” روایتی از امام حسن عسکری (ع)”
این روایت رساله امام عسگری (ع) به اسحاقابن اسماعیل نیشابوری است محتوا مختلف است چند فراز دارد ما یک فرازش را فقط در محضر شما هستیم که بسم الله الرحمن الرحیم. ان الله بمنه و رحمته لما فرض علیکم الفرایض. خدای سبحان که منت و رحمت برهمه دارد فرایض را بر شما واجب نکرد، واجبات را برشما واجب نکرد لحاجت منه الیکم. که بخواهد از شما حاجتی داشته باشد که کاری برای خدا بشود. بل برحمه منه که رحمت از جانب حق است. لااله الاهو. علیکم. این را برای شما لحاجته منه الیکم بل برحمه منه لااله الاهو. که این بیان آن منه خدا. که این را واجب نکرد بر شما لا که لیمیز الخبیث من الطیب. یعنی هر عبادتی وفریضه و واجبی یک مرتبه انسان را دارد از کفرجدا میکند از کافران جدا میکند و در وجود خودش از کفر جدا میکند.
شریعتی: یعنی مدام درحال غربال شدن است.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی این حرکت به سمت محوضت یعنی محض شدن. خالص شدن که یک سنت خالصسازی است. یک مرتبهاش جدا شدن از کافران است. عبادات یک ظاهری دارد که آن ظاهرش جدا شدن بین مؤمن وکافر است. که این عمل را انجام میدهد آن عمل را انجام نمیدهد. اما غیر از این ظاهر، یک باطنی هم دارد که آن باطن این است که انسان را دارد از کفر خودش بیرون میبرد. یعنی مراتب کفر وشرکی که درونش است
شریعتی: یعنی درون هم این خالصسازی اتفاق میافتد.
حجت الاسلام عابدینی: پس یک خالصسازی در بیرون اجتماعی، در نظام بیرونی. که میبیند یک جامعه مومنی با فرائضی که جعل شده در تعبیر بعضی از روایات، جامعه را از حیوانیت به سمت انسانیت میکشاند. انسان میکند. انسان حقیقتش آن کمالات است. ببینید اگر جامعه انسان نباشد میشود اسرائیل. رژیم غصبی. غاصب. میگوید بچه است عیب ندارد، میگویی زن است، عیب ندارد. این حیوانیت است. یعنی خوی درندگی،سبعیت، این خوی سبعیت در او فعلیت پیدا کرده است. جامعهای که در آن خدا نباشد، جامعهای که درآن وجدان نباشد، این این شکلی میشود. خود به خود به آن سمت گرایش پیدا میکند. چون میبیند که من باید بکشم تا حاکم کامل بشوم. حق مال من است. من باید باشم. من باید حاکم باشم، منافع من باید باشد. حالا کشور دیگری است تو غصب کردی میگوید به اینها من کاری ندارم. من تعبیری در قرآن هست خیلی زیباست میگوید در جنگ احد وقتی که جنگ مغلوبه شد، یک دسته که از اول در جنگ احد نیامدند. عبدالله ابن ابی و طرفدارانش نیامدند. از اول وقتی لشکر حرکت کرد آنها نیامدند. سیصد و خردهای از هزار نفر این شکلی نیامدند. هفتصد و خردهای آمدند. این هفتصدو خردهای وقتی که جنگ غالب بود همه بودند. وقتی جنگ مغلوب شد به خاطر آن تنگه که عدهای ترک کردند. آنجا دارد که انجا چهار دسته شدند. یک دسته کسانی بودند که شهید شدند. یک دسته صابرینی بودند که کنار پیغمبر ایستادند. که تا آخر ایستادند از پیغمبر دفاع کردند که امیر مومنان در رأس آنها بود. دو دسته هم فرار کردند. چرا دو دسته فرار کردند میگوید اینهایی که فرار کردند دو دسته بودند یک دستهشان فرار کردند رفتند که رفتند. یک دسته فرار کردند ترسیدند اما یک لحظه خدای سبحان در قرآن میفرماید که امنه نعاس را بر اینها غلبه دادیم یک خوابی یک چرتی یک لحظه شوک، که از آن فرار آدم دارد در ترس و وحشت الان بمباران کردن ها را کسی تصور بکند که دائم لحظه به لحظه آنجا کشته شدنها را میدیدند داشتند فرار میکردند. اینها خدا میگوید ما بر آنها انزلنا من امن نعاس یک چرت را. اینها یک لحظه به خودشان آمدند که ما داریم پیغمبر را تنها میگذاریم ما داریم اسلام را رها میکنیم. ما داریم مسلمانان را ول میکنیم که این جور به اصطلاح چه بشوند قتل عام بشوند کشته بشوند مجروحان. سه تا چیز را هم پیغمبر را هم دین را هم مسلمانها را. این حالت باعث شد که برگردند. یک دسته دیگر که مقصودم از اینجابود این است که میگوید تعبیر قرآن این است و طائفه قد اهمتهم انفسهم اینها فقط به فکر خودشان بودند. اصلا غیرخودشان را نمیدیدند. اینها فرار کردند که فرارکردند که رفتند که رفتند.
شریعتی: برایشان هم مهم نبود که از کی و از چی
حجت الاسلام عابدینی:میگوید اگر هم تا به حال در دین بودند تا حالاهم اینجا بودند مال این بود که احساس میکردند اینجا بساط پهن است. فکر میکردند پیروزی اینجاست. فکر میکردند اینجا راحتی است. خوش و بش اینجاست. هروقت دیدند دارد سخت میشود میبینید اینها نیستند. طائفه قد اهمتهم انفسهم. من این صائفه قد اهمتهم انفسهم را که میخواهم بگویم آن حیوانیت میشود یک نکتهای بگویم از یک جاهای ساده شروع میشود. از یک جای ساده شروع میشود. من میخواهم بگویم جاهای سادهاش خیلی ساده است اما گاهی توجه نداریم نمیدانیم که این به آنجاها میکشاند. مثال ساده بزنم. مثلا یک کسی است ایستاده کنار خیابان دوبله ایستاده. سوبله ایستاده میبیند که خیابان دارد بسته میشود راه بندان دارد میشود بقیه اذیت میشوند.
شریعتی:برایش مهم نیست.
حجت الاسلام عابدینی: میگوید من کارم را باید اینجا انجام بدهم. بروم دورتر وقتم گرفته میشود. وقت دیگران برایش مهم نیست. این همه پشت سر این بوق میزنند. گرفتار شدند اذیت شدند. مهم نیست. این هم طائفه قد یعنی این مساله اگر بزرگ بشود میشود فرار از جنگ ازجلوی پیغمبر. فکر نکنیم همیشه همینقدر میماند. یکی دیگر میگوید اگر من بچه من سالم بماند همه دیگران هم از بین رفتند که رفتند. بچه خودش را ببیند طائفه قد اهمتهم انفسهم. بعد هم میبینی فرار میکند و میرود. میخواهم بگویم ببین این، از این جمله که یک جایی در دهان آدم فعل آدم ساده برمیآید و نتیجهاش تا آنجا میشود که میرسد از جلوی پیغمبر
شریعتی: یعنی معرکهها که بزرگتر بشود
حجت الاسلام عابدینی: همینجور و آزمایشها اهمتهم انفسهم خودشان را فقط دیدن. میگوید نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران. بعد به این بگو که حالا تو ایران مثلاً خوزستان جنگ است بیا برویم جنگ. میگوید من خوزستان چرا، خوزستان خوزستانیها بجنگند. نه خوزستان نه کردستان نه سیستان نه خلاصه آذربایجان، نه خلاصه تهران. بعد خلاصه بیا در تهران. بگو خلاصه این طرف تهران. میگوید من خانه خودم نه آن طرف نه این طرف و الان آن که میگوید نه غزه نه لبنان او نمیخواهد بگوید که من برای ایران جانم را میدهم. نه او میگوید جان من برای من است بقیه برای من جان بدهند. تو ایران هم که میرسد میگوید خوب بروند جان بدهند برای من، من بمانم. اگر هم خیلی سخت بشود جار وجمبیل را جمع میکند میرود. اگر بتواند.
شریعتی:شرایط که سخت بشود.
حجت الاسلام عابدینی : این ببینید هرکدام از اینها چی هستش اهمتهم انفسهم.
شریعتی: خودشان برای خودشان مهم اند.
حجت الاسلام عابدینی: از یک جای کوچک شروع میشود. از یک جای کوچک. یعنی اگر میخواهیم محک بزنیم حواسمان باشد از یک جای کوچک. خوب میخواستیم کوتاه باشد که هر حکمی که دارد میاید لیمیز الخبیث من الطیب. دارد خالصسازی میکند. لذا هر حکمی که ما داریم انجام میدهیم داریم رشد میکنیم. فقط یک تکلیف نیست. یک تطیبب است یک تمییز است یک خالص شدن است. رشد است.
اولین کسی باشید که برای “کلیپ تصویری| روایتی از امام حسن عسکری (ع)” دیدگاه میگذارید;