جلسه 454 24/06/1403
همانطور که در بحث جلسه گذشته قرآن عرض کردیم ما حقیقتا در روایات به زیارت ائمه میرویم. یعنی با باور به اینکه داریم به محضر حضرات وارد میشویم، باید مراقبه مان حتی از وقتی که به دیدار حضرات، به حرم های حضرت میرویم بیشتر باشد. علتش این است که کمال وجودی حضرات، اوج ظهور حضرات در آن نظام علمی شان است که باعث عمل میشود، هدایتگری شان است که باعث نجات میشود و لذا رفتن به آن زیارتی که ضریح حضرات را درمییابیم تا مقدمه ارتباط با این روایات محقق بشود. انس و ارتباط ایجاد بشود، نمیخواهیم آن را کم کنیم. فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم. باب فهم ما باز بشود به لذت نجوای با حضرات. لذت نجوا اوجش در این است که حضرت اختیار ما را به دست میگیرند، ولایت ما را به دست میگیرند و با بیانشان دست ما را میگیرند و میبرند. لذا با روایات به عنوان زیارت اهل بیت نگاه بکنیم. با این نگاه در محضر روایات وارد بشویم.
#زیارت_ائمه_در_روایات
و بعد هم با این نگاه که میخواهیم ولایتمان را بدهیم به دستشان تا ایصال الی المطلوب بکنند، ما را به مقصود برسانند. اگر این نگاه را بکنیم به روایت به نگاه منجی نگاه میکنیم که میخواهد ما را ببرد و برساند، نه فقط به عنوان یک خبر که میشنویم. بلکه دست گرفتن و بردن است که با هر روایتی احساس بکنیم ما را به مقصدی رساندند، به منزلی رساندند. اگر با این نگاه به محضر روایات بخواهیم برویم، هر روزی که راه میافتیم میخواهیم بیاییم درس روایت یا میخواهیم روایتی را بخوانیم، واقعا با تمام این شوق و این حال که یک قدم میخواهیم جلوتر برویم، یک منزل بالاتر برویم، بلکه یک قدم و یک منزل هم برای ضیق ماست. و الا هر کدام از این روایات و دستورات رساننده است. به کجا؟ نمیدانیم. به منزلی که آن ها میدانند. نه یک قدم جلوتر. یک قدم هم حد زدن ماست. اگر با این نگاه به روایات نگاه کنیم، حالمان با روایات خیلی مختلف میشود. خودمان را در محضر روایات قرار میدهیم. جا نمیمانیم. الهی اقبلت بکلی الیک. خدایا با تمام وجود به سوی تو میآیم. یا همانطور که پیغمبر اکرم میفرماید که سجد لک سوادی و خیالی و بیاضی. سواد میشود جسم من. خدایا جسم من ساجد است. خیال من که نظام مثالی من است هم ساجد است. بیاض که عقل من است هم ساجد است یعنی تمام وجودم در مقابل امر الهی ساجد میشود.
#سلوک_با_روایات
اگر انسان با این نگاه وارد روایت بشود، با تمام وجود که بدنش خاضع است در برابر این حالی که مثل معراج است. هر کدام از این روایات معراجی است که دست ما را بگیرند و بالا ببرند. لذا اگر انسان مقاومت نکند در مقابل این روایات، انسان را میبرند. اما امان از اینکه مقاومت در کار باشد. مقاومت گاهی کج فهمی است. گاهی استحسان و ذوق خود را تحمیل کردن است. گاهی آمادگی برای عمل نداشتن است. خودمان را در محضر روایات به گونه ای قرار بدهیم…
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را که بعدا من دیدم منشا روایی دارد، که مثل یک برگ خشیکده ای باشیم در برابر امر و نهی آن ها. برگ خشکیده با نسیم هم حرکت میکند. در مقابل این نسیم حرکت میکند. دیدم در روایات، کن کالریشة. مثل پر باشید در دست اوامر الهی و نواهی الهی. ریشه پر است. پر چطور وزنی ندارد؟ میبینید یک ذره نسیم میآید تکان میخورد و حرکت میکند، برگ خشکیده و پر میتواند تعبیر مشترکی باشد.
اگر نگاهمان را اینطور قرار دادیم، آماده ایم سبک بشویم. در مقابل اراده الهی. در مقابل اوامر و نواهی خدا. هرچند همین انسانی که در مقابل اوامر و نواهی خدای سبحان مثل یک برگ خشکیده سبک است، در مقابل باد هواهای نفسانی کالجبل الراسخ است، لا تحرکه العواصف. یعنی با چی نسبت پیدا بکند متفاوت میشود. در مقابل آنچه از منبت الهی میوزد این هیچ وزنی ندارد. در مقابل آنچه مقابل اراده الهی است، این تمام وزن است و سواد و کوه راسخ است. این نگاه را اگر انسان پیدا کرد، وزن در مقابل کجا لازم است؟ انسان باید مقابل کجا مانعیت داشته باشد؟ در مقابل شیطان باید مانعیت داشته باشد. تمام وجودش مثل یک لاکپشتی که در لاک میرود و یک مقابله سخت دارد، اینطور باید محکم باشد. اما در مقابل امر الهی مثل یک پشه باشد که باد میوزد پشه نیست.
سلیمان میگوید پشه آمد خدمت حضرت سلیمان. شکایت داشت. گفت از کی شاکی هستی؟ گفت از باد. گفت اگر شکایت میکنی باید آنی که ازش شکایت میکنی حاضر باشد. به باد خطاب کرد بیا. گفت تمام داد من از بود باد است. اگر او بیاید که من نیستم. او اگر بخواهد بیاید در دادگاه تو من نیستم. این نگاه که انسان نگاهش این باشد که هیچی نباشد در مقابل اوامر خدا، او هرجا میخواهد این را ببرد…
هرچه نزدیکتر میشود به جلسه، هی احساس کند سبک تر شده. سنگینی ها و ثقالت هایش ریخته شده است. هی اخلد الی الارضش کاسته شده است، هی بندهایی که او را به زمین محکم میکرد جدا شده است. آماده پرش است. میخواهند پر بدهند او را. اینطور در محضر روایات باشیم تا قدرت پر زدن و اوج گرفتن پیدا بکنیم.
#تسلیم_محض_در_برابر_اوامر_الهی
اگر اینطور آمدیم، حتی اگر حالمان این نبود، اما تصنعا خودمان را با این باور آوردیم، این تصنع کم کم واقعیت پیدا میکند. انسان به خودش تلقین بکند که باید اینطور باشد. خود این تصنع اثر دارد. لذا کمالات ابتدا تصنعی انسان برای خودش قرار میدهد تا کم کم واقعیت پیدا بکند. این غیر از ریاست. اگر من بخواهم به دیگران نشان بدهم که این را دارم ولی نداشته باشم ریاست. اما اگر بخواهم به سمت این بروم، ندارم اما خودم را با علاقه و انس و بستن به این خودم را اینطور قرار بدهم، عیبی ندارد و خیلی خوب است. راهش اصلا این است که انسان به خودش ببندد با تکلف و تصنع تا کم کم ملکه بشود و تحقق پیدا بکند.
#مطلوبیت_تصنع_در_سلوک
لذا اینطوری در محضر روایات بیاییم. باور کنیم از باطن عالم آمده اند، ما را از ظاهر به باطن میخواهند ببرند. نگاهمان را در هر جزئی میخواهند تغییر بدهند. فقط این نیست که عملی را انجام بدهیم. عمل مقدمه است برای تغییر نگاه انسان. انسان مادی را الهی بکنند. لذا تمام اعمالی که میفرمایند همه اش ضربدر افق الهی شده است. و هر عملی وقتی ضربدر افق الهی میشود، میشود بی نهایت. لذا یک عمل ممکن است انسان را از عالم دنیا خارج بکند به ملکوت عالم برساند و بعد ملکوتی بکند. نمیگوییم یک عمل انجام بدهد و بقیه را انجام ندهد. یک عمل کفایت میکند برای بردن انسان از عالم دنیا به ملکوت. وقتی ملکوتی شد اعمالش هم ملکوتی میشود. اوج بعد اوج. ورود به ملکوت عالم آغاز راه است، پایان راه نیست.
#عمق_نظام_عمل
طرف گفت من داشتم حرکت میکردم به قرب الهی، گفتم برسم به عرش الهی تا آرامشی و طمانینه ای پیدا بکنم، وقتی رسیدم دیدم و العرش اظمأ منی بربی، دیدم او تشنه تر است. هرچقدر انسان به سمت آن الهیت میرود بی تاب تر میشود. نه بی تابی که اضطراب باشد. این با طمانینه الهی سازگار است. این عطش وجودی است. چون سعه بالاتر پیدا کرده، نیاز بالاتر احساس میکند. اگر روایت را خواندیم و عطشمان بیشتر شد، معلوم میشود با روایت ارتباط برقرار کردیم. و الا معلوم میشود فقط با ظاهر روایات ارتباط پیدا کردیم. مثل منافقین که در محضر پیغمبر بودند و کسی نگاه میکرد فکر میکرد این ها سابقین در دین هستند و مقرب. اما امر نداشت پیغمبر که این ها را طرد بکند.
#نشانه_بهرمندی_از_روایات
در زمان ظهور قرب بر اساس نظام بطون است. حشر هر انسانی در زمان ظهور، قربش به امامش مطابق درکش از سیره امام و اقوال امام است که یک کسی ممکن است دورترین نقطه مکانی باشد، اما نزدیکترین و مقربترین به امام باشد چون سیره را دارد. آن علاقه و محبت و تبعیت را دارد.
ان شاء الله خدای سبحان آن محبت را در دل ما قرار بدهد که حرکت در این راستا حرکت حبی باشد. اگر هم حرکت علمی میخواهیم انجام بدهیم حرکت علمی حبی باید انجام بشود. اصلا با محبت امکان قرب امکان پذیر میشود. منتها محبتی که عالمانه باشد
.خدا رحمت کند حضرت آیت الله خوشوقت و حضرت آیت الله بهجت را. از آیت الله بهجت سوال کرده بودند که اینقدر هم که شما میگویید به علم نیست. خدا رحمت کند مرحوم جعفر آقای مجتهدی را. خیلی از جهت علمی قوی نبود. اما از جهت عملی قطبی در عالم وجود بود. دائما در محضر حضرات بود. میفرمود الان در محضر امام کاظم علیه السلام بودم. الان در محضر امام حسن عسگری بودم. بدون هیچ گزافی در محضر بود. آن هم محضر حضرات. خیلی مقام است که انسان اینطور در محضر باشد و موانع در وجودش کم باشد.
پس به علم هم نیست. حضرت آیت الله بهجت جواب داده بودند که شما قیاس نکنید جعفر آقا را با عالمی که بدون عمل است. قیاس کنید جعفر آقا را با این عمل که اگر ایشان با این عمل عالم هم بود، خدا میداند، اوج علم مقصود بود، خدا میداند اگر جعفر آقا با این قدرت عملی عالم هم بود، شعاع وجودی اش تا کجا را فرا میگرفت.
و الذین اوتوا العلم درجات. این کلام را آقای خوشوقت نقل کردند از کسی که سوال کرده بود از آیت الله بهجت. آیت الله خوشوقت ناقل واقعه بودند.
#اهمیت_نظام_علمی_در_سلوک
#عظمت_جعفرآقا_مجتهدی_در_سلوک_عملی
در مسئله روایات اهل بیت علیهم السلام میخواهیم از این منظر جلو برویم که و الذین اوتوا العلم درجات. حرکت حبی. با شوق. با عشق به امام. حتی انسان در وقتی که میخواهد از گناه پرهیز بکند، میفرماید لا حول لی عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک. امکان ندارد انسان از گناه پرهیز بکند مگر اینکه با محبت بیدار شده باشد. انسانی که علم را میشنود اما محبت ایجاد نمیشود، محروم است. انسان خواب اگر کنارش وقایع بی شماری اتفاق بیوفتد، عالم را آب ببرد، او را خواب برده است. کنار این اتفاق افتاده است. اما بی خبر است. گاهی به جسم این مماس بوده، اما اصلا نفهمیده است. محبت نداشتن خواب بودن است. الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک. بیدار شدن با محبت که اثر ایجاد میشود. ان شاء الله محبت ما را بیدار کند، آن وقت میبینیم که روایات تک تکشان نهیب است و حرکت دهنده است. پرواز دهنده است. وقتی خواب هستیم، میخوانیم، کیف هم میکنیم، اما با خواب بودن حرکت و محبتی ایجاد نمیشود.
لذا محبت هم ابتدایش با تصنع امکان پذیر است. حرکت حبی ابتدا یک جذبه ساده است. همین که راه افتادید در این کلاس شرکت بکنید بنشیند معارف اهل بیت را بشنوید، این یک حرکت حبیه است. این را باید پرورش داد. با یک شوقی. گفتم امروز میخواهم بیایم یک قبای نو بپوشم. با ادراک اینکه دارم به این سمت که پرواز دهنده است، سعیم را کردم تا قدری که ممکن است به ظاهر هم توجه بکنم که ظاهرم هم یک تناسبی با این شوقی که اگر آدم داشت بکند. همین ظاهر آدم را به شوق باطن هم میکشاند. تصنع را در ظاهر میتوان ایجاد کرد. چطور وقتی پیش محبوبتان میخواهید برویم، سعی میکنید با یک مراقبه بروید. آمدن در محضر روایات آمدن پیش کسی است که اظهار میکنیم عاشق شما هستیم. باید عمل ظاهری مان دلالتی داشته باشد. ظواهرمان هم رابطه ای نشان بدهد. لذا انسان باید ظاهر سازی بکند. این ظاهر سازی خوب است. کم کم محبت را ایجاد میکند.
#محبت_به_عنوان_سبب_یقظه_و_بیداری
أَبْوَابُ التَّارِيخِ
بَابُ مَوْلِدِ النَّبِيِّ ص وَ وَفَاتِهِ
فما احلی اسمائکم. آدم میبیند در زیارت نامه ها اسماء حضرات را میآورند. بعد آدم میگوید این ها تکرار است. تند میخواهد بخواند. اما اگر انسان به عنوان اینکه این ها حلاوت دارند، بعد میبینید تک تکشان یک بابی و یک حشْری… یعنی دوست ندارد عبور بکند. با اینکه مشتاق بعدی است. انا نسمی باسمائکم، ما اسماء شما را روی خودمان میگذاریم. آیا این ها اثر دارد؟ حضرت فرمودند هل الدین الا الحب. همین که اسم ما را میگذارید اظهار محبت است. همین ظاهر اثر دارد. طرف جلو امام صادق علیه السلام رسید، یکی از اصحاب. حضرت فرمودند چند روز است نبودید. گفت خدا بچه ای داده بود. مشغول مقدمات بودم. حضرت فرمودند اسمش را چی گذاشتید؟ گفت محمد. حضرت تا اسم را شنیدند، اسم را تکرار کردند و سرش را پایین میآوردند، تا سرشان رسید به زمین. از خضوع به اسم پیغمبر. اینکه اسم پیامبر میآید انسان سرش را به نشانه خضوع پایین بیاورد از این روایت استفاده میشود. فرمودند این اسم را که گذاشتید، این خیلی برای شما مبارک و میمون است. مراقب باش او را نزنی. مراقب باش به او جسارت نکنی. فما احلی اسمائکم. آدم وقتی در خانه اش اسم این ها را گذاشته باشد، بعد صدا بزند. در عین اینکه فرزند بودن شیرین است و لذت بخش است که صدا بزند و او هم بگوید بله، دل انسان حال میآید، اما در عین حال احساس کند که این فوق این است. بلکه دارد نامی را میبرد که به مبارکی اسم پیغمبر و اهل بیت روی بچه اش گذاشته است.
#شیرینی_نام_معصومین
#تاثیر_نام_گذاری_فرزندان_به_نام_معصومین
دارد که وقتی حضرت یعقوب کسی آمد پیشش و گفت یعقوب حالت چطور است؟ چه میکنی؟ به تعبیر ما پاسخ داد چه حالی؟ یوسفم که نیست چه حالی مانده باشد. آن طرف رفت. خدا عتاب کرد که دوازده فرزند به تو دادیم یکی را گرفتیم داری شکایت میکنی آن هم پیش اغیار؟ آن هم یوسف ولی اش بوده است طبق بعضی روایات. از این به بعد حق نداری اسمش را ببری. و ابیضت عیناه من الحزن و هو کظیم. عتابش به این شد. دلش طاقت نمیآورد. میرفت سر بازاری مینشست، شاگرد مغازه ای اسمش یوسف بود. مینشست که مغازه دار شاگردش را صدا بکند، این از شنیدن آن یوسف مکیف بشود. خودش نمیتوانست اسم ببرد. بعد خدا خطاب کرد که یعقوب آن جا هم نرو. یوسف را نه حق داری بگویی و نه بشنوی. اگر نمیگذاشتند ما اسم حضرات را ببریم… حالمان چطور میشد؟ فما احلی اسمائکم. این شیرینی را ان شاء الله در این ایام که چقدر نام این ها مبارک است.
#جریان_حضرت_یعقوب_و_نام_یوسف
لذا در پاسخ به اینکه آیا این اسم گذاری اثر دارد؟ حضرت فرمودند هل الدین الا الحب؟ پس محبت را تصنعی میتوان انجام داد تا واقعی بشود.
#مطلوبیت_تصنع_در_سلوک
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي هَارُونَ مَوْلَى آلِ جَعْدَةَ قَالَ: كُنْتُ جَلِيساً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِالْمَدِينَةِ
هم نشین حضرت بوده است.
فَفَقَدَنِي أَيَّاماً ثُمَ إِنِّي جِئْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ لِي لَمْ أَرَكَ مُنْذُ أَيَّامٍ يَا أَبَا هَارُونَ
ما هم درس میآییم، چند وقت نیاییم، حضرت میپرسند.
باید مزاج علم گرم باشد. مزاج رابطه گرم باشد. مزاج علم اگر گرم باشد حال میآورد. سرد باشد، آدم میخواند، فرقی برایش نمیکند. تازه گاهی سیری کاذب هم ایجاد میکند. چیز دیگری نیست. اما مزاج گرم عطش میآورد. اظما منی بربی در مورد عرش را میآورد. تشنگی میآورد.
روایات را با مزاج گرم بخوانید. درس باید مزاجش گرم باشد.
#مزاج_بحث_علمی_باید_گرم_باشد
فَقُلْتُ وُلِدَ لِي غُلَامٌ فَقَالَ بَارَكَ اللَّهُ فِيهِ فَمَا سَمَّيْتَهُ
وقتی اسم گذاری برای بچه ها میکنیم، بدانیم که اماممان را ببینیم، حضرت میپرسند که چی گذاشتی. اسمی بگذاریم که رویمان بشود به امام بگوییم. اینطور ببینیم.
قُلْتُ سَمَّيْتُهُ مُحَمَّداً قَالَ فَأَقْبَلَ بِخَدِّهِ نَحْوَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يَقُولُ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ حَتَّى كَادَ يَلْصَقُ خَدُّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ بِنَفْسِي وَ بِوُلْدِي وَ بِأَهْلِي وَ بِأَبَوَيَّ وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ جَمِيعاً الْفِدَاءُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَا تَسُبَّهُ وَ لَا تَضْرِبْهُ وَ لَا تُسِئْ إِلَيْهِ
به عشق پیغمبر این را دیگر نزنی. نمیگوید او را ادب نکن. میگوید نزن. بدی بهش نکن. اما یک وقت در آداب گاهی یک خورده لازم باشد قهر بکند. قهرم را هم طوری میکنم که با آن مقدمه سازگار باشد.
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ فِي الْأَرْضِ دَارٌ فِيهَا اسْمُ مُحَمَّدٍ إِلَّا وَ هِيَ تُقَدَّسُ كُلَّ يَوْمٍ
نمیگوید رسمش، میگوید اسمش. نمیگوید یکی باشد که خیلی آدم عالی باشد. همین اسم باشد خدا لطف و مرحمت دارد. ما چقدر خودمان را محروم میکنیم. اسماء حضرات برای خانه ای که درش قرار میگیرند ابوابی از رحمت را باز میکنند. همین اسم ظاهری. چه برسد که یک رسم باطنی هم درش محقق بشود.
ثُمَّ قَالَ لِي عَقَقْتَ عَنْهُ قَالَ فَأَمْسَكْتُ قَالَ وَ قَدْ رَآنِي حَيْثُ أَمْسَكْتُ ظَنَّ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْ فَقَالَ يَا مُصَادِفُ ادْنُ مِنِّي فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ مَا قَالَ لَهُ إِلَّا أَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَمَرَ لِي بِشَيْءٍ فَذَهَبْتُ لِأَقُومَ فَقَالَ لِي كَمَا أَنْتَ يَا أَبَا هَارُونَ «1»
همانجا که هستی بایست.
فَجَاءَنِي مُصَادِفٌ بِثَلَاثَةِ دَنَانِيرَ
حضرت پول عقیقه اش را هم داد. به عشق اینکه اسمش اسم پیغمبر است.
فَوَضَعَهَا فِي يَدِي فَقَالَ يَا أَبَا هَارُونَ اذْهَبْ فَاشْتَرِ كَبْشَيْنِ وَ اسْتَسْمِنْهُمَا «2» وَ اذْبَحْهُمَا وَ كُلْ وَ أَطْعِمْ.
ان شاء الله خدای سبحان ما را جوری عاشق قرار بدهد که با همه چیزشان کیف بکنیم، حتی با اسمائشان.
بخش اول محصل روایات است که مرحوم کلینی آورده اند. متن روایت نیست.
مرحوم کلینی بر خلاف بزرگان دیگر شیعه قائل است که مولد پیامبر 12 ربیع الاول است که قول اهل تسنن است. بعضی گفته اند شاید از باب تقیه باشد.
وُلِدَ النَّبِيُّ ص لِاثْنَتَيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ فِي عَامِ الْفِيلِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ
همان سال. این ها خیلی زیباست که خدای سبحان سال تولد پیغمبر را در آن سال قرار داد. تحلیل اینکه چرا آن سال بوده و این چه اثری است و این برکت و رحمت چه برکت و رحمتی است سر جای خودش باید بحث بشود.
در روز جمعه بودنش اختلافی نیست.
مَعَ الزَّوَالِ
جزء مهمترین اوقات وقت زوال است. خورشید در اوج قرار میگیرد. بعد روز به سمت کاسته شدن میرود. وقت زوال اعمال ویژه ای دارد. ادراکش جزء اختصاصات است. یکی از جهات اهمیت نماز ظهر همین است.
وَ رُوِيَ أَيْضاً عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ قَبْلَ أَنْ يُبْعَثَ بِأَرْبَعِينَ سَنَةً
سال بعثت که معلوم است و واضح است، 40 سال برو قبل میشود عام الفیل. پیغمبر 40 ساله بوده اند که مبعوث به رسالت شدند. بعضی میگویند عام الفیل سال 569 یا 570 میلادی میشود.
وَ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ فِي أَيَّامِ التَّشْرِيقِ
ایام تشریق سه روز بعد از عید قربان است. اشکالی که هست این است که چه 12 و چه 17 باشد، از ذی الحجة 9 ماه نمیشود. چطوری حل میکنند؟ مرحوم مجلسی و بعضی بزرگان دیگر حلشان به این است که چون در زمان مشرکین نسیء داشتند و ماه های حرام را جابجا میکردند به مناسبت کارهایی که میکردند، جابجایی صورت گرفته. ایام تشریق ایام حج بوده است. اما در آن ماهی که جابجا شده بوده است. ممکن است آن ماه جمادی الثانی بوده است. بشود 9 ماه که بشود ربیع الاول.
إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَ اللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ﴿37﴾
#مولد_النبی
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 454” دیدگاه میگذارید;