌شود بگوید این از جنگ دست برداشتش، از مقابله دست برداشت، نه، لذا این‌گونه نیست.

یکی از حضار: نامفهوم 38:05.

استاد: آن که مکلف موسی نبود که نجاتش بدهد، موسی در حقیقت مکلف به نجات او نبود، آنها را چه کسی غرق کرده بود؟ مگر موسی غرق کرده بود؟ خدا غرق کرد، اگر خدا می‌خواست نجاتش میداد دیگر، خدا غرق کرده، خدا هم می‌خواست نجاتشان میداد، موسی مکلف نبود نه در غرق… نه موسی گفت اینها را غرق کن، درست است، موسی نگفت غرقشان کن، موسی داشت فرار می‌کرد از دست این‌ها، این‌ها دنبال موسی بودند، خودشان مبتلا شدند به امر الهی به غرق، خب اگر خدا می‌خواست نجاتشان میداد، آنکه در روایت آمده که موسی اگر به من متوسل شده بود من در حقیقت نجاتش می‌دادم همین مسئله است که می‌گوید ﴿ءَامَنَّا بِـ… رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ٤٨﴾[8]، موسی و هارون را در حقیقت چه دیده بوده؟ همان است که موسی و هارون گفتند، می‌گوید همان را من ایمان آوردم، در حقیقت آن جا هم خدای تبارک و تعالی می‌گوید این ایمان ایمان بعد از نگاه جزایی به غرق است نه قبلش، لذا و الا اگر الان… چه هست؟ آلان آمنت و قد کفرت من قبل. اینجا جای قبول ایمان نبود وگرنه که باید نجاتش میداد؟ خود خدا نجاتش می‌داد یا اقلا می‌گفت که غرق شد اما چه بود؟ توبه‌اش هم مقبول شد، نه، این طوری هیچ کدام نبوده است، لذا می‌گویدت جسد و را هم می اندازم بیرون تا در حقیقت چه باشد؟ تا عبرت باشد در حقیقت بعد هم نگویند این فرعون چه هست آیه؟

یکی از حضار: آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ.

استاد: بله، خب جای دیگر هم آمده است، این یک موردش است.

یکی از حضار: الیوم ننجیک ببدنک.

استاد: آن ﴿فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ﴾[9] نسبت ولی بدنش هم که هستش. لذا عرض می‌کنم اینجا به موسی بیچاره کار نداشت که موسی بگوید که دلم خنک شد که نه، موسی هم خلاصه آن جا مامور الهی بود، همچنان که آب مامور الهی بود.

یکی از حضار: حاج آقا اظهار اسلام هست فقط یا اظهار یهودیت یا مسیحیت هم بکند باز می‌توانند…

استاد: اظهار به چه چیزی؟

یکی از حضار: به جای اینکه اظهار به اسلام بکنند اظهار به مسیحیت بکنند. بگویند ما جزیه می‌دهیم، مسلمان نمی‌شویم.

استاد: نه، آن طوری فرق میکند، در کدام موطن باشد فرق می‌کند، تا وقتی که آنجا شرک بوده است باید به اسلام در بیایند در این حالت اما اگر نه، قبلاً اهل ذمه بودند، اهل ذمه پیمان مخصوص با آنها هست، آن اهل ذمه است که در حقیقت پیمان مخصوص… احکامش با هم متفاوت است آنجا، بله، این‌هایی که در حال جنگ بودند مشرک بودند اگر مسیحی بشوند دست از قتال با آنها برداشته نمی‌شود.

خب در این آیات شریف… اینجا ما ساعت را می‌بینیم. در اینجا فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ، أی فإن انتهوا عن الفتنة و آمنوا بما آمنتم به. به آن چیزی که شما ایمان آوردید، آمنوا بما آمنتم به، یعنی دست از کفر و شرک برداشتند، ایمان آوردن به آنچه که شما ایمان داشتید فلا تقاتلوهم فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ، ظالم چه کسی است؟ ظالم شخصی است که مشرک و کافر است، که فهو من وضع السبب موضع المسبب که قبلاً هم گذشت که فلا تقاتلوهم یعنی در حقیقت با آنها نجنگید چون فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ، فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ سبب است، دقت می‌کنید، مسبب او چه هست؟ فلا تقاتلوهم است.

کما مر نظیره فی قوله تعالی: فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ که گفتیم فان انتهوا چه هست؟ آنجا جریان سبب مسبب یعنی می‌گفت فان انتهوا چه؟ فالله یغفرهم، خدا می‌آمرزد آنها را، درست است. خب فالآیة کقوله تعالی: فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ[10]، این‌ها در حقیقت اگر ایمان آوردن و اقامه صلاة و ایتاء زکات فَإِخْوانُکُمْ، این‌ها هم مثل شما هستند و در دین با شما مساوی می‌شوند. قوله تعالی… نگاه را ببینید چقدر در عین تمام این چیزها… در عین اینکه اوج چه هستش؟ شهامت است، اوج در حقیقت آن شجاعت است اما درعین حال اوج رحمت است، راه را هیچ گاه بسته نمی‌کند، نمی‌گوید که تا وقتی که دوتا لشکر در مقابل هم قرار نگرفتند اگر می‌خواهید برگردید، می‌گویند حتی در حین قتال، اوج قتال، اگر خواستید برگردید، تسلیم بشوید راه باز است، کجا این‌ حرف را می‌زنند؟ می‌گویند خون ریخته شده است دیگر وسط، دیگر یک… مثلا… مثال است دیگر، حالا این‌ها هم بالاخره بعضی خلاصه ممکن است که الان به نفع ما باشد، می‌گوید یک هواپیما را سرنگون کرده است، چه کار می‌کند روسیه؟ انواع و اقسام در حقیقت فشارها را می‌آورد تا قدرتش را نشان بده به او، درست است، بله می‌گوید تو معذرت خواهی کن، این معذرت خواهی کردنش خودش مثل همین فان انتهوا است اما شجاعت در مقابلش… اما از رحمت همه این‌ها نشئت گرفته است؟ نه، از رحمت نشئت گرفته است همه مقابله‌ها؟ نه، دقت بکنید اگر از رحمت نشأت گرفته نوع نگاه، نوع برخورد با همه تهدیدها و با همه شجاعت‌ها و با همه برخوردها، همه این‌ها سر جایش است اما در عین حال رحمت چه کار می‌کند؟ راه را بسته نمی‌گذارد برای برگشتن، راه را بازمی‌گذارد. این نگاه عرض میکنم در حاکمان ما یا این سمت می‌افتند یا به آن سمت می‌افتند، این خیلی سخت که یا به این سمت یا به آن سمت… یا فقط لبخند, حتی اگر کشته در عربستان ما را، با لبخند، با تمسک به حاکم عمان که تو شفاعت کن پیش در حقیقت… وزیر خارجه عمان را شفیع بکنند که تو شفاعت کن پیش وزیر خارجه مخنث… که الان می‌گویند جنسیتش نمی‌دانم زن است یا مرد است، دارند… تحت درمان، دیدید که نوشتند سایت‌ها، نمی‌دانم در هلند کجا تحت درمان است، به اصطلاح غالب بر او زن بودن است ولی در حقیقت چون هر دو جنس را مثل اینکه… یکی باید غلبه کند، ولی حاکمیت می‌گوید نه مرد باشد چون وزیر خارجه ماست، ما وزیر خارجه زن نمی‌توانیم داشته باشیم. یعنی الان یک مخنث که… این می‌خواهد شفاعت بکند پیش آن مخنث که چه بشود؟ اجازه بدید ما مذاکره کنیم برای کشته شدگانمان، کشتید ما را ولی اجازه بدهید ما مذاکره بکنیم، این دیگر ضعف… از این بالاتر چه ضعفی می‌شود تصور کرد؟ این دیگر… هیچ اعتنا هم به آن نکند آن مخنث. این خیلی ضعف است، خیلی حقارت و تحقیر است، اصلاً این جواب ندهد، تا وقتی آقا با نهیب می‌گوید در حقیقت کشتید شما، حالا یا به تعمد کشتید یا کوتاهی بوده است و نفهمیدید، قصور بوده است، یا تقصیر بوده است یا قصور یا عمد بوده است، در هر صورت ما اگر بخواهیم… خب یک دفعه عقب می‌نشینند دیگر، دقت کنید، راه را… جنگ نکرده اما با نهیب…

این نگاه دین است که نباید در مقابل دشمن… حتی در ماه حرام، می‌گوید در ماه حرام شما فکر نکنید که اگر ماه حرام شد هیچ وقت آماده… می‌گوید در ماه حرام هم آمادگی شما همیشه تام باشد، چون حتی دارد که این واقعه قضیه خارجیه هم بوده است، این می‌خواستند از این حکمی که اسلام قبول دارد، خودشان هم قبول داشتند از قبل اما می‌دانستند اسلام مقید هستند مسلمان‌ها به این می‌خواستند در ماه‌های حرام به مسلمانان حمله بکنند، این آیه نازل شد که اگر در ماه حرام هم این‌ها حمله کردند برای شما مقاتله در مقابل آنها واجب است، یعنی آمادگی در ماه حرام هم باید چه باشد؟ تام باشید، ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم﴾[11] در ماه حرام هم به همان قوت است اما ما دست نگه می‌داریم اگر آنها دست نگه داشتند، لذا اگر… تعبیر هم خیلی جالب است، اگر در ماه حرام به شما تعدی کردند یعنی حکم جان مسلمان افضل و اولای از ماه حرام است، نمی‌شود بگویید چون ماه حرام است حالا کشتند چند نفر را، ماه حرام حرمتش به هم نخورد، می‌گوید، نه اگر تعدی کردند به شما، زخم زدند به شما حرمت ماه حرام شکسته شد، تمام شد، شما می‌توانید با این‌ها مقاتله بکنید، یعنی حرمت جان مومن و احترام مومن اعظم از چه هست؟ هم اعظم از ماه حرام است هم اعظم از مسجدالحرام است، چرا؟ آیه بعد میفرماید که این‌ها اگر در مسجدالحرام خواستند با شما بجنگند شما حق دارید با آن ها بجنگید چون حرمت در حقیقت مومن بالاتر از مسجدالحرام است، این‌ها بیان اصل دارد القا می‌کند.

با این نگاه ببینید اگر آنجا حضرت ایستاده است کنار کعبه می‌گوید چقدر تو در حقیقت عظیم هستی و چقدر تو حرمت داری و چقدر تو حق داری بر در حقیقت همه ما و چقدر تو احترام… اما همانجا می‌فرماید اما حرمت مومن اعظم از حرمت تو است، همه آن… اول کمالات بیت الله را بیان می‌کند که چقدر تو عظیمی، چقدر تو کمالی، چقدر تو احترام داری، چقدر… همه را بیان کند اما حرمت مومن اعظم از حق تو است یعنی اگر جایی امر دائر شد حق مومنی ضایع بشود یا حق بیت الله ضایع بشود حق در حقیقت مومن اولی است برای اینکه حفظ بشود، خیلی زیاد دقت بکنید چقدر نگاه دقیق است، چقدر در حقیقت… لذا حرمت بیت الله، مسجدالحرام، ماه حرام هم به خاطر هدایت انسان است، به خاطر مسلمان است که می‌خواهد هدایت بشود و هدایت محقق بشود، دقت می‌کنید، در مقابل این نیست و الا می‌گفتند که اگر تعدی کردند به شما حق ندارید، عیب ندارد، حرمت ماه حرام را حفظ کنید، می‌گوید نه، اگر تعدی شد حرمت مسجدالحرام شکسته شد، حرمت ماه حرام شکسته شد و شما حق دارید تعدی بکنید در مقابل تعدی آن ها چون به مومن تعدی کرده است، به مسلم تعدی شده و به مسلم تعدی شدن چه هستش؟ حرمتش اعظم است از تعدی به ماه حرام یا مسجدالحرام. این یک اصل قوی در نگاه جهادی است که حرمت مومن این قدر عظیم است، از مسجدالحرام و ماه حرام چه هستش؟ عظیم‌تر است. خوب، الان وقت هم تمام می‌شود، ما گفتیم امروز دیگر این بحث را تمام می‌کنیم.

در اینجا می‌فرماید اَلشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ که این اَلشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ[12] یعنی اگر در شهر حرام تعدی کردم شما در حقیقت در شهر حرام چه کار می‌کنید با آنها؟ تعدی می‌کنید و جایز است. الحرمات جمع حرمة و هی ما یحرم هتکه و یجب تعظیمه و رعایة جانبه، و الحرمات، چرا جمع فرمود؟ حرمة الشهر الحرام و حرمة الحرم و حرمة المسجد الحرام، حرم در حقیقت اوسع از مسجدالحرام است دیگر، حرام در حقیقت چه میشود؟ آن مساحتی است که از بیت الله چه میشود؟ آن قدر در آن قدر در آن قدر که وارد شده است، درست است.

یکی از حضار: نامفهوم 48:30.

استاد: حالا دیگر بنا بر آن اختلافی که در بحث فقهی است که آیا کل شهر است؟ آیا در حقیقت این حریم است؟ هرکدام از این‌ها هست که حرم آن جا اطلاق می‌شود، اما مسجدالحرام جایش معلوم است، مسجدالحرام خاص نسبت به حرم است، بله، او دیگر بحث فقهی است و سر جای خودش روایت دارد. لذا این حرمة الشهر الحرام و حرمة الحرم و حرمة المسجد الحرام، و المعنی أنهم لو هتکوا حرمة الشهر الحرام بالقتال فیه، و قد هتکوا، اینها این کار را کردند حین صدوا النبی و أصحابه عن الحج عام الحدیبیة و رموهم بالسهام و الحجارة در این صورت جاز للمؤمنین أن یقاتلوهم فیه و لیس بهتک، چرا؟ چون حرمت مومن اعظم است از حرمت مسجدالحرام و ماه حرام و خود حرم، از همه این‌ها چه هستش؟ اعظم است. فإنما یجاهدون فی سبیل الله و یمتثلون أمره فی إعلاء کلمته و لو هتکوا حرمة الحرم و المسجد الحرام بالقتال فیه، اگرچه لازم باشد که دیگر حرمت حرم چه بشود با این کار؟ شکسته بشود ولی شما نشکستید، آن ها آغاز کردند، شما جزایی دارید برخورد می‌کنید.

و عنده جاز للمؤمنین معاملتهم بالمثل، فقوله: اَلشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ بیان خاص عقب ببیان عام یشمل جمیع الحرمات، که اولی بیان خاص را فرموده است بعد حرمات که فرموده است همه را شامل می‌شود. یشمل جمیع الحرمات و أعم من هذا البیان العام قوله تعالی عقیبه، اعم تر از این اعم چه هست؟ قوله تعالی عقیبه، یعنی اول شهر الحرام را ذکر کرد، بعد حرمات را ذکر که عام‌تر است، بعد عام‌تر از حرمات را ذکر کرد که اصلاً هر جایی، فمن اعتدی علیکم، هر اعتدایی، به هر نسبتی اگر شد چه هستش؟ چه فرمودید؟

یکی از حضار: نامفهوم 53:13.

استاد: نه دیگر، فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم، نه دیگر.

یکی از حضار: همانگونه که ایشان استفاده کردن شما هم همینگونه استفاده کنید.

استاد: بله دیگر اگر استفاده کردند ما قدرت استفاده… یعنی آقا هم در فرمایشاتشان که داشتند اتفاقاً این بحث…

یکی از حضار: علامه کلاً حرام می‌گیرند.

استاد: بله ما هم حرام می‌گیریم به عنوان اصل اولی.

یکی از حضار: بمب اتم را نامفهوم 50:41.

استاد: بله دیگر، اولاً بحث هسته‌ای با اتم که دوتا است، ثانیا اگر بمب اتمی را به کار گرفت…

یکی از حضار: نامفهوم 50:48.

استاد: نه اگر به کار گرفتند، یعنی اگر به کار گرفتند ما باید چه کنیم؟

یکی از حضار: نامفهوم 50:55.

استاد: دقت کردید یا نه؟

یکی از حضار: آقا می‌گویند به عنوان اصل اولیه حرام می‌دانیم.

استاد: مثل بمب شیمیایی، اصل اولیه ما حرمت است، اما اگر دشمن بخواهد از این راه غلبه کند باید چه کار کنیم؟ بگوییم خب دیگر چون می‌تواند غلبه بکند دیگر، بشود این گفت؟

یکی از حضار: استاد پس باید بسازیم دیگر.

استاد: نه، یعنی ساختنش در حقیقت… آقا می‌فرماید که اصلاً بمب اتمی الان نجات دهنده نیست، استدلال کردن، می‌گوید آنهایی هم که دارند در این جنگ‌هایی که بوده است غیر از جریان ژاپن، در این جنگ‌هایی که مغلوب شدند و نتوانستند هم از این نتوانستند استفاده کنند، چون بمبی که قابل استفاده هم باشد نیست، امروز در جریان نظام جهانی استفاده از این بمب هر کسی بکند شکست خورده است.

یکی از حضار: چرا؟

استاد: به خاطر اینکه محکوم از جهت وجدان جهانی می‌شود، مثل سابق نیست که بتوانند این را توجیه بکنند، لذا اگر کسی… الان دیگر مثل جریان جنگ اول جهانی و جنگ دوم جهانی آنجا نیست که این قدرت باشد که انجام بدهی و تا بخواهد وجدان جهانی بیدار شود سالیانی گذشته باشد، لذا آقا ببینید اصل حرمت…اما اگر دشمن واقعاً بخواهد از این استفاده بکند، ما در بحث هسته‌ای که جلو می‌رویم یکی از حرف‌هایی که آن ها می‌زنند این است که کاری که شما می‌کنید آمادگی را دارد که هرگاه خواستید چکار بکنید؟ گریز داشته باشید با این کارتان، چون هسته‌ای که آمد امکان او هم هست، ولی ما دنبال او نیستیم، ما واقعاً برای منافع به اصطلاح هسته‌ای، با آن منافعش هستیم اما اگر لازم شد ما داشتیم منافع هسته‌ای را و آن ها حمله کردند به ما ما استفاده نمی‌کنیم و حمله نمی‌کنیم به آن ها؟

حضار: نامفهوم 52:36.

استاد: منتهی بحث در این است که استفاده اون‌ها مثل وقتی که بمباران موشکی هست، موشک می‌زدند، آن ها موشک می‌زدند به کجا؟ به شهرهای ما، ما موشک میخواستیم بزنیم اولا اگر به شهرها می‌خواستیم بزنیم که خبر می‌دادیم ولی به شهر ها هم نمی‌زدند، به پادگان های نظامی این‌ها و جاهای در حقیقت چیزهای نظامی، مگر اینکه در حقیقت جایی باشد که بخواهند تحت فشار قرار بدهند، قبلش هم به مردم اعلام میکرد، الان یمن قدرت دارد بزند در شهرهای عربستان یا نه موشک‌هاش را؟ دارد، اما آن ها خانه‌ها را بمباران می‌کنند اما یمنی‌ها کجا را می‌زنند؟ پادگان های آنها را می‌زنند، این نگاه است که آن مقاتلین را باید کشت نه نساء و صبیان را، چون بمب اتمی هوشمند نیست که نساء و صبیان را نکشد و فقط متجاوزین و مقاتلین را بکشد، مگر یک موقع در جبهه جنگ آن ها زده بشود، آن جایی که در حقیقت مقاتلین… خب البته اگر این امکان پیش بیاید، آن ها بخواهند استفاده بکنند… مثل جریان شیمیایی است که ما مقاومت کردیم اما اگر بیشتر از این ادامه پیدا می‌کرد چنانچه بعضی از موارد پیش‌آمد این کار را نمی‌کردیم؟ در جبهه مقاتلین اون‌ها.

یکی از حضار: یعنی اگر مجبور بشویم بین خود زن و بچه می‌زنیم؟

استاد: نه، عرض کردم، بین مقاتلین. مثل موشک که زدند در شهرهای ما ولی ما کجا می‌زدیم؟ بین مقاتلین آن می‌زدیم.

یکی از حضار: بالاخره الان آن ها دارند با بمب اتم شهرهای ما را…

استاد: عرض کردم دیگر، آن ها موشک می‌زدند ولی ما درعین حال کجا می‌زدیم؟ مقاتلین ان‌ها را می‌زدیم، یعنی این بحث نگاه دین است که نساء و صبیان مورد تهاجم قرار نمی‌گیرند.

یکی از حضار: مگر در پایگاه چند نفر را می‌شود کشت؟

استاد: حالا تعداد مهم نیست.

یکی از حضار: می‌گویم ممکن است آنطور فشاری به دشمن وارد نشود که…

استاد: چرا، اصل مسئله این است که امکان فشار بوده است، قبلاً نظیرش محقق شده است.

یکی از حضار: نامفهوم 54:26 که یک DNA خاص را می‌کشد.

استاد: حالا ببینید این‌ها دیگر… حالا بگذارید دیگر یک قدری… هنوز که ما نداریم این‌ها را، یعنی امکانش هنوز برای ما نیست.

حضار: نامفهوم 54:40.

استاد: ان هم نژادی میشود، DNA مثلاً مقاتلین که با نساء و صبیان آنها متفاوت نیست که، نژاد را از بین می‌برد، آن هم می‌شود یک برخورد نژادی و پاک‌سازی نژادی، می‌گویند این نژاد را مثلا بشناسد و از بین ببرد.

یکی از حضار: نامفهوم 54:58.

استاد: الان نه، یعنی عرض کردم که نگاه این است که بمب اتمی برای ما بازدارندگی ایجاد نمی‌کند.

یکی از حضار: به نگاه اولی می‌شود مانعی ندارد.

استاد: یعنی ما اصل این مسئله که به اصطلاح نگاه کنیم بمب اتم با تشخیص رهبری می‌گوید الان برای ما حرام است چون برای ما نفعی ندارد، بازدارندگی هم ندارد، ایشان تحلیل هم فرمودند که بازدارندگی ندارد اصلاً، بازدارندگی ندارد، غیر ازاینکه از جهت شرعیه کشتن نساء و صبیان… هم بازدارندگی ندارد، یعنی اثر نظامی هم ندارد، ما موشک داریم می‌سازیم بازدارندگی اش قوی‌تر از آن چیزی است که آنها دارند، قایق تندروی ما بازدارندگی بیشتر از آن چیزی که آن ها می‌خواهند، یعنی این مسئله… و غیر از اینکه وجدان جهانی الان اجازه… ایشان همه را رهبری فرمودند که وجدان جهانی اجازه از استفاده از این را نمی‌دهد لذا چیزی که عبث است و تا به حال هم خلاصه دیگر عبث بودنش ثابت‌شده است، این همه هزینه هم دارد قطعاً کسی دنبالش برود آن هم در حقیقت به عبث مشغول شده است. خب وقت تمام شده است.

فرمودند که فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ، فالمعنی أن الله سبحانه إنما شرع القصاص فی الشهر الحرام، قصاص را در شهر حرم قبول و تشریع کرد لأنه شرع القصاص فی جمیع الحرمات و إنما شرع القصاص فی الحرمات، هی دارد عام می‌شود، لأنه شرع جواز الاعتداء بالمثل.[13] پس علت به علت، علت این است که اعتداء به مثل جایز است.

ان شاء الله خدای تبارک و تعالی ما را عالم و عامل به حدود شرعی خودش قرار دهد، در جنگ هم همین گونه. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

[1] . [البقرة: 179]

[2] . [التغابن: 14]

[3] . [النور: 22]

[4] . [الشورى: 40]

[5] . [التوبة: 29]

[6] . [نوح: 27]

[7] . [البقرة: 194]

[8] . [الشعراء: 47 و 48] ، [الأعراف: 121 و 122]

[9] . [يونس: 92]

[10] . [التوبة: 12]

[11] . [الأنفال: 60]

[12] . [البقرة: 190-194]

[13].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص62 و 63.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 327” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید